ماهان شبکه ایرانیان

توحید

مرحله تسلیم گرچه به مراتب از «توکل» و «رضا» بالاتر است ولی باز پایان خط سیر و سلوک نیست؛ زیرا کسی که خود را به خدا می سپرد معلوم می شود خود را موجود دانسته و خویش را مالک می داند. پس از این بالاتر آن است که بفهمد او چیزی را مالک نیست تا آن را به خدا بسپارد. اگر به جایی برسد که به خوبی درک کند که:

 

مرحله تسلیم گرچه به مراتب از «توکل» و «رضا» بالاتر است ولی باز پایان خط سیر و سلوک نیست؛ زیرا کسی که خود را به خدا می سپرد معلوم می شود خود را موجود دانسته و خویش را مالک می داند. پس از این بالاتر آن است که بفهمد او چیزی را مالک نیست تا آن را به خدا بسپارد. اگر به جایی برسد که به خوبی درک کند که:

«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا» (1)

در این صورت خود را مالک سود و زیان و نیز مالک زندگی و مرگ خود نمی داند تا خود را به خدا بسپارد. در قرآن کریم آمده است:

«أ من یملک السمع و الأبصار» (2)

مالک چشم و گوش خداست.

در این کریمه، «سمع» و «بصر» به عنوان مثال ذکر شده است و گرنه «فؤاد» ، «رأس» و همه اجزای بدن چنین است که خدا مالک آنهاست. اگر برای انسان ثابت و روشن شود که همه هستی وی از آن خداست، آنگاه باید از مقام و مرحله قبلی خود بالاتر بیاید.

هیچ کس نمی تواند ادعا کند که بر عضوی از اعضایش مسلط است؛ چون در همان حال تصمیم گیری ممکن است قدرتش گرفته شود.انسان نمی داند آیا جرعه آبی را که در دست دارد می تواند بنوشد یا قبل از نوشیدن آن، جانش گرفته می شود.

بنابراین، چون خدا مالک همه هستی است، مرحله یا مقام «تسلیم» در عین حال که خود، کمال است اما از باب

«حسنات الابرار، سیئات المقربین» (3)

کمال نهایی سالکان واصل نیست و انسان از مرحله تسلیم هم استغفار می کند؛ دیگران از گناه توبه می کنند، ولی سالکان، از «کمال» ، استغفار می کنند و می خواهند به مقام «أکمل» برسند.

از این رو، مقام تسلیم برای سالکان الی الله، مقام نهایی نیست و شایسته است آنان به مقام «توحید» بار یابند. در این مرحله که مرحله

«لا تجعل مع الله إلها اخر» (4)

است، شخص می گوید غیر از ذات اقدس خداوند، احدی مالک و ملک چیزی نیست:

«قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شی ء قدیر» (5).

انسان می یابد که هر گونه قدرتی ملک خداست. او نه تنها مالک «سماوات» و «أرض» است، «ملک» هم هست و نه تنها مالک انسان است، بلکه مالک ملک و سلطنت و نفوذ هم هست و به هر کس که بخواهد این نفوذ را عطا می کند و از هر کس که بخواهد آن را می گیرد. آنگاه اشیاء و اشخاص در برابر خداوند صبغه مظهریت می یابند، چنانچه روشن خواهد شد.

مراحل توحید

همان طور که «رضا» دو مرحله داشت، توحید نیز دو مرحله دارد. در ابتدا توحید، «یکی گفتن» است؛ یعنی مؤمن

«لا إله إلا الله»

می گوید و به آن ایمان هم دارد و غیر از «الله» موجودی را شایسته عبادت نمی داند؛ اما از این مرحله بالاتر، «یکی کردن» است، و آن این است که بداند جز خدا هیچ موجودی مالک چیزی نیست:

«و لا تدع مع الله إلها آخر» (6).

اگر کسی باور کند که غیر از خدا احدی مالک چیزی نیست، قهرا خود را مالک چیزی نمی داند و بنابراین، نمی گوید: من خودم را تسلیم حق کرده ام. پس اگر سالک بگوید: «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» ، معنایش آن است که او هنوز خود را مالک جان خود می داند، ولی اگر در یابد که:

«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا» (7)

آنگاه سخن از «لا إله إلا الله» ، گفتن مطلب عمیقی است که موحدان ناب آن را می گویند .

وقتی سالک به این مرحله برتر توحید بار یابد، می فهمد که چیزی را از خود به خدا نداده است؛ چون چیزی نداشت تا آن را به خدا بدهد و از این جا «فقر» محض او ظهور می کند و در این صورت، دیگر جا برای توکل نیست؛ چون چیزی ندارد تا خدا را برای حفظ آن وکیل بگیرد و جا برای حفظ مقام رضا هم نیست؛ زیرا طبع و میلی ندارد تا بگوید: «پسندم آنچه را جانان پسندد» و جان و جسم هم ندارد تا آنها را به خدا بسپارد و بگوید «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» و قهرا عجز محض او ظهور می کند و این مرحله، مرحله توحید است.

آنگاه انسان، همه نظام آفرینش را با این دید می بیند و هر موجودی را هم فقیر محض می بیند . حتی آن جا که اظهار استکانت می کند، او می داند که حتی این استکانت نیز به برکت ظهور قدرت حق است، وگرنه هیچ موجودی توان اظهار عجز هم ندارد و در اعلام عجز و در اظهار بندگی هم عاجز است. آنگاه او یک موحد تام است و «لا إله إلا الله» گفتن او با دیگران تفاوت بسیاری دارد.

ذات اقدس خداوند که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور توحید می دهد، ناظر به این مرحله نهایی است:

«فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات» (8)

بدان که هیچ مبدئی جز خدا نیست و برای خود و مردان با ایمان، طلب آمرزش کن؛ چون وقتی انسان سالک به این گونه مراحل بار یافت، می یابد که بسیاری از «حسنات» ، مقامات و کمالات قبلی نقص و عیب است و بنابراین، از آنها استغفار می کند. پس منظور از گناه و «ذنب» در آیه، گناه مصطلح نیست، بلکه نقص را کمال پنداشتن و عیب را صحت انگاشتن و عجز را قدرت باور داشتن خواهد بود.

کمال انقطاع به خدا

چون همه کمالات اخلاقی نفس براساس توحید صحیح تنظیم شده، محور اصلی نزاهت روح را توحید ناب، تأمین می کند.

برای راهیابی به مقام والای توحید، راههای فراوانی وجود دارد. دین برای استحکام توحید در جان موحد سالک، حدودی (9) معین کرده است. حدود الهی یعنی امور ممنوعه و این اوصاف، نسبت به اشخاص گوناگون، مختلف است: برای عده ای محرمات و معاصی، برای عده ای دیگر که محتاطند گذشته از محرمات و معاصی، مشتبهات، و برای گروه سوم که از این دو گروه وارسته ترند، مباحات، حدود است. خداوند این حدود را تنظیم کرده تا سالک بر اثر عبور از آنها به توحید، نزدیکتر شود و به چیزی جز خدا ننگرد و سرانجام به «کمال انقطاع» برسد، و بهترین راه برای پیمودن این راه عبودیت است. بنده خالص بودن به این معناست که بنده برای این که احساس کند عین ربط به خداست، از او چیزی نخواهد و در دنیا تمرین کند که از راه اجرت، برای خدا کار نکند.

خدای سبحان برای رهایی از این نقص به ما دستور می دهد:

«ففروا إلی الله» (10)

یا به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب می کند:

«و اذکر اسم ربک و تبتل إلیه تبتیلا» (11)

و برای این که این «تبتل» و کمال انقطاع، حاصل شود مقدمات را فراهم کرده و فرموده است :

«إن ناشئة الیل هی أشد وطاء و أقوم قیلا» (12)

شب زنده داری عالم خاصی دارد؛ حرفها در آن محکمتر و گامها استوارتر است؛ انسان در روز، مشاغل زیادی دارد:

«إن لک فی النهار سبحا طویلا» (13)

و در شب چون مانعی نیست آرام است. وقتی آرام شد مطالب را بهتر درک کرده، آنها را با خدای خود صحیحتر در میان می گذارد. در چنین فضایی خدا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور می دهد:

«و اذکر اسم ربک و تبتل إلیه تبتیلا» (14).

این آیات در سوره مبارکه «مزمل» است که در آغاز بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده و تاکید در آیه آخر، نشانه آن است که نه تنها انقطاع عبد بلکه کمال انقطاع او مطلوب خداست؛ چنانکه در «مناجات شعبانیه» به عنوان مطلوبی الهی از آن یاد شده:

«اللهم هب لی کمال الانقطاع إلیک» (15).

کسی که پیوند خود را از غیر خدا قطع کند، چون قطع او، کاری اختیاری است، قاطع به این کار، عنایت و توجه دارد و حضور فاعل را نشان می دهد، ولی «انقطاع» از این دقیقتر است؛ زیرا حضور فاعل را نشان نمی دهد، بلکه پذیرش را نشان می دهد و «کمال انقطاع» از این هم دقیقتر؛ زیرا به این معناست که انسان به انقطاع خود هم توجه و عنایتی ندارد. چنین حالتی در شب برای شب زنده دار و اهل تهجد و نماز شب مقدور است.

نکته شایان توجه در این آیات آن است که خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:

«إن لک فی النهار سبحا طویلا»

تو در روز، کارهای زیادی داری و در آنها شناوری. معلوم می شود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز به طور مرتب، مشغول ارشاد، هدایت، تبلیغ و انجام کارهای رهبری بود و شب هنگام فراغتی می یافت و با این که کارهای روز آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم زیاد بود، مانع تبتل و انقطاع او در شب نبود؛ چون اگر کار روز، الهی باشد هرگز بر اثر آن، غباری بر چهره آیینه دل نمی نشیند و حواس انسان را به غیر خدا متوجه نمی کند.

علت این که برای بسیاری از انسانها تمرکز حواس، به ویژه در نماز، کار آسانی نیست به این جهت است که کارهای بیرون از نماز، الهی نیست!

راههای رسیدن به کمال انقطاع

برای رسیدن به این مقام منیع، انسان باید به کسانی که به آن منزلت راه یافته اند نزدیک شود، ولایت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند وآنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه انبیا و اولیای الهی ( علیهم السلام) هستند و شیطان هم در کمین سالک است.

امام باقر (علیه السلام) به زرارة که از اصحاب و شاگردان آن حضرت بود، فرمودند: تهدید شیطان که گفت:

«لأقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أکثرهم شاکرین» (16)

من بر سر راه راست آنان می نشینم و... درباره شما شیعیان است؛ زیرا شیطان دیگران را به دام خود گرفتار کرده و دیگر بر سر راه آنها نمی نشیند؛ زیرا آنان در مسیر فضیلت نیستند تا شیطان راه آنها را ببندد:

«یا زرارة إنما صمد لک و لأصحابک، فأما الاخرین فقد فرغ منهم» (17).

بنابراین، این خطر هست که اگر کسی محب و متولی خاندان عصمت ( علیهم السلام) شود، شیطان می کوشد تا مانع کامیابی او شود.

امام صادق (سلام الله علیه) نیز فرمودند: آیه کریمه

«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون، إنما یتذکر أولوا الالباب» (18)

درباره ما و دشمنان و دوستان ماست. «الذین یعلمون» ما هستیم و «الذین لایعلمون» دشمنان ما هستند و «أولوا الالباب» شیعیان ما هستند که معیار صحیح را تشخیص می دهند و می دانند که اینها مظهر ذات اقدس اله و صراط مستقیم هستند (19).

در سوره «حجر» آمده:

و إنهما لبإمام مبین» (20):

یعنی دو شهری که ما آنها را ویران کردیم، در مسیر مکه و شام، بر سر بزرگراه قرار دارد . بنابراین، به بزرگراه «امام مبین» می گویند. معصومین علیهم السلام که، امام مبین هستند، ارتباط با آنان این اثر را دارد که انسان را به نحو تام به خدا مرتبط و از غیر او منقطع می کند؛ زیرا غیر از ولای آنان راه دیگری نیست و سالک الهی هرگز به آن سمت که خارج از منطقه ولایت است متوجه نخواهد نشد. در ذیل آیه مبارکه

«الذین امنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة» (21)

روایتی از امام باقر ( علیه السلام) نقل شده که می فرماید: درباره شما شیعیان است. شیعیان در دنیا، در حال احتضار و در آخرت از بشارت اهل بیت ( علیهم السلام) برخوردارند (22)

زیرا اگر منقطع محض نیز نباشند، به منقطعین صرف مرتبطند و انسانی که به منقطعین صرف مرتبط باشد دیگر برای غیرخدا استقلالی قایل نیست. آیات قرآنی، روایات معصومین علیهم السلام و کلمات بزرگان اخلاق الهی هر سه بر اصل توحید استوار است.

قرآن کریم می فرماید: مردان الهی که اهل توحیدند از خدا «حسنه» دنیا و آخرت می خواهند و می گویند:

«ربنا اتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة» (23).

و قرآن، «حسنات» دنیا را می شمرد و می فرماید: کسانی که از مرز دین، دفاع می کنند

«إحدی الحسنیین» (24)

یعنی شهادت یا غلبه بر دشمن، نصیب آنان می گردد.

اهل جهاد اکبر نیز از إحدی الحسنیین، برخوردارند. چندین روایت به این مضمون است که اگر کسی عظمت، حقانیت و سنت و سیرت اهل بیت را بشناسد و به آن عمل کند و منتظر ظهور ولی عصر (أرواحنا فداه) باشد، إحدی الحسنیین نصیبش می شود؛ یا به درک ظهور حضرت بقیةالله، موفق می شود و آن حضرت را زیارت می کند یا اگر به حضور یا ظهور آن حضرت موفق نشود به منزله کسی است که همراه با وی جهاد کرده باشد.

امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید:

منتظر ظهور ولی عصر (أرواحنا فداه) و عارف به حق ولایت اولیای الهی، به منزله کسی است که درپای رکاب او شمشیر بزند؛ بلکه به منزله کسی است که در رکاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جهاد کند؛ بلکه مانند کسی است که همراه پیامبر به شهادت برسد:

«العارف منکم هذا الأمر المنتظر له المحتسب فیه الخیر کمن جاهد و الله مع قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بسیفه. ثم قال: بل و الله کمن جاهد مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بسیفه. ثم قال الثالثة: بل و الله کمن استشهد مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی فسطاطه» (25).

این مراحل، مربوط به درجات منتظران و یاوران آن حضرت ( علیه السلام) است، که در معرفت و ایمان و انتظار ظهور آن حضرت متفاوتند.

این مجموعه، «حسنه دنیا» است و زمینه توحید کامل را فراهم می کند و توحیدکامل، نتیجه تهذیب روح و تهذیب روح، زمینه توحید کامل است. به این ترتیب، تأثیر ولایت اولیای الهی در نزاهت روح کاملا مشخص می شود. چون محبت و پیروی از سنت و سیرت کسانی که «منقطع عن غیرالله الی الله» هستند انسان را منقطع الی الله می کند و در این صورت انسان به کمال اصیل خود بارمی یابد.

قرآن کریم در همین زمینه می فرماید:

«قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا» (26).

این آیه نشان می دهد که ولایت اهل بیت از حسنات دنیاست. چون در آن، مصداق کامل حسنه، مودت اهل بیت (علیهم السلام) شمرده شده که این در دنیا حاصل می شود؛ زیرا در قیامت، فقط نتیجه آن ظهور می کند. در قیامت کسی نمی تواند دوستی آنان را تحصیل کند. چون آن جا «دار جزاء» است نه «دار عمل» .

مجلسی که در آن، فضیلت، احکام، سخنان، مدح و مصایب اهل بیت ( علیهم السلام) بازگو می شود و انسان را به آنان نزدیک و به سنت و سیرت آنان معتقد و پای بندتر می کند، از حسنات دنیاست؛ همان گونه که مجلس درس، وعظ و ذکر حق، از حسنات زندگی دنیاست؛ زیرا از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود:

«بادروا ریاض الجنه»

به سوی بوستانهای بهشت بشتابید. عرض کردند: بوستانهای بهشت چیست؟ فرمود:

«حلق الذکر»

انجمنها و محفلهایی که در آنها نام خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و احکام و دستورهای خدا بازگو می شود (27).

امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می فرماید:

«رحم الله امرأ سمع حکما فرعی و دعی إلی رشاد فدنا و أخذ بحجزة هاد فنجا» (28):

خداوند رحمت کند کسی را که دست به دامن راهنمایی بزند:

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

جناب «ابن میثم» در شرح این جمله می فرماید: ناظر به آن است که عده ای که بدون استاد، سعی در سیر و سلوک دارند به جایی نمی رسند و حق با کسانی است که می گویند طی این راه به وسیله راهنما میسر است (29).

امام صادق ( علیه السلام) نیز می فرماید: پدرم همواره می فرمود:

«إن شیعتنا آخذون بحجزتنا و نحن آخذون بحجزة نبینا و نبینا آخذ بحجزة الله» (30)

شیعیان ما به دامان ما چنگ می زنند و ما به دامن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چنگ می زنیم و پیغمبر به خدا متمسک است؛ یعنی، همان گونه که در اصل نظام تکوین، ذات اقدس خداوند، مبدأ اصیل است، پس از آن انسان کامل از او فیض می گیرد و بعد جانشینان انسان کامل از او مدد می گیرند و بعد پیروانشان از آنها کمک می گیرند، در نظام تشریع نیز، اگر کسی بخواهد علوم و معارفی را یاد بگیرد و روش سعادت را بیاموزد، باید به دامن اهل بیت (علیهم السلام) متوسل شود؛ زیرا آنها روش تربیتی را از رسول گرامی، استفاده کرده اند و رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نیز روش سعادت را از ذات اقدس خداوند فرا گرفته :

«ما من دابة إلا هو اخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم» (31):

زمام همه موجودات جنبنده، به دست خداست و او هم بر مسیر مستقیم هر موجودی را راهنمایی می کند.

ما نیز در نماز از خدا می خواهیم تا زمام ما را به دست خود بگیرد و به دیگری وامگذارد :

«إهدنا الصراط المستقیم»

چنانکه در ادعیه آمده است:

«اللهم و لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا» (32)

«و لا تکلنا إلی غیرک و لا تمنعنا من خیرک» (33).

اگر کسی مشمول مهر خدا واقع نشود، خدا او را به حال خودش رها می کند و او گمراه می شود :

«فماذا بعد الحق إلا الضلال» (34).

البته چون تفویض و واگذاری موجود ممکن به حال خود مستحیل است و گرنه انقلاب ذات رخ می دهد و فقیر محض، غنی خواهد شد، پس مقصود آن است که خدای سبحان لطف خاص خود را از تبهکاران باز می دارد و از وارستگان دریغ نمی دارد.

پی نوشت ها:

.1 مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

.2 سوره یونس، آیه .31

.3 بحار، ج 25، ص .205

.4 سوره اسراء، آیه .22

.5 سوره آل عمران، آیه .26

.6 سوره قصص، آیه .88

.7 مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

.8 سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه .19

.9 «حد» به معنای «منع» است و از این رو به دربان که مانع ورود بیگانه است، «حداد» می گویند، چنانکه «حاجب» و «بواب» نیز نامیده می شود.

بواب یعنی صاحب در و حاجب و حداد یعنی مانع.

.10 سوره ذاریات، آیه .50

.11 سوره مزمل، آیه .8

.12 سوره مزمل، آیه .6

.13 سوره مزمل، آیه .7

.14 سوره مزمل، آیه .8

.15 مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

.16 سوره اعراف، آیات .17 16

.17 بحار، ج 65، ص 94؛ محاسن برقی، ج 1، ص .275

.18 سوره زمر، آیه .9

.19 محاسن برقی، ج 1، ص .272

.20 سوره حجر، آیه .79

.21 سوره یونس، آیات .64 63

.22 نورالثقلین، ج 2، ص .312

.23 سوره بقره، آیه .201

.24 سوره توبه، آیه .52

.25 بحار، ج 24، ص .38

.26 سوره شوری، آیه .23

.27 بحار، ج 2، ص .202

.28 نهج البلاغه، خطبه .76

.29 شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص .208

.30 بحار، ج 65، ص 30؛ محاسن برقی، ج 1، ص .291

.31 سوره هود، آیه .56

.32 بحار، ج 14، ص .384

.33 بحار، ج 95، ص .393

.34 سوره یونس، آیه .32

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان