قسمت دوم
در قسمت نخست مقاله، پس از تبیین فضای حاکم بر نقل حدیث، نمونه های متفاوت عرضه حدیث را تا دوران امام صادق(ع) ارائه دادیم. اینک با ادامه آنها، استمرار و امتداد جریان عرضه را تا پایان دوره حضور نشان داده، با بیان انگیزه های عرضه و چگونگی کاربرد آن در عصر غیبت، مقاله را پایان می بخشیم.
عرضه حدیث بر امام کاظم(ع)
تلاشهای راویان برای دستیابی به متنهای تحریف ناشده و احادیث صحیح، در عصر امام کاظم(ع) نیز ادامه یافت. بقایای برجا مانده از جریان غلو و دروغ بستن و جعل و دسّ کسانی همچون محمد بن بشیر،1 به این تلاش شدت بخشید؛ اما با استحکام شالوده های حکومت عباسی، فضای نیمه آزاد دوره انتقالی امویان به عباسیان خاتمه یافت و ارتباط شیعیان با امام مشکل شد. از این رو، تعداد احادیث عرضه شده (برامام) که از این دوره به ما رسیده است، در مقایسه با دوره امام باقر و امام صادق(ع)، فراوان نیست.
نمونه ها را با احادیث فقهی آغاز می کنیم:
یک.
اسحاق بن عمار: قلت لأبی ابراهیم: بلغنا عن أبیک أنّ الرجل اذا تزوّج المرأة فی عدّتها لم تحلّ له أبدا؟ فقال(ع): هذا اذا کان عالما؛ فاذا کان جاهلا فارقها و تعتدّ ثم یتزوّجها نکاحا جدیدا؛2
اسحاق بن عمار به امام کاظم عرض می کند: از پدرتان به ما رسیده است که اگر مردی با زنی که در عدّه طلاق به سر می برد ازدواج کند، هیچ گاه بر او حلال نمی شود.
امام می فرماید: این حکم برای شخص آگاه (به حکم مسئله، یا در عدّه بودن زن) است؛ اما اگر جاهل باشد، از او جدا می شود و پس از تمام شدن عدّه، از نو با او ازدواج می کند.
گزارش دیگر کلینی نشان می دهد که این عرضه، پس از پرسش و پاسخی میان امام کاظم(ع) و اسحاق بوده است. او بین پاسخ امام و روایت امام صادق(ع)، تنافی می بیند و از این رو آن را عرضه می کند.3
اسحاق بن عمار، حدیثهای دیگری نیز عرضه نموده که شیخ طوسی آنها را گزارش کرده است.4
دو.
شعیب العقرقوفی، عن أبی بصیر، قال: سألت أباعبداللّه عن امرأة تزوّجت ولها زوج فظهر علیها؟
قال: ترجم المرأة ویضرب الرجل مأة سوط لأنّه لم یسأل. قال شعیب: فدخلت علی أبی الحسن فقلت له: امرأة تزوّجت ولها زوج؟ قال: ترجم المرأة ولا شیء علی الرجل؛5
ابو بصیر به شعیب عقرقوفی می گوید: از امام صادق، درباره زن شوهر داری پرسیدم که ازدواج کرده و شوهرش این امر را آشکار کرده است. امام پاسخ داد: زن سنگسار می شود و مرد صد تازیانه می خورد، چون پرس و جو نکرده است.
شعیب می گوید: به نزد امام کاظم رفتم و همین مسئله را باز گفتم.امام کاظم فرمود: زن سنگسار می شود و بر مرد چیزی نیست.
با صرف نظر از قابلیت جمع فقهی بین دو روایت،6 این عرضه نیز نشان می دهد که شأن و بزرگی استاد (ابوبصیر) مانع نمی شود که شاگرد (شعیب)، از نقد حدیث، تن زند و آن را با علم صحیح اهل البیت نسنجد؛ همانگونه که در عرضه حدیث زراره توسط کوفیان دیدیم.
سه.
الحسن بن صدقة: سألت أبالحسن فقلت: انّ بعض أصحابنا روی أنّ للرجل أن ینکح جاریة بنته، ولی ابنة ولابنتی جاریة اشتریتها لها من صداقها. أفیحلّ لی أن أطأها؟ فقال: لا، الاّ باذنها؛7
حسن بن صدقه می گوید: از امام کاظم پرسیدم: فردی از دوستانمان روایت کرده است که مرد می تواند با کنیز دخترش آمیزش کند و دختر من کنیزی دارد که از مهریه اش برای او خریده ام. آیا آمیزش با این کنیز بر من حلال است؟ حضرت فرمود: نه، مگر با اجازه دخترت.
امام(ع) در ادامه، صورتهای مختلف مسئله و مفهوم حدیث عرضه شده را توضیح می دهد.
چهار.
عرضه ای دیگر نیز از حسن بن صدقه گزارش شده است. سند این گزارش، متقن نیست؛ اما از فرهنگ عرضه حدیث حکایت دارد. حسن بن صدقه، مانند بیشتر شیعیان، نمی توانسته احادیث سهوالنبی را بپذیرد. از جمله این احادیث، حدیث مشهور ذوالشمالین است که می گوید پیامبر در نماز چهار رکعتی، پس از تشهد رکعت دوم، سلام داد؛ ولی با یادآوری یکی از اصحاب برخاست و پس از نماز، سجده سهو به جا آورد. حسن بن صدقه به حضور امام می آید و حدیث را عرضه می کند.
گزارش او چنین است:
قلت لأبی الحسن الأول: أسلّم رسول اللّه فی الرکعتین الأولتین؟ فقال: نعم. قلت: حاله حاله؟ قال: انّما أراد اللّه عزّ وجلّ أن یفقّههم؛8
به امام کاظم عرض کردم: آیا حضرت رسول در دو رکعت نخست سلام داد؟ حضرت فرمود: بلی. گفتم: با این شأن و موقعیت؟! گفت: خدا می خواست از این طریق به مردم فقه بیاموزد.
در روایت دیگری، تمام واقعه گزارش شده؛ ولی سبب آن را رحمت خداوند دانسته است، تا مسلمانان این گونه اشتباهات را بریکدیگر عیب نگیرند و راه جبران معلوم شود.9
پنج.
حسن بن جهم که از خاندان زراره و یار دو امام بزرگ، حضرت کاظم و امام رضا(ع)، می باشد (و بر هر یک، حدیثها را عرضه کرده است) می گوید:
دخلت علی أبی الحسن وقد اختضب بالسواد، فقلت: أراک قد اختضبت بالسواد! فقال: انّ فی الخضاب أجرا والخضاب التهیئة ممّا یزید اللّه عزّ وجلّ فی عفّة النساء، و لقد ترک النساء العفّة بترک أزواجهنّ لهنّ التهیئة.
قلت: بلغنا أنّ الحنّاء یزید فی الشیب. قال: أیّ شیء یزید فی الشیب؟ الشیب یزید فی کلّ یوم؛10
حسن بن جهم می گوید: بر امام کاظم وارد شدم در حالی که موهایش را سیاهرنگ کرده بود. گفتم: می بینم با رنگ سیاه خضاب کرده اید!
فرمود: همانا در خضاب، اجر است. خضاب، استفاده از نعمتی الهی است که بر عفت زنان می افزاید. همانا زنان عفت را کنار گذاردند؛ چون همسرانشان آراستگی را کنار گذاردند.
گفتم: چنین به ما رسیده که حنا بر پیری می افزاید. امام فرمود: چه چیز بر پیری می افزاید؟! پیری روز به روز زیاد می شود.
حدیث تأثیر حنا بر پیری، در «کافی» به امام باقر و امام صادق(ع) منسوب است.11 حسن بن جهم در ارتباط با این قبیل موضوعات، عرضه ضمنی دیگری نیز دارد.12
در حوزه عقاید و اندیشه های کلامی نیز، عرضه های متعددی بر امام کاظم(ع) صورت گرفته که از موضوع مقاله بیرون است.13
در پایان این بخش، عرضه ای ضمنی را گزارش می کنیم.
شش.
الحسن بن علی بن مهران: دخلت علی أبی الحسن موسی، وفی اصبعه خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک»، فأدمت النظر الیه فقال: مالک تدیم النظر الیه؟ فقلت: بلغنی أنّه کان لعلیّ أمیرالمؤمنین خاتم، فصّه فیروزج، نقشه «اللّه الملک». فقال أتعرفه؟ قلت: لا. فقال: هذا هو؛14
حسن بن علی بن مهران می گوید: بر امام موسی کاظم وارد شدم و در انگشت ایشان انگشتری یی از نقره با نگین فیروزه دیدم که نقش آن «اللّه الملک» بود. نگاهم را به آن دوختم، حضرت فرمود: چرا بدان چشم دوخته ای؟ گفتم: به من رسیده است که امیرمؤمنان علی(ع) انگشتری نقره ای با نگین فیروزه داشت که نقش آن «اللّه الملک» بود. حضرت فرمود: آیا آن را می شناسی؟ گفتم: نه. فرمود: این همان است.
عرضه های حدیثی، به این موارد محدود نیست و چند نمونه دیگر در بخش «انگیزه های عرضه» خواهد آمد.
عرضه حدیث برامام رضا(ع)
با وجود تلاشهای پیگیر اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، غالیان و منحرفان، به طور کامل از میان نرفتند. حبسهای طولانی امام کاظم(ع) و دور نگه داشتن ایشان از حوزه علمی آن روزگار، به منحرفان جرأت داد تا دروغهای خود ساخته و حدیثهای جعلی را بپراکنند. اختناق سیاسی بر فضای علمی نیز سایه انداخت و فرصت بحث و رد را از شیعیان راستین و عالمان حقیقی گرفت. گریزهای ناگزیر و حبسهای اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) نوشته های آنان را از سوی منافقان داخلی حوزه شیعه، آسیب پذیر می ساخت و اعتماد محدّثان فقیه و فقیهان محدّث را کم رنگ می نمود.15 مراجعه شیعه به «امام» محدود شد و دستور تقیه، تنها سپر حفظ حافظان میراث جعفری شد. با رحلت امام کاظم(ع) برخی از وکیلان سودجو، به انکار امامت امام رضا(ع) برخاستند تا چشم طمع و هوس خویش را از اموال فرستاده شده برای امام پر کنند.16
این حادثه هولناک، توقّفی در عرضه و پالایش حدیث پدید آورد، تا اینکه راد مردی از تبار یقطینیان، به نام یونس بن عبدالرحمان، به پا خاست و از پس بیست سال سکوت و بیست سال سؤال و علم اندوزی، به میدان مبارزه پاگذارد؛ به کوفه آمد؛ میراث حدیثی شیعه را گردآوری کرد، به مدینه برد و بر امام زمان خویش عرضه کرد. او را می توان قهرمان بزرگ عرضه حدیث نامید. مردی که با پایمردی اش در میدان اندیشه، توانست صافی پالاینده ذخیره گرانبهای شیعه باشد.
او پس از انکار دسته بزرگی از احادیث از سوی امام رضا(ع)، به طرد آنها پرداخت و نزاعی پایان ناپذیر و گسترده را در همه عرصه ها با فریب کاران آغاز کرد؛ از اثبات اصل امامت امام رضا(ع)17 و عقاید شیعی، تا فقه و احکام عملی شیعه. او گرچه در این راه رنجها دید و تهمتها به جان خرید،18 امّا توانست به شیعیان، هشتمین چراغ هدایت و فرقان حقّ و باطل را بشناساند.
کشّی در احوال یکی از غالیان به نام مغیرة بن سعید، مذاکره ای را گزارش کرده است که زمینه و ضرورت عرضه ای چنین سترگ و پر رنج را تصویر می کند.19 ما ترجمه قسمتی از آن را می آوریم:
محمّد بن عیسی بن عبید می گوید: در مجلسی بودم. شخصی از اصحاب به یونس گفت: چرا این قدر در حدیث، سختگیری می کنی؟ چرا این قدر به انکار احادیث می پردازی؟ چه چیز تو را به ردّ احادیث وا می دارد؟
یونس پاسخ داد: هشام بن حکم از امام صادق(ع) برایم حکایت کرد: هیچ حدیث نسبت داده شده به ما را نپذیرید، مگر اینکه موافق قرآن و سنّت باشد، یا شاهدی بر آن در حدیثهای قبلی ما بیابید؛ زیرا مغیرة بن سعید در کتابهای پدرم دست برد و در آنها احادیثی نهاد که پدرم نگفته بود. پس تقوا بورزید و آنچه مخالف گفته خدا و سنّت پیامبر است، بر ما نبندید؛ چون ما سخن که می گوییم، گفته خدا و پیامبر را نقل می کنیم.
یونس پس از نقل این حدیث، چنین ادامه داد:
من به عراق آمدم و در آنجا تعدادی از اصحاب امام باقر(ع) و عدّه فراوانی از اصحاب امام صادق(ع) را یافتم. از آنان حدیث شنیدم و کتابهایشان را گرفتم. سپس آنها را بر امام رضا(ع) عرضه نمودم. امام، بسیاری از آنها را انکار کرد و نپذیرفت که حدیث امام صادق(ع) باشد و به من فرمود: ابوالخطاب بر امام صادق(ع) دروغ بست؛ خدا لعنتش کند! و تا به امروز نیز پیروان ابوالخطاب، این حدیثهای ساختگی را در کتابهای اصحاب امام صادق(ع) می گنجانند. پس نپذیرید که حدیث مخالف قرآن از ما باشد؛ چون هرگاه سخن بگوییم، موافق قرآن و سنّت می گوییم.
یونس بن عبدالرحمان با شناختی که از مسیر انتقال حدیث به معاصران خود می دهد، عرضه را به عنوان یکی از راه های نقّادی و پالایش «حدیث» و «مجموعه های حدیثی»، باز می شناساند. او و ابن فضّال، خود، کتابهای «فرائض» و «دیات» را بر امام رضا(ع) عرضه می کنند.
از هر دو گونه عرضه (منفرد و مجموعه ای) بر امام رضا(ع)، نمونه هایی را ارائه می کنیم:
الف. عرضه مجموعه احادیث
یک. کتاب فرائض: این کتاب، احکام ارث را در خود جای داده است و به احتمال فراوان، جزئی از کتاب «جامعة» یعنی همان دستنوشته های حضرت علی(ع) از املای حضرت رسول(ص) است.20
زراره 21 و محمد بن مسلم22 و ابوبصیر23 این کتاب را دیده و احکام متعدّدی از آن نقل کرده اند. عبدالرحمان بن حجّاج نیز از آن، حدیث نقل کرده است.24
کلینی گزارش عرضه این کتاب را بر امام رضا(ع) از زبان یونس بن عبدالرحمان و ابن فضّال، این گونه آورده است:
عرضنا کتاب الفرائض عن أمیرالمؤمنین(ع) علی أبی الحسن الرضا(ع). فقال: هو صحیح.25
کتاب فرائض از حضرت امیر(ع) را بر امام رضا(ع) عرضه کردیم. امام فرمود: آن درست است.
دو . کتاب دیات: این همان کتاب دیات ظریف بن ناصح و یا عبداللّه بن ابجر است که به جهت عرضه بر امام صادق(ع)، در بخش خود گذشت. این کتاب، دوباره از سوی یونس و ابن فضّال بر امام رضا(ع) عرضه می شود، و امام می فرماید:
نعم؛ هو حقّ و قد کان أمیرالمؤمنین(ع) یأمر عمّاله بذلک.
آری، آن حق است و امیرمؤمنان، کار گزارانش را بدان امر می کرد.26
حسن بن جهم نیز با عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) اجازه روایت آن را گرفته است.27
نجاشی، عرضه این کتاب بر امام رضا(ع) را به عبداللّه بن ابجر نیز نسبت داده است.28
سه. مکاتبات: از دیگر عرضه های مجموعه ای بر امام رضا(ع)، مکاتبه عبداللّه بن محمد با ایشان است. او احادیث متعدّدی را که شنیده بود، در نامه ای می نویسد و به خدمت امام می فرستد تا درستی آنها را جویا شود. امام، بعضی از آنها را تأیید و بعضی دیگر را رد می کند. این مکاتبه را علی بن مهزیار دیده است و قسمتهایی از آن را نقل کرده است. کلینی و شیخ طوسی، مواردی را نقل کرده اند.29 و شیخ طوسی، افزون بر این، یک مورد هم از طریق علی بن اسماعیل نقل می کند.30 این نامه، خطاب به «ابوالحسن(ع)» نوشته شده که برای آگاهی از سبب تفسیر آن به امام رضا(ع) می توانید به «قاموس الرجال» مراجعه فرمایید.31
ب. عرضه احادیث منفرد
یک.
أحمد بن محمد بن أبی نصر: قلت لأبی الحسن(ع): إن أصحابنا یروون أنّ حلق الرأس فی غیر حجّ ولا عمرة مثلة. فقال: کان أبوالحسن(ع) إذا قضی مناسکه عدل إلی قریة یقال لها سایة، فحلق.32
احمد بن محمد می گوید به امام رضا(ع) عرض کردم: دوستان ما روایت می کنند که تراشیدن سر در غیر از حج و عمره، مانند مثله کردن است. امام رضا(ع) فرمود: امام کاظم(ع)، هنگامی که اعمال حج را تمام کرد، به دهکده ای به نام سایه رفت و سرش را تراشید.
دو.
محمد بن اسماعیل بن بزیع: سألت أباالحسن الرضا(ع) عن آنیة الذهب والفضّة، فکرههما، فقلت: قد روی بعض أصحابنا أنّه کان لأبی الحسن(ع) مرآة ملبسه فضّة. فقال: لا والحمدللّه إنّما کانت لها حلقة من فضّة وهی عندی.33
محمد بن بزیع می گوید: از امام رضا(ع) پرسیدیم ظرفهای طلا و نقره چه حکمی دارند؟ حضرت، آن دو را ناپسند دانست. پس گفتم برخی دوستان روایت می کنند که امام کاظم(ع) آینه ای با روکش نقره داشت. حضرت فرمود: نه؛ خدا را سپاس؛ تنها حلقه آن از نقره بود؛ و [اکنون] نزد من است.
حسن بن جهم نیز عرضه ضمنی حدیث داشته که شیخ طوسی آن را گزارش کرده است.34
سه.
در بخش نخست مقاله، آوردیم که امامان، افزون بر پاسداری از میراث حدیثی شیعه، به رویارویی با اندیشه های مهاجم برخاستند و رسالت انتقال امانتدارانه میراث سترگ نبوی را بر عهده گرفتند. یکی از شخصیت های فعّال این عرصه در زمان امام رضا(ع)، حسین بن خالد است. ما یک نمونه را در این بخش، گزارش می کنیم (و چند نمونه دیگر را در «انگیزه های عرضه» می آوریم):
الحسین بن خالد عن أبی الحسن الثانی: قلت له: إنّا روینا فی الحدیث أن رسول اللّه کان یستنجی و خاتمه فی اصبعه وکذلک کان یفعل أمیرالمؤمنین(ع) وکان نقش خاتم رسول اللّه(ص) «محمد رسول اللّه». قال: صدقوا.
قلت: فینبغی لنا أن نفعل؟ قال: إنّ اولئک کانوا یتختّمون فی الید الیمنی و إنّکم أنتم تتختّمون فی الیسری.35
حسین بن خالد به امام رضا(ع) می گوید: برای ما چنین روایت شده که رسول خدا در همان حال که انگشتر به انگشت داشت، طهارت می گرفت و حضرت امیر نیز این گونه می کرد؛ در حالی که نقش انگشتر حضرت رسول، «محمد رسول اللّه» بود. امام رضا(ع) فرمود: راست گفتند.
گفتم: شایسته است، ما هم انجام دهیم؟ فرمود: آنان به دست راست انگشتر می کردند و شما در دست چپ انگشتر می کنید.
چهار.
آخرین عرضه ای که در این بخش به آن اشاره می کنیم، عرضه مأمون (خلیفه عباسی) است. گزارشگر این عرضه، علی بن محمد بن جهم است. او می گوید:
سمعت المأمون یسأل الرضا، علی بن موسی(ع)، عمّا یرویه الناس من أمر الزهرة، و إنّها کانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت و ما یروونه من أمر سهیل وإنّه کان عشّارا بالیمن. فقال: کذبوا فی قولهم، إنّهما کوکبان….36
شنیدم که مأمون از امام رضا(ع) درباره آنچه مردم روایت می کنند می پرسد. روایت چنین است که ستاره زهره، زنی بوده است که هاروت و ماروت، شیفته اش شدند و سهیل، مردی باجگیر بوده است در یمن. حضرت رضا(ع) فرمود: به دروغ سخن گفتند؛ آن دو، دو ستاره اند….
گزارشهای علامه مجلسی در باب «انواع المنسوخ»، نشانگر نسبت دادن این قول به پیامبر گرامی و دیگر معصومان است.37 داستان شیفتگی هاروت و ماروت را نیز می توانید در «بحار» بنگرید.
عرضه های دیگری بر امام رضا(ع) گزارش شده است که آنها را می توان در جوامع روایی یافت.38
عرضه حدیث بر امام جواد(ع)
عرضه حدیث در این دوره نیز به هر دو شکل کلّی و جزئی بوده و برای هر یک از آنها نمونه هایی در دست است. شیعیان و اصحاب استوار و درست اندیش، در این برهه نیز سنّت حسنه عرضه را پاس داشتند و تأیید امامان را بر میراث و ذخیره گرانقدر شیعه، استمرار و اتصال بخشیدند. از این رو می بینیم علی بن مهزیار، با وجود عرضه قبلی حدیث توسط دیگر اصحاب و برای پایان دادن به اختلاف فقها، حدیث اتمام و قصر نماز در حرم مکّه و مدینه را دوبار بر امام جواد(ع) عرضه می کند. او ابتدا مکاتبه می کند و سپس در حضور امام، از درستی آن جویا می شود. کلینی و شیخ طوسی این قضیه را نقل کرده اند.
یک.
الروایة قد اختلفت عن آبائک فی الإتمام والتقصیر فی الحرمین، فمنها بأن یتمّ الصلاة ولو صلاة واحدة ومنها أن یقصّر مالم ینو مقام عشرة أیّام. ولم أزل علی الإتمام فیهما إلی أن صدرنا فی حجّنا فی عامنا هذا. فان فقهاء أصحابنا أشاروا علیّ بالتقصیر إذ کنت لا أنوی مقام عشرة أیّام فصرت إلی التقصیر وقد ضقت بذلک حتی أعرف رأیک.
فکتب الیّ بخطّه: قد علمت یرحمک اللّه فضل الصلاة فی الحرمین علی غیرهما فإنّی أحبّ لک إذا دخلتهما أن لا تقصر و تکثر فیهما الصلاة.
فقلت له بعد ذلک بسنتین مشافهة: إنّی کتبت الیک بکذا فأجبتنی بکذا. فقال: نعم. فقلت: أیّ شیء تعنی بالحرمین؟ فقال: مکّة والمدینة.39
از آنجا که این عرضه، تکرار عرضه در زمان امام کاظم(ع) می باشد و امام دوباره، بر اتمام نماز در دو حرم مکّه و مدینه تأکید ورزیده اند، از ترجمه آن صرف نظر می نماییم.
دو.
از علی بن مهزیار، عرضه دیگری در دست می باشد که در همه کتب اربعه به یک شکل آمده است و از آنجا که کلینی آن را پس از مکاتبه علی بن مهزیار و امام جواد(ع) آورده است، آن را در این بخش جای دادیم.
مضمون گزارش، امام را معین نمی کند.
علی مهزیار: قلت: روی بعض موالیک عن آبائک(ع) انّ کلّ وقف إلی وقت معلوم فهو واجب علی الورثة وکل وقف إلی غیر وقت معلوم، جهل مجهول باطل مردود علی الورثة وأنت أعلم بقول آبائک.
فکتب(ع): هو عندی کذا.40
علی بن مهزیار می گوید: گفتم برخی از علاقه مندان شما از پدرانت نقل کرده اند که هر وقفی مدّت دار باشد، بر وارثان واجب می شود و هر وقفی که مدّتش نامعلوم باشد، نامشخص و باطل است و به وارثان باز می گردد؛ و تو به گفته پدرانت آگاهتری.
امام نوشت: نزد من نیز چنین است.
ناگفته نماند که این حدیث، سازگاری با فقه و احادیث دیگر ندارد. از این رو، باید همچون شیخ طوسی آن را تأویل کرد.
سه.
عرضه دیگری که کشّی آن را گزارش کرده است، مربوط به شخصی به نام عبدالجبار بن مبارک، از اهالی نهاوند است که در جنگی اسیر شده و سپس فرار کرده است. او حدیثی می شنود و آن را منطبق با وضعیتش می یابد؛ از این رو به خدمت امام جواد(ع) می رسد و حدیث را عرضه کرده، وضعیّت خود را شرح می دهد. امام، حدیث را تأیید و مشکل او را هم حل می کند. ما در اینجا قسمتی از گزارش را می آوریم:
عبدالجبار بن المبارک النهاوندی: أتیت سیّدی سنة تسع ومأتین، فقلت له: جعلت فداک إنّی رویت عن آبائک أنّ کلّ فتح، فتح بضلال، فهو للإمام. فقال: نعم.41
عبدالجبار بن مبارک نهاوندی می گوید: در سال دویست و نه، به خدمت سرورم رسیدم و عرض کردم فدایت شوم، برای من از پدرانت روایت شده که «غنایم جنگی» در زمان پیشوایان گمراه، برای امام عصر(ع) است. ایشان فرمود: آری.
عبدالجبار پس از تأیید امام، خود را بنده ایشان می خواند؛ سپس نسبت به ازدواج و حج و کسب و کارش از امام(ع) حلّیت می طلبد و مدّتها بعد (و آن گونه که خود می گوید، به سال دویست و سیزده) به خدمت امام می رسد و آزادی خود را می گیرد. امام، آزادی او را مکتوب هم می کند.
حضرت آیة اللّه خویی(ره) به استناد نقل این واقعه از سوی ابن شهر آشوب در احوال امام باقر(ع)، و دلیلهای دیگر، به گزارش کشّی اطمینان ندارد و بهتر آن می داند که این عرضه را بر امام ابوجعفر محمد بن علی الباقر(ع) بشمریم و نه امام ابوجعفر محمد بن علی الجواد(ع).42 امّا با مراجعه به «قاموس الرجال» می توان اطمینان یافت که این حدیث برامام جواد(ع) عرضه شده است.43
چهار.
محمد بن اسماعیل الرازی عن أبی جعفر الثانی(ع): قلت له: جعلت فداک، ما تقول فی الصوم؟ فإّنه قد روی أنّهم لایوفّقون لصوم. فقال: اما إنّه قد اجیبت دعوة الملک فیهم. فقلت: وکیف ذلک، جعلت فداک؟ قال: إنّ الناس لمّا قتلوا الحسین، صلوات اللّه علیه، أمر اللّه تبارک و تعالی ملکا ینادی: ایتها الأمّة الظالمة القاتلة عترة نبیّها، لاوفّقکم اللّه لصوم ولا فطر!44
محمّد رازی می گوید به امام جواد عرض کردم: فدایت شوم، در مورد روزه چه می گویی؟ چنین نقل شده که آنان موفق به روزه داری نمی شوند. امام گفت: آگاه باش که نفرین فرشته در آنان کارساز شده است. گفتم: فدایت شوم! چگونه؟ فرمود: هنگامی که مردم حسین صلوات اللّه علیه را کشتند، خداوند تبارک و تعالی دستور داد که فرشته ای ندا دهد: ای امت ستمکار و قاتل فرزندان پیامبرتان، خداوند شما را به روزه و افطار موفق ندارد!
تفصیل واقعه و به عبارت دیگر، حدیث عرضه شده را کلینی و صدوق نقل کرده اند.45
پنج.
گونه دیگر عرضه بر امام جواد(ع)، عرضه کتاب های روایی اصحاب دو امام بزرگ، حضرت باقر و حضرت صادق(ع) است. کتاب هایی که بخش بزرگی از روایات اهل بیت را دربردارد. عرضه کننده این مجموعه بزرگ که تأیید کلّی امام را برای کتاب های شیعه به ارمغان می آورد، از اشعریان قم است. محمّد بن الحسن بن ابی خالد، مشهور به شنبولة (یا شینولة) به امام جواد(ع) عرض می کند:
جعلت فداک، إنّ مشایخنا رووا عن أبی جعفر وأبی عبداللّه(ع)؛ وکانت التقیّة شدیدة، فکتموا کتبهم فلم ترو عنهم، فلما ماتوا صارت تلک الکتب الینا.
فقال: حدّثوا بها، فإنّها حقّ؛46
فدایت گردم، استادان ما از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کردند؛ ولی به سبب تقیّه شدید، کتاب هایشان را پنهان کردند. از این رو چیزی از آنها روایت نشد و چون مردند، آن کتاب ها به مارسید.
امام فرمود: از آنها حدیث نقل کنید؛ به درستی که آنها حق هستند.
درپی این تأیید، محمد بن حسن، کتاب های متعددی را نقل می کند. نجاشی و شیخ طوسی، مواردی از روایت کتاب توسط او را گزارش کرده اند.47
عرضه کتاب «یوم ولیلة» اثر یونس بن عبدالرحمان نیز توسط کشّی گزارش شده است.48 تفصیل عرضه این کتاب را به جهت تکرارش بر امام دهم و امام یازدهم(ع) در بخش های آینده می آوریم. امام جواد(ع) افزون بر تأیید، پس از عرضه به ایشان، خود نیز در ضمن عیادت از احمد بن ابی خلف، کتاب را می بیند و پس از نگرش دقیق و صفحه به صفحه از آغاز تا پایان کتاب، با سه بار طلب رحمت برای نویسنده اش (یونس) آن را تأیید می کند.
عرضه حدیث بر امام هادی(ع)
دوره امام هادی(ع)، آغاز مجدّد حبس آشکار امامان شیعه است. ظاهر سازی های مأمون و معتصم نسبت به امام رضا و امام جواد(ع) به پایان می رسد و متوکّل عباسی، چهره حقیقی خلافت را نشان می دهد. این معنا از القاب دو امام بزرگ، امام هادی(ع) (صاحب العسکر) وامام حسن عسکری(ع) هویداست. به اقتضای این وضعیت، تعداد فراوانی از نقلها و عرضه ها از طریق مکاتبه و نامه نگاری صورت می گیرد. نمونه بارز این تلاش سخت، ابراهیم بن محمد همدانی است. او که از اصحاب چندین امام شمرده می شود، در برخی مکاتبه هایش احکام فقهی را پرسیده است49 و گاه روایت مشتمل بر حکم را به جهت اختلاف در تفسیر آن، به امام عرضه کرده و معنای درست آن را جویا شده است.50 افزون بر اینها، روایات متعارض را عرضه نموده و تأیید امام را نسبت به یک طرف خواسته است. شیخ طوسی این نمونه را این گونه گزارش کرده است:
یک.
ابراهیم بن محمد الهمدانی قال: اختلفت الروایات فی الفطرة، فکتبت الی أبی الحسن صاحب العسکر(ع) أسأله عن ذلک.
فکتب: انّ الفطرة صاع من قوت بلدک….51
ابراهیم بن محمد همدانی می گوید: چون روایات در معنای فطریه روزه مختلف شدند، به امام هادی(ع) نامه نوشتم و از مسئله جویا شدم. امام(ع) نوشت: همانا فطریه، یک صاع (یعنی سه کیلو) از خوراک معمولی محل زندگی ات می باشد. [سپس امام به ذکر مثالها و سایر احکام زکات فطریه می پردازد.]
دو.
من کتاب «مسائل الرجال» لمولانا أبی الحسن الهادی ع ، قال محمد بن الحسن، قال محمد بن هارون الجلاّب: قلت: روینا عن آبائک إنّه یأتی علی الناس زمان، لایکون شیء أعزّ من أخ أنیس أو کسب درهم من حلال.
فقال لی: یا أبا محمّد، إنّ العزیز موجود و لکنّک فی زمان لیس شیء أعسر من درهم حلال و أخ فی اللّه عزّ وجلّ.52
در کتاب «مسائل الرجال» (مسئله هایی که از امام هادی(ع) پرسیده شده و احمد بن اسحاق اشعری آنها را جمع آوری کرده است53) چنین آمده است که محمد بن هارون به امام هادی(ع) عرض می کند: از پدرانت به ما رسیده است که زمانی بر مردم می گذرد که هیچ چیز کمیاب تر از برادر غمخوار یا درهم حلال نیست. حضرت هادی(ع) می فرماید: ای ابو محمد، کمیاب، یافت می شود؛ ولی تو در دورانی زندگی می کنی که هیچ چیز نایاب تر از درهم حلال و برادری به خاطر خدا نیست.
سه.
حفص جوهری از دیگر راویانی است که بر امام هادی(ع) عرضه ای ضمنی داشته است. نکته جالب توجه در این عرضه، گزارش فعل و نه گفته امامان پیشین است. او که متوجّه اختلاف نظر در زمان سجده شکر بوده است، می بیند که امام هادی(ع) بلافاصله پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده نمی کند؛ بلکه پس از پایان چهار رکعت نماز نافله مغرب، سجده شکر می گزارد. از این رو می گوید:
قلت له: کان آباؤک یسجدون بعد الثلاثة.
فقال [ابوالحسن علی بن محمّد(ع)]: ما کان أحد من آبائی یسجد الاّ بعد السبعة.54
به ایشان عرض کردم: پدرانت پس از سه رکعت نماز مغرب، سجده شکر می گزاردند. امام هادی(ع) فرمود: هیچ یک از پدرانم سجده شکر نمی گزاردند، مگر پس از هفت رکعت (سه رکعت مغرب و چهار رکعت نافله آن).
روایت معارض با این گزارش را شیخ طوسی پس از نقل این عرضه آورده است؛55 امّا چگونگی تفسیر و جمع بین دو خبر را در «استبصار» بیان کرده است.56
چهار.
محمد بن الریّان: کتبت إلی العسکری(ع): جعلت فداک، روی لنا أن لیس لرسول اللّه(ص) من الدنیا الا الخمس.
فجاء الجواب: أنّ الدنیا وما علیها لرسول اللّه.57
محمد بن ریّان58 می گوید: به امام عسکری نوشتم: فدایت گردم برای ما روایت شده که برای پیامبر خدا(ص) نصیبی از دنیا بجز خمس نیست. جواب آمد: دنیا و هر چه در آن است، برای پیامبر خداست.
پنج.
عرضه مجموعه های حدیثی بر امام هادی(ع) نیز گزارش شده است. سهل بن یعقوب بن اسحاق، مکنّی به ابو السری و ملقب به أبو نؤاس که شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی(ع) شمرده است،59 به مجموعه ای از احادیث نحوست و سعد ایّام دست می یابد. اگرچه او این مجموعه را از طریق سلسله راویان (مشایخ و شاگردان) اخذ کرده است، امّا آن را به حضور امام(ع) می برد و می گوید:
یا سیّدی، قد وقع لی اختیارات الأیّام عن سیّدنا الصادق(ع) مما حدّثنی به الحسن بن عبداللّه بن مطهّر عن محمد بن سلیمان عن أبیه عن سیّدنا الصادق(ع) فی کلّ شهر، فأعرضه علیک؟ فقال لی: افعل. فلمّا عرضته علیه و صححّته، قلت له: یا سیّدی فی أکثر هذه الأیّام قواطع عن المقاصد، لما ذکر فیها من التحذیر والمخاوف….60
ای سرور من! مجموعه «اختیارات الأیام» از امام صادق(ع) از طریق حسن بن مطهر از محمد بن سلیمان از پدرش از امام صادق(ع) به دستم رسیده است؛ آیا آن را بر شما عرضه کنم؟ امام فرمود: بکن. پس هنگامی که عرضه کردم و آن را تصحیح نمودم، گفتم: سرورم، در بیشتر این روزها آن قدر از خطرها سخن رفته و زینهار داده شده که انسان را از مقاصدش باز می دارد….
حدیث ادامه دارد و امام، چاره را در ولایت خالصانه اهل بیت می داند.
این مجموعه، به دو طریق دیگر هم گزارش شده است که شیخ حرّ عاملی هر دو را در «وسائل الشیعه» آورده است.61 گفته شیخ حر در پایان یکی از این دو، نشان دهنده بزرگی این مجموعه است که سید بن طاووس آن را در «الدروع الواقیة» نقل کرده است.62
کتاب «یوم ولیلة» نیز بر امام هادی(ع) عرضه شده است که در بخش «انگیزه عرضه» می آید.
عرضه حدیث بر امام حسن عسکری(ع)
با توجه به دوره بسیار کوتاه شش ساله امامت حضرت و حبس ایشان در پادگان نظامی، نمی توان عرضه های متعدّدی را انتظار داشت و کمی نمونه ها با وجود بررسی تقریبا تمام احادیث ایشان، نشانگر رکود جریان عرضه نیست. به عبارت دیگر، نسبت تعداد احادیث عرضه شده به احادیث نقل شده از ایشان، کمتر از همین نسبت در احادیث صادقین(ع) نیست. شکل عرضه در این دوره، تفاوتی با گذشته ندارد و در هر دو زمینه احادیث منفرد و مجموعه ای صورت گرفته است:
الف: احادیث منفرد
یک.
شیخ طوسی در «تهذیب» به طریقه خود از احمد بن محمّد بن مطهر نقل می کند:
کتبت إلی أبی محمّد(ع): إنّ رجلا روی عن آبائک(ع): أنّ رسول اللّه(ص) ما کان یزید من الصلاة فی شهر رمضان علی ما کان یصلّیه فی سائر الأیّام. فوقّع(ع): کذب؛ فضّ اللّه فاه! صلّ فی کلّ لیلة من شهر رمضان عشرین رکعة إلی عشرین من الشهر، وصلّ لیلة احدی وعشرین مأة رکعة، وصلّ لیلة ثلاث وعشرین مأة رکعة، وصلّ فی کلّ لیلة من العشر الأواخر ثلاثین رکعة.63
احمد بن محمد مطهّر می گوید: به امام حسن عسکری(ع) نوشتم که فردی روایت کرده است از پدران شما که رسول خدا در ماه مبارک رمضان، افزون بر دیگر روزها نماز نمی خواند.
امام در پاسخ نوشت: دروغ گفته است؛ خدا دهانش را خرد کند! در هر شب از ماه رمضان، بیست رکعت نماز بگذار تا بیستم ماه و در شب بیست و یکم، صد رکعت و در شب بیست و سوم نیز صد رکعت نماز بگذار و در هر یک از ده شب آخر، سی رکعت نماز بجا آر.
دو.
عرضه دیگری که می توان آن را حدّ میانه احادیث منفرد و مجموعه ای دانست، عرضه ای مربوط به احادیث وقف و صدقه می باشد. مسئله چگونگی وقف و دائمی بودن یا نبودن و حالتها و صورتهای گوناگون آن که بستگی فراوانی به خواسته ها و نیّت واقف دارد، پاسخها و راه حل های متفاوتی را در پی داشته است.64 بازتاب نخست این تعدّد، اختلاف بوده است و از این رو، صفّار (محدّث مشهور شیعی) به امام حسن عسکری(ع) نامه می نویسد و از سبب این اختلافها جویا می شود. شیخ صدوق و شیخ طوسی این مکاتبه را گزارش کرده اند و کلینی نیز بدون نام بردن از صفّار، آن را آورده است. صدوق می گوید:
کتب محمّد بن حسن الصفّار(رضی اللّه عنه) إلی أبی محمّد الحسن بن علی(ع) فی الوقوف و ماروی فیها عن آبائه(ع)؛ فوقّع(ع): الوقوف تکون علی حسب ما یوقف أهلها، إن شاء اللّه تعالی.65
صفّار به امام حسن عسکری(ع) نامه می نویسد و درباره وقفها و آنچه در مورد آن از پدرانش روایت رسیده، جویا می گردد.
امام می نگارد: وقفها بر طبق آنچه صاحبانشان وقف کرده اند، [اداره] می شود، ان شاء اللّه!
از صفّار در همین موضوع، مکاتبه ای دیگر گزارش شده است که خود، عرضه ای مستقل به شمار می آید.66از آنجا که مکاتبه به شکلهای فقهی وقف می پردازد و احتیاج به بررسی علمی دارد، از آوردن آن خودداری می کنیم.
ب:عرضه مجموعه های روایی
یک.
افزون بر احادیث منفرد، مجموعه های روایی متعددی بر امام حسن عسکری(ع) عرضه شده است که بزرگترین آنها را می توان مجموعه کتابهای بنی فضّال دانست. بنی فضّال، خاندان بزرگی از شیعه بودند که راویان مشهوری در میان آنان پدید آمد. اینان در جریان انتقال امامت از امام صادق(ع) به امام کاظم(ع)، از صراط حق لغزیدند و معتقد به امامت عبداللّه افطح شدند. از این رو، مورد سوء ظنّ شیعیان قرار گرفتند و صحت روایات و کتابهایشان مورد تردید قرار گرفت و این در حالی بود که کتابهای آنان در همه جا پخش شده بود. این مشکل همگانی سبب شد که شیعیان به امام حسن عسکری(ع) مراجعه کنند و از درستی این کتاب ها جویا شوند و بگویند:
کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منها ملأ؟
فقال صلوات اللّه علیه: خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا.67
با کتاب های بنی فضّال چه کنیم، در حالی که خانه های ما از آنها انباشته است؟ امام حسن عسکری صلوات اللّه علیه فرمود: آنچه روایت کرده اند، بگیرید و آنچه نظر داده اند، رها کنید.
این عرضه کلّی و اجمالی، تأثیر بسزایی در غنای فرهنگ شیعه داشته است و حسین بن روح نوبختی، نائب امام مهدی(ع)، آن را به صورت یک قاعده مورد استفاده قرار می دهد که در بخشهای آینده بدان اشاره می شود.
دو.
دو عرضه دیگر، ولی با یک موضوع، بر امام حسن عسکری(ع) گزارش شده است. موضوع این دو، عرضه کتاب «یوم ولیله» یونس بن عبدالرحمان است که توسط دو راوی مختلف انجام گرفته است. راوی نخست، ابوهاشم جعفری است که کتاب را بر امام هادی(ع) عرضه کرده است و دوباره آن را بر امام حسن عسکری(ع) عرضه می کند.68 راوی دیگر، بورق بوسنجانی است که به سامرا می آید و پس از ورود بر امام عسکری(ع)، کتاب را ارائه می کند و از امام می خواهد که در آن بنگرد. امام پس از نگرش دقیق و صفحه به صحفه، می فرماید:
هذا صحیح؛ ینبغی أن یعمل به.69
این درست است؛ سزاوار است بدان عمل شود.
عرضه حدیث بر امام مهدی(عج)
با آغاز دوره غیبت و ارتباط شیعه و امام از طریق وکیلان و نائبان خاص، مشکلات جدیدی برای انتقال گفته ها، رهنمودها و پاسخهای امام(عج) بروز نمود. پیدایش وکیلان و سفیران دروغین و تقیه شدید و اجباری نائبان خاص، تردیدهایی را در برخی نامه ها و توقیعات منسوب به ناحیه مقدسه حضرت حجّت، برانگیخت. از این رو، بزرگان شیعه با مکاتبه ها و پرسشهای فراوان، از درستی اصل و یا مضمون توقیعات، جویا می شدند. نمونه هایی (از این نامه نگاری ها) را شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود آورده است70 و در یک تحقیق گسترده تر می توان آنها را نیز در جریان عرضه حدیث، داخل دانست.
یک.
حمیری مکاتبه ای دارد که طبرسی در «االحتجاج»، آن را نقل کرده است. از این مکاتبه، نمونه ای را می آوریم که شبیه آن در بخش عرضه بر امام هادی(ع) نمونه سوم گذشت و کلام امام در اینجا می تواند ناظر به آن باشد.
سئل عن سجدة الشکر بعد الفریضة، فإنّ بعض أصحابنا ذکر أنها «بدعة»؛ فهل یجوز أن یسجدها الرجل بعد الفریضة؟ وإن جاز، ففی صلاة المغرب هی بعد الفریضة أو بعد الأربع رکعات نافلة؟
فأجاب(ع): سجدة الشکر من ألزم السنن وأوجبها، ولم یقل إنّ هذه السجدة بدعة إلاّ من أراد أن یحدث بدعة فی دین اللّه. فأمّا الخبر المروی فیها بعد صلاة المغرب والاختلاف فی أنّها بعد الثلاث أو بعد الأربع؛ فإنّ فضل الدعاء والتسبیح بعد الفرائض علی الدعاء بعقیب النوافل کفضل الفرائض علی النوافل، والسجدة دعاء وتسبیح، فالأفضل أن تکون بعد الفرض، فإن جعلت بعد النوافل أیضا جاز.71
از سجده شکر پس از نماز واجب پرسید، زیرا برخی آن را بدعت می دانند. آیا به جا آوردن آن پس از نماز، جائز است؟ و اگر جائز است، در نماز مغرب، پس از سه رکعت واجب است، یا پس از چهار رکعت نافله آن؟
امام پاسخ داد: سجده شکر از ضروری ترین و لازم ترین سنّتهاست و کسی این سجده را بدعت نخوانده مگر شخصی که خود قصد بدعتگذاری در دین را دارد. امّا حدیث روایت شده مربوط به سجده شکر نماز مغرب که پس از سه رکعت است یا چهار رکعت، همانا برتری دعا و تسبیح پس از نماز واجب بر دعای پس از نافله، مانند برتری خود واجب بر نافله است، و سجده شکر، دعا و تسبیح است. از این رو، بهتر است پس از سه رکعت واجب انجام شود، و اگر پس از چهار رکعت نافله هم آورده شود، جایز است.
دو.
از حمیری، مکاتبه ای دیگر نیز در دست است که آن را در سال 308هجری نگاشته و از دو مکاتبه قبلی، عرضه های بیشتری در بر دارد. عرضه های مربوط به روزه ماه رجب و فروش مال وقفی و مهریه زنان، از آن جمله اند. ما یک نمونه را برای زمینه سازی بحث (انگیزه های عرضه/تعارض) ذکر می کنیم و دو نمونه دیگر را در همان جا می آوریم.
الحمیری: روی لنا عن صاحب العسکر(ع) أنه سئل عن الصلاة فی الخزّ الذّی یغش بوبر الأرانب؛ فوقّع: یجوز، و روی عنه أیضا: أنّه لایجوز. فایّ الخبرین یعمل به؟
فأجاب: إنّما حرّم فی هذه الأوبار والجلود، فأمّا الأوبار وحدها فکلّ حلال.72
حمیری: برای ما چنین روایت شده که از امام هادی(ع) درباره نماز در پوست خز که با کرک خرگوش پوشیده شده است، سئوال شد؛ امام نوشت: جایز است. و همچنین از او روایت شده که جایز نیست. به کدام روایت عمل شود؟
امام پاسخ داد: در نماز، استفاده از کرک و پوست، تحریم شده و امّا کرک به تنهایی حلال است.
حدیث عرضه شده نخست، در جوامع روایی نقل شده است و زمینه بحث و پرس و جو را روشن می کند. دلیل تعبیر ما از «صاحب العسکر» به امام هادی(ع) همین گزارش است.73 هم حدیث عرضه شده و هم این توقیع، از نظر فقهی و موازین به دست آمده از سایر احادیث، نیازمند تفسیر هستند که در کتابهای فقه، بدان پرداخته شده است. عرضه دیگری از حمیری در بخش «انگیزه عرضه» می آید.
سه.
افزون بر حمیری، محمد بن صالح همدانی نیز عرضه حدیثی داشته است. او که از وکیلان امام زمان(ع) بوده، 74 در معرض طعنه ها و زخم زبان های اطرافیان خود قرار گرفته است و در مکاتبه ای از این وضعیت، به امام، شکوه می کند. او خود می گوید:
کتبت إلی صاحب الزمان(ع): إن أهل بیتی یؤذونی و یقرعونی بالحدیث الذّی روی عن آبائک(ع) أنّهم قالوا: خدّامنا وقوّامنا شرار خلق اللّه. فکتب: ویحکم ما تقرؤون ما قال اللّه تعالی «وجعلنا بینهم و بین القری الّتی بارکنا فیها قری ظاهرة»؟! فنحن واللّه القری الّتی بارک اللّه فیها وأنتم القری الظاهرة.75
به امام زمان(عج) نوشتم: خانواده ام مرا می آزارند و با حدیثی که به پدرانت نسبت می دهند، مرا خوار و خفیف می سازند. آنان نقل می کنند که پدرانت گفته اند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترین مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخم نگاشت: وای بر شما، مگر نخوانده اید که خداوند تعالی گفت: «وما میان آنان و شهرهایی که بدانها برکت دادیم، شهرهایی آشکار قرار دادیم». به خدا قسم ما آن شهرهای مبارکیم و شما (خدمتگزاران ما) شهرهای آشکارید.
این تفسیر زیبا و تمثیل گونه از کلام الهی که در جوامع روایی، آن را از امام سجاد و امام باقر(ع) نیز گزارش کرده اند،76 ما را به نتیجه گیری از مقاله رهنمون می سازد؛ یعنی روشن نمودن وظیفه فعلی در دوره ای که دست شیعه از خورشید ولایت کوتاه است و به نوری از پس ابر، قناعت دارد. امّا پیش از پرداختن به چگونگی پالایش حدیث در عصر غیبت، اهداف، انگیزه ها و دستاوردهای عرضه حدیث را در طول دوره حضور، دسته بندی می نماییم تا روش عرضه بتواند قابلیت خود را برای کاربردهای گوناگون نشان دهد.
انگیزه ها و دستاوردهای عرضه
توجه به چگونگی و ادب عرضه، مراحل متعدّد آن را روشن می کند؛ مرحله هایی عقلایی، عمومی و جاری در هر گفته، یعنی همان: اطمینان از صدور، کشف مراد و مقصود اصلی و احراز جهت صدور. می توان این بخش را همین گونه سامان داد؛ امّا از آنجا که گاه عرضه ای به جهت تردیدی آغاز شده و به دستاوردی دیگر و یا بیشتر رسیده است، مطالب و نمونه ها به گونه پیش رو، دسته بندی می گردد:
1 شک در صدور حدیث
عامل مهم عرضه، شک و تردید در صدور روایت منسوب به یکی از معصومان است. این شک، سرچشمه های متعدّدی دارد. گاه طریق و مسیر روایت، معیّن و معتبر نیست، یا نارسایی متنی دارد و گاه چنان مضمون عجیبی دارد که باور آن در آغاز مشکل می نماید. برای هر یک از این زمینه ها، نمونه های فراوانی وجود دارد که به برخی در سیر تاریخی عرضه اشاره شد و چند نمونه نیز در اینجا می آوریم.
11. بی اعتمادی به طریق حدیث
می توان بیشتر روایاتی را که گفته «مردم» (یقول الناس) یا «اهل مکه» و یا تعبیر «روی» و از این قبیل را بر امام عرضه می کنند، از این نوع دانست. این تردید در هر دو حوزه حدیث شیعی و سنّی وجود داشته و گستره آن به پهنای نقل حدیث بوده است و شامل حدیثهای منفرد و مجموعه ای و شنیده ها و نوشته هاست. این عرضه ها همیشه به ردّ و انکار حدیث، نینجامیده است:
یک.
یعقوب بن یزید، عن بعض أصحابنا قال: دخلت علی أبی الحسن علیّ بن محمّد العسکری(ع) یوم الأربعاء وهو یحتجم فقلت له: إنّ أهل الحرمین یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: من احتجم یوم الأربعاء فأصابه بیاض فلا یلومنّ إلاّ نفسه.
فقال: کذبوا، إنّما یصیب ذلک من حملته أمّه فی طمث.77
یعقوب یزید از یکی از یارانش نقل می کند: بر امام هادی(ع) در روز چهارشنبه وارد شدم در حالی که حجامت می کرد. به ایشان گفتم: اهل مکّه و مدینه از پیامبر خدا نقل می کنند که هر کس روز چهارشنبه حجامت کرد و بدو سپیدی (برص) رسید، هیچ کس جز خود را سرزنش نکند.
حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ این فقط برای کسی است که مادرش در حال حیض به او باردار شده است.
عرضه دیگری که از سوی شعیب عقرقوفی انجام گرفته است،78 این حدیث را تأیید می کند. با این همه، روایت عرضه شده هنوز در جوامع روایی موجود است.79
دو.
موسی بن عمر بن بزیع: قلت للرضا(ع): إنّ الناس رووا أنّ رسول اللّه(ص) کان اذا أخذ فی طریق رجع فی غیره، فهکذا کان یفعل؟ فقال: نعم فأنا أفعله کثیرا فافعله؛ ثم قال لی: أما إنّه أرزق لک.80
موسی بن عمر به امام رضا(ع) عرض می کند: مردم روایت کرده اند که پیامبر خدا از راهی می رفت و از راهی دیگر باز می گشت. آیا این گونه می کرد؟
امام رضا می فرماید: بلی؛ من نیز غالبا چنین می کنم؛ تو هم چنین کن.
موسی بن عمر می گوید: سپس به من فرمود: آگاه باش که این کار روزی را بیشتر می کند.
گفتنی است بی اعتمادی به گونه ای دیگر نیز اتفاق افتاده است. گاه راوی به گفته خود، جامه حدیث می پوشانده و وقتی دیگر، سخن نغز معصوم را تراوش فکر خود قلمداد می کرده است. نمونه های نوع اول بیشترند؛ ولی برای نوع دوم نیز نمونه ای در دست است و آن توقیعی است که حدیث نگاران قم، توسط حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام مهدی(عج)، عرضه کرده و صحّت و سقم آن را جویا شده اند. انگیزه عرضه قمیان، ادعای شلمغانی (وکیل عزل شده امام و دروغ پرداز آن دوران) است که جوابهای نوشته شده در توقیع را از آن خود می خواند. حضرت حجت(عج) توسط نوبختی، ادعای او را انکار و توقیع را تأیید می کند. دنباله گزارش، از قدمت این جریان، خبر می دهد.81 جالب توجه است که این توقیع، خود حاوی عرضه های متعدّدی است که به جهت اختصار ذکر نمی کنیم.82
برای عرضه مجموعه های روایی می توان عرضه های «ابو خالد شنبولة» و «ابو نؤاس السری» را مثال زد که در بخش امام جواد و امام هادی(ع) گذشت.
12. نارسایی متن
عبور برخی روایات از مسیری غیر مطمئن، موجب تصحیفها و تحریفهای ریز و درشتی شد. ناسازگاری این تغییرها با اصول اوّلیه عقلی و عقیدتی، درگیری ذهنی محدّثان شیعه و در پی آن، عرضه های متعدّدی را سبب شده است. از این رو، راویان آگاه به فقه و کلام، با انگیزه زدودن تصحیفها و تردیدها به عرضه حدیث از هر راه ممکن پرداخته اند:
یک.
ابراهیم بن أبی محمود: قلت للرضا(ع) یا ابن رسول اللّه، ما تقول فی الحدیث الّذی یرویه الناس عن رسول اللّه، انّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی ینزل فی کلّ لیلة جمعة إلی السماء الدنیا؛ فقال(ع): لعن اللّه المحرّفین الکلم عن مواضعه؛ واللّه ما قال رسول اللّه(ص) ذلک؛ إنّما قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی ینزل ملکا إلی السماء الدنیا کلّ لیلة فی الثلث الأخیر ولیلة الجمعة فی أوّل اللیل فیأمره فینادی هل من سائل فأعطیه؟ هل من تائب فأتوب علیه؟83
ابراهیم پسر ابومحمود می گوید: به امام رضا(ع) گفتم: ای پسر پیامبر خدا، چه می گویی درباره حدیثی که مردم از رسول خدا روایت می کنند که ایشان فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب جمعه به آسمان دنیا فرو می آید؟
حضرت رضا فرمود: خداوند تحریفگران کلام را لعنت کند. به خدا قسم، رسول خدا این را نگفت. او فقط گفت: خداوند تبارک و تعالی فرشته ای را در پاره سوم هر شب(سحر) به آسمان دنیا فرو می فرستد و در شب جمعه، در آغاز آن؛ سپس به او امر می کند که ندا دهد آیا خواهنده ای هست تا به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده ای هست تا به او روی کنم؟
آنگاه حضرت بقیه حدیث و طریق و سند آن را تا رسول اللّه(ص) بیان می کند.
دو.
در عصر غیبت صغرا و از راه مکاتبه نیز عرضه هایی این گونه داشته ایم. یکی از آنها همان نامه معروف محمد بن عبداللّه حمیری است.
الحمیری: روی لنا عن العالم(ع) أنّه سئل عن إمام قوم صلّی بهم بعض صلاتهم و حدثت حادثة؛ کیف یعمل من خلفه؟ فقال: یؤخّر و یقدّم بعضهم ویتمّ ویغتسل من مسّه.
التوقیع: لیس علی من نحاه إلاّ غسل الید وإذا لم تحدث حادثة تقطع الصلاة، تمّم صلاته مع القوم.84
حمیری می پرسد: روایت شده که «از عالم(ع) می پرسند: اگر برای امام جماعت در میان نماز حادثه ای رخ دهد (و او بمیرد) مأمومین چه کنند؟ و ایشان پاسخ می دهد: امام را عقب می برند و یک نفر به عنوان امام جلو می آید و نماز را به پایان می برد و آن که به امام دست زده، غسل مسّ میّت می کند».
توقیع: بر شخصی که امام را دور کرده، فقط شستن دست لازم است و اگر حادثه منجر به قطع نماز نشود، نمازش را با جماعت به پایان می برد.
13. بلندی مضمون حدیث
پیشوایان ما، هدایت همه انسانها و از جمله دانشمندان دارای اندیشه های ژرف را به عهده دارند. آنان اگر هم محبّانه و پدرانه و گاه کودکانه با ما و به مقدار عقلمان سخن می گویند، 85 امّا هرگاه ظرفیّت و تحمّلی در راوی می یافتند، او را از سرچشمه فیض خود، محروم نمی گذاشتند و علمی سنگین را به اندازه تحمّلش، زیور شانه هایش می ساختند.86
این راویان مؤمن و کار آزموده، به حفظ و عدم انتقال این احادیث گرانبها به نامحرمان راز، مکلّف می شدند و گاه که این مخزن، سر گشوده می گشت و حدیثی از پرده بیرون می افتاد، شنونده جان به لب رسیده، به حضور امام می شتافت؛ زیرا او نیز مکلّف بود به انکار حدیث نپردازد و به دنبال معنای صحیح آن روان شود.87
ابان بن ابی عیاش، احساسی این گونه نسبت به برخی احادیث کتاب سلیم بن قیس هلالی پیدا می کند که به امام سجاد(ع) عرض می کند:
جعلت فداک!إنّه لیضیق صدری ببعض ما فیه.88
فدایت شوم! از برخی احادیث آن، سینه ام تنگ شده است.
وحمزة بن طیّار به احادیثی همین گونه می رسد که به هنگام عرضه خطبه های امام باقر بر امام صادق(ع)، خطاب «کفّ و اسکت؛ باز ایست و سکوت کن»89 را از ایشان دریافت می کند؛ زیرا که «لایسعکم فی ما ینزل بکم ممّا لا تعلمون، إلاّ الکفّ عنه والتثبّت والردّ إلی أئمة الهدی؛90 در آنچه که به شما می رسد و از آن سر در نمی آورید، چاره ای جز توقّف و سکون و بازگرداندن آن به پیشوایان هدایت ندارید».
عرضه های احادیث بلند مرتبه که همان عمل به وظیفه «ردّ إلی الإمام» و حدّ اعتدال انکار ناآگاهانه و باور ساده لوحانه است، نمونه های فراوانی دارد. عرضه احادیث اشاره کننده به طینت و خلقت انسان،91 احادیث شقاوت و سعادت، 92 احادیث علم امام و گستره آن 93 و احادیث حضور امامان بر بالین محتضر،94 همه از این نوع به شمار می آیند که ما به جهت اختصار، به آوردن دو نمونه بسنده می کنیم:
یک.
أحمد بن عمر: قلت للرضا(ع) انا روینا عن أبی عبداللّه(ع) انه قال: إنّ الأرض لاتبقی بغیر امام؛ أو تبقی ولا إمام فیها؟ فقال: معاذاللّه لا تبقی ساعة، اذا لساخت.95
احمد بن عمر به امام رضا(ع) می گوید: از امام صادق(ع) برای ما نقل شده است که «زمین بدون وجود امام باقی نمی ماند»؛ آیا بدون امام باقی می ماند؟
امام رضا(ع) فرمود: پناه بر خدا، لحظه ای باقی نمی ماند؛ در آن صورت، فرو می ریزد.
او همچنین دو عرضه دیگر بر امام رضا(ع) را که مربوط به همین حدیث می شود، گزارش کرده است.96 یکی از این عرضه ها از سوی محمد بن فضیل است که خود ناقل حدیث اصلی از شیخش، ابوحمزه ثمالی است و این، تأکید همان مطلبی است که پیشتر گذشت. جلالت و بزرگی راوی، حتی اگر استادی چون ابو حمزه ثمالی باشد، مانع تردید در حدیث و عرضه آن نمی گردد.
دو.
حمزة بن عبداللّه: کتبت فی ظهر قرطاس أنّ الدنیا ممثّلة للامام کفلقة الجوزة، فرفعته إلی أبی الحسن الرضا(ع) فقلت له: إنّ اصحابنا رووا حدیثا ما أنکرته غیر أنی احبّ أن أسمعه منک. فنظر فیه ثمّ طواه حتّی ظننت قد شقّ علیه؛ ثم قال: هو حقّ فحوّله فی أدیم.97
حمزة بن عبداللّه می گوید: در پشت کاغذی نوشتم: دنیا برای امام، همچون پاره ای از گردوست. سپس آن را به امام رضا(ع) دادم و گفتم: دوستان ما حدیثی روایت کرده اند که انکارش نکرده ام؛ ولی می خواهم آن را از شما بشنوم. امام بدان نگریست؛ سپس آن را پیچید، به گونه ای که گمان کردم این پرسش بر او گران آمد. اندکی بعد گفت: آن حق است؛ از کاغذ به پوست منتقلش کن.
در پایان این بخش، به نکته ای لطیف اشاره می کنیم و آن عرضه خود احادیث «صعب مستصعب» بر امام صادق(ع) می باشد.98
2 شک در دلالت و متن حدیث
راویان بسیاری، افزون بر جستجو در سند روایت، به کاوش در متن آن نیز اهمیت می دادند. برخی از اینان، حتی روایتهایی معتبر یا مشهور را به جهت برداشت غیر مطابق با منظور اصلی گوینده اش، برنمی تابیدند و به عرضه آن می پرداختند. گاه نیز راوی به دنبال دقیق تر کردن تصور خود، تصحیح متن و یا درک بیشتر و بیشتر از حدیث بود.
21. فهم نادرست
احادیث نیز مانند آیات قرآن، گاه در گذر زمان از فضای خود جدا می شوند و مفهوم روشن و زودیابشان به معنایی دور و تردیدانگیز، تغییر می یابد. این تغییر می تواند حاصل فراموشی یک معنا از چند معنای یک واژه یا یک ترکیب هم باشد.
از این رو، راویان اندیشمند در برخورد اوّلیه با این احادیث، به فهم سطحی و ظاهری خود اکتفا نمی کردند و حدیث را همراه با تردیدهای ذهنی شان به پیشوایان زمان خود عرضه می کردند.
یک.
نمونه نخست این راویان، عبدالمؤمن انصاری است. او کلمه اختلاف را در حدیث «اختلاف امّتی رحمة؛99 اختلاف امّت من رحمت است»، تفرقه و چند دستگی می فهمد و چون آن را مخالف قرآن و عقل می یابد، نمی تواند آن را باور کند و ناگزیر، آن را بر امام صادق(ع) عرضه می کند و چون تأیید امام را می شنود، می گوید: «إن کان اختلافهم رحمة، فاجتماعهم عذاب؟! اگر اختلاف امّت رحمت باشد، اجتماع آنان، عذاب است!». امام در پاسخ، اختلاف را به معنای لغوی و نخست خود (یعنی آمد و شد) تفسیر می کند و گفته حضرت رسول(ص) را اشاره به آیه «نفر»100 می داند؛ یعنی از شهرها به مراکز علم بیایند و بروند تا دین را فراگیرند و بیاموزند؛ نه اینکه در آن اختلاف کنند.101
دو.
حسین بن خالد نیز به عرضه ای این گونه پرداخته است. عبداللّه بن بکیر از عبید بن زراره از امام صادق(ع) حدیثی را راجع به قیام پیش از نهضت حضرت مهدی(عج) برای حسین بن خالد نقل می کند. ابن بکیر، خود به جهت معنای غریبی که از آن می فهمیده به حدیث اعتماد نداشته است. حسین بن خالد حدیث را اخذ و بر امام رضا(ع) عرضه می کند و امام رضا(ع) معنای درست آن را برایش توضیح می دهد تا بتواند حدیث را تصدیق کند. ما از آوردن این گزارش، به جهت طولانی شدن مقاله، خودداری می کنیم و علاقه مندان را به «معانی الأخبار» ارجاع می دهیم.102
Fعلوم2 3. دستیابی به متن اصلی
اجازه نقل به معنا، مشروط به فهم درست و دقیق راوی و انتقال کامل معنا در هیئت و الفاظ دیگر بود. این آزادی، در ترویج و نشر حدیث تأثیری بسزا داشت؛ ولی گاه برای راویان نکته اندیش، تردیدهایی به همراه می آورد. اینان حدیث را اخذ می کردند و سپس برای دستیابی به متن اصلی، آن را بر امام عرضه می نمودند. زراره که از راویان خبره، فقیه و نکته سنج است می گوید: عبدالواحد بن مختار برایم گفت که بر امام باقر(ع) وارد شد و امام به او فرمود:
أما علمت أنّ علیّا أحد الوالدین الذین قال اللّه(عزّوجلّ) «اشکرلی ولوالدیک»؟103
آیا نمی دانی که علی(ع) یکی از دو پدر [این امت] است که خداوند به سپاسگزاری از خود و آن دو، در کنار هم دستور داده است؟
زراره، پیام اصلی حدیث را می فهمد علی(ع) را چون رسول اللّه، پدر بدانید و نیز اذعان دارد که می توان آن را از قرآن استخراج کرد؛ امّا احتمال می دهد که استفاده از خصوص این آیه، از سوی راوی رخ داده است؛ زیرا در قرآن، آیه های متعدّدی است که انسانها را به احسان به پدر و مادر ترغیب و سفارش کرده است104 و هر یک می توانند در این مسئله مورد استناد قرار گیرند و در برخی حدیثها این استناد واقع شده است. به احتمال فراوان، زراره از آیه ها و استناد امامان به آنها آگاه بوده و همین موجب تردید او شده است. از این رو، مدّتها از خود می پرسیده که آیه بیست و سوم سوره بنی اسراییل (وقضی ربّک…) منظور است یا همان آیه چهاردهم سوره لقمان که راوی گفته است. از این رو، در اولین فرصت به حضور امام باقر(ع) می رسد و می گوید:
جعلت فداک! حدیث جاء به عبدالواحد. قال: نعم! قلت: أیّة آیة هی؟ التی فی لقمان أو فی بنی اسرائیل؟ فقال: التی فی لقمان.105
فدایت شوم، حدیثی را عبدالواحد نقل کرده است. فرمود: آری! گفتم: کدام آیه منظور است؟ آن که در سوره لقمان یا آن که در بنی اسرائیل است؟ فرمود: آن که در لقمان است.
در اینجا زراره احتمال زیاده کردن راوی (در روایت) را به امام عرضه کرده و پاسخ گرفته است.
زراره، خود نیز مرجعی برای دیگران است تا درستی و یا نادرستی نقل به معنای راوی را بنمایاند. عمر بن اذینه که در نقل و عرضه احادیث ارث کوشش فراوان کرده است، حدیثی (از امام باقر) را هم از محمد بن مسلم و هم از بکیر می شنود؛ ولی الفاظ آن را حفظ نمی کند. او به حضور زراره می رسد و می گوید آنچه که از محمد بن مسلم شنیده، مانند همان است که بکیر برایش گفته است؛ ولی الفاظ حدیث را با همان تفصیل به خاطر نسپرده است؛ گرچه مضمون و معنا را می داند. او سپس حدیث را عرضه می کند و تأیید زراره را می گیرد.
شیخ صدوق، نمونه دیگری نیز گزارش کرده است که بر حدیث حضرت رسول(ص) عبارتی افزوده اند.
قیل للصادق(ع)إن الناس یروون عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: «إنّ الصدقة لاتحلّ لغنیّ ولا لذی مرّة سوی».106
فقال(ع): قد قال: لغنیّ ولم یقل لذی مرّة سویّ.
به امام صادق(ع) عرض شد: مردم از پیامبر خدا روایت می کنند که فرمود: «همانا صدقه برای ثروتمند و کسی که بدنی سالم و قادر به کار دارد، حلال نیست».
امام صادق(ع) فرمود: پیامبر گفت برای ثروتمند و دیگر نفرمود برای شخص سالم و قادر به کار.
گزارش کلینی نشان می دهد که عرضه کننده، معاویة بن وهب بوده است.107
24 . فهم بهتر
عرضه حدیث به جهت فهم بهتر، از آن رو انجام می شود که راوی، رمز و راز نهفته حدیث را در نمی یابد؛ گرچه مشکل خاصّی نیز در روایت نمی بیند. دو نمونه از این نوع را حسین بن خالد عرضه کرده است. برخی نمونه های گفته شده در مقاله را نیز می توان ارائه داد؛ چه، در بسیاری از عرضه ها، امام با نقل درست و یا تبیین حدیث، فهم بهتر و بیشتری را برای راوی میسّر ساخته است.
یک.
الحسین بن خالد: قلت لأبی الحسن(ع): إنّا روینا عن النّبی(ص) أنّه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته أربعین یوما. فقال: صدقوا. قلت: و کیف لایحتسب صلاته أربعین صباحا لا أقلّ من ذلک ولاأکثر؟!…108
به ابوالحسن(ع) عرض کردم: چنین به ما رسیده که پیامبر فرمود: هر کس شراب بنوشد، نمازش تا چهل روز به حساب نمی آید. حضرت فرمود: راست گفته اند. گفتم: چگونه چهل روز، نه کمتر و نه بیشتر؟!…
امام پاسخی درخور می دهند و این مدّت را برابر با زمان ماندگاری اثر شراب در بدن می دانند.
دو.
الحسین بن خالد: قلت لأبی الحسن الرضا(ع) إنّ الناس یقولون: إنّ من لم یأکل اللحم ثلاثة أیّام ساء خلقه. فقال: کذبوا ولکن من لم یأکل اللحم أربعین یوما تغیّر خلقه وبدنه وذلک لانتقال النطفة فی مقدار أربعین یوما.109
حسین بن خالد به امام رضا(ع) عرض می کند: مردم می گویند هر کس سه روز گوشت نخورد، بد خلق می شود. حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ ولی هر کس چهل روز گوشت نخورد، خلق و خوی و جسمش دگرگون می شود و این به جهت انتقال نطفه در چهل روز است.
دیگر نمونه ها را می توانید در کتب اربعه مطالعه کنید.110
3 شک در جهت صدور حدیث
تقریبا تمام راویان عصر حضور می دانستند که هر یک از امامان، محذورهایی اجتماعی و سیاسی دارند و از این رو، گاه پاسخ پرسشها و یا احادیث دیگر، ممکن است رنگ و بویی از تقیه داشته باشد. توجه به این نکته، ایجاب می کرد که آنان گاه به گاه روایتها و شنیده های خود را بر اصحاب سر و خواصّ امام عرضه کنند تا احتمال تقیه، نفی و اثبات شود و گاه احتمال تقیه را بر خود امام(ع) عرضه می کردند تا جهت صدور روایت را دریابند.
یک.
عبدالرحمان بن حجّاج که شیخ مفید او را از بزرگان و خواصّ اصحاب امام صادق(ع) می خواند،111 از امام صادق(ع)اتمام و قصر نماز را در مکّه و مدینه می پرسد و امام پاسخ می دهد: «در آنجا لازم نیست مسافر قصد اقامت ده روزه کند تا بتواند نمازش را تمام بخواند؛ بلکه اگر حتی به مقدار یک نماز می ماند، می تواند آن را تمام به جا آورد».112 مدتی بعد، عبدالرحمان می شنود که امام کاظم(ع)، هشام را به اتمام نماز دستور داده و دلیل آن را تقیه می داند113 عبدالرحمان که از راویان آشنا با فقه و احکام بوده و به احتمال فراوان، روایات متعددی را در این موضوع می دانسته است، این دلیل را نمی پذیرد؛ زیرا بعضی از روایتها، علّت تمام خواندن نماز را استحباب اکثار نماز در حرم مکّه و مدینه می دانند.114 از این رو، به حضور امام کاظم(ع) می رسد و حدیث هشام را عرضه می کند. امام می فرماید:
لا؛ کنت أنا ومن مضی من آبائی اذا وردنا مکّة أتممنا الصلاة واستترنا من الناس.115
نه؛ من و پدران درگذشته ام به هنگام ورود به مکّه، نماز را تمام می خواندیم؛ در حالی که کسی هم ما را نمی دید تا بخواهیم تقیه کنیم.
دو.
سلمة بن محرز:قلت لأبی عبداللّه(ع) رجل مات وله عندی مال وله ابنة وله موالی. فقال لی: اذهب فأعط البنت النصف وأمسک عن الباقی. فلمّا جئت أخبرت بذلک أصحابنا، فقالوا: أعطاک من جراب النورة. فرجعت إلیه فقلت: إنّ أصحابنا قالوا: أعطاک من جراب النورة. فقال: ما أعطیتک من جراب النورة؛ علم بهذا أحد؟ قلت: لا. قال: فاذهب فأعط البنت الباقی.116
سلمة بن محرز می گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: مردی پیش من مالی داشت و مرد و یک دختر و چند مولی (بنده های آزاد کرده) باقی گذاشت. امام فرمود: برو و به دختر، نصف مال را بده و بقیه را نگه دار. پس آمدم و به یارانم این را گفتم؛ ولی آنها گفتند: از جراب نوره117 به تو عطا کرده است [تقیه کرده است]. پس باز گشتم و به امام گفتم: یارانمان می گویند: از جراب نوره به تو عطا کرده است. امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نکرده ام. آیا کسی این موضوع (بودن دارایی در پیش تو) را می داند؟ گفتم: نه؛ فرمود: برو و بقیه دارایی را نیز به دختر بده.
گفتنی است که امام از سلمه تقیه نکرده؛ بلکه برای او تقیه کرده است؛ زیرا اگر موضوع آشکار می گشت، او می بایست بر طبق حکم فقهی حاکمان وقت، نصف دیگر را به موالی می داد و در حقیقت، نسبت به دختر، بدهکار می گردید. کلینی دو حدیث با مضمونی مشابه همین روایت نقل کرده است؛ ولی راوی، عبداللّه بن محرز است.118
نمونه دیگری که آن هم کوشش راوی برای فهم جهت صدور است، پرسش معمّر بن یحیی بن سالم از امام باقر(ع) است. او روایات مختلف مردم از حضرت امیر(ع) را در مورد احکام ازدواج و کنیزان، به گونه کلّی بر امام باقر(ع) عرضه می کند و می پرسد چرا حضرت در آنها تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است؟ آیا ما نمی توانیم به آنها عمل کنیم؟ آیا عمومی نکردن خطاب، به جهت مدارا و تقیه بوده است و یا سببهای دیگری داشته است؟
امام(ع)، در جواب، سبب را هراس امیرالمؤمنین(ع) از مخالفت مردم دانسته است.119
4 دستیابی به اطمینان بیشتر
اگرچه جریان عرضه حدیث، بیشتر به جهت سنجش درستی روایت و فهم آن صورت گرفته است، امّا گاه احادیث مستقیم و بدون اشکال را نیز برای اطمینان قلبی و زدودن وسواسهای ذهنی بر امامان عرضه کرده اند.
نمونه بزرگ این عرضه ها، گزارشی است که عمر بن اذینه از اسماعیل بن فضل هاشمی نقل می کند. اسماعیل، جهت پرسش از احکام ازدواج موقّت، به حضور امام صادق(ع) می رسد؛ امّا ایشان او را به عبدالملک بن جریح رهنمون می شود.
او نزد عبدالملک می آید و احادیثش را می نویسد؛ امّا با وجود توصیه قبلی وتأیید ضمنی امام، نوشته های خود را به خدمت امام(ع) می آورد و عرضه می کند و آنگاه که امام تصدیق می نماید، دلش آرام می گیرد.120 می توان علّت وسوسه ذهنی اسماعیل هاشمی را، سنّی بودن عبدالملک بن جریح دانست؛ زیرا عبدالملک، مطابق گفته کشّی، از رجال اهل سنّت است؛ گرچه تمایل و محبّت شدیدی نسبت به امام صادق(ع) داشته است.121
عرضه دیگر را ابوبصیر نابینا صورت داده است. او و علی بن ابی حمزه به حمّام می روند. در آنجا علی بن ابی حمزه، امام صادق را در حال ازاله موهای زائد بدن (چون زیر بغل) می بیند و این مطلب را برای ابو بصیر می گوید. ابو بصیر از علی می خواهد که او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد و حتی با تأکید علی بن ابی حمزه، از تصمیمش منصرف نمی شود. علی، دست ابوبصیر را می گیرد و نزد امام صادق(ع) می آورد. ابوبصیر، گفته او را عرضه می کند و امام افزون بر تأیید، حکمت ازاله موی زیر بغل را هم می فرماید.122
می توان این گونه گفت که ابوبصیر، از این راه، طریقه خود را عالی نموده و واسطه میان خود و امام را حذف کرده است.
نمونه دیگری نیز در دست است:
درست بن أبی منصور، عن عجلان، قال: قلت لأبی عبداللّه: متمتّعة قدمت مکّة فرأت الدم، کیف تصنع؟ قال: تسعی بین الصفا والمروة وتجلس فی بیتها، فان طهرت طافت بالبیت، وان لم تطهر فاذا کان یوم الترویة أفاضت علیها الماء وأهلّت بالحجّ وخرجت إلی منی فقضت المناسک کلّها، فاذا فعلت ذلک فقد حلّ لها کلّ شیء ما عدا فراش زوجها.
قال درست بن أبی منصور: وکنت أنا وعبیداللّه بن صالح سمعنا هذا الحدیث فی المسجد فدخل عبیداللّه علی أبی الحسن فخرج الیّ فقال: قد سألت أباالحسن عن روایة عجلان، فحدثّنی بنحو ما سمعنا من عجلان.123
عجلان حدیثی را از امام صادق برای درست پسر ابو منصور نقل می کند. حدیث، مربوط به زنی است که برای حجّ تمتّع به مکّه آمده است؛ ولی به جهت خون دیدن نمی تواند به داخل مسجد الحرام برود و طواف عمره تمتّع به جا آورد. امام می فرماید: سعی صفا و مروه کند و در خانه بنشیند؛ اگر پاک شد، طواف کند و اگر تا روز ترویه پاک نشد، خود را می شوید؛ احرام حج می بندد؛ به منا می رود و سپس همه مناسک را انجام می دهد. هنگامی که اینها را انجام داد، محرّمات احرام بر او حلال می گردد، جز بستر شوهرش.
درست می گوید: من و عبیداللّه بن صالح این حدیث را در مسجد (شاید مسجد الحرام) شنیدیم؛ سپس عبیداللّه بر امام کاظم وارد شد و در بازگشت، به من گفت: از امام کاظم، روایت عجلان را پرسید. امام، همان گونه که از عجلان شنیدیم، حدیث را فرمود.
سه.
کشّی عرضه دیگری از این دست را گزارش کرده است و آن، عرضه کتاب «یوم ولیلة» نوشته یونس بن عبدالرحمان است. این کتاب، بارها و بر سه امام، عرضه و در همه عرضه ها تأیید شده است. 124 می توان سبب این عرضه های متعدّد و دقّت وسواس گونه را، فراوانی کتابهایی با این نام دانست که نویسندگان و راویان آنها، گاه از افراد ضعیف شمرده می شده اند.125
کشّی عرضه را این گونه گزارش می کند:
داوود بن القاسم، انّ أبا جعفر126 الجعفری قال: أدخلت کتاب «یوم ولیلة» الذی ألّفه یونس بن عبدالرحمان علی أبی الحسن العسکری(ع) فنظر فیه وتصفّحه کلّه. ثم قال: هذا دینی و دین آبائی وهو الحقّ کلّه.
داوود بن قاسم جعفری می گوید: کتاب «یوم ولیلة» نگارش یونس را نزد امام هادی(ع) آوردم. امام در همه صفحات آن به دقّت نگریست و سپس فرمود: این، دین من و پدران من است و تمام آن حقّ است.
چند نمونه دیگر را نیز می توان عرضه هایی در این راستا دانست که به جهت اختصار، از گزارش آنها خودداری می کنیم.127
5 حلّ تعارض روایات
امامان، اصحاب خود را به سنجیدن آنچه نام روایت داشت، با سنّت و بقیه احادیث، امر کرده بودند. از این رهگذر، احادیث متعارض نما پدید می آمد که حلّ آنها را نیز امامان، خود بر عهده گرفته بودند. آن بزرگواران، افزون بر ارائه راه حلهای دیگر، هر جا که امکان ردّ و عرضه بر امام وجود داشت، راویان را بدان تشویق می کردند. از این رو، شاهد عرضه های متعدّدی هستیم که عرضه کننده، به تفصیل و یا اجمال، تعارض را نشان می دهد و خواستار حلّ آن می گردد.
یک.
علیّ بن مهزیار یکی از این عرضه ها را گزارش کرده است. او می گوید:
قرأت فی کتاب لعبداللّه بن محمّد، إلی أبی الحسن(ع): اختلف أصحابنا فی روایاتهم عن أبی عبداللّه(ع) فی رکعتی الفجر فی السفر، فروی بعضهم صلّها فی المحمل، وروی بعضهم لاتصلّها إلاّ علی الأرض.
فوقّع(ع): موسّع علیک بأیّة عملت.128
در نامه عبداللّه بن محمّد به ابوالحسن(ع) خواندم: یاران ما در روایتهای خود از امام صادق(ع) در ارتباط با دو رکعت فجر (نافله صبح) اختلاف دارند. برخی روایت کرده اند آن را روی همان مرکب بخوان و برخی دیگر روایت کرده اند آن را جز بر زمین مخوان.
امام در پاسخ نگاشت: اجازه داری به هر یک عمل کنی.
علی بن مهزیار، خود نیز مکاتبه و مکالمه ای در مورد احادیث اختلافی قصر و اتمام نماز در مکّه و مدینه و عرضه آنها بر امام جواد(ع) دارد که در بخش خود گذشت.
دو.
خیران الخادم: کتبت الی الرجل(ع) أسأله عن السوق یصیبه الخمر ولحم الخنزیر، أیصلّی فیه أم لا؟ فإنّ اصحابنا قد اختلف فیه، فقال بعضهم: صلّ فیه فإنّ اللّه انّما حرّم شربها وقال بعضهم: لا تصلّ فیه.
فکتب(ع): لاتصلّ فیه فإنّه رجس.129
خیران خادم می گوید: به امام هادی(ع)130 نامه نوشتم و پرسیدم که اگر به لباس، شراب و یا گوشت خوک برسد، می توان با آن نماز خواند؟ چون اصحاب و یاران ما در این مسئله اختلاف کرده اند. برخی می گویند: در آن لباس، نماز بخوان؛ چون خداوند فقط نوشیدن شراب را حرام کرده است؛ و برخی دیگر می گویند: نماز نخوان!
امام(ع) نوشت: در آن نماز نخوان؛ چون رجس (پلیدی) است.
گزارشهای شیخ طوسی، انتساب اختلاف را به روایات نشان می دهد.131 عرضه حدیثی دیگر در همین موضوع، از قدمت این اختلاف خبر می دهد.132
نمونه های بیشتری را در بخش عرضه بر امام هادی(ع) آوردیم و نیز نمونه دوم عرضه بر امام حسن عسکری(ع) و برخی عرضه ها بر امام زمان(عج)، همه گواه بر «عرضه به قصد حلّ تعارض» هستند. در کنار این عرضه ها که به گونه ای مستقیم اختلاف را می نمایانند، عرضه هایی ضمنی نیز داریم که راوی با توجه به اختلاف در مسئله، حکم را می پرسد و سپس دو طرف اختلاف را با آن می سنجد و از این طریق، تأیید و رد امام را نسبت به هر طرف به دست می آورد. ما در اینجا به دادن نشانی آنها اکتفا می کنیم.133
ارتباط عرضه و حل تعارض، گسترده تر از این است و در بحث «کاربرد عرضه و ارتباط آن با مرجّح احدثیت» قابل پیگیری است. امید که اندیشمندان حوزه، با سرمایه های غنی خود، کاربردهای نیکوی دیگری را در عرصه بنمایانند.
کاربرد عرضه در دوران غیبت کبرا
چگونگی پاسخگویی پیشوایان متأخر و ایجاد ارتباطهای غیر مستقیم از طریق وکلا، ترویج مکاتبه و عبارتهای به کار رفته در توقیعات، نشانگر زمینه سازی برای مراجعه شیعیان به راویان فقیه و عالمان حدیث است. این، بدان معنا نیست که در زمانهای پیشتر و در عصر صادقین(ع) این روش و مراجعه، وجود نداشته است؛ چه، نمونه های متعدّدی از عرضه حدیث بر زراره و یا فضیل بن یسار و دیگر اصحاب، در کتابهای حدیث یافت می شود؛134 بلکه منظور، رهنمون ساختن شیعه به تغییر روش عادی عرضه در دوران غیبت کبراست. امام هادی(ع) این زمینه سازی را آغاز می کند و امام حسن عسکری(ع) آن را ادامه می دهد. حضرت هادی(ع) می فرماید:
لولا من یبقی بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه والدالّین علیه والذّابین عن دینه بحجج اللّه والمنقذین لضعفاء عباداللّه من شباک ابلیس ومردته ومن فخاخ النواصب، لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه ولکنّهم الّذین یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکّانها اولئک هم الأفضلون عنداللّه عزّوجلّ.135
اگر پس از غائب شدن حضرت قائم(عج)، عالمان الهی که به سوی او می خوانند و رد می نمایند و از دینش دفاع می کنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و متجاوزانش و دامهای دشمنان اهل بیت نجات می دهند نبودند، هیچ کس نمی ماند مگر اینکه از دین بر می گشت؛ ولی آنانند که زمام دلهای ناتوانان شیعه را همچون سکّان در دست ناخدای کشتی به دست گرفته اند. اینان همان انسانهای برتر نزد خداوندند.
سیره عملی عالمان، فقیهان و نائبان خاص حضرت مهدی(عج) نیز نمایانگر ترغیب به مراجعه به عالمان دین است. حسین بن روح نوبختی، نائب سوم حضرت، کتابهای حدیث را به پیشگاه عالمان قم می فرستد136 و نیز برخی مجموعه های حدیثی را می طلبد.137 این سیره در میان دیگر شیعیان نیز جاری بوده است و آنها هم رساله های حدیثی را برای تأیید و تکذیب ارسال می کرده اند.138 این روش، بعدها توسط بزرگان شیعه، همچون شیخ مفید(ره) نیز به کار برده شد. او در کتاب «تصحیح الاعتقاد»، فصلی مربوط به چگونگی عمل به احادیث مختلف و حلّ آنها گشوده است. در پایان این فصل، آنجا که از کتاب منسوب به سلیم بن قیس سخن می گوید، آن را مطمئن و موثوق نمی داند و معتقد است در آن خلط و تدلیس راه یافته است. از این رو، حکم می کند:
ینبغی للمتدّین أن یجتنب العمل بکلّ ما فیه، ولا یعول علی جملته والتقلید لرواته ولیفزع إلی العلماء فیما تضمّنه من الأحادیث لیوقفوه علی الصحیح منها والفاسد.139
شخص دیندار، از عمل به تمام آنچه در آن است بپرهیزد و بر تمام آن اعتماد و از روایاتش تقلید نکند و احادیث آن را نزد علما ببرد تا بر درست و نادرست آن، آگاهش کنند.
تا بدین جا وظیفه شیعیان در مراجعه به علما ثابت می گردد؛ امّا پرسش این است که علما، خود به که روی آورند؟ در زمان حضور امامان، راویان و فقیهان با اندک تردید، به مخزن علم صحیح مراجعه می کردند و از کوثر زلال اهل بیت سیراب می گشتند؛ امّا اکنون چه؟ این نیز پاسخی مشروح و شایسته می طلبد که در اینجا تنها فرصت اشاره ای کوتاه فراهم است.
از روایات، چنین فهمیده می شود که افزون بر اخذ از اشخاص ثقه و کتابهای معتبر، عرضه حدیث بر کتاب و سنّت و نسبت سنجی آن با عقل، وظیفه هر شنونده و گوینده حدیث است. نقل و فهم این روایات، خود سبب تدوین باب مستقلّی در جوامع روایی شده است.140 آنچه از این میان، ما را به کار می آید و در راستای روش بازگو شده در مقاله می باشد، عرضه بر وجود علمی امامان(ع) است. گرچه پیشوایان دینی حضور ملموس در جامعه ندارند، امّا علم به یادگار مانده از آنان، در قالب حدیث های گفته یا نوشته شده، محک و عیار نقد گفته های تردید انگیز را به دست می دهد. حدیثهایی که همگی از منبع فیضی واحد جوشیده و بدون اختلاف و تناقضی درونی، نوری از حق بر پیشانی دارند؛ نور و درخشندگی نمایانی که احادیث منسوب، ساختگی و بیرون از این پرتو را در تاریکی رها می سازند. همین رها شدگی و فراموشی است که علمای علم رجال و حدیث، با عبارت «ماتفرّد به» به آن توجه می دهند و ما را به دقّت و هشیاری فرا می خوانند و گاه به عنوان محکی برای تعیین درستی روایت، کتاب و وضعیت برخی راویان از آن استفاده می کنند.141
روشهای اثبات وحدت و انفراد حدیث و یافتن احادیث غریب، و یا از دیگر سو، پیدا کردن مؤیّدها و مشابه ها (و به تعبیری نو: خانواده حدیث)، در گفتاری دیگر خواهند آمد؛ إن شاء اللّه!
و در اینجا با سخنی از حضرت امیر مؤمنان(ع) مقاله را به پایان می بریم.
اللّهمّ إنّه لابدّ لک من حجج فی أرضک، حجّة بعد حجّة علی خلقک، یهدونهم الی دینک ویعلّمونهم علمک کیلا یتفرّق أتباع أولیائک، ظاهر غیر مطاع أو مکتتم یترقّب، إن غاب عن الناس شخصه فی حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم مبثوث علمهم، وآدابهم فی قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون.142
خدایا! چنین است که در زمین باید حجّتهایی داشته باشی (بر آفریدگانت)، یکی پس از دیگری، که آنان را به دین تو راهنمایی کنند و علم تو را تعلیم دهند تا پیروان اولیائت پراکنده نشوند؛ [حجّتهایی] آشکار و بی پیرو یا پنهان و منتظر؛ [حجّتهایی که] اگر جسمشان از دید مردم پنهان شده، علم گسترده و ماندگارشان پنهان نمانده است و آداب آنان در دلهای مؤمنان راسخ است و بدان عامل اند.
1. بنگرید به: رجال الکشّی، ج2،ص774 تا 779
2. الکافی، ج5، ص428، ح10
3. همان، ج6، ص171، ح2 و تهذیب الأحکام، ج8، ص155، ح 138
4. تهذیب الأحکام، ج5، ص228و 111و ج8، ص71و 158
5. رجال الکشّی، ج1، ص171و 292
6. بنگرید به راه حل شیخ طوسی در: تهذیب الأحکام، ج7، ص487و 165 و ج10، ص25، ح76
7. الکافی، ج5، ص471، ح6
8. همان، ج3، ص356، ح3 و تهذیب الأحکام، ج2، ص345، ح1432
9. همان، ج3، ص357، ح6
10. همان، ج6، ص480، ح1؛من لایحضره الفقیه، ج1، ص122، ح276
11. همان، ج6، ص483، ح1و2
12. همان،ص522، ح2
13، برخی از این عرضه ها در نخستین جلد از: مسند امام کاظم(ع)، کتاب توحید، صفحه های 257، 259، 261و 271 آمده است.
14. الکافی، ج6، ص472، ح2
15. رجال الکشی، ج1، ص334، ح612؛ فهرست الطوسی، ص114، ح1096
16. همان، ج2، ص786649؛ رجال النجاشی، ص446، ح1208
17. همان، ج2، ص787، 933و934
18.همان، ج2، ص782 786،841، ح1083
19. همان، ج2، ص489و401
20. الکافی، ج7، ص112، ح1و ص119، ح1 و ص125، ح2
21. همان، ص94، ح3و ص81، ح4
22. همان، ص93، ح1و ص113، ح5
23. همان، ص81، ح6 و ص119، ح1 و ص126، ح2
24. همان، ص136، ح1
25. ص330، ح1؛ بنگرید به: تهذیب الأحکام، ج10، ص285، ح1107
26. تهذیب الأحکام، ج10، ص295، ح26
27. الکافی، ج7، ص324، ح9
28. رجال النجاشی، ص217، ش56. این گفته با گزارش کلینی و شیخ طوسی سازگار نیست؛ زیرا مطابق گفته کلینی و شیخ طوسی، عبداللّه بن ابجر، کتاب را بر امام صادق(ع) عرضه کرده است، که اگر در آخرین سال حیات امام (148هجری) و نخستین سالهای تحمل حدیث او(یعنی حدود بیست سالگی) باشد، عمر او بیش از یک قرن می شود؛ چون نجاشی سال وفات او را 240 هجری ذکر کرده است! گفتنی است که این عمر، ممکن است و از این رو عرضه مکرر، محتمل است.
29. رجال النجاشی، ص217، ش56
30. الکافی، ج7، ص324، ح9وص330، ح2 وص362، ح9؛ تهذیب الأحکام، ج10، ص169، ح8 و ص258، ح52 و ص295، ح26
31. قاموس الرجال، ج6، ص576، ش4491 و ص581، ش4496
32. الکافی، ج6، ص484، ح3
33. همان، ج6، ص267، ح2
34. تهذیب الأحکام، ج2، ص221، ح870
35. الکافی، ج6، ص474، ح8
36. بحارالأنوار، ج59، ص323، ح4
37. همان، ج65، ص220، ح1و2 و ص222، ح4 وص224، ح5
38. همان، ج59، ص316، ح2
39. الکافی، ج4، ص525، ح8؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
40. همان،ج7، ص36، ح1؛ همان، ج9، ص8، ح132؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص237، ح5569
41. رجال الکشّی، ج2، ص839، ح1076
42. معجم رجال الحدیث، ج9، ص264، ح6247
43. قاموس الرجال، ج6، ص60، ح3948 و بنگرید به: ج6، ص66، ح4484
44. همان، ج4، ص169، ح1 و بنگرید به: علل الشرائع، ج2، ص75
45. همان، ج4، ص170، ح3؛ الفقیه، ج2، ص175، ح2059
46. کافی، ج1، ص53، ح15
47. رجال النجاشی، ص104، ح259 و ص174، ح458؛ فهرست الطوسی، ص38، ح109 و ص73، ح298 و ص76، ح307
48. رجال الکشّی، ج2، ص484، ح916
49. برای آگاهی از این گونه مکاتبه های او بنگرید به: الکافی، ج1، ص102، ح5 و ج4، ص172، ح9 و ج5، ص270، ح2 و ج5، ص347، ح3 و ج7، ص36، ح32؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص309، ح27 و ج7، ص207، ح56، ج8، ص57، ح105 و ج9، ص144، ح46 و ج9، ص242، ح29
50. بنگرید به: الکافی، ج1، ص47، ح5
51. تهذب الأحکام، ج4، ص79، ح1
52. الکافی، ج3، ص407، ح14؛ التهذیب، ج1، ص281، ح113
53. الأمان، ابن طاووس، ص58؛ بحارالأنوار، ج103، ص10، ح43
54. تهذیب الأحکام، ج2، ص114، ح194
55. همان، حدیث 195
56. الاستبصار، ج1، ص347
57. الکافی، ج1، ص409، ح6
58. محمد بن الریّان از اصحاب امام هادی(ع) است و روایتی از امام جواد(ع) نیز دارد. بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج16، ص83، ح10750
59. رجال الطوسی، ص415، ح3؛ قاموس الرجال، ج5، ص367، ح9834
60. بحارالأنوار، ج50، ص215، ح1 از «امالی» مفید و ج59، ص24، ح7 از «امالی» طوسی و ج59، ص56، ح7 از «الدروع الواقیة».
61. وسائل الشیعة، ح11، ص401 و ص404
62. الدروع الواقیة، ص47، 79، 259
63. تهذیب الأحکام، ج3، ص68، ح24 و بنگرید به الکافی، ج4، ص155، ح6
64. جهت آگاهی از این پرسشها و پاسخها، بنگرید به مکاتبه های شیعیان با امامان نهم و دهم و یازدهم در: وسائل الشیعه، ج19، ص175 (کتاب الوقوف، باب دوم).
65. الفقیه، ج4، ص237، 5567؛ تهذیب الأحکام، ج9، ص12، ح2؛ الکافی، ج7، ص37، ح34
66. تهذیب الأحکام، ج9، ص132، ح9
67. غیبة الطوسی، ص389، ح355؛ بحارالأنوار، ج2، ص252، ح72
68. النجاشی، ص447، ح445
69. الکشّی، ج2، ص817، ح1032
70. غیبة الطوسی، ص287، ح246 و ص290، ح247
71. الاحتجاج، ص485
72. الاحتجاج، ص492
73. وسائل الشیعة، ج4، ص362، ح2
74. معجم رجال الحدیث، ج16، ص184، ح10967
75. غیبة الطوسی، ص345، ح295؛ بحارالأنوار، ج51، ص343، ح1
76. بحارالأنوار،ج10، ص145، ح1 و ج24، ص232 و 234، ح1و2و3
77. الخصال، ص386؛ بحارالأنوار،ج59، ص43، ح2
78. بحارالأنوار،ج59، ص46، ح17
79. همان، ح16
80. الکافی، ج8، ص147، ح124
81. غیبة الطوسی، ص374، ذیل ح345
82. غیبة الطوسی، ص377
83. الفقیه، ج1، ص1421، ح1240
84. غیبة الطوسی، ص375 و بنگرید به: بحارالأنوار،ج53، ص152، ح1 و ج81، ص15، ح21
85. بحارالأنوار،ج1، ص85، ح7 و ص106، ح4
86. بنگرید به توصیف امام صادق(ع) از ذریح محاربی در: الکافی، ج4، ص549، ح4 که در بخش نخست مقاله نیز آمده است.
87. بنگرید به: بحارالأنوار،ج2، ص182 (باب «إنّ حدیثهم صعب مستصعب… والتسلیم لهم والنهی عن ردّ أخبارهم»).
88. کتاب سلیم، ج2، ص560
89. الکافی، ج8، ص51، ح10
90. بحارالأنوار،ج5، ص226، ح4 و ص241، ح28
91. الکافی، ج8، ص81، ح39، بحارالأنوار،ج5، ص157، ح10
92. بحارالأنوار،ج26، ص60، ح133 و ج2، ص145، ح11 و 12
93. الکافی، ج3، ص132، ح5؛ الزهد، حسین بن سعید اهوازی، ص84، ح226
94. بحارالأنوار،ج23، ص34، ح58 و نیز بنگرید به: ج23، ص28، ح41
95. الکافی، ج1، ص179، ح10
96. همان، ج1، ص179، ح11 و13
97. الاختصاص، ص217 و بنگرید به بحارالأنوار،ج2، ص145، ح11و 12
98. بحارالأنوار،ج2، ص184، ح7 و ص195، ح40
99. بحارالأنوار،ج77، ص166، ح2
100. سوره توبه، آیه 122
101. بحارالأنوار،ج1، ص227، ح19
102. رجال الکشّی، ج2، ص375، ح705؛ معانی الأخبار، ص266، ح1؛ بحارالأنوار،ج52، ص182، ح17
103. سوره لقمان، آیه 14: «ووصّینا الانسان بوالدیه…».
104.سوره بقره،آیه 83؛ سوره نساء، آیه36؛سوره انعام، آیه151؛ سوره بنی اسراییل،آیه23؛ سوره عنکبوت،آیه8؛ سوره لقمان،آیه14؛ سوره احقاف،آیه15
105. بحارالأنوار،ج22، ص209، ح25؛ ج23، ص269، ح19؛ ج36، ص8، ح8 و 9 و 10و 12 و 16
106. الفقیه، ح1773 و3671؛ نیز بنگرید به: بحارالأنوار،ج96، ص66، ح34
107. الکافی، ج6، ص402، ح12
108. الکافی، ج6و ص309، ح2؛ کنزالعمال، ج15، ص454، ح41804
زیرا ممکن است شخصی به علّت فراوانی افراد تحت تکفّل، حتی با وجود داشتن کار و درآمد، نتواند از عهده مخارجش برآید.
109. الکافی، ج1، ص547، ح24 و ج2، ص54، ح2 و ج6، ص136، ح2؛ تهذیب الأحکام، ج3، ص282، ح841؛ الاستبصار، ج4، ص189، ح1 و ص191، ح11
110. الکافی، ج3، ص562، ح12
111. الارشاد، ج2، ص216
112. تهذیب الأحکام، ج5، ص426، ح127
113. در جوامع روایی، به حدیث هشام دست نیافتم. مضمون آن، در عرضه ای بر امام صادق(ع) از معاویة بن وهب، گزارش شده است. (تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح131)
114. الکافی، ج4، ص524، ح1؛ تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح133
115. تهذیب الأحکام، ج5، ص428، ح132
116. تهذیب الأحکام، ج9، ص332، ح16
117. برای آگاهی از این اصطلاح و تفسیر آن به تقیه، بنگرید به گزارش مشابه کلینی از این حدیث در: الکافی(ج7، ص86، ح3) و به مقاله استاد محمد رضا حسینی جلالی در شماره دوم فصلنامه عربی «علوم الحدیث».
118. الکافی، ج7، ص87، ح7 و 9
119. بحارالأنوار،ج2، ص252، ح71
120. الکافی، ج5، ص451، ح6
121. رجال الکشّی، ج2، ص390، ح733
122. الکافی، ج6، ص498، ح9
123. تهذیب الأحکام، ج5، ص392، ح15
124. در بخش عرضه بر امام جواد(ع) و امام حسن عسکری(ع) گذشت.
125. این کتابها به قصد ترغیب و تنظیم اعمال شبانه روز به رشته تحریر در می آمده اند و تنها نجاشی نزدیک به بیست کتاب با همین نام گزارش کرده است: ص91، ح226 و ص123، ح318و ص214، ح558 و ص327، ح837 و…
126. همان گونه که نسخه «وسائل الشیعة» نشان می دهد، عبارت (إنّ أبا جعفر) اضافی است و اساسا ما راوی یی به نام ابوجعفر الجعفری نداریم و اگر هم در نسخه اصلی کلمه ای بوده است، باید «ابوهاشم» باشد که کنیه داوود بن قاسم جعفری است؛ بنگرید به: وسائل، ج27، ص100، ح75
127.الکافی، ج4، ص277، ح13 و ج7، ص349، ح4
128. تهذیب الأحکام، ج3، ص228، ح29
129. الکافی، ج3، ص405، ح5؛ تهذیب الأحکام، ج1، ص279، ح106
130. جهت آگاهی از تفسیر «الرجل»به «امام هادی» بنگرید به: معجم رجال الحدیث، ج7، ص83 تا86
131.تهذیب الأحکام، ج1، ص280 تا 282
132. الکافی، ج3، ص407، ح14
133. همان، ج3، ص436، ح3 و ج7، ص85، ح2 و3؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص6 و ج7، ص9 و 10و 12
134. الاحتجاج، ج2، ص260؛ بحارالأنوار،ج2، ص6، ح12
135. بنگرید به عرضه های حدیثی عمر بن أذینة وسلمة بن محرز و موسی بن بکر و… در: الکافی، ج7، ص91، ح1 و ص86، ح3 و ص104، ح7؛ کشف الغمة، ج1، ص553؛ بحارالأنوار،ج48، ص21، ح32 و ج86، ص238، ح8
136. غیبة الطوسی، ص390، ح357: «أنفذ الشیخ الحسین بن روح کتاب التأدیب الی قم وکتب إلی جماعة الفقهاء بها…».
137. همان، ص408، ح382: «لمّا عمل الشلمغانی کتاب التکلیف، قال [الشیخ النوبختی]: اطلبوه إلیّ لأنظره».
138. همان، ص374، ح345 و نیز بنگرید به: ص389، ح355
139. تصحیح الاعتقاد، ص149
140. برای نمونه بنگرید به: وسائل الشیعة، ج28 (أبواب صفات القاضی، باب9).
141. بنگرید به کاربرد آن در: رجال النجاشی، ص382 و 329 و 348؛ فهرست الطوسی، ص105، ش450 و ص143، ش601 و ص164، ش614؛ رجال الحلّی، ص45 و 200 و234 و 244؛ بحارالأنوار،ج42، ص301 و ج82، ص11 و…
142. الکافی، ج1، 339، ح13