تولد
((صباغیه )) یکی از جزایر پیرامون بصره ، در حدود 1050 ق . (1) شاهد تولد نوزادی بود که خانه سید عبدالله را در شادمانی فرو برد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم علیه السلام به شمار می آمد (2) فرزند دلبند خویش را نعمت الله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد.
در مسیر تحصیل
نعمت الله روزهای کودکی را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گیری از دانشوران صباغیه ، شط بنی اسد، حویزه و بصره به یازده سالگی رسید. در این هنگام همراه برادرش سید نجم الدین رهسپار شیراز شد و به یاری شیخ جعفر بحرانی در مدرسه منصور به اقامت گزید. (3) تهیدستی بسیار نعمت الله ، سرانجام وی را از انزوای ویژه روزگار آغازین درس بیرون آورده ، به نسخه برداری از کتابها، تصحیح نسخه ها و حاشیه نویسی کشاند. (4) فرزند سید عبدالله گاه تا بامداد کار می کرد، درس می خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ویژه بامدادی سر بر کتاب نهاده ، لحظه ای می آرامید. آنگاه تا نیمروز تدریس می کرد و پس از نماز ظهر به درس یکی از استادان می شتافت . (5) او خود خاطره آن روزهای دشوار را چنین نگاشته است :
... وقتی اذان ظهر بر می خاست به درس می شتافتم ... البته بیشتر وقتها نمی توانستم نان تهیه کنم ، بنابراین تا شامگاه گرسنه می ماندم . اغلب هنگامی که شب فرا می رسید به اندازه ای در اندیشه درس فرو می رفته بودم نمی دانستم در روز چیزی خورده ام یا نه ! پس از مدتی فکر می کردم و در می یافتم که چیزی نخورده ام ...(6)
تلاش سید تابستان و زمستان نمی شناخت . برای او همه فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکی از زمستانهای شیراز نگاشته ، درستی این گفتار را نشان می دهد:
من درسی داشتم که حاشیه های آن را بعد از نماز صبح زمستان می نوشتم . سرمای هوا و بسیاری تلاش باعث می شد که خون از دستم جاری شود!... سه سال روزگارم بدین سان گذشت . (7)
ناگفته پیداست که کار نسخه برداری همواره برقرار نبود. بنابراین نوجوان بین النهرین گاه چنان در تهیدستی فرو می رفت که حتی توان خرید لقمه نانی را نداشت . در چنین موقعیت دشواری چراغ حجره اش به سبب بی روغنی خاموش می ماند و سید نعمت الله را در اندوهی جانکاه فرو می برد. او برای تحمل گرسنگی توان بسیار داشت ولی هرگز نمی توانست به دلیل ناداری درس شامگاهی را ترک کند. بنابراین به مهتاب ، خانه دوستان یا مسجد جامع پناه می برد. (8)
شیراز با همه دشواریها، جاذبه هایی نیز داشت . جاذبه هایی که ثروتمندان و تهیدستان به یک اندازه از آن بهره مند می شدند. باغهای سرسبز، چشم اندازهای پر گل و چشمه های زلال را باید در شمار این جاذبه های طبیعی جای داد. زیباییهایی که گاه نوجوان صباغیه را به بیرون شهر و اقامت یک هفته ای در گلستانها (9) کشانده ، بر نشاط و اشتیاقش می افزود.
سرانجام پیامهای پیوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغیه رهسپار ساخت . پدر و مادر، که برای دیدار فرزند روز شماری می کردند برای آنکه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند.
بیست روز پس از ازدواج در حالی که سید اندیشه شیراز را - دست کم برای مدتی - از خود دور ساخته بود، زیارت یکی از دانشوران جزایر و گفتار ارزنده وی اشتیاق مدرسه را در دل او بیدار ساخت . به گونه ای که در همان محفل تصمیم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بیرون آمد بی آنکه کسی را آگاه سازد رهسپار شیراز شد. (10) ولی این بار اقامت در مدرسه منصوریه دیری نپایید. پس از مدتی خبر درگذشت پدر وی را در اندوه فرو برد (11) و اندکی بعد دست حوادث مدرسه را به آتش کشید. (12) سید نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شیراز: شیخ جعفر بحرانی (متوفای 1091 ق .) ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولی بن شاه تقی الدین شیرازی ، سید هشام بن حسین احسابی ، (13) شیخ صالح بن عبد الکریم کزکزانی (متوفای 1098 ق .) (14) راه اصفهان را پیش گرفت .
در پناه آفتاب
فرزند صباغیه در اصفهان از محضر حافظ سید محمد میرزا جزایری ، (15) میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر طباطبایی (متوفای 1079 ق .)، شیخ عماد الدین یزدی ، محقق سبزواری (متوفای 1090 ق .) شیخ علی بن شیخ محمد عاملی ، (16) شیخ حر عاملی (متوفای 1104 ق .)، (17) شیخ حسین بن جمال الدین خوانساری (متوفای 1097 ق .)، (18) امیر اسماعیل خاتون آبادی (متوفای 1116 ق .)، (19) ملا محسن فیض کاشانی (متوفی 1091 ق .)(20) و علامه محمد باقر مجلسی بهره گرفته ، در تهیدستی و گرسنگی به سوی قله های کمال پیش رفت . ولی تندگدستی سپاهان دیری نپایید. گوهر صباغیه را باز شناخت و او را حمایت مادی و معنوی خویش برخوردار ساخت . سید نعمت الله اینک می توانست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یاری دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است :
((من در وقت تالیف (بحارالانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه می نمودیم ، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار می کرد و درباره حل بعضی احادیث مراجعه می نمود...(21) به خاطر کمک به وی شبها در اتاقش می خوابیدم . او با من بسیار مزاح می کرد و می خندید تا از مطالعه خسته نشوم ، ولی با همه اینها هر گاه می خواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وی دلم چنان می تپید که مدتی پشت در می ایستادم تا به حالت عادی باز گردم .))(22)
توقف در خانه ناخدای فرزانه دریاهای نور چهار سال به درازا کشید. اندک اندک مدرسه ای که میرزا تقی دولت آبادی بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سید نعمت الله در آن مرکز علمی به تدریس پرداخت . (23)
بدین ترتیب آفتاب تابناک صباغیه از افق مدرسه دولت آبادی برآمد و همه حوزه های آن روز را تحت تاثیر قرار داد. آگاهی و دانش فراوان ، فروتنی ، ساده زیستی ، روی گشاده و بیان روشنی که دانشور بین النهرین از آن برخوردار بود دانشجویان بسیاری را به مدرسه دولت آبادی کشاند. حضور چشمگیر دانش پژوهان و برقراری درسهای گوناگون ، مطالعه ، تحقیق ، تدریس و تالیفی که چهار سال پیاپی ادامه یافت و سرانجام دیدگان استاد بزرگ مدرسه را به ضعف و بیماری کشاند.
هر چند دانشمند گرانمایه جزایر نخست درد چشم را نادیده می گرفت و آن را پدیده ای گذرا می پنداشت ، بزودی از مطالعه باز ماند و بینایی اش با خطری جدی روبرو شد. حکیمان در درمان چشم استاد بسیار کوشیدند ولی دریغ که داروهایشان جز رنج مدرس جوان ثمری به بار نیاورد. سید نعمت الله که پس از عمری مبارزه با ناکامیها داروی دردش را از حکیمان بهتر می شناخت به برادرش سید نجم الدین گفت : می خواهم راه عراق پیش گیرم و از زیارت معصومان کامیاب شوم .
سید نجم الدین که خود در آرزوی زیارت پیشوایان آسمان تبار به سر می برد، بی درنگ پاسخ داد: من نیز همراهت خواهم آمد.
خاکهای مسیحایی
برادران نیکبخت جزایری به سمت عراق رهسپار شدند و (24) پس از سفری بسیار دشوار به ((سامرا)) رسیدند. (25) حضور راهزنان ، هراس کاروان کوچک مشتاقان اهل بیت علیه السلام و سرانجام رهایی مومنان در سایه قرآن کریم از نکات فراموش ناشدنی این سفر به شمار می آید. دانشور پرهیزگار صباغیه به داستان آن کرامت قرآنی را چنین باز گفته است :
((... وقتی به نهر رسیدیم اسبهای دزدان آشکار شد. پس به سوی ما تاختند. من آیه الکرسی خواندم و همه همراهان را فرمان دادم تا آیه الکرسی بخوانند. چون دزدان به ما رسیدند نخست از ما فاصله گرفته ، در گوشه ای به تفکر پرداختند. آنگاه به سمت ما آمده ، گفتند: شما راه را گم کرده اید البته درست می گفتند، ما راه را گم کرده بودیم . دزدان یکی از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدی رساند.))(26)
سید پس از زیارت معصومان خفته در سامرا به کاظمین شتافت و از آن سرزمین مقدس رهسپار کربلا و نجف شد. او از آرامگاه هر امام معصوم قدری خاک برداشته ، آنها را در آمیخت و سرمه دیدگان ساخت این داروی گرانبها بی درنگ اثر بخشید و بینایی و توان جوانی را به چشمان استاد مخلص مدرسه دولت آبادی باز گرداند. (27)
البته دستاورد سفر به عراق تنها درمان دیدگان نبود. او علاوه بر بهره های بسیار معنوی ، در مزار امیر مومنان گوهری سپید یافت و آن را نگین انگشتری ساخت . (28)
داغ یک همسفر
سید سپس راه صباغیه را پیش گرفت تا ضمن دیدار بستگان به سوی اصفهان حرکت کند. ولی ابرهای نگرانی و ناآمنی بر مسیر سپاهیان سایه افکنده بود. حسین پاشا (حاکم بصره ) که در انتظار رسیدن عثمانیان و درگیری با آنها به سر می برد، وی را به زندگی در قلعه القرنه ناگزیر ساخت . سید کتابها و خانواده اش را همراه برادر به حویزه فرستاده ، خود به نگارش ((شرح تهذیب )) پرداخت . اندک اندک القرنه به محاصره عثمانیان درآمد. استاد مدرسه دولت آبادی پس از چهار ماه زندگی در محاصره فرصتی طلایی به دست آورده ، رهسپار حویزه شد و دو ماه در آن آبادی به سر برد. (29) سپس راه اصفهان را پیش گرفت و پس از توقفی شش ماهه در شوشتر و دهدشت ، در حالی که دستش به سبب فرو افتادن از چار پا آسیب دیده بود، به اصفهان رسید. (30)
هر چند درد دست پس از پنج ماه بهبود یافت ولی بیماری بر جانش پنجه افکنده ، او را تا وادی رازناک مرگ پیش برد. مدتی بعد امواج درد فرو نشست و پیکر سید بر ساحل تندرستی رسید (31) تا در آزمونی دشوار شرکت جوید. آزمونی که درشب جمعه اول شعبان 1079 ق . با مرگ سید نجم الدین تحقق پذیرفت . (32)
مرگ برادر و رفیق راههای سراسر رنج و خاطره زندگی ، استاد پاکدل مدرسه دولت آبادی را در ماتمی جانکاه فرو برد. مانعی که تا پایان عمر پیوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زیر خروارها خاک فراموش نمی شد. (33) فرزانه غمگین بین النهرین شبها با خاطره نجم الدین می خفت و روزها دیده بر کتابهای برادر دوخته ، در سوگ آن ستاره خاموش می گریید. اندک بعد راه خراسان پیش گرفت (34) تا کشتی توفان زده روانش در ساحل رضا علیه السلام لختی آرامش یابد.
مرجع جنوب
سید در بازگشت از خراسان ، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. در این روزگار نامه های فراوان از شوشتر و حویزه دریافت کرد. نامه هایی که وی را به آن شهرها فرا می خواند. فقیه پاک رای صباغیه ناگزیر به قرآن کریم پناه برد و به راهنمایی آن کتاب مقدس شوشتر را برگزید و در روزهای پایانی 1079 ق . دعوت فتحعلی خان (حاکم خوزستان ) را اجابت کرد و به شوشتر پای نهاد. (35) او در آن دیار مسجدها و مدرسه های دینی فراوان پی افکند و به ترتیب مشتاقان علوم اهل بیت علیه السلام پرداخت . آن بزرگمرد علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع ، در خیابانها به راه می افتاد و اصناف و پیشه وران را با آداب اسلامی آشنا می ساخت . (36) اندک اندک نهال هایی که او کشته بود بارور شد و دانشورانی توانا به جامعه عرضه کرد. دانشورانی که به آبادیهای دور و نزدیک می شتافتند و مردم را با اهل بیت علیه السلام آشنا می ساختند. (37) چون خبر تلاشهای موفقیت آمیز فقیه بلند آوازه صباغیه به شاه سلیمان صفوی رسید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که بی درنگ در ضمن فرمانی ، او را به شیخ الاسلامی جنوب برگزید و همه مناصب شرعی آن دیار را به وی وانهاد. (38)
او که اینک مرجع دینی اهالی خوزستان و جنوب عراق به شمار می آمد در پی هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنی قبیله ها تلاش فراوان کرده ، اطلاعیه های گوناگونی با مهرهای ویژه خویش ، که به عبارتهای ((و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها)) و ((الواثق بالله نعمه الله )) آراسته بود، به دور و نزدیک می فرستاد. (39)
در سوگ آفتاب
در این زمان فرصتی پدید آمد تا پس از تولد نخستین فرزندش ، سید نور الدین ، همراه استاد فرزانه اش ، شیخ حر عاملی ، به زیارت خانه خدا شتابد.(40) مکه چنان فقیه نامور صباغیه را جذب کرد که اندکی پس از بازگشت ، دیگر بار اسباب سفر آماده ساخت و در حدود 1905 ق . عازم حریم امن الهی شد. (41)
در بازگشت از دومین زیارت هنوز داغ از دست دادن فرزند دلبندش ، سید حبیب الله را فراموش نکرده بود. (42) که خبر درگذشت رهبر روشن بین حوزه های علمیه ، حضرت علامه محمد باقر مجلسی وی را در اندوه فرو برد. از این رو شتابان راه اصفهان را پیش گرفته ، در مراسم تشییع و تدفین ستاره تابناک آسمان دانش و پرهیزگاری شرکت جست . (43) و پس از مدتی توقف دیگر بار به شوشتر بازگشت . ولی درد از دست دادن گوهری چون علامه مجلسی بزرگتر از آن بود که پیکر نحیف مرجع شوشتر توان تحملش را داشته باشد. بنابراین راه خراسان پیش گرفت تا آفتاب تابناک مشرق رضا علیه السلام قلب مجروحش را التیام بخشد.
مرجع روشن بین شوشتر در بازگشت از حریم پاک رضوی مدتی در گرگان توقف کرده ، (44) مومنان آن را سامان را از دریای دانش و اخلاص خویش سیراب ساخت . آنگاه به جانب خوزستان ادامه مسیر داد تا همچنان روشنگر راه پاکدلان آن سرزمین باشد.
درخت آسمانی
پیر دانشور صباغیه شاگردان بسیاری تربیت کرد که هر یک در گوشه ای از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهل بیت پرداختند، دانشورانی چون : ابوالحسن اصفهانی غروی ، ابوالحسن شوشتری ، شیخ علی بن حسین بن محیی الدین جامعی عاملی ، فتح الله بن علوان الکعبی الدورقی ، قاضی محمد تقی بن قاضی عنایت الله شوشتری ، شیخ محمد بن علی بن حسین نجار شوشتری ، محمود بن میر علی میمندی و ده ها شخصیت دیگر از شاگردان او به شمار می آیند. (45)
نوشته های سبز
حضرت سید نعمت الله جزایری کتابهای گرانبهایی که فراتر از 55 عنوان است ، از خود به یادگار نهاد. نوشته هایی که نام برخی از آنها را بر می شماریم :
الانوار النعمانیه فی بیان معرفه النشاه الانسانیه ، انیس الفرید فی شرح التوحید، تحفه الاسرار فی الجمیع بین الاخبار، الجواهر الغوالی فی شرح عوالی اللثالی ، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، زهر الربیع ، الغایه القصوی ، عقود المرجان فی تفسیر القرآن ، مشکلات المسائل ، منبع الحیاه فی اعتبار قول المجتهدین من الاموات ، نوادر الاخبار، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین ، هدیه المبین و تحفه الراغبین و ده ها اثر دیگری که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است . (46)
مسافر ملکوت
مرجع 62 ساله جنوب آنگاه که به سمت خوزستان ادامه مسیر می داد به شدت بیمار شد کاروانیان چون به جایدر (منزلگاهی نزدیک پلدختر) رسیدند سید را فرو آوردند تا لختی بیاساید، (47) لیکن در این وادی بیماری شدت یافت و سرانجام در شب جمعه 22 شوال 1112 ق . (48) دیدگانی که به برکت خاک مقبره امامان معصوم علیه السلام فروغی آسمانی یافته بود، برای همیشه بسته شد.
مسافران پاکدل شوشتری پیکر پاک مرجعشان را غریبانه در جایدر به خاک سپردند. نیکان آن سامان ، که قدر گوهر رخشان جزایر را می دانستند، بر آرامگاهش ساختمانی سراسر عشق و اخلاص بنیاد نهادند و برای تامین مخارج قاریان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتی در نظر گرفتند. (49) اینک جایدر در سایه ایمان ، پرهیزکاری و خلوص سرور فقیهان خوزستان چون خورشید به همه گیتی نور امید و رستگاری می پراکند. مومنان بسیار از گوشه و کنار کشورهای اسلامی بدان سامان روی آورده ، مراد خویش از سید سپید دست صباغیه می گیرند و شادمان باز می گردند. هر چند شرح کامیابیهای مومنان پاکدلی که در سایه عنایت آن مرجع وارسته به خواستهایشان دست یافته اند، فرصتی بیش این نوشتار می جوید ولی نگاهی گذرا به داستان کوتاه کامروایی نیکبخت پاکستان ، شیخ حسین بخش جعفری ما را با شناسایی جایگاه والای معنوی آفتاب رخشان بین النهرین آشناتر می سازد.
شیخ حسین به سبب محکومیت برادرش به اعدام ، بسیار نگران بود. شبانگاه سیدی گران پایه در خواب می بیند و مشکل خویش با وی در میان می نهد.
سید به وی می فرماید: در آرامگاهم به دیدارم بیا، گره از کارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله !
شیخ حسین می پرسد: آقای من ! شما را نمی شناسم . کیستید؟ جایگاهتان کجاست ؟
سید می فرماید: دوستی داری که فردا به سوی ما حرکت می کند، با او رهسپار شو!
شیخ حسین بامداد یکی از آشنایانش را می بیند و داستان رویای معنوی را به باز می گوید. آن دوست که اندیشه زیارت آفتاب تابناک پلدختر در سر داشت ، در شگفتی فرو می رود و شیخ حسین بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغیه خدا را می خواند و چون باز می گردد، خبر رهایی برادرش را از اعدام دریافت می کند. (50)
نسل آفتاب
فقیه فرزانه شوشتر چهار فرزند داشت :
سید نور الدین ، سید حبیب الله ، سید محمد شفیع قاضی و سید جمال الدین . از این گروه سید حبیب الله در کودکی گیتی را وداع گفت و سید نور الدین وارث دانش ، حکمت و ادب پدر شد.(51)
آن بزرگوار که در سال 1088 ق . پای به هستی نهاده بود از محضر دانشوران سپاهیان سود برده ، پس از رحلت پدر مقام شیخ الاسلامی شوشتر را به عهده گرفت . از آنجا که نسل سید نعمت الله بیشتر از ناحیه نورالدین بر جای مانده ، نوادگان مرجع فرزانه شوشتر را ((سادات نوریه )) می نامند. (52)
پینوشتها:
1-نابغه فقه و حدیث ، سید محمد جزایری ، ص 10.
2-تحفه العالم ، عبد اللطیف بن ابیطالب شوشتری ، ص 53.
3-الانوار النعمانیه ، فی بیان معرفه النشاه الانسانیه ، سید نعمت الله جزایری ، ج 4، ص 304 - 307.
4-الانوار النعمانیه ، فی بیان معرفه النشاه الانسانیه ، سید نعمت الله جزایری ، ج 4، ص 304 - 307.
5-همان ، ص 308 - 310.
6-همان ، ص 308 - 310.
7-همان ، ص 312.
8-همان ، ص 312.
9-همان ، 308 - 310.
10-همان ، ص 308 - 310.
نابغه فقه و حدیث ، ص 125.
11-نابغه فقه و حدیث ، ص 125.
12-همان ، ص 145.
13-کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، سید نعمت الله جزایری ، تحقیق سید طیب جزایری ، ج 1، ص 58.
14-نابغه فقه و حدیث ، ص 129.
15-همان ، ص 106.
16-قصص العلماء، میرزا تنکابنی ، ص 437.
17-ریاض العلماء و حیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندی اصفهانی ، ص 56 و 256.
18-تحفه العالم ، ص 55.
19-نابغه فقه و حدیث ، ص 92.
20-کشف الاسرار، ج 1، ص 49.
21-چکیده ای از زندگانی عقبری ، فقه و حدیث سید جزایری ، سید طبیب جزایری 7، ص 14.
22-کشف الاسرار، ج 1، ص 49.
23-نابغه فقه و حدیث ، ص 12.
24-کشف الاسرار، ج 1، ص 59.
25-الانوار النعمانیه ، ج 4، ص 316 - 313.
26-همان ، ص 329 - 319.
27-همان ، ص 329 - 319.
28-همان ، ص 329 - 319.
29-همان ، ص 329 - 319.
30-همان ، ص 329 - 319.
31-همان ، ص 329 - 319.
32-همان ، ص 329 - 319.
33-همان ، ص 329 319.
34-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
35-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
36-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
37-نابغه فقه و حدیث ص 18 15.
38-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
39-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
40-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
41-نابغه فقه و حدیث ص 18 - 15.
42-کشف الاسرار، ج 1، ص 245.
43-نابغه فقه و حدیث ، ص 289 - 290.
44-کشف الاسرار، ج 1، ص 147 - 148.
45-همان ، ص 68 - 103.
46-همان ، ص 106 - 238؛ چکیده ای از زندگانی سید جزایری ، ص 16 - 17.
47-نابغه فقه و حدیث ، ص 225.
48-فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام ، شیخ عباس قمی ، ص 81.
49-کشف الاسرار، ج 1، ص 442 - 445.
50-کشف الاسرار، ج 1، ص 445 - 442.
51-چکیده ای از زندگانی عبقری فقه و حدیث سید جزایری ، ص 21 - 20.
52-کشف الاسرار، ج 1، ص 445 - 442.