سرویس فرهنگ و هنر مشرق - بررسی سریال «پوست شیر» از زاویه تاثیر پلیس در روایت، تفسیری جز تضعیف تحقیر دستگاه پلیسی قابل استنتاج نیست.
مخدوش شدن اعتبار پلیس در سایر محصولات پلتفرم فیلمنت، در سریال «افعی تهران» هیچ تفاوتی با پوست شیر نخواهد داشت. در هر دو سریال خلافکاران و قاتلان نسبت به کاراکترهای پلیس هوشمندتر و دارای سرعت عمل بیشتری هستند.
فیلمنت در سریال مرداب گامی دیگر در وارونه نمایی تصویر پلیس برداشت و در این مجموعه مامور رشوهبگیر به کلکسیون روند تصویرسازی از پلیس در محصولات این سکو اضافه شد.
اما در سریال گردنزنی با تصویر متفاوت و عجیبی از پلیس مواجه هستیم. امیر شمس (امین شعرباف) شخصیت مرکزی پلیس - کاراگاه این سریال به عنوان افسر پرونده قتل نیما دادگر (کیسان دیباج) باران متین (الیکا ناصری) انتخاب میشود.
در هسته تصمیات پلیسی، هر گونه آشنایی با خانواده مقتول موجب میشود، پرونده مرتبط به افسرمربوطه ارجاع نشود. شمس قبل از سپردن شدن پرونده قتل با خانواده متین رفت و آمد بسیار صمیمانهای داشته و خواستگار دختر این خانواده بوده است. طبیعی است که تحت هیچ شرایطی در روال مامور، پروندهای مرتبط با این خانواده به او سپرده نخواهد شد.
در نبود عدم نظارت و غیرانطباقی بودن این رویداد، پرونده به پلیسی سپرده میشود که روزگاری دلباخته عروس به قتل رسیده خانواده دادگر بوده است.
با پیشرفت قصه، درخواهیم یافت که این پلیس قبل از دلدادگی به باران دلباخته مونا دادگر یکی دیگر از اعضای دادگاه پرونده قتل بوده است. سریال تصویری از پلیس ارائه میدهد که بیش از آنکه به دنبال حل پرونده باشد، روابط عاطفی و عاشقانه این پلیس را در مثلث عشقی ترسیم شده دنبال میکند.
فیلم از این جنبه یک تابوی بزرگ را در مورد کاراکترهای پلیس میشکند. در واقع مهمترین تابوشکنی سازندگان تعریف یک رابطه مثلثی برای کاراکتر پلیس است که تاکنون سابقه نداشته است.
باران با امیر، کاراکتر پلیس این سریال وارد رابطه میشود و دلیل این رابطه علاقه و عشق نیست، تنها دلیلش این است که میخواهد از مونا انتقام بگیرد. در واقع باران تلاش میکند از گیسو انتقام بگیرد، چون معشوق گیسو در گذشته شوهر آفاق میشود و در این فیلم او یک شخصیت غایب است.
نکتهای که در این سریال جلب توجه میکنداین است که مونا مقر پلیس آگاهی(جنایی) را با کافیشاپهای پاتوق دخترها و پسرهای مجرد اشتباه گرفته است و دائما برای معاشرت با امیر در اداره پلیس حضور دارد.
پلیس در این سریال خیلی آرام و نرم تبدیل به یک یک شخصیت هیزی میشود که در یک رابطه مثلثی قرار گرفته و براساس قواعد رایج نظارتی اگر این پلیس با یک دسته گنگ یا گروه خلافکار همکاری میکرد، شانیت این جایگاه آنچنان مورد مواخذه قرار نمیگرفت.
چرا این سریال ماقبل تماشا کردن است؟
کیفیت سریالهای شبکه نمایش خانگی در سال 1403 دچار افت محسوسی شده است و تجلی سیاست انبوهسازی، بدون در نظر گرفتن ذائقه مخاطب در سریال گردنزنی آشکار میشود.
تعدد شخصیتها برای استفاده از بازیگران سرشناس فعال در حوزه تولیدات نمایش خانگی، فیلمنامه گنگ و نامفهوم، تنها بخشی کوچکی از سیاستگذاری اشتباه، تولید پلتفرم سازنده است که موجب سقوط جایگاه پلتفرم مورد حمایت تپسی در افکار عمومی شده است.
تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد گردن زنی تقسیم میشود؟
از حیث ارزشگذاری تاریخ شبکه نمایش خانگی به قبل و بعد سریال گردنزنی تقسیم میشود. چون مخاطب با تماشای 5 قسمت با محرکهای داستانی مواجه نمیشود. این مجموعه را هم اکنون میتوان در سه قسمت مفید یکساعته تدوین و روانه بازار کرد، چون هیچ شکل از قصهگویی مرسوم در متن اثر وجود ندارد.
به عنوان مثال کاراکتر پدرشاهرخ، قاتل عروس و داماد وارد روایت میشود و حذف میشود اما تاثیر نمایشی و هیجانانگیزی در متن سریال ندارد.
دیگر شخصیتی که از ابتدای سریال جایگاه تعریف شدهای ندارند، کاراکتر داود رفعتی با اجرای بهنام تشکر است. تشکر مثل زامبیهای مجموعه جوکر وارد داستان میشود و به هیچ عنوان تا پایان روایت مشخص نمیشود حضور این شخصیت چه تاثیری در روند روایت داشته است. کاراکتر مذکور هیچ تناسبی با ساختار روایی قصه و تاثیر در هسته مرکزی درام سریال ندارد.
بازیگرانی که کارمند شبکه نمایش خانگی میشوند
بازیگران در این سریال مشغول یک رفتار کارمندی در مقابل دوربین هستند، حسن معجونی برایش تفاوتی ندارد که در گردنزنی حضور پیدا کرده و همان اجرای کلیشهای دفتریادداشت را در این سریال اجرا میکند.
اما نکتهای که موجب افزایش واکنشها در شبکه نمایش خانگی به این سریال شده، حضور متعدد کاراکترهایی غیر مرتبط و غیرتاثیرگذار در سریال است. شخصیت هایی که حتی ارتباط آنها را باید از صفحه ویکی پدیای سریال دنبال کرد و روابط خانوادگی تا قسمت نهم قابل شناسایی نیست.
گردن زنی، غیرکمدی ترین سریال سال 1401 به کمدی ترین سریال امسال و سوژه خنده بلاگرهای اینترنتی تبدیل شد. اثری شلخته، فاقد هارمونی که بازی بازیگرانش فوق العاده مصنوعی است و تبدیل به سوژه کاربران شبکههای اجتماعی شد.
روابط این دو خاندان به صورت مارپیچ است و دورهمیهای این خانواده ظاهرا عزادار تا نهم دائما تکرار میشود.
بر اساس روایت سریال حدود 15 ساعت حدود 10 آدم بزرگسال دور یک جنازه جمع شدهاند که برای پنهان کردنش تصمیم بگیرند. حجم زیادی دیالوگ و ماندن در لوکیشن پارکینگ با هدف آزار سریالی مخاطب طرحی شده است.
اگر شیوه ارتباط و نحوه چینش ریاضی شخصیتها به کاراکتر «تارا شیخ» ختم شود و این دادههای بیهوده ضد درام به به هوش مصنوعی ارائه شود، قطعا روند فعالیتش متوقف و دچار گیجی خواهد شد.
هدف نهایی کارگردان برای برجسته کردن کاراکتر همسرش بود!؟
هر دو خانواده داغدار در مراسم عزاداری حضور پیدا میکنند و هیچکدام دو قطره اشک نمیریزند وقتی در قسمت پایانی مونا (سمیرا حسنپور) را در حال مدیتیشن بر سر مزار برادرش میبینیم، با نوع دیگری از سوگواری آشنا خواهیم شد.
پلیس به جای دنبال کردن قاتل دائما در خانه وابستگان مقتول است و سعی میکند با مونا وارد شود.
برادر مونا در ابتدای سریال کشته شده و هنوز 48 ساعت از این رویداد نگذشته است و پلیس دلیل ناراحتی مونا خواهر مقتول را میپرسد؟ در فلش بکها باران، عروس به قتل رسیده، در یک مهمانی شروع به نواختن گیتار میکند، اما بازیگر و کارگردان و بازیگر هنوز آکوردهای اصلی گیتارا نمیداند.
متناسب نبودن سن بازیگران در نسبت با موقعیت ظاهری اشان به این سریال لطمه فراوانی زده است. ترلان پروانه (طناز) نمیتواند کاراکتر مورد علاقه پوریا رحیمی سام در نقش شاهرخ باشد، تعریف فاصله سنی در محصولات ایرانی تابع الگوی شوگر ددی و شوگر مامی است.
و در نهایت تعب حسن معجونی را چگونه میتوان به عنوان پدر کاراکتر مهدی حسینینیا باور کرد. همچنین رویا نونهالی با توجه به موقعیت ظاهریاش نمیتواند مادر کاراکتر بهمن باشد.
به نظر میرسد فیلمنت با تولیداتی از این دست قصد تخریب وسیع شبکه نمایش خانگی را دارد.