کتاب نقض(1) معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، نگاشته عبدالجلیل قزوینی رازی در حدود سال 560 ق یکی از مهم ترین متون کلامی شیعه به شمار می رود. از شرح احوال عبدالجلیل رازی اطّلاع چندانی در دست نیست، تنها می توان گفت که او در اواخر قرن پنجم به دنیا آمده و تحصیلات خویش را در قزوین و ری گذرانده و از محضر اساتیدی چون اوحدالدین ابو عبداللّه حسین بن ابوالحسن بن ابوالفضل قزوینی، برادر بزرگ خویش(2) و ابو منصور مظفّر عبّادی(3)، از مشاهیر و بزرگان علمای اسلام بهره برده است. از آثار او می توان به تنزیه عایشه در اعتقاد شیعه در مورد عایشه، امّ سلمه و همه زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرد که در زمان حکومت امیر عبّاس غازی و عهد قاضی القضات سعید حسن استرآبادی، به اشاره امیر سیّد شمس الدین الحسینی در سال 533 نوشته است(4).
عبدالجلیل رازی در سال 537 نیز کتاب البراهین فی امامة امیرالمؤمنین را در اثبات امامت علی بن ابی طالب علیه السلام و عدد اسامی همه خلفا و القاب ایشان به رشته تحریر درآورده است
(5).
کتاب السؤالات و الجوابات هفت مجلد(6)، مفتاح الرّاحات که در آن به اعتقاد شیعه در حق زهّاد و عبّاد و مفسّران پرداخته است(7)، و رساله ای مختصر در جواب ملاحده و ردّ شبهه های ایشان(8) از دیگر نگاشته های عبدالجلیل است.
مهم ترین اثر عبدالجلیل کتاب بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض معروف به نقض است. نقض ردّی است بر کتاب بعض فضائح الرّوافض که یکی از عالمان اهل سنّت که در ری می زیسته علیه شیعیان معاصر خویش نوشته و در آن اصول، فروع و افکار و اعتقادات ایشان را به ناسزا و مسخره گرفته است. این کتاب افزون بر جنبه های دینی و کلامی در ادب فارسی نیز از اهمیّت و جایگاه خاصی برخوردار است و در حقیقت آینه تمام نمایی از روش زندگانی و افکار و کردار آن زمان مردم ایران در سده ششم هجری است.
عبدالجلیل قزوینی در پاسخ به شبهات و ستیزه جوییهای شخصِ یاد شده هرگز به موضعگیریهای عجولانه و سست نپرداخته و در نهایت ادب بدون هیچ پرخاش و لجاجتی خردمندان را به تفکّر و تدبّر فرا خوانده است. با مطالعه دقیق مناظرات و مشاجرات کتاب در می یابیم که عبدالجلیل با درایت به اعتراضات و شبهات وارده به گونه ای منطقی پاسخ داده، چنان که به اندک زمانی، کتاب بعض فضائح الروافض به فراموشی سپرده شده است. کتاب نقض تا قرنها پس از تألیف و پس از آن، مورد استفاده و استناد بسیاری از عالمان و دانشمندان قرار گرفته است.
در میان مباحثی که صاحب بعض فضائح الروافض مطرح می کند اشاراتی به پسندهای بعضی از شیعیان غالی و برخی شبهات غیر واقعی در مورد امام حسین بن علی علیه السلام و حادثه عاشورا وجود دارد که عبدالجلیل رازی با دلایل محکم به آنها پاسخ گفته است. عالم یاد شده در خصوص کشندگان حسین علی بر این باور است که حسین را روافض به زاری بکشتند...(9)، کشندگان حسینِ علی شیعت بودند...(10) کشندگان حسینِ علی، شامی نبودند(11). و عبدالجلیل چنین دفع شبهه می کند:
«آن که گفته است که «حسینِ علی را خود روافض بکشتند»، جواب آن است که امامتِ حسین از بهر آن را که روافض(12) او را بکشتند پندارم باطل نباشد بر آن قیاس که عثمان را نه نواصب(13) بکشتند؟ و امامتش را به شهادت خللی نبود، پس حسین تا زنده بود امام و مطاع او بود به حصول شرایط که گفته شد و به دلالتِ خبر رسول که بیان کرده آمد، و می پندارم که یزید و عبیداللّه مرجانه و عمرِ سعد و مسلمِ عمرو باهلی و منقذ مرّه عبدی و شمرِ ذی الجوشن حلیفِ بنی امیّه و خولی یزید رافضی نبودند و کشندگانِ حسینِ علی اینان اند که همه اموی و مبغض و خارجی بودند و چون مصنّفِ کتاب در اوّل گفته است که «واضع مذهبِ رفض ابن مقفّع بوده است» درین روزگارِ حدیث، نمی دانم که در عهدِ حسین رافضیان از کجا آمدند، بلکه همه حوالاتش دروغ و بهتان است و همه معارضات از سرِ شبهت و نسیان است و هر کس که چنین حوالت کند مبغض و عاصی و کذّاب و بی ایمان است...»(14)
و در باره عبارت «کشندگان حسین علی شیعت بودند»... می گوید:
«ندانسته است که شیعتِ او بنی هَمدان [حمدان] و بنی ثقیف و بنی مراد و بنی مذحج و بنی خزاعه بودند که هرگز نه برگشتند و نه عهد و پیمان بشکستند، چون سلیمانِ صُرَدِ خزاعی و مُسیِّب بن نَجَبَه و زَهَیرقَیْنِ بَجَلی و حبیب مظاهر و رفاعة بن شدّاد و مسلم بن عوسجة الاسدیّ و ابو ثُمامة الصّائدی و عبداللّه بن عُمَیْر الکلبیّ و حرّ بن یزید و سیّد القرّاء و کنانة بن عتیق و سیف بن مالک و عمرو بن قرظة و عبدالرحمن بن عبد ربّه و مانند ایشان که دینداران بودند به دلیل و حجّت بی تهمت و شبهت نه چنانکه سنانک انسِ خارجی و خولی یزید مأبون و زرعُه شریک مطعون و شمرِ پیسِ ملعون و مرّه منقذ کل، اینان و مانند اینان مشتی اوباش فجّار، کفّار اشرار، دین به دوغبا(15) بفروخته، در دبیرستان(16) کفر لوح بدعت آموخته...»(17)
امّا آنچه گفته است: «کشندگان حسینِ علی، شامی نبودند»...
«نه چنین است که اصولِ کار همه شامی و بصری بودند. و بهری حجازی و بهری کوفی که بقیّة السیف امیرالمؤمنین بودند. اوّلاً عمرِ سعد وقّاص آن است که مصطفی صلّی اللّه علیه و آله از فعلِ بد او پدرش را خبر داده بود، و مولد عبیداللّه بن مرجانه طاغیه معروف است که هفت معروف از قریش در پدرش زیاد دعوی کردند، قرعه زدند به نام بوسفیان برآمد و او را خود «زیاد بن ابیه» خواندندی و نوشتندی، و عبیداللّه بیراهِ حرامزاده و بد فعل که پدر بدان صفت باشد و مادر آن باشد، بدو چه طمع توان داشتن؟
و مسلم بن عمرو الباهلی که مشیر و مدبّر بنی امیّه بود همیشه خصم امیرالمؤمنین بوده و مُنقذ بن مرّه عبدی صاحبِ سرّ خالِ المؤمنین خارجی زاده و محمّد اشعث نه پسرِ اشعثِ قیس است یاور عبدالرحمن بن ملجم؟ و جاسوس قطام خارجیّه، و پدر جَعْده است که حسنِ علی را کشت؟ و محمّد اشعث گیرنده مسلمِ عقیل است، همه خارجی و دشمن امیرالمؤمنین، هلال ملعون نه از خدمتکاران بنی امیّه بوده است؟ سرجون طاغی نه درم خریده بوسفیان است؟ معقل مدبر نه غلامِ زیاد حرامزاده بود و مانند این همه شامی و خارجی، متولّی عمرِ سعد، امیر عبیداللّه بیراه، سلطان یزید پلید، کالبحر کالسفینة کالملاّح. و اسامی همه پوشیده نیست بر ما؛ امّا کتاب دراز شود و ملال خیزد خوانندگان را و این قدر کفایت است...»
عالمِ سنّی در بحثی دیگر تعزیت بر حسین بن علی را نادرست می شمرد و برخی از تندرویها و خرافاتی که در میان گروهی از شیعیان است تقبیح می کند:
«رافضی روزِ عاشورا خاک بر سر کند از دستِ کرده پدران خود... در کوفه، چنان که گفتیم حسین را به نامه بخواندند، آنگه بکشتند و علمای بدِ ایشان بر دیری شوند و مقتل به دروغ و راست لختی می گویند و تشنیع بر خود و اسلاف خود می زنند و لختی مُنکَرها می کنند و زنکان مویه گوی نوحه ها می کنند و عالمان رافضی مویه باز می کنند و زن و مردم بهم وَر شده باشند... و رسول گفته است: «لا عزا فوق ثلاث» و جامه دریدن و خاک پاشیدن و نوحه کردن خود از مناکیر است. این باشد عبادت رافضیان و گر تعزیت بایستی داشتن بر مصطفی اولی تر، و عمر و عثمان و علی را نه هم به ظلم بکشتند! بر کسی شیون نمی کنند. این بزرگان را به حق بکشتند، حسین را به ظلم کشتند؟! کشتنِ عثمان زارتر بود، حسین باری جنگی کرد و قومی را کشت و آمده بود تا ملکی را مقرّر کند...»(18)
عبدالجلیل در پاسخ این شبهات به سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله استناد می کند و بر این باور است که عزا و شیون بر حسین بن علی نه از آنِ شیعه است، بلکه فرقه های مختلف از اهل سنّت نیز بر آن حضرت شیون کرده و در موسم عاشورا تعزیت داشته اند.
«امّا جوابِ این سودای طبع و حشو مذهب که دگر باره این مُعاند مکابر ناصبی مجبّر یاد کرده است و عداوتِ علی و حسین ظاهر گردانیده است، اوّل آن است که تعزیتِ حسینِ علی داشتن متابعتِ فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله است که گفت: «مَنْ بَکی علی الحسینِ أوْ أبْکی وَجَبَت لَهُ الجَنَّة»؛ معنی آن است که هر کس که بر حسین بن علی علیه السّلام بگرید یا کسی را بر وی بگریاند واجب است او را بهشت، تا هم علما داخل باشند و هم مستمعان، ردّا علی النواصب و الخوارج و شیعه بدین جزع و فزع مخصوص نیستند، در همه بلاد اصحابِ شافعی و بلادِ اصحاب بوحنیفه فحولِ علما چون محمّد منصور و امیر عَبّادی و خواجه علی غزنوی و
صدر خجندی و ابو منصور حفده و قاضی ساوه و سمعانیان و خواجه ابو المعالی جوینی و نزاری و علمای رفته و باقیان از قریقین در موسمِ عاشورا این تعزیت با جزع و نوحه و زاری داشته اند و بر شهدای کربلا گریسته و این معنی از آفتاب ظاهرتر است و گر خواجه انتقالی را بابت نیست باید که به ولایت لرستان و خارجیان شود که این سنّت آنجا بدعت دانند که بر علی و حسین لعنت کنند و بر معاویه و یزید صلوات فرستند، اگر نه در بلاد اسلام اگر کور و کر نیست می شنود و می بیند که حنیفی و سنّی و شیعی آن تعزیت دارند و آنچه «تعزیتِ عمر و بوبکر و عثمان ندارند» از آن است که ظلم اینجا صریح تر است و شهادت اینجا بلیغ تر است و اخبار وارد است و گر خواجه بر عثمان نوحه نکند از آن نکند که کشندگانِ او مهاجر و انصارند، اینجا کشندگان حسین مروانی و سفیان و اموی اند. شیعت دلیرتر باشند و حدیث آنچه «زنان و مردان بهم بر شده باشند» در همه مجالس برین نوع باشد و نیّتِ علما طاعت باشد. اگر مُفسدی در آن میانه معصیتی کند مستحقِّ لعنت و عقوبت باشد و عاید نباشد به علما و صلحا، و این فصل را در فصولِ ما تقدّم جوابهای اشگرفِ مطوّل با حجّت بگفته ایم، چون به اوّل آن خوانده باشند به آخر مستغنی باشند و الحمد للّه ربّ العالمین».
1- نقض: معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض تألیف نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی، تصحیح میر جلال الدین محدّث، تهران، انجمن آثار ملی، 1358 ش.
2- نقض، ص 459.
3- همان، ص 522.
4- همان، ص 115 و 295.
5- همان، ص 376 و 641.
6- منتجب الدین، فهرست، ص 128.
7- نقض، ص 239.
8- همان، ص 475.
9- همان، ص 156.
10- همان، ص 367.
11- همان، ص 366.
12- رافضه / روافض: در آغاز فرقه ای از شیعیان کوفه و از پیروان زید بن علی بن حسین بودند که چون او به امامت مفضول با وجود فاضل قائل گشت، و از لعن ابوبکر و عمر و عثمان خودداری کرد، از وی روی گردانیده، او را رفض و ترک کردند و به همین جهت رافضه خوانده می شوند. اهل سنّت و جماعت، عموم فرق شیعه را به سبب اینکه خلفای سه گانه را ترک نمودند، «رافضه» می خوانند. صاحب تبصرة العوام می نویسد: بدان چون زید خواست خروج کند قومی از شیعه بر وی جمع شدند و ظن ایشان این بود که خروج زید به اذن امام است، چون معلوم شد که حضرت صادق(ع) وی را از خروج منع کرده از او روی گردانیدند. زید آنان را گفت: «رفضتمونی»؛ آیا مرا ترک می کنید؟ از این جهت ایشان را رافضه خواندند.
فخر رازی گوید: زید بن علی... گفت: «رفضتمونی»؟ پاسخ دادن: آری و این نام بر شیعه بماند و آنان چهار طایفه اند که زیدیه، امامیه، کیسانیه و اسماعیلیه باشند. (محمّد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 201).
13- نواصب: جمع ناصبی، یعنی کسانی که بغض و دشمنی با حضرت علی(ع) دارند. صاحب تبصرة العوام گوید: بدان که اصل این هفتاد و سه فرقت، دو است و هر یک را دو نام است، یکی را محمود و دیگری را مذموم. امّا اصل اول قومی که ایشان خود را اهل سنّت و جماعت خوانند و این نام محمود است و خصم، ایشان را نواصب خوانند. شیعه گوید: امام باید منصوص علیه باشد به خلافِ نواصب که گویند امام باید به اختیار مردم باشد.
مختصر آنکه نواصب در مقابل روافض است؛ زیرا اهل تسنن برای اهانت به شیعیان آنان را روافض خوانند و شیعه نیز در مقابل، ایشان را نواصب خوانند و این هر دو اسم برای ذم و نکوهش است. (همان، ص 451).
14- نقض، ص 157.
15- دوغبا: دوغبا با غین نقطه دار بر وزن شوربا، آش ماست و ماستانه را گویند. برهان قاطع، ذیل دوغبا.
16- دبیرستان: مکتبخانه.
17- نقض، ص 368-367.
18- نقض، ص 591-590.