(خاطره از حجة الاسلام حمید شهریاری)
همراه با همسر و فرزند سه ساله ام مکانی را در کنار دیوار چین برای اقامه نماز بین اتوبوسهایی که توریستها را آورده بودند، پیدا کردم و پس از پهن کردن یک دستمال کوچک در محل سجده و تعیین قبله بوسیله قبله نما و قرار دادن یک برگ بعنوان سجده گاه مشغول نماز شدم. در اثنای نماز، اتوبوسهای حایل بین ما و محل رفت و آمد مردم، حرکت کردند و توجه بسیاری از تورسیتها به آدم عجیب و غریبی که هر از چند گاهی بر روی زمین خم می شود جلب شد، چشمها به طرف من خیره شد و با تعجب به من نگاه می کردند.
چون جای مناسبتری برای نماز دوم نبود و تقریبا همه جا پر از جمعیت بود، نماز دوم را نیز همانجا خواندم مردمی که در اتوبوسها منتظر حرکت بودند، اکنون به جای توجه به دیوار چین، منظره جالبتری را برای نگاه کردن و عکس گرفتن پیدا کرده بودند.
پس از من همسرم مشغول نماز شد، بطوری که چادر مشکی، کاملا سر و صورت ایشان را پوشانده بود در این حال شخصی نزد من آمد و اجاز خواست که از ایشان عکس بگیرد چون سؤال غیر منتظره بود در ابتدا جواب منفی دادم ولی پس از تاملی کوتاه در حالیکه چندان از من فاصله نگرفته بود اجازه دادم تا شاید همین عکس بهانه ای می شد برای ذکر اسلام در کشوری که حامل عکس به آنجا می رفت.