ماهان شبکه ایرانیان

شهادت حضرت زهرا (علیهاالسلام)

عیادت زنان مهاجر و انصار از حضرت زهرا۱

شهادت حضرت زهرا (علیهاالسلام)


عیادت زنان مهاجر و انصار از حضرت زهرا1

در کتاب احتجاج از سوید بن غفله روایت شده است:
چون فاطمه (علیهاالسلام) بیمار شد به آن بیمارى که موجب شهادت آن حضرت گردید به هنگام شدت یافتن بیماریش گروهى از زنان مهاجر و انصار به عیادتش جمع شدند و بر آن حضرت سلام کرده، گفتند: اى دختر رسول خدا! وضع بیماریت چگونه است و با آن چه مى‌کنى‌؟ آن حضرت ستایش خداوند سبحان کرده بر پدرشان درود فرستادند، و سپس گفتند:
حالم به گونه‌اى است که از دنیاى شما بسى بیزار و مردانتان را دشمن مى‌دارم‌! حال و قالشان را آزمودم و از آنچه کردند، بسى ناخشنودم و آنرا به کنارى نهادم‌. چرا که چون تیغ زنگارخورده نابرا و چون نیزه از قد دو نیم شده‌، و صاحبان اندیشه‌هاى تیره و نارسایند‌.
چه بد ذخیره‌اى از پیش براى خود فرستادند. خشم خداوند را به جان خریدند و در آتش و نیران پاینده‌اند.

از سر ناچارى ریسمان امور و وظایف را به گردن آنان انداخته، سنگینى و مسئولیت کار را بدان‌ها واگذاردم و ننگ عدالت‌کشى را بر آنها بار کردم‌. نفرین ابد بر این مکاران‌، دور باشند از رحمت حق این ستمکاران‌، واى بر آنان‌! از چه رو تمرکز حق را در مرکز خود سبب نگشتند؟ و از این راه خلافت را از پایه‌هاى نبوت دور داشتند و از سرایى که محل نزول جبرئیل بود، به دیگر سرا بردند و از ید قدرت کاردانان دین و دنیا خارج ساختند! به هوش‌! که زیانى بس بزرگ است! چه چیزى سبب گردید تا از على (علیه‌السلام) عیب‌جویى کنند؟ عیب او گفتند؛ زیرا شمشیرش‌، خویش و بیگانه‌، شجاع و ترسو نمى‌شناخت. دریافتند که او به مرگ توجهى ندارد. دیدند که او چگونه بر آنها مى‌تازد و آنان را به وادى فنا مى‌افکند، و برخى را براى عقوبت و سرمشق دیگران باقى مى‌گذارد. به کتاب خدا مسلط و دانا، و خشم او در راه خوشنودى خداوند بود. به خداوند سوگند از طریق آشکار و نمایان حق منحرف شده از قبول دلایل و حجت‌هاى روشن و مبین‌، امتناع مى‌نمودند، آنان را به راه مستقیم، هادى و رهنمون مى‌شد و از انحراف و اعوجاج آنان جلوگیرى مى‌نمود. به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان على پاى مى‌فشردند و تدبیر کار را آنچنان که پیامبر به او سپرده بود، تحویل او مى‌دادند على آن را به سهولت راه مى‌برد و این شتر را به سلامت به مقصد مى‌رساند؛ آنگونه که حرکت این شتر رنج‌آور نمى‌شد. على آنان را به آبشخورى صاف و مملو و وسیع هدایت مى‌کرد که آب از اطرافش سرازیر مى‌شد و هرگز رنگ کدورت به خود نمى‌گرفت‌. او آنان را از این آبشخور سیراب به در مى‌آورد.

على خیر و نیکى را در نهان و آشکار براى آنان خوش مى‌دارد. او اگر بر مسند مى‌نشست هرگز بهره‌اى فراوان از بیت‌المال را به خود اختصاص نمى‌داد و از فزونى و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمى‌کرد، به مقدار آبى که تشنگى را فرو نشاند و خوراکى که گرسنگى را برطرف نماید. (در آن هنگام) مرد پارسا، از تشنه حطام دنیا باز شناخته مى‌شد و راستگو از دروغگو متمایز مى‌گشت‌؛ در این صورت ابواب برکات آسمانى و زمین بر آنان گشوده مى‌شد. و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد. زیرا اگر ساکنان قریه‌اى ایمان آورده خداترسى پیشه مى‌ساختند برکات زمین و آسمان را بر آنان فرو مى‌ریختیم‌. اما آنان دروغ گفتند و ما آنان را در برابر آنچه که به دست آورده بودند، گرفتار آوردیم و کسانى از اینان که ستم روا داشتند نتیجه سوء کردارشان را به زودى خواهند یافت. آنان هرگز بر ما چیرگى نخواهند یافت.

بیایید! و بشنوید! روزگار چه طرفه معجونى در نهان دارد و چه بازیچه‌ها یکى از پس دیگرى آشکار می‌سازد.
اى کاش مى‌دانستم به چه پناهگاهى تکیه داده‌اند؟ و کدامین ستون را پشتیبان گرفته‌اند؟ و به کدامین ریسمان تمسک جسته‌اند؟ و بر چه خاندانى پیش‌قدم شده‌، استیلا جسته‌اند؟ شگفتا! که بد سرپرستى انتخاب کرده و بد دوستانى برگزیده‌اند. و ستمکاران (که به جاى خداوند شیطان را اطاعت نمودند) چه بد مبادله کردند. اینان روى بال‌، به جاى پرهاى بزرگ‌، دم را قرار داده‌اند، سر واگذارده دم اختیار نمودند.
به خاک مذلت ساییده باد بینى قومى که خیال کردند با این اعمال کار خوبى را انجام داده‌اند. بدانید که آنان فاسدند؛ ولى خود نمى‌دانند.
واى بر آنان آیا آنکس که مردم را به راه راست فرا مى‌خواند، سزاوار پیروى است یا آنکه خود راه نمى‌داند؟ واى بر شما! چه بد داورى مى‌کنید.

اما به جان خود سوگند که نطفه‌ی این بسته شده است. (و شتر این فتنه آبستن شده به همین زودى خواهد زایید) انتظار کشید تا این فساد در پیکر اجتماع اسلامى منتشر شود. از پستان شتر پس از این خون و زهرى که زود هلاک‌کننده است، بدوشید. در اینجاست که پویندگان راه باطل زیان بینند و مسلمانانى که در پى خواهند آمد، در مى‌یابند که احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است‌. قلبتان با فتنه‌ها آرام خواهد گرفت‌. بشارتتان باد به شمشیرهاى کشیده و برا، و حمله جائز و متجاسر ستمکار، و درهم شدن امور همگان و خودرأیى ستمگران! غنایم و حقوق شما را اندک خواهند داد. و جمع شما را با شمشیرهایشان دور خواهند کرد و شما جز میوه‌ی حسرت برداشت نخواهید نمود. کارتان به کجا خواهد انجامید؟ در حالى که حقایق امور بر شما مخفى گردیده است. آیا شما را به کارى وادارم که از آن کراهت دارید؟

زنان حاضر در مجلس سخنان حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را پیش مردان خود بازگو و تکرار کردند. متعاقب آن، گروهى از بزرگان و رؤساى مهاجرین و انصار در حالى که اعتذار مى‌جستند و اظهار ندامت‌، نزد حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمدند و به آن حضرت گفتند: اى سرور زنان عالم! اگر ابوالحسن (على علیه‌السلام) براى ما حقایق را عنوان مى‌کرد قبل از آنکه ما با دیگرى (ابوبکر) عهد وثیق و پیمان استوار و محکم بسته باشیم، هرگز از او روى بر نتافته به دیگرى میل نمى‌کردیم.
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) فرمودند:
من مسؤولیت بازگویى حقایق را داشتم (نصیحتى بود از من به شما) حجت را بر شما تمام کردم. عذر شما، عذر مقبول و پسندیده‌اى نیست و تقصیر و کوتاهى شما مسلم و هیچ بهانه و توجیهى بعد از آن متصور نیست.

عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهرا (علیهاالسلام)2

 

ابوجعفر طبرى امامى در دلائل‌الامامة از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده است:
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) روز سه‌شنبه، سوم ماه جمادى‌‌الثانى سال یازدهم هجرى به شهادت رسیدند. علت شهادت آن حضرت همان ضربه‌اى بود که قنفذ غلام عمر به امر او وارد کرده بود‌.
حضرت زهرا به علت آن ضربه محسن را سقط نمودند و به این جهت به شدت بیمار شدند و اجازه ندادند احدى از آن افرادى که وى را اذیت کرده بودند نزد او وارد شوند‌.
آن دو نفر که از اصحاب پیامبر خدا بودند (ابوبکر و عمر) از حضرت على (علیه‌السلام) تقاضا نمودند نزد فاطمه براى ایشان شفاعت نماید.
حضرت امیر براى آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: اى دختر پیغمبر حال شما چطور است؟
فرمودند: خداى را شکر، خوبم. آنگاه به ایشان فرمود: آیا نشنیدید که پیامبر خدا مى‌فرمودند: فاطمه پاره‌اى از تن من است‌، کسى که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسى که مرا اذیت کند خداوند را اذیت کرده‌؟ گفتند: شنیده‌ایم.
فرمودند: به خداوند سوگند که شما مرا اذیت کرده‌اید. آنان از نزد فاطمه خارج شدند در حالى‌که آن بانو هم‌چنان بر آنان خشمناک بود.

آخرین لحظات عمر حضرت زهرا (علیهاالسلام)

وصیت‌های حضرت زهرا (علیهاالسلام) به حضرت علی (علیه‌السلام)

آن حضرت وصایای شفاهی و غیرمکتوب و وصیتی مکتوب نیز داشتند.

ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام باقر (علیه‌السلام) رسیدم. ایشان فرمودند: آیا وصیت‌نامه‌ی مادرم فاطمه (علیهاالسلام‌) را دیده‌ای؟ عرض کردم: نه. سپس درخواست کردم آن را بر من بخوانند. امام باقر (علیه‌السلام) زنبیل کوچکی را آوردند و نوشته‌ای را در مقابلشان نهادند که درباره‌ی حیطان سبعه بود. در آن وصیت‌نامه آمده بود:
به نام خداوند بخشنده مهربان. این، چیزی است که فاطمه دختر محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بدان وصیت کرده است. فاطمه (علیهاالسلام) وصیت می‌کند به باغ‌های دیوار کشیده‌ی هفت‌گانه که عبارت‌اند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم... که درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) قرار می‌دهم. چنانچه او درگذشت، وصی من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثه‌ای برای او پیش آمد، بزرگترین فرزند پسر باقیمانده‌ام آنرا به عهده می‌گیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد می‌گیرم و هم‌چنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد‌.
امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: مادرم فاطمه (علیهاالسلام) این وصیت را انجام دادند و پدرم علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) آنرا نوشتند و برای همیشه باقی ماند.3

ام‌ُّالعیال از دیگر موقوفات فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است که بیست هزار نخل داشت و نیز میوه‌هایی چون لیمو و پرتقال و ... در آن کشت می‌شد. حضرت فاطمه (علیهاالسلام) آنرا نیز وقف فقرا و سادات کردند که در کتاب‌های عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ العیال صدقة فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله)؛ امُّ العیال صدقه فاطمه دختر رسول خداست.
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) برای آن هم وصیت‌نامه‌ی خاصی نوشتند؛ زیرا این منطقه از اهمیت والایی برخوردار بود. امُّ العیال امروز هم دارای چشمه‌های پر آب و سرشار است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار می‌رود.4

وصیت‌ شفاهی حضرت زهرا (علیهاالسلام) به حضرت علی (علیه‌السلام)

قالت: یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاهِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَ الْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَهَ ابَداً اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛
ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت می‌کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.5

اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ الْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَاسِی قَبالَهَ وَجْهِی فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَهِ وَ الدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَهٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛
وقتی وفات کردم تو غسل و کفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره‌ی فرزندانم سفارش نیکوکاری دارم.6

 

جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصیِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی بِاِبْنَهِ اُخْتِی اَمَامََهَ فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ؛7
ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیکو دهد! اولین وصیت من به تو این است که چون مردان به زنان نیاز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.8

 

اِنِّی اُوصیِکَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُوذِّنَّنَ بِی اَحَداً، وَ لا تُوذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ؛9
همانا من تو را وصیت می‌کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا شب دفن کن و هیچ‌کس را خبر نکن و ابوبکر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو را سوگند می‌دهم به حق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که ابوبکر و عمر بر جنازه‌ی من نماز نخوانند.10

امام صادق (علیه‌السلام) نقل فرمودند که حضرت زهرا (علیها‌السلام) در لحظه‌های آخر زندگی خطاب به حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند :
اِذا تَوَفَّیْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَهَ وَ اُمَّ اُیْمَنَ وَ فِضَّهَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَیَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ عَماراً وَ المِقْدادُ وَ اَباذَرَ وَ حُذَیْفَهَ وَ لا تُدْفِنِّی اِلاّ لَیْلاً وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِی اَحَداً؛11
وقتی وفات کردم به هیچ‌کس اطلاع نده، جز اینکه از زنان به امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه، و از مردان به دو فرزندم حسن و حسین (علیه‌السلام) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذیفه خبر ده. مرا دفن نکن، مگر در شب و قبر مرا به هیچ‌کس اطلاع نده تا مخفی بماند.12

اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هولاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَات الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ؛13
(ای علی) تو را وصیت می‌کنم، هیچ‌یک از آنان که به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب کردند، نباید در تشییع جنازه‌ی من شرکت کنند؛ زیرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته باشند.14

حضرت زهرا (علیها‌السلام) به اسماء بنت عمیس فرمودند:
یا اَسْماءُ اِذا مِتُّ فَاغْسِلْینِی اَنْتِ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی‌طالِبٍ (علیه‌السلام) وَ لا تُدْخِلِی عَلَیَّ اَحَداً؛15
ای اسماء، وقتی من از دنیا رفتم، تو و علی (علیه‌السلام) مرا غسل دهید و هیچ‌کس را در کنار جنازه من راه ندهید.16

 

وصیت‌نامه‌ی مکتوب حضرت زهرا (علیهاالسلام)

‌هم‌چنین حضرت زهرا (علیهاالسلام) وصیت‌نامه‌ای مکتوب نوشتند و آنرا در زیر سرشان نهادند. چون ایشان از دنیا رفتند حضرت علی (علیه‌السلام) آنرا گشودند. 

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.
هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجْنَی اللهُ منْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ.

به نام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت‌نامه‌ی فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول (صلی الله علیه و آله) خداست، در حالی‌که وصیت می‌کند که شهادت می‌دهم، خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت فرا خواهد رسید، شکی در آن نیست و خداوند مردگان را زنده وارد محشر می‌کند. ای علی! من فاطمه(علیهاالسلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله) هستم، خدا مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری، حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و هیچ‌کسی را اطلاع نده! تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می‌فرستم.17

غسل و دفن حضرت زهرا (علیهاالسلام)

 

زمانیکه حضرت زهرا (علیهاالسلام) از دنیا رفتند مردم به خانه‌ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) می‌آمدند و منتظر بیرون آوردن جنازه بودند که علی (علیه‌السلام) به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند، چرا که تشییع جنازه دختر رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) امشب صورت نمی‌گیرد و به تأخیر افتاده‌است. مردم که متفرق شدند حضرت علی (علیه‌السلام) با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمه‌ی شب با عده‌ای از نزدیکان و یاران خویش که البته اختلافی است در اینکه چه کسانی در تشییع جنازه حضرت حضور داشتند ولی آنهایی که به اتّفاق نام‌های آنها آمده است عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبیر و چند تن دیگرند که اینها به همراه امام علی (علیه‌السلام) جنازه دختر رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند18.

سپس در بقیع چند صورت قبر ساختند و بر آنها آب پاشیدند تا مانند قبر تازه به نظر آیند19، مرحوم ثقه‌الاسلام کلینی می‌نویسد: - چون فاطمه (علیهاالسلام) در گذشتند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ایشان را پنهان به خاک سپردند و آثار قبر او را از میان بردند. سپس رو به مزارِ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کردند و گفتند: ای پیامبر خدا، از من و از دخترت، که به دیدن تو آمده و در کنار تو به زیر خاک خفته است، بر تو درود باد... مرگِ زهرا ضربتی بود که دلم را خسته و اندوهم را پیوسته کرد، و چه زود جمع ما را به پریشانی کشاند. شکایت خود را به خدا می‌برم و دخترت را به تو می‌سپارم. به زودی به تو خواهد گفت که اُمتت، پس از تو، با وی چه ستم‌ها کردند. آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی به او بگو، تا سرّ دل بر تو بگشاید و خونی که خورده است بیرون آید و خدا، که بهترین داور است، میانِ او و ستمکاران داوری نماید... خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می‌رود. هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان‌ها نرفته که حق او را بردند و میراثِ او را خوردند. دردِ دل را با تو در میان می‌گذارم و دل را به یاد تو خوش می‌دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.20

ممانعت حضرت علی (علیه‌السلام) از نبش قبر حضرت زهرا (علیه‌السلام)

محمد بن همام مى‌گوید روایت شده‌، حضرت فاطمه در روز بیستم جمادى الاخر از دنیا رحلت نمودند. عمر مبارکشان هجده سال و هشتاد و پنج روز بود. حضرت على )علیه‌السلام) آن بانو را غسل دادند. به هنگام غسل دادن ایشان غیر از حضرت على)علیه‌السلام)‌، حسنین (علیهماالسلام)، زینب و ام کلثوم (سلام الله علیها)، فضه خادمه و اسماء بنت عمیس کسى دیگر حضور نداشت. آنگاه جنازه‌ی آن بانو را شبانه با حضور حسنین (علیهماالسلام) به جانب بقیع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارک خواندند، کسى از فوت ایشان مطلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى که گفته شد. على )علیه‌السلام) بدن مبارکش را در روضه‌ی مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان کرد. صبح آن شبى که فاطمه (علیهاالسلام) را دفن نمودند اثر چهل قبر جدید در قبرستان بقیع مشاهده مى‌شد.
هنگامى که مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه آگاه و متوجه بقیع شدند با چهل قبر جدید مواجه گردیدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا (علیهاالسلام) را از میان آن چهل قبر تشخیص دهند.
عموم مردم از این مصیبت ضجه کردند و یکدیگر را ملامت نمودند و گفتند: پیغمبر شما بیش از یک دختر یادگارى ننهاد، فاطمه رحلت کرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشدید، نماز بر جنازه‌اش نگذاشتید و محل قبر او را هم نمى‌دانید!
زعماى قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار کنید که این قبرها را بشکافند تا جنازه فاطمه را به دست بیاوریم و بر بدن او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم.

هنگامى که خبر این توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب (علیه‌السلام) رسید، در حالى آمد که خشمناک‌، چشمان مبارکش سرخ‌، رگ‌هاى گردنش بیرون زده‌، قباى زردرنگى پوشیده بود که آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌پوشید و دست بر ذوالفقار گرفته بود، آمد تا وارد بقیع شد. شخصى به میان مردم رفت و گفت:‌ این على بن ابى طالب است که با این حالت آمده و سوگند مى‌خورد که اگر یک سنگ از این قبور جابه‌جا شود شمشیر را در میان همه شما بگذارد و تا آخرین نفر شما را نابود نماید‌.
عمر در حالى که با یارانش بود، با حضرت امیر (علیه‌السلام) ملاقات کرد و گفت:
اى ابوالحسن! چه منظورى دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه را مى‌شکافیم و بر جنازه‌اش نماز مى‌گزاریم‌.
حضرت امیر (علیه‌السلام) لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى برکند و بر زمین زدند و فرمودند:
اى ابن السوداء! من حق (یعنى مقام خلافت) خود را به این جهت از دست دادم که مبادا مردم از دین خویش برگردند.
اما درباره‌ی قبر فاطمه: به حق آن خدایى که جان على در دست قدرت اوست، اگر تو و یارانت راجع به این قبرها عملى انجام دهید زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد. عمر! از این خیال درگذر!
پس از عمر، ابوبکر با حضرت امیر ملاقات نمود و گفت:
اى ابوالحسن! تو را به حق پیغمبر اسلام و آن کسى که بالاى عرش است سوگند مى‌دهم که از عمر دست بردارى، زیرا ما از انجام دادن عملى که تو نمى‌پسندى خوددارى مى‌کنیم‌.
راوى مى‌گوید: على )علیه‌السلام) عمر را رها کرد و مردم پراکنده شدند و به دنبال مقصود خود بازنگشتند 21.


 

 




پی‌نوشت‌ها:

1- احتجاج: ج 1، ص 286 - 292، شماره 50/ شرح ابن ابى الحدید: ج 16، ص 233، به نقل از کتاب سقیفه تاءلیف جوهرى/ بلاغات‌النساء: ص 19، از عطیه عوفى/ معانى‌الاخبار: ص 354، به دو سند/ امالى شیخ طوسى: ج 1، ص 238، از ابن عباس ، به دو سند/ کشف‌الغمة: ج 2، ص 114/ اعلام‌النساء: ج 4، ص 128/ دلائل‌الامامة: ص 39 و 40، به دو سند.
2-
دلائل‌الامامة: ص 45 و 46 و 47.
3- فروع کافی: شیخ کلینی، ج 7، ص 48، حدیث 5/ بحار الانوار: ج 43، ص 235.
4- معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی: ج 6، ص 194.
5- کتاب زهره‌الریاض کوکب‌الدّری: ج 1، ص 253.
 
-6بحار الانوار: ج 79، ص 27.
-7 طبری عن احمد بن محمد الخشّاب عن زکریا بن یحیی عن ابن ابی زائده عن ابیه عن محمد بن الحسن عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال امیرالمومنین ...
-8 بحار الانوار: ج 43، ص 217؛ ج 78، ص 253؛ ج 28، ص 304/ علل‌الشرائع: ج 1، ص 188.
9- روضه‌الواعظین: ذکر حدیثاً فی مرض فاطمه، ص 130.
10- کشف‌الغمة: ج 2، ص 68.
11- الطبری‌الامامی عن احمد بن محمد الخشّاب عن زکریا بن یحیی ابن ابی زائده عن ابیه عن محمد بن الحسن عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال
12- دلائل‌الامامه طبری: ص 44/ بحار الانوار: ج 78، ص 310.
13- عن علی بن احمد بن العباس احمد بن یحیی عن عمرو ابن ابی المقدام و زیاد بن عبیدالله قالا عن اباعبدالله
 
-14بحار الانوار: ج 43، ص209؛ ج 78، ص 253؛ ج 28، ص 304
.
-15 عن عماره بن المهاجر عن ام جعفر .
16- ذخائر العقبی: ص 53.

17- کتاب عوالم: ج11، ص514/ بحار الانوار: ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390.
18- بحار الانوار: ترجمه محمدجواد نجفی، انتشارات اسلامیه، 1354، ترجمه، ج دهم، ص 195.

19- بحار الانوار: ج 43، ص 183.
20- اصول کافی: ج 1، ص 459 - 458.
21- دلائل‌الامامة: ص 45 و 46 و 47.


منبع : samenquran.ir
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی