برای احراز صلاحیت افراد تفحص می کردند
برای امام مصاحبت کسانی که احساس می کردند از دیگران با تقواترند جالب تر بود و بودن با این افراد ایشان را خوشحال تر می کرد. در ابتدا با دیدی منصفانه به افراد نگاه می کردند؛ گویی فردی درستکار و معتقد است، مگر خلافش ثابت می شد. امام در مواردی که می خواستند به کسی حکمی بدهند یا کسی را برای سمتی انتخاب کنند، دقت زیادی می کردند. سؤال و تفحص می کردند تا شایستگی آن فرد برای احراز آن مقام برایشان ثابت شود. (1)
این بچه ملکوتی است
علاقه امام به کسی زیادتر بود که به خدا نزدیکتر است. مثلا بچه ها را خیلی دوست داشتند . وقتی علی (نوه شان) را می بوسیدند، می گفتند: «این بچه جدید العهد و ملکوتی است، این بچه به مبدأ نزدیکتر است، این بچه پاکیزه تر از دیگران است.» اگر بچه ها را دوست داشتند، به دلیل نزدیکتر بودن آنها به خداوند بود. لازم نبود احساساتشان را بیان کنند. تنفر و دوست داشتنشان خودجوش بود. (2)
این دعا را همه ائمه خوانده اند
امام به دعا خیلی اهمیت می دادند، به خصوص به مناجات شعبانیه. این مطلب را به عناوین گوناگون در صحبتهایشان ذکر می کردند. ایشان می گفتند:
مناجات شعبانیه یکی از دعاهایی است که همه معصومین می خوانده اند.
به خصوص هر وقت به این عبارت می رسیدند، چهره شان تغییر می کرد: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...» (3)
نیمه شب مناجات شعبانیه می خواندند
در ماه شعبان گاهی که شبها پشت در اطاق امام می خوابیدم می دیدم یک ساعت مانده به اذان صبح امام بیدار می شدند و وضو می گرفتند و پس از نماز شب مشغول مناجات شعبانیه می شدند و در این مناجات به قدری گریه می کردند که من که پشت اطاقشان می خوابیدم گاهی با صدای گریه ایشان از خواب بیدار می شدم با اینکه بسیار آرام و آهسته اعمال شب را انجام می دادند تا کسی بیدار نشود. (4)
ما نکردیم، خدا کرد
در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی رژیم شاه پس از حمله شدید امام ناچار شد عقب نشینی کند، لذا در روزنامه ها نوشتند که این قانون قابل اجرا نیست. طلبه ها که از درج این موضوع خیلی خوشحال بودند وقتی خدمت امام رسیدند امام در جمع طلبه ها طی توضیح مختصری فرمودند که این کار را ما نکردیم خدا کرد. (5)
خدا حافظ من است
در مورد مسؤولیت حفظ امنیت امام، ایشان خودشان اظهار داشته اند که خداوند حافظشان خواهد بود. از این رو نیازی به مأمور امنیتی ندارند. (6)
هیچ چیز جز خدا نمی دیدند
عبادت و ارتباط امام با خدا چیزی نبود که بتوانم ترسیمش کنم تا آنجا که توانسته ام با دوستان پدرم تماس گرفته ام و از مادرم در این باره سؤالها کرده ام، همگی بر این قولند که امام با خدای خود رابطه ای خاص داشت. امام چنان در خدا فانی بود و چنان از معشوق خود سخن می گفت که موی بر اندام انسان راست می شد. جالب است بدانید که گاهی در مصایب و گرفتاریها که مسؤولین خدمت امام می رسیدند ایشان چنان از خدا سخن می گفتند که گویی هیچ نمی بینند جز خدا. در مورد ارتباط امام با خدا، خاطرات و سخنهای بسیاری است که هیچ قلمی نمی تواند آن سان که باید حق مطلب را ادا کند. امام شخصیتی بود که واقعا در مراد خویش ذوب شده بود. و جز او به کسی نمی اندیشید و به جز خدا از هیچ کس ترسی نداشت. (7)
بگویید ختم امن یجیب بگیرند
یک وقتی دختر امام مریض شد. شورای پزشکی در قم تشکیل شد و تقریبا جواب یأس دادند. به امام عرض کردند که باید یا مادر از بین برود یا بچه. امام فرمودند من الان اظهار نظر نمی کنم که کدام یک فدای دیگری بشوند شما یکی دو ساعت صبر کنید، من جواب می دهم که عمل جراحی انجام بگیرد یا نه. و بلافاصله اخوی را خواستند و فرمودند: امشب عده ای از آقایان طلبه ها را در منزلتان خبر کنید و یک ختم امن یجیب بگیرید و مخصوصا آقای قاضی هم بیاید و دعا کند ایشان بسیار اهل ذکر بود. ختم که تمام شد از بیمارستان نکویی قم به منزل امام تلفن کردند که حال صبیه معجزه آسا عوض شده و فعلا نیازی به عمل نیست. (8)
توکل به خدا کنید
بعد از پیروزی انقلاب یاسرعرفات آمد خدمت امام من به اتفاق چند نفر دیگر در کنار امام بودیم. امام در آن زمان به عرفات فرمودند: «اگر می خواهید ملت فلسطین را نجات دهید راهش این نیست که به سراغ شوروی یا آمریکا یا به این دربار و یا آن دربار بروید، توکل به خدا کنید و شمشیر به دست گیرید، خداوند حامی شماست و ملتها هم به شما کمک می کنند.» اگر به فرمایش حضرت امام توجه کرده بودند الان فلسطینیها آواره کشورهای مختلف عربی نمی شدند . (9)
در حملات هوایی نگرانی نداشتند
در ایام جنگ مواقع خیلی حساس و خطرناکی پیش آمد، گاهی اطراف بیت امام هم مورد حملات موشکی قرار می گرفت و در تمام این احوال امام هیچ گونه عکس العملی که حاکی از ناراحتی و نگرانی ایشان باشد از خود نشان ندادند. (10)
آنچه مقدر است به ما می رسد
پس از فاجعه فیضیه امام گفتند: «چیزی می نویسم در جواب نامه آقایان تهران، بیایید آن را ببرید.» من مقداری دیر رسیدم لذا امام آن را فرستاده بودند. و بعد من رفتم با کمک دوستان آن را چاپ کردم. آن مطلب اعلامیه معروف «شاه دوستی یعنی غارتگری» خطاب به مرحوم سید علی اصغر خویی بود که این برای اولین بار بود که امام شاه را مطرح کردند وقتی خدمت امام برگشتم فرمودند: «شما نرسیدید دادم بردند تهران.» به امام عرض کردم مطلب چه بود؟ فرمودند: «به شاه برخورد داشت.» من ترسیدم. عرض کردم آقا شاید مصلحت نباشد. ایشان خندیدند و فرمودند: «آنچه که خداوند برای ما ثبت کرده همان به ما خواهد رسید.» (11)
دست خدا حافظ انقلاب است
امام در جلسه ای خصوصی به این جانب فرمودند: «من معتقدم که این انقلاب را از ابتدا تا کنون دست قدرت الهی که فوق تمام دستهاست به اینجا آورده است و همان یدالله این انقلاب عظیم را حفظ می فرماید.» (12)
دست غیبی ما را هدایت می کند
قبل از سال جدید که با برخی از آقایان خدمت امام بودیم از ایشان تقاضا کردیم در یکی از ایام عید با مردم دیداری داشته باشند اما نپذیرفتند. دو سه روز بعد از عید، قلب ایشان ناراحتی پیدا کرد که فورا رسیدگی و خطر برطرف شد. وقتی من به خدمتشان رسیدم، به ایشان گفتم چقدر خوب شد شما ملاقات با مردم را قبول نکردید، چون با توجه به بیماریتان نمی توانستید دیدار را انجام دهید و این انعکاس بدی در دنیا داشت. امام فرمودند: «آن طوری که من فهمیدم از اول انقلاب تا حالا مثل اینکه یک دست غیبی ما را در همه کارها هدایت می کند.» و این عین جمله امام است که بعدا آن را یادداشت کردم. (13)
هدیه ای بود که خداوند داد
هنگامی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی رسید همه جمع شده بودند که چگونه این واقعه را برای امام نقل کنند و خبر را به ایشان برسانند، چون از شدت تأثر هیچ کس به خودش جرأت نمی داد برای امام گزارش ببرد. حاج احمد آقا که بیتابی می کرد از بالای پنجره سایه اش به شیشه افتاده بود امام که در اتاق نشسته بودند متوجه او شده احمد آقا را صدا کردند. آقا گفتند : بیا ببینم چی شده؟ احمد آقا زد به گریه. طبیعتا خودداری مشکل بود، اما امام با آن صلابتی که داشتند فقط سه مرتبه فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون» این هدیه ای بود که خداوند داد و امروز بازگرفت. حالا بلند شوید و مقدمات کار را فراهم کنید ببینید کجا باید برد و کجا باید دفن کرد؟ (14)
لطف خفیه خدا بود
در مصیبت جانگداز شهادت فقید سعید حضرت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی که یار امام در تبعید و انیس ایشان در جلسات بحث و امیدشان برای اداره شئون آینده مسلمین بود یک ذره انکسار در سیمای نورانی امام پدیدار نشد. تنها جمله ای که فرمودند این بود که «مصطفی امید آینده اسلام بود» و در یازدهمین روز وفات آن مرحوم که برای تدریس تشریف آوردند، در ابتدای سخن فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی الطاف خفیه ای دارد» و وفات مرحوم آقا مصطفی را یکی از الطاف الهی می دانستند. (15)
این مسأله لطف خفی و پنهان فوت مرحوم حاج آقا مصطفی را در اوایل انقلاب هیچ کس نمی دانست اما گذشت زمان آثار و برکاتی را که این حادثه برای امت اسلام آورد معلوم نمود و فرموده امام روشن شد چون برای وفات ایشان حوزه علمیه قم مجالس یادبودی اقامه کردند و بعد از چهارده سال اختناق که شاه کوشش کرد نام امام را از زبانها ببرد، سخنرانان صریح و روشن از امام نام می بردند که تا چهلم ایشان که سخنرانان صریحا به شاه حمله می کردند و بعد از آن چهلم شهدای قم و تبریز و دیگر شهرها نهضت اسلامی را قوام بخشید و مبارزه را اوج داد. (16)
من خودم باطل السحر هستم!
در یکی از روزهای اقامت امام در مدرسه علوی، سیدی همراه با فرد غیر معممی که پالتو و عرقچینی داشت خیلی متأثر و ناراحت و وحشتزده و با چهره ای زرد به مدرسه آمد. من مسؤول انتظامات بودم. گفتم: «چیست؟» گفتند: «کاری خصوصی داریم و نگرانیمان این است که علیه امام جادو و سحر شده، آنچه ما می بینیم این است که ممکن است ایشان مریض شوند و مثل شمع آب شوند. خلاصه ناراحت هستیم و آمده ایم دعا و وردی را که باطل سحر است به امام بدهیم .» گفتیم: «این حرفها چیست؟» گفتند: «نه ما نگرانیم.» ما هم با آن عشقی که به امام داشتیم و اگر احتمال خطر یک در میلیون برای ایشان وجود داشت قلبمان تکان می خورد قضیه را خدمت امام عرض کردیم. ایشان لبخندی زده و فرمودند: «بگویید من خودم باطل السحر هستم.» (17)
امانتی بود از جانب خدا
از یکی از دوستان خانوادگی (امام) خمینی صفت مشخصه او را پرسیدم صحنه ای را برایم تعریف کرد که در سی و پنج سال قبل اتفاق افتاده بود.
کوچکترین فرزند خانواده در حوض غرق شده بود. مادر مویه کنان گریه می کرد. مجتهدی بر روی جنازه مشغول نماز خواندن بود که (امام) خمینی وارد شد. با تمام عشق و علاقه ای که به این دخترش داشت در قیافه او اثری از تغییر مشاهده نشد. چند لحظه مکث کرد و گفت: «امانتی بود از جانب خدا که خودش پس گرفت.» و سپس شروع به نماز کرد. خمینی عقیده دارد که خدا همیشه در کنار اوست. (18)
پی نوشت ها:
.1 فاطمه طباطبایی.
.2 فاطمه طباطبایی.
.3 فاطمه طباطبایی.
.4 سید رحیم میریان.
.5 حجة الاسلام و المسلمین قرهی.
.6 روزنامه اطلاعات به نقل از سخنگوی کمیته استقبال از امام 20/11/ .57
.7 حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی پاسدار اسلام ش .6
.8 آیت الله یوسف صانعی حوزه .32
.9 آیت الله شهید محلاتی امید انقلاب ش .113
.10 حجة الاسلام و المسلمین امام جمارانی روزنامه جمهوری اسلامی ویژه اربعین سال .68
.11 آیت الله شهید محلاتی پاسدار اسلام ش .103
.12 آیت الله حسین مظاهری حوزه ش .49
.13 آیت الله خامنه ای روزنامه اطلاعات 19/3/ .68
.14 فاطمه طباطبایی ندا ش .1
.15 حجة الاسلام و المسلمین کریمی پاسدار اسلام ش .8
.16 آیت الله مؤمن سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .3
.17 حجة الاسلام و المسلمین ناطق نوری.
.18 روزنامه کیهان به نقل از مجله تایم آمریکا 4/5/ .58