ششماهه علی به دوش بابش دادند یک جام از آن باده نابش دادند چون با لب تشنه حاجت آب نمود با تیر سه شعبه ای جوابش دادند
مفهوم بلند آفتابی عباس از گریه کودکان کبابی عباس از تشنگیت فرات دلخون گردید والله که آبروی آبی عباس
آنانکه ز کین بی پر و بالت کردند پرپر ز جفا، گل جمالت کردند شرمی ز نبی و فاطمه ننمودند زیر سم اسب، پایمالت کردند
سر قافله شام بلایی زینب تو شیر زن کرب و بلایی زینب در عصر به خون نشسته عاشورا سرچشمه ای از صبر خدایی زینب
آنان که ز خشم و کین به هم پیوستند زخمی شدگان بدر و خیبر هستند رحمی ننمودند به طفلان حسین زنجیر جفا به دست و پایت بستند
یک قافله از شام بلا می آید بی یار و معین و آشنا می آید چل روز گذشت و داغ ما کهنه نشد انگار که بوی کربلا می آید
محمدرضا درانی
ای کشتی نجات!
ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم آیا تویی برادر من؟ نیست باورم با آنکه در جوار تو یک عمر بوده ام نشناسمت کنون که تو هستی برادرم پامال جور و دستخوش کینه ام ببین ای کشتی نجات! گذشت آب از سرم ای خشک لب کنار فرات! از غمت ببین دریاست در کنار من از دیده ترم دیشب کنار پیکر پاکت چها گذشت کین خاکها هنوز دهد بوی مادرم با کعب نی، کنند جدا از توام ولیک از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم
علی انسانی