او چه باید میکرد تا چرخ زندگی به کامش بچرخد؟ چه شرایطی را باید فراهم میکرد تا دنیا به کامش شیرین میشد؟ «لیسانس ریاضی محض» گرفت و به دنبالش «فوق لیسانس برنامهریزی شهری» را دریافت کرد و حتی توانست در آزمون دکترای سال 95 رتبه 12 کشوری را کسب کند. از همه اینها گذشته ورزشکار است و عضو تیم کشتی شهر مریوان هم است. یک جوان پایتخت نشین با داشتن هر کدام از اینها -و گیریم با کمی چاشنی شانس یا رابطه- طبعاً میتوانست جایگاهی برای خود دست و پا کند؛ اما کیلومترها دورتر از پایتخت و در شهرستانی مرزی، او با همه اینها کاری از پیش نبرده و نتوانسته چرخ روزگار را بر وفق مراد خود بچرخاند.
به گزارش به نقل از عصر ایران، دلمان میگیرد وقتی میبینیم همه این افتخارات برای جوان 27ساله مریوانی هیچ گشایشی به همراه نداشته و او همچنان مجبور است برای گذران زندگی در کوه های صعب العبور کولبری کند. ورود اجناس قاچاق از مرز حکایت تلخی است که هرچند وقت یک بار نیز با سقوط مرگبار از کوه های سخت و مرگ چند نفر از این کولبران تلختر هم میشود. تصویر جوان کولبر 27 ساله که با وجود تحصیلات عالی و کسب رتبه 12 آزمون دکتری برای تأمین هزینههای زندگیاش کولبری میکند، بسرعت برق در فضای مجازی منتشر شد.
«باقر احمدی» همراه با ده ها کولبر(که در میان آنها از نوجوان 14، 15 ساله تا پیرمرد 70 ساله دیده میشوند) اجناس قاچاق را به گرده میگیرد و صخرههای سخت و بلند را پشت سر میگذارد تا نانی به کف آورد. هر چند وقتی فهمید قرار نیست تحصیلات و تخصص گره گشای گره کور معیشت و زندگیاش باشد، برای تأمین هزینههای زندگی به جمع کولبران پیوست.
آرزویی که برآورده نشد
باقر احمدی فرزند دوم و تنها پسر خانواده است. در یکی از روستاهای اطراف مریوان به دنیا آمده اما چند سالی است همراه خانواده در محله فرمانداری مریوان زندگی میکند. باهوش بود و از کودکی استعداد بسیاری در تحصیل داشت. بسرعت میآموخت و در کنار کمک به پدر در کشاورزی، درس را نیز با جدیت و نمرههای خوب ادامه میداد. او از کودکی و موفقیتهای تحصیلیاش این گونه میگوید: تنها پسرخانواده بودم و به پدرم در کشاورزی کمک میکردم. از دوران ابتدایی علاقه زیادی به ریاضی داشتم و همیشه بهترین نمرههای کارنامهام نمره ریاضیام بود. با علاقه زیادی که به درس داشتم و توصیه پدرم که میگفت باید درس بخوانی تا بتوانی آینده روشنی داشته باشی، تحصیلاتم را تا دیپلم در مریوان ادامه دادم و با توصیه معلمها برای ادامه تحصیل در دانشگاه سنندج رشته ریاضی محض را انتخاب کردم.
علاقه زیادی به دنیای بیکران ریاضی داشتم و هرچه از تحصیلم میگذشت بیشتر میفهمیدم که رشته مورد علاقهام را پیدا کردهام. در ادامه رشته برنامهریزی شهری همان چیزی بود که میخواستم. همیشه دوست داشتم برای شهرم کاری بتوانم انجام بدهم و مهم ترین نکته برای ساماندهی شهر برنامه ریزی مناسب است. دغدغه همیشگی من ساماندهی شهرم بود. اینکه میتوانستیم با ایجاد فضای سبز مبلمان شهری را تغییر بدهیم و روح تازهای به کالبد شهر بدهیم. همین علاقه باعث شد تا پس از فارغالتحصیلی در مقطع کارشناسی برای ادامه تحصیل رشته برنامه ریزی شهری را انتخاب کنم و در دانشگاه باهنر کرمان پذیرفته شدم. با شوق زیاد درس میخواندم و تنها آرزویم این بود در جایی مشغول به کار شوم که بتوانم به شهرم خدمت کنم. در این مدت تأمین هزینههای تحصیل برای من سخت بود و این هزینهها را گاهی با کمکهای پدر یا گاهی با کارگری تأمین میکردم. در کنار تحصیل چندین مقاله در زمینه مبلمان شهری و فضای سبز نوشتم و آنها را به شهرداری و شورای شهر دادم.
سال 95 فارغالتحصیل شدم و بازهم تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم. در کنکور دکتری شرکت کردم و با کسب رتبه 12 در رشته برنامه ریزی شهری قبول شدم. اما این ابتدای راه بود و باید مرحله مصاحبه را پشت سر میگذاشتم. متأسفانه وقتی برای مصاحبه به چند دانشگاه از جمله دو دانشگاه در تهران آمدم اعلام کردند نمیتوانند مرا بپذیرند. اولویت اول آنها دانشجویان خودشان بود و با اعمال سلیقه اجازه ندادند تا تحصیلاتم را ادامه بدهم.
وی از روزهای سخت پس از فارغالتحصیلی گفت و ادامه داد: مرحله سخت زندگی من آغاز شد. دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم، اما با وجود کسب رتبه خوب هیچ دانشگاهی مرا نپذیرفت. از طرف دیگر برای تأمین هزینههای زندگی دنبال کار بودم اما هرجا که رفتم با در بسته مواجه شدم.
به شهرداری و فرمانداری مراجعه کردم اما با وجود تحصیلات مرتبط آنها اعلام کردند نیروی کار نیاز ندارند. به استانداری مراجعه کردم ولی آنها گفتند نمیتوانند نیرو جذب کنند. این وضعیت تنها برای من نبود و بسیاری از جوانان کردستان به همین دلیل بیکار هستند. متأسفانه درحالی که برخی در دستگاههای دولتی چند شغله هستند بسیاری از جوانان از بیکاری رنج میبرند.
بیکاری با روحیه یک جوان کرد سازگاری ندارد و به همین دلیل برخی از آنها به ناچار مسافرکشی یا کارهای متفرقه میکنند و برخی دیگر نیز با کولبری هزینههای زندگیشان را تأمین میکنند. من هم مدتی بیکار بودم اما دیگر نمیتوانستم به این وضعیت ادامه بدهم، همین بود که از 9 ماه قبل به جمع کولبرها اضافه شدم. آن روزها به دلیل علاقهای که به کشتی داشتم وارد این ورزش شدم و کشتی میگرفتم و به دلیل فیزیک بدنی خوبی که داشتم مربیام آینده خوبی را به من وعده میداد اما مجبور شدم ورزش را هم رها کنم.
لقمه نانی به قیمت جان
نیمههای شب سکوت کوهستان با صدای نفسهای کولبرانی که مسیر سنگلاخی را بالا میآیند شکسته میشود. فریاد افتادن یکی از آنها از بالای صخرهای بلند صدایی است که گوشها به آن عادت کرده است. ترس از کمین نیروهای مرزبانی و نرسیدن محموله به مقصد همراه همیشگی آنها است. باقر از این ترسها و لحظات تلخی که هر بار با افتادن یکی از کولبرها تجربه میکند اینگونه میگوید: در منطقه اورامانات بسیاری از جوانان که مثل من بیکار هستند کولبری میکنند. در میان آنها نوجوان 14، 15ساله تا پیرمرد 90ساله به چشم میخورند و هر یک به توانایی جسمشان بار را بر دوش گرفته و مسیر کوهستان را طی میکنند. بیشتر اجناسی که حمل میکنیم کفش، کنترل تلویزیون و پوشاک و منسوجات است و بعد از گذشتن از مرز کوهستانی آنها را به صاحبان بار تحویل میدهیم.
برای هر کیلو بار 5 هزار تومان میگیریم با عبور از مرز وارد خاک عراق شده و بار را به پشت میبندیم و مسیر کوهستانی و صخرههای بلند را در پیش میگیریم تا وارد خاک ایران شویم. در این میان گاهی اوقات در کمین نیروهای مرزبانی گرفتار میشویم و باید محموله را تا پاسگاه که در ارتفاع قرار دارد حمل کنیم و به مأموران تحویل بدهیم. هیچ ضمانتی برای محمولههای قاچاق وجود ندارد و اگر در کمین مأموران گرفتار شویم باید بار قاچاق را به آنها تحویل بدهیم تا آنها ما را رها کنند. معمولاً محمولههایی که تا 30 کیلوگرم وزن دارند را حمل میکنم تا بتوانم از مسیر باریک کوهستانی عبور کنم. کار ما از نیمههای شب آغاز میشود و پس از عبور از کوهستان ظهر محمولهها را به صاحبان آنها در خاک ایران تحویل میدهیم. بارها شاهد سقوط کولبران و مرگ دلخراش آنها بودم. امسال 5نفر از کولبرها از کوه پرت شدند و کشته شدند و یک نفر از آنها نیز با تیری که خورد، مجروح شد.
وی ادامه داد: دراینجا کولبرها به قیمت جان خودشان نان بر سر سفره میبرند و این واقعیت تلخی است که وجود دارد. خانوادهام بارها با کار من مخالفت کردهاند اما چارهای ندارم. یکی از روزها وقتی همه کولبرها از کوه بالا می رفتیم از خودم و آنها عکسی به یادگار گرفتم و آن را برای پسرداییام فرستادم. چند روز بعد در کنال تلگرام مریوان عکس خودم را دیدم و متوجه شدم پسرداییام این عکس را در این کانال قرار داده است.
پس از انتشار این عکس بود که بسیاری متوجه شدند من فارغالتحصیل کارشناسی ارشد هستم و در کنکور دکتری نیز پذیرفته شده بودم. برخی میگفتند ممکن است انتشار این عکس برای من دردسرساز شود اما این موضوع برای من اهمیتی ندارد زیرا کولبری واقعیت تلخی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. نمیخواهم به این فکر کنم که با وجود تحصیلات عالی نمیتوانم برای شهرم و مردمم مفید باشم.