ماهان شبکه ایرانیان

هوش و دقت

پس از اینکه امام به مقام اجتهاد رسیدند.زمانی یک مساله ریاضی مشکلی در دنیا مطرح بود که آن موقع می گفتند در ایران فقط حاج آقا روح الله خمینی این را حل کرده است

حل یک معمای پیچیده ریاضی

پس از اینکه امام به مقام اجتهاد رسیدند.زمانی یک مساله ریاضی مشکلی در دنیا مطرح بود که آن موقع می گفتند در ایران فقط حاج آقا روح الله خمینی این را حل کرده است.آن مساله این بود که یک ریاضیدان گفته بود ما سه کلاه سبز داریم دو کلاه زرد و یک کلاه سفید و در یک تاریکی مطلقی به سر می بریم و فردی یکی از کلاهها را بر سر خود گذاشته است از کجا باید بفهمیم که این فرد کلاه چه رنگی بر سر خود گذاشته است.امام بدون اینکه دست به قلم ببرند و حساب بکنند این مساله را حل کرده بودند و آن روز حل این مساله توسط امام خیلی سر و صدا ایجاد کرد. (1)

از همه بهتر درس را می دانستند

یکی از دوستان همشاگردی امام می گفت وقتی با ایشان از خمین به اراک آمدیم، استاد که درس می گفت امام همین که گوش می کردند کافی بود، نه مطالعه می کردند و نه مباحثه، دیگران به سر و کله هم می زدند که درس را یاد بگیرند ولی وقتی امام فردا وارد کلاس درس می شدند از همه بهتر درس را می دانستند.ایشان تا این حد دارای استعداد قوی و هوش و حافظه سرشار بودند. (2)

می فهمم چی می خواهی بگویی

از ژرف نگریهای امام نه تنها در قبال رژیم شاه بلکه با هر فرد و شخص و گروه و دسته ای که با آنها برخورد می کردند این بود که در اولین برخورد طرف را می شناختند که چکاره است.من این را از شهید حاج آقا مصطفی شنیدم که نقل می کردند که امام می گوید وقتی گاهی کسی پیش من می آید تا دهن باز می کند، هنوز حرفش تمام نشده می فهمم که این چی می خواهد بگوید و چه نقشه ای دارد و چه نتیجه ای می خواهد از این ملاقات با من بگیرد. (3)

آمده بود ما را با هم تطبیق کند

امام هوش و ذکاوت بی نظیری داشتند.هنگامی که در قیطریه بودند روزی مرحوم لواسانی به دیدن ایشان آمدند.البته در آن ایام امام در حصر بودند و تعداد محدودی حق داشتند که با ایشان ملاقات کنند که یکی از آنها آقای لواسانی بود.چون قیافه ایشان خیلی شبیه امام بود و تا آن روز رییس نگهبانها و مامورین ساواک ایشان را ندیده بودند پس از اینکه آقای لواسانی آمدند، رییس نگهبانها پشت در اتاق آمد و اجازه خواست که خدمت امام رسیده دست ایشان را ببوسد، دست امام را که بوسید دو زانو جلوی در اتاق نشست، مقداری به چهره امام نگاه کرد و مقداری به چهره آقای لواسانی و پس از چند دقیقه از اتاق بیرون رفت.امام فرمودند: «این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق کند.» بعد که تحقیق کردیم معلوم شد همین طور بوده است.چون اینها وقتی آقای لواسانی را دیده بودند خیلی وحشت کرده و خیال کرده بودند که امام از منزل بیرون رفته است و الآن دارد برمی گردد و آن شخص آمده بود که این مطلب را تحقیق کند. (4)

حرفهایم را از بلندگوی صحن می زنم

ماشینهای شرکت واحد از تهران کماندوها را به قم آورده بودند.ساواکیها رسیده بودند و برنامه داشتند.روز دوم فروردین که مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود دقیقا خاطرم هست که امام گوشه خانه نشسته بودند، مرحوم شهید مهدی عراقی آمد و در گوش امام سخنی گفت.امام پیغامی توسط جناب آقای صادق خلخالی دادند و ایشان هم پیام امام را به همه ابلاغ کرد.در وسط مجلس ایادی ساواک شروع کردند به صلوات فرستادن.مرحوم حاج مهدی عراقی به امام فرمود آقا گمان می کنم توطئه ای است. افراد ناشناسی در مجلس و محفل حاضرند، اینها ناآشنایند.امام آن جمله ای که توسط آقای خلخالی پیغام داد من یادم است.بعدها از امام سؤال کردند که آن چه جمله ای بود که شما آنا فرمودید؟ فرمودند: «کانه خدا به من الهام کرد که این جمله را بگویم » و آن این بود که به اینها اعلام بکنید اگر کسی شعاری در این مجلس داد، حرکت می کنم به طرف صحن مطهر و حرفهایم را از بلندگوی صحن می زنم.امام فرمودند: «من آنا به ذهنم رسید این جمله را بگویم ساواکیها که چنین شنیدند مجلس را ترک کردند...عصر همان روز ماجرای مدرسه فیضیه واقع شد.امام فرمودند «ماموریتشان این بود که کشتار را در منزل انجام دهند و چون آقای خلخالی پیغام مرا اعلام کرد مامورین تکلیفشان را نمی دانستند، لذا تا با تهران تماس گرفتند و جواب دریافت کردند.روضه منزل تمام شده بود، پس از آن به فکر افتادند که یک جای دیگر حادثه به وجود آورند که آوردند» .یکی از مامورین بعدا گفته بود پس از پیام امام ما متحیر شدیم که شعار بدهیم یا نه، چون می بایست از تهران کسب تکلیف می کردیم. (5)

با هوشیاری امام توطئه شاه خنثی شد

قبل از واقعه پانزده خرداد 42 که رژیم شاه به دنبال بهانه هایی برای پرونده سازی علیه امام می گشت شخصی که خود را دیپلمات در لبنان معرفی می کرد با وساطت یک روحانی ایرانی با امام ملاقات کرد و اظهار داشت که از طرف جمال عبد الناصر مامورم که مراتب سپاسگزاری و قدردانی ایشان را از مبارزاتی که بر علیه اسرائیل در ایران به عمل می آورید به حضور شما ابلاغ نمایم.ضمنا به حضور شما عرض می کنم که رییس جمهور جمال عبد الناصر آماده اند هر گونه کمک و مساعدتی که در این راه بدان نیازمند می باشید اعم از پول و اسلحه و غیره در اختیار شما قرار دهند و شما را در ادامه این راه مقدس تا رسیدن به پیروزی یاری دهند. امام پاسخ دادند مبارزات ما مربوط به امور داخلی کشور ماست و در انجام و ادامه آن به هیچ گونه مساعدت و دخالت دیگران نیازی نیست.بعدها بود که امام در زندان متوجه شدند شخصی که خود را دیپلمات مصری معرفی کرده بود فرستاده رژیم شاه بود که بدین وسیله می خواست بهانه ای علیه امام به دست بیاورد که با هوشیاری امام توطئه آنها عقیم ماند. (6)

ما جای خلوتی نداریم

امام هرگز هیچ یک از مقامات را در جای خلوت به حضور نمی پذیرفتند.ایشان در این موقع می فرمودند ما جای خلوتی نداریم.

این مطلب بدان جهت بود که آنان نتوانند با توجه به اینکه ملاقاتشان با امام خصوصی بوده است مطالبی را بر خلاف اظهار کنند و چند نفر شاهد صحبتهای آنان با امام باشند. (7)

وای به وقتی که پولی گرفته شود

متولی آستانه مقدسه قم آقای حاج سید ابو الفضل مصباح، معروف به تولیت، به خاطر طرفداری از امام، از تولیت آستانه حضرت معصومه (س) برکنار شد.او که از افراد متمول بود، در پاریس خدمت امام رسید و عرض کرد من 86 میلیون تومان پول دارم و قصد دارم آن را به شما تقدیم کنم، چون آخر عمر من است.ظاهرا کسی او را تشویق به این کار کرده بود تا امام بتوانند میزان شهریه طلاب را افزایش دهند، این مبلغ در آن ایام بسیار قابل توجه و کارساز بود، ولی امام آن را نپذیرفتند و از وی تشکر کردند، من با تعجب به امام عرض کردم چرا نپذیرفتید؟ امام فرمودند: «ما که پولی از سرمایه دارها نگرفته ایم ما و نهضت ما را متهم می کنند که اینها با پولدارها و زمیندارها مرتبطند، وای به وقتی که پولی از آنها گرفته شود!» ضمنا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هر گاه فردی مبلغی قابل توجه می آورد امام نمی پذیرفتند و می فرمودند اینها وجوه شرعی (حقوق الله و حقوق الناس) خود را پرداخت نکرده اند و بدین وسیله می خواهند از حساب شرعی فرار کنند. (8)

