ماهان شبکه ایرانیان

ساعدی و سلطنت‌طلبان

فردی در نقد غلامحسین ساعدی، به قوانین "جمهوری فرانسه" استناد کرده؛ جمهوری‌یی که با کشتن شاه مستبدی که به تقسیم قدرت تن نمی‌داد، تاسیس شد و در ادامه، شهبانوی فرانسه را هم گردن زد.

     عصر ایران؛ هومان دوراندیش- دعوای سلطنت‌طلبان و مارکسیست‌های ایرانی در روزهای اخیر، دعوا بین دو جریان سیاسی مخالف دموکراسی است. دموکراسی بدون توزیع و تقسیم قدرت ممکن نیست. تقسیم قدرت بالاترین مرجع قدرت، نه مسئلۀ سلطنت‌طلبان ایرانی است نه مسئلۀ مارکسیست‌های ایرانی. 
 
   سلطنت‌طلبان ایرانی اگر هم نقدی به عصر پهلوی داشته باشند، نقدشان این نیست که چرا رضاشاه و محمدرضاشاه دیکتاتور بودند و تن به تقسیم قدرت نمی‌دادند. مارکسیست‌های ایرانی هم اگر نقدی به حکومت‌های مارکسیستی قرن بیستم داشته باشند، نقدشان این نیست که چرا این حکومت‌ها تک‌حزبی بودند و به عنوان نمایندۀ پرولتاریا، حاضر نبودند قدرت را با نمایندگان سیاسی طبقۀ بورژوازی و سایر طبقات اجتماعی، به شکلی دموکراتیک، یعنی بر اساس وزن اجتماعی هر جریان سیاسی، تقسیم کنند. 
 
حجم بالای نفرت میان سلطنت‌طلب و مارکسیست ایرانی، به خوبی نشان می‌دهد که این دو جریان سیاسی نمی‌توانند حق حیات یکدیگر را به رسمیت بشناسند. قدرت به دست هر کدامشان بیفتد، آن یکی باید غزل وداع با فعالیت سیاسی رسمی و قانونی را بخواند. 
 
 اگرچه عده و عدۀ شاه‌پرستان در خارج کشور و فضای مجازی بیشتر از مارکسیست‌ها است، ولی آکسیون سیاسی ادارار کردن بر قبر مخالفین، ذاتا عملی نامشروع است. به همین دلیل حضرات شاه‌دوست در روزهای اخیر در تنگنای کشف توجیه به سر می‌بردند و هر روز حرفی نو و ناقض حرف دیروزشان زدند بلکه از قبح عمل رفیق‌شان بکاهند.
 
  یکبار گفتند پنجاه‌وهفتی‌ها هم از این کارها کرده‌اند. سپس گفتند ادرار کردن یک پادشاهی‌خواه بر قبر ساعدی، بدتر از مارکسیست بودن ساعدی نیست چراکه استالین جنایتکار بزرگی بود و کسی که مارکسیست باشد، دست کم مخالف استالین نیست. سپس‌تر گفتند ادرار کردن، کار خود پنجاه‌وهفتی‌ها بوده و آن‌ها می‌خواستند پادشاهی‌خواهان را با این کار بدنام کنند. 

قبر دکتر ساعدی- پرلاشز
 
  انواع و اقسام دفاعیات را - در قالب حملات البته – ارائه کردند تا از بی‌آبروییِ به بار آمده برای جریان پادشاهی‌خواه بکاهند. با این حال اکثر این شاه‌دوستان محترم حاضر نشدند رک و پوست‌کنده بگویند ادرار کردن آن همفکرمان را محکوم می‌کنیم. 
 
  اگرچه لنین و استالین و مائو و پل‌پوت کلی آدم کشتند، ولی الان بحث بر سر "شا...یدنِ شاه‌پرستان" است. محکومیت آن جنایات به جای خود. مگر کسی غیر از مارکسیست‌ها منکر آن جنایات است؟ ما هم این‌جا، با استفاده از همین تریبون، مجددا لعنت می‌فرستیم به همۀ حاکمان آدمکش تاریخ مارکسیسم. اما پس از این لعن تاریخی، باید تکلیف این موضوع را روشن کنیم که آیا ادرار کردن از فرط شاه‌پرستی رواست؟ بویژه اینکه این عمل را فرد دیگری هم سر قبر پدر توکا نیستانی مرتکب شد!
 
اما در میان دفاعیات سلطنت‌طلبان از حرکت رفیق بانزاکتشان، جالب‌ترین دفاعیه متعلق به فردی بود به نام "صادق ض. بیگدلی" که خواسته بود ثابت کند طبق قوانین فرانسه، جرم غلامحسین ساعدی در قیاس با جرم آن پهلوی‌چیِ ادرارکننده، مجازات سنگین‌تری دارد.
 
این پهلوی‌چیِ محترم نوشته بود:ساعدی و سلطنت‌طلبان 
 
«حکم ادرارکننده به قبر ساعدی: 
تا یکسال زندان و پانزده هزار یورو جزای نقدی (بی‌احترامی به قبور موضوع ماده 17-225 قانون جزای فرانسه) 
حکم شخص غلامحسین ساعدی فقط یک مورد به اعتراف خودش در مصاحبه با تاریخ شفاهی به همدستی از طریق کمک مالی و معاونت در ترور کارآفرین بزرگ ایرانی و بنیانگذار کرج نوین محمدصادق فاتح یزدی: 
حبس ابد با محدودیت‌های اضافی (موضوع ماده 3-221 همان قانون) 
حالا فاشیست و جانی واقعی کیست؟»
 
در نقدِ نوشتۀ جناب صادق ض. بیگدلی سخن بسیار است. اول اینکه، مارکسیستی که یک سرمایه‌دار یا کارآفرین را ترور می‌کند، فاشیست نیست، مارکسیست است! معلوم نیست چرا جناب بیگدلی فکر می‌کند هر کسی که اسلحه برداشت و به دلایلی ایدئولوژیک و ناروا آدم کشت، فاشیست است؟
 
 بنابراین از سر جدل نمی‌توان به یک مارکسیستِ تروریست برچسب فاشیست زد. احتمالا منظور جناب بیگدلی از واژۀ فاشیست، "فرد غیردموکراتِ خشن و جنایتکار" بوده. ولی بدیهی است که به هر غیردموکراتِ خشن و جنایتکاری نمی‌توان گفت فاشیست.
 
پل‌پوت و نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار و برخی یا بسیاری از پاپ‌های کلیسا در قرون وسطی هم غیردموکرات بودند و خشن بودند و جنایتکار؛ ولی فاشیست نبودند.  
 
اما از این نکته که بگذریم، نکتۀ دیگر این است که از خاطرات ساعدی در تاریخ شفاهی برنمی‌آید که او با علم به اینکه فداییان خلق قرار است محمدصادق فاتح یزدی (سرمایه‌دار ایرانی، متولد 1277) را ترور کنند، به آن‌ها کمک مالی کرده باشد. شاید اگر چریک‌ها در سال 1353 با او مشورت می‌کردند، می‌گفت پیرمرد را ترور نکنید.

  نکتۀ مهم‌تر اما این است که محمدصادق فاتح یزدی در 20 مرداد 1353 ترور شد. در حالی که ساعدی در خرداد 1353 توسط ساواک دستگیر شده بود و یکسال بعد آزاد شد. یعنی وقتی که فتحعلی پناهیان، عضو "سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران"، فاتح یزدی را ترور کرد، ساعدی در زندان بود و طبیعتا نه می‌توانست به چریک‌ها مشورت بدهد، نه می‌توانست به آن‌ها کمک کند.
  
  وانگهی اگر جناب صادق ض. بیگدلی به خاطرات ساعدی استناد کرده تا ثابت کند ساعدی در ترور فاتح یزدی "معاونت" داشته، چونکه به فداییان خلق "کمک مالی" می‌کرد، بهتر است یکبار دیگر سخنان ساعدی را با دقت بخواند. ساعدی در تاریخ شفاهی گفته است:
 
  «من با چریک‌های فدایی رابطۀ خیلی خوبی داشتم. حالا هر کاری که از من برمی‌آمد می‌کردم. من از زندان که بیرون آمدم، درست در شرایط فوق‌العاده بد که مامورین ساواک دنبالم بودند من توی مطب تقریبا برای آن‌ها کار می‌کردم. می‌نشستم حتی بروبچه‌هایی که کشته شده بودند من به صورت داستان اصلا قصۀ این‌ها را می‌نوشتم و چاپ می‌کردم. حتی بامزه است که مثلا این را بدانید که توی آن شرایط منهای این کارها یک کار دیگر هم می‌کردم. من اگر دوهزار تومان توی جیبم بود فکر می‌کردم که صد تومنش مال من و هزارونهصد تومنش مال آن‌ها.»

عزاداران بیل - غلامحسین ساعدی
 
  ساعدی به روشنی گفته است که پس از بیرون آمدن از زندان، یعنی پس از خرداد 1354، به فداییان خلق کمک مالی می‌کرده. تقریبا یکسال پس از ترور فاتح یزدی. اگر خاطرات ساعدی مستند ادعای صادق بیگدلی است، معلوم نیست بیگدلی بر چه اساس مدعی است که ساعدی در مرداد 1353 هم به چریک‌ها کمک مالی می‌کرد؟ مخلص کلام اینکه، ساعدی در مرداد 53 زندانی بود و کمک مالی‌اش به چریک‌ها نیز از تابستان 54 شروع شده. 
 
  با این حال، فارغ از داستان ساعدی و چریک‌ها و فاتح یزدی، به این نکتۀ اساسی نیز باید توجه کرد که صادق بیگدلی برای اثبات اینکه ساعدی مستحق حبس ابد بود، به قوانین "جمهوری فرانسه" ارجاع می‌دهد. جمهوری فرانسه محصول یک "انقلاب خشونت‌بار" علیه یک "پادشاه مطلقه" بود.
 
  خشونت در انقلاب فرانسه، حتی قبل از آنکه "حکومت وحشت" روبسپیر در سپتامبر 1793 آغاز شود، به اعدام لوئی شانزدهم یا پادشاه مطلقه در ژانویه 1793 منتهی شده بود و در دورۀ کوتاه حکمرانی روبسپیر نیز گردن شهبانو ماری آنتوانت را به تیغ گیوتین سپرد. 
این اقدامات را عمدتا طبقۀ سوم، یعنی طبقۀ متوسط و عامۀ مردم فرانسه، با محوریت بورژواهایی انجام دادند که سروریِ اشراف و روحانیون را خوش نداشتند.
 
   چریک‌های فدایی نیز انقلابیونی بودند که به استفاده از روش‌های خشونت‌آمیز اعتقاد داشتند و البته فرصت پیدا نکردند در حد انقلابیون لیبرال فرانسوی مرتکب خشونت شوند. از چنان توانی هم برخوردار نبودند چراکه وزن اجتماعی چندانی در جامعۀ ایران نداشتند که بتوانند شاه و شهبانو را از دم تیغ بگذرانند.
  
  باری، غرض اینکه، آقای بیگدلی در نقد غلامحسین ساعدی، به قوانین "جمهوری فرانسه" استناد می‌کند؛ جمهوری‌یی که با کشتن شاه مستبدی که به تقسیم قدرت تن نمی‌داد، تاسیس شد و در ادامه، شهبانوی فرانسه را هم گردن زد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی