مطلبی که واقعا رمز مانند است این است که به طور کلی در قرآن آیاتی که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصا آیاتی که لااقل از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمؤمنین است، یک وضع خاصی دارد و آن اینکه در عین اینکه دلائل و قرائن بر مطلب در خود آیه وجود دارد ولی گویی یک کوششی هست که این مطلب در لابلای مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگری گفته شود و از آن گذشته شود.این جهت را آقای محمد تقی شریعتی در کتاب خلافت و ولایت در ابتدای بحثشان نسبتا خوب بیان کرده اند.البته دیگران هم این مطلب را گفته اند ولی در فارسی شاید اول بار بیانی باشد که ایشان ذکر کرده اند.رمز مطلب چیست؟ضمن پاسخ این سؤال جواب کسانی هم که می گویند اگر خدا می خواست که[جانشینی پیغمبر(ص)]بر علی(ع)تنصیص بشود چرا اسمش در قرآن به صورت صریح نیست، داده می شود.
آیه تطهیر
مثلا آیه ای داریم به نام آیه تطهیر: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (1).
اگر ما باشیم و همین آیه و همین قسمت، می گوییم مفاد خیلی آشکاری دارد: خدا چنین اراده کرده است و می کند که از شما اهل البیت پلیدی را زایل کند، پاک و منزهتان بدارد «یطهرکم تطهیرا» شما را به نوع خاصی تطهیر و پاکیزه کند.تطهیری که خدا ذکر می کند معلوم است که تطهیر عرفی و طبی نیست که نظر به این باشد که بیماریها را از شما زایل می کند، میکروبها را از بدن شما بیرون می کند.نمی خواهم بگویم این، مصداق تطهیر نیست، ولی مسلم تطهیری که این آیه بیان می کند، در درجه اول، از آن چیزهایی است که خود قرآن آنها را رجس می داند.رجس و رجز و اینجور
..............................................................
1.احزاب/33.
چیزها در قرآن یعنی هر چه که قرآن از آن نهی می کند، هر چه که گناه شمرده می شود، می خواهد گناه اعتقادی باشد یا گناه اخلاقی و یا گناه عملی.اینها رجس و پلیدی است.این است که می گویند مفاد این آیه، عصمت اهل بیت یعنی منزه بودن آنها از هر نوع آلودگی است.
فرض کنید ما نه شیعه هستیم و نه سنی، یک مستشرق مسیحی هستیم که از دنیای مسیحیت آمده ایم و می خواهیم ببینیم کتاب مسلمین چه می خواهد بگوید.این جمله را در قرآن می بینیم، بعد می رویم سراغ تاریخ و سنت و حدیث مسلمین.می بینیم نه تنها آن فرقه ای که شیعه نامیده می شوند و طرفدار اهل بیت هستند، بلکه آن فرقه ای هم که طرفداری بالخصوصی از اهل بیت ندارند، در معتبرترین کتابهایشان هنگام بیان شان نزول آیه، آن را در وصف اهل بیت پیغمبر دانسته اند و در آن جریانی که می گویند آیه در طی آن نازل شد، علی(ع)هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین و خود رسول اکرم.و در احادیث اهل تسنن است که وقتی این آیه نازل شد، ام سلمه (1) که یکی از زنهای پیغمبر است می آید خدمت حضرت و می گوید: یا رسول الله!آیا من هم جزء اهل البیت شمرده می شوم یا نه؟می فرماید: تو به خیر هستی ولی جزء اینها نیستی.[مدارک] این[مطلب]هم یکی و دو تا نیست، عرض کردم در روایات اهل تسنن زیاد است.
همین آیه را ما می بینیم که در لابلای آیات دیگری است و قبل و بعدش همه درباره زنهای پیغمبر است.قبلش این است: «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء» (2) ای زنان پیغمبر!شما با زنان دیگر فرق دارید(البته نمی خواهد بگوید امتیاز دارید)، گناه شما دو برابر است زیرا اگر گناهی بکنید اولا آن گناه را مرتکب شده اید و ثانیا هتک حیثیت شوهرتان را کرده اید، دو گناه است، کار خیر شما هم دو برابر اجر دارد چون هر کار خیر شما دو کار است، همچنانکه اینکه می گویند ثواب کار خیر سادات و گناه کار شرشان مضاعف است نه از باب این است که مثلا یک گناه درباره اینها با دیگران فرق دارد، بلکه بدین جهت است که یک گناه آنها می شود دو گناه.به عنوان مثال اگر یک
..............................................................
1.او زنی است که در میان ما شیعه فوق العاده احترام دارد، بعد از خدیجه مجلل ترین زن پیغمبر است.در میان اهل تسنن هم خیلی محترم است.از نظر آنها بعد از خدیجه و عایشه، ام سلمه است. 2.احزاب/32.
سید - العیاذ بالله - مشروب بخورد، غیر از اینکه شراب خورده یک کار دیگر هم کرده و آن این است که چون منسوب به پیغمبر و ذریه پیغمبر است، هتکی هم از پیغمبر کرده است.کسی که می بیند فرزند پیغمبر اینطور علنی بر ضد پیغمبر عمل می کند، در روح او اثر خاصی پیدا می شود.
در این آیات ضمیرها همه مؤنث است: «لستن کاحد من النساء ان اتقیتن » .معلوم است که مخاطب، زنهای پیغمبرند.بعد از دو سه آیه یکمرتبه ضمیر مذکر می شود و به همین آیه می رسیم: «انما یرید الله لیذهب عنکم(نه عنکن)الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» .بعد دو مرتبه ضمیر مؤنث می شود.قرآن هیچ کاری را به گزاف نمی کند.اولا در اینجا کلمه «اهل البیت » آورده و قبلا همه اش نساء النبی است: «یا نساء النبی » .یعنی عنوان نساء النبی تبدیل شد به عنوان اهل البیت پیغمبر.و ثانیا ضمیر مؤنث تبدیل شد به ضمیر مذکر.[اینها]گزاف و لغو نیست، لابد چیز دیگری است، مطلب دیگری می خواهد بگوید غیر از آنچه که در آیات پیش بوده است.آیات قبل و بعد از این آیه، همه تکلیف و تهدید و خوف و رجاء و امر است راجع به زنان پیغمبر: «و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة » در خانه های خودتان بمانید و مانند زمان جاهلیت تظاهر به زینت نکنید.همه اش امر است و دستور و تهدید، و ضمنا خوف و رجاء که اگر کار خوب بکنید چنین می شود و اگر کار بد بکنید چنان می شود.
این آیه[یعنی آیه تطهیر]بالاتر از مدح است، می خواهد مساله تنزیه آنها از گناه و معصیت را بگوید.مفاد این آیه غیر از مفاد آیات ماقبل و مابعد آن است.در اینجا مخاطب اهل البیت است و در آنجا نساء النبی.در اینجا ضمیر، مذکر است و در آنجا مؤنث.ولی همین آیه ای که مفاد آن اینهمه با ماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط آن آیات گنجانده شده، مثل کسی که در بین صحبتش مطلب دیگری را می گوید و بعد رشته سخنش را ادامه می دهد.این است که در روایات ما ائمه علیهم السلام خیلی تاکید دارند که آیات قرآن ممکن است ابتدایش در یک مطلب باشد، وسطش در مطلب دیگر و آخرش در یک مطلب سوم.اینکه در مساله تفسیر قرآن اینقدر اهمیت قائل شده اند برای همین است.
نه تنها روایات و ائمه ما گفته اند که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس...» با ماقبل و مابعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش غیر از آنهاست و مربوط به همانهایی
است که آن داستان (1) در ارتباط با آنهاست، بلکه اهل تسنن نیز همه، این مطلب را روایت کرده اند.
نمونه دیگر: آیه «الیوم اکملت...» در آیه « «الیوم اکملت لکم دینکم » هم می بینیم عین همین مطلب هست و بلکه در مورد این آیه عجیب تر است.قبل از این آیه همه اش صحبت از یک مسائل خیلی فرعی و عادی است: «احلت لکم بهیمة الانعام » (2) گوشت چارپایان بر شما حرام است و تذکیه چنین بکنید و اگر مردار باشد حرام است و آنهایی را که خفه می کنید(منخنقه) حرام است و آنهایی که با شاخ زدن به یکدیگر کشته می شوند گوشتشان حرام است و...یکدفعه می گوید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» .بعد دوباره می رود دنبال همان مسائلی که قبلا می گفت.اساسا این جمله ها به ماقبل و مابعدش نمی خورد یعنی نشان می دهد که این، مطلبی است که در وسط و شکم مطلب دیگری گنجانده شده و از آن رد شده اند.آیه ای هم که امروز می خواهیم بگوییم عین همین سرنوشت را دارد، یعنی آیه ای است در وسط آیات دیگر که اگر آن را برداریم، رابطه آنها هیچ با همدیگر قطع نمی شود کما اینکه اگر «الیوم اکملت...» را از وسط آن آیات برداریم، رابطه ماقبل و مابعدش هیچ قطع نمی شود.آیه ای است در وسط آیات دیگر به طوری که نمی شود گفت دنباله ماقبل یا مقدمه مابعد است، بلکه مطلب دیگری است.در اینجا نیز قرائن خود آیه و نقلهای شیعه و سنی همه از همین مطلب حکایت می کنند، ولی این آیه را نیز قرآن در وسط مطالبی قرار داده که به آنها مربوط نیست.حال رمز این کار چیست؟ این باید یک رمزی داشته باشد.
رمز این مساله
رمزی که برای این کار هست، هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده می شود و هم
..............................................................
1.[ظاهرا مقصود داستان مباهله است.] 2.مائده/1.
در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم می خورد.با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور می رسید، حضرت همیشه این بیم و نگرانی را داشت که اگر بگوید، منافقینی که قرآن پیوسته از آنها نام می برد می گویند ببینید! - به اصطلاح معروف - دارد برای خانواده خودش نان می پزد.
در صورتی که رسم و شیوه پیغمبر(ص)در زندگی این بود که در هیچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمی شد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگی بود برای موفقیت پیغمبر اکرم.
این مساله[یعنی ابلاغ اینکه جانشین من علی(ع)است]امر و دستور خدا بود اما پیغمبر(ص)می دانست که اگر آن را بیان کند عده ای ضعیف الایمان که همیشه بوده اند خواهند گفت ببینید!دارد برای خودش امتیاز درست می کند.در آیه «الیوم اکملت لکم دینکم » دیدیم که قبلش این بود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون » می گوید دیگر کافران امیدی به این دین ندارند یعنی آنها دیگر از اینکه از آن راهی که بر علیه اسلام مبارزه می کردند بتوانند بر این دین پیروز شوند مایوسند، فهمیدند که دیگر کارشان پیش نمی رود «فلا تخشوهم » دیگر از ناحیه کافران نگرانی نداشته باشید «واخشون » ولی از من بیم داشته باشید، که عرض کردم مقصود این است که بیم داشته باشید زیرا اگر در داخلتان خراب بشوید، به حکم سنتی که من دارم که هر قومی چنانچه[در جهت فساد]تغییر کند من هم نعمت خویش را از آنها سلب می کنم، [نعمت اسلام را از شما سلب می نمایم.]در اینجا «واخشون » کنایه است از اینکه از خودتان بترسید، از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید، یعنی بیم از داخل است، دیگر از خارج بیمی نیست.از طرفی هم می دانیم که این آیه در سوره مائده است و سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیغمبر نازل شده یعنی این آیه در همان دو سه ماه آخر عمر پیغمبر در وقتی که اسلام قدرتش بسط یافته بود نازل گردیده است.
در آیه ای که قبلا عرض کردم نیز همین مطلب را که از داخله مسلمین بیم هست
ولی از خارج بیم نیست می بینیم.می گوید:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس » .
اصلا ما غیر از این آیه، دیگر آیه ای در قرآن نداریم که بخواهد پیغمبر را[به انجام کاری]تشویق کند.مثل این است که شما
می خواهید کسی را به کاری تشویق کنید، او یک قدم جلو می گذارد و یک قدم عقب، بیم دارد.در این آیه پیغمبر را دعوت
می کند که ابلاغ کن، از یک طرف تهدیدش می کند و از طرف دیگر تشویق می نماید یعنی تسلی اش می دهد.تهدیدش
می کند که اگر این موضوع ابلاغ نشود تمام رسالت تو بیهوده است، و تسلی اش می دهد که نترس!خدا تو را از این مردم
نگهداری می کند (و الله یعصمک من الناس).در آیه «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم » فرمود دیگر از کافران
نترسید.مسلما پیغمبر(ص)در درجه اول نباید از کافران بترسد ولی آیه «یا ایها الرسول...» نشان می دهد که پیغمبر نگرانی
دارد.پس این نگرانی از داخل مسلمین است.حالا من کار ندارم که آنهایی که از داخل مسلمین[پذیرای این موضوع یعنی
جانشینی علی(ع)نبودند]کافر باطنی بودند یا نبودند، بالاخره این موضوع به گونه ای بود که آمادگی آن را نداشتند و حاضر
به پذیرش آن نبودند.
شواهد تاریخی
اتفاقا جریانهای تاریخی هم همین را حکایت می کند، یعنی جامعه شناسی مسلمین را همین طور نشان می دهد.لهذا عمر
گفت: ما که علی را به خلافت انتخاب نکردیم حیطة علی الاسلام بود یعنی برای اسلام احتیاط کردیم، زیر بارش نمی رفتند،
قبول نمی کردند.یا در جای دیگر که با ابن عباس صحبت می کرد به او گفت: قریش این کار را صحیح نمی دید که امامت در
همان خاندانی باشد که نبوت هم در همان خاندان بوده، یعنی گفت نبوت که در خاندان بنی هاشم پیدا شد طبعا برای بنی
هاشم امتیاز شد.قریش حساب کرد که اگر خلافت هم در این خاندان باشد همه امتیازات از آن بنی هاشم می شود.از این
جهت بود که قریش نسبت به این مطلب کراهت داشت.
ابن عباس هم جوابهای خیلی پخته ای به او داد.آیاتی را از قرآن در این زمینه خواند
که جوابهای بسیار پخته ای است.
بنابراین در جامعه مسلمین یک وضعی بوده است که به عبارتها و زبانهای مختلف بیان شده است.قرآن به آن صورت می گوید،
عمر همان را به بیان و صورت دیگری می گوید.یا مثلا می گفتند علی(ع)از باب اینکه در جنگهای اسلامی خیلی از افراد و
سران عرب را کشته است و مردم عرب هم مردم کینه جویی هستند و بعد از آنکه مسلمان شدند نیز کینه پدرکشی و
برادرکشی آنها نسبت به علی محفوظ بود، [برای خلافت مناسب نیست.]عده ای از اهل تسنن هم می خواهند همینها را عذر
درست کنند، می گویند درست است که افضلیت و مقام و ارجحیت علی(ع)روشن بود ولی این جهت هم بود که خیلی
دشمندار بود.
بنابراین یک نوع نگرانی در زمان پیغمبر وجود داشته است برای تمرد از این یک دستور.شاید سر اینکه قرآن این آیات را با
قرائن و دلائل ذکر کرده این است که هر آدم بی غرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به صورتی درآورد که آنهایی که
می خواهند تمرد کنند، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام درآید.کانه می خواهد بگوید: آنها که به هر حال تمرد
می کنند پس تمردشان به شکلی در نیاید که به معنی طرد قرآن در کمال صراحت باشد، اقلا یک پرده ای بتوانند برایش
درست کنند.
این است که ما می بینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار می دهد ولی هر آدم فهیم و عاقل و مدبر و متدبری می فهمد که
این، چیز دیگری است.آیه «الیوم اکملت » را آنطور قرار می دهد و آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » را اینطور.
آیه «انما ولیکم الله...» آیات دیگر در این زمینه نیز به گونه ای هستند که فکر و اندیشه را برمی انگیزد برای اینکه انسان بفهمد
که در اینجا چیزی هست، و بعد هم به کمک نقلهای متواتر قضیه ثابت می شود، مثل آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین
امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون » (1).تعبیر عجیبی است: ولی امر شما خداست و پیغمبر و کسانی که
ایمان آورده اند، آنها که نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات
..............................................................
1.مائده/55.
می دهند.زکات دادن در حال رکوع یک کار عمومی نیست که بشود آن را به صورت یک اصل کلی ذکر کرد، بلکه این مطلب
نشان می دهد که اشاره به یک واقعه معین است.هم تصریح نکرده است تصریحی که تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از
قرآن شمرده شود، و هم تفصیح کرده است یعنی طوری بیان نموده که هر آدم بی غرضی می فهمد که در اینجا یک چیزی
هست و اشاره به یک قضیه ای است. «الذین...یؤتون الزکوة و هم راکعون » (در حال رکوع زکات می دهند)یک امر معمولی
نیست، یک قضیه استثنائی است که اتفاقا رخ می دهد.این قضیه چه بوده است؟می بینیم همه اعم از شیعه و سنی گفته اند که
این آیه درباره علی بن ابیطالب است.
سخن عرفا
آیات دیگری نیز هست که تدبر عمیق مطلب را روشن می کند.این است که عرفا از قدیم سخنی گفته اند و البته این سخن در
خود شیعه هست و عرفا آن را خوب بیان کرده اند.می گویند مساله امامت و ولایت باطن شریعت است، یعنی کسی به این
مطلب می رسد که اندکی از قشر عبور کرده باشد و به مغز و لب پی برده باشد، و اساسا مساله امامت و ولایت در اسلام یک
مساله لبی بوده یعنی افراد عمیق آن را درک می کرده و می فهمیده اند، دیگران دعوت شده اند که به این عمق برسند، حال
برخی می رسند و برخی نمی رسند.