هادی فرزند بزرگ مهدی و ولیعهد اول بود و پس از او برادرش هارون به عنوان ولیعهد برگزیده شده بود، البته مهدی در اواخر عمر خود می خواست هارون را بر هادی مقدم کند، اما اجل مهلتش نداد و نتوانست این تصمیم خود را عملی کند.
وقتی مهدی از دنیا رفت هادی در طبرستان و گرگان به پیکار مشغول بود و در این موقع خبر مرگ پدر و بیعت خلافت به او رسید، هارون هم وقتی از مرگ پدر با خبر شد، بدون تامل با برادر بیعت کرد.
اما بعدها هادی تصمیم گرفت هارون را از ولایتعهدی خلع کند و فرزند خودش جعفر را بجایش ولیعهد کند، یحیی بن خالد برمکی از او خواست از این کار صرف نظرکند والبته چنین درخواستی گرچه در بدو امر موجب شد تا هادی اندکی در عملی کردن خواسته اش تأمل کند، اما سرانجام باعث شد که هادی یحیی را به زندان بیفکند و در صدد ریختن خونش بر آید.
یحیی که دید هارون نزدیک است در اثر سختگیری های هادی تسلیم وی شود، بدو پیشنهاد داد که اجازه شکار بگیرد و به سفر برود، او به سفررفت و غیبتش طولانی شد و با بهانه های مختلف در برابر فرستاده های هادی که می خواستند او برگردد به غیبتش ادامه داد، تا اینکه هادی از دنیا رفت وخلافت به او رسید.
هادی عباسی پس از یک سال و اندی در سال 170 هجری از دنیا رفت.
مسعودی در وصف هادی می نویسد که وی فردی سنگدل و تندخو بوده است. (1)
پی نوشت:
1 به تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، دکتر حسن ابراهیم حسن، ص 62 تا 66 مراجعه شود.