شرح حال مختصر عثمان
عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف از طایفه بنی امیه بود. 5 سال بعد از تولد پیامبر متولد شد، رقیه دختر پیامبر همسر وی شد، تاریخ گزارش می دهد که در جریان هجرت به حبشه، عثمان و همسرش هم حضور داشتند.
زمانی که جنگ بدر رخ داد، رقیه گرفتار مرض سختی بود و تا قبل از رسیدن پدر به مدینه در گذشت، رسول خدا او را در بقیع دفن کرد، ام کلثوم دختر دیگر پیامبر پس از رقیه به همسری عثمان درآمد و تا سال نهم هجری زنده بود.
او در جنگ بدر حضور نداشت و در جنگ احد نیز از جمله کسانی بود که فرار را بر قرار ترجیح داده بود.
بعدها جز در قضیه حدیبیه یادی از وی وجود ندارد، در جریان صلح حدیبیه رسول خدا (ص) از عمر خواست تا به مکه رفته با قریش سخن بگوید.او گفت: از قریش بر جان خود هراس دارد، زیرا قریش با وی دشمنی دارند و کسی از بنی عدی در مکه از او دفاع نمی کند. (1) رسول خدا (ص) چیزی نگفت و عمر خود، عثمان را با توجه به آن که خویشانش از بنی امیه در مکه بودند معرفی کرد.آن حضرت از عثمان خواست نزد قریش رود و بگوید ما برای جنگ نیامده ایم، بلکه برای تعظیم خانه خدا آمده و پس از قربانی شترانمان شهر را ترک خواهیم کرد.عثمان در بلدح با قریش برخورد.پیام رسول خدا (ص) را به قریش رساند و از جمله آن که شما را نیز به ستوه آورده و برگزیدگانتان را از بین برده است.قریش گفتند که از همانجا بازگرد و به محمد (ص) بگو: آنان اجازه نخواهند داد تا او وارد مکه شود.در این لحظه ابان بن سعید بن عاص از اشراف مکه بدو پناه داد و برای حفظ جان او، پشت سر وی سوار اسب شد و او را به مکه آورد.عثمان با تک تک اشراف مکه سخن گفت، اما اقدام عثمان نیز حاصلی در بر نداشت.
گفته اند که عثمان سه روز در مکه برای دعوت قریش به پذیرش صلح ماند.با این حال دقیقا روشن نیست چرا و چگونه قریش او را سه روز در شهر آزاد گذاشته اند.قاعدتا یا او علاقمند بود تا با اقوام خود دیداری تازه کند، کما آن که برخی از مسلمانان دیگر نیز برای دیدن خویشان از رسول خدا (ص) اجازه گرفتند، یا آن که قریش او را به زور نگاه داشته اند.فرض دوم قابل قبول نیست، چون او از خاندان بنی امیه بود، و مدافعان فراوانی در شهر داشت .به علاوه، همانگونه که گذشت، وی در بدو ورود در پناه ابان بن سعید بن عاص قرار گرفت . (2) واقدی نام ده نفر از مهاجرانی که برای دیدن خانواده خویش به درون شهر رفتند را یاد می کند . (3)
به درازا کشیدن ماجرای عثمان، همراه با رسیدن برخی اخبار نگران کننده درباره مهاجرانی که به داخل شهر رفته بودند، (4) و اصرار قریش در جلوگیری از ورود مسلمانان، ضرورت یک بیعت همگانی را فراهم کرد.این بیعت را «بیعت رضوان» و نیز «بیعت شجره» نامیده اند.زیرا رسول خدا (ص) زیر درختی با مردم بیعت کردند، درختی که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز می گزاردند. (5)
بین او و عبدالرحمن بن عوف از زمان پیامبر عقد مؤاخات بوده است. در زمان ابوبکر از افراد نزدیک به وی بوده و کاتب وی به شمار می آمد. همو بود که عهد عمر را از زبان ابوبکر نوشت .
در دوره عمر نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بوده و در آن شرایط نماینده بنی امیه به شمار می آمد. او توسط عمر به شورا راه یافت و با رأی عبدالرحمن به خلافت رسید و بعد از 12 سال خلافت در اثر شورش مردم کشته شد.
پی نوشت ها:
1 السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 315، عیون التواریخ، ج 1، ص 241
2 عیون التواریخ، ج 1، ص 241، المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 386، او تصریح می کند که عثمان برای مذاکره با دشمن به مکه نرفت بلکه برای رساندن پیغام رسول خدا (ص) به مسلمانانی که در مکه گرفتار بودند، به مکه رفت.
3 المغازی، ج 2، ص 603 602، امتاع الاسماع، ج 1، ص 290
4 مشرکان این افراد را نگاه داشتند، در این سوی نیز مسلمانان شماری سوار از مشرکان را به اسارت گرفتند که در همان آغاز مذاکرات قرار شد دو طرف اسرای خویش را آزاد کنند .
5 طبقات الکبری، ج 2، ص 99، زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند، طبقات الکبری، ج 2، ص 100، سبل الهدی و الرشاد، ج 5، ص 84، جابر بن عبدالله در دوره ای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم می دید به طور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج 5، ص 122