ماهان شبکه ایرانیان

بهترین نقل قول ها و جملات زیبای کتاب تنگنا

همانطور که می دانید اکثر افراد به مطالعه کتاب علاقه زیادی دارند  که یکی از رمان های محبوب و پرطرفدار، کتاب تنگنا می باشد که در این مقاله جملات کتاب تنگنا را در اختیارتان گذاشته ایم.

بهترین نقل قول ها و جملات زیبای کتاب تنگنا

کتاب تنگنا  اثر لیانید اندری یف می باشد که جزو یکی از رمان های محبوب و پرطرفدار است و جملات نابی نیز در آن وجود دارد که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز استفاده کنید. از این رو، اگر شما دوستان عزیز نیز به دنبال جملات ناب این کتاب هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات ناب کتاب تنگنا اثر لیانید آندری یف

کتاب تنگنا دارای متن و جملات نابی می باشد که می توانید از این جملات در شبکه های اجتماعی در قالب کپشن یا استوری استفاده کنید که به عنوان یکی از کتاب های مجموعه برج بابل محسوب می شود. در ادامه مطلب متن های کتاب تنگنا را در اختیارتان گذاشته ایم.

جملات کتاب تنگنا با مفاهیم ناب

متن های ناب کتاب تنگنا

بیاید. غیراجتماعی بودن نسبی من می‌تواند به مردم‌گریزی تعبیر شود، مشخصه‌ای که البته نشانهٔ عقل سلیمی است که تنهایی و خلوت با خودش و کتاب‌هایش را به معاشرت‌های بیهوده و گفت‌وگوهای پوچ ترجیح می‌دهد.

******

اگر تقدیر بشر تکیه زدن بر جایگاه خداوندی باشد، اریکهٔ پادشاهی‌اش کتاب باید می‌بود.

******

 متن کتاب تنگنا با مفاهیم ناب

انسان‌هایی هستند که زندگی‌شان را به خطر می‌اندازند تا به قله‌های دست‌نیافتنی دست پیدا کنند، آن هم فقط به این دلیل ساده که دیگران آن‌ها را دست‌نیافتنی پنداشته‌اند.

******

تنهایی من به‌غایت وسیع و سخت خوف‌انگیز است. پیشِ رو، پشت‌سر، به هر جا که نگاه می‌کنم جز خلئی بی‌منتها نمی‌بینم. این تنهایی هول‌انگیزِ کسی است که می‌زید، می‌اندیشد، احساس می‌کند و به طرز درک‌ناپذیری تنهاست.

******

جملات دلنشین رمان تنگنا

متن های کوتاه کتاب تنگنا

آیا هر کس که جرئت به زبان آوردن حقیقت را دارد دیوانه است؟

******

چنان تنها هستم که راز دلم را حتی به خودم هم نمی‌توانم گفت.

******

هر چه بیش‌تر به دیگران دروغ می‌گفتم، نزد خودم حقیقت را بی‌رحمانه‌تر بیان می‌کردم؛

******

وقتی زنی عاشق می‌شود، دیگر درک کردنش ممکن نیست.

******

متن رمان تنگنا با مفاهیم دلنشین

است. پیشِ رو، پشت‌سر، به هر جا که نگاه می‌کنم جز خلئی بی‌منتها نمی‌بینم.

******

تظاهر به جنون کردم تا قتل کنم، یا به خاطر جنون مرتکب قتل شدم؟

******

کیست آن که قدرتی برای نجات من داشته باشد؟ هیچ‌کس. کسی قدرتمندتر از من نیست و کسی جز خودم دشمن «من» نیست.

******

جاده‌های زندگی تاریک‌اند و برای گذر از آن‌ها نیاز به مردان زبده‌ای است که چراغ‌افروزی کنند و راه بنمایند.

******

جملات ناب رمان تنگنا

متن های طولانی رمان تنگنا

زیبایی غریبی هست در موجود زنده‌ای که اجزایش با هماهنگی خارق‌العاده‌ای با هم کار می‌کنند. و مرگ، مثل بیماری، مثل سال‌خوردگی، چیزی نیست مگر بر هم زدن این هماهنگی و به زشتی کشاندن آن زیبایی.

******

ناراحتم. احساس می‌کنم خیلی غمگینم، جوری که هیچ انسانی تابه‌حال نبوده است. و موهایم دارد خاکستری می‌شود. اما این چیزی دیگر است. چیزی دیگر. چیزی است وحشت‌آور و پیش‌بینی‌ناپذیر. چیزی که سادگی دلهره‌آورش به باور نمی‌آید.

******

جملات رمان تنگنا با مفاهیم دلنشین

احساسی غریب به من دست می‌دهد وقتی به این فکر می‌کنم که کتاب‌هایم، این همراهان همیشگی‌ام، در قفسه‌های‌شان مانده‌اند و در سکوت از آن‌چه من حکمت زمینی و شادمانی و امید می‌پنداشتم پاسداری می‌کنند.

******

دشمنانم در اندرون خودم بی‌صدا و مرموز، گوش‌تاگوش، محاصره‌ام کرده‌اند و راه نفس را لحظه‌به‌لحظه بر من بیش‌تر می‌بندند؛ به هر جا می‌روم با من‌اند. در برهوتی پهناور، چنان تنها هستم که راز دلم را حتی به خودم هم نمی‌توانم گفت. بیش از همه، به خودم بی‌اعتمادم. این انزوای جنون است و حتی راهی هم برایم نمانده تا بدانم کیستم. در خویشتنِ خویش تنهایم.

******

جملات ناب رمان تنگنا

متن های مفهومی کتاب تنگنا

باری، یک‌بار حتی به فکر بازی کردن روی صحنهٔ تئاتر افتادم، ولی خیلی زود این فکر ابلهانه را کنار گذاشتم. آخر تظاهری که همه بدانند تظاهر است که ارزشی ندارد.

******

«با زخمی واقعی در سیرک بازی می‌کردم و می‌پنداشتم نقش گلادیاتوری را در صحنهٔ مرگش ایفا می‌کنم…»

******

فریادهایم راهی به بیرون ندارد و اگر هم داشته باشد، کیست آن که قدرتی برای نجات من داشته باشد؟ هیچ‌کس. کسی قدرتمندتر از من نیست و کسی جز خودم دشمن «من» نیست.

******

متن ناب کتاب تنگنا

آیا منم که به حال تو افسوس می‌خورم یا می‌خواهم افسوس تو را به خودم برانگیزم؟

******

کجاست قدرقدرتی تا یاری‌ام کند؟ هیچ جا، هیچ! کجا باید بگردم پی آن چیز استوار و جاودان تا بیاویزم به آن این کم‌ترین «من» را. این کوچک و بیچاره، این تنهای تنها را؟ هیچ جا، هیچ!

******

به من خیانت شده است. افکار من، همچون زنان و بردگان، با موذی‌گری و پست‌فطرتی به من خیانت کرده‌اند. قلعهٔ من حالا بدل به اسارتگاهم شده است.

******

جملات زیبا رمان تنگنا

شما عزیزان با کلیک بر روی جملات کتاب نجات از هزار تو و جملات کتاب اثر مرکب می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید و در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان