ماهان شبکه ایرانیان

بهشت پیامبر(ص)

آن شب آرامش از کائنات رخت بربست چرا که در خانه علی(ع) کسی آرام گرفته بود که لحظه لحظه زندگیش آرامش پیامبر(ص) بود.

بهشت پیامبر(ص)

ادب آل الله

حسن ابراهیم زاده

آن شب آرامش از کائنات رخت بربست چرا که در خانه علی(ع) کسی آرام گرفته بود که لحظه لحظه زندگیش آرامش پیامبر(ص) بود.

کسی که هر گاه پیامبر(ص) می خواست بوی بهشت را استشمام کند، او را می بویید، چرا که او همه چیز پیامبر(ص) «ام ابیها» بود.

وقتی آهنگ جنگ می کرد،آخرین وداع، وداع با او بود

و هر گاه بازمی گشت، خسته و مجروح، غمگین از آزار و اذیت نخست به سراغ او می رفت چرا که سلام او سرود آرامش بودآن شب در خانه علی(ع) چراغی به خاموشی گرایید، که پیامبر(ص) در شب دیجور جاهلیت در کوچه پس کوچه های مکه بر دوش می کشید بر دستانش بوسه می زد و در نوای ضجه دختران زنده بگور شده آرام در گوشش زمزمه می کرد.

ای سیده زنان عالم، تو زن را از گور زنده می کنی و از جاهلیت می رهانی.

نه امروز، نه فردا برای همیشه تاریخ

آن شب در خانه علی(ع) خلاصه قرآن، کوثر ایمان و پاره تن پیامبر(ص) با سینه ای پاره شده، فریاد محمد(ص) را به گوش اصحاب می رساند فاطمة بضعة منی و هی نور عینی و ثمرة فؤادی و روحی التی بین جنبی و هی الحوراء الانسیه. فاطمه پاره تن من است، نور چشمان من است، میوه دل و روح من است و او حوری است انسان صفت من آذاها، فقد آذانی و من اغضبها فقد اغضبنی و من سرها فقد سرنی و من سائها فقد سائنی هر کس اورا بیازارد، مرا آزرده است هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

سرور او، سرور من است اندوه او اندوه من است.

ان الله یغضب لغضبک ... و یرضی لرضاک خداوند به خشم تو خشمگین و به رضای تو راضی است.

آن شب علی(ع) غرق نگاه کسی بود که پیامبر(ص) از نظاره او و علی(ع) سیر نمی شد.

چرا که او یادگار «خدیجه » بود و علی(ع) یادگار «ابی طالب » دو پشتوانه اسلام و او، و پس از آن «عام الحزن ».

«فاطمه » تصویر خدیجه بود و علی تصویر ابی طالب.

و اینک نه «فاطمه » علی(ع) بلکه «خدیجه » محمد «ام ابیها»ی محمد(ص) می رفت تا از قاب نگاه «علی »7 تا قاب نگاه «پیامبر»9 پرواز کند.

فاطمه ای که آتش جهنم را بر ذریه و شیعه علی(ع) حرام کرد.

علی روزی را به خاطر می آورد که پیامبر(ص) در خانه او رو به فاطمه کرد و گفت:

یا فاطمة: اتدرین لم سمیت فاطمه؟

فاطمه جان! هیچ می دانی چرا فاطمه نامیده شده ای و علی رو به پیامبر کرد و گفت ... یا رسول الله شما بازگویید.

و پیامبر فرمود: «ان الله عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة »خداوند بزرگ ... او و فرزندانش را از آتش دوزخ در قیامت باز می دارد.

آن شب علی(ع)، قهرمانی که قهرمانان را به زانو درآورده بود، در برابر غمی به بلندای آسمان و دردی به درازنای ابدیت زانو زد.

نه علی(ع)، آن شب همه ملائک هم تاب ایستادن نداشتند سکوتی سنگین بر گیتی سایه گسترده بود و زمین در سوگ سیده زنان عالم در سکون به سر می برد.

اول مظلوم تاریخ، اولین مظلومه تاریخ را ... نظاره می کرد.

مظلومه ای که، درد خویش را پنهان می داشت تا آه او نمکی بر زخم «مظلوم » نباشد. مظلومی که در کنارش خانه نشین گشته بود آرام می گریست و آهسته زمزمه می کرد.

صبت علی مصائب لو انها صب علی الایام صرن لیالیا

مصیبت هایی بر من فرود آمد که اگر بر روزها فرود می آمد شب می شد.

اول مظلوم، اولین مظلومه را می نگریست.

مظلومه ای که در بستر بیماری رو به زنان مهاجر و انصار کرد و با صدای حزین گفت:

اصبحت والله عائفة لدنیا کن، قالیة لرجالکن به خدا، صبح کردم در حالی که از دنیای شما متنفرم، مردان شما را دشمن می شمرم و از آنان بیزارم.

آن شب علی(ع) به اولین مدافع «ولایت »، به چشم اولین قربانی آن می نگریست.

به اولین خطبه آتشین در دفاع از حریم «امامت »به اولین «سپر»در هجوم به خانه ای که «جبرئیل » دربان آن بود.

آن شب علی(ع) تنها به همسر خویش نمی نگریست.

به زبان علی(ع)

به فریاد علی(ع)

به همرزم و همراه علی(ع) می نگریست که او را با ماه تنها نهاده بود.

واینک علی(ع) است و فصل سکوت در راه و اینک علی(ع) است و فصل نجوا با چاه فصل غربت در حضر، فصل خطر در سفرفصل نبرد، نبرد با قاسطین با مارقین با ناکثین و اینک علی تنها است، تنهاتر از ماه

آن شب علی(ع) بار دیگر فاطمه را برای آخرین بار نظاره کردرخسار زرد از روزه پاهای ورم کرده از نمازدستانی تاول زده از آسیاب خانه و پهلویی شکسته چون قلب حسن(ع) و حسین(ع) و نجوایی با کفن کاش فاطمه(س)، امشب ابن ملجم فرق مرا می شکافت.

دنیای علی(ع) فاطمه ای بود و پوستینی که حسن(ع) و حسین(ع) بر آن می خفتند، و کوزه ای آب، و سفره ای نان که یا تهی بود و یا مسکین و یتیم واسیری بر آن می نشست و نگاه محبت آمیز فاطمه به علی(ع).

و دنیای فاطمه چه بود، علی(ع) بود و ذوالفقار و زره ای خسته از نبرد، در بازگشت از همدردی با یتیمان و مناجات، سلامی همواره بر لب،السلام علیک یا بنت رسول الله.

شیرینترین و زیباترین تصویر زندگی در خانه ای گلین و محقر

او در طول زندگی از علی(ع) هیچ نخواست جز حراست از مکتب پدر و علی(ع) نیز از فاطمه هیچ نخواست جز سلامی به رسول الله 9 و مرگی از خدا بعد از او.

آن شب ماه در سوگ مهربانترین مادر روزگار مویه می کرد.

و اشک چشم «حسنین »7 با ملائک عرش بر خانه بی فرش علی(ع) فرو می ریخت.

فاطمه(س) این یگانه، یادگار پیامبر(ص) در خانه علی(ع) قاموسهایی بر جای نهاده بود که هر یک واژه واژه سعادت بشریت را در سینه نهفته داشتند.

قاموس صبر و صلح، قاموس شجاعت و شهادت و قاموس فریاد و شرافت.

فاطمه(س) رسولانی داشت که هر یک باید «رسالت » او را به اتمام می رساندند.

حسن(ع)، باید می رفت، تا صبر و صلح فاطمه را بر صفحه تاریخ به تصویر کشد و خون دل خورده او را در تشت «مظلومیت » فرو ریزد تا پرده از رخساره «تزویر» زمان بزداید.

حسین(ع)، باید می رفت تا رایت خروش و خشم فاطمه(س) را در شهادت آباد کربلا به اهتزاز درآورد و گلوی خویش، این بوسه گاه مادر را به تیغ «زور» سپارد تا درس پیروزی خون بر شمشیر را به عالمیان بیاموزد.

و زینب; زینب 3 باید می رفت تا ناگفته های فاطمه(س) را در فضای سکوت و سکون فریاد زند و ستونهای کاخ «زر» را با خطبه آتشین خود فرو ریزد.

آن شب این رسولان فاطمه(س)، این غنچه های نشکفته، در سایه سار نخل غدیر خم، خم شده بودند و از ظلم تندباد غاصبان به خود می پیچیدند، بی خبر از آنکه وقتی خسته و بی رمق آرام گیرند، دیگر آرامش از علی(ع) رخت برمی دارد، و نخل غدیر خم می ماند و خم شدن در چاه مظلومیت تا روزی که از همین خانه گلین فاطمه(س) گلی به نام مهدی(عج) روید که دنیا را به «گلستان زهرا» تبدیل کند.

و «حق » او را و «فدک » فاطمه(س) را باز گرداند.

آن شب، بهشت سیرت زمین، بهشت محمد(ص)، امانت محمد(ص) چون کشتی در تلاطم امواج سهمگین در ساحل «وعده » پیامبر آرام گرفت،همان وعده، همان رازی که پیامبر در واپسین لحظات زندگی خویش در گوشش زمزمه کرد و غنچه لبخند را که شبنم اشک بر آن آرام گرفته بود بر لبانشان شکفته ساخت راز سر به مهر پرپر شدن وعده دیدارو اینک علی(ع) در دل سنگین ترین شب تاریخ قبل از فصل سکوت، قبل از هنگامه خروش، باید بهشت محمد(ص) را به محمد(ص) باز گرداند و شفیع محشر خدا را به خدا سپارد.

آن شب علی(ع) ماند و فاطمه(س)فاطمه از علی دل نمی کند و علی هم از فاطمه آن شب علی(ع) در آرزوی جایی بود که فاطمه را، این همسنگ قرآن، این آیت آفرینش را در آن جاری دهد اما کجا؟

مگر دردانه «ملکوت » در صدف مکان و زمان می گنجد؟

بقیع رفتگان!

او هیچ نشانی از خاک بر تن نداشت تا قبر او را در خاک جستجو کنیدآسمان نیلگون تصویری از یک گونه نیلی و سیلی خورده اوست و دریاقطره از اشک فرو ریخته اش باور کنید، آن شب علی(ع) هیچ جا را به وسعت قلب خویش نیافت تا فاطمه را در آن جای دهد.

فاطمه را در قلب علی جستجو کنید

اگر آن جا نیست پس چرا وقتی آسمان دل علی(ع) ابری و بارانی می شودهر قطره اش عطر فاطمه می دهد.

باور کنید، آن شب فاطمه، نه خانه دل علی را ترک کرد و نه خانه گلینی که گلهای معطرش رنگ و بوی مظلومیت او را داشتندفاطمه(س) با علی(ع) ماند در «جمل » در «صفین » در «نهروان » همانگونه که با علی(ع) بوددر «بدر» در «احد» و در «خیبر»فاطمه با گلهای معطرش باقی ماندباور کنید:

آنگاه که در «مدائن » سجاده از زیر پای حسن(ع) کشیدند این فاطمه بود که او را از زمین بلند کردآن روز که در کربلا سر حسین(ع) بر نی رفت این فاطمه بود که خاک و خون از رخسارش زدودو آن شب که در خرابه شام زینب 3 لحظه ای به خواب رفت این فاطمه بود که سر او را به دامان گرفت باور کنید،فاطمه با علی(ع) بود، با حسن و حسین(ع) ماند و با زینبیان هست و فردا از آن مکتب اوست.

باور کنیددر آدینه ای که دوباره عدالت علی(ع) ظهور می کنداین انگشت نورانی اوست که مهدی اش(عج) را هدایت می کندو به او می گوید که ...

«و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون »

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان