سرویس فرهنگ و هنر مشرق - انتخابات سال 1388 در عرصههای منجر به یک شکاف عمیق میان در تمام حوزههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و... شد و البته این شکافها در انتخابات 1392 به تدریج ترمیم شد، اما دوقطبی سنتی در حوزه سینما وارد انشعاب تازهای شد.

با دستگیری «محمد رسولاف» و «جعفرپناهی» شعبه سیاسی رادیکالی در سینما تاسیس و این دو به عنوان نمادهای سینمایی ضد حاکمیتی در عرصه بینالملل تعریف شدند.

جوایز بین المللی «اصغرفرهادی» در سالهای پس از 88، حضور او در سطح اول سینمای جهان و دریافت اسکار در دو دوره خاص، اجازه ظهور و بروز کنونی را به این انشعاب تازه در صحنه بینالملل نمیداد.
تفاوت این سویه سیاسی با فرهادی این بود که آنان دیدگاه رادیکالتری داشتند و در دوره سلطه فرهادی در فستیوالهای بینالملی و آکادمیهای سینمایی مختلف، فرصت برجسته شدن را نداشتند. این اصل را باید پذیرفت که وجاهت بینالملل فرهادی به عنوان نماد سینمای ایران موجب محدودیت برای گفتمانهای رادیکال بود.
با اینکه فرهادی در مناسبتهای مختلفی از پناهی حمایت میکرد، اما سهم توفیقات بینالمللی او، فرصت برجستهنمایی به گروه رادیکالها را نمیداد.
اما در ابتدای دهه نود، عقلانیت در تولید محتوای متکثر بر اساس راهبرد مدیریت سازمان سینمایی دولت یازدهم محدودیتها را برای رادیکالها افزایش میداد. با اینکه در رسانهها مطرح میشد پناهی به دلیل تصمیم برای ساخت فیلمی درباره رخدادهای سال 1388 دستگیر شده، اما در همان دوران فیلمهایی فرصت تولید پیدا کردند که با قرائت رسمی حاکمیتی در تضاد بود. پلچوبی، گزارش یک جشن در مقابل تولیداتی نظیر قلادههای طلا و پایاننامه ساخته شدند تا با چنین تعادلی از اهمیت چهرههایی که برای ساخت فیلم سینمایی درباره رخدادهای 1388 خیز برداشته بودند، کاسته شود.
رادیکالها گفتمان و گروه کوچکی بودند، اما رخدادهای اجتماعی همچون دی ماه 96 و آبان 98 دوباره ارتقاء گروه آنان شد و در سال 1401 تاخت و تاز نمایشی آنان بر اعتبارشان افزود.
بررسی رفتارهای عقلانی حاکمیتی با رادیکالهای سینما
در تحلیل روند گروه رادیکالها در سینما باید به این نکته توجه داشت که بدنه عقلایی حاکمیت هیچگاه با فیلمسازان و اهالی هنر وارد چالشهای سخت نشده است.
به همین دلیل علی رغم احکام سنگینی که برای پناهی و رسولاف در سال 1388 صادر شد، هر دو در طول این سالها مشغول فعالیت سینمایی خودشان بودند و آثار خودشان را تولید و در جشنوارههای جهانی مختلفی حضور پیدا میکردند.

برخلاف آنچه تحت عنوان «اخبار» و تحلیل توسط برخی منتقدان در رسانههای داخلی منتشر میشود، اداره پشت صحنه این جریان رادیکال به صورتی نیست که افکار عمومی تصور میکنند. شاید تحلیل جزئیات، شرح مفصل آگاهانهتری را برای افکار عمومی فراهم کند.

جعفر پناهی در سال 1389 به 6 سال حبس تعزیری و 20 سال محرومیت از فیلمسازی، 20 سال محرومیت از فیلمنامهنویسی، 20 سال محرومیت از سفر به خارج از ایران و 20 سال ممنوعیت از هر نوع مصاحبه با رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی محکوم شد.

اما سال بعد در حالی که این حکم در شعبه اجرای احکام بود (سال 1390) فیلمی با عنوان «این یک فیلم نیست» را در همکاری مشترک با مجتبی میرتهماسب ساخت و ششم مهرماه سال 1390 در کشور فرانسه نمایش داده شد.

سال 1391 در همکاری مشترک دیگری با کامبوزیا پرتوی فیلم «پرده» را ساخت و همچنان خبری از اجرای حکم نبود.
این سبک از برخورد قوه قضائیه موضوعی است که حتی رسانههای جریان اصلی از بازتاب آن چشمپوشی میکنند و به آن نمیپردازند. حتی در داخل کشور تلاش میکنند «پناهی» را به عنوان فیلمساز همواره در زندان معرفی کنند.

شنیدههایی که بارها در رسانهها مطرح شده حاکی از آن است که جواد شمقدری رئیس وقت سازمان سینمایی در دولت یازدهم در اقدامی تاریخی و بیسابقه با استعانت گرفتن از مقامات عالی، مانع از اجرای حکم جعفر پناهی و محمد رسولاف شد و با وجود صدور احکام سنگین برای رسولاف و پناهی، تمایلی برای اجرای آن وجود نداشت.
تحقیقات بسیار گسترده رسانهای و پرسش های مکرر غیر رسمی در مورد این دو چهره سینمایی، آشکار میکند نهادهای خاص و بالادستی ، هیچگاه تمایلی به اجرای احکام صادره در سال 1388 نداشتند و عملا اجرا نشدن آن، صحت این گزارش را تصدیق میکند.
در اینجا میتوان ادعایی شفاف را مطرح کرد که حاکمیت با فیلمسازان مخالفش ذرهای عناد ندارد و برای اثبات آن میتوان به احکام صادره برای سازندگان فیلم«کیک محبوب من» استناد کرد.
احکام صادره عمدتا معطوف به جریمه هستند و بازیگر همین فیلم اسماعیل محرابی سال گذشته در سریال غریبه ایفای نقش کرد و مخالفتی با حضور او در این مجموعه نبود. کما اینکه بابک حمیدیان، فیلم بحث برانگیز «یک خانواده محترم» را در کارنامه دارد و پس از حضور در این اثر ، در فیلمهای متعددی از سازمان اوج ایفای نقش کرد و ممانعتی برای او وجود نداشت.
پس از صدور این احکام، پناهی و رسولاف در اشکال مختلفی سعی در ایجاد چالشهای جدیدی را داشتند، اما این سعهصدر در بدنه حاکمیت فرهنگی در قبال آنان استمرار داشت.

پناهی که 20 سال از فیلمسازی ممنوع شده بود، در سال 1393 فیلم تاکسی (برنده خرس نقرهای) در سال 1397 «سه رخ» (برنده نخل طلایی بهترین فیلمنامه) در سال 1401 فیلم «خرس نیست» و در سال 1403 «یک تصادف ساده» را ساخت.
میزان درآمد او از اکران آثارش در طول سالهای اخیر از تمامی کارگردانهای فعال سینمای ایران بیشتر بوده و همچنان پناهی صاحب رکورد دومین فیلم ایرانی پرفروش در فرانسه است.
جبهه سازی دوگانه، فشار رسانهای و ایجاد زمینههای برخورد موجب شد تا پناهی فیلم های کم هزینه کوچک «ریالی» بسازد و با اکرانهای گسترده در سراسر جهان به درآمدهای «دلاری» و «یورویی» افسانهای دست پیدا کند.
آیا پناهی سینماگر خطرناکی است؟
کارگردان تاکسی، در سوء گیریهای سیاسیاش آنقدر گزنده و صاحب تحلیل نبوده که اظهاراتش موج سیاسی تولید کند. او صرفا یک سینماگر است که بدون دریافت پروانه ساخت و نمایش و کپی کردن اظهارات دست چندم رسانههای فارسی زبان در صفحه اینستاگرامش، به خوبی طریقت بهرهبرداری بینالمللی از اقتصاد سینما را یافته است.
ساختار بیزنسی پناهی بسیار روشن است. او در این ساختار نیاز به وردستی همچون مصطفی آلاحمد داشت که طی این سالها گروه سینماگران رادیکال را تقویت کند و بیانیههای سیاسی تند و گزنده را نوشته و از اهالی سینما امضاء جمع آوری کند و پناهی و رسولاف را در سرلیست قرار دهد. امضا این بیانیهها نیز عمدتا با واکنش رسانههای رسمی مواجه شده و از منظر ساختار بیزنسی پناهی، این موضوع یک آورده بزرگ است. به واسطه چنین برنامهای، او همچنان به عنوان فیلمساز مخالف شناخته میشود و با ایجاد چنین آرایشی در جشنوارههای جهانی اعتبارش را حفظ میکند.
هدف پناهی اقتصادی یا سیاسی؟
نتیجه این اعتبار این است که به نازلترین اثر او مثل تاکسی خرس نقرهای اعطا شود. با این پشتوانه پخش کنندههای بینالمللی، فیلم او در سینماهای سراسر جهان اکران میکنند و او با ساخت آثاری که بودجه کمی نیاز دارد، درآمدزایی میکند.
در این ساختار تعریف شده، هدف مبارزه سیاسی نیست، هدف آشکار جعفر پناهی کاملا اقتصادی است.
ساختار فرهنگی ناظر درشرایط کنونی میتواند در یک قیاس آشکار مضرات آنچه تحت عنوان سفیدسازی دوران پهلوی در سریال تاسیان وضوح بیشتری را دارد با غیرمضر بودن محتوای آثار سالهای اخیر جعفر پناهی مقایسه کند.دلیل اقبال جشنوارههای جهانی از آثار او مشخص است، چون تصویری که درباره او ساخته شده این است که در زندان به سر میبرد و در فراغت از زندان فیلم میسازد.
متاسفانه حجم حملات اخیر رسانهای پس از دریافت جایزه کن مسیر او را حتی برای دریافت جایزه اسکار تسهیل میکند، آرزویی که به نظر میرسد تا پناهی به آن دست پیدا نکند، مسیرش را ادامه خواهد داد.
با این موج سازی غیر ضروری رسانهای ضعیفترین آثار پناهی بهترین جوایز جهان را دریافت میکنند و فیلمسازانی نظیر دارن آرنوفسکی(رئیس وقت هیات داوران جشنواره برلین ) حین اهدای جایزه درباره او میگوید: «جعفر پناهی به جای اینکه در هم بشکند و تسلیم شود، به جای اینکه بگذارد خشم و نومیدی او را در بربگیرد، نامهای عاشقانه به سینما ساخته است. فیلم او پر از عشقش به هنر، به جامعه و کشورش و عشق به مخاطبانش است.»
با درنظر گرفتن این اظهارات میتوان به استناد تحلیلهای عمیقتری اذعان داشت که در حال حاضر از زمان صدور حکم او 16 سال میگذرد و او نسبت به تمام همتایانش فیلمهای سینمایی بیشتری ساخته که محتوای هیچکدام از این آثار سویه سیاسی – اجتماعی رادیکالی ندارد، اما در عرصه بینالملل به واسطه کنشهای فرامتنی صاحب اعتبار شدهاند.
ساختار فرهنگی ناظر درشرایط کنونی میتواند در یک قیاس آشکار ،مضرات آنچه تحت عنوان سفیدسازی دوران پهلوی در سریال تاسیان وضوح بیشتری را دارد با غیرمضر بودن محتوای آثار سالهای اخیر جعفر پناهی مقایسه کند.
فیلم اخیر پناهی که موفق به دریافت نخلطلای کن شده و با حجم وسیعی از واکنشهای داخلی و خارجی مواجه شده، فاقد مضرات اجتماعی- سیاسی و امنیتی است در حالیکه بسیاری از سریالهای دارای مجوز شبکه نمایش خانگی، خشونت رسمی را به بطن جامعه پمپاژ میکنند.
سریالهای پرخشونت اخیر شبکه نمایش مضرند یا تصادف ساده پناهی ؟!
روایت فیلم یک تصادف ساده، آخرین ساخته پناهی که موفق به نخل طلای کن شد، درباره چند زندانی سیاسی است که بازجو یا آنچه در نقدهای منتقدان خارجی به آن اشاره شده، شکنجهگر خود را پیدا میکنند و تصمیم به قتل او میگیرند. در پایان این روایت گروه انتقامجو از انجام این کار انصراف میدهند. در واقع مانیفست آشکار پناهی علی رغم بیانیههای سیاسی کلیشهای براندازانهاش این است که این چرخه آغاز شده از سال 1401 به بعد باید متوقف شود.

86 نفر از مدافعان امنیت در سال 1401 به صورت وحشیانهای در نقاط مختلف کشور رسما قصابی شدند، آنهم توسط افرادی که داعیه آزادی، صلح و دموکراسی را داشتند و جعفر پناهی سینماگر نماد این فرقه وحشی برآمده رخدادهای سال 1401 است.
مضمون فیلم اخیر پناهی هر گونه خشونت نسبت به ماموران امنیتی را نفی میکند و راهحلهای انسانی را جستجو میکند. همین مضمون و کارنامه او پس از سال 88 نشان میدهد که او فیلمساز خطرناکی نیست، کما اینکه رسولاف هم فیلمساز خطرناکی نبود.
چرخه این نزاع رسانهای - سریالی با فیلمسازان رادیکال در طول سالهای اخیر باید در نقطهای متوقف شود ، چون عاقبت جدال رسانهای، پیامدی جز نفعبردن برای طرف مقابل را در پی نخواهد داشت.
پناهی اشتباهات رسولاف را تکرار نمیکند
سال گذشته به بهانه برگزاری فستیوال کن، محمد رسولاف از کشور خارج شد تا به بهانه نمایش فیلم «دانه انجیر معابد» در جشنواره فیلم کن شرکت کند که فیلم مورد اقبال قرار نگرفت و جایزه نمایشی «ویژه هیئت داوران جشنواره کن» را دریافت کرد و رسول اف برای حضور در این رویداد به صورت غیرقانونی از کشور خارج شد.
پناهی که سال 1401 به دلیل کنشها و نمایش افراطیاش در مقابل اوین دستگیر شده بود با تعامل بیشتری در بهمن 1401 از زندان آزاد شد و پس از 13 سال به صورت قانونی از کشور خارج شد.
با اینکه فیلم پناهی اثر ملتهبتری نسبت به آثار رسولاف است اما پایانبندی کنترلشدهای را در اثرش ارائه میکند که به نظر میرسد در شرایط پسا 1401 این پیام صلحطلبانه با رویکردهای رادیکال فیلمساز در تعارض است.
آیا در پشت پرده تعاملی نامحسوس با پناهی صورت پذیرفته است؟
باید به این نکته توجه کرد که ساختار مدیریت فرهنگی نیاز به کنشگرانی دارد که زمینه التهابات با چهرههایی نظیر پناهی را کمتر کنند.
با توجه به پایانبندی فیلم«یک تصادف ساده»، به نظر میرسد با جریان غیررسمی فیلمسازی، تعاملاتی صورت پذیرفته است. حتی مقایسه اظهارات پناهی با سعید روستایی نشان میدهد او علی رغم داشتن برچسب مخالفت با حاکمیت، واکنشها و اظهارات عاقلانهتری از خود بروز داد و به یک کلیگویی بسنده کرد.
از منظری عقلانی پناهی وقتی در ایران فیلم بسازد اثرش به عنوان محصول ایرانی به جشنواره فیلم کن معرفی میشود، هر چند در داخل تلاش میشود که او دائما به عنوانی مجرمی سیاسی توصیف شود، در حالیکه حضور کارگردانهای مخالف ضد سیستم، در جشنوارههای جهانی امری عادی است.

در سال 2019 ژولیت بینوش رئیس هیات داوران جشنواره اخیر کن ، رئیس هیات داوران بخش رقابتی برلینانه(جشنواره فیلم برلین) بود. در جشنواره برلین سال 2019 فیلم مترادفها موفق به دریافت خرس طلایی این جشنواره شد. این فیلم محصول اسرائیل، هویتاین رژیم اشغالگر را به چالش میکشید.
کاراکتر اصلی فیلم یوآف که از اسراییل به فرانسه مهاجرت کرده ، حاضر نیست که با زبان عبری با خانوادهاش سخت بگوید، او از زبان عبری و هویت اسراییلی بیزار است و به دنبال ساختن هویتی تازه برای خویش است و در فلاش بکهای فیلم گذشته این شخصیت را در ارتش اسرائیل میبینیم. این فیلم محصول اسرائیل است اما درباره این کشور و ماهیت آن تولید نفرت میکند. مترادفها یکی از رادیکال ترین آثاری است که علیه ساختار سیاسی - اجتماعی و هویتی اسرائیل ساخته شد اما در رسانههای اسرائیلی نوعی نفرت پراکنی سیاسی از این فیلم را نمیتوان مشاهده کرد، بلکه از فیلمساز تمجید شد.

به نظر میرسد که ریلهای فرهنگی در شرایط تازهای باید تغییر کند و سازمان سینمایی زمینه تعاملش با این رسته رادیکال را تقویت کند، کما اینکه همانطور که اشاره شد، پناهی با نوع پایانبندی خود نشان داده آماده این تعامل است و این روش تعامل نیاز به ظرافتهای فرهنگی دارد و با بروز رفتارهای غیرفرهنگی ممکن نخواهد بود.
در میان همه مدیران ناظر در سازمان سینمایی افرادی هستند که قابلیت تعامل با سینماگران را دارند، حبیب ایل بیگی در سال 1395 با تامل و توافق توانست رسولاف را پای میز مذاکره آورد تا پروانه ساخت رسمی برای ساخت فیلم لِرد دریافت کند. پس از دستگیری دو ماهه جعفر پناهی در سال 1401 با پیگیریهای مکرر، زمینه آزادی او را فراهم آورد و به فاصله کوتاهی از آزادی، نهادهای نظارتی بالادستی در تصمیمی بشدت عاقلانه، اجازه خروج پناهی را از کشور صادر کردند.
تقویت این تبادلات حتی با فیلمساز سرکشی نظیر پناهی به تعاملات دوسویه نامحسوسی منجر میشود، کما اینکه در دورانی که ایل بیگی معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی را برعهده داشت فیلم جاده خاکی به کارگردانی «پناه پناهی» و تهیهکنندگی جعفرپناهی پروانه ساخت رسمی دریافت کرد.
با شرح تفصیلی ذکر شده ، این روزها دریافت نخل طلای کن توسط جعفرپناهی با واکنشهای مختلفی مواجه شده اما از میزان مخالفتهای رسمی کاسته نشده است. آیا این مخالفتها و موضعگیریهای استمراری 16 سال اخیر آورده و حاصلی داشته است؟ آیا این هیاهوی رسانهای گسترده تاثیری در روند فعالیتهای پناهی خواهد داشت؟
پارتی پناهی در هیات داوران کن چه کسی بود؟
قبل از برگزاری جشنواره با حضور ژولیت بینوش به عنوان رئیس هیات داوران، دریافت نخل طلا توسط یک فیلم ایرانی کاملا قابل پیشبینی بود و در نهایت قرعه به نام جعفر پناهی افتاد که به دستیار عباس کیارستمی بودن شهره است و اغلب سینمادوستان آگاه به رابطه بسیار صمیمانه و حرفهای بینوش و کیارستمی هستند. در واقع تاثیر بینوش را نمیتوان کتمان کرد و بیش از اینکه داوران قصد داشته باشند به پناهی جایزه بدهند به عباس کیارستمی ادای دین کردهاند.