ماهان شبکه ایرانیان

حاج آقا نورالله اصفهانی

۱۲۷۸ ق . برای اسلام و ایران سالی مبارک بود

1278 ق . برای اسلام و ایران سالی مبارک بود. پنجمین فرزند آقا محمد باقر مسجد شاهی (فقیه نامور اصفهان ) دیده به جهان گشود و خاندان رازی را در شادمانی فرو برد. مجتهد گرانپایه شهر، نوزاد نیکبخت این سال را مهدی نامید. مهدی که بعدها به ((نورالله )) شهرت یافت در سایه عنایتهای ربانی روزگار کودکی را پشت سر گذاشت و رفته رفته در شمار دانش آموزان جای گرفت او از محضر ملا محمد نقنه ای بهره برد و سپس در محفل علمی پدر حضور یافت . مهدی در 1295 ق . راه عراق پیش گرفت (1) تا اندوخته های علمی اش را ژرفا بخشد و تجربه های عرفانی اش را به کمال رساند. او چندی در نجف اقامت گزید و سرانجام مراد خویش را در سامرا یافت . به آن دیار الهی کوچید و در شمار شاگردان مرجع پاک راءی شیعه حضرت آیة الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی جای گرفت .
سرور دانش پژوهان اصفهان در این شهر از محضر فقیه فرزانه حضرت حاج میرزا حبیب الله رشتی نیز کامیاب شد(2) و تا 1299 ق . در حریم ملکوتی کاظمین به دانش اندوزی پرداخت . در ماههای پایانی این سال برادر ارجمندش آقا محمد تقی همراه گروهی از مؤ منان و دانشوران ایرانی در راه زیارت خانه خدا به سامرا رسیدند نورالله فرصت را غنیمت شمرد و در رکاب برادر مجتهدش رهسپار حجاز شد.(3)
در سایه ستارگان
سفر حج با همه خاطرات شیرینش شتابان پایان یافت و سرور جوانان سپاهان دیگر بار به کتابها و نوشته هایش پیوست تا در سامرا فارغ از وابستگی ها و دغدغه های روزگار به درس و پژوهش بپردازد. ولی دریغ که چرخ چنین نمی پسندید. پدر دانشورش در شامگاه تاسوعای 1301 ق . به کربلا رسید، سپس به نجف شتافت ، نزدیک آرامگاه علامه شیخ جعفر کاشف الغطا جایگاهی برای دفن پیکر خویش برگزید و سرانجام در شب پنجشنبه پنجم صفر 1301 ق . دیده از جهان فرو بست .(4)
هر چند از دست دادن پدری چنان گرانمایه بر گوهر یگانه سپاهان دشوار و جانکاه بود، عطش آموختن و تحقیق را در وی شعله ورتر ساخت . او می دانست که هیچ چیز مانند دانش و پرهیزگاری روان پدر را آرامش نمی بخشد. پس با انگیزه ای قوی تر به تلاش پرداخت . تلااشهای شبانه روزی آن دانشجوی روشن بین سرانجام در حدود 1304 ه .ق به بار نشست و او در شمار دانشمندان و فقیهان جای گرفت .
بدین ترتیب استادان بزرگی چون حضرات آیات عظام میرزا محمد حسین شیرازی ، میرزا حبیب الله رشتی ، محمد طه نجف ، سید صدر الدین کاظمینی ، میرزا حسین بن میرزا خلیل تهرانی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مرتبه علمی اش را ستودند و او را از گواهی اجتهاد و روایت (5) بهره مند ساختند.
طلوع خورشید
1304 ه .ق برای سپاهان نشینان سالی فراموش ناشدنی بود. در یکی از روزهای این سال خجسته حاج آقا نورالله مجتهد پرتوان و روشن بین خاندان رازی به زادگاهش گام نهاد(6) و در آن دیار ایمان پرور به تدریس پرداخت . تدریس و تربیت دانش پژوهان تا حدود 1307 ق . ادامه یافت . در این سال اقدام بی شرمانه گروهی از بابیان سده در توهین به مقدسات مسلمانان و ترویج انحراف و بی دینی در میان ناآگاهان جامعه کاسه صبر رهبران مذهبی شهر را لبریز ساخت . مردم مؤ من به اشاره فقیهان بیدار و پیروان باب را از سده بیرون کردند.
بابیان از دربار یاری جستند شاه فرمان داد تا آن گروه تبهکار تحت حمایت نیروهای دولتی قرار گیرند. بنابراین مفسدان در سایه سر نیزه های قوای انتظامی به سمت سده حرکت داده شدند تا در لانه های خویش استقرار یابند. مؤ منان به رهبری حاج سید محمد رحیم - آقا سدهی - ندای آقا محمد تقی نجفی را لبیک گفتند، به خیابانها گام نهادند و به رویارویی با مفسدان پرداختند. در این درگیری هفت تن جان باختند و بابیان گریختند. کارگزاران حکومت شرح رخداد را به تهران گزارش دادند و اندکی بعد آقا نجفی همراه برادرانش شیخ محمد تقی ثقة الاسلام و حاج آقا نورالله به تهران فرا خوانده شد.(7)
در وادی شبزدگان
مسافرت دانشوران بزرگ سپاهان به مرکز حکومت قاجار دو ماه به درازا کشید. مردم پایتخت به پیشوازشان شتافتند و ناصرالدین شاه را با ناکامی روبرو ساختند. شاه که حضور برادران فقیه اصفهان و اقامه نماز جماعت آقا نجفی در مسجد سید عزیزالله را به سود خویش نمی دید از در دوستی درآمد و پس از شش ماه آنها را به اصفهان باز گرداند.(8)
البته این تنها رویارویی برادران روشن بین خاندان با ناصرالدین شاه به شمار نمی آید. در پنجشنبه بیست و هشتم رجب 1308 ق . امتیاز خرید و فروش تنباکو و توتون کشور به مدت پنجاه سال در انحصار یک کمپانی انگلیسی قرار گرفت . شیران بیدار بیشه سپاهان یکباره به خروش آمدند. آقا محمد تقی نجفی با همکاری برادران گرانقدرش حاج آقا نورالله و آقا محمد علی و دیگر دانشوران شهر تنباکو را تحریم کردند و مردم را به اعتراض فرا خواندند.(9)
در پی این اقدام قلیان در همه جا کنار گذاشته شد. روحانیان شهر به رهبری آقا نجفی تلگرافی به دربار ارسال کرده ، خواستار لغو پیمان تنباکو شدند. ناصرالدین شاه که فرزندان شیخ محمد باقر را سبب همه آشوبها و بیگانه ستیزی ها می دانست ضمن ارسال تلگرافی به آقا نجفی وی را چنین تهدید کرد:
((... بی جهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازی نکنند و آسوده مشغول دعاگویی و رعیتی باشند.))(10)
آقا نجفی بی آنکه از تهدید شاه بهراسد به اعتراض ادامه داد و سرانجام با اوج گیری خیزش مردم ، ظل السلطان گروهی از مؤ منان و روحانیان شهر را تبعید کرد. تبعید شدگان به اشاره آقا نجفی راه سامرا پیش گرفتند و با بازگویی حوادث کشور نزد مرجع بزرگ شیعه ، زمینه فتوای مشهور تحریم تنباکو را فراهم آوردند.
فصل سازندگی
بخششهای شاهانه خودفروختگان قاجار و باز شدن پای کمپانیهای استعماری به ممالک محروسه (!) ایران آثار شومی در پی داشت . اندک اندک بازارهای کشور از کالاهای فرنگی انباشته شد و کارگاههای کوچک داخلی در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. آقا نورالله که با دیدگان الهی اش آینده این سیاست پلید را مشاهده می کرد به رویارویی با آن برخاست و با تاءسیس مؤ سسه های اقتصادی مردمی راه سازندگی و تولید را به مردم نمایاند.
شرکت اسلامیه یکی از این مؤ سسه ها بود. هر ایرانی می توانست از یک تا ده هزار سهم در این شرکت خریداری کند و بیگانگان حق خرید یا نگاهداری سهامش را نداشتند. نکته شایان توجه در اساسنامه این مؤ سسه فصل بیست و یکم است :
((فصل بیست و یکم : این شرکت بکلی از دادوستد متاع خارجه ممنوع است . فقط هم خود را صرف ترقی متاع داخله و آوردن چرخ و اسباب و کارخانجات مفید خواهد نمود و حمل متاع داخله به خارجه بر حسب اقتضا و به موقع خود در کشیدن راه شوسه و آهن اقدام خواهد کرد.))(11)
این سازمان بزرگ اقتصادی در لندن ، کلکته ، بمبئی ، قاهره ، استانبول ، بغداد، مسکو و بادکوبه ، نمایندگیهایی تاءسیس کرد و در راه سازندگی گامهای بلندی برداشت . گزارشهای نشریات معتبر آن روزگار بخشی از عملکرد مطلوب شرکت را آشکار می سازد:
((... به موجبی که اطلاع حاصل نموده ایم شرکت اسلامیه اصفهان در صدد حصول امتیاز ساختن راه آهن محوطه اصفهان از اولیای امور جمهور شده اند که راه آهن ساخته ، واژگون حرکت کند و یقین است که دولت علیه در ادعای این امتیاز هیچ گونه تاءمل نخواهد فرمود. بعضی از دانشمندان سه سال است که این خیال را داشتند، این ایام انشاءالله به توسط شرکت اسلامیه از قوه به فعل رسیده ، ملت و دولت را فایده کلی حاصل خواهد شد...))
((... الحال چند روزی است جناب حاجی امین الضرب ، رئیس کل شرکت اسلامیه طهران تجویز و تصویب جناب حاجی محمد حسین کازرونی رئیس کل شرکت مسیو (بوتن ) فرانسوی را که از فحول مهندسین اروپ و صاحب امتیاز و نشان مخصوص از دولتین ایران و جمهوری فرانسه است به جهت تعیین محل کارخانه و تحقیق آب رودخانه و مقدار قوت آن به اصفهان فرستاده اند. مهندسی مشارالیه سیزدهم جمادی الثانی وارد این شهر گردیده ، فعلا در تدارک دو کارخانه بزرگ ریسمان تابی و چلوار بافی هستند. ...))(12)
حضور حاج آقانورالله ، آقا نجفی و دیگر فقیهان بزرگ در راءس این مؤ سسه الهی سبب شد که مراجع عراق از آن حمایت کنند و مردم را به شرکت فراگیر در برنامه های آن فراخوانند.(13)
مؤ سسه ملی اقتصادی که حاج آقا نورالله بنیاد نهاده بود از آغاز با بی مهری و کارشکنی استعمارگران روبرو شد. یکی از نشریات اقتصادی لندن در این باره نوشت :
((... معلوم می شود ایرانیان اندک اندک از خواب غفلت بیدار شده و قدر و اهمیت تجارت خاصه - تجارت شرکت - را نیکو دانسته و چیزی که در این شرکت اهمیت دارد این است که علمای این ملت در آن شرکت دارند و مشوق اند و اگر این شرکت معتبر شود سکته بزرگی به تجارت انگلیس در اصفهان بلکه در خلیج فارس وارد آید و باید تجار، نوعی رفتار کنند که در آینده بازار تجارتشان از رونق نیفتند والا بزودی باید منتظر خبر بود که بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود.))(14)
سفارت انگلسی نیز در نامه ای این اقدام حاج آقا نورالله و آقا نجفی را به باد انتقام گرفته ، آنها را به سودجویی متهم کرد:
((از قرار اطلاعاتی که از اصفهان می رسد علمای آنجا بر ضد تجارت خارجه می باشند. علمای مزبور نه به ملاحظه تعصب مذهبی بلکه صرفه شخص به معیت بعضی رؤ سای تجار که در شرکت اسلامیه شریک می باشند، سعی بلیغ در فروش امتعه خود و رد مال التجاره خارجه دارند... بلکه در مساجد و سایر نقاط علنا می گویند که مردم نباید امتعه خارجه را بخرند...))(15)
در تاریخ 10 جمادی الثانی 1317 ه .ق روزنامه الهلال مصر به مدیریت جرجی زیدان درباره شرکت اسلامیه چنین نگاشت :
((... شرکت بازرگانی اسلامی با نام شرکت اسلامیه در اصفهان ایران تاءسیس شده است ...
مرکز این شرکت در اصفهان و هدفش بی نیاز ساختن بازار از کالاهای بیگانه است . در بنیانگذاری این شرکت مولای ، حاج شیخ نورالله عمادالاسلام تلاش کرده ، رئیس آن عمدة التجار حاج محمد حسین کازرونی ... است .))
البته غرب برای مبارزه با اندیشه خودکفایی در ایران تنها به ارسال نامه ها و پخش اخبار نادرست بسنده نکرد بلکه به شیوه معمول خویش آتش اختلاف میان هموطنان مسیحی و مسلمان را دامن زد که با هوشیای این دو گروه ناکام ماند.
صفاخانه
در سال 1320 ق . حضور کشیش خبره مسیحی ((تیزدال )) در اصفهان و پخش کتابهای ضداسلام حاج آقا نورالله را به چاره جویی و حضور فعال در صحنه مبارزات فرهنگی فراخواند.(16)
او با همکاری برادر بزرگترش فقیه فرزانه آقانجفی فرهنگ سرایی در محله جلفا پدید آورد. این جایگاه مقدس که صفاخانه نام داشت هر ماه نشریه ای به نام ((الاسلام )) منتشر می ساخت و مجموعه مناظره های مسلمانان و مسیحیان را در اختیار علاقه مندان قرار می داد. البته حاج آقا نورالله هرگز به محدوده جغرافیایی ایران نمی اندیشید. در نخستین شماره این نشریه چنین می خوانیم :
((چون سالهاست دعات عیسویه می گفتند که اهل اسلام جواب ما را نمی دهند... از این جهت در غره شهر جمادی الاخر 1320 ه .ق در اصفهان به امر جناب مستطاب حامی الشریعه الغراء مروج الملة البیضاء ملاذالانام مروج الاحکام حجة الاسلام آقای حاج شیخ نورالله ثقة الاسلام - دامت برکاته العالیه - اداره دعوت اسلامیه به نام صفاخانه در محله جلفا دایر شده است ...
امیدواریم کم کم دعات اسلامیه به ممالک خارجه بفرستیم و حجت را بر اهل جهان تمام کنیم .))(17)
تاءسیس اداره دعوت اسلامی و انجام مناظره های مفصل با کشیشان و روحانیان مذاهب دیگر سرانجام مؤ ثر واقع شد و یورش نوین فرهنگی باخترنشینان را با شکست روبرو ساخت .
در پایتخت تباهی
مبارزه فقیهان بلند آوازه ایران (آقا نجفی و حاج آقا نورالله ) با استعمار، درباریان وابسته را نگران ساخت . آنها در پی بهانه ای بودند تا این رهبران دلسوز را از پیروانشان جدا سازند. سال 1320 ق . زمان پیدایش بهانه ای برای این کار بود. دو بازرگان منحرف اصفهان به دست مسلمانان خشمگین کشته شدند(18) و در پی آن مردم مؤ من یزد بر مفسدان شهرشان یورش برده ، گروهی از آنها را هلاک کردند(19). درباریان که از مدتها پیش در پی بهانه ای برای دور ساختن رهبران مذهبی اصفهان از مردم شهر بودند، فرصت را غنیمت شمرده ، آقا نجفی و حاج آقا نورالله را به تهران فرا خواندند. بدین ترتیب آقا نجفی و حاج آقا نورالله دیگر بار به تهران رفتند و یک سال در آن دیار زیستند. در این مدت مزدوران دربار با پخش شایعه ها و تصنیفهای مبتذل شخصیت آسمانی مجتهد بیدار سپاهان را آماج حمله خود قرار دادند.(20)
سرانجام روزهای 1322 فرا رسید. و دو فقیه گران پایه با سرافرازی و احترام به زادگاه خویش بازگشتند.(21)
انجمن ملی
هر چند تعیین تاریخ نخستین روز خیزش مشروطه خواهی و شمارش نام آغازگران آن بسیار دشوار است ، می توان گفت که همگام با پیشرفت اندیشه مشروطه در جامعه انجمنهای ملی نیز در شهرهای کشور شکل گرفت تا تنگناهای اقتصادی - اجتماعی را از میان بردارد. این انجمن در اصفهان زیر نظر آقا نورالله پای به عرصه وجود نهاد.
حاج آقا نورالله و آقا نجفی به مثابه چهره های شاخص روحانیت در هجرت و تحصن 1324 قم شرکت جستند.(22)
این هجرت سرنوشت ساز به پیروزی مشروطه انجامید و سرانجام روحانیان معترض به شهرهای خود بازگشتند.
پس از موفقیت جنبش مشروطه ، حاج آقا نورالله با مشکلی تازه روبرو شد. ظل السلطان ، که سی سال بر مردم اصفهان حکم رانده بود و پرونده ای سراسر گناه و جنایت داشت ، یکباره تغییر چهره داد تا همچنان در قدرت باقی بماند. فقیه فرزانه شهر در کنار برادر بزرگترش آقا نجفی اعتراضی فراگیر را سازماندهی کرد و سرانجام دست آن عنصر پلید را از مال و نوامیس مردم کوتاه ساخت .(23)
پیمان الهی
1324 ق . را باید سال تحقق بخشی از آرمانهای دانشور پرهیزگار سپاهان دانست . فراورده های ایران اندکی فزونی یافت و زمینه دومین حرکت بزرگ دانشوران دلسوز کشور و ملت فراهم آمد. آنها به رهبری حاج آقا نورالله اطلاعیه ای انقلابی منتشر کردند که بی تردید باید در شمار اسناد افتخار مسلمانان جای گیرد. روحانیان برجسته شهر در این اطلاعیه پیمان بستند که :
1. در نوشتن اسناد و احکام تنها از کاغذ ایرانی بهره گیرند.
2. بر مردگانی که کفن غیرداخلی بر آنها پوشانده شده ، نماز نگزارند.
3. خود و پیروانشان از پارچه های ایرانی استفاده کنند و متخلفان از این اصل را احترام نکنند.
4. در میهمانیهای اسراف کاران شرکت نجویند، خود نیز در میهمانیهایشان از اسراف بپرهیزند و به یک نوع غذا بسنده کنند.
5. معتادان به مواد مخدر را خوار شمارند، آنها را احترام نکنند و به خانه هایشان نروند.(24)
راهبر آسمانی
با فروپاشی بنیاد شوکت سی ساله ظل السلطان قدرت در دست انجمن ملی قرار گرفت و حاج آقا نورالله فرمانروای یگانه منطقه شد. انجمن در روزهای شنبه ، سه شنبه و پنجشنبه با حضور مردم جلسه داشت و به مشکلات اهالی رسیدگی می کرد.(25) آقا نورالله نیروهای مردمی را مسلح کرد تا در صورت لزوم به یاری آیین حق شتابند. از مجموع گزارشهای نگاشته شده در نشریات آن روزگار چنان بر می آید که ثقة الاسلام آقا نورالله رهبر ملی و مذهبی منطقه اصفهان به شمار می آمد و فداییان بی شمار همواره در انتظار صدور فرمانش به سر می بردند. او با بهره گیری از این فرصت مدارس جدید تاءسیس کرد، بیمارستانها بنیاد نهاد، در تاءمین امنیت شهر و جاده های برون شهری بسیار کوشید(26) و امور شهر را به نمایندگان با کفایت خویش وانهاد.
همه چیز برابر نقشه راهبر انجمن مقدس ملی پیش می رفت و مردم دستاورد شیرین فداکاریهای خود و روحانیان را مشاهده می کردند که حادثه ای ناگوار حاج آقا نورالله را در اندوه فرو برد. در اوایل صفر 1326 ق . سربازان سپاه چهارمحال به سبب دیر کرد دو ساله حقوقشان به کنسولگری روس پناه بردند. پیشوای روشن بین اصفهان که پناه جویی به بیگانگان را مایه سرافکندگی مسلمانان می دانست و آن را تحت هیچ شرایطی درست نمی شمرد در برابر این گروه نابخرد ایستاد و خواستار اخراج آنها از ارتش شد.(27)
سالهای شوم
1326 علاوه بر حادثه تلخ یاد شده ، رخداد ناگوار دیگری نیز همراه داشت . محمد علی شاه که هوای خودکامگی در سر می پروراند، به رویارویی با مجلسیان پرداخت . حاج آقا نورالله که تنها داوری درد شاه را نمایان قدرت مردم به وی می دانست ، حدود پنجاه هزار رزمنده زیر فرمانش را تحت پولاد گرد آورد و همایشی بی نظیر برگزار کرد. در پی این اقدام انجمنهای گوناگون محلی در چهل ستون چادرها برافراشته ، خواستار کناره گیری شاه شدند. ولی دریغ که مشروطه خواهان پایتخت از چنین نیرویی بی بهره بودند و محمد علی شاه توانست با به توپ بستن مجلس بساط مشروطیت را برچیند.(28)
همگام با پیروزی دربار اقبال الدوله کاشی ، فرماندار انتصابی دربار نیز دست چپاول گشاد و به یاری معاونش معدل الملک شیرازی شهر را عرصهئ ترکتازیهای خویش ساخت . مردم به مرجع بیدار شهر آقا نجفی پناه بردند و خواستار چاره جویی شدند. در پی این اقدام اندک اندک آثار نبرد داخلی در سپاهان آکار شد. با فرود گلوله های توپ دولتیان در پیرامون مسجد شاه جنگی سرنوشت ساز در گرفت و مردم در سایه رهنمودهای حاج آقا نورالله به پیروزی دست یافتند.(29) پس از سقوط اصفهان رزمندگان عشایر به جانب تهران روان شدند و با پیوستن به نیروهای آزادیخواه ، محمد علی شاه را از تخت قدرت به زیر کشیدند.(30)
پس از این پیروزی اندک اندک آثار ناسازگاری در میان مشروطه جویان پدیدار شد. حاج آقا نورالله که اینک از وضعیت دشوار شیخ فضل الله نوری آگاه شده بود، با هدف یاری آن فقیه فرزانه پای در مسیر تهران نهاد ولی پیروانش وی را از این اقدام خطرناک باز داشتند.(31) بدین ترتیب روحانی شریعت خواه پایتخت به شهادت رسید و صمصام السلطنه که به یاری آقا نورالله در سپاهان قدرت یافته بود، یکباره در شمار مخالفان روحانیت جای گرفت و فرمان تبعید آقا نجفی و آقا نورالله را برای اجرا به کارگزارانش ابلاغ کرد.(32)
این فرمان به سبب حمایت بی دریغ مردم از رهبران دینی ناکام ماند اندکی بعد طرح ترور حاج آقا نورالله تصویب شد. مجتهد بیدار شهر از نقشه پلید آنها آگاهی یافت و در 1329 رهسپار عراق شد.(33) او که اینک محصول تلاشهای شبانه روزی مؤ منان را در چنگ غربگرایان می دید، پیوسته می گفت : ما انگور انداختیم که سرکه شود آن را شراب کردند.(34)
رجعت آفتاب
اقامت راهبر بزرگ روشندلان سپاهان در عراق دیری نپایید. در 1332 ه .ق برادر گرانقدرش حاج آقا محمد تقی مشهور به آقا نجفی سرای خاکی را وداع گفت (35). این خبر ستاره تابناک خاندان رازی را به حضور در زادگاه و حمایت از مؤ منان آن سامان فرا خواند. در چهارم رمضان این سال نبرد نخست جهانی آغاز شد و در ماه ذیقعده فقیه دلاور ایران به اصفهان گام نهاد.(36) او منطقه سپاهان را پایگاه میهن دوستان مؤ من ساخت ، فرمان بسیج همگانی صادر کرد و به حمایت از کمیته دفاع ملی پرداخت . آن دانشور روشن بین دیگر بار عشایر را به خدمت دین فرا خواند. ماءموران بریتانیایی را از تلگرافخانه اخراج کرده ، کارگزاران ایرانی را در آنجا به کار گماشت موجودی بانگ شاهنشاهی را به سود مجاهدان مصادره کرد و همه چیز را برای اقدامات همه جانبه تدافعی آماده ساخت (37). رهبر مجاهدان اصفهان ، که عثمانیان را برادران دینی ایرانیان می دانستک در نخستین فرصت لشکری از داوطلبان به سوی نیروهای مسلمان عثمانی فرستاد تا آنها را در رویارویی با کفار روس یاری دهند.(38)
مجموعه اقدامهای فقیه بیدار سپاهان خشم دشمنان اسلام را برانگیخت . به گونه ای که چون خبر حرکت سپاه روس به سمت اصفهان در شهر پیچید همه دریافتند که هدف اصلی آنها نابودی حاج آقا نورالله است . با نزدیک شدن ارتش روس فقیه بزرگ ایران راه عراق پیش گرفت و دیگر بار به آستان امامان معصوم علیهم السلام پناه برد.(39)
سمت سرخ حماسه
نخستین جنگ جهانی تا 24 محرم 1336 ق . ادامه یافت . در این سال همگام با پدید آمدن آرامش نسبی ، فقیه وارسته سپاهان به زادگاهش بازگشت و به عنوان رئیس العلمای کشور و ریاست حوزه اصفهان به انجام وظایف دشوار خویش پرداخت .(40) درگیری با احزاب سیاسی غیرمذهبی ، رسیدگی به دادخواهی انبوه پابرهنگان که جز آن فقیه فرزانه پناهی نداشتند و در پی آن کشمکش با کارگزاران دولت ، کردار هر روزه آن راهبر دلسوز شمرده می شد. در 1341 هنگامی که حاج آقا نورالله رهسپار خراسان بود در تهران رضاخان را به حضور پذیرفت و با گوشزد کردن کردار ناپسند ماءموران حکومت به او وی را عصبانی ساخت . این دیدار سبب شد تا رضاخان فقیه پاکدل اصفهان را ((آخوند خطرناک 9 بخواند و اندیشه نابودی آن بزرگ مرد را در سر بپروراند.(41)
البته نقشه ترور حاج آقا نورالله ، که از سوی سردار سپه به اجرا در آمده بود، ناکام ماند(42) و شیر بیشه سپاهان برای ادامه خدمات خویش همچنان فرصت یافت . دین باوران که در پی بهانه ای برای رویارویی با نظام بودند در 1346 ه .ق همزمان با تصویب قانون نظام وظیفه اوضاع را مناسب یافته ، زبان به اعتراض گشودند.(43)
نیروهای دولتی در برابر انبوه مؤ منان معترض ایستادند و اندک اندک همه مردم با چهره حقیقی خودکامه جدید تهران آشنا شدند. حاج آقا نورالله با بهره گیری از فضای اعتراض آمیز موجود طرحی نوین پی افکند تا همه فریادها را هماهنگ سازد و اساس خیزشی فراگیر را سامان دهد. او چنان می اندیشید که اگر همه رهبران ملی و مذهبی به قم مهاجرت کنند و در پناه حضرت معصومه علیهاالسلام بست بنشینند نهضت بسی زودتر به بار می نشیند. جناب سید العراقین با توجه به این نظر فقیه دلاور سپاهان با کتاب خداوند به رایزنی پرداخت . حاج آقا نورالله با شنیدن آیة 100 سوره نساء سر بر عصا نهاد، مدتی در سکوت فرو رفت ، سپس سر بلند کرد و فرمود: می دانستم در این راه سرانجام کشته می شوم ولی وظیفه شرعی من قیام در برابر اینهاست .
آنگاه نامه های فراوان به شهرهای گوناگون گسیل داشت و روحانیان را به هجرتی سرنوشت ساز فراخواند.(44)
روزهای سوگناک
بدین ترتیب مهاجرت رهبران مذهبی به قم آغاز شد. رضاخان نگران از اعتراض روحانیان گفت : مدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکر کشی کرده اند! با این لشکر چه کنم ! یکی از درباریان پاسخ داد: قربان ، شما که این همه سران عشایر و خانها را نابود کرده اید، این یک آخوند که چیزی نیست . رضاخان گفت : قضیه کوچک نیست ، آن اصفهانی آدم خطرناکی است .(45)
مهاجران معترض خواستهای خویش را که چیزی جر کاهش قدرت رضاخان و نظارت فزون تر مجتهدان بر قوای سه گانه نبود.(46) با سردمداران تهران در میان نهادند. بیان روشن اهداف پناهندگان به قم در کنار نامه های حمایت و تاءیید مراجع نجف رقم معترضان را فزونی بخشید و بازار را به اعتصاب کشاند.
رضاخان در بند تدبیر فقیه هوشمند اصفهان گرفتار آمده بود. دیگر نه وقت گذرانی و نه پیشگیری از مهاجرت بیشتر روحانیان ، هیچ یک سودمند نمی نمود. بنابراین اندیشه واپسن راه نجات در ذهنش شکل گرفت . عامل اجرای نقضه پلید دربار جنایتکاری پلید بود که لباس پزشک ویژه بر تن داشت . درباریان با بهره گیری از فرصت مناسبی که سرماخوردگی و خستگی حاج آقا نورالله پدید آورده بود به بالینش شتافتند. پزشک ویژه که به چیزی جز تزریق نهایی نمی اندیشید از بررسی نبض و حرارت بدن سرور مجتهدان ایران ، بیماری اش را مالاریا و چاره کار را تزریق ((کنین )) خواند دانشور بیدار سپاهان که از دلسوزی دشمنان اندیشناک شده بود، پزشک را از تزریق باز داشت ولی ماءمور کهنه کار بی توجه به ناخشنودی بیمار سمی کشنده بر پیکر نحیفش تزریق کرد.
پس از خروج فرستادگان دربار دردی جانکاه عارف وارسته اصفهان را در بر گرفت و سرانجام در بامداد اول رجب 1346 ه .ق به زندگی خاکی اش پایان داد.(47)
بدین ترتیب دانشمند بزرگ و سیاستمدار روشن بین ایران پس از حدود هفتاد سال تلاش ، تربیت دانشوران وارسته ، نگارش صدها اطلاعیه کوبنده ،
انجام سخنرانیهای پرشور و سازمان دادن مؤ سسه های اقتصادی ، بهداشتی ، فرهنگی و نظامی ، به سرای دیگر شتاف . رساله ((مکالمات مقیم و مسافر)) آن فقیه فرزانه گوشه ای از ژرفای اندیشه اش را آشکار می سازد و راه نیکبختی و سربلندی را به همه مستضعفان مؤ من می آموزد.

پینوشتها:
1- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی ، ج 2، ص 11 و 17.
2- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نور الله اصفهانی ، موسی نجفی ، ص 28.
3- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 17 .
4- همان ، ج 1، ص 313.
5- همان ، ج 2، ص 17 و 18.
6- همان ، ص 11.
7- آگهی شهان از کار جهان ، حاج میرزا حسن خان جابری انصاری ،بخش سوم ، ص 88.
8- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 1، ص 407 - 411.
9- همان ، ص 439 - 440.
10- همان ، ص 447.
11- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی ، ص 60.
12- همان ، ص 111 - 113
13- همان ، ص 84 - 91.
14- همان ، ص 122.
15- همان ، ص 121.
16- همان ص 122 - 124.
17- همان کتابک ص 139.
18- آگهی شهان از کار جهان ،بخش سوم ، ص 116.
19- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 1، ص 474.
20- همان ، ص 474 - 475.
21- تاریخ اصفهان ، حسن انصاری جابری ، چاپ سنگی ، ص 184.
22- آگهی شهان از کار جهان ،بخش سوم ، ص 119.
23- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی ، ص 191.
24- تاریخ و فرهنگ معاصر، مرکز بررسی های اسلامی ، قم 1370، ج 1، ص 120 و 121.
25- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی ، ص 153.
26- همان ، ص 160 - 168.
27- همانک ص 193.
28- تاریخ اصفهان ، ص 187.
29- حکم نافذ آقا نجفی ، موسی نجفی ، ص 206 - 210.
30- تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج 1، ص 125 - 126.
31- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 109.
32- همان ، ص 117 و 118.
33- همان ، ص 109 - 121.
34- همان ، ص 109 - 121.
35- آگهی شهان از کار جهان ،بخش 3، ص 137.
36- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 118 و 121.
37- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی ، ص 321 و 322.
38- آگهی شهان از کار جهان ،بخش سوم ، ص 139.
49- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 123 و 139.
40- همان .
41- همان ، ص 143 و 144.
42- اندیشه سیاسی و...، ص 399 و 400.
43- همان ، ص 143.
44- اندیشه سیاسی و تاریخ بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی ، ص 375 - 386.
45- همان ص 385 - 386.
46- تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص 156.
47- اندیشه سیاسی و...، ص 428 و 429.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان