صفات ذاتیه و فعلیه
صفاتی که به خدای متعال نسبت داده میشود یا مفاهیمی است که از ذات الهی با توجه به نوعی از کمال وجودی انتزاع میشود مانند علم و قدرت و حیات و یا مفاهیمی است که عقل از مقایسه بین ذات الهی و مخلوقاتش با توجه به نوعی رابطه وجودی انتزاع میکند مانند خالقیت و ربوبیت دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مینامند و گاهی صفات ذاتیه را به این صورت تعریف میکنند صفاتی که از مقام ذات انتزاع میشود و صفات فعلیه را به این صورت صفاتی که از مقام فعل انتزاع میشود .
نسبت دادن صفات ذاتیه به خدای متعال بدین معنی نیست که غیر از ذات الهی امر دیگری در درون ذات یا بیرون از آن وجود دارد بگونهای که بتوان ذات را جدای از آنها و فاقد آنها در نظر گرفت آنچنانکه مثلا در مورد مادیات میتوان آنها را فاقد رنگ و بوی و شکل خاص تصور کرد به دیگر سخن صفات الهی اموری زائد بر ذات و مغایر با آن نیستند بلکه عقل هنگامی که کمالی از کمالات وجودی مانند علم یا قدرت را در نظر میگیرد بالاترین مرتبه آن را برای ذات الهی اثبات میکند زیرا وجود او در عین بساطت و وحدت واجد همه کمالات نامتناهی میباشد و هیچ کمالی را نمیتوان از او سلب کرد و به عبارت سوم صفات ذاتیه واجب الوجود مفاهیمی است عقلی که از مصداق واحدی انتزاع میشوند بدون اینکه نشانه هیچگونه تعدد و کثرتی برای ذات الهی باشند و گاهی از این حقیقت اینگونه تعبیر میشود که کمال التوحید نفی الصفات عنه چنانکه از امیر مؤمنان علی ع نقل شده است .
در این زمینه دو گرایش افراطی و تفریطی نیز وجود دارد از یک سوی اشاعره صفات الهی را اموری خارج از ذات و در عین حال ناآفریده پنداشته قائل به قدماء ثمانیه شدهاند و از سوی دیگر معتزله قائل به نفی صفات شده اسناد آنها را به خدای متعال نوعی مجاز تلقی کردهاند .
ولی لازمه قول اول این است که یا العیاذ بالله شرک در وجوب وجود را بپذیرند و یا اینکه قائل به وجود موجوداتی شوند که نه واجب الوجود هستند و نه ممکن الوجود .
چنانکه لازمه قول دوم این است که ذات الهی فاقد کمالات وجودی باشد مگر اینکه سخن آنان را حمل بر نارسائی تعبیر کنیم و منظور ایشان را نفی صفات زائد بر ذات بدانیم .
همچنین نسبت دادن صفات فعلیه به خدای متعال بدین معنی نیست که غیر از وجود او و وجود مخلوقاتش امر عینی دیگری بنام صفت فعلی تحقق مییابد و خدای متعال به آن موصوف میگردد بلکه همه این صفات مفاهیمی است اضافی که عقل از مقایسه خاصی بین وجود خدای متعال و وجود مخلوقاتش انتزاع میکند مثلا هنگامی که وابستگی وجود مخلوقات را به خدای متعال در نظر میگیرد مفاهیم خالق و فاطر و مبدع را با عنایتهای خاصی انتزاع میکند .
بنا بر این ویژگی صفات فعلیه این است که برای انتزاع آنها میبایست وجود مخلوقات را از دیدگاه خاصی در نظر گرفت و به دیگر سخن قوام این صفات به اضافه و لحاظ رابطه بین خدا و خلق است اضافهای که قائم به طرفین میباشد و با نفی یکی از طرفین موردی نخواهد داشت و از این روی گاهی این صفات را صفات اضافیه مینامند .
حاصل آنکه صفات فعلیه را نمیتوان عین ذات الهی دانست چنانکه نمیتوان برای آنها ما بازاء عینی خاصی در نظر گرفت .
نکته شایان توجه این است که پدیدههای مادی دارای حدود و قیود زمانی و مکانی هستند و این حدود و قیود در اضافه و رابطهای که بین آنها و خدای متعال در نظر گرفته میشود تاثیر میگذارد و در نتیجه افعال متعلق به آنها هم به یک معنی مقید به زمان و مکان میگردد مثلا گفته میشود که خدای متعال فلان موجودی را در فلان زمان و فلان مکان آفرید اما این حدود و قیود در واقع به مخلوقات باز میگردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن بشمار میرود نه اینکه مستلزم نسبت زمان و مکان به خدای متعال باشد .
به دیگر سخن افعال الهی متعلق به امور زمانی و مکانی دارای دو حیثیت استیکی حیثیت انتساب به مخلوقات و از این نظر متصف به قیود زمانی و مکانی میشود و دیگری حیثیت انتساب به خدای متعال و از این نظر منسلخ از زمان و مکان میباشد و این نکتهای است در خور دقت فراوان و کلید حل بسیاری از مشکلات .
نکته دیگر آنکه اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا آنها در نظر بگیریم و مثلا خالق را بمعنای کسی که قدرت بر آفرینش دارد کون الواجب بحیثیخلق اذا شاء معنی کنیم نه کسی که کار آفرینش را انجام داده است در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود