نوآوری در عرصه سیاست و حکومت

اشاره فرمودید که امام در موضوع حکومت و در بحث ولایت فقیه، جامع نگر بودند، یعنی اسلام را در همه ابعاد و جوانب آن می نگریستند.اگر ممکن است بفرمایید که آیا چنین نگرشی در فقهای پیش از ایشان هم بوده است؟ در ضمن امام چگونه به این نتیجه رسیدند که جامعیت اسلام، حکومت را هم پوشش می دهد؟

اشاره فرمودید که امام در موضوع حکومت و در بحث ولایت فقیه، جامع نگر بودند، یعنی اسلام را در همه ابعاد و جوانب آن می نگریستند.اگر ممکن است بفرمایید که آیا چنین نگرشی در فقهای پیش از ایشان هم بوده است؟ در ضمن امام چگونه به این نتیجه رسیدند که جامعیت اسلام، حکومت را هم پوشش می دهد؟

جامعیت اسلام، نکته ای نبود که فقهای بزرگ پیش از ایشان یا همزمان با ایشان از آن غافل باشند.تفاوت عمده امام با دیگران، بینش سیاسی آن بزرگمرد بود.حضرت امام تشکیل و اداره حکومت را از وظایف مهم و اصلی علمای اسلام می دانستند.بعضی ممکن است، کمک به حکومت دینی را وظیفه بدانند.اما اصل تأسیس حکومت را در شرح وظایف فقیه نیاورند.

امام این طور فکر نمی کردند، بلکه فقیه را موظف به بنیانگذاری حکومت و نظام می دانستند .در این تفکر، مبارزه با ظلم نه برای تعدیل حاکمان است، بلکه برای براندازی ظلم است.امام مبارزه با شرک و کفر و ظلم را از رهگذر حکومت می جستند و موفق می دانستند.ایشان دو وظیفه برای خود و هر فقیه دیگری در نظر داشتند: اداره صحیح امور مردم، و محو ظلم.همین طور که هرکسی می فهمد، این دو برنامه، تنها در سایه حکومت، جامه عمل می پوشد.

بنده قبل از انقلاب در صحبت با بعضی از مراجع معاصر، فهمیدم که این بزرگواران تشکیل حکومت دینی را از وظایف مردم می دانند.یعنی فقیه تنها، باید مردم را ارشاد کند و به آنان بگوید که بعد از تشکیل حکومت، رفتار اسلامی چیست یا چه باید کرد؟ خصوصا اگر براندازی حکومتهای موجود، با ضرر و خطر همراه باشد، لزومی نمی دیدند که اقدام کنند.یعنی برخورد را واجب شرعی و لازم عقلی نمی دانستند.در این بینش، مردم باید حکومت دینی را بر پا دارند و برای اجرای حدود به علما مراجعه کنند.

حتی گاهی برای این طرز تفکر، به آیات و روایات هم، استناد می کردند.به خدمت یکی از همین بزرگواران عرض کردم که حضرت امیر (ع) فرمودند:

«قیام من برای آن بود که حدود الهی را اجرا کنم.» ایشان فرمودند: «چون مردم گرد حضرت جمع شدند و حکومت را به آن گرامی سپردند، امام خود را موظف دید که اجرای حد کند.» پس تفاوت امام با بسیاری از فقها در اعتقاد به جامعیت اسلام نبود.جامعیت را همه می پذیرفتند .امتیاز امام این بود که جامعیت اسلام را در تشکیل حکومت می جست و آن را از وظایف هر مسلمانی، بویژه دانشمندان اسلامی قلمداد کردند.امام مسئله حکومت اسلامی را از دهه چهل به بعد مطرح کردند و خیلی هم بر آن پای فشردند.تا آنجا که، پهلوی تنها رقیب جدی و سرسخت خود را امام می دانست.

اینکه عرض می کنم تفاوت امام خمینی با فقهای دیگر، در بینش سیاسی بود، از اینجا روشن تر می شود که امام مبارزه با ظلم را به هر قیمتی واجب می دانستند.ولی اکثر فقها می گفتند : مبارزه با ستم، نوعی نهی از منکر است، و نهی از منکر شرایطی دارد که اگر آن شرایط فراهم نبود، لازم نیست.یکی از آن شرایط هم این است که خطر جانی در پی نداشته باشد.سخن امام این بود که منکر اگر ظلم کلی و فراگیر باشد، نهی و مبارزه با آن واجب است، اگرچه به کشتار و شهادت بینجامد.

اندیشه حکومت را دقیقا امام از سال چهل و هفت یا هشت، مطرح کردند.

ولی اصل مبارزه با ظلم، مخالفت با اسرائیل، استقلال از آمریکا، مبارزه با فحشا و...از سال چهل و دو شروع شد.این نشان می دهد که موضوع حکومت و نظام سیاسی، صورت کامل و هماهنگ مبارزات اسلامی است.

به نظر می آید، امام در اصل ولایت فقیه به یک توسعه مفهومی اعتقاد داشتند.یعنی معنا و مفهوم ولایت فقیه را در پیش از آنچه نزد پیشینیان بود، توسعه دادند.این گسترش مفهومی را امام با سایر عناصر مطرح در حوزه نیز سرایت دادند.مثلا همین پدیده تبلیغ را اگر در نظر بگیریم، اگر حوزه بر اساس اندیشه های امام هدایت و برنامه ریزی شود، وضعیتی بسیار گسترده تر، ژرفتر و متنوعتر از وضعیت سنتی خود را خواهد داشت.حتی اگر مبانی فکری فقهای دیگر را اساس قرار بدهیم و بگوییم تشکیل حکومت از وظایف مردم است، این وظیفه را می توان از طریق تبلیغ به آنان گوشزد کرد.نظر حضرت عالی در این زمینه چیست؟

همین طور که می فرمایید اضافه می کنم که امام برای رسیدن به اهداف بلندی که داشت، مقدمات آنها را فراهم کرد.رویه امام این نبود که مثلا یک مسیحی را به اسلام تشرف بدهند، یا آنقدر در گوش شرابخوار و زناکار بخوانند که توبه کنند.اینها برد کمی دارد.خیلی از فعالیتهای پر سر و صدای برخی از دلسوزان اسلام، با همه قداست و معنویتی که داشتند، محدوده اندکی را پوشش می داد.مبارزه با فقر، ستم، فحشا و بی اعتقادی در برنامه همه بود.

امام توسعه مفهومی در عناصر حوزوی که شما گفتید فقط در کار امام و پیروان ایشان مشاهده می شد.امام دنبال این نبودند که چند گرسنه را سیر کنند، چند نوجوان را به راه بیاورند، بیمارستانی بسازند و گناهکاران را توبه بدهند.امام به ریشه ها می اندیشیدند و از همه استعدادهای حوزه، از جمله تبلیغ، برای ریشه کن کردن آنها سود می جستند.در دستگاه فکری امام همه نیروهای فکری، انسانی، مالی و اعتباری بسیج شده بودند که ریشه ها را بسوزانند .اگر ریشه قطع می شد، آن وقت:

یدخلون فی دین الله افواجا

، انگشت اعتراض امام به سمت کانونهای فرهنگ ساز، مثل رادیو و تلویزیون، دانشگاه، مدارس، ادارات و در رأس همه حکومت بود.

امام مثل هر شخصیت تیز بین و مآل اندیشی می دانست که افراد جامعه از هم تأثیر می پذیرند .با اصلاح یکی دو نفر، درمان کردن مردم یک محله و با توبه دادن چند جوان، کار درست نمی شود .چون شما دو سال زحمت می کشید و چند نفر را به راه می آورید.ولی همینها در عرض چند ساعت، دوباره به فساد کشیده می شوند.چون کشور از مراکز فساد پر بود.رادیو فاسد بود، تلویزیون مفسده انگیز بود، دانشگاهها جوانان را منحرف می کردند و خلاصه همه جا لانه فساد شده بود.حمله امام به ریشه ها بود، و لو اینکه ریشه ها در خارج از مرزهای کشور باشند.این بود که امام همیشه، آمریکا و انگلستان و استکبار جهانی را هدف قرار می داد.ایشان شاه را هم عمله و وسیله آنها می دانست.از اوج به مسائل نگاه می کردند لذا مشکلات جزیی را برای خود حل کرده بودند.

هدف امام الهی کردن فرهنگ جامعه بود.با این هدف جو عمومی اجتماع، رعایت حقوق الهی و کمک مردم امکان داشت.انفاق، عدالت، از خود گذشتگی، حق مداری خیلی خوب است.اما اگر فضای کلی جامعه این گونه نباشد، کسی نمی تواند این ارزشها را پایدار و فراگیر نگه دارد.انقلاب اسلامی به رهبری امام این خاصیت را داشت.یعنی جو و فضای جامعه، الهی شده بود.مردم در دوران انقلاب، همه فداکاری می کردند.اگر کوچکترین مشکلی برای کسی پیش می آمد، مشکل همه بود.مستمندان تحقیر نمی شدند، سرمایه داران به سرمایه های خود نمی بالیدند.سادگی یک ارزش بود.مردم به حقوق شرعی و عرفی خود قانع بودند.این همان چیزی بود که امام می خواست .یعنی یک جامعه سراپا دینی و الهی.یادم هست در مدرسه علوی، کیسه های پول، یکی پس از دیگری می آمد، این پولها را کسانی به انقلاب هدیه می کردند، که ممکن بود تا چند ماه پیش، از یک ریال آن نمی گذشتند.به تعبیر خود امام، مردم الهی شده بودند.

همان وقتها، بعضی از فضلای حوزه حتی روشنفکران حوزه، حرفهایی می زدند، مقالاتی می نوشتند و عقیده هایی را رواج می دادند که در نهایت اگر خیلی موفق می شدند، شاخه ای از فساد را قطع می کرد.مجله مکتب اسلام، با چه طول و تفضیلی راجع به زیانهای مشروبات الکلی، مقاله چاپ می کرد یا اینکه نگاه کردن به تلویزیون برای چشم ضرر دارد.همان موقع ایران پر شده بود از میکده ها و مراکز فساد.تلویزیون با برنامه های مفسده انگیزش بیشترین وقت مردم را گرفته بود.اگر کسی این مقالات را می خواند، فکر می کرد تلویزیون برای این حرام است که به چشم انسان صدمه می زند! امام زمامداران را هدف می گرفت.چون می دانست که همه این مفاسد یک سرچشمه دارد، و آن حکومت فاسد پهلوی است، و آن هم خود از یک سرچشمه دیگر که بیرون از مرزهای کشور است آب می خورد.حالا شما ببینید که چقدر بین این دو رویه اختلاف بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر