ماهان شبکه ایرانیان

نظارت بر کارگزاران در حکومت علوی

نظارت، در لغت به معنای مراقبت، تحت نظر و دیده بانی داشتن بر کاری است.[1] دانشمندان علوم مختلف نیز تعاریف گوناگونی از نظارت ارائه داده و گفته اند:
«نظارت نیز مانند برنامه ریزی برای اشخاص مختلف مفاهیم مختلفی دارد، لکن منظور اصلی از کلیه طرح های نظارت یا کنترل، حصول اطمینان نسبت به مطابقت نتایج عملیات با هدفهای مطلوب است.»[2]
هم چنین در علم مدیریت «ارزیابی عملکرد کارکنان» مطرح است و منظور از آن، فرآیندی است که با آن، کار کارکنان در زمانهای معینی، به طور رسمی مورد بررسی و سنجش قرار می گیرد.[3]
کنترل و نظارت بر عملکرد زیرمجموعه، امروزه یکی از اصول مدیریتی به شمار می رود که نبود یا کم رنگ بودن آن، مدیریت را دچار مشکل می کند. هِنری فایول «Henri Fayol» یکی از دانشمندان مدیریت کلاسیک (1925 1841) عناصر اصلی علم یا فن مدیریت را در پنج چیز خلاصه کرده است: تنظیم برنامه، سازمان دهی، فرمان دهی هماهنگی و کنترل و نظارت. وی معتقد است اصل منطقی ای که این چهار اصل را کامل می کند، اصل کنترل و نظارت است. منظور از آن، بازدید و رسیدگی به اجرای فرامین و دستورات داده شده به اعضای سازمانی است، تا از این راه شیوه صحیح اجرای آنها دریافت گردد. برای وجود و استمرار فرآیند کنترل صحیح، باید فرآیند کنترل، سیستمی سریع و دقیق باشد تا همه امور مربوط را در سریع ترین زمان رسیدگی نماید و نارسایی ها را فوراً تشخیص دهد. سیستم بازرسی، یکی از اصول صحیح مدیریت در عملیات اجرایی واحدهای سازمانی و نیز در کیفیت انجام امور توسط افراد است.[4]
حقایقی را که این دانشمندان بدان دست یافته اند با نظام آفرینش هماهنگ است؛ چرا که آفریدگار حکیم، اصل کنترل و نظارت را در مجموعه آفرینش منظور کرده و در باره انسان فرموده است:
«اِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمّا عَلَیْها حافِظٌ[5]؛
همانا هر کس مراقب و محافظی دارد.»
و «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ[6]؛
انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد، مگر این که همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای مأموریت (و ضبط آن) است.»
بنابراین، ضروری است این پدیده میمون، در مدیریتِ رهبران الهی، جایگاه خویش را باز یابد و به طور گسترده اعمال گردد، چنان که حضرت سلیمان(ع) در حکومت بی نظیر خویش، نظارت بر پرندگان را نیز مد نظر می داشت:
«وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا اَرَی الهُدْهُدَ اَمْ کانَ مِنَ الغائِبینَ[7]؛
و جویای [حال] پرندگان شد و گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم؟ یا شاید از غایبان است؟»
حضرت امام رضا می فرماید:
«کانَ رَسُولُ الله(ص) اِذا وَجَّهَ جَیْشاً فَاَمَّهُم اَمیرٌ بَعَثَ مَعَهُم مِن ثِقاتِهِ مَنْ یَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرهُ[8]؛
سیره رسول خدا(ص) چنین بود که هر گاه لشگری را اعزام می کرد و امیری آنان را فرمان دهی می کرد، یکی از افراد مورد اعتماد خود را نیز با آنان همراه می کرد تا خبرها را به طور پنهانی به آن حضرت برساند.»
امیر مؤمنان(ع) نیز با تدبیر و سازمان دهی گسترده، همه امور خرد و کلان گستره حکومتی خویش را زیر نظر می داشت و در یک برنامه وسیع و نظارت و بررسی همه جانبه، با اشراف بر اجزای حکومت، به اداره کشور می پرداخت، به خصوص در باره کارگزاران حکومتی، تلاش و قاطعیت بیشتری به کار می برد تا آنان از مدار قانون و حکم خدا خارج نشوند؛ آن گونه که اسلام طراحی کرده به اداره مملکت بپردازند.
پرداختن به فرآیند نظارت و بازرسی حکومت علوی به گونه ای گسترده و فراگیر از گنجایش یک مقاله فراتر است. ناگزیر در این زاویه دید، تنها به دورنمایی از حقایق بی شمار حکومت علوی با ترسیم موضوعات زیر بسنده می کنیم:
انتخاب بهترین ها؛
ترسیم خطوط کلی سیاست حاکم؛
هشدار و پیشگیری؛
اعمال نظارت و واکنش مناسب.

1 انتخاب بهترین ها

در دیدگاه امام علی(ع) فلسفه حکومت، احیای حق، انهدام باطل و رساندن انسان از خاک تا خداست. این آرمان والا جز با حکومت صالحان تحقق نمی یابد و بدیهی است که امام باید کارگزاران خویش را از میان بهترین ها و نخبگان انتخاب کند تا اشتباهات و انحرافات احتمالی را به حداقل برساند. از این رو، نخستین اقدام حکومتی امام پس از بیعت مردم، جابه جایی و عزل و نصب وسیع مدیران اجرایی نظام پیشین بود. امام(ع) برای انتخاب کارگزاران در رده های مختلف، معیارهایی را مد نظر داشت که از متن دین برمی خاست و مورد رضای خدا و رهبر پاک نهاد اسلام حضرت محمد(ص) بود. امام سعی فراوان می نمود که افرادی را برای مسؤولیتهای گوناگون انتخاب کند که با معیارهای مزبور همگون باشند. برخی از آن معیارها در عهدنامه مالک اشتر چنین بیان شده است:
1 1 ویژگی های عموم کارگزاران؛
اینان باید اهل تجربه، نجابت، از خانواده های ریشه دار و شایسته و از پیشتازان در پذیرش اسلام باشند، چرا که از نظر اخلاقی برتر، در آبرومندی سالم تر و دارای حرص و طمع مادی کمتری اند و به فرجام کارها هم بهتر می اندیشند.
2 1 صفات فرمان دهان نظامی؛
فرمانده نظامی باید خیرخواه خدا، پیامبر و امام باشد؛ پاکدامن ترین و بردبارترین افراد باشد؛ دیر به خشم آید؛ عذر دیگران را بپذیرد؛ نسبت به ناتوانان، مهربان و بر توان مندان توانایی پرخاش را داشته باشد و درشتی بی جا او را برنیانگیزد، چنان که احساس ناتوانی مانع احترامش نگردد. هم چنین از خانواده های شایسته و با پیشینه ای درخشان باشد و از دلاوری، سلحشوری، بخشندگی و بلندنظری برخوردار باشد.
3 1 صفات قاضی؛
قضات نیز باید از برترین مردم باشند؛ کسانی که امور گوناگون و پراکنده، آنان را در تنگنا قرار ندهد؛ برخورد خصمانه طرفهای درگیر به خشمشان نیاورد؛ بر لغزش خود پای نفشارند؛ پس از شناخت حق، پذیرش آن برایشان دشوار نباشد؛ خویشتن را در معرض آزمندی قرار ندهند؛ پیش از غور و بررسی، به فهم سطحی بسنده نکنند؛ بیش از هر کسی در شبهه درنگ کنند؛ در گردآوری دلایل، پای بفشارند؛ از مراجعات طرفهای درگیر، کمتر به وادی ناشکیبی درافتند؛ برای روشن تر شدن امور، بیش از دیگران صبوری ورزند؛ پس از روشن شدن حکم، از همه قاطع تر باشند؛ ثناخوانی ها به خودخواهی گرفتارشان نسازد و در نهایت با چرب زبانی، شاهین ترازوی شان به کژی نگراید.
4 1 نیروهای اطلاعاتی؛
اینان نیز باید اهل صداقت و وفاداری باشند.
5 1 دبیران؛
این گروه نیز باید از شایسته ترین ها انتخاب شوند؛ جامع اخلاق نیکو باشند؛ با مسؤولِ بالاتر به مخالفت برنخیزند؛ در ارجاع نامه کارگزاران و پاسخ آنها کوتاهی نکنند؛ در تنظیم قراردادها سستی نورزند؛ در حل مسایل قراردادهای امضاشده در نمانند و در برخورد با جریان ها، موقعیت خویش را نیک بشناسند.[9]
علاوه بر این موارد، امام در سخنان و نامه های دیگر خود معیارهای چندی برای گزینش کارگزاران بیان کرده که بدون تردید مورد توجه ایشان بوده و همه مدیران خویش را بر اساس آنها انتخاب می کرد. نگاهی به والیان و کارگزارانی که از سوی امام به همکاری دعوت می شدند، خود دلیل روشنی بر حسن انتخاب ایشان است و ثابت می کند که حجت خدا، نخبگان و وارستگان امت را در حکومت خویش برمی گزید؛ کارهای کلیدی را بدانان می سپرد و هیچ گاه روابط را بر ضوابط و سازش کاری را بر قاطعیت ترجیح نمی داد، چنان که در برابر پیشنهادهای سازش کارانه با صلابت می ایستاد و از معیارهای خویش عدول نمی کرد، به عنوان مثال پس از بیعت مردم، طلحه و زبیر بر اثر تحریک معاویه، نزد امیر مؤمنان(ع) آمدند و از او خواستند که ولایت برخی از مناطق را به آنان بسپارد، ولی امام(ع) در پاسخ آنان فرمودند:
«شما به سهمی که خدا برایتان (در بیت المال) تعیین فرموده، خشنود باشید تا من در کارهایم اندیشه کنم و این را نیز بدانید در امانتی که پذیرفته ام تنها کسانی را سهیم می کنم که به تدین و امانت داری آنان واقف و از آنان خشنود باشم.»[10]
امام(ع)، گزینش ناصحیح را پیش درآمد ناکارآمدی دولت و در نهایت نابودی آن می دانست و می فرمود:
«یُسْتَدَلُّ عَلی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَرْبَعٍ: تَضْییعُ الاُصُولِ، و التَّمَسُّکِ بِالغُرورِ، وَ تَقْدیمُ الاراذِلِ، وَ تَأخیرُ الأفاضِلِ[11]؛
چهار چیز نشانه عقب گرد دولت هاست: تباه ساختن اصول، دست یازیدن به فریب کاری، پیش انداختن ناکسان و پس زدن فاضلان.»
و نیز:
«تَوَلّی الأراذِلِ وَ الاَحْداثِ الدُّوَلَ، دَلیلُ انْحِلالِها و اِدْبارِها[12]؛
دست اندازی افراد پست و نوکیسه بر حکومت ها، نشانه نابودی و عقب گرد آنهاست.»

2 ترسیم خطوط کلی سیاست حاکم

مرحله دوم نظارت اصولی امام، ترسیم خطوط کلی سیاست حاکم برای عموم مردم، به ویژه کارگزاران بود تا از چارچوب حکومت علوی منحرف نگردند. بدین منظور امیر مؤمنان(ع) به طور مستمر در خطبه ها، نامه ها، بخصوص در نامه های حکومتی، سیاست کلان حکومت خویش را تبیین می کرد و عموم مردم و کارگزاران را از آن آگاه می ساخت. شفافیت سیاست نظام نو، سبب می شد که مدیران و مسؤولان به طور کامل نسبت به وظایف خویش توجیه شده، خدمات خود را با طرحهای ارائه شده از سوی حکومت مرکزی هماهنگ سازند. برخی از سیاستهای ارائه شده بدین قرار است:
1 2 سیاست نظامی؛
امام(ع) در نامه ای به برادرش عقیل می نویسد:
«اما در مورد پرسش شما از رأی من در باره این نبرد خونین (نبرد با «بسر» پسر ارطاة که به دستور معاویه بر یمن غارت برد) باید بگویم که رأیم جنگ با جنگ افروزان است تا آنکه به دیدار خدا بشتابم؛ نه انبوهی مردم فراگردم بر عزتم می افزاید و نه پراکنده شدنشان به هراسم می افکند. هرگز مپندار که برادرِ پدری ات، حتی اگر تمامی مردم تنهایش گذارند، در موضع ضعف و شکست قرار گیرد یا با سستی، به زور تن دهد یا مهار خویش را به جلودار فتنه بسپارد [و] یا برای سواری غاصبی پشت دو تا کند! نه، هرگز!»[13]
2 2 سیاست جمع آوری خراج؛
امام(ع) به مأموران جمع آوری خراج دستور می دهد که:
«در روابط خود با مردم، انصاف را پاس بدارید و در برآوردن نیازهایشان، شکیبایی ورزید که شما، ملت را خزانه داران، امت را نمایندگان و رهبران را سفیران اید. هرگز مباد! کسی را از مایحتاجش باز دارید و از رسیدن به خواستش بی بهره سازید؛ هرگز مباد که برای گردآوری خراج، پوشاک زمستانی یا تابستانی کسی را یا حیوان سواری ای را که با آن کار می کند [و] یا برده خدمتکارش را بفروشید؛ هرگز مباد که احدی از مردم را برای درهمی بی ارزش تازیانه بزنید و هرگز مباد که به مال و خواسته احدی از مردم، از مسلمانان نمازگزار تا اقلیتهای در گرو پیمان، دست بیازید، مگر اسب و جنگ افزاری بیابید که در تجاوز به مسلمانان به کار گرفته شده باشد ...».[14]
3 2 سیاست مرزداری؛
امام(ع) طی نامه ای به مرزداران می نویسد:
«... حق است که شما نعمت خداوند را پاس دارید؛ از من فرمان برید؛ وظیفه خویش بدانید که دعوتم را بی بهانه ای پاسخ مثبت دهید؛ در خودسازی و سامان دادن به حوزه مسؤولیت خویش کوتاهی نکنید و در راه حق بی محابا خود را به امواج خطر بسپارید.»[15]
4 2 بیان فلسفه حکومت؛
امام(ع) در ترسیم خطوط کلی حکومت به گونه ای سخن رانده که گویی بی تفاوت نبودن و نظارت بر اجرای صحیح آرمانها و اهداف حکومت جزء عناصر حکومت است.
«اَما وَ الذی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَة، لَوْلا حُضُور الحاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلی الْعُلَماءِ اَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ اَوَّلِها، وَ لَاَلْفَیْتُم دُنْیاکُم، هذه اَزْهَد عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عنزٍ[16]؛
هشدارید! به آفریدگار زندگی از جوانه تا جان، سوگند، اگر چنین نبود که حضور این انبوهه مردم را حرمتی است، بودن یاوران که اتمام حجتی است و خدا را با عالمان در بی تفاوت نبودن نسبت به شکم بارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان تعهدی است، مهار اشتر خلافت را بر کوهانش فرو می افکندم و آخرین اشتر این کاروان را سیراب همان جام اولین می کردم تا شما این واقعیت را به روشنی در می یافتید که دنیایتان را پشیزی هم بها نمی دهم.»
هم چنین در نامه ای که به مردم مصر می نویسد، علت اصرار بر خلافت و نبردهای خونین خود و سبب فراخوانی آنان به میدان نبرد را چنین توضیح می دهد:
«... وَ اِنّی اِلی لِقاءِ اللهِ لَمُشْتاقٌ، وَ لِحُسْنِ ثَوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ، وَ لکِنَّنی آسی اَنْ یَلِیَ اَمْرَ هذِهِ الْامَّةِ سُفَهاؤُها وَ فُجّارُها، فَیَتَّخِذُوا مالَ اللهِ دُوَلاً وَ عِبادَهُ خَولاً وَ الصّالِحینَ حَرْباً وَ الْفاسِقینَ حِزْباً؛ فَاِنَّ مِنْهُمُ الذَّی شَرِبَ فیکُمُ الْحَرامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْاِسْلامِ، وَ اِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتّی رُضِخَتْ لَهُ عَلَی الْاِسْلامِ الرَّضائِخُ، فَلَوْلا ذلِکَ ما اَکْثَرْتُ تَْألیبَکُمْ وَ تَْأنیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمَ وَ تَحْریضَکُمْ وَ لَتَرَکْتُکُمْ اِذْ اَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ[17]؛
همانا من به دیدار خداوند خویش مشتاقم و با امیدواری پاداش نیک او را می یابم، لیکن دریغم می آید که سبک مغزان و هرزگان این امت، بر آنان فرمان روایی سیاسی یابند، آنگاه مال خدا را چونان ثروت شخصی خویش، دست به دست بگردانند و بندگان خدای را به بردگی گیرند و شایستگان را رو در رو و فاسقان را در کنار خود و عضوی از حزب خویش بنگارند؛ چه، در میان اینان کسانی هستند که در میان شما حرام نوشیده اند و حد خورده اند و نیز کسانی که اسلام را زمانی پذیرا شدند که بر سر سفره اش نشستند. اگر این نگرانی نبود، گردآوردن و برانگیختن و سرزنش و هشدارتان را چنین فراوان و به تکرار، نمی کوشیدم و چون پا پس کشیدن و سستی تان را می دیدم، رهاتان می کردم.»

3 هشدار و پیشگیری

مرحله سوم نظارت، هشدار و پیشگیری از تخلف و انحراف والیان و کارگزاران بود؛ بدین گونه که پیشاپیش معیارهای ارزیابی و نظارت کارگزاران را به طور ضمنی اعلام می نمود.
امام علی(ع) با شناخت عمیق از زوایای روح انسان و خواهشهای گوناگون نفسانی، به خوبی می دانست که در رهگذر نفس امّاره، هزاران دام آشکار و نهان نهاده شده و هر لحظه بیم آن می رود که کارگزاران را به ورطه سقوط و خیانت بکشاند. بدین منظور به صورت مستمر و به مناسبتهای گوناگون، مدیران نظام را پند و اندرز می داد و از در غلتیدن در فساد و تباهی (که لازمه قدرت و مکنت است) برحذر می داشت. در این مرحله از کنترل (که می توان از آن به تهذیب ضمن خدمت یاد کرد) امام(ع) می کوشید لغزش و اشتباهات همکاران دولت خویش را به حداقل برساند و نقاط ضعف بخش اجرایی حکومت خویش را کاهش دهد. یادآوری چند نمونه کوتاه مناسب به نظر می رسد:
13 امام در عهدنامه مالک اشتر ضمن موعظه های متعددی در باره حفظ جان مردم، عُجب و خودبینی، دوست داشتن تملّق، منّت نهادن بر مردم، شتاب ورزی نابجا، خودکامگی، خشم و غرور، یاد معاد و ... به مالک چنین گوشزد می کند:
«تو را تکلیف واجب است که همواره حکومتهای دادگستر پیشین، سنتهای پرفضیلت گذشتگان، روشهای پسندیده، آثار پیامبران و واجباتی را که در کتاب خداست، به یاد داشته باشی و نیز عمل ما را الگو بگیر، چنان که بر تو واجب است در جهت پیروی از آنچه در این فرمان با تو پیمان بسته ام و خود به عنوان برهانی در برابر تو بدان تکیه دارم (تا هرگاه نفس به سوی هوسهایت شتاب دهد، تو را بهانه ای نباشد) سخت بکوشی، هرچند عصمت از بدی و توفیق نیکی جز از جانب خدای متعال نباشد.»[18]
23 امام(ع) پس از گزینش عبدالله بن عباس به ولایت بصره، به او چنین سفارش کرد:
«در برخوردهای روزمره و در مجالس رسمی، و نیز در مقام داوری، با مردم گشاده روی باش و زنهار از خشم که نوعی سبک مغزی شیطانی است. این نکته را بدان که هر آنچه به خدایت نزدیک کند، از آتش دورت می کند و هر آنچه به آتش نزدیکت کند، از خدایت دور می کند.»[19]
33 در نامه ای که به یکی از کارگزاران صدقات می سپارد، می نویسد:
«در اسرار سیاست و جنبه های پنهانی کارهایش، آنجا که گواه و نماینده ای جز خدا حضور ندارد، او را به تقوای الهی فرمان می دهم و نیز، فرمانش می دهم که مبادا در ظاهر خدا را اطاعت کند و در خلوت بدان کار دیگر پردازد! که هر آن که پیدا و پنهان و گفتار و کردارش دوگانه نباشد، از عهده ادای امانت برآید و در عبادت، توفیق اخلاص یابد و نیز فرمانش می دهم که با مردم تندخو نباشد؛ به آنها دروغ نگوید و با تکیه بر امتیاز ناشی از مقام سیاسی خود، مورد بی اعتنایی قرارشان ندهد، که آنان برادران دینی اویند و یار و همکارش در به دست آوردن حقوق ...».[20]
43 امام(ع) در فرمان واگذاری اداره امور مصر به محمد بن ابی بکر می نویسد:
«در برابر مردم فروتن باش و با آنان نرم خویی و انعطاف پذیری پیشه کن. در برخورد با آنان گشاده رو باش و برابری را، هرچند در نگاه و اشاره های تعارف آمیز، پاس دار، تا زورمندان در ظلم تو طمع نبندند و ناتوانان از عدالتت نومید نشوند؛ که خدای متعال، شما انبوهه بندگانش را از کارهای کوچک و بزرگ و پنهان و آشکارتان مورد سؤال قرار می دهد. پس اگر عذاب کند این شمایید که ستمکارترین اید و اگر ببخشاید این خداوند است که کریم ترین است ...».[21]
53 امام(ع) در آستانه پیکار صفین، به رزم آوران چنین سفارش می کند:
«پیش از آنکه دشمن پیکار را بیاغازد، شما نبرد را آغازگر مشوید، چرا که شما خدای را سپاس در موضع منطقی نیرومند قرار دارید و رها کردن دشمن تا به هنگامی که خود درگیری را آغاز کند، دلیل دیگری است به سود شما و به زیان آنان. نکته دیگر اینکه، چون به خواست خداوند، دشمن گریزان شد، مبادا که فراریان را بکشید یا بر واماندگان بتازید و یا زخمیان را نابود کنید. زنهار! که زنان را، حتی اگر ناموستان را دشنام دادند و به فرمانده تان جسارت کردند، بیازارید و برانگیزید ...».[22]
63 هم چنین طی نامه ای به اشعث بن قیس (والی آذربایجان) می نویسد:
«بی گمان کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمه ای چرب، بلکه بارِ امانتی بر گردن تو است و در پاسداری از آن باید سرور خویش را پاسخگو باشی. تو را نرسد که در باره ملت، خودسرانه تصمیم بگیری یا بدون در دست داشتن سندی اطمینان بخش، به کار خطیری اقدام کنی. بخشی از مال خدای عز و جل را در اختیار داری که خزانه دار آنی تا به من بسپاری، بسا که من نیز برایت زمامدار بدی نباشم.»[23]

4 اعمال نظارت

مرحله چهارمِ نظارت، اعمال نظارت دقیق و پیگیر امام بر امور جاری مملکت، به ویژه بر عملکرد کارگزاران بود. تلاش امام(ع) در این میدان، بسیار گسترده و همراه با دقت، تیزبینی، قاطعیت و جدّیت بود. همواره می کوشید که همه اجزای دولت و دست اندرکاران امور، بر محور حق حرکت کنند و از چارچوب حکومت اسلامی خارج نشوند. این مهم در سایه نظارتی فراگیر و پیگیر انجام می شده که به سه گونه صورت می گرفت:

14 نظارت آشکار

این نوع نظارت در مرکز حکومت و هر جا که امام شخصاً حضور می داشت، به طور طبیعی از سوی آن حضرت انجام می گرفت و ایشان از نزدیک بر حسن اجرای امور اشراف کامل می داشت، چنانکه امام(ع) سه جنگ دوران حکومت خویش را فرماندهی کرد و به طور مستقیم بر حسن اجرای نبرد نظارت دقیق داشت. در خطبه 106 نهج البلاغه به چنین نظارتی در جریان نبرد صفین اشاره شده است.
امام(ع) برای مجموعه دولت خویش نیز، شبکه بازرسی و کنترل ایجاد کرده بود و بازرسان دولتی، شبانه روز، در سراسر میهن اسلامی به طور آشکار به کنترل امور می پرداختند و نتیجه بررسی های خود را کتبی یا حضوری به اطلاع امام(ع) می رساندند. کارگزاران نیز به خوبی می دانستند که عملکرد آنان از دید بازرسان مخفی نمی ماند و به طور مستمر به مرکز گزارش می شود. چنین کاری به تناسب موضوع، حجم و اهمیت سوژه، بیشتر به شکل انفرادی و گاهی نیز به صورت گروهی انجام می گرفت، چنان که امام به مالک بن کعب ارحبی (والی عین التمر) طی حکمی مأموریت داد که با مأموران تحت امر خود، منطقه وسیعی را بازرسی کند:
«اَمّا بَعْدُ، فَاسْتَخْلِفْ عَلی عَمَلِکَ، وَ اخْرُجْ فی طائِفَةٍ مِنْ اَصْحابِکَ، حَتّی تَمُرَّ بِاَرْضِ کُورَةِ السَّوادِ، فَتَسْأَلُ عَنْ عُمّالی، وَ تَنْظُرَ فی سیرَتِهِمْ فیما بَیْنَ دَجْلَةَ وَ الْغَریْبِ، ثُمَّ ارْجِعْ اِلیَ الْبِهْقُباذاتِ، فَتَوَلِّ مَعُونَتَها، وَ اعْمَلْ بِطاعَةِ اللهِ فیما وَلاّکَ مِنْها. وَ اعْلَمْ اَنَّ کُلَّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ مَحْفُوظٌ عَلَیْهِ، مَجْزِیٌّ بِهِ؛ فَاصْنَعْ خَیْراً صَنَعَ اللهُ بِنا وَ بِکَ خَیْراً وَ اَعْلِمْنی الصِّدْقَ فیما صَنَعتَ وَ السَّلامُ؛[24]
اما بعد، کسی را به جانشینی خویش بگمار و با گروهی از همکارانت به سوی منطقه «کورة السواد» حرکت کن و عملکرد کارگزاران را، از دجله و غریب تا بهقباذات پرسش و بررسی کن و حساب و کتاب آنها را به طور دقیق به انجام رسان. در این مأموریت که خدا به تو سپرده، به فرمان او باش و بدان که اعمال آدمیزاد برای خودش محفوظ است و در ازای آن پاداش می گیرد. بنابراین، راستی و نیکی را پیشه کن خدا با ما و شما به نیکی رفتار کند!! و در مأموریتی که به انجام می رسانی، راستی و درستی ات را به ما نشان بده. والسلام.»
نوع دیگر از نظارت آشکار، حسابرسی و گرفتن گزارش کار مدیران بود. این کار نیز به طور مرتب انجام می گرفت و امام از این طریق بر عملکرد آنان اشراف و اطلاع داشت. این کار به شکل عمومی و به سهولت انجام می شد و اگر احیاناً برخی از کارگزاران سهل انگاری می کردند، با واکنش سریع امام مواجه می شدند. نامه امام(ع) به یزید بن قیس ارحبی، گویای این حقیقت است:
«اَمّا بَعْدَ، فَاِنَّکَ اَبْطَأْتَ بِحَمْلِ خَراجِکَ؛ وَ ما اَدْری مَا الذَّی حَمَلَکَ عَلی ذلِکَ، غَیْرَ اَنّی اُوصیکَ بَتَقْوی اللهِ وَ اُحَذِّرُکَ اَنْ تُحْبِطَ اَجْرَکَ وَ تُبْطِلَ جهادَکَ بَخِیانَةِ الْمُسْلَمینَ. فَاتَّقِ اللهَ، وَ تَنَزَّهْ نَفْسَکَ عَنِ الْحَرامِ، وَ لا تَجْعَلْ لی عَلَیْکَ سَبیلاً. فَلا اَجِدَ بُدّاً مِنَ الْایقاعِ بِکَ، وَ اعْزِزِ الْمُسْلِمینَ وَ لا تَظْلِمِ الْمُعاهِدینَ ...؛[25]
اما بعد، تو در ارسال اموال مالیاتی کوتاهی کرده ای؛ سبب این کار بر من پوشیده است، چاره ای نیست جز اینکه تو را به تقوای الهی سفارش کنم و از اینکه با خیانت به مسلمانان پاداشت را تباه سازی و جهاد خویش را بر باد دهی، تو را پرهیز می دهم. بنابراین، از خدا پروا کن؛ خویشتن را از آلوده شدن به حرام منزه دار؛ راه بازخواست و نکوهش مرا بر خود ببند؛ احترام مسلمانان را نگه دار و به پناه جویان مملکت اسلامی ستم روا مدار.»
هم چنین به امام گزارش رسید که نعمان بن عجلان (والی بحرین) در فرستادن اموال بیت المال به مرکز کوتاهی ورزیده؛ گویا قصد خیانت دارد. امام(ع) طی نامه ای به توبیخ او پرداخت:
«اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَهانَ بِالْاَمانَةِ وَ رَغِبَ فِی الْخِیانَةِ وَ لَمْ یُنَزَّهْ نَفْسَهُ وَ دینَهُ، اَخَلَّ بِنَفْسِهِ فِی الدُّنْیا، وَ ما یُشْفی عَلَیْهِ بَعْدُ، اَمَرُّ وَ اَبْقی وَ اَشْقی وَ اَطْوَلُ. فَخَفِ اللهَ، اِنَّکَ مِنْ عَشیرَةٍ ذاتِ صَلاحٍ، فَکُنْ عِنْدَ صالِحِ الظَّنِّ بِکَ؛[26]
اما بعد، هر کسی امانت را خوار شمارد و میل به خیانت کند و جان و آیین خود را مهذّب نسازد، خویشتن را در سرای دنیا تباه ساخته است و آنچه را در آن سرا به دست خواهد آورد، تلخ تر، بادوام تر، سخت تر و طولانی تر است. بنابراین، از خدا بترس، تو از قبیله شایسته ای نسب می بری. پس این گمان نیکو را در حق خویش پاس دار.»
هم چنین امام(ع) یکی از بازرسان را برای حسابرسی به سوی یکی از والیان گسیل داشت، ولی او نسبت به فرستاده امام(ع) بی حرمتی کرد و اجازه نداد که مأموریتش را انجام دهد. امام پس از آگاهی از این موضوع، طی نامه شدیداللحنی به او نوشت:
«اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّکَ شَتَمْتَ رَسُولی وَ زَجَرْتَهُ، وَ بَلَغَنی اَنَّکَ تُبَخِّرُ وَ تُکْثِرُ مِنَ اْلاَدْهانِ وَ اَلْوانِ الطَّعامِ، وَ تَتَکَلَّمُ عَلَی الْمِنْبَرِ بِکَلامِ الصِّدّیقینَ وَ تَفْعَلُ اِذا نَزَلْتَ اَفْعالَ الْمُحِلّینَ؛ فَاِنْ یَکُنْ ذلِکَ کَذلِکَ، فَنَفْسَکَ ضَرَرْتَ وَ اَدَبی تَعَرَّضْتَ ... . کَیْفَ تَرْجُو وَ اَنْتَ مُتَهَوِعٌ فیِ النَّعیم، جَمَعْتَه مِنَ الْاَرْمَلَةِ وَ الْیَتیمِ اَنْ یُوجِبَ اللهُ لَکَ اَجْرَ الصّالِحینَ، بَلْ ما عَلَیْکَ ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ لَوْ صُمْتَ ِللهِ اَیّاماً وَ تَصَدَّقْتَ بِطائِفَةٍ مِنْ طَعامِکَ؛ فَاِنَّها سیرَةُ الْاَنْبِیاءِ وَ اَدَبُ الصّالحِینَ، اَصْلِحْ نَفْسَکَ وَ تُبْ مِنْ ذَنْبِکَ وَ اَدِّ حَقَّ اللهِ عَلَیْکَ. وَالسَّلامُ؛[27]
اما بعد، تو به فرستاده من دشنام داده ای و او را رنجانده ای. از این گذشته، به من خبر رسیده که تو خود را با انواع عطرها و روغنهای فراوان بخور می دهی و غذاهای رنگارنگ می خوری؛ بر فراز منبر که می شوی، چونان راستان سخن می رانی و چون فرود می آیی، کار اباحی گران می کنی! اگر تو چنان باشی که گزارش داده اند، خویشتن را باخته ای و به دأب و روش من خدشه وارد کرده ای ... تو هنگامی که در نعمتهای گردآمده از اشک و آه بیوه زن و یتیم غوطه وری چگونه امید داری که خداوند پاداش شایستگان عطایت کند؟ تو را چه می شد مادرت به عزایت بنشیند! اگر چند صباحی به خاطر خدا روزه می گرفتی و اندکی از غذایت را به مستمندان صدقه می دادی؟ که چنین کاری سیره پیامبران و سنت صالحان است. خویشتن را اصلاح کن و از گناهت باز گرد و حق خداوند بر خود را ادا نما.»

24 نظارت پنهان

امام(ع) به نظارت پنهانی نیز سخت معتقد بود و آن را برای اصلاح امور بسیار کارساز می دانست؛ زیرا کارگزاران اگر می توانستند از دید بازرسان آشکار مخفی شوند یا با ظاهرسازی آنان را بفریبند و یا احیاناً با آنان از در آشتی و سازش در آیند و به لطایف الحیل ایشان را از گزارشهای صحیحی که به زیان آنان است باز دارند، از بازرسی و گزارش بازرسان پنهان بیمناک اند و یا این بازرسان از چنین آسیبهایی در امانند. اینان با بازرسی و نظارت پنهان، بیم و هراس مدیرانی را که قصد تخلف و خیانت دارند، افزون می کنند و این خود عامل افزایش ضریب کاری و امنیتی مسؤولان می شود. چنین نظارتی با استخدام، آموزش و به کارگیری نیروهای مخصوص امکان پذیر است. این نیروها بیشتر زیر نظر بالاترین مقام یا عالی ترین مرجع تصمیم گیرنده عمل می کنند.
امیر مؤمنان صلوات الله علیه چنین نظارتی را برای سلامت دولت و کارگزاران ضروری می دانست و بدین منظور به والیان خویش نیز دستور می داد چنین نیروهایی را در محدوده حکم رانی خویش به کار گیرند ؛ مثلاً برای مالک اشتر می نویسد:
«ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ العُیُونَ مِنْ اَهلِ الصِّدْقِ وَ الوَفاءِ عَلَیْهِم. فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِاُمُورِهِم، حَدْوَةٌ لَهُم عَلَی اسْتِعْمالِ الاَمانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْاَعْوانِ. فَاِنْ اَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ اِلی خِیانَةٍ، اجْتَمَعَتْ بَها عَلَیْهِ عِنْدَکَ اَخْبارُ عُیُونِکَ، اکتَفَیْتَ بِذلِکَ شاهِداً؛ فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ العُقُوبَةَ فی بَدَنِهِ، وَ اَخَذْتَهُ بِما اَصابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقامِ المَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ و قلَّدتَه عارَ التُّهمَةِ[28]؛
سپس چگونگی کارکرد کارگزاران خود را جویا شو و از یاران راست کردار و وفادار، میانشان بگمار، که بازرسی ناپیدای تو، به رعایت امانت و مدارای با مردم ناگزیرشان می کند. پس، اگر تنی از ایشان به خیانت دست یازید و گزارش بازرسانت، از راههای گوناگون چنین خبری را تأیید کرد، بی نیاز از گواهی گواهان، به تنبیه اش دست بگشا و به میزان کردار نادرستش، بازخواستش کن، سپس در جایگاه خواری بنشانش؛ داغ خیانت بر او بگذار و قلاده ننگ و بدنامی به گردنش بیاویز.»
در فراز یادشده، علاوه بر ضرورت اصل سازمان نظارت و بازرسی، بخشی از برنامه درون سازمانی آن نیز تشریح شده است. نظیر تأثیر شگرف آن بر عملکرد مدیران. همچنین از سخن بالا و سخنان دیگر امام(ع) برمی آید که شبکه اطلاعاتی پنهان در حکومت علوی به طور فعال عمل می کرده و امام(ع) در کمترین زمان لازم، همه اطلاعات مفید را به دست می آورد. نمونه هایی از آن آورده می شود:
امام(ع) به قُثم بن عباس (والی مکه) می نویسد:
«اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ عَیْنی بِالْمَغرِبِ کَتَبَ اِلَیَّ، یُعْلِمُنی اَنَّهُ وُجِّهَ اِلَی الْمَوْسِمِ اُناسٌ مِنْ اَهْلِ الشّامِ؛ العُمْیِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الاسْماعِ، الکُمْهِ الاَبْصارِ ... . فَاَقِمْ عَلی ما فِی یَدَیْکَ قِیامَ الْحازِمِ الصَّلیبِ، و النّاصِحِ اللَّبیبِ، التّابِعِ لِسُلْطانِهِ، الْمُطیعِ لِاِمامِهِ وَ اِیَّاکَ وَ ما یُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَ لا تَکُن عِنْدَ النَّعماءِ بَطِراً وَ لا عِنْدَ البَأْساءِ فَشِلاً[29]؛
اما بعد، چشم من در مغرب مرا در جریان این واقعیت قرار داده که کسانی از مردم شام برای موسم حج به مکه گسیل شده اند؛ گروهی با دلهای کور، گوشهای کر و چشمانی فرو بسته ... . پس با آنچه در دست تو است، چونان مسؤولی پا بر جا، استوار، خیرخواه و خردمند که پیرو قدرت مافوق و فرمان بردار امام خویش است، پایداری کن و زنهار! از دست یازیدن به آنچه در پی آن پوزش خواهند و در نهایت به هنگام کام روایی و نعمت مغرور مشو و در هنگامه رنج و سختی، به سستی و وارفتگی تن مسپار.»
معاویه این تعداد از شامیان را به مکه فرستاد تا از اجتماع انبوه حج سوء استفاده کنند و تبلیغاتی را به زیان امیر مؤمنان(ع) و به سود معاویه راه بیندازند.[30]
عبدالرحمان مسیب فزاری، نیروی اطلاعاتی امام در شام بود که پس از شهادت محمد بن ابی بکر به دست نیروهای معاویه، بلافاصله خود را به مرکز رساند و امام را از نزدیک در جریان حوادث قرار داد.[31]
هم چنین امام طی نامه ای به سهل بن حنیف (والی مدینه) می نویسد:
«اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنی اَنَّ رِجالاً مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ خَرَجُوا اِلی مُعاوِیَةَ فَمَنْ اَدْرَکْتَهُ فَامْنَعْهُ وَ مَنْ فاتَکَ فَلا تَأْسَ عَلَیْهِ ...[32]؛
اما بعد، به من خبر رسیده که تعدادی از اهالی مدینه قصد پیوستن به معاویه را دارند؛ بر هر یک از آنان که دست یافتی از رفتن بازشان دار و بر آنان که گریخته اند، غمگین مباش.»
محمد قرشی نقل کرده که امام(ع) روزی ابوالاسود دؤلی را به قضاوت منصوب کرد، ولی در همان ساعات نخستین نیم روز، وی را بر کنار نمود. او به حضور امام(ع) شتافت و گفت: به خدا سوگند من خیانت نکرده ام و فریب نخورده ام، به چه دلیل مرا بر کنار کردی؟ امام در پاسخ فرمود: به من خبر دادند که تو هنگام داوری، بلندتر از دادخواهان سخن می گویی![33]
نمونه های یادشده، نظارت امام(ع) بر امور حکومت از طریق نیروهای ویژه اش و تصمیم گیری و اقدام به موقع ایشان را نشان می دهد. نکته جالب دیگری که در سیستم نظارتی امام(ع) به چشم می خورد، استفاده از پوشش امنیتی است؛ یعنی افرادی با پست سازمانی آشکار به خدمت مشغول بودند و در نهان، اخبار و اطلاعات لازم را به مرکز گزارش می دادند. ابوالاسود دؤلی مدتی به عنوان جانشین ابن عباس (والی بصره) در بصره حضور داشت و امام(ع) را در جریان کارهای ابن عباس قرار می داد. امام(ع) در یک نامه ای در پاسخ وی، ضمن قدردانی از زحماتش، یادآوری کرد که گزارشهایش به طور محرمانه محفوظ خواهد ماند و ابن عباس از مکاتبات او باخبر نخواهد شد.[34]
هم چنین شخصی به نام ابوالکنود می گوید: من از همکاران ابن عباس بودم. پس از آنکه وی بیت المال بصره را تصاحب کرد، به محضر امام(ع) شتافتم و او را از این جریان باخبر ساختم.[35]

3 4 نظارت مردمی

علاوه بر بازرسی های دقیق و نظام یافته که توسط نیروهای رسمی حکومت انجام می گرفت، امام(ع) از کانالهای متعدد دیگری نیز از عملکرد کارگزاران خویش آگاه می شد. مهمترین آنها ارتباطات قوی مردمی بود. مردم اگر از مسؤولان منطقه ای ناراضی بودند یا مشکلات خاصی برایشان بروز می کرد که به دست آنان گشوده نمی شد، به طور مستقیم، حضوری یا مکاتبه ای، با امام(ع) تماس می گرفتند و از او مدد می جستند. امام(ع) نیز برای افکار عمومی و خواست به حق مردم، ارزش می نهاد و به آن ترتیب اثر می داد. در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم.
ابن عباس در بصره، نسبت به قبیله بنی تمیم بی مهری می کرد و گاه آنان را مورد توبیخ قرار می داد و یا زیان می رساند. علت چنین کاری، حمایت و طرف داری این قبیله از عایشه و طلحه و زبیر در جنگ جمل بود. برخی از شیعیان این قبیله از رفتار ابن عباس به ستوه آمده بودند. از میان آنان، جاریة بن قدامه نامه ای به امام نوشت و از ابن عباس شکایت کرد. امام(ع) به محض دریافت نامه وی به ابن عباس نوشت:
«به من خبر رسیده که تو نسبت به بنی تمیم، تکبر می ورزی و چونان پلنگ درشتی می کنی، با اینکه بنی تمیم قبیله ای است که هر گاه ستاره ای از آنان به افول نشسته، ستاره دیگری به جایش طلوع کرده است و اینان چه در جاهلیت و چه در زمان اسلام خشم و دشمنی دیگران را برنتافته اند. علاوه بر این، ما با آنان هم خونی و خویشاوندی نزدیک داریم که اگر صله رحم انجام دهیم، پاداش خواهیم گرفت و اگر بدرفتاری کنیم، کیفر خواهیم دید. پس ای ابوالعباس! خدا رحمتت کند قدری نرمی پیشه کن، چرا که من نیز در آنچه از نیک و بد بر دست و زبان تو می رود، سهیم هستم. بنابراین، خوش گمانی مرا نسبت به خود پاس دار و کاری نکن که نظر من نسبت به تو برگردد.»[36]
دو نکته جالب در این نامه، پراهمیت است: یکی دیدگاه امام نسبت به عملکرد مردمی کارگزاران خویش است که هماره امید دارد آنان نسبت به مردم بهترین رفتار را داشته باشند و به گونه ای عمل کنند که ملت به طور پیوسته از دستگاه حکومت خشنود باشند و آن را حامی خود و برآورنده آرمانهایش بدانند.
نکته دیگر، احساس مسؤولیت امام نسبت به کارنامه مدیران حکومت است؛ یعنی، خود را در ریز و درشت کارهای آنان سهیم می داند و مستحضر است که مردم نیک و بد اعمال کارگزاران را به حساب رهبری نظام می گذارند، چرا که آنان یا دستورات رهبری را اجرا می کنند که در این صورت به عنوان اجراکننده عمل کرده اند و علاوه بر نقش خود آنان، نقش رهبری نیز به روشنی و مثبت جلوه می یابد و اگر بدون اطلاع رهبر اقدام کنند، عملکرد منفی آنان به طور مستقیم حکومت مرکزی را زیر سؤال می برد و زیانهای جبران ناپذیری متوجه آن می کند. بدین منظور، امام(ع) به کارگزاران خویش تأکید می کند که اخلاق مردمی داشته باشند، همواره در میان آنان باشند تا از نزدیک بر خواسته های آنان وقوف یابند و هرگز از جامعه فاصله نگیرند:
«... فَلا تُطَوِلَنَّ احْتِجابَکَ عَن رَعیَّتِکَ، فَاِنَّ احْتِجابَ الولاةِ عَنِ الرَّعیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضّیقِ و قِلَّةُ عِلْمٍ بِالامُورِ، وَ الاِحْتِجابُ مِنْهُم یَقْطَعُ عَنْهُم عِلْمَ ما احْتَجَبُوا دوُنَهُ فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الکَبیرُ وَ یَعْظُمُ الصَّغیرُ وَ یَقْبَحُ الحَسَنُ وَ یَحْسُنُ القَبیحُ وَ یُشابُ الحقُّ بِالباطِلِ، وَ اِنَّما الوالی بَشَرٌ لا یَعْرِفُ ما تَواری عَنْهُ النّاسُ بِهِ مِنَ الامُورِ ...[37]؛
مباد که دور از چشم مردم، دیری در سراپرده سیاست بمانی، که غیبت زمام داران از ملت، منشأ کم آگاهی از جریانهای کشور باشد و غیبت از مردم پیوندشان را با آنچه پس پرده است، می گسلد و در نتیجه مسایل بزرگ در چشمشان کوچک و مسایل کوچک، بزرگ می نماید، زیبایی ها، زشت و زشتی ها، زیبا جلوه می کند و حق و باطل در هم می آمیزد. واقعیت، جز این نیست که زمام دار، آدمی بیش نباشد و جریانهایی را که دیگران از او پوشیده می دارند، نمی تواند دریابد و به درستی بشناسد.»
هم چنین امام(ع) طی نامه ای به قیس بن سعد (والی آذربایجان) می نویسد:
«... عبدالله بن شبیل احمسی از من درخواست کرده به تو سفارش کنم با او به نیکی برخورد کنی. من او را مردی آرام و افتاده دیدم. تو نیز رفتارت را نرم کن و درب خانه ات را به روی مردم بگشا و به حق اعتماد کن ...».[38]
جالب این است که امام(ع) حتی به شکایات و اطلاعاتی که از سوی نامسلمانان دریافت می کرد نیز، ترتیب اثر می داد و آنان را از حقوق اجتماعی، پا به پای مسلمانان بهره مند می ساخت. در نامه زیر که امام(ع) به عمر بن ابی سلمه ارحبی (والی بحرین) نوشته، مطلب بالا به وضوح به دست می آید:
«کدخدایان منطقه تحت مسؤولیت تو از درشتی، سخت گیری، تحقیر و بی اعتنایی تو به من شکایت کرده اند. من در باره این جماعت بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که آنان (به سبب اینکه مشرک اند) صلاحیت ندارند که به دستگاه خلافت نزدیک شوند و روا نیست که به کلی مطرود و از حقوقشان محروم شوند، چرا که با آنها عهد و پیمان بسته ایم. بنابراین، در برخورد با آنان در جامه ای ظاهر شو که تارش از ملایمت و پودش از قاطعیت باشد. سختی و مهربانی را برایشان در هم آمیز و به گونه ای با آنان رفتار کن که نه از تو دور شوند و نه خیلی نزدیک و خودمانی گردند.»[39]
هم چنین در نامه ای که به قرظة بن کعب انصاری می نویسد، از او می خواهد که به شکایت برخی از ذمیان در مورد نهر آب آنان رسیدگی کند:
«برخی از مردان اهل ذمه ناحیه ولایت تو از نهری سخن می گویند که در زمینهایشان جاری بوده، ولی اکنون فرو ریخته و آب آن مسدود گشته است و چنان که گفته شده، این نهر سبب آبادانی ناحیه بوده است. پس تو با آنها وارد مذاکره شو و به احیا و آبادی نهر اقدام کن. به جانم سوگند! ایشان اگر به آبادانی بپردازند بهتر از آن است که از این مملکت کوچ کنند، گرچه از عهده کارها چنان که شاید و باید برنیایند.»[40]
خلاصه، می توان گفت یکی از علتهای اصرار امام(ع) بر این نکته که کارگزاران، زندگی عادی و همسان با مردم داشته باشند و با گماشتن محافظ و دربان از مردم فاصله نگیرند، این بوده است که از سویی، مردم به راحتی با کارگزاران حکومت تماس بگیرند؛ پیشنهادهای اصلاحی را ارائه دهند و مشکلات خود را به آسانی با آنان در میان گذارند و از سوی دیگر، عملکرد مسؤولان در منظر افکار عمومی قرار گیرد و مردم (که رکن اساسی حکومت اسلامی هستند) از نزدیک با رفتار، منش و تعهد مدیران جامعه آشنا شوند. از این رو، امام(ع) به مسؤولان مملکتی تأکید می کرد:
«... وَ لا یَکُنْ لَکَ اِلَی النّاسِ سَفیرٌ اِلاّ لِسانُکَ، وَ لا حاجِبٌ اِلاّ وَجْهَکَ، وَ لا تَحْجُبَنَّ ذا حاجَةٍ عَنْ لِقائِکَ بِها، فَاِنَّها اِنْ ذیدَتْ عَنْ اَبْوابِکَ فی اَوَّلِ وِرْدِها، لَمْ تُحْمَدْ فیما بَعْدُ عَلی قَضائِها[41]؛
نباید میان تو و مردم، نماینده ای جز زبانت و دربانی جز چهره ات باشد؛ به هیچ روی هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم مکن که نیازها اگر در فرصت های نخستین بر تو عرضه نشود، برآورده ساختن بعدی آنها برایت ستایش انگیز نباشد.»

5 واکنش مناسب

بازرسی و نظارت صادقانه و دقیق، به مسؤولین ذی ربط امکان می دهد که نقاط ضعف و قوت نیروها و دستگاههای گوناگون نظام را به نیکی شناسایی کنند و با اقدامات مناسب در کاهش ضعفها و افزایش جنبه های مثبت بکوشند. بدین ترتیب، نظارت و بازرسی نقش مهمی در انتخاب مدیران و طراحی برنامه های آینده ایفا می کند، چنان که فرصت تجدید نظر را نیز در اختیار مسؤولین قرار می دهد که احیاناً در انجام وظیفه، گرفتار عمل زدگی و یا خطا و اشتباه شده اند و اینک در صدد برآمده اند کاستی های خود را جبران کنند. همه این آثار و نتایج هنگامی حاصل می شود که مرجع دریافت کننده گزارشها و اطلاعات، بدانها ترتیب اثر بدهد و به موقع وارد عمل بشود.
آنچه از تاریخ حکومت پنج ساله امیر مؤمنان(ع) به دست می آید، گویای آن است که امام متقیان علی(ع) از معدود رهبرانی است که با دریافت گزارشها و اطلاعات، با جدیت و سرعت به تحلیل آنها می پرداخت و پس از اطمینان از صحت و سقم قضایا، بی درنگ نتیجه گیری می کرد و اقدام می نمود. آن حضرت، هم در به ثمر رساندن نتایج بازرسیِ رسمی از سوی حکومت تلاش می کرد چنان که در عهدنامه مالک اشتر فرمودند: گزارش نیروهای کنترل و بازرسی (که مورد اعتماد و دقیق هستند) ملاک عمل قرار گیرد و هم به اخبار و اطلاعات مردمی ترتیب اثر می داد و آنهایی را که حق می یافت، به سرعت پیگیری می کرد. صرف نظر از دخالت دادن نتایج بررسیها و اطلاعات در برنامه های آینده و انتخاب مدیران برای مسؤولیتهای جدید، تصمیماتی که امام(ع) پس از تحلیل گزارشها و بررسیهای دریافتی اتخاذ می کرد، به دو نوع قابل تقسیم است:
15 تمجید، تشویق و تجلیل از کارگزاران صادق و خدمت گزار؛ چنین برخوردی به مناسبتهای گوناگون و در باره مدیران متعددی انجام گرفته است که به پاره ای از آنها اشاره می شود:
عمر بن ابی سلمه مخزومی، مدتی والی بحرین بود که در مدت مسؤولیت خود، کارنامه درخشانی بر جای نهاد. از نامه امام(ع) به وی به دست می آید که به فنون جنگی آشنا و مرد دلاوری بود. وقتی که امام(ع) تصمیم به اعلام جنگ صفین گرفت، نعمان بن عجلان را به جای او گمارد و او را برای شرکت در جنگ فرا خواند. به همین مناسبت در نامه ای به او می نویسد:
«من تو را بدون هیچ گونه بدی و اشتباهی از حکومت بحرین برکنار کردم و نعمان بن عجلان را به جای تو منصوب نمودم. تو به راستی نیکو حکم راندی و امانت را ادا نمودی. بنابراین، بدون هیچ شائبه، سرزنش، گناه و اتهامی به سوی ما حرکت کن. زیرا من تصمیم گرفتم به جنگ ستمگران شام روم و دوست دارم که تو نیز در رکاب من باشی تا در جهاد خدایی و برپایی خیمه دین به خواست خدا یاور ما باشی.»[42]
شبیه این نامه را امام(ع) به مخنف بن سلیم (والی اصفهان و همدان) می نویسد و او را به صفین فرا می خواند.[43]
هم چنین امام(ع) به سعد بن مسعود ثقفی (والی مدائن) نامه ای نوشته و از او چنین قدردانی کرده است:
«تو اموال خراج را به نیکی و به موقع ادا کرده ای. از پروردگارت اطاعت نموده ای و امامت را خشنود ساخته ای. کاری که تو کرده ای، از افراد نیکوکار و باتقوا و نجیب برمی آید. خدا گناهانت را بیامرزد، تلاشت را بپذیرد و فرجامت را نیکو گرداند!»[44]
امام(ع) بنا بر مصالحی، محمد بن ابی بکر را از ولایت مصر برکنار کرد و مالک اشتر را جایگزین وی ساخت. این اقدام سبب رنجش محمد شد. امام(ع) پس از آگاه شدن از رنجیدن محمد به او چنین نگاشت:
«به من گزارش رسید که در رابطه با گماردن اشتر به جای ات آزرده شده ای. مطمئن باش که این جا به جایی نه به دلیل کُند کار کردن تو بوده است و نه برای واداشتنت به تلاش بیشتر. اگر آنچه را که در اختیارت بود از تو بازستاندم، ولایت جایی را به تو سپردم که سنگینی اش کمتر و در عین حال برایت خوشایندتر خواهد بود.»[45]
امام(ع) پس از شهادت محمد بن ابی بکر و مالک اشتر به شدت متأثر شده، طی سخنان جان سوزی از دو سردار سرافراز خویش قدردانی کرد. در باره محمد ناراحتی خویش را پنهان نمی کند و در نامه ای به عبدالله بن عباس، آورده است:
«متأسفانه مصر (به دست عمال معاویه) سقوط کرد و محمد بن ابی بکر به شهادت رسید، من این مصیبت را به حساب خداوند بزرگ می گذارم ...»[46]
هم چنین پس از دریافت خبر شهادت مالک فرمود:
«مالِکٌ، وَ ما مالِکٌ؟ وَ اللهِ لَوْ کانَ جَبَلاً لَکانَ فِنْداً، وَ لَوْ کانَ حَجَراً لَکانَ صَلْداً، لا یَرْتَقیهِ الْحافِرُ وَ لا یوُفی عَلَیْهِ الطّائِرُ[47]؛
مالک! مالک چه بود؟! اگر او کوه بود، کوهی جدا از کوههای دیگر بود و اگر سنگ، سنگی خارا بود که ستوران را سم می شکست و پرندگان را یارای پرواز به ستیغ آن نبود.»
باید گفت: در وادی تقدیر و سپاس از نیکان، امینان و خدمت گزاران صادق و باوفا، عملکرد هیچ یک از کارگزاران از منظر امام(ع) پوشیده نمی ماند و به دلیل همین نظارت و آگاهی کامل، آنان را تشویق می کرد و کارکرد نیکویشان را می ستود، چنان که در عهدنامه مالک، بر عامل تشویق تأکید نموده و پیشاپیش یکی از معیارهای نظارت را چنین بیان داشته است:
«وَ لا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسی ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ، فَاِنَّ فی ذلِکَ تَزْهیداً لِاَهْلِ الْاِحْسانِ فِی الْاِحْسانِ، وَ تَدْریباً لِاَهْلِ الْاِساءَ ةِ عَلَی الْاِساءَ ةِ، وَ اَلْزِم کُلّاً مِنْهُمْ ما اَلْزَمَ نَفْسَهَ[48]؛
هرگز مباد که نیکوکار و بدکار در کنارت جایگاهی یکسان داشته باشند، که این مایه سرخوردگی نیکان از نیکی و خو گرفتن بدان به بدی گردد. هر کسی را به همان جایگاهی بنشان که خود برمی گزیند.»
25 تنبیه، توبیخ و قاطعیت در برابر متخلفان؛ همان گونه که در سفارش بالا یاد شده، سیاست امام(ع) برخورد قاطع، توبیخ و جریمه متخلفانی بود که تخلف آنان در بازرسی و گزارشهای رسیده، محرز می شد. امیر مؤمنان علی(ع)، همان طور که رسول اکرم(ص) در باره اش فرموده است: در اجرای حکم خدا در باره هر شخصیتی سخت گیر و قاطع بود و هیچ گونه مسامحه و سازشی را برنمی تافت. آنچه در اینجا بدان می پردازیم، نمونه هایی از واکنش سریع و قاطعانه امام(ع) در برابر تخلفات کارگزاران است. این واکنشها، گاه در قالب پند و اندرز، گاه به شکل توبیخ و تهدید و گاهی عزل کارگزاران را در پی می داشت. البته به ندرت، پس از استرداد اموال، تبه کاران را تعقیب و روانه زندان یا تازیانه نصیبشان می کرد:
قعقاع بن شور؛ مدت کمی از سوی امیر مؤمنان(ع) والی «کسکر» یکی از شهرهای مسیحی نشین عراق [49] بود. عملکرد او از سوی امام(ع) به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، مثلاً با زنی ازدواج کرد که مهریه اش به یکصد هزار درهم رسید چنین مبلغی در آن زمان، بسیار گزاف و از کارگزار حکومت علوی بسیار شگفت آور بود . قعقاع پس از آن که فهمید امام(ع) در جریان کارهای خلاف او قرار گرفته و به زودی مورد بازخواست و محاکمه قرار می گیرد، حوزه ولایت خویش را رها کرده، به شام نزد معاویه گریخت.[50]
منذر بن جارود عبدی (والی اصطخر)؛ او نیز از قدرت و ثروت حکومتی مغرور شده، به جای خدمت به مردم، به خوش گذرانی و تفریح می پرداخت. امام(ع) پس از آگاهی از عملکرد نابخردانه او، طی نامه ای مرقوم داشت؛
«اَما بَعْدُ، فَاِنَّ صَلاحَ اَبیکَ غَرَّنی مِنْکَ، فَاِذاً اَنْتَ لا تَدَعُ انْقِیاداً لِهَواکَ اَزْری ذلِکَ بِکَ. بَلَغَنی اَنَّکَ تَدَعُ عَمَلَکَ کَثیراً وَ تَخْرُجُ لاهِیاً، مُتنزِّهاً تَطْلُبُ الصَّیْدَ، وَ تَلْعَبُ بِالْکِلابِ. وَ اُقْسِمُ! لَئِنْ کانَ هذا حَقٌّ لَنُثیبِنَّکِ عَلی فِعْلِکَ، وَ جاهِلُ اَهْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ، فَاَقْبِلْ اِلَیَّ حینَ تَنْظُرُ فی کِتابی، وَ السَّلامُ؛[51]
اما بعد، شایستگی پدرت، مرا در باره تو به اشتباه انداخت و حال آن که تو فرمان بر هوای نفست هستی و چنین کاری تو را خوار ساخته است. به من خبر رسیده که تو بیشتر وقت ها مسؤولیت را رها کرده، به تفریح و گردش می روی؛ به شکار می پردازی و با سگها بازی می کنی. به خدا سوگند! اگر چنین گزارشهایی حقیقت داشته باشد، تو را به خاطر این خلافها سخت مجازات خواهم کرد؛ در آن وقت، ابله ترین فرد خانواده ات بر تو ترجیح خواهد داشت! [برای روشن شدن وضعیت ات] به محض اینکه نامه مرا رؤیت کردی، به سوی من بشتاب. والسلام.»
سوده همدانی؛ زنی شجاع و متدین بود که در جریان جنگ صفین به نفع امیر مؤمنان(ع) و به زیان معاویه تبلیغ می کرد و با اشعار حماسی خود سربازان امام(ع) را به جنگ تشویق می کرد. در زمان خلافت معاویه، روزی به شام رفت و از والی منطقه خود به معاویه شکایت برد. پس از گفت و گویی که میان او و معاویه رخ داد، از امیر مؤمنان(ع) بسیار تمجید کرد و اظهار داشت: روزی برای شکایت از مردی (که برای جمع آوری صدقات و زکات به منطقه ما آمده بود) خدمت امام علی رسیدم و او مشغول نماز (مستحبی) بود، تا مرا مشاهده کرد، نمازش را به پایان برد و با لطف و مهربانی پرسید: آیا حاجتی داری؟ من حاجتم را بازگفتم. امام با شنیدن سخنان من گریست و گفت: خدایا تو بر من و اینان گواهی و نیک می دانی که ایشان را برای ستم کردن به بندگانت مأمور نکرده ام. سپس قطعه پوستی از جیب خود در آورد و مرقوم داشت:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. قَدْ جاءَ تْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ. «فَاَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخِسُوا النّاسَ اَشْیاءَ هُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ ...» فَاِذا قَرَأْتَ کِتابی، فَاحْتَفِظْ بِما فی یَدِکَ مِنْ عَمَلِکَ، حَتّی یقدم عَلَیْکَ مَنْ یَقْبِضُهُ. وَالسَّلامُ؛[52]
به نام خداوند بخشنده مهربان، دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است: که حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزی نکاهید و در روی زمین فساد نکنید. وقتی نامه مرا خواندی، آنچه در رابطه با مسؤولیتت پیش توست، محفوظ دار تا مأمور ما بیاید آن را تحویل بگیرد. والسلام.»
امام، نامه یاد شده را لاک و مهر نکرد و آن را به شکل سر باز به من داد تا با توان بیشتری به شهرم بازگردم.[53]
ابن عباس نیز در ماههای پایانی حکومت علوی پایش لغزید و مبالغ هنگفتی از بیت المال بصره را به مکه انتقال داد و ضمن کناره گیری از ولایت بصره، ساکن مکه شد تا با اموال یاد شده، زندگی آسوده ای داشته باشد. امام(ع) پس از آگاهی از عمل زشت و خائنانه والی بصره، طی نامه شدیداللحنی به او چنین نگاشت:
«... ای کسی که روزی در نزد ما از معدود صاحب دلان بودی، خوردن و نوشیدن را چگونه به خود رخصت می دهی، در حالی که می دانی حرام می خوری و حرام می نوشی؟ از دیگر سو، با اموال یتیمان، مسکینان و مؤمنان مجاهدی که خداوند این دارایی ها را به آنان بازگردانیده و این شهرها را به نیروی دستهای آنان در تصرف اسلام نگاه داشته، به خرید کنیزکان و زناشویی با زنان پرداخته ای. پس، تقوای الهی پیشه کن و اموال این مردم شریف را به آنان بازگردان، که اگر چنین نکنی و خداوند بر تو چیره ام سازد، در پیشگاه خداوند عذری روشن خواهم داشت و بی اندکی تردید با شمشیر خویش خواهمت زد؛ همان شمشیری که با آن کسی را نزده ام که یکسره راهی دوزخ نشده باشد! خدای را سوگند! که اگر حسن و حسین کاری همانند تو می کردند، با آنان کمتر سازشی نمی کردم و با هیچ تصمیمی بر من چیره نمی شدند، تا آنکه حق را از آنان باز می ستاندم و باطلی را که از ستم آنان پدید آمده بود، ناپدید می کردم ...»[54]
دستهای ابن هرمه (داروغه بازار اهواز) نیز به خیانت آلوده گشت. وقتی گزارش خیانت او به امام(ع) رسید، طی نامه ای، رفاعه (والی اهواز) را مأمور کرد که به تخلف ابن هرمه رسیدگی کند و به شرح زیر او را به سزای خویش برساند:
«ابن هرمه را بی درنگ از کار برکنار کرده، به زندان افکن. روز جمعه او را از زندان خارج کن و سی و پنج ضربه تازیانه بزن و در کوچه و بازار بگردان و هرکس دلیلی بر طلب کاری از او آورد، طلبش را بپرداز، سپس او را به زندان بازگردان و پاهایش را در زنجیر کن و تنها هنگام نماز آن را بگشای و اجازه نده کسی به بهانه آوردن خوراک و پوشاک با او ملاقات کند. حقوقش را نیز قطع کن و گزارش کار خود را نیز برای من بفرست ...».[55]
شریح بن حارث (قاضی امیر مؤمنان) نیز در دام دنیازدگی گرفتار شد و چون مرفّه ها، خانه ای اشرافی به بهای هشتاد دینار خریداری کرد. خبر این معامله که به امام(ع) رسید، او را احضار کرد و فرمود: «شنیده ام منزلی به هشتاد دینار خریده و گواهان نیز سندش را گواهی کرده اند؟» شریح گفت: آری! این چنین است. امام(ع) خشمگینانه به او نگریست و فرمود:
«حال که چنین است این را بدان که روزی در همین خانه کسی به سراغت خواهد آمد که در سند خانه ات نمی نگرد و از گواهانت نمی پرسد و تو را، در حالی که چشمانت از حدقه در آمده از آن بیرون آورده، به سوی گورت می کشاند. ای شریح! در حال خویش نیک بنگر؛ اگر این سرای را از ثروت دیگران خریده باشی و بهایش را جز از حلال پرداخته باشی، در آن صورت، دنیا و آخرت را یک جا باخته ای، ولی اگر برای خرید خانه ای این چنین نزد من می آمدی، برایت سندی تنظیم می کردم که حاضر نشوی حتی آن را به یک درهم نیز ابتیاع نمایی و پیش نویس آن سند چنین است: این خانه ای است که خریدار آن یک بنده ذلیل است و فروشنده آن مرده ای پا به گور. خریدار، خانه ای از فریب آباد در منطقه نابودان و در کوی هلاک شوندگان خریده که حدود چهارگانه آن بدین قرار است؛ ضلع نخست، منتهی به انواع آفتها؛ ضلع دوم، منتهی به انواع مصیبتها؛ ضلع سوم، منتهی به هواپرستی خوارکننده و ضلع چهارم، دیوار به دیوار شیطان اغواگر است و دروازه خانه نیز در همین ضلع قرار دارد و مشتری در بند آرزوها، این خانه را به قیمت گزافِ خروج از جایگاه عزت و شرافت و ورود در وادی ذلت و آزمندی ابتیاع کرده است ...».[56]
از نمونه های یاد شده به دست می آید که امام(ع) مجموعه کارگزاران و عملکرد آنان را از راههای گوناگون و با دقت و حساسیت زیر نظر داشته، اعمال خرد و کلانشان را به نقد می کشید و پیوسته در صدد رفع کاستیها، عزل مسؤولانِ بی کفایت و قانون گریز و مجازات قانون شکنان برمی آمد.


پی نوشت ها:

1 علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه نظارت.
2 علی محمد اقتدار، سازمان و مدیریت، چاپ علامه طباطبایی، 1370، ص251.
3 اسفندیار سعادت، مدیریت منابع انسانی، سمت، 1376، ص214.
4 کمال پرهیزکار، تئوری های مدیریت، نشر دیدار، 1373، ص47 53.
5 طارق (86)، آیه 4.
6 ق (50)، آیه 18.
7 نمل (27)، آیه 20.
8 علامه مجلسی، بحارالانوار، ج100، ص61.
9 نهج البلاغه، نامه 53.
10 علامه مجلسی، همان، ج32، ص6.
11 آمدی ارموی، شرح غررالحکم، چاپ دانشگاه تهران، ص450.
12 همان، ج3، ص295.
13 نهج البلاغه، (خورشید بی غروب)، ترجمه عبدالمجید معادیخواه، نامه 36.
14 همان، نامه 51.
15 همان، نامه 50.
16 همان، خطبه 3.
17 همان، نامه 62.
18 همان، نامه 53.
19 همان، نامه 76.
20 همان، نامه26.
21 همان، نامه 27.
22 همان، نامه 14.
23 همان، نامه 5.
24 احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص204 و 205، دار صادر و محمودی، نهج السعاده، ج5، ص25.
25 همان، ص200 و 201.
26 همان، ص201.
27 همان، ص202.
28 نهج البلاغه، نامه 53.
29 همان، نامه 33.
30 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص138 و خویی، منهاج البراعه، ج20، تهران، المکتبة الاسلامیة، ص49.
31 علامه امینی، الغدیر، ج11، المکتبة الاسلامیة، ص67، ابن ابی الحدید، همان، ج6، ص93 و تاریخ طبری، ج4، ص82.
32 محمودی، همان، ج5، ص17.
33 معالم القربه فی احکام الحسبه، کمبریج، 1937، ص203.
34 محمودی، همان، ج5، ص97 و انساب الاشراف، ج2، ص169.
35 محمودی، همان، ج5، ص327 و عقد الفرید، ج5، ص100.
36 خویی، همان، ج18، ص308 و 309.
37 نهج البلاغه، نامه 53.
38 احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، همان، ص202.
39 خویی، همان، ج18، ص322.
40 احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، همان، ص203.
41 نهج البلاغه، نامه 67.
42 محمودی، همان، ج4، ص227 و 228.
43 نصر بن مزاحم، وقعه صفین، کتابخانه مرعشی نجفی، 1403 ق، ص104.
44 محمودی، همان، ج5، ص14 16 و احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، همان، ص201.
45 نهج البلاغه، نامه 34.
46 شرح نهج البلاغه، ج6، ص92.
47 نهج البلاغه، حکمت 444.
48 همان، نامه 53.
49 لویس معلوف، المنجد، اعلام، واژه کسکر.
50 ابن ابی الحدید، همان، ج4، ص187.
51 محمودی، همان، ج5، ص22 و 23.
52 اعراف (7)، آیه 85.
53 شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج1، بیروت، دارالتعارف، ص671.
54 نهج البلاغه، نامه 41.
55 محدث نوری، همان، ص403.
56 علامه مجلسی، همان، ج41، ص155 و 156.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان