زمان ها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعضی، زمان یک موجود ساری متحرک است و متعین و هیچ فرقی ما بین قطعه ای با قطعه ای دیگر نیست.شرافت زمان ها یا نحوست زمان ها به واسطه قضایائی است که در آنها واقع می شود.اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثه ای است که در آن زمان واقع می شود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر «من الازل الی الابد» روزی شریفتر از آن نیست برای اینکه حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده.حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است.بعثت انبیاء بزرگ، انبیاء اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود زیرا که بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه ای بزرگتر از بعثت او هم نیست.بعثتی که بعثت رسول ختمی است و بزرگترین شخصیت های عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی، و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف، و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت، لهذااین روز را بر همه مسلمین و بر همه مستضعفین جهان تبریک عرض می کنم . (1) اول آیه ای که به رسول اکرم به حسب روایات و تواریخ وارد شده است آیه اقرأ باسم ربک است و این آیه اولین آیه ای است که به حسب نقل، جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از اول به قرائت و به تعلم دعوت شده است.اقرأ باسم ربک الذی خلق و در همین سوره است که ان الانسان لیطغی ان راه استغنی این سوره اولین مورد وحی [است ] و در اولین نزول وحی این آیه در این سوره وارد شده است که کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی (2) معلوم می شود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در رأس امور است.و برای طاغوت زدائی باید تعلیم کتاب و حکمت و تعلم کتاب و حکمت کرد و تزکیه کرد.انسان اینطوری است، وضع روحی همه انسان ها اینطور است که تا یک استغنائی پیدا می کند طغیان می کند.استغنای مالی که پیدا می کند به حسب همان مقدار طغیان پیدا می کند، استغنای علمی که پیدا می کند به همان مقدار طغیان می کند، مقام که پیدا می کند به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان می کند.فرعون را که خدای تبارک و تعالی می گوید طاغی است برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزه الهی در او نبود و این مقام او را به طغیان کشیده بود.کسانی که چیزهائی که مربوط به دنیاست آنها را بدون تزکیه نفس پیدا می کنند، اینها هر چه پیدا بکنند طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهائی است که موجب گرفتاری های انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا.
انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم.اگر این توفیق برای همگان حاصل شد دنیا یک نوری می شود نظیر نور قرآن و جلوه نور حق.تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست ریشه اش همان طغیانی است که در نفس هست.ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمی شود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز می شود، تجاوز که شد اختلاف حاصل می شود و این فرق نمی کند، از آن مرتبه نازلش طغیان است تا آن مرتبه عالی آن.از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل می شود ریشه آن همین طغیان است تا مرتبه بالاتر و هر چه بالاتر برود طغیان زیادتر می شود.اینهائی که، فرعونی که طغیان کرد و انا ربکم الاعلی گفت، این انگیزه در همه است فقط در فرعون نیست.اگر انسان را سر خود بگذارند انا ربکم الاعلی (3) خواهد گفت:
انگیزه بعثت این است که این نفوس سرکش را و این نفوس طاغی را و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند نفوس را.
همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است.غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطه تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر چنانچه تزکیه بشوند طغیان پیش نمی آید.کسی که تزکیه کرد خود را هیچ گاه خودش را مستغنی نمی داند «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی» وقتی که خودش را می بیند و برای خودش مقام قائل است و برای خودش عظمت قائل است این خودبینی اسباب طغیان است.اختلافاتی که بین همه بشر هست، اختلافاتی که سر دنیا بین همه بشر هست این اختلافات ریشه اش این طغیانی است که در نفس هاست و این گرفتاریی است که انسان دارد و گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانیه.اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود این اختلافات برداشته می شود. (4) مسأله مبعث و ماهیت آن و برکات آن چیزی نیست که بتوان با زبان های الکن ما از آن ذکری کرد و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی آن زیاد است که گمان ندارم بتوان حول آن [حتی ] صحبت کرد.
مسأله بعثت یک تحول علمی عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه های خشک یونانی را که به دست یونانی ها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود.قرآن در این بعدش برای کسی تاکنون منکشف نشده است مگر «من خوطب به» (5) و در بعضی ابعادش حتی برای «من خوطب به» منکشف نشده است فقط برای ذات ذوالجلال جلت عظمته معلوم است.اگر کسی سیر کند در فلسفه های قبل از اسلام و فلسفه های بعد از اسلام و خصوصا قرن های آخر و عرفای قبل از اسلام و آن کسانی که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلی داشتند، و عرفای بعد از اسلام که به تعلیم اسلام در این امر وارد شده اند، می فهمد که چه تحولی در این بعد حاصل شده است.در صورتی که عرفای بزرگ اسلام هم راجل هستند در کشف حقایق قرآن، لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعثت رسول خداست، لسانی است که سهل و ممتنع است.بسیاری شاید گمان کنند که قرآن را می توانند بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است.بسیاری از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان می کنند که قرآن را می توانند بفهمند، برای اینکه آن بعدی که برای آنها جلوه کرده است و آن بعدی که در پس این ابعاد است برای آنها معلوم نشده است.قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولی اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود.بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدس نبوی ولی اعظم با مبدأ فیض به آن اندازه ای که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتا و منزلتا کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جاری شد.
قرآنی که الان در دست ماست نازله هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است و همین نازله هفتم آنچنان تحول در عرفان اسلامی، در عرفان جهانی بوجود آورد که اهل معرفت شمه ای از آن را می دانند و همه ابعاد آن و جمیع ابعاد آن برای بشر [هنوز] معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود.آیاتی در قرآن کریم که باز از برکات بعثت است مشاهده می شود که این آیات را در عین حالی که انسان گمان می کند که ظاهر است، لکن تاکنون کشف نشده است هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن.و هو معکم. (6) الله نور السموات و الارض (7) اینها آیاتی است که نه مفسر می تواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف.هر کس ادعا کند که معنی او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است.قرآن: انما یعرف القرآن من خوطب به به وسیله «من خوطب به» به یک عده معدودی از اولیاء خدا و ائمه معصومین علیهم السلام تحویل داده شده است و به وسیله آنها یک حدودی که قابل فهم است برای بشر تفسیر شده است.
آنکه لطیفه وحی است همان آیه شریف الله نور السموات و الارض وقتی دست مفسر افتاده است الله نور السموات و الارض معنا کرده است که هیچ مربوط به قرآن نیست.این مفسرین در عین حالی که زحمت های زیاد کشیده اند لکن دست شان از لطایف قرآن کوتاه است، نه از باب آنکه آنها تفسیری کرده اند، از باب اینکه عظمت قرآن بیشتر از این مسائل است مساله معرفت الله که در قرآن مطرح است می فرماید که به حسب نقل «ما عرفناک حق معرفتک» (8) البته معنایش این است که آنطوری که معرفت تو حقش است ما نشناختیم، نه «ما عرفناک حق معرفتی ایاک» او آنقدری که حق معرفت بشر است شناخته است اما حظ معرفت بشر غیر از آن چیزی است که حق معرفت الله است.حق معرفت الله و حق عبادت الله را، حتی به حسب این روایت، رسول اکرم که بزرگترین عارف و بزرگترین عابد است می فرماید که «ما عرفناک و عبدناک» اما نمی فرماید که «ما عرفناک حق معرفتی ایاک» و «ما عبدناک حق عبادتی ایاک» برای اینکه آن را ادا کرده، اما آن حظ انسانی جلوه ظاهری است و از برای معرفت خدا چیزی است که نه ملک مقرب می تواند آن معرفت را پیدا کند و نه رسول مرسل.و این از برکات بعثت است اینقدری که معرفت برای اهل معرفت حاصل شده است.این از نازله کتاب خداست به وسیله نزول بر قلب رسول الله که آن هم از اسرار بزرگ است.
کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفته اند کیفیت نزول وحی را کسی نمی تواند بفهمد و لهذا هر وقت خواستند معرفی هم بکنند با زبان ما عامی ها معرفی کردند، چنانچه خدای تبارک و تعالی با زبان آن بشر عامی خودش را با شتر معرفی می کند، با آسمان معرفی می کند، با زمین معرفی می کند، با خلق و امثال اینها. (9) برای این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطالبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان می توانسته ادا کند قرآن ادا کرده است و هیچ کتاب معرفتی ادا نکرده است، آنهائی که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.
اگر قرآن نبود باب معرفت الله بسته بود الی الابد، و آن فلسفه یونانی یک باب دیگری است که در محل خودش بسیار ارجمند است برای اینکه با استدلال ثابت می کند، نه معرفت حاصل می شود، از باب دلیل اثبات می شود وجود خدای تبارک و تعالی و معرفت غیر اثبات وجود است و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه های متعارف و طریقه های بلکه گاهی نازل تر از آن و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که آن را...در هیچ کتابی نمی یابید حتی در کتب عرفانی اسلامی که متحول شده است و با عرفان قبل از اسلام بسیار فرق دارد، باز تعبیرات قرآن غیر آنی است که آنها دارند.یک نحوه دیگری هست، یک لطایف دیگری در قرآن هست و اینها همه از برکات بعثت است و برکات بعثت آن مقداری که در معنویات هست آنقدر در مادیات ظاهر نشده است، لکن آن مقداری هم که در مادیات ظاهر شده است باز قبل از اسلام نبوده است.اتصال معنویت به مادیات و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. (10) بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند.بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور عمل بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است، فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند. (11) انبیاء سلف هم کشف داشتند و هم بسط، اما نه بطور اطلاق بلکه فی الجمله، اگر چه در این معنی مختلف بودند چنانچه اولوالعزم ها، کشف و بسط حقایق را بیشتر داشتند و وجود نازنین احمدی (ص) که کشف تام و بسط تمام و تام داشت، خاتم شد و خاتم پیامبران گردید، یعنی به آن نحوی که ممکن است حقیقت کشف شود، برای حضرت محمد (ص) کشف بود و به آن قدری که ممکن است حقایق بسط شود برای حضرت بسط نمود.لذا دیگر ممکن نیست کشف و بسط اتم از این باشد تا نبوت دیگری حاصل آید. (12)
پی نوشت ها:
1 بیانات امام خمینی در جمع مدیران صندوقهای قرض الحسنه سراسر کشور صحیفه نور جلد 12 ص 168 تاریخ: 20/3/ 59
2 «به راستی انسان سرکشی می کند چونکه خود را بی نیاز می بیند.» علق/7 و .6
3 «من پروردگار بزرگ شما هستم» نازعات/ .24
4 بیانات امام خمینی در جمع اقشار مختلف مردم تبریز صحیفه نور جلد 14 ص 254 253 تاریخ: 11/3/ 60
5 ...فقال ابوجعفر علیه السلام: ویحک یا قتادة انما یعرف القرآن من خوطب به.امام باقر علیه السلام فرمود: «وای بر تو ای قتادة، فقط قرآن را مخاطب آن می شناسد.» بحار الانوار، ج 46، ص .349
6 «او آغاز و انجام و آشکار و نهان است و او با شما است.» (حدید/3 و 4) .
7 «خدا نور آسمانها و زمین است.» (نور 35) .
8 حدیث پیغمبر (ص) است که می فرماید: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک» . «ما تو را آنگونه که سزاوار معرفت تو است نشناختیم و آنگونه که سزاوار عبادت تو است عبادت نکردیم.» و معنای «ما عرفناک حق معرفتی ایاک و ما عبدناک حق عبادتی ایاک» چنین است: «ما تو را آنگونه که حق معرفت ما است نشناختیم، و ما تو را آنگونه که حق عبادت ما است عبادت نکردیم.»
9 اشاره است به آیات: «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت، و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت.»«آیا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است و به آسمان نمی نگرند که چگونه بر افراشته شده است و به کوهها نمی نگرند که چگونه قرار داده شده اند و به زمین نمی نگرند که چگونه گسترده شده است.» غاشیة/17 .20
10 بیانات امام خمینی در جمع مسئولین مملکتی به مناسب عید سعید مبعث صحیفه نور جلد 17 ص 252 250 تاریخ: 21/2/ 62
11 صحیفه نور جلد 17 ص 253 252
12 تقریرات درس فلسفه