فدائیان امامت (2)
در شماره گذشته، سابقه شخصی و قبیله ای و نیز فعالیتهای بارز رفاعة بن شداد بجلی تا پایان حکومت امام علیه السلام به نام (فدائیان امامت) بررسی گردید . اینک دنباله مبارزات او .
رفاعة در دوران معاویه
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، وضعیت سیاسی به نفع معاویه تغییر یافت و حکومت امام مجتبی علیه السلام، در دام نیرنگ دشمنان مکار و پیمان شکنی دوستان کج مدار گرفتار آمد (1) و از ادامه حکومت بازماند . هنگامی که معاویه در آستانه رسیدن به آرزوهای خود به سر می برد و می رفت تا با از بین بردن شیعیان و مؤمنان راستین، اساس دین خدا را دگرگون کرده و به سلطنت اموی رنگ ابدی بخشد، پذیرش صلح، از سوی امام حسن علیه السلام جان و مال شیعیان را از خطر نابودی رهانید و به رؤیاهای شیطانی فرزند هند خط بطلان کشید . هر چند معاویه به وسیله کارگزاران خود در شهرهای گوناگون، در از بین بردن هسته های مبارز شیعه سعی زیادی می نمود و در این راه از هر حربه ای سود می برد، اما پیروان مکتب سرخ علوی با بهره مندی از حکمتهای ژرف و روشنگرانه امیرالمؤمنین علیه السلام که در گنجینه ذهن خود جای داده بودند، در برابر شبیخون فرهنگی و تصفیه های خونین معاویه و دست نشاندگانش با قدرت می ایستادند و از کورانهای سخت به آسانی عبور می کردند . رفاعة بن شداد بجلی یکی از آنان بود، او در کوفه زندگی می کرد . کوفه شهر بزرگی بود که در عراق، مرکز اصلی شیعیان اهل بیت شمرده می شد و از اینرو در میان مسلمانان از اهمیت زیادی برخوردار بود . در سال 51 هجری، معاویه برای از بین بردن شیعیان علی علیه السلام، حکومت عراق را به زیاد بن ابیه سپرد (2). اصولا معاویه در به کار گرفتن افراد ناپاک و بی رحم، به ویژه فرومایه و بی اصل رغبت می ورزید (3) و بیشتر پستهای مهم کشور در سلطنت او به دست چنین اشخاصی اداره می گردید . زیاد یکی از فرومایه ترین و بی اصل ترین آنان بود، و چون پدرش معلوم نبود، او را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) می خواندند . با این حال او نخستین کسی بود که حکومت عراقین (بصره و کوفه) را با هم داشت و بر قسمت وسیعی از ایران نیز فرمان می راند . او در کوفه بر شیعیان بسیار سخت می گرفت و آنها را از حقوق اولیه خویش محروم می داشت، و به بهانه های ساختگی با سخت ترین شیوه مجازات می نمود (4).
ظلم ستیزی و زندگی مخفی
در نخستین سال حکمرانی زیاد بن ابیه بر کوفه که برای استقرار پایه های قدرت خود به هر حربه ای دست می یازید، و هر ندای مخالفی را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ می داد . قیام حجر بن عدی با همکاری گروهی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام رخ نمود و رفاعة در آن فعالانه شرکت جست . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعة در خانه یکی از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو حمق خزاعی که از صحابه برجسته رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز از یاران فرهیخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود گریخت . آن دو; شب را می رفتند و روز، خود را از چشم دشمن پنهان می داشتند . بدین سان مدتی گذشت . سرانجام در کنار شهر موصل، در کنار روستای نسبتا بزرگی، غاری دیدند که از نظر آنان مکان مناسبی - هرچند کوتاه مدت - برای زندگی به شمار می رفت، غار در منتهی الیه کوه، در بلندترین نقطه آن واقع بود . مکان از نظر جغرافیایی برای آنان موقعیت ویژه ای داشت، عمرو و رفاعة با بهره گیری از آن موقعیت می توانستند به خوبی از اطراف خود مواظبت کنند و گروههای تجسس دشمن را از دورترین ناحیه زیر نظر بگیرند . از این رو به سوی غار رفتند و در آن مخفی شدند (5). هر چند غار برای آن دو، چشم انداز مناسبی به شمار می آمد، اما وجود آنها نیز از دورترین منطقه، حتی از لابلای تپه ها و کوره راههای دور، از چشم رهگذران و کشاورزان آن وادی دور نمی ماند . چندی گذشت تا اینکه برخی از مردم روستا که از آن سو رفت و آمد روزانه داشتند، به تدریج از وجود آنان باخبر شدند و به کدخدای منطقه خبر دادند . کدخدا همراه گروهی از مردم و جمعی از ملازمان به سمت غار حرکت کرد . عمرو و رفاعه که از دور نظاره گر آنان بودند . نخست آهنگ گریز کردند، اما وضع جسمانی عمرو از فرار بازشان داشت . شکم عمرو، آن صحابی دیرین رسول خدا صلی الله علیه و آله آب آورده بود (6) و ضعف بدنی شدید، او را از دفاع کردن و یا گریختن و نجات یافتن مانع می گشت . عمرو چاره ای جز تسلیم شدن نداشت، و حتی از پایان کار خود نیز کاملا آگاه بود (7).
اما رفاعة بن شداد بجلی که جوانی نیرومند بود، خواست تا در برابر هجوم دشمن از دوست خود «عمرو» دفاع کند (8) ، اما عمرو او را از نبرد باز داشت و گفت: «پیکار تو برای من سودی ندارد، اگر می توانی، خویش را برهان; شاید که در آینده برای اسلام سودمندتر گردی . رفاعة بر اسب نشست، بر گوشه ای از جمعیت حمله برد، هر چند با تیر یکی از تیراندازان مجروح شد، لیکن راهی گشود و جان به سلامت برد (9). هرچند قیام حجر بن عدی با شهادت او و گروهی از نخبگان شیعه به پایان رسید و رفاعة نیز به دست ماموران بنی امیه مجروح گردید و از معرکه به سختی رهید . لیکن از آن پس باز، بدون ترس از پیش آمدهای یادشده و حکومت پلیسی معاویه، به مبارزه با سلطنت اموی و دفاع از مکتب سرخ علوی، در قالب زندگی مخفی ادامه داد و لختی از پایداری خود نکاست . در طول سالیان سیاه و سراسر اختناقی که در دوران فرمانروایی فرزند ابوسفیان بر شیعیان گذشت، نام رفاعة، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله می درخشید .
یار خورشید
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجری . «امام حسین علیه السلام » با سلطنت یزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه پیش آمد یادشده را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند . آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین علیه السلام را پایه دین و دنیای خویش دانسته تصمیم گرفتند طی نامه هایی، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوی کوفه فراخوانند . رفاعه نیز که یکی از چهره های برجسته و شخصیتهای بزرگ شیعه در کوفه به شمار می رفت، از نخستین دعوت کنندگان امام بود . در نامه رفاعه و دوستان نزدیک او که با کمی تفاوت در متون تاریخی ذکرشده چنین آمده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
به حسین بن علی علیه السلام از سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و مؤمنان و مسلمانان کوفه، سلام علیکم: سپاس پروردگاری را که جز او معبودی نیست و دشمن فرومایه تو را نابود ساخت; دشمنی که با ستم چیره گشت و با غصب حکومت، به جور فرمان راند . نیکان امت را کشت و بدان ایشان را عزیز داشت . اموال عمومی را به نااهلان می سپرد و ثروت خدادادی را در اختیار دولت مردان قرار می داد . نزد ما بیا که جز تو پیشوایی نداریم تنها تو را رهبر و راهنمای خود می دانیم . نعمان بن بشیر را که از جانب یزید پلید، فرمانروای ماست، به رسمیت نمی شناسیم و در نماز او حاضر نمی شویم . اگر از ورود شما به سوی خویش آگاه گردیم، بی درنگ او را از شهر بیرون می رانیم و بر نام تو درود می فرستیم . والسلام (10).
این نامه در دهم رمضان سال شصت از هجرت، در مکه به دست مبارک امام علیه السلام رسید و در تاریخ از آن به نخستین پیک شیعیان عراق یاد گردیده است . البته تشکلهای دیگری هم در کوفه وجود داشته، که به نظر می رسد بیشتر در قالب فعالیتهای دینی و سیاسی، منافع شخصی و قبیله ای را منظور می داشته اند . از آنجا که آنان نیز نخست مرگ معاویه را افق مناسبی در جهت امیال و آرزوهای خود می پنداشته اند، برای کسب موقعیتهای تازه، نامه هایی در دعوت از امام حسین علیه السلام به جانب مکه گسیل داشته اند . با این حال از قراین تاریخی پیداست، که نامه یادشده، نزد آن حضرت، از ارزش مخصوصی برخوردار بوده است; زیرا برخی از مورخین که بر بیان حوادث قرن اول هجری، به ویژه شهادت حسین بن علی علیه السلام همت داشته اند، نامه رفاعة بن شداد بجلی و دوستانش را به عنوان عاملی مهم، در حرکت آن حضرت به سوی کوفه نگاشته اند .
در قیام توابین
قیام توابین یکی از حرکتهای خونین شیعی در دوسده نخست هجری است . این قیام که در سال 66 هجری و پس از پنج سال از شهادت امام حسین علیه السلام رخ نموده، جلوه زیبایی از فداکاری و ایمان استوار شیعی را به نمایش گذاشت . در این قیام که رفاعة بن شداد بجلی از رهبران و طلایه داران اصلی آن بود، هیچ شوقی، از دنیاخواهی و دست یازی به پست های حکومتی و امثال اینها مشهور نیست . قیام توابین چنانکه از نامش پیداست، حرکتی بود که به دست پنج تن از بزرگان شیعیان کوفه، چون: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی، عبدالله بن وائل تمیمی و رفاعة بن شداد بجلی با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، پی ریزی و هدایت گردید . آنان با پشیمانی و احساس نفرتی که از خویش به خاطر کوتاهی در یاری امام حسین علیه السلام در دل داشتند، خود را مصداق آیه 54 سوره بقره شمرده و حرکت خود را با بهره از آن آغاز نمودند . آیه یادشده در باره قوم تبهکار بنی اسرائیل است . آنگاه که حضرت موسی علیه السلام برای خودسازی و دریافت پیام الهی به کوه سینا رفت، پس از چهل روز که به میان بنی اسرائیل باز گشت، بیشتر آنها را گوساله پرست دید، بنی اسرائیل را به دین پروردگار باز خواند و پایه بازگشت دوباره آنان به دین الهی را، کشتن نفس شمرد . خداوند در آیه مذکور می فرماید:
«و اذ قال موسی لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذالکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم » .
«یاد دارید وقتی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، شما با پرستش گوساله بر خود ستم نمودید، اینک به سوی آفریدگار خویش باز گردید و در این راه نفس خود را بکشید، که این برای شما بهتر (از گمراهی) است . توبه کنید که خداوند توبه شما را می پذیرد که خداوند توبه پذیر و مهربان است » .
توابین کوتاهی خود در یاری امام حسین علیه السلام را، همسنگ با گوساله پرستی و ارتداد، می شمردند و تنها راه بازگشت به سوی خداوند را، در عملیات کوبنده و انتحاری، بر علیه جنایت پیشگان کربلا می دانستند . از این رو هنگامی که خانه های خویش را به سوی میدان نبرد ترک می گفتند، دیگر به بازگشت و زندگی تازه نمی اندیشیدند و حتی مرگ را در راه انتقام، از زندگی دنیا دوست تر می داشتند . آنان در سرزمینی به نام عین الورده با سپاه شام که فرماندهی آن را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت، دلیرانه جنگیدند .
پی نوشت:
1) ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 217 - تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 216 .
2) ابن اعثم کوفی، الفتوح، فصل 5، ص 774 .
3) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 456 - 486 .
4) الفتوح، ص 788 .
5) ابن قتیبه، المعارف، 291 - ابن عبدالبر قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 157 - ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 8، ص 82 .
6) ابن اثیر، همان، ج 2، ص 492 .
7) یعقوبی، ج 2، ص 492 .
8) ابن اثیر، همان، ج 2، ص 492 - ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 14 - بلاذری، انساب الاشراف، ج 8، ص 381 .
9) المعارف، ص 291 - الاستیعاب، ج 3، ص 489 - ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، ج 2، ص 7 - طبری، ج 2، ص 265 .
10) مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 97 تا 99 - ابن اثیر، همان، ج 2، ص 533 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 96 - ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 26 - تاریخ الاسلام، سالهای 61 تا 80، ص 50 - شیخ مفید، الارشاد، ص 378 - انساب الاشراف، ج 3، ص 369 - الامویون فی الشرق و الغرب، ج 1، ص 201 .