منبع: تلگراف
تاریخ انتشار: 24 ژانویه 2025
نویسنده: رزا سیلورمن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران؛ لیلا احمدی- ترامپ در ادامۀ جنجالهای خبریاش، با امضای فرمانی اجرایی به دولت فدرال دستور داده تا اسناد طبقهبندی شدۀ ترور جانافکندی، سناتور رابرتاف(بابی)کندی و مارتینلوتر کینگجونیور را منتشر کند و به همین خاطر ترور کندیها بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است.
مشخص نیست که واقعیت چه بوده و سازمان سیا در این سالها چه چیزهایی را پنهان کرده است؟ او وعده داده اسناد محرمانه را در دسترس عموم قرار دهد و بهاینترتیب ممکن است به سؤالاتی که این همه سال ذهن مخاطب را به خود مشغول کرده، پاسخ داده شود.
اما هدف از این افشاگری چیست؟ رئیسجمهور معتقد است افشای حقیقت، بخشی از منافع عمومی است و نباید چیزی از مردم پنهان شود. بیش از نیم قرن از حذف تکاندهندۀ این شخصیتهای محبوب گذشته و دولت فدرال هنوز سوابق مربوط به این رویدادها را در اختیار عموم قرار نداده است.
ماجرای قتلهای حکومتی به تئوریهای توطئۀ فراوانی دامن زده و دههها ذهن مردم را به خود مشغول کرده است.
ترامپ میگوید: «خیلی از مردم مدتهای مدید، سالها و دههها منتظر این روز بودهاند و بهزودی همهچیز آشکار خواهد شد.» طبق این فرمان اجرایی، مقامهای ارشد دولت باید ظرف 15 روز، طرحی را برای خارجکردن این اسناد از حالت محرمانه ارائه کنند.
ظاهراً بیش از 14 هزار سندِ سربهمُهر مربوط به پروندۀ ترور کندی در اختیار سازمان اطلاعاتی است. مقامات هشدار دادهاند که هرگونه افشاگریِ شتابزده میتواند به ضرر کشور تمام شود.
غالب تحلیلگران بر این عقیدهاند که هدف رئیسجمهور منتخب از افشای اسناد تاریخی، صرفاً جنجال برای اعتمادسازی به دولت است. او با برنامهای تحولگرایانه به میدان آمده و میخواهد قهرمان مبارزه با فساد سیاسی باشد. چنین اقداماتی ارتباطی با افشای حقیقت ندارند و هدف صرفاً جلب نظر حامیان است. ترامپ دوست دارد نشان دهد که شفافتر از دولتهای گذشته عمل خواهد کرد.
با این توضیح همیشگی که مقالات ترجمهشده در این بخش، بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است ترجمه نوشته رزا سیلورمن در ادامه میآید:
قتل رمزآلود کندیها، به ابهامات زیادی دامن زد و ذهن نویسندگان، هنرمندان و منتقدان سیاسی را به خود مشغول کرد. گروه «رولینگ استونز» [گروه راک انگلیسی 1962] در یکی از ترانههای معروفاش پرسید: «چهکسی کندیها را کشت؟» و پاسخ داد: «هرچه باشد، من و تو دخیل بودهایم».
در رمان «لیبرا» اثر «دان دلیلو»، نویسنده، ترور جانافکندی را به دسیسهپردازیهای سیا ارتباط داده است. در جهان داستانی «ماروِلکامیکس» هم قاتل رئیسجمهور ایالات متحده، پسر کاپیتان آمریکایی، «رد اسکال (کلهسرخ)» است. هرچه باشد، ترور جانافکندی در سال 1963 و برادرش، رابرتاف(بابی)کندی در سال 1968، تخیل آمریکایی را برانگیخته است.
دههها گذشته و تئوریهای توطئه به کتابها، فیلمها و پستهای اینترنتی راه یافتهاند. ظاهراً هیچ توضیحی مخاطب را متقاعد نمیکند. مردم از پذیرش شواهد و پاسخهای ساده که مبتنی بر دلایل صریح و روشناند، اکراه دارند.
حالا دونالد ترامپ به مقامات دستور داده تا ظرف 15 روز، افشای اسناد مربوط به ترور کندیها و ترور رهبر حقوق مدنی سیاهان (دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور) در سال 1968 را در دستور کار قرار دهد. درنتیجه این رویدادهای تکاندهنده بار دیگر در کانون توجه قرار خواهند گرفت. مارتین لوتر کینگ را با عبارت معروف و الهامبخشاش به خاطر داریم که خطاب به مردم میگفت: «رویائی دارم».
رهبر جنبش مدنی حقوق سیاهان آمریکا در یکی از مهمترین سخنرانیهای تاریخ آمریکا به تاریخ 28 اوت 1963 در برابر جمعیتی 250 هزار نفری فریاد زد: «رؤیای من این است که روزی این کشور به پا خیزد و معنای حقیقیِ باورهایش را تحقق بخشد.» او به پیشوای انقلابی فراگیر مبدل شد و از آزادی و برابری سخن میگفت. ظاهرأ این سخنان آتشین و پیامبرگونه به مذاق حکومت خوش نمیآمد. افبیآی و نهادهای نظارتی پیوسته فعالیتهای او را زیر نظر داشتند و برخی از اسناد نشان میدهند که افبیآی تلاش کرده بود اعتبار کینگ را خدشهدار کند و او را در تنگنای روانی قرار دهد.
[م. مارتین لوتر کینگ جونیور، کشیش باپتیست و فعال مدنی آمریکایی بود که از سال 1955 تا زمان ترورش در سال 1968، شناختهشدهترین سخنگو و رهبر جنبش حقوق مدنیِ آمریکاییهای آفریقاییتبار بود. کینگ با نافرمانی مدنی و پرهیز از خشونت که ملهم از باورهای مسیحی او و شیوۀ مبارزه مدنی گاندی بود، توانست حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا را ارتقا دهد. او در سال 1968 در جریان برنامهریزی برای اشغال واشنگتن در چارچوب کارزار فقرا ترور شد. مرگ او شورشهای زیادی را در شهرهای مختلف آمریکا در پی داشت. ادعاهایی مطرح است که جیمز ارل ری، مردی که بابت قتل کینگ محکوم شد، قاتل واقعی نبوده یا در هماهنگی با مأموران دولت عمل کرده است و این ادعاها تا دههها پس از مرگ او پابرجا بود. نشان افتخار آزادی ریاستجمهوری و نشان طلایی کنگرۀ آمریکا به مارتینلوترکینگ اعطا شده است.]
دونالد ترامپ، روز پنجشنبه در خلال امضای فرامین اجرایی در دفتر بیضی شکل ریاستجمهوری، خطاب به خبرنگاران گفته است: "سیاست من، راستی و درستی است. حقایق تاریخی بخشی از منافع و داراییهای ملت است." ترامپ در اولین دورۀ ریاستجمهوریاش، برخی از پروندههای مربوط به قتل جیافکی را علنی کرد، اما با اشاره به نگرانیهای امنیت ملی پذیرفت که از افشای سایر پروندهها جلوگیری کند، ولی بار دیگر موضوعی جنجالی بر سر زبانها افتاده و پای "رابرت اف کندی جونیور" هم به میان کشیده شده است. او پسر سناتور دموکرات بابی و برادرزادۀ جیافکی است که بهعنوان وزیر بهداشت به دولت جدید ترامپ راه یافته است.
پس از امضای این دستور، ترامپ از کارکناناش خواست قلمی را که با آن فرمان افشای اسناد را داده بود، به رابرت اف کندی جونیور بدهند. او پیشتر گفته بود این شک همیشه با او است که سیا در مرگ عمویاش دست داشته است. او همچنین حکم رسمی قتل پدرش به دست سرحان (محکوم و زندانی در سال 1969) را رد کرده و استدلال میکند که فرد مسلح دومی وجود داشته است. البته سایر اعضای خانواده ادعای او را رد میکنند.
معمای قتل جان اف کندی در سال 1963 و برادرش، رابرت اف «بابی» کندی در سال 1968، ذهن آمریکاییها را به خود مشغول کرده. مشخص نیست که اسناد محرمانه چه حقایقی را در مورد هر دو ترور فاش خواهند کرد. اما تصمیم ترامپ برای افشای اسناد، به شائبۀ عفو احتمالی سرحان که همیشه مدعی بود ارتباطی با کشتن بابی ندارد، دامن زده است. مرگ بابی مانند ترور برادر بزرگترش، موجی از تئوریهای توطئه را در پی داشت؛ از جمله نظراتی دال بر این که سرحان هیپنوتیزم شده یا شستشوی مغزی داده شده است و البته اجماعی دربارۀ دلایل پشتپرده وجود ندارد.
«لری ساباتو»، استاد دانشگاه و نویسندۀ کتاب «نیم قرن با کندی» میگوید: «به ناچار با حوادثی مواجه خواهیم شد که ما را مجاب میکنند نیروهای عظیمتری دخالت دارند.» باور به «نیروهای عظیمتر و دستهای پشتپرده»، نظر اقلیت نیست. شش دهه پس از این حوادث، بیش از 60 درصد آمریکاییها بر این باورند که قتل جانافکندی چیزی بیش از سوءقصد جنایتکارانۀ ضاربی منفرد یعنی لیهارویاسوالد است. بنا به روایت رسمی، ضارب، تفنگداری 24 ساله بود و در طبقۀ ششم ساختمانی در مجاورت محل برگزاری مراسم مستقر شده بود.
اسوالد از جایگاه تکتیرانداز چند گلوله شلیک کرد که منجر به کشتهشدن رئیسجمهور شد. به محض شلیک اسوالد به کندی، سوءظن نسبت به دخالت نیروهای پنهان بالا گرفت. اسوالد هم دو روز بعد به ضرب گلولۀ «جک لئون روبی» (صاحب باشگاه شبانه در شهر دالاس واقع در ایالت تگزاس آمریکا) جان باخت. دادگاهی در دالاس او را به اتهام قتل اسوالد محکوم به مرگ کرد و در جریان فرجامخواهی، قرار شد بار دیگر محاکمه شود. وقتی تاریخ دادگاه مشخص شد، روبی بیمار شد و به علت انسداد ریویِ ناشی از سرطان ریه درگذشت. ساباتو که مدتی هم در دانشگاه ویرجینیا تدریس میکرد، وقایع این ترور را پوشش داده و میگوید: «همه تصور میکردند بیش از یک نفر دستاندرکار قتلِ جیافکی بوده است.»
کمیسیون وارِن که تحقیق دربارۀ ترور جانافکندی (رئیسجمهور ایالات متحده) را در 22 نوامبر 1963 برعهده داشت، در گزارشی اعلام کرد که کندی به دست هاروی اسوالدِ 24ساله به قتل رسیده است، بااینحال هیچ شواهدی دال بر دستداشتنِ اسوالد یا جک روبی در حادثه وجود نداشت و انگیزۀ ضارب هم مشخص نشد. این کمیسیون در سال 1964 به این نتیجه رسید که اسوالد بهتنهایی دست به جنایت زده است. ساباتو میگوید: «بعضی از مردم گزارش کمیسیون را خریدند و نتایج منتشرشده را مطالعه کردند. محققانِ مستقل هم شروع به موشکافی نتایج کردند و کتابهایی در این باره منتشر شد. ولی همه متفقالقول بودند که قتل کندی، کار دولت است.»
او میگوید: «همهچیز حکایت از پنهانکاری و دخالت نیروهای پشتپرده داشت.» رابرتافکندی (جونیور پسر جانافکندی) که به گزارش قتل بابی مشکوک است میگوید: گرچه بابی در آن زمان به طور علنی از گزارش کمیسیون وارِن حمایت میکرد، اما عمیقاً بر این باور بود که گزارش وارن، «نمایشی ناشیانه» است. با گذشتِ دهۀ شصت که با خود آشفتگیهای ناشی از ترور مارتین لوتر کینگ و بابی کندی و به دنبال آن رسوایی واترگیت در اوایل دهۀ 1970 را به همراه داشت، این تصور افزایش یافت که «سررشتۀ امور به دست جریانی ناشناخته است.»
چه تئوریهایی پیرامون ترور کندیها مطرح شده و چه پرسشهایی بی پاسخ مانده است؟
تئوری «درون سازمانی» دربارۀ ترور جیافکی از همان ابتدا به اشکال مختلف رواج داشت. اگر چنانکه برخی معتقد بودند، سیا دستاندرکار قتل کندی بوده، چه انگیزهای داشته است؟ برخی بر این باورند که انگیزۀ سرویس اطلاعاتی از حذف کندی، خشم سیا از تهاجم شکستخوردۀ دولت کندی به «خلیج خوکها» در سال 1961 بود که با هدف سرنگونی رژیم کمونیستی فیدل کاسترو در کوبا صورت گرفت. استدلال سایر طرفداران این تئوری این است که سیا به دلیل عدم صلابت کافی برای مهار کمونیسم، میخواست از دست پرزیدنت کندی خلاص شود.
[م. خلیج خوکها، عملیات نظامی ناموفق ایالات متحده در خاک کوبا بود که با هدف مهار کمونیسم، حفاظت از حیاطخلوت آمریکا و سرنگونی کاسترو در فضای جنگ سرد صورت گرفت. سیا میخواست با جاسوسی، جمعآوری اطلاعات و انجام عملیاتهایی در قالب کودتا، اهداف برونمرزی آمریکا را محقق کند. در 17 مارس 1960، طرح کودتا علیه کاسترو از سوی سیا در اختیار شورای امنیت ملی آمریکا قرار گرفت تا به تأیید آیزنهاور (رئیسجمهور وقت ایالات متحده) برسد. هدف از این عملیات، سرنگونی کاسترو و جایگزینی فردی همپیمان آمریکا بود، بدون اینکه نقش ایالات متحده در این مداخله برجسته و آشکار باشد.» به دلیل پایانیافتن دورۀ آیزنهاور، اجرای طرح با اصلاحات جزئی به جانافکندی واگذار شد.
در 17 آوریل 1961، به دستور کندی و ارزیابی اشتباه سازمان سیا، 1700 نفر از ضد انقلابیون کوبایی با کمک عوامل سیا در خلیج خوکها، واقع در جنوب کوبا پیاده شدند تا با رژیم نوظهور فیدل کاسترو مبارزه و آن را سرنگون کنند. علت نامگذاری عملیات به خلیج خوکها، حضور خوکهای وحشی در این منطقه بود. عملیات به دلیل اشتباهات تاکتیکی سیا و شنود روسیه لو رفت و ارتش به مقابله برخاست. درنتیجه ناوهای آمریکا عقبنشینی کردند و غالب مهاجمان نیز دستگیر و محاکمه شدند. کندی پس از عملیات، سازمان سیا را نهادی بیلیاقت دانست که باید هزارپاره و نابود شود.
رئیسجمهوری ایالاتمتحده آمریکا که نمیخواست از چشم مأموران پنتاگون و سیا ضعیف به نظر بیاید، مجبور شد عملیات براندازی رژیم فیدل کاسترو را تأیید کند. شکست ایالاتمتحده در این عملیات، موقعیت رهبری کاسترو را مستحکم و او را به شوروی نزدیک کرد. هرچند کاسترو هرگونه ارتباط انقلاب کوبا با نهضتهای کمونیستی را نفی میکرد، ولی حاضر بود در قبال مبارزه با آمریکا با شوروی متحد شود. فیدل کاسترو پس از پیروزی با خوشحالی فراوان از رادیو اعلام کرد: «مهاجمان نابود شدند. انقلاب در کمتر از 72 ساعت، ارتشی را که حکومت امپریالیست ایالات متحده طی چندین ماه سازماندهی کرده بود، نابود کرد.» چهگوارا هم چند ماه بعد از شکست آمریکاییها در نبرد خلیج خوکها در جریان کنفرانسی بینالمللی به نمایندۀ کندی گفت: «از شما متشکریم. به لطف شما موفق شدیم در مقطع زمانی بسیار دشوار، انقلابمان را مستحکم کنیم.»]
«رابرتافکندیجونیور» هم که در همۀ این سالها با انواع تئوریهای توطئه در باب موضوعات مختلف حضور داشته و در این مورد نیز با چنین نظریاتی همداستان است، میگوید: «ممکن است سیا در مرگ عمویش نقش داشته باشد.» او در سال 2023 در خلال پادکستی گفته بود: «شواهد حاکی از دخالت سیا در قتل و پنهانکاری است.» ناگفته نماند که او ادعاهای نادرستی در مورد مضرات ناشی از واکسنها، از جمله ایدۀ بیاساسِ ارتباط واکسیناسیون با اوتیسم را مطرح کرده و معتقد است که کرونا برای کنترل افراد با ریزتراشهها همهگیر شده و داروهای ضدافسردگی، تیراندازیهای مرگبار در مدارس را رقم میزنند.
این قبیل نظریات بهوفور مطرح و بهطور گسترده رد شدهاند. برخی از آنها به شباهتهای قتل جانافکندی و ترور آبراهام لینکلن در سال 1970 اشاره میکنند. اما این نظریۀ قدیمی که سیا در ترور جیافکی یا سرپوشگذاشتن بر حقیقت دست داشته، اخیراً به رسانههای اثرگذاری مثل پادکست «جو روگان» که بین مخاطبان راستگرا محبوب است، نیز راه یافته است. البته به نظر میرسد معتقدان به این نظریه، با افشاگریهای جدید ترامپ مأیوس شوند.
ساباتو میگوید: «اگر سازمانهایی در کار باشند که این قبیل ترورها را سازماندهی کرده باشند، واقعاً فکر میکنید شواهد و مستنداتِ مدون و فیزیکی یا هر نوع ردپایی را از خود برجا میگذارند؟ قاعدتاً آنها این اسناد را همان موقع نابود میکنند.» تعجبی ندارد، اما سازمان سیا هر گونه نقشآفرینی در این مورد را رد کرده است. «ادوارد پرایس» (سخنگوی سیا) در سال 2013 به انبیسی گفته است: «تئوریهای توطئه در باب دخالت سازمان سیا در این امور، خوراک خوبی برای فیلمهای حادثهای هستند، اما تخیل محضاند.»
دومین تئوری توطئه، این فرض را مطرح میکند که «اوباش» در مرگ او دست داشتهاند. اما انگیزۀ اوباش از حذف کندی چه میتواند باشد؟ معتقدان به این تئوری میگویند: «احتمالاً برادرش بابی بهعنوان دادستان کل در از بین بردن جرایم سازمانیافته نقش داشته و این احتمال وجود دارد که روبی در مسیر حرفهایاش با چنین جنایتکارانی حشر و نشر داشته است.»
تئوری دیگری هم با عنوان «مرد چتردار» مطرح است. ظاهراً هنگام عبور کاروان رئیسجمهور، شخص مشکوکی در جمعیتِ «دیلی پلازا» حضور داشته و معلوم نیست چرا در آن روز آفتابی چتر حمل میکند؟ شاید به یکی از همدستانش اشاره میکند یا تیری سمی به گردن رئیسجمهور شلیک کرده است. آن مرد «لویی استیون ویت» نام داشت و بعدها فاش کرد که با ارجاع به نماد «نِویل چمبرلین» (نخستوزیر سابق بریتانیا)، چتر را برای انتقاد از رئیسجمهور به دست گرفته است. چمبرلین عادت داشت در انظار، چتر در دست بگیرد و به همین دلیل به او لقبِ مرد چتردار داده بودند.
و شاید هم کوبا یا شوروی دخیل بودهاند. هیچ مدرکی در کار نبود که چنین چیزی را نشان دهد، اما در سفر شش روزۀ اسوالد به مکزیکوسیتی، دو ماه قبل از ترور، خوراک خبر مهیا شد. برخی از نظریه پردازان توطئه میگویند که ممکن است او دستورات خود را از عوامل کوبا یا شوروی دریافت کرده باشد. ساباتو میگوید: «نمیتوان مطمئن شد. باید ببینیم در آن مقطع چه ارتباطاتی داشته و آیا در مکانهایی مثل میدان گاوبازی با افراد خاصی ملاقات کرده است؟ در این جور مکانها برقراری تماس آسان است و نگرانی از ضبط مکالمات وجود ندارد.»
در هر صورت باید توجه داشت که این قبیل تئوریهای توطئه، پیرامون ترور پنج سال بعدِ بابی کندی، درست پس از پیروزی او در انتخابات مقدماتی دموکراتها در کالیفرنیا هم وجود داشت. مدتی از سخنرانی پیروزی بابی کندی نگذشته بود که در آشپزخانۀ هتل امبسدور(سفیر) واقع در لسآنجلس به ضرب گلوله کشته شد. ضارب، سرحانِ 24 ساله بود؛ فردی فلسطینی و مسیحی که از اردن به ایالات متحده مهاجرت کرده بود. سرحان با اسلحهای در دست در صحنۀ حادثه دستگیر شد و اعتراف کرد که از بابی به خاطر حمایتش از اسرائیل عصبانی بوده است. جوانک در محاکمه نیز به جنایت اعتراف کرد و گفت چیزی از جزئیات حادثه به یاد نمیآورد.
برخی ناظران از جمله اعضای تیم حقوقیِ پرونده این فرض را مطرح کردهاند که سرحان برای شلیک به بابی هیپنوتیزم شده و به همین دلیل جزئیات ترور از ذهنش پاک شده است. یکی از افسرانی که در لحظات پس از تیراندازی به مقابله با او شتافته بود، سرحان را با چنین حالی به یاد میآورد: «صورتش بیرنگ و مات بود. به نظر میرسید کنترلی بر ذهنش ندارد». وکلای او در سال 2010، انتقاد کردند که سیا، سرحان را هیپنوتیزم کرده و او را به کنشگری بیاراده مبدل ساخته است. «لیزا پیز» که بیش از دو دهه به تحقیق و بررسی در باب ترور رؤسایجمهور پرداخته است، میگوید: این فرض باید در نظر گرفته شود که سیا از بابی هراس داشت، چون با اقدامات گستردۀ این سازمان مخالفت میکرد و احتمالاً سیا را برای پاسخگویی به ماجرای ترور برادرش در مضیقه قرار داده بود.»
[م. سِرحان بـِشاره سِرحان، فلسطینی-اردنی است و در سال 1969 به اتهام ترور و قتلِ نامزد ریاستجمهوری رابرتافکندی بازداشت شد. او بابی کندی، سناتور ایالت نیویورک و برادر کوچکتر جان.افکندی (رئیسجمهور فقید ایالات متحده آمریکا) را در هتل سفیر لسآنجلس با شلیک گلوله ترور کرد. کندی روز بعد در بیمارستانِ گود سامریتان درگذشت. سرحان در حال گذراندن حبس ابد در مرکز اصلاح و تربیتِ ریچارد جی. دونوان در شهرستان سندیگو کالیفرنیا است. وکلای دفاعیِ سرحان پیش از محاکمۀ او در سال 1969، روند هیپنوتیزمشدناش را بررسی کردند و دریافتند که میتوان او را در آن حال، وادار به انجام کارهایی مثل بالارفتن از میلههای سلولاش کرد.]
سرحان دهها بار از آزادی مشروط محروم شده است. آخرین بار سال 2023 بود؛ دو سال پس از آن که هیئت بازبینیِ پرونده، توصیه به آزادی و اعلام کرد که او دیگر خطری برای مردم ندارد. این تصمیم در سال 2022 از سوی «گاوین نیوسام» (فرماندار کالیفرنیا) لغو شد. آن زمان، تیم حقوقی سرحان استدلال کرد که نیوسام و تعدادی از بستگان بابی که مخالف آزادی او هستند، نفوذی اثرگذار بر پروندۀ او داشتهاند. حالا هم رابرتافکندیجونیور در موقعیت اعمال نفوذ قرار دارد. باید دید با توجه به اطلاعات جدید در پروندههای دولتی، آیا میتوان سرحانِ هشتاد ساله را آزاد کرد؟
برخی از منتقدان از جمله نوۀ کندی این اقدام را محکوم کرده و بر این باورند که رئیسجمهور از قتلهای مشهور حکومتی بهعنوان ابزاری سیاسی بهره میبرد. بهرغم بسیاری از نزدیکان، رابرتافکندیجونیور (که در زمان کشتهشدن پدرش 14 سال داشت) میگوید: فکر نمیکند سرحان پدرش را کشته باشد. او در عوض به نگهبانی امنیتی به نام «تان یوجین سزار» بهعنوان قاتل اشاره کرده و مدعی است که از کندیها به دلیل حمایت از جنبش حقوق مدنی و برابری نژادی تنفر داشته است. او پس از ملاقات با سرحان در زندان در سال 2017 به واشنگتنپست گفت: «واقعاً از این بابت ناراحتم که ممکن است فردی بیگناه بهخاطر کشتن پدرم محکوم شده باشد.» او چهار سال بعد، در سال 2021، ادعا کرد که با سزار در فیلیپین ملاقات کرده است.
آنهایی که به گزارش رسمی باور ندارند، به شواهد صوتیِ مناقشهبرانگیزی اشاره دارند که نشان میدهد 13 گلوله شلیک شده و این در حالی است که اسلحۀ سرحان فقط گنجایش 8 گلوله داشته است. گزارشها حاکی از پیدا شدن گلولههای اضافه در محل جنایت است. شواهد نشان میدهد که بیش از هشت گلوله شلیک شده است. استدلال مخالفان این است که این شواهد، نادرستاند.
شهادت دکتر «توماس نوگوچی» (پزشک قانونی شهرستان لسآنجلس) که پس از مرگ بابی، معاینۀ رسمی را انجام داد، به تئوری تیرانداز دوم قوت بخشیده است. یافتههای او حاکی از آن بود که گلولۀ مرگبار باید از فاصلۀ کمتر از سه اینچ شلیک شده باشد؛ موضوعی که با شهادت شاهدان عینی در مورد سرحان تناقض دارد. در سال 2009، دکتر نوگوچی به تلگراف گفت: «بر اساس اطلاعات موجود، اطمینان دارم که فقط یک مرد مسلح وجود داشته است، اما میدانم که تئوری ترور کندی مانند همۀ تئوریهای جهان، امکان تغییر دارد.»
رابرتافکندیجونیور گفته است: «سوابق پرونده نشان میدهد که بازرسان پلیس لسآنجلس، شاهدان عینی را آزار داده و در فشار گذاشتهاند تا اظهارات خود را در مورد تعداد تیراندازیها تغییر دهند و گزارشها در مورد فرار سایر تیراندازان از صحنه را از بین بردهاند. پ» ساباتو میگوید: «در حالی منتظر انتشار آتی پروندهها هستیم که تقریباً همۀ شاهدان اصلی درگذشتهاند. بنابراین فکر نمیکنم حرفی برای گفتن وجود داشته باشد و اگر مطلب قابلتوجهی فاش نشود، مردم میگویند: بله، میدانستیم. آنها همهچیز را نابود کردهاند. همۀ اسناد جرم را از بین بردهاند. مردم فقط چیزهایی را باور میکنند که با عقل جور درمیآید و این غائله هرگز تمام نخواهد شد.»