ماهان شبکه ایرانیان

اسماء و صفات خدا در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)

لفظ «شاکر» در قرآن چهار بار آمده و در دو مورد صفت خدا قرار گرفته است:

70 و 71 - شاکر و شکور

لفظ «شاکر» در قرآن چهار بار آمده و در دو مورد صفت خدا قرار گرفته است:

1 - «... ومن تطوع خیرا فان الله شاکر علیم » (بقره، 158) (هرکس با رغبت کار نیک انجام دهد، خدا شاکر (پاداش دهنده) و دانا است) .

2 - «ما یفعل الله بعذابکم ان شکرتم و آمنتم و کان الله شاکرا علیما» (نساء، 147) . (هرگاه شما شاکر و مؤمن باشید، چرا خدا شما را عذاب کند، خدا شکرپذیر و دانا است) .

لفظ «شکور» در قرآن در دوازده مورد آمده و در پاره ای از موارد وصف خدا قرار گرفته و احیانا با اسم «غفور» و «حلیم » همراه می باشد چنان که می فرماید:

«... ان ربنا لغفور شکور» فاطر، 34) (پروردگار ما آمرزنده و شکرپذیر است) .

و نیز می فرماید: «ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم والله شکور حلیم » (تغابن، 17) (اگر به خدا وام نیکو دهید، خدا آن را برای شما افزایش می دهد و خدا شکرپذیر و بردبار است) .

حقیقت شکر این است که انسان به کار نیکی که در حق وی انجام می شود، ارج نهد یعنی ارزش نعمت را بشناسد و شناخت خود را اظهار کند، دراین صورت باید دید مفاد «شکور» و «شاکر» در خدا چیست خدا که منعم و احسان کننده است و کسی در حق او کار نیکی انجام نمی دهد .

و به تعبیر دیگر: (شکر) عکس العملی است نسبت به کار نیکی که در حق شخص انجام می شود در این صورت چگونه می توان خدا را «شاکر» و «شکور» خواند؟

برخی گفته اند: به کار بردن این دو وصف در مورد خدا مجاز و به معنی پاداش دادن به نیکوکاران است .

ولی ممکن است این دو لفظ را به همان معنای حقیقی در حق خدا بکار بریم و مجوز آن این است که خدا از باب تفضل خود را «شاکر» و» شکور» می خواند، همان طور که از بندگان خود وام می طلبد، درحالی که همه صفحه وجود از آن او است، در این جا علامه طباطبائی قدس سره سخنی دارد که این نظر را تایید می کند، می فرماید: «خداوند نیکوکار و قدیم الاحسان است و همه خیرات از وجود او سرچشمه می گیرد، کسی بر او حقی ندارد . تا از او انتظار شکر باشد، ولی در عین حال، خدای بزرگوار اعمال نیک بندگان خود را نوعی احسان در حق خویش تلقی می کند آنگاه پاداش اعمال آنها را شکر می نامد . و بر این اصل می فرماید: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان » الرحمن، 60) با دادن پاداش تحقق می بخشد . و در آیه دیگر می فرماید: «ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا» (انسان، 22) (این پاداشی مقرر شما است و از سعی شما تقدیر می شود) .

73 - شدیدالعذاب

این اسم در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا آمده است . چنان که می فرماید:

«... ان القوة لله جمیعا و ان الله شدید العذاب » (بقره، آیه: 165) . (همه قدرتها از آن خداست و عذاب خدا بسیار سخت است) .

مفهوم این اسم با مفهوم اسم پیشین (شدیدالعقاب) یکی است و شاید میان این دو وصف، چنین فرقی باشد که «عقاب مختص کیفرهای دنیوی است درحالی که عذاب اعم از کیفرهای دنیوی واخروی است » .

74 - شدیدالمحال

این اسم در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا آمده است چنانکه می فرماید:

«... و هم یجادلون فی الله والله شدید المحال » (رعد، آیه: 13) . (آنان درباره خدا باهم جدل می کنند و عذاب خدا سخت است) .

هرگاه لفظ «محال » مصدر فعل ثلاثی «محل » باشد به معنی عقاب و کیفر است، و اگر مصدر فعل ثلاثی «حول یا حیل » باشد، به گونه ای که حرف میم زاید باشد، دراین صورت به معنی حیله خواهد بود، و مسلما اسناد حیله به خدا همان گونه که در اسم «خیرالماکرین » بیان شد، از باب «مشاکله » است یعنی خدا به ظاهر کاری را صورت می دهد که مجرمان فکر می کنند به سود آنها است درحالی که به زیانشان می باشد و حقیقت این حیله در برخی از آیات به عنوان «استدراج » بیان شده است چنان که می فرماید: «والذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون » (اعراف، آیه: 182) . (آنان که آیات ما را تکذیب کرده اند، به تدریج از راهی که نمی دانند، گرفتارشان می کنیم) .

وباز می فرماید:

«فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون » (قلم، آیه: 44) . (تکذیب کننده قرآن را به من واگذار به زودی آنها را ا ز راهی که نمی دانند، گرفتار می کنیم) .

75 - الشهید

اسم شهید در قرآن به صورت معرفه و نکره سی و پنج بار آمده و در بیست مورد وصف خدا قرار گرفته است، برخی رایادآور می شویم:

1 - «... لم تکفرون بآیات الله والله شهید علی ما تعملون » (آل عمران، آیه: 98) . (چرا به آیات الهی کفر می ورزید درحالی که خدا به آنچه انجام می دهید گواه است) .

2 - «... ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ان الله علی کل شئ شهید» (حج، آیه: 17) . (خدا روز رستاخیز میان آنها داوری می کند، خدا بر همه چیز گواه است) (1).

اکنون باید دید معنای شهید چیست؟

«ابن فارس » می گوید: معنای اصلی این لفظ حاکی از حضور و آگاهی است، از این جهت به حادثه، «شاهد» می گویند که حاضر در واقعه می باشد . واجتماع مردم را «مشهد» می نامند .

«راغب » می گوید: شهود وشهادت، حضور با مشاهده است . یا از طریق چشم یا از طریق بصیرت، و گاهی در خود حضور بکار می رود هرچند درآنجا بصر و بصیرتی نباشد، چنان که می فرماید: «عالم الغیب والشهادة » «عرفات و منی » را مشاهد می نامند چون در آنجا فرشتگان و نیکوکاران حاضر می شوند .

ولی حق این است که شهادت به معنی حضور است و علم و آگاهی از طریق بصر و بصیرت از لوازم آن است، چنان که می فرماید: «لیشهدوا منافع لهم ...» (حج، آیه: 28) (تا شاهد منافع خود باشند) . . «... ولیشهدوا عذابهما ...» (نور، آیه: 2) . (به هنگام اجرای حد در مورد مرد و زن بدکار گروهی حاضر شوند)

و نیز می فرماید: «... فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ...» (بقره، آیه: 185) (هرکس درماه رمضان حاضر باشد، روزه بگیرد) .

دراین صورت باید حضور خدا را تفسیر کرد مقصود از حضور خدا این است که چیزی براو پنهان نمی باشد، زیرا پنهان و آشکار و پنهان تر را نیز می داند، چنان که می فرماید: «فانه یعلم السر و اخفی » (او پنهان و مخفی تر از آن را نیز می داند) . میان او و مخلوق حاجب و مانعی نیست .

از این بیان روشن می شود که تقسیم اشیاء به غیب و شهادت یا پنهان و آشکار یک تفسیر نسبی است (یعنی نسبت به ما نسبی است) ، و گرنه همه اشیاء در نزد خدا حاضر بوده و همه برای او مشهود است از این جهت می فرماید: «انه علی کل شئ شهید» .

وبه دیگر سخن: شهادت رابطه ای است میان «شاهد» و «مشهود» اگر او بر همه چیز «شاهد» است قهرا همه چیز برای او «مشهود» خواهد بود .

هرگاه ما علم را به معنی حضور صورت اشیاء نزد عالم بدانیم در این صورت شهود فوق علم خواهد بود، زیرا در دومی اشیاء با وجود خارجی نزد شاهد حاضر می باشد .

و به دیگر سخن: هرگاه علم را به علم حصولی تفسیر کنیم، شهود علم حضوری خواهد بود، واز این جهت باید گفت: «شهادت » اقوی از «علم » و «شاهد» بالاتر از «عالم » است ولی اگر علم را اعم از حصولی و حضوری تفسیر کنیم، قهرا شهادت بخشی از علم خواهد بود .

«غزالی » درباره فرق میان اسماء سه گانه (علیم، شهید و خبیر) چنین می گوید: «غیب » چیزی است که از دیدگان پنهان است، درحالی که «شهادت » چیزی است که آشکار است، هرگاه آگاهی خدا را بدون مقایسه با یکی از دو عالