شناسه : ۲۹۸۰۹۲۸ - چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۰۴:۵۱
دیپلماسی چین؛ فرصت تاریخی یا تداوم مناسبات خاممحور؟
دکتر محمدحسین محمدی* در تاریخ توسعه اقتصادی، هیچ رابطهای میان دو کشور بهصورت خنثی و بیاثر شکل نگرفته است؛ یا به ارتقای جایگاه یک اقتصاد در زنجیره ارزش انجامیده یا آن را در نقش تامینکننده مواد اولیه تثبیت کرده است
نخستین گام، پاسخ صریح به یک پرسش بنیادین است: آیا اقتصاد ایران قرار است در این رابطه، «اقتصادی خامفروش» باشد یا «اقتصادی صادراتمحور و مشارکتکننده در خلق ارزش»؟ تفاوت این دو مسیر، تفاوت میان توسعه و ایستایی است. خامفروشی هرچند در کوتاهمدت جریان نقدینگی و ارز ایجاد میکند اما در بلندمدت همان مسیری را بازتولید میکند که بسیاری از کشورها را به اقتصادهای پیرامونی بدل کرده است؛ اقتصادهایی که رشدشان وابسته به تقاضای بیرونی و تصمیم دیگران است.
در این میان، نگاهی به تجربه شرق آسیا آموزنده است. کرهجنوبی در دهه 1960، فقیرتر از بسیاری از کشورهای خاورمیانه بود، اما رابطه خود با اقتصادهای بزرگ را بر صادرات صنعتی، انتقال فناوری و یادگیری سازمانی بنا کرد. چین نیز خود پیش از آنکه به کارخانه جهان بدل شود در تعامل با ژاپن، اروپا و آمریکا، بهدنبال جذب دانش، سرمایه و بازار برای کالاهای رو به تکاملش بود نه صرفا فروش منابع طبیعی. این مسیر آگاهانه و مرحلهبندیشده طی شد با توجه به این واقعیت که ایران ممکن است به اقتضای شرایط بینالمللی و محدودیتهای مالی، ناگزیر باشد در مقاطعی به صادرات کالاهای پایه و منابع طبیعی تکیه کند.
اما تاریخ توسعه نشان میدهد که آنچه کشورها را از دام وابستگی میرهاند، «موقت بودن اجبار» و «دائمی بودن راهبرد» است. اگر خامفروشی به یک راهحل دائمی بدل شود، دیگر نمیتوان آن را یک انتخاب اضطراری دانست؛ بلکه نشانه فقدان راهبرد است. چین در این میان، صرفا یک خریدار یا شریک تجاری معمولی نیست و این کشور با ظرفیت بیبدیلی که در سرمایهگذاری زیرساختی، تامین مالی پروژههای بزرگ، مشارکت در صنایع مادر و اتصال اقتصادها به شبکههای لجستیکی و تولیدی منطقهای دارد، میتواند به موتور پیشران تحول فناورانه ایران بدل شود. تجربه کشورهایی چون پاکستان، ویتنام و حتی اتیوپی نشان میدهد که چین میتواند همزمان فرصت و تهدید باشد؛ فرصت، اگر کشور میزبان با برنامه و اولویت مشخص وارد شود و تهدید اگر نقش خود را به تامینکننده مواد خام و بازار مصرف تقلیل دهد.
در این چارچوب، نقش نهادهای داخلی تعیینکننده است به این معنا که بدون نظام بانکی توسعهگرا، بازار سرمایه فعال، سیاست صنعتی منسجم، هیچ کشوری نمیتواند از ظرفیت یک قدرت اقتصادی بهره راهبردی ببرد. تاریخ نشان داده است که توسعه، حاصل قراردادهای بزرگ نیست؛ حاصل زنجیرهای از تصمیمهای درست، ابزارهای مالی هدفمند و اصرار بر ارتقای جایگاه ملی در مناسبات بینالمللی است.
در نهایت، چین میتواند برای ایران یک «فرصت تاریخی» باشد، همانگونه که برای برخی کشورها بوده است؛ اما تنها به این شرط که پیش از گسترش کمی روابط تعریف کیفی آن روشن شده باشد. رابطهای که بر خامفروشی بنا شود هرچقدر هم پرحجم باشد، توسعه نمیآفریند. آنچه توسعه میآفریند ارادهای است که بداند از تاریخ چه بیاموزد و چگونه از ظرفیتها نه برای امروز، بلکه برای فردای اقتصاد ملی بهره گیرد.
* پژوهشگر اقتصاد سیاسی بینالملل