فهمیدم مصطفی را گرفته اند

29 آذرماه 43 که مرحوم آیت الله خوانساری وارد اسلامبول شدند تا با امام دیدار کنند ساواک از دیدار ایشان با امام چنین گزارش داد: سپس صحبت خانواده خمینی به میان آمد.و خوانساری از طرف خانواده ایشان سلام رسانده و سلامتی آنها را اعلام داشت. خمینی از پسر خود مصطفی سؤال کرد، آقای خوانساری گفت: در تهران است.مجددا خمینی گفت: می دانم در تهران است.ولی در کجای تهران؟ خوانساری اظهار داشت مگر شما از دستگیری ایشان با اطلاع هستید؟ خمینی گفت: چندی پیش با وافقت سازمان، نامه ای به خانواده ام نوشتم، در جواب نوشته بودند آقا مصطفی فعلا استراحت می کند.در نتیجه فهمیدم که او را دستگیر کرده اند» . (9)

سماوری را کنار خود قرار دادند

هنگام آزادی امام از منزل تحت محاصره در قیطریه تهران و سوار شدن ایشان به اتومبیل برای بازگشت به قم سرهنگ مولوی معاون ساواک تهران تصمیم و اصرار داشت در اتومبیل کنار امام نشسته و در انظار چنین وانمود کند که اختلافات پایان یافته است، ولی امام با زیرکی خاصی که داشتند اجازه ندادند و با بی اعتنایی، سماوری را با خودبرداشته و در کنار خویش قرار دادند. (10)

می خواستید نشان بدهید چنین جایی هست

وقتی امام را به تهران بردند مدت نوزده روز در یک محلی نگه داشتند.سپس به مدت 24 ساعت به یک سلول انفرادی بردند.بعدها امام می فرمودند طول آن اتاق چهار قدم و نیم بود و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزه ام در آنجا قدم زدم.بعد از آن امام را به منزلی بردند که یک اتاق و یک حیاط کوچک و حوضچه ای داشت وقتی پاکروان معدوم خدمت امام آمد و گفت: «می بخشید چون اینجا آماده نبود دیشب در آن سلول شما را نگه داشتیم » .امام به او فرمودند: «نه خیر، شما می خواستید به ما نشان بدهید که همچون جایی هم هست » . (11)

نمی خواستید بین جمعیت باشم

یک روز امام مساله رفتنشان به ترکیه را چنین نقل می کردند: «مرا مستقیم آوردند تا فرودگاه.هواپیما آمده بود.داخل هواپیما که رفتیم دیدیم که یک قسمت را پتو انداخته اند و تا اندازه ای برای نشستن منظمش کرده اند.معلوم شد که این هواپیما باری است. آنها گفتند چون هواپیمای مسافربری آماده نبود ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم تا این کار به سرعت انجام شود.من گفتم نه خیر، به خاطر اینکه نمی خواستید من در میان جمعیت باشم که بروم » . (12)

ما بیش از این تفنگ داریم

در روزهای اول جنگ یک روز خدمت امام بودم به من گفتند: «ما چند تفنگ داریم؟ شما تحقیق کنید و به من بگویید» .من آمدم فورا همه برادران فرمانده را جمع کردم و گفتم امام گفتند مشخصا به ایشان بگوییم ما چند تا تفنگ داریم.اینها گفتند باشد و فوری به همه جا ابلاغ شد به نیروی زمینی، هوایی، ژاندارمری و غیره.دیدم یک عددی را به من گفتند که اگر این عدد را به شما بگویم از تعجب خنده تان می گیرد که ما فقط این قدر تفنگ داشته باشیم.

من هم قبول کردم چون به نظر عدد زیادی بود.هنوز روزهای اول جنگ بود.ما که درست سلاح و مهمات و آدم و جنگ و اینها را آزمایش نکرده بودیم برایمان خیلی زیاد بود.مثلا آمار موجودی را چندین هزار تفنگ اعلام کردند.من رفتم خدمت امام و گفتم که آقا این فهرست تفنگهاست، این قدر در نیروی زمینی و این قدر در نیروی هوایی و دریایی و غیره و کل آمار را برای امام خواندم. ایشان یک تاملی کردند و با یک لحن خاطر جمعی گفتند: «خیلی بیش از اینهاست.» من تعجب کردم که امام چطور با این نفس گرم می گویند خیلی بیش از اینهاست.

بعد امام از حرف تفنگ خارج شدند و گفتند، «این را بدانید، اسلحه و مهماتی که در این کشور ذخیره شده از پیش، برای مقابله با قدرتی مثل روسیه تهیه شده و خیلی بیش از این حرفها ما سلاح و مهمات داریم.بروید بگردید تا پیدا کنید» . (13)

مقصود آنها از امام من نیستم

یادم هست اوایل سال 58 بود و امام در قم تشریف داشتند.روزهای سراسر تلخ و شیرینی بود.تلخ بود زیرا هنوز گروهکها، روشنفکران لیبرال، متعصبهای قومی، سلطنت طلبها بودند و هر لحظه به بهانه ای خودی نشان داده و ادعای ارث و میراث می کردند.در آن روز من به همراه والد معظم به قم برای زیارت حضرت معصومه (س) و امام رفته بودیم.از اوایل صبح گروهی از مردم که اکثرا آذری بودند به هواخواهی و طرفداری از آقای شریعتمداری دست به تظاهرات زده و در قم رفت و آمد می کردند. رفته رفته بر تعداد آنها افزوده شد تا نزدیکیهای ظهر بود که گروهی در حدود دو هزار نفر در حالی که تعدادی از آنها چوب به دست داشتند به سوی حرم حضرت روانه شدند و ظاهرا می خواستند در دار التبلیغ تجمع نمایند.اذان ظهر که شد امام طبق معمول مشغول نماز شدند.چند دقیقه بعد یکی از برادران بزرگوار دفتر امام که به نظرم می رسد جناب حجة الاسلام صانعی بودند، در اندرون را زده و می خواستند مطلبی را به عرض امام برسانند.ترجیح دادند که بنده مطلب را به آقا عرض کنم.ایشان گفت که به آقا بگویید تظاهرات کنندگان اکثرا دور و بر دار التبلیغ جمع هستند و از بلند گوی دار التبلیغ اعلام می کنند که اگر امام بفرمایند ما به خانه هایمان خواهیم رفت، ببینید آقا موافق هستند که ما اجازه ایشان را اعلام کنیم؟ من عین این مطلب را خدمت حضرتشان عرض کردم، آقا مشغول تعقیبات نماز بودند، به من فرمودند: «مقصود از امام من نیستم، اجازه لازم نیست.» من عین همین جمله را خدمت جناب آقای صانعی عرض کردم.ایشان می خواستند از پاسخ داده شده بیشتر اطمینان کنند، خودشان آمدند.امام هنوز مشغول نماز عصر نشده بودند.آقای صانعی مجددا سؤال را مطرح کردند.آقا فرمودند: «گفتم مقصود از امام من نیستم.» من و ایشان برگشتیم.شاید دو دقیقه نشده بود که ناگاه از بلندگوی دارالتبلیغ اعلام شد که: «امام شریعتمداری فرمودند به خانه هایتان برگردید، اجر همه شما با خدا.»

تازه ما فهمیدیم که امام چه فرموده بودند. (14)

گم شده من کجاست؟

یک مورد از کرامات مربوط به چند نفری است که ادعای عرفان داشتند و اذعان می کردند با امام زمان (عج) ارتباط دارند.برخی از مسؤولین مملکت پس از شنیدن این ماجرا معتقد بودند باید این قضیه روشن شود اگر اینها ادعای دروغ می کنند موضوع گفته شود تا کسی به انحراف و یا اشتباه نیفتد.با وساطت دو تن از مسؤولین کشور به این چند نفر اجازه ملاقات با امام داده شد، ایشان در همان وهله اول پی به ریاکاری آنان بردند و با اشرافی که داشتند، برای روشن شدن موضوع برای دیگران، از آنها سه سؤال کردند و فرمودند که اگر شما با امام زمان (عج) ارتباط دارید پاسخ این سؤالات را از حضرت گرفته و برای من بیاورید.

اولا: از حضرت سؤال کنید که این عکسی که من در منزل دارم و عکس مورد علاقه من نیز می باشد، تصویر کیست؟

ثانیا: از حضرت بپرسید رابطه حادث با قدیم (یک مساله علمی است) چیست؟

ثالثا: من چیزی گم کرده ام، مدتهاست که دنبالش می کردم، از حضرت بپرسید گم شده من کجاست؟

آن افراد که ادعای ارتباط با امام زمان (عج) را داشتند پس از مدتی از پاسخگویی به سؤالات امام اظهار عجز کردند و مشخص شد که افراد صالحی نبوده اند. (15)

مهدی هاشمی دروغ می گوید

در پیگیری قضیه مساله مهدی هاشمی خدمت امام رسیدم و ضمن ارایه گزارش مختصری از موضوع، نوار اعترافات او را تقدیم ایشان کردم، فرمودند: «اگر این نوار را برای آقای منتظری بگذارید باز هم قبول نخواهد کرد که اینها واقعیت دارد.خواهد گفت که این اعترافات را در اثر فشار شکنجه از او گرفته اید!» در آن جلسه به امام عرض کردم: «تا امروز حتی یک ضربه شلاق هم به او زده نشده است.بعدها شنیدم که امام نوار مذکور را دو یا سه بار تماشا کردند.نکته جالب، واکنش ایشان نسبت به قسمتهای پایانی نوار بود.گفتنی است که مهدی هاشمی در پایان مصاحبه، با گریه و زاری، اظهار پشیمانی و درخواست بخشش کرده بود.امام در این مورد فرمودند: «فریب نخورید، او دروغ می گوید، حرکات او واقعیت ندارد.»

ما در آن هنگام نمی توانستیم معنای این جمله امام را، که حاکی از نهایت ذکاوت و بصیرت ایشان بود، به درستی درک کنیم.اما حوادث آینده و از جمله اعترافات بعدی متهم ثابت کرد که گریه او به راستی برای فریب مسؤولان و جلوگیری از پرداختن به حوادث مهمتر بوده است. (16)

پس از شصت سال انگار تازه مطلب را نوشته اند

ضمن استنساخ کتاب «شرح فصوص » و مراجعه های مکرر به محضر امام، در مورد آن، متوجه شدم که علی رغم گذشت نزدیک به شصت سال از زمان تالیف مزبور وپویایی مداوم و متصاعد حضرتشان در تمام زمینه های معنوی و علمی، همچنان به دریافتهای علمیشان در آن زمان، پا برجا و استوار بودند.به طوری که گویی در همان اول خط، به آخر خط رسیده بودند.در حالی که معمولا افراد، هنگامی که در بسیاری از علوم به نتیجه ای می رسند اگر حول همان موضوع و در مسیر همان مطلب، به تحقیق خود ادامه دهند، چه بسا نسبت به دریافت قبلی به تجدید نظر و اصلاح و حتی به خلاف آن برسند.

نکته دیگر آن که در دهها موردی که در طی بازنویسی از محضرشان سؤال کردم، گویی لحظه ای پیش، قلمشان را از تحریر مطلب مورد سؤال به زمین گذاشته بودند.فی الحال جواب می دادند که این نشانه حضور ذهن و عدم فراموشی مطلب، بعد از گذشت نزدیک به شصت سال بود، به گونه ای که انگار تمام مفاهیم از کف دست برایشان روشن تر بود. (17)

چطور است فلانی خودش اینجاست؟

در ایامی که به نجف مشرف شده بودم حاج احمد آقا به من گفت اطلاعیه ای از ایران به امام رسیده که زیر آن را جمعی از علما امضا کرده اند و نام شما هم هست امام وقتی نام شما را زیر اعلامیه دیده اند فرموده اند چطور است که فلانی خودش در اینجاست و همزمان زیر اعلامیه ای را در ایران امضا کرده است که من عرض کردم به آقایان وکالت داده ام در این موارد نام مرا هم بنویسند. (18)

نامه را برگردان

یک روز امام در حال وضو گرفتن بودند که دفتر به من نامه ای دادند به ایشان بدهم امضا کند، فرمودند: چه کاری داری؟ مطلب را گفتم.فرمودند صبر کن.پس از اتمام وضو دستشان را خشک کرده نامه را گرفته مطالعه کردند و به من برگرداندند و فرمودند نامه را برگردان و بگو غلط املایی دارد رفع کنید تا امضا کنم.نامه را که مطالعه کردم دیدم یک کلمه را به جای اینکه با (غین) بنویسند با (قاف) نوشته اند ایشان تا این حد دقت در کارها داشتند. (19)

لفظ مفتی ها را حذف کنند

یکی از خصوصیات بارز امام دقت ایشان است به صحبتهایی که در محضر ایشان می شود در صورتی که ما غالبا به حرف زدن طرف مقابلمان نگاه می کنیم و اگر یک شخصیت علمی و یا معنوی خاصی بود معمولا خوب گوش می دهیم ولی اگر فردی معمولی بود یا بچه کوچکی بود ممکن است آن دقت لازم را نکنیم ولی امام اینطوری نبودند.چه در گوش دادن به مطالبی که حضورا خدمت ایشان مطرح می شد و چه در سخنرانیهایی که از رادیو پخش می شد و چه گزارشهایی که در حسینیه به صورت سخنرانی مطرح می شد، چه آیات قرآن و یا سرودی که خوانده می شد به دقت گوش می کردند و اگر نکته ای را لازم می دیدند تذکر می دادند.یک روز عده ای از فرزندان شهدای کاشمر در جمع خانواده های شهدا خدمت ایشان آمدند و سرودی داشتند.خدمت امام عرض کردم آقا اینها سرودی دارند که اگر اجازه بفرمایید قرائت کنند.امام اجازه فرمودند که برنامه انجام شود.ملاقات که تمام شد امام به اتاقشان رفتند و من هم در دفتر نشسته بودم که متوجه شدم امام زنگ زدند و مرا خواستند.من تعجب کردم که چه مطلبی است چون من الآن خدمت ایشان بودم و چیزی به من نفرمودند.تا خدمت ایشان رسیدم فرمود: آقای کروبی بگویید در این سرودی که خوانده شد آن لفظ مفتی ها را حذف کنند.متن سرود خطاب به امام بود که تو فرعونها و قارونها را از بین بردی و در یک جایی به امام گفته بودند که تو رسواگر و افشا کننده مفتی ها هستی (یعنی کسانی که در دربارهای حکومتهای جابر و ستمگر به نفع ظالمان و علیه مردم فتوای دینی ناحق می دهند) من عرض کردم آقا به هر حال این واقعیت دارد.فرمودند باشد ولی چون لفظ مفتی کلی و عمومی است و بقیه مفتی های غیر وابسته را هم شامل می شود آن را از سرود حذف کنید. (20)

داخل این حوض باید چیزی باشد

بچه های امام جمعه وقت همدان جزو منافقین بودند.من به عنوان اینکه باید حرمت ایشان حفظ می شد شخصا به خانه اش رفتم تا به او تذکر داده از برنامه های بچه هایش او را مطلع کنم.حین صحبت احساس عدم امنیت کردم، حدس می زدم کس دیگری هم گوش می دهد به روی خودم نیاوردم صحبتهایم را جمع کرده و گفتم فردا برای ادامه صحبت می آیم.سپس بیرون آمدم و بدون سر و صدا در اتاق پایین را باز کردم، دیدم خانم امام جمعه یک آیفن و ضبط صوت کنار هم گذاشته و حرفهای ما را برای پسرانش ضبط می کند.ضبط صوت را از او گرفتم و به سپاه بردم.تا من ضبط صوت و آیفن را برداشتم به سپاه بیایم که ناگاه امام جمعه از پله ها پایین آمد و گفت: «خانم دباغ! مگر شما هنوز اینجایید؟»

گفتم: «بله آقا! آمده ام شبکه جاسوسی خانم شما را به هم بزنم.»

حاج آقا گفت: «این چه حرفی است؟»

گفتم: «ایشان ضبط صوت و آیفون گذاشته و حرفهای ما را ضبط کرده اند.»

امام جمعه گفت: «در اتاق بالا که بلندگو نیست.»

گفتم: «زیر تشک یا عبای شما مخفی کرده اند.»

این حرف به او برخورد و با من جر و بحث را شروع کرد.من نیز ضبط صوت و آیفون را برداشته و به سپاه آمدم.بعد از این اتفاق خدمت امام رسیدم و تمام جریانات را برای ایشان تعریف و سپس اسناد و مدارک را ارایه کردم.امام فرمودند:

هر طوری که می دانید عمل کنید، لیکن انقلاب هم حفظ شود.

من از این برخورد امام فهمیدم که هر کس جلوی انقلاب بایستد، ایشان او را کنار خواهند زد، هر چند روحانی یا صاحب منصبی باشد.

زمانی که حضرت امام درباره آقای منتظری فرمودند: عکسهای ایشان را از اماکن دولتی پایین بیاورید، خیلی ها می گفتند: «بار اول است که امام این گونه عمل می کند» در حالی که ایشان قبل از آن نیز با چنین اشخاصی برخورد کرده بودند.به هر حال پس از دستور ایشان، جریان پیگیری شد و خانه امام جمعه را اشغال کردیم.در آنجا در زیرزمین خانه، حوضی وجود داشت که روی آن پوشیده بود.امام در این مورد فرمودند: داخل این حوض باید چیزی باشد که روی آن را پوشانده اند.وقتی که حوض را کندند، چهل قبضه تفنگ ژ - 3 و مقدار زیادی کلت و نارنجک از داخل آن کشف شد. (21)

همان که سعیدی در نامه هایش اسم می برد

در نجف وقتی خدمت امام عرض کردم «دباغ هستم » فرمودند: همان دباغ که شهید سعیدی در نامه هایش اسم می برد؟

این دقت امام قابل ملاحظه است من در سال 47- 48 از ایشان فتواهایی خواسته بودم.وقتی خدمت ایشان رسیدم سال 53 بود. شما عنایت کنید چند سال فاصله است آن همه کار و مشغله نتوانسته بود این مطلب را از خاطر امام ببرد که خانمی به اسم دباغ در نامه های شهید سعیدی مطرح بوده است. (22)

اگر من تایید کنم

زمانی بود که من اصرار داشتم امام بر کتاب حجاب مرحوم شهید مطهری تقریظی بنویسند تا معلوم شود این کتاب مورد تایید ایشان است و به این ترتیب در جامعه خوب جا بیفتد.ولی امام با نظر من مخالف بودند و فرمودند: اگر من تایید کنم کسانی که ایشان را تخطئه می کنند فعالتر می شوند و مساله جنبه سیاسی پیدا می کند. (23)

شما نزدیک من نشوید

یک روز یکی از خبرنگاران خارجی به من گفت ما از رابطه امام با خانمها چون عکس یا فیلمی در اختیار نداریم (چون امام برای سوء استفاده های احتمالی اجازه نمی دادند وقتی خانمی نزدیک ایشان است عکس یا فیلمی برداشته شود) خوب است وقتی امام از چادر خارج می شوند شما به عنوان اینکه می خواهید سؤالی از ایشان بکنید دنبالشان حرکت کنید تا ما بتوانیم فیلم تهیه کنیم تا با کمک این فیلم ثابت کنیم که در این جا وضع خانمها چطور است و امام با خانمها بر خلاف تبلیغات غرب مخالفتی ندارند.تا امام از چادر بیرون آمدند و من نزدیک رفتم سؤالی از ایشان بکنم با دستشان اشاره ای کردند که نزدیک من نشوید و از کنار من حرکت کنید بعد که وارد اتاق شدم، با لحن مهربانی به من فرمودند: این سؤالی را که در راه از من کردید کسی یاد شما داده بود؟ گفتم بله آقا.فرمودند: باید اول به من می گفتید من راهنماییتان می کردم چون ممکن است اینها آدمهای مغرضی باشند و بخواهند بعدها مشکل ایجاد کنند.بعدها حدس امام درست درآمد و متوجه شدم که آن خانم عوضی از کار درآمد.دو روز بعد آقای اشراقی آمدند و عکسی را نشان دادند که یک عکاس وقتی من در را پشت سر امام می بستم با ظرافت خاصی عکسی از من و امام گرفته بود.امام آن عکس را به آقای اشراقی داده و فرموده بودند که عکس را به من بدهند.شاید ایشان می دانست که من مثل آقایان دلم می خواست عکسی با ایشان داشته باشم. (24)

شما هم باز نکنید

دو نفر از طرف رهبر فلسطینی ها (یاسر عرفات) که در آن زمان مهم بود به پاریس آمدند و برای امام پیامی داشتند.وقت ملاقاتی خواستند که به آنها داده شد و امام آنها را پذیرفتند.در این موارد که ما نسبت به ملاقات کننده ها اطمینان صد در صد نداشتیم چند نفری در جلسه با امام می نشستیم آنها پیامشان را به عربی فصیح به امام عرض کردند و امام هم جواب آنها را دادند وقتی بلند شدند که بیرون بیایند پاکت بزرگی را که همراهشان بود جلوی امام گذاشتند و گفتند مطالب ما در این پاکت است.از اتاق که خارج شدند به امام عرض کردم آقا ما اینها را نمی شناختیم و اطمینانی به اینها نداریم.امام فرمودند: من خودم هم به اینها شک کردم.گفتم پس اگر شما هم شک کرده اید این پاکت را باز نکنید، اجازه بدهید من ببرم بیرون و آنجا باز کنم.امام فرمودند: خیر شما هم باز نکنید.کسی اینجا هست که این پاکتها را باز کند (در آن موقع که کسی به مسایل حفاظتی توجه نداشت که مثلا ممکن است بمبی در کتابی بگذارند و بیاورند) .ایشان به یک نفر از خواهران انقلابی که خودش را برای این کارها داوطلب کرده بود مسؤولیت این کار را محول کرده بودند او به امام عرض کرده بود برای جلوگیری از خطر علیه شما من حاضر هستم که این بسته ها را به محلی دور از اقامت شما ببرم و باز کنم که اگر خطری بود متوجه من بشود و من جانم را فدای شما کنم. (25)

شما خیالتان راحت باشد

یک روز نزدیک مغرب در نوفل لوشاتو به من گفتند کسی در میان جمعیت ملاقات کننده با امام آمده و مشکوک است.از بدو ورود او به محل اقامت امام این خبر دهن به دهن گشت.من به آقای محتشمی گفتم مطلب چیست که می گویند گفت کسی آمده که مورد شک برادران است.او در نماز شرکت کرد.نماز که تمام شد همان آدم مشکوک آمد گفت می خواهم خدمت امام برسم به امام عرض کردم فرمود بیاید به دلیل این که مورد مشکوک بود به آقای محتشمی اشاره کردم و هر دوی ما در اتاق ملاقات نشستیم آن فرد وارد اتاق امام که شد به مجرد وارد شدن تا چشمش به امام افتاد دست امام را دردست خود گرفت و سرش را روی زانوی امام گذاشت و بدون اغراق ده دقیقه سرش را بلند نکرد گریه می کرد هر چه امام شانه او را می گرفتند و بلند می کردند فایده نداشت و گریه می کرد وقتی گریه او تمام شد دست در جیب خود کرد و یک بسته اسکناس درآورد و نزد امام گذاشت و بی آنکه صحبتی بکند رفت.من و آقای محتشمی از این پیشداوری و سوء ظن خودمان خیلی خجالت کشیدیم و گفتیم زود جلسه را ترک کنیم.تا آمدیم جلسه را ترک کنیم امام ما را صدا زده و فرمودند: شما این را بدانید که از بازار تهران کسی نمی آید اینجا و بخواهد مرا بکشد.شما خیالتان راحت باشد و این آدم بازاری تهرانی بود البته ما به امام نگفته بودیم او فرد مشکوکی است ولی امام به صرف نشستن ما در اتاق به هنگام ملاقات متوجه این ذهنیت ما شدند تا امام این را فرمودند عرض کردیم آقا از بس گفته بودند که این فرد مشکوک است ناچار شدیم در ملاقاتش با شما حاضر باشیم. (26)

پی نوشت ها:

1.حجة الاسلام و المسلمین مسعودی - خمینی - سخنرانی در جبهه جنوب.

2.حجة الاسلام و المسلمین مسعودی خمینی - سخنرانی در جبهه جنوب.

3.حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی - سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی - ج 1.

4.محمود بروجردی - ماخذ پیشین - ج 3.

5.دکتر محمود بروجردی - ندا - ش 1.

6.شاهد بانوان - اسفند 70.

7.حجة الاسلام سید حسین عادلی - اطلاعات هفتگی - ش 2442.

8.حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی - کوثر - ج 1.

9.حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی - تحلیلی از نهضت امام خمینی - ج 2.

1.کوثر - ج 1.

10 و 11.دکتر محمود بروجردی - سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی - ج 3.

12.آیت الله خامنه ای - روزنامه جمهوری اسلامی - 3/7/62.مقام معظم رهبری در آغاز جنگ نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند.

13.علی ثقفی - برادر همسر امام.

14.حجة الاسلام و المسلمین آشتیانی - مرزداران - ش 86.

15.حجة الاسلام و المسلمین ری شهری - خاطرات سیاسی.

16.حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.

17.حجة الاسلام و المسلمین موحدی کرمانی.

18.سید رحیم میریان.

19.حجة الاسلام و المسلمین مهدی کروبی.

20 و 21.مرضیه حدیده چی.

22.محسن رفیق دوست.

23.حجة الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی.

24.مرضیه حدیده چی.

25.حجة الاسلام و المسلمین فردوسی پور.

26.پیشین.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان