ماهان شبکه ایرانیان

معناشناسی صبر و شکیبایی

امروزه در عرف عام، دامنة معنایی واژه صبر و شکیبایی به اندازه‌ای محدود و کم شده است که تنها در معانی مکث، تحمّل سختی‌ها و قانع شدن در برابر وضع موجود می‌توان جلوة شکیبایی را پیدا نمود.

 معناشناسی صبر و شکیبایی

 امروزه در عرف عام، دامنة معنایی واژه صبر و شکیبایی به اندازه‌ای محدود و کم شده است که تنها در معانی مکث، تحمّل سختی‌ها و قانع شدن در برابر وضع موجود می‌توان جلوة شکیبایی را پیدا نمود.

درحقیقت آفت تحریف و معرفی ناصحیح، این کلمه را نیز بی‌نصیب نگذاشته و با معناشناسی نادرستی که در برخی از حوزه‌ها از معنا و مفهوم صبر و شکیبایی رایج شده، مضمون و مفاد آن تا حدود بسیاری کم‌رنگ و دگرگون شده است. به‌گونه‌ای که در فرهنگ عامیانه، با معنای نازلی از شکیبایی با تعبیر«مکث و درنگ» مواجه هستیم.

 

به عنوان نمونه هنگامی که شخصی درهنگام عطسه کردن و یا شنیدن عطسه دیگری، به ناچار در برابر امور پیش‌رو لحظه یا لحظاتی درنگ و تأمل می‌کند و آن‌گاه به رتق و فتق کارهای خویش می‌پردازد، از این رفتار به صبر تعبیر می‌شود. به بیان روشن‌تر، تعبیر عامیانه‌ای از مفهوم صبر و شکیبایی در میان جاهلیّت کهن وجود داشته و حتی تا به امروز از میان نرفته و هنوز تعابیر نادرست گریبان‌گیر «صبر و شکیبایی» شده است.[1]

 

از سوی دیگر، صبر و شکیبایی به معنی ظلم‌پذیری نیست؛ زیرا سکوت کردن در مقابل ظلم (انظلام) و شانه خالی‌کردن از زیر بار مسئولیت اجتماعی، از خواری و ذلّت نفس انسان نشأت می‌گیرد. آن‌چنان‌که چنین شخصی به جای مبارزه با موانع راه کمال و پیمودن راه فطرت و وصول به قرب الهی، نشستن را بر رفتن، آسانی را بر سختی و در یک کلام تسلیم شدن را بر مبارزه و پایداری برمی‌گزیند. اهمیت این مسئله تا حدی است که در روایات به دفعات می‌خوانیم اگر به کسی ظلم شود و او در مقام دفاع از خود و رفع ظلم برآمده و در این راه کشته شود، حکم شهید را دارد. «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ».[2]

 

آن‌چه گذشت، صرفاً گریزی به مفهوم تحریف شدۀ صبر و شکیبایی در جوامع اسلامی است. بنابراین قبول این واقعیت و توجه به آن، بازخوانی واژه صبر و معناشناسی آن را ضروری می‌سازد.

در کلام ملّا محسن فیض کاشانی صبر لفظ عامی است که هویتّش برحسب اختلاف مواضع تغییر می‌کند. به‌گونه‌ای که اگر منوط به ضبط نفس و خویشتن‌داری در کارهای دشوار یا پیش‌آمدهای ناخوشایند باشد، «صبر» خوانده می‌شود و ضد آن جزع و بی‌تابی است. اگر درمعرکة جنگ مورد نظر باشد «شجاعت» نامیده می‌شود که ضد آن جُبن است. به این واژه هنگام فروخوردن خشم «حلم» گفته می‌شود که نقطه مقابل آن «غضب» است. در تحمل مصایب و بلاها «سعه صدر» و تاب تحمّل نامیده می‌شود، که برخلاف «ضجرت» یا تنگ‌دلی و به ستوه آمدن و ملول شدن است. اگر صبر در مخفی کردن امری و نگفتن سخنی باشد، «کتمان» و ضد آن «اذاعه» یا فاش کردن خبری است. اما خویشتن‌داری در برابر زوائد زندگی و تجملات، «زهد» و بی‌رغبتی به زرق و برق دنیا است، که ضدّش «حر» و افزون‌طلبی است.[3]

 

صبر و شکیبایی در لغت

«صبر» از واژگان اصیل عربی است و واژه‌شناسان آن را با تعابیر گوناگونی تبیین و تشریح کرده‌اند. بسیاری از لغت‌شناسان صبر را به معنای حبس می‌دانند.[4] به عنوان نمونه طُریحی می‌نویسد: «الْصَّبْرُ وَ هُوَ حَبْسُ النَّفْسِ عَنْ إِظْهَارِ الْجَزَعِ»[5]؛ صبر خویشتن‌داری است، برآن‌چه خوشایند نیست. ابن‌منظور می‌گوید: «الْصَّبْرُ الْحَبْسُ»[6]؛ صبر به معنای خویشتن‌داری است. در کتاب قاموس الفقهی کلمات ثبات، حبس و منع به عنوان معانی صبر ذکر شده است.[7]

راغب اصفهانی نیز در کتاب مفردات با بیانی دیگر، مفهوم حبس و امساک را در معنای صبر و شکیبایی مورد توجه قرار می‌دهد: «الصَّبْرُ: الإِمْسَاک فِی ضِیقٍ، یقالُ:صَبَرْتُ الْدَّابّة:حَبَسْتُهَا بِلَا عَلَفٍ وصَبَرْتُ فُلانَاً:خَلَفْتُهُ خَلفَةً لَا خُروُجَ لَهُ مِنْهَا»؛ یعنی نگه‌داری درتنگنا. معنای «صَبَرْتُ الدَّابَّة» این است که من فلان حیوان را در جایی بدون علف حبس کرده‌ام.[8]

 

تعریف اصطلاحی صبر و شکیبایی

راغب اصفهانی بعد از بیان معنای لغوی صبر، معنای اصطلاحی آن را چنین مطرح می‌کند: «حَبْسُ الْنَّفْسِ عَلَی مَا یقتَضِیهُ العَقْلُ والشَّرْعُ، أَوعَمَّا یقتَضِیانِ حَبْسُهَا عَنْهُ»[9]؛ صبر به حفظ و نگه‌داری نفس در چارچوب عقل و شرع تلقی می‌شود. به عبارت دیگر، نگه‌داشتن نفس از آن چیزهایی است، که عقل و شرع اقتضا می‌کنند که نفس از آن نگه‌ داشته‌شود. برمبنای این تعریف اصطلاحی، صبر کنترل نفس برطبق خواسته شرع و عقل است. سیدحیدر آملی معتقد است: «الصَّبرُ وَهُوَ حَبْسُ النَّفْسِ عَنْ مُطاوِعَةِ الهَوی وَ مُقاوِمَتِهَا إِیاهُ»[10]؛ صبر یعنی این‌که نفس از اطاعت هوای نفس نگه ‌داشته‌شود و در برابر آن مقاومت کند.

مرحوم فیض‌کاشانی صبر و شکیبایی را این‌چنین تعریف می‌کند: «صبر یعنی پای فشردن بر دشواری در مسیر حق».[11]

 

مرحوم خواجه نصیر‌الدین طوسی درباره تعریف صبر و شکیبایی این‌گونه می‌نگارد: «الْصَّبْرُ حَبْسُ النَّفْسِ عَنْ الجَزَعِ عِنْدَ المَکرُوهِ وَ هُوَ یمْنَعُ البَاطِنَ عَنْ الإِضْطِرابِ وَ الْلِّسَانَ عَنْ الشِّکایةِ وَ الأَعْضَاءَ عَنْ الْحَرَکاتِ غَیرِ المُعْتَادَة»[12]؛ صبر حفظ نفس است، از بی‌تابی کردن در مواجهه با امور ناخوشایند و صبر درون را از اضطراب و زبان را از شکایت و اعضاء را از حرکات غیرعادی باز می‌دارد.

زحیلی در تفسیر المنیر می‌نویسد: «حَبْسُ الْنَّفْسِ عَلَی مَا تَکرَهُ»[13]؛ صبر، حبس و نگه‌داری نفس بر آن چیزی است که آدمی از آن اکراه دارد.

 

در کتاب موسوعهٔ مصطلحات صبر و شکیبایی این‌چنین بیان شده است:«الْصَّبْرُ: هُوَ تَرْک الشَّکوی مِنْ أَلَمِ البَلْوی لِغَیرِ اللهِ لَا إِلَی اللهِ»[14]؛ صبر این است که از رنج بلا به غیر خدا شکایت نکند.

و عزّالدین محمود کاشانی گفته است: «الْصَّبْرُ أَنْ تَصْبِرَ فِی الْصَّبْرِ»[15]؛ یعنی حقیقت صبر آن است که در انجام صبر هم صابر بود، نه منتظر رفع مشکل؛ به دلیل این‌که انتظار حل مصیبت دنیوی، منافی صبر بر صبر است.

آن‌چنان‌که در کلام اولیاء و بزرگان می‌خوانیم: «اَلْصَّبْرُ حَبْسُ النَفْسِ عَلَی جَزَعٍ کامِنٍ عَنْ الشَّکوَی»[16]؛ صابر نه تنها شکوه نمی‌کند، بلکه «شکر» نیز می‌نماید و با خدای خویش راز و نیاز می‌کند.

 

غزالی در احیاء علوم دین درباره صبرو اهمیّت آن از لحاظ دین و عرفان بحث گسترده و مفصّلی دارد. وی در تعریف صبر می‌نویسد: «صبر عبارت است از پایداری و ثبات لشکری در مقابل لشکر دیگر، که به علت تضاد بین خواسته‌ها و تمایلاتشان با یک‌دیگر به جنگ پرداخته‌اند»[17].

مرحوم ملا مهدی نراقی صبر را چنین تعریف می‌کند: «الْصَّبْرُ ثُبَاتُ النَّفْسِ وَ عَدَمُ اِضْطِرابِهَا فِی الشَّدائِدِ وَ المَصَائِبِ بِاَنْ تُقَاوَمَ مَعَهَا بِحَیْثِ لَا تُخْرِجُهَا عَنْ سِعَةِ الصَّدْرِ وَ مَا کَانَتْ عَلیْهِ قَبْلَ ذَلِک مِنَ السُّرُورِ وَ الْطُّمَأْنِینَةِ»[18]؛ صبر، استقامت و پایداری نفس و عدم تشویش در سختی‌ها و مصیبت‌ها است؛ به نحوی که در برابر آن سختی‌ها و بلاها مقاومت کنی و نفس خود را از سعة صدر و از آن حالت سرور و آرامش خارج نکنی.

 

هم‌چنین نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل(ع) در مورد تفسیر صبر پرسید و ایشان چنین پاسخ فرمودند:

«یصْبِرُ فِی الضَّرَّاءِ کمَا یصْبِرُ فِی السَّرَّاءِ وَ فِی الْفَاقَهِ کمَا یصْبِرُ فِی الْغِنَاءِ وَ فِی الْبَلَاءِ کمَا یصْبِرُ فِی الْعَافِیةِ فَلَا یشْکوا حَالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِمَا یصِیبُهُ مِنَ الْبَلَاء»[19]؛

بنده باید در ناخوشی‌ها صبرکند (و آن را پذیرا باشد)، هم‌چنان‌که در خوشی‌ها صبر می‌کند (و آن را می‌پذیرد)؛ هنگام فقر و نداری صبور باشد، هم‌چنان‌که هنگام دارایی صبور و شکیبا است؛ در سختی و رنج صابر باشد، آن‌گونه‌که زمان عافیت صابر است؛ هرگز به خاطر بلاهای روزگار نزد مخلوق لب به شکایت از خالقش نگشاید و در یک جمله، در هر حال شکیبایی و پایداری ورزد.

 

در مجموع با توجه به تعریف‌های متعددی که ذکر شد، به نظر می‌رسد ماهیّت مشترک صبر و شکیبایی در همة این آن‌ها، نگه‌داری و حبس نفس در حالتی خاص تلقی می‌شود؛ اما در مورد متعلّق حبس و تبیین این حالت خاص امور متعددی ذکر شده است. ظاهراً راغب اصفهانی این حالت خاص را مقتضای عقل و شرع دانسته است؛ برخی همچون طُریحی و ابن‌منظور متعلق صبر را امور ناخوشایند بیان کرده‌اند، که منظور همان دشواری‌هایی است که فرد در راه تقوای نفس به آن دچار می‌شود؛ عدّه‌ای هم متعلق صبر را حالتی در مقابل هوی و هوس معرفی نموده‌اند. حال با نظر به این تفاسیر، آیا می‌توان مفهوم صبر و شکیبایی را جز مفهوم نورانی استقامت چیز دیگری دانست؟ آیا این مفهوم همان مفهوم ظلمانی و نادرست زیر بارِ ظلم و ستم رفتن است؟!!!

 

تفاوت صبر با حلم و حوصله و استقامت

هنگامی که به بررسی واژه صبر و شکیبایی می‌پردازیم، با واژه‌های مترادفی هم‌چون شرح صدر، حلم، حوصله و استقامت و بردباری مواجه می‌شویم. این واژگان هم‌ردیف هرچند دارای معنای نزدیک به هم و مترادفی هستند؛ ولی ازنظر ماهیت تفاوت‌های ظریفی دارند که توجه به آن خالی از لطف نیست. در معنای شرح صدر که عام‌ترین مفهوم واژگان مترادف صبر است، باید اشاره کرد که آن حالتی است که روح به هم بسته انسان باز شده و خداوند نور خود را در قلب انسان می‌ریزد.[20] مضون آیات { رَبِ اشْرَحْ لی صَدْری }[21]؛ و{ أَ لَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک }[22] ناظر به این حالت است. در قرآن کریم «ضیق صدر» به عنوان نقطة مقابل صبر ذکر شده است.

 

{ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُک إِلاَّ بِاللهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَ لا تَک فی ضَیقٍ مِمَّا یمْکرُونَ }[23]؛در واقع هنگامی که سینه انسان تنگ شد، صبر و حوصله او تمام می‌شود؛ ولی وقتی سینه او مثل اقیانوس وسیع باشد، مشکلات را در خود هضم می‌کند. در بیان تمایز حوصله با صبر و شکیبایی این نکته قابل توجه است که حوصله نتیجه و پیامد صبر و استقامت می‌باشد و عموماً حوصله در امور مادی بکار گرفته می‌شود وکاربرد آن در گفتار عمومی بیشتر از فرهنگ دینی است.

همان‌گونه که در بالا اشاره شد، حلم یکی از واژگان مترادف با صبر و شکیبایی است و وجود آیات و روایات فراوان درباب حلم جایگاه والای آن را در اخلاق و عرفان اسلامی روشن می‌سازد.

 

در این‌میان، نکته لطیف و ظریف این است که قلمرو و مرز حلم و صبر با یک‌دیگر تفاوت دارد. به عبارتی می‌توان گفت صبر یک نوع خویشتن‌داری و کف نفس درونی و فاقد پیش‌بینی و برنامه‌ریزی است. درحالی که در حلم، صبر همراه با حفظ جوانب کار
و برنامه‌ریزی توأمان انجام می‌گیرد. هم‌چنین عمدة پاداش‌ها و وعده‌های الهی اخروی از آن صابران است، ولی درمورد حلم و انسان حلیم پاداش توأمان دنیوی و اخروی لحاظ شده است.

امیرمؤمنان علی(ع) در این زمینه می‌فرماید:«أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِیمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَی الْجَاهِلِ»[24]؛نخستین پاداش حلیم از حلمش آن است که مردم دربرابر نادان پشتیبان او خواهند بود.

 

ازجمله تمایزهای دیگر میان صبر و حلم در این است که حلم بیشتر توسط انسان‌های عالم محقق می‌شود، درحالی که صبر به توده مردم منسوب است. به تعبیر دیگر، این‌که در بعضی روایات آمده است حلم وزیر انسان است،[25] گویای این نکته خواهد بود که انسان عالم می‌بایست حلیم باشد و فشار مشکلات را تحمل کند و براساس عقل و علم، آتشفشان مصایب و مشکلات را خنثی نماید.

به‌طور کلی، حلم درصفت کظم‌غیظ خود را متجلی می‌کند. به تعبیر دقیق، عبارت«خَیرُ الْحِلْمِ التَّحَلُّمُ»[26]؛ بهترین حلم فروبردن خشم است، ناظر به این گفتار می‌باشد.

 

تقابل صبر و شکیبایی با جزع

برای این‌که معنای صبر و شکیبایی بهتر تبیین و شناخته شود، لازم است مفهوم متضاد آن نیز مورد توجه قرار گیرد. مفهوم متضاد صبر، جزع می‌باشد: «الصَّبْرُ وَ ضِدُّهُ الْجَزَعُ»[27] در برخی منابع هم آمده است: «الْجَزَع؛ ضِدُّ الْصَّبْرِ»[28] جزع طبق کتاب مفردات، در اصل به معنای قطع ریسمان از وسط آن است.[29] برحسب آن‌چه که در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن آمده است نیز اصل ماده جزع به معنی قطع می‌باشد.[30]

با بررسی معنای اصطلاحی جزع حیطه صبر و شکیبایی روشن‌تر می‌شود. راغب اصفهانی جزع را نوعی حزن می‌داند، که موجب انصراف و جدایی انسان از کار مورد نظرش می‌شود. ایشان می‌نویسد: «هُوَحُزْنٌ یصْرِفُ الإِنْسَانَ عَمَّا هُوَ بِصَدَدِهِ وَ یقْطَعُهُ عَنْهُ».[31]

 

مصطفوی جزع را این‌چنین تعریف می‌کند: «هُوَقَطْعُ اِمْتِدُادِ الْسُّکونِ وَحَالَةُ الْطُّمَأنِینَةِ وَ الْصَّبْرِ، حَتَّی یظْهَرُ مِنْهُ مَا یخَالِفُ الْسُّکونَ وَ ینْقَطِعُ حَالَةُ المُمتَدِّ تَقْدِیرَاً».[32] براساس این بیان، جزع همان قطع حالت مستمر سکون و طمأنینه است. به بیان دیگر، انسان در صبر حالت طمأنینه را به‌طور مستمر ادامه می‌دهد، ولی اگر از این حالت خارج شود، گفته می‌شود که دچار جزع شده است. به تعبیری صبر در تقابل با واژه جزع قرار گرفته و از این‌رو به معنی بازداشتن نفس از اظهار جزع و بی‌تابی نیز استعمال شده است. در قرآن کریم نیز این تقابل دیده می‌شود. آن‌چنان‌که در مصحف شریف می‌خوانیم:{ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ }[33]؛چه بی‌تابی کنیم و چه شکیبایی ورزیم، برای ما یکسان است. ما را هیچ راه گریزی نیست.

«آیه حاکی از گفت‌وگوی میان کفّار در روز قیامت است. روزی که پیروان کفر و ضلالت، از سران مستکبر خود برای رفع عذاب درخواست کمک می‌کنند و با این پاسخ روبه‌رو می‌شوند: بی‌تابی و صبر برای ما یکسان است؛ مفرّی برای رهایی از عذاب حتمی نیست.[34]»

   قـضا دگـر نشـود ور هـزار ناله و آه       به کفر یا به شکایت برآید از دهنی[35]

 

هم‌چنین در قرآن کریم «ضیق صدر» به عنوان نقطه مقابل صبر و شکیبایی ذکر شده است: { وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُک إِلاَّ بِاللهِ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَ لَا تَک فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکرُونَ }[36]؛ در واقع، وقتی که سینه انسان تنگ شد، صبر و حوصله او تمام می‌شود، ولی وقتی که سینه مانند اقیانوس وسیع باشد، مشکلات را در خود هضم می‌کند. تعریف برخی از علمای اخلاق هم‌چون ملا احمد نراقی این مسئله را تأیید می‌کند: «صبر عبارت است از ثبات نفس... به نحوی که سینه او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد و گشادگی و طمأنینه که پیش از حدوث آن واقعه است، زوال نپذیرد».[37]

در روایتی منسوب به امام صادق(ع) تقابل صبر و جزع به روشنی به تصویر کشیده شده است:

«تَفْسِیرُ الصَّبْرِ مَاءٌ یُسْتَمَرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا کَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا یُسَمی صَبْراً وَ تَفْسِیرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَیُّرُ السُّکُونِ وَ تَغَیُّرُ الْحَالِ وَ کُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلی اللهِ تَعَالی فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَیْرُ صَابِرٍ».[38]

 

صبر در حقیقت مانند آب تلخی است، که کام انسان را تلخ کرده و صابر همواره در سختی زندگی می‌کند و زندگی پیوسته برای او تلخ است. حال آن‌که اگر آدمی در اضطراب به‌سر برد، آن را صبر نمی‌گویند. اما جزع و بی‌تابی در واقع اضطراب دل و عدم آرامش و سکون است. چنین شخصی همواره در غم و اندوه به سر می‌برد و جزع و بی‌تابی می‌کند، آرامش ندارد، حالات او همواره در حال تغییر است و هر حادثه‌ای که در آن خضوع و بازگشت و تضرع به سوی خداوند نباشد و آدمی در آن حادثه به خداوند توجه نکند، پس چنین فردی را بی‌تاب و بی‌صبر می‌گویند.

 

اختصاص مقام صبر و شکیبایی به انسان

خداوند متعال به فضل و کرم خویش، از میان تمامی موجودات، انسان را گرامی داشته و صبر و شکیبایی را از ویژگی‌های وجودی او قرار داد. زیرا عقل و معرفت با جهل و شهوت و غضب توأم با هم‌دیگر در ذات انسان به یک‌دیگر تنیده شده است. بنابراین آن‌گاه که جنگی بین این دو دسته درگیرد، صبر و شکیبایی رخ می‌نمایاند.[39] همواره و در تمامی دوران حیات مادی، نبرد تن به تن و رویارویی میان این دو انگیزه خیر و شر در وجود انسان برقرار بوده است. میدان این کارزار نیز صحنه قلب آدمی است.

 

اما بنابر فلسفه نظام آفرینش و اقتضائات آن، حیوانات و فرشتگان هیچ‌گاه طلب صبر و شکیبایی ننموده و به آن نیازی ندارند. زیرا حیوان بر اثر محرومیت از عقل و فرشته به سبب مبرّا بودن از غضب و شهوت چنین نزاعی را در درون خود نمی‌یابد. اگر نزاع بسیار ضعیف و گذرایی نیز در وجود فرشته باشد، به قدری نیست که به صبر و شکیبایی نیاز پیدا کند. چنین است که مولوی می‌فرماید:

چـون عـدو نـبود جهاد آمد محال       شـهـوتـت نـبـوَد، نبـاشـد امـتثال

صـبـر نبـود چـون نبـاشد میل تو        خـصم چون نبود چه حاجت حَیل تو

 

ملامحسن فیض کاشانی در باب انحصار و اختصاص مقام صبر در وجود انسان چنین می‌فرماید:

«صبر از ویژگی‌های آدمیان است و در ستوران و فرشتگان قابل تصور نیست. فقدان آن در ستوران به علت نقصان و در فرشتگان به سبب کمال آنها است. روشن‌تر این‌که بر چارپایان شهوت غلبه و سلطه دارد و آنها مسخّر شهوات هستند و برانگیزنده آنان در هر حرکت و سکون، چیزی جز شهوت نیست و در آنها نیرویی وجود ندارد که با شهوت برخورد کند و درصدد دفع آن برآید و او را از آن‌چه می‌خواهد، باز دارد؛ تا پایداری این نیرو را در برابر مقتضای شهوت صبر بنامیم.

 

اما فرشتگان، از هر شهوتی مبرا هستند و تنها وثوق حضرت ربوبی را دارند و به درجه قرب خود نسبت به او شادند و هیچ شهوتی که آنها را از این شوق بازدارنده و مانع باشد، بر آنها چیره نیست؛ تا به نیروی دیگری نیازمند باشند، که با آن‌چه آنها را از حضرت ربوبی منصرف کند، مقابله و بر آن غلبه یابند.

اما انسان، در آغاز کودکی مانند ستوران ناقص آفریده شده و جز شهوت خوراک که بدان نیاز دارد، شهوت دیگری در او نیست. سپس شهوت بازی و آرایش در او ظاهر می‌شود، پس از آن به ترتیب شهوت جفت‌جویی در او آشکار می‌گردد. البته در او نیروی صبر نیست، زیرا صبر عبارت از استقامت و پایداری نیرویی در برابر نیرویی دیگر است، که به سبب تضاد مقاصد جنگ میان آنها درمی‌گیرد.»

 

صبر و شکیبایی ممدوح

صبر در صورتی ممدوح و سبب وصول به کمال محسوب می‌شود، که فقط برای جلب رضای خداوند و در راستای اطاعت‌پذیری از فرامین حق باشد. به بیان دیگر، انگیزه صبر در طاعت و یا در مصیبت، یا در معصیت باید الهی باشد.

آن‌چنان‌که در قرآن کریم می‌فرماید:{ وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیةً وَ یدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ أُولئِک لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ }[40]؛و آنها که به خاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می‌کنند و نماز را برپا می‌دارند و از آن‌چه به آنها روزی داده‌ایم، در پنهان و آشکار انفاق می‌کنند و با حسنات، سیئات را از میان می‌برند، پایان نیک سرای دیگر از آن آنها است.

 

علامه طباطبایی در این زمینه می‌فرماید:

«این‌که صبر را مطلق آورده، این نکته را روشن می‌کند که اشخاص موردنظر آیه همه اقسام صبر را دارند. یعنی هم صبر در هنگام برخورد به مصیبت و هم صبر بر اطاعت حق و هم صبر در برابر معصیت را. ولیکن مع‌ذلک صبرشان را مقید به قید { ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ } نموده، یعنی اگر صبر می‌کنند، تنها به منظور رضای پروردگارشان است. پس اگر خداوند مدحشان کرده، نه از این نظر است که صفات ممدوحی دارند، بلکه مدحشان از این جهت است که این صفت ممدوح یعنی صبرشان به خاطر خداوند است. آری، صبری از نظر قرآن ممدوح است که به خاطر خدا باشد، نه به خاطر جلوگیری از عجز و یا عجب به نفس و یا تعریف و تمجید این و آن و یا غیر آن. مقصود از { وَجْهِ رَبِّهِمْ } جهت الهی عمل، یا فکر و یا نیت است. جهت الهی عمل و یا فکر آن، صفت و صورتی است که عمل نزد خدا دارد و آن عبارت است از اجر و مزدی که نزد خداوند بوده و با بقاء خدا باقی است»[41].

 

صبر و شکیبایی مذموم

همان‌طور که در ابتدای این بخش اشاره شد، برخی مردمان به علت کج‌اندیشی و شاید به جهت درک نادرست از مفهوم صبر، درک صحیحی از صبر و شکیبایی ندارند. حال آن‌که شکیبایی در معنای حقیقی خود به معنای ایستادگی است؛ نه ذلت و تسلیم شدن. صبر پیشروی است؛ نه عقب‌نشینی، بردباری است؛ نه بی‌حوصلگی و رخوت. شکیبایی تداوم راه است؛ نه انصراف و ترک آن صبر، فرصت است؛ نه تهدید، ماندن و تلاش است؛ نه رفتن و حذف شدن، رشد و تعالی و اوج‌گیری است؛ نه زمین‌گیر شدن و عقب ماندن از برنامه، فعالیت و پیشرفت. صبرعزم و اراده و پابرجایی است؛ نه رخوت و سستی.

 

تأیید مطلب فوق درآیة 43 سوره شوری می‌فرماید:{ وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِک لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ }؛و کسی که [با قدرت داشتن بر انتقام به اختیار خود] شکیبایی ورزد و [از انتقام] گذشت کند، بی‌تردید این از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است.

اساساً تلاش و کوشش، عامل نشاط و پویایی است و سکون و بی‌تحرکی، مولد رکود و خمودی است. بنابراین خروجی انسان چیزی جز محصول کار و تلاش او نیست. به تعبیر قرآن، برای انسان چیزی جز سعی و تلاش خودش وجود ندارد.[42]

 

در حقیقت یکی از آفاتی که همواره متوجه جامعه مسلمانان بوده و کماکان نیز ادامه دارد و امامان معصوم(ع) همواره انسان‌ها را از آن برحذر داشته‌اند، عافیت‌طلبی و تن‌آسودگی است. این بلا و مشکل، نه تنها باعث رکود معنوی فرد و خانواده می‌شود، بلکه ممکن است موجبات شکست و تباهی جامعه را نیز فراهم سازد. چنان‌که قرآن مجید در سورة نجم می‌فرماید:{ وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ مَا سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی }[43]؛و این‌که برای انسان جز آن‌چه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهره‌ای] نیست و این‌که تلاش او به زودی دیده خواهد شد.

 

در روایتی امیرمؤمنان علی(ع) از رسول خدا(ص) چنین نقل فرمودند:

«عَلَامَةُ الصَّابِرِ فِی ثَلَاثٍ: أَوَّلُهَا أَنْ لَا یکسَلَ وَ الثَّانِیةُ أَنْ لَا یضْجَرَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا یشْکوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ إِذَا کسِلَ فَقَدْ ضَیعَ الْحَقَّ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ یؤَدِّ الشُّکرَ وَ إِذَا شَکا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاهُ».[44]

نشانه صابر در سه چیز است: اول آن‌که سست و بی‌حال نمی‌شود. دوم این‌که دل‌تنگ و بی‌قرار نمی‌گردد. سوم این که از خدای خود شکایت نمی‌کند. زیرا اگر سست شود، حق را (که ادامه راه برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت است) ضایع می‌کند و اگر دل‌تنگ گردد، به شکر بر نمی‌خیزد و اگر از حضرت محبوب شکایت کند، به راه عصیان رفته است.

طبق این روایت یکی از علائم فرد صابر، عدم ضجر و غمگینی و ناراحت بودن وکسالت است.[45]

در بیان ضرورت پرهیز از تن‌آسودگی و راحت‌طلبی در کلام امام صادق(ع) این‌چنین نقل شده است: «إِیاک وَ الْکسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کلِّ شَرٍّ مَنْ کسِلَ لَمْ یؤَدِّ حَقّاً وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یصْبِرْ عَلَی حَقٍّ»[46]؛ از تنبلی و تنگ‌دلی بپرهیز، که این دو کلید همۀ بدی‌ها هستند. هرکه تنبلی کند، نمی‌تواند حقوق دیگران را بپردازد و هرکه تنگ‌دل شود بر [تحمّل] حق شکیبا نباشد.

 

امام سجاد(ع) در فرازی از دعای ماه مبارک رمضان چنین از خداوند درخواست نموده است:

«اللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی فِیهِ النُّعَاسَ وَ الْکسَلَ وَ السَّأْمَةَ وَ الْفَتْرَةَ وَ الْقَسْوَةَ وَ الْغَفْلَةَ وَالْغِرَّةَ»[47]؛خدایا چرت، تنبلی، خستگی، سستی، سنگ‌دلی، غفلت و فریب‌خوردگی را از من بزدای.

در مجموع اگر صبر و شکیبایی عاقلانه، صحیح و برای رضای حضرت حق باشد، هم‌چون شکیبایی در سختی طاعت، شکیبایی در برابر معاصی و مقاومت بر مصیبت‌های دنیا، پسندیده و ممدوح و منجی آدمی خواهد بود. حال آن‌که اگر صبر و شکیبایی از حدود عقل خارج شده و پیرو هوای نفس شود، مانند صبر در برابر ظلم و ستم و گناه، ناپسند و مذموم بوده و صاحب خود را هلاک می‌کند.

از سوی دیگر، احقاق حق و گرفتن آن بر هر شخص حقیقی و حقوقی واجب و لازم شمرده می‌شود. زیرا نوعی دفاع در برابر ظلمی است که بر او واقع شده است. طبق شریعت اسلام دفاع از جان، مال، ناموس و آبرو واجب دانسته می‌شود. بنابر آن‌چه گفته شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که مفهوم صبر و شکیبایی به هیچ وجه به معنای تنبلی و سستی و یا مورد ظلم و ستم واقع شدن نخواهد بود.

 

در تفسیر منهج الصادقین روایتی نقل شده است که بین دو نفر اختلاف و کدورتی پیش آمده بود؛ پس ایشان به پیامبر بزرگوار اسلام(ص) مراجعه کردند، تا حضرت میان این دو تن قضاوت و داوری فرماید. هنگامی که مسئله مورد اختلاف در نزد حضرت مطرح شد، یکی از ایشان از حق خود دفاعی نمی‌کرد و سکوت می‌کرد. این‌گونه بود که پیامبر ختمی‌مرتبت(ص) نیز براساس مستندات و شواهد موجود قضاوت نمودند و به خاطر سکوت و عدم دفاع او حق را به دیگری دادند. در این میان، فردی که در این محکمه محکوم و متضرر شده بود، گفت: «حَسْبِیَ اللهُ»؛ یعنی ما صبر می‌کنیم، خداوند نیز اجر و پاداش ما را خواهد داد و همین امر برای ما کفایت می‌کند.

 

در این هنگام پیامبراکرم(ص) از گفتار نابخردانه آن فرد ناراحت شدند و سه مرتبه به او فرمودند: «أُطْلُبْ حَقَّک» حق خودت را بگیر![48] یعنی خود انسان موظف است که از حقوق خود دفاع منصفانه و نیکویی داشته باشد. بنابراین گفتن ذکر مبارک «حَسْبِیَ اللهُ» در چنین شرایطی اصلاً جواب صحیح و به جایی نخواهد بود. و مصداقی از شکیبایی مذموم می‌باشد.

بنابراین در منطق قرآن و فرهنگ اهل بیت(ع) صبر به معنای تنبلی و کسالت و قانع شدن در برابر وضع موجود نیست؛ بلکه به معنای تلاش و کوشش و کار و فعالیت و نیز به معنای استقامت در مسیر اهداف الهی است.

 

---------------------------------------------------------------

[1]. یکی از باورهای رایج دوران جاهلیت، «تطیّر» به معنی فال بد زدن بوده است. اعراب جاهلی عطسه کردن را نیز مانند دیدن گوزن و کلاغ سیاه یکی از مصداق‌های فال بد می‌دانستند. ازاین‌رو، به محض پیدایی این شرایط دست از عمل کشیده و کار خود را به تعویق می‌انداختند. بازتاب این موضوع در شعرهای امروالقیس شاعر معروف عرب جاهلی کاملاً هویداست. زبیدی می‌گوید: «در دوران جاهلیت هنگامی که شخصی می‌خواست به مسافرت برود و صدای عطسه‌ای می‌شنید، آن را به فال بد می‌گرفت و مسافرت را لغو می‌کرد». (تاج العروس: 4/ 192) براساس این اعتقاد، زمانی که شخصی صدای عطسه‌ای می‌شنید، می‌گفت: «بکَ لَا بِی»؛ یعنی از خدا می‌خواهم شومی عطسه‌ات را به خودت برگرداند؛ نه به من(دیدگاه‌های فقهی معاصر:2/129). جالب است بدانیم اگر شخص عطسه‌کننده را دوست داشتند، هنگام شنیدن عطسه‌اش می‌گفتند: «عُمْرَاً وَ شَبَابَاً». همواره زنده و جوان باشی و در صورت تنفّر می‌گفتند: «وَریّاً و قُحْابَاً»؛ یعنی درد کبد و سرفه مزمن بگیری. (قابوس الاطباء و ناموس الالبا:252)

براین‌اساس می‌توان چنین برداشت کرد که صبر کردن به هنگام عطسه، اندیشه و اعتقادی است که ریشه در دوران جاهلیّت دارد. برخلاف اندیشة جاهلی که عطسه را نشانة مرگ و موجب بدبختی می‌داند، تأکید اسلام بر این نکته است که عطسه دارای فوایدی است؛ چنان‌چه در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «عطسه پنج فایده دارد؛ بیماری را دور می‌کند، باد و تورّم مُضر در ناحیه سر و صورت را فرو می‌نشاند، از جمع شدن آب در چشم جلوگیری می‌کند، منافذ بینی، دهان و حلق انسان را از انسداد ایمن می‌سازد(مستدرک سفینة‌البحار:7/ 274). از این رو در فرهنگ دینی اسلام به مسلمانان توصیه می‌شود که هنگام عطسه کردن بگویند: { اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین }. (الکافی:4/484-485، حدیث14، 15، 19، 22).

[2]. الکافی: 5/ 52، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 15/ 121، باب 46 حدیث 20117.

[3] . الحقایق فی محاسن الاخلاق: 138- 139؛ مستدرک الوسائل: 11/ 263، باب 19، حدیث 12945؛ «قَالَ علی(ع) الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ وَ عَنِ الْغَضَبِ نَجْدَةٌ وَ عَنِ الْمَعْصِیةِ وَرَعٌ».

[4] . عیون الحکم: 7/70؛ صحاح اللغه: ‌2/706؛ مجمع البحرین: 3/ 358؛ تاج العروس: 7/70؛ المصباح المنیر: 2/331.

[5] . مجمع البحرین: 3/ 358.

[6] . لسان العرب: 4/420.

[7] . القاموس الفقهی: 206.

[8] . المفردات: 2/372.

[9] . المفردات: 747.

[10] . تفسیر المحیط الأعظم: 2/ 487.

[11] . رسائل فیض کاشانی: 2/ 9/ 55.

[12] . أوصاف الأشراف: 85، باب سوم، فصل پنجم؛ همچنین ر.ک: بحارالأنوار: 68/68، باب62؛ سفینة البحار:2/4، (ماده صبر).

[13]. التفسیر المنیر: 13/ 154.

[14]. موسوعه مصطلحات علم المنطق عند العرب: 2/ 239.

[15]. مصباح الهدایه: 382.

[16]. منازل السائرین: 195.

[17]. إحیاء العلوم: 1/ 93.

[18]. جامع السعادات: 3/280.

[19]. معانی الأخبار: 261، حدیث1؛ بحارالأنوار: 66/ 373، باب 37، حدیث 19.

[20]. آشنایی با قرآن: 13/211.

[21]. طه (20) : 25.

[22]. انشراح (94) : 1.

[23]. نحل(16) : 127.

[24]. نهج البلاغه: حکمت 206.

[25]. الأمالی طوسی: 146؛ بحارالأنوار:‌ 68 /419، باب 93 حدیث50؛ «الْعَقْلُ خَلِیلُ الْمَرْءِ وَ الْحِلْمُ وَزِیرُهُ».

[26]. تصنیف غرر الحکم: 286، حدیث 6434 .

[27].در عبارت مشابه دیگر: «الْصَّبْرُ نَقِیضُ الْجَزَعِ»، صبر ضد جزع است. کتاب العین: 7/115؛ صحاح اللُّغه: 4/ 439؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 4/ 26.

[28]. شمس العلوم: 2/ 109.

[29]. المفردات: 194.

[30]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 2/81 .

[31]. المفردات: 193.

[32]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 2/ 81.

[33]. ابراهیم (14) : 21.

[34]. المیزان: 12/ 60-61 .

[35]. کلیات سعدی: 183، باب 8 .

امیرمؤمنان علی(ع) در کلام گهرباری فرمودند:«إِنَّک إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیک الْمَقَادِیرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَیک الْمَقَادِیرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ»؛ اگر صبر کنی، آنچه مقدّر الهی است، خواهد شد و تو ثواب خواهی داشت. اگر هم جزع نمایی، مقدّر الهی باز خواهد شد و از برای تو وزر و وبال خواهد بود. (جامع الأخبار:116؛ بحارالانوار: 68/92، باب62، حدیث 46).

[36]. نحل(16): 127.

[37]. معراج السعاده: 694 .

[38]. مصباح الشریعة: 185؛ بحارالأنوار: ‌68/ 91، باب 62، حدیث 44.

[39]. إحیاء العلوم: 1/ 93.

[40]. رعد(13): 22.

[41]. المیزان: 11/ 470.

[42]. نجم (53): 39-40.

[43]. نجم(53): 39-40.

[44]. علل الشرایع: ‌2/ 498؛ بحارالأنوار: 68/ 86، باب 62، حدیث 35؛ وسائل ‌الشیعه: 16/ 23، باب 66، حدیث 20862.

[45]. کتاب العین: ‌6/ 42؛ لسان العرب: ‌4/ 481.

[46]. تحف العقول: 295؛ بحارالأنوار: ‌75/ 175، باب 22، حدیث 5. نیز امام صادق(ع) می‌فرماید: «إِیاک وَ خَصْلَتَینِ الضَّجْرَ وَالْکسَلَ فَإِنَّک إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَی حَقٍّ وَ إِنْ کسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً»؛ از دو خصلت بپرهیز: دل‌تنگی و ملولی و سستی و کسالت؛ اگر ملول و دل‌تنگ شوی، پایداری و ثبات بر حق نخواهی داشت و اگرکسل شوی، به ادای حق قیام نخواهی کرد. (مستدرک الوسائل: 12/ 65، باب66، حدیث13520؛ الأمالی «صدوق»: 543، حدیث 3).

[47]. الکافی: 4/75، حدیث 7؛ تهذیب الاحکام: 3/111، حدیث 38؛ الفقیه: 2/104، حدیث 1849.

[48]. منهج الصادقین: 3/144؛ السنن الکبری: 10/ 181؛ ر.ک : تفسیر روض الجنان و روح الجنان: 6/168. (با کمی اختلاف).

 

برگرفته از کتاب گوهر شکیبایی نوشته استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی