حدود اعتبار و کیفیت بهره گرفتن از حدیث، از جمله مباحث مهمی است که همواره مورد بحث و اهتمام محدثین و علمای فقه و اصول بوده و هست. البته اصل مطلب که حدیث، حجت شرعی است و در بیشتر احکام تنها وسیله شناختن وظیفه، و تعیین تکلیف می باشد قابل تردید نیست، و دلایل عقلی و قرآنی بسیار بر آن هست (الاصول العامة للفقه المقارن، 121) .
اما این که کدام حدیث حجت شرعی و لازم الاتباع است اختلاف کرده اند. عده ای از فقها احادیثی را حجت می دانند که به طریق صحیح یعنی توسط رجال مورد وثوق و امامی مذهب روایت شده و سلسله سند آن تا به معصوم متصل و معتبر باشد (خبر واحد، مرسل، مسند) . و عده ای حدیث حسن و موثق را نیز حجت می دانند و در استنباط احکام مورد عمل قرار می دهند، و بعضی حتی حدیث ضعیف را در صورتی که مورد عمل و استناد جمعی از فقها باشد، معتبر می دانند (حسن، ضعیف، موثق) . اما بعضی از علمای برجسته شیعه، همچون سید مرتضی علم الهدی (م 436 ق)، خبر واحد را حجت نمی دانند و فقط به حدیثی استدلال و استناد می کنند که به طرق متعدد و معتبر رسیده باشد (الذریعة الی اصول الشریعة، 528 به بعد) . اما حدیثی که از طریق عامه روایت شده و مشابهی از طریق شیعه ندارد، از درجه اعتبار ساقط، و فاقد حجیت است، هر چند که در مباحث اعتقادی و مناظرات کلامی از باب قاعده الزام و احتجاج، به آنها استدلال می شود. بعضی از دلایل عدم حجیت اخبار عامه بدین شرح است: 1) پیشوایان دین، ائمه اطهار (ع) ما را از گرفتن علم از آنها بر حذر داشته، چنان که در بعضی احادیث به آیه شریفه (فلینظر الانسان الی طعامه) آدمی باید که به غذای خویش نظر کند (عبس، 24) استدلال شده که مقصود غذای روح است و باید دقت کرد که علم خویش را از چه کسی فرا می گیرد (الکافی، 1/49) و عده ای از علما در جوامع حدیث بابی را به این احادیث اختصاص داده اند (بحار الانوار، 2/214، وسائل الشیعة، 18/43، عوالم العلوم، 1/532)، 2) چنان که قبلا بیان کردیم، آنها سالیانی دراز از نقل و نوشتن حدیث ممنوع بودند، و پس از آن که جعل و تحریف در احادیث کاملا نفوذ کرد، به تدوین حدیث پرداختند، که در آن زمان راویان اصلی همگی یا بیشترشان از دنیا رفته بودند و زمان اتباع تابعین بود (الغدیر، 6/294) . بنابراین سند روایات آنها مخدوش و مشکوک است و به خوبی معلوم نیست این اخبار چگونه به دست آنها رسیده است؟ 3) بسیاری از راویان عامه که از دشمنان سرسخت خاندان پیغمبر (ص) هستند، مورد مدح و ستایش و اعتماد علمای ایشان واقع شده اند، در مقابل از کسانی که اندک گرایشی به تشیع داشته اند، حدیث نیاورده و یا روایت آنها را باطل و مردود شمرده اند! و با کلمات زننده و نسبتهای ناروا، از ایشان یاد کرده اند، مثلا در کتاب صحیح بخاری، از عمران بن حطان هوادار سرسخت ابن ملجم مرادی روایت بسیار آمده، و نیز از عروة بن الزبیر پسر زبیر بن العوام که از دشمنان سرسخت امیر مؤمنان علی (ع) بوده و برای خوشایند معاویه، دروغ پردازی بسیار داشته و همچنین از حریز بن عثمان که هر بار به مسجد می رفت تا هفتاد بار حضرت امیر المؤمنین (ع) را دشنام نمی داد بیرون نمی آمد (تهذیب التهذیب، 2/238) روایتها آورده، ولی از ائمه اطهار (ع) و اصحاب ایشان و محدثان بزرگی که معاصر آنها نیز بوده اند، یک حدیث هم نیاورده است (الغدیر، 5/294، احقاق الحق، 8/808، دراسات فی الحدیث و المحدثین، 163)، 4) تحریف بیش از حد در احادیث عامه و تعمد در جعل احادیث مخالف با مبانی و روش شیعه، تا آن جا که از جهت عناد با شیعه بر خلاف سنت قطعی نبوی فتوی می دهند و عمل می کنند، مانند انگشتری به دست چپ کردن، و تسنیم قبور، و ترک صلوات بر آل محمد (ص) و ... .