هیهات منّا الذلّة

 

حاشا که من به آل زنا اعتنا کنم بیگانه را به خانه دین آشنا کنم
حاشا که بر زبونی و ذلّت رضا دهم رسم و ره شرافت و عزّت رها کنم
حاشا که بر یزید دهم دست آشتی بالمرّة ترک صحبت اهل ولا کنم
چون عهد کرده ام که به خون دست و پا زنم باید به عهد خویش در این ره وفا کنم
در راه دوست چون ز سر و جان گذشته ام باید به ملک و مال جهان پشت پا کنم
باید به راه دین خداوند ذوالجلال از هست و نیست بگذرم و جان فدا کنم
هرگز مرا ز کشته شدن باک و بیم نیست باید که صبر بر همه جور و جفا کنم
چون وارث خلیلم و فرزند مصطفی آن بِه به جدّ پاک خودم اقتدا کنم
من نور چشم فاطمه و پور حیدرم آیا رواست ترک ره مرتضا کنم؟
آل امیّه دشمن دین و شریعتند باید حساب خویش از ایشان جدا کنم
مال و منال و ثروت دنیا که بر فناست حاشا که اعتماد به ملک فنا کنم
بر نوک نیزه ها برود گر سرم رواست زیرا که این معامله را با خدا کنم
از سوی دوست این سر و جان عاریت بود آخر چرا ز دادن آنها اِبا کنم؟
در عالم الست چنین عهد بسته ام قطع امید و رابطه از ماسوا کنم
جان را به راه دین خدا نیست ارزشی حاشا که فکر جان و سر بی بها کنم
چون باغبان گلشن دین و شریعتم باید که آبیاری او با دِما کنم
موسی اگر ز نیل گذر کرد با شتاب من، بی هراس و واهمه در خون شنا کنم
عیسی اگر ز دار بلا جان بدر کشید من جسم و جان خویشتن اندر بلا کنم
آب حیات، خضر چشیده ز جام ما آب فرات چیست که من اعتنا کنم؟
کوتاه گشت دست من از مکّه و منی باید منای خویشتن این کربلا کنم
من عهد کرده ام که در این دشت کربلا ریش سفید خویش به خونم حنا کنم
این خیمه گاه و قتلگهم مروه و صفاست در بینشان سزاست که سعی و صفا کنم
در آستان ما که «رسولی» سخنسراست پاداش او حواله به روز جزا کنم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان