ماهان شبکه ایرانیان

انذار خویشان

مورخین از شیعه و اهل سنت روایت کرده اند که چون آیه شریفه «و انذر عشیرتک الاقربین » نازل گردید رسول خدا(ص)خویشان نزدیک خود را از فرزندان عبد المطلب که در آن روز حدود چهل نفر یا بیشتر بودند به خانه خود و صرف غذا دعوت کرد و غذای مختصری را که معمولا خوراک چند نفر بیش نبود برای آنها تهیه کرد و چون افراد مزبور به خانه آن حضرت آمده و غذا را خوردند همگی ر ...

مورخین از شیعه و اهل سنت روایت کرده اند که چون آیه شریفه «و انذر عشیرتک الاقربین » نازل گردید رسول خدا(ص)خویشان نزدیک خود را از فرزندان عبد المطلب که در آن روز حدود چهل نفر یا بیشتر بودند به خانه خود و صرف غذا دعوت کرد و غذای مختصری را که معمولا خوراک چند نفر بیش نبود برای آنها تهیه کرد و چون افراد مزبور به خانه آن حضرت آمده و غذا را خوردند همگی را کفایت کرده و سیر شدند.

در این وقت بود که ابو لهب فریاد زد: براستی که محمد شما را جادو کرد!

رسول خدا(ص)که سخن او را شنید آن روز چیزی نگفت، و روز دیگر به علی(ع)دستور داد به همان گونه میهمانی دیگری ترتیب دهد و خویشان مزبور را به صرف غذا در خانه آن حضرت دعوت نماید و چون علی(ع)دستور او را اجرا کرد و غذا صرف شد رسول خدا(ص)شروع به سخن کرده چنین فرمود:

«ای فرزندان عبد المطلب من در میان عرب کسی را سراغ ندارم که برای قوم خود بهتر از آنچه را من برای شما آورده ام آورده باشد، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برای شما ارمغان آورده ام و آن چیزی است که خدای عز و جل مرا به ابلاغ و دعوت شما به آن مامور فرموده است و مرا به رسالت آن مبعوث داشته و بدانید که هر یک از شما به من ایمان آورده و در کارم مرا یاری کند و کمک دهد او برادر و وصی و وزیر من و جانشین پس از من در میان دیگران خواهد بود. . . »

و در حدیثی است که به دنبال این سخنان یا پیش از آن جمله دیگری را نیز ضمیمه کرده فرمود:

«نشانه صدق گفتار(و معجزه)من نیز همین ماجرایی بود که مشاهده کردید چگونه با غذایی اندک همه شما سیر شدید، اکنون که این آیت و معجزه را مشاهده کردیددعوتم را بپذیرید و سخنم را بشنوید که اگر فرمانبردار شوید رستگار و سعادتمند خواهید شد. . . »

سخنان رسول خدا(ص)به پایان رسید ولی هیچ کدام از آنها جز علی(ع)دعوت آن حضرت را اجابت نکرد و برای بیعت با او از جای برنخاست، تنها علی - همان تربیت شده دامان آن حضرت - بود که از جا برخاست و آمادگی خود را برای ایمان به رسول خدا(ص)و یاری آن حضرت اطلاع داد، علی(ع)در آن روز در سنین نوجوانی بود ولی همچون مردان نیرومند، با شهامت خاصی از جا برخاست و با گامهای محکمی که برمی داشت پیش آمده عرض کرد:

ای رسول خدا من به تو ایمان آورده ام و آماده یاری تو در انجام این ماموریتی که بدان مبعوث گشته ای می باشم.

در بسیاری از روایات آمده که این جریان سه بار تکرار شد، یعنی پیغمبر بزرگوار اسلام تا سه بار سخنان خود را تکرار کرد و آنها را به ایمان آوردن به خدا و دین اسلام و یاری خود دعوت کرد و هیچ یک از آنها جز علی(ع)دعوت او را نپذیرفت و تنها علی بود که در هر سه بار برمی خاست و نزدیک می آمد و ایمان خود را اظهار می داشت، ولی هر بار رسول خدا(ص)بدو می فرمود: بنشین، تا در بار سوم دست خود را پیش آورد و دست کوچک علی را در دست گرفت و ایمان او را پذیرفت و بدین ترتیب از همان روز ویرا به معاونت و خلافت خویش انتخاب فرمود.

حالا سر اینکه در بار اول رسول خدا حاضر به پذیرفتن او نگردید و بار سوم او را پذیرفت - با اینکه می دانست در آن مجلس جز علی کسی دعوت او را نخواهد پذیرفت - چه بود؟خدا می داند و شاید یکی از علل و جهات این بوده است که پیغمبر الهی با بینش خاصی که نسبت به آینده داشت می خواست به مدعیان جانشینی او و غاصبان خلافت و حتی فرزندان عباس بن عبد المطلب نشان دهد که در آن روزهای سخت و در آغاز کار که جز ایمان به خدا و پیغمبر او انگیزه دیگری برای پذیرش اسلام در کار نبود کسی جز علی(ع)مرد این میدان نبود و تنها او بود که تنها به خاطر ایمان و عشق به رسول خدا از جان و دل دعوتش را پذیرفت و بار اول و دوم او را به نشستن و جلوس امر کرد تا در آینده اسلام، بنی عباس و دیگران نگویند: علی در آن مجلس پیش دستی کرد و گرنه افراد دیگری هم مانند عباس بودند که حاضر به پذیرفتن دعوت رسول خدا(ص) بودند و می توانستند این همه افتخار را نصیب خود سازند.

باری علی(ع)تنها کسی بود که از روی کمال ایمان و خلوص دعوت رسول خدا(ص)را پذیرفت و بی آنکه با کسی - حتی پدرش ابو طالب که در آن مجلس حاضر بود - مشورت کند و یا پروایی داشته باشد به رسول خدا ایمان آورد و فرمانروایی مسلمانان برای او پس از پیغمبر مسلم گردید و از همین رو بود که وقتی خویشان رسول خدا از آن مجلس برخاستند از روی تمسخر و استهزاء رو به ابو طالب کردند و گفتند:

محمد تو را مامور کرد تا از فرزندت اطاعت کنی و فرمان او را ببری!

و همین جمله بهترین گواه است بر این که منظور رسول خدا همین معنی بوده و آنها نیز همین معنا را از سخنان رسول خدا(ص)فهمیدند.

و در حدیثی است که پس از اینکه علی(ع)با آن حضرت بیعت کرد و دیگران دعوتش را نپذیرفتند، رسول خدا(ص)به وی فرمود: نزدیک بیا!

و چون علی(ع)نزدیک رفت بدو گفت: دهانت را باز کن. علی دهان خود را باز کرد رسول خدا(ص)قدری از آب دهان خود را در دهان او ریخت و سپس میان شانه ها و سینه علی نیز از همان آب دهان خود پاشید!

ابو لهب که چنان دید به صورت اعتراض و تمسخر گفت: چه بد پاداشی به عموزاده خود دادی، او دعوت تو را پذیرفت و تو آب دهان به صورت و دهان او انداختی؟

پیغمبر(ص)فرمود: چنین نبود بلکه دهان و سینه او را از علم و حلم و فهم پر کردم!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان