توصیه ها

شیطان از اینجا سراغ آدم می آید

شیطان از اینجا سراغ آدم می آید

حاج احمد آقا می گفت روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم جلوی ایوان بیت را یک نرده ای نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند امام وارد شده فرمودند : احمد، چه کار می کنی؟ عرض کردم برای حفاظت جان علی (فرزندم) که خدای نکرده به پائین پرت نشود از برادران خواسته ام نرده ای جلوی ایوان نصب کنند و این کار مرسومی در همه خانه هاست. حضرت امام فرمودند: شیطان از همین جا سراغ آدم می آید، اول به انسان می گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد، بعد می گوید رنگ می خواهد، سپس می گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانه بزرگتر می خواهد و آرام آرام انسان در دام شیطان می افتد .» (1)

چرا جلوی پدرت راه رفتی؟

یکبار پس از ملاقات من با امام در جماران یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید که به همراه او پدر مسنش دیده می شد. پس از اینکه وی از خدمت امام بازگشت گفت: «وقتی خواستم به حضور امام برسم من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به امام معرفی کردم. امام نگاهی کرده و فرمودند: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کردم بله. امام فرمودند: «پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟» (2)

برای جامعه فرد مفیدی باشید

یک دختر آلمانی طی نامه ای ضمن درخواست عکس و امضای امام از ایشان تقاضا کرده بود که چند جمله پندآمیز روی کارتی که در پشت نامه فرستاده بود برای او بنویسند. امام جمله های زیر را مرقوم فرمودند: که نامه برای او ارسال شد. بسمه تعالی سعی کنید برای جامعه فرد مفیدی باشید. سعی کنید تحت تاثیر قدرتهای شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسانی متعهد باشید. انشاء الله سلامت باشید. (3)

سعی کن پهلوان باشی

وقتی همسر و فرزند مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی خدمت امام رسیدند. امام دست محبتشان را به سر فرزند آن مرحوم کشیده و صورت او را بوسیدند و به او فرمودند: پسرم سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان. سپس چون موقع نهار بود امام آنها را به نهار دعوت کرد. (4)

حسابتان را با مردم صاف کنید

امام آن قدر به خدا متکی بودند که انسان احساس می کرد خدا را می بینند توصیه ای که امام همیشه به ما می کردند این بود: حسابتان را با خدا صاف کنید و به مردم کاری نداشته باشید . بعضی از مردم به آدم بد می گویند، ولی شما همیشه کارتان را با خدا اصلاح کنید. از خدا بترسید و به بنده های او کاری نداشته باشید. (5)

تا جوان هستی قدر بدان

قبل از کسالت اخیر امام شب ها یکی از برادران پاسدار پشت در اتاق ایشان می خوابید. یک وقت من از ایشان سوال کردم شما که مدتی شب ها مراقب امام بودید آیا خاطره ای از امام دارید؟ گفت: بله امام شب ها معمولا دو ساعت به اذان صبح مانده بیدار بودند یک شب متوجه شدم. امام با صدای بلند گریه می کند. من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن. ایشان برای تجدید وضو بیرون آمدند متوجه من شدند فرمودند: فلانی تا جوان هستی قدر بدان و خدا را عبادت کن. لذت عبادت در جوانی است آدم وقتی پیر می شود دلش می خواهد عبادت کند اما حال و توانی برایش نیست. (6)

قصد قربت کن

بارها امام به من گفته اند کارهای عادیت را هم قصد قربت کن تا پاداش داشته باشی. (7)

سفارش بچه ها را می کردند

امام راجع به بچه ها بسیار سفارش می کردند نسبت به اینکه فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت بجا بیاورند. یکی دیگر از مسائلی که امام برای آن اهمیت قائل بودند درس و تحصیل بچه ها بود و به هیچ وجه نمی پسندیدند که بچه ها در طول سال تحصیلی وقت خود را به بازیگوشی و بطالت بگذرانند و همیشه از وضعیت درسی نوه ها و نتیجه های خود جویا می شدند . (8)

باید با هم سازش داشته باشید

یکی از برادرانی که در خدمت امام بود در بیمارستان قلب می خواست ازدواج بکند، آمد و به من گفت خواهش کنید امام خطبه عقد مرا بخوانند. من رفتم خدمت امام، امام حالش خوب بود و ایشان هم قبول کرد و خطبه آن برادر و آن دختر خانم را در آن زمان که در بیمارستان شهید رجایی کار می کردند قرائت کردند، یادم هست وقتی امام خطبه این زوج را خواندند و قضیه تمام شد، یک قرآنی برادرمان داشت خدمت امام داد و از ایشان خواهش کرد که در قرآن هم یک دست خطی داشته باشند. متنی که امام نوشتند بسیار جالب بود. جمله ای که امام در صفحه اول قرآن مرقوم فرمودند به این صورت است: «زن و مردی که می خواهند ازدواج کنند اگر بخواهند خوشبخت باشند باید عازم سازش باشند.» (9)

با هم بسازید

سال 60 وقتی امام خطبه عقد من و همسرم را خواندند، امام رو به ما کرد و فرمودند با هم بسازید. بعد از اتمام فرمایش ایشان به امام عرض کردم نصیحت دیگری هم بفرمایید. امام مجددا فرمودند با هم بسازید بار سوم که باز خدمتشان عرض کردم آقا نصیحت دیگری بفرمایید نگاه نافذشان را به من دوخته و فرمودند نصیحت همین است باهم بسازید. بعد دست ایشان را بوسیده و مرخص شدیم. (10)

تا اینجا که آمدی دست شما درد نکند

مادرم می گفتند: یک وقتی من به آقا گفتم: هر جا رفتی من با شما آمدم. هر چیزی برای شما پیش آمد من پابه پای شما ایستادم. اما یک چیزی از شما می خواهم اگر بهشت رفتی آنجا هم مرا به دنبال خودت ببری از آنجا که امام اهل تعارف نبودند گفتند: نه تا اینجاهایی که آمدی دست شما درد نکند. اما آنجا، هر که خود و عملش. آنجا دیگر نمی توانم. (11)

خودتان را نگیرید

امام تذکر می دادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید . (12)

تفریح داشته باشید

امام وقتی می دیدند من روزهای تعطیل هم مشغول مطالعه و درس هستم. می گویند تو به جایی نمی رسی. چون باید موقع تفریح، تفریح کنی، این مسئله را هم یک بار به پسر من جدی گفته اند . امام در حضور من مکرر به پسرم می گفتند: من نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم. امام هر وقتی را برای چیز خاصی قرار می دادند و به پسر من هم این نصیحت را می کردند که تفریح داشته باش. اگر نداشته باشی، نمی توانی خودت را برای تحصیل آماده کنی. (13)

پی نوشت ها:

1 حجت الاسلام و المسلمین محمد علی انصاری کرمانی به نقل از مرحوم حاج سید احمد خمینی روزنامه رسالت 9/3/ 72

2 حجت الاسلام و المسلمین جمی پیام انقلاب ش 69

3 حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان در سایه آفتاب، ص .161

4 حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی نهضت روحانیون ایران ج 5 ص .259

5 فریده مصطفوی.

6 حجت الاسلام و المسلمین توسلی حوزه ش 45

7 حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی صالحین روستا ش 3 آذر .61

8 زهرا اشراقی سروش ش .476

9 دکتر حسن عارفی حضور ش 8

10 زهرا مصطفوی

11 همسر امام ندا ش .12

12 زهرا مصطفوی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان