شناسه : ۳۱۰۳۶۴ - جمعه ۹ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۰۶
هیهات منّا الذلّة
| حاشا که من به آل زنا اعتنا کنم |
بیگانه را به خانه دین آشنا کنم |
| حاشا که بر زبونی و ذلّت رضا دهم |
رسم و ره شرافت و عزّت رها کنم |
| حاشا که بر یزید دهم دست آشتی |
بالمرّة ترک صحبت اهل ولا کنم |
| چون عهد کرده ام که به خون دست و پا زنم |
باید به عهد خویش در این ره وفا کنم |
| در راه دوست چون ز سر و جان گذشته ام |
باید به ملک و مال جهان پشت پا کنم |
| باید به راه دین خداوند ذوالجلال |
از هست و نیست بگذرم و جان فدا کنم |
| هرگز مرا ز کشته شدن باک و بیم نیست |
باید که صبر بر همه جور و جفا کنم |
| چون وارث خلیلم و فرزند مصطفی |
آن بِه به جدّ پاک خودم اقتدا کنم |
| من نور چشم فاطمه و پور حیدرم |
آیا رواست ترک ره مرتضا کنم؟ |
| آل امیّه دشمن دین و شریعتند |
باید حساب خویش از ایشان جدا کنم |
| مال و منال و ثروت دنیا که بر فناست |
حاشا که اعتماد به ملک فنا کنم |
| بر نوک نیزه ها برود گر سرم رواست |
زیرا که این معامله را با خدا کنم |
| از سوی دوست این سر و جان عاریت بود |
آخر چرا ز دادن آنها اِبا کنم؟ |
| در عالم الست چنین عهد بسته ام |
قطع امید و رابطه از ماسوا کنم |
| جان را به راه دین خدا نیست ارزشی |
حاشا که فکر جان و سر بی بها کنم |
| چون باغبان گلشن دین و شریعتم |
باید که آبیاری او با دِما کنم |
| موسی اگر ز نیل گذر کرد با شتاب |
من، بی هراس و واهمه در خون شنا کنم |
| عیسی اگر ز دار بلا جان بدر کشید |
من جسم و جان خویشتن اندر بلا کنم |
| آب حیات، خضر چشیده ز جام ما |
آب فرات چیست که من اعتنا کنم؟ |
| کوتاه گشت دست من از مکّه و منی |
باید منای خویشتن این کربلا کنم |
| من عهد کرده ام که در این دشت کربلا |
ریش سفید خویش به خونم حنا کنم |
| این خیمه گاه و قتلگهم مروه و صفاست |
در بینشان سزاست که سعی و صفا کنم |
| در آستان ما که «رسولی» سخنسراست |
پاداش او حواله به روز جزا کنم |