«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل » (1)
ناگهان از درون خانه عایشه شیونی برمی خیزد.پیغمبر خدا بدیدار خدا رفت!این خبر چون صاعقه بر سر مردم فرود می آید.پیغمبر مرده است.در آن لحظه های پر اضطراب و در میان موج گریه و آه و افسوس ناگهان فریادی سهمگین بگوش می رسد:
-نه!هرگز!دروغ است!دروغ می گویند!محمد نمرده است!او نمی میرد!آنکه چنین سخنی می گوید منافق است!او بدیدار خدا رفت!او چون عیسی مسیح است که بآسمان عروج کرد!او چون موسی بن عمران است که چهل شب در کوه طور بسر برد!بخدا هر کسی بگوید محمد مرده،دست و پای او را می برم (2).
-عمر چه می گوئی؟این حرفها چیست؟
-ابو بکر!تو هم می خواهی بگوئی محمد مرده؟
-آری او مرده!مگر کلام پروردگار را فراموش کرده ای که خطاب بدو می فرماید.«تو می میری و دیگران هم می میرند» (3).
-مثل اینکه برای نخستین بارست این آیه را می شنوم.حالا چه باید کرد؟
-معن بن عدی و عویم بن ساعده می گویند سعد بن عباده با کسان خود به سقیفه رفته اند تا جانشین پیغمبر را بگزینند.ممکن است انصار با سعد بیعت کنند و از ما پیش بیفتند.معن می گوید فتنه ای آغاز شده و شاید خدا آنرا بوسیله من بخواباند (4) تا دیر نشده باید به سقیفه برویم.
مردم!هر کس محمد را می پرستد بداند او مرد و دیگر زنده نخواهد شد!هر کس خدای محمد را می پرستد بداند او زنده است و هیچگاه نخواهد مرد!
بطرف سقیفه بنی ساعده:
در سقیفه بنی ساعده چه گذشت؟،داستانی است که در کتاب زندگانی علی (ع) از آن سخن خواهد رفت.داستانی است که فراوان خوانده اید و یا شنیده اید.داستانی شگفت انگیز!مردمی که در زیر آن سقف فراهم آمدند چه گفتند و چه شنیدند،همه آشنایان بتاریخ اسلام می دانند. حادثه ای است که پس از گذشت چهارده قرن هنوز آثار آن در جهان اسلام باقی است.چرا چنین کردند؟بارها خوانده اید و یا شنیده اید:بیم تفرقه مسلمانان می رفت.سخن قهرمان داستان این بود که فتنه ای آغاز شده و ممکن است خدا بدست او این فتنه را بخواباند.اما اگر روزی یا ساعتی چند می پائیدند و آنانرا هم که در خانه عایشه می گریستند،بدان جمع می خواندند چه می شد؟آیا فتنه تا آن حد نزدیک شده بود که نمی بایست یک روز هم صبر کرد؟ خدا می داند.ممکن است تاریخ هم بداند.
پی نوشتها:
1.و محمد جز پیغمبری نیست که پیش از او پیمبران بودند (آل عمران:144)2.طبری ج 4 ص 1815-1816 و رجوع کنید به ابن کثیر ج 5 ص 342.
3.الزمر:30.
4.عقد الفرید ج 5 ص 10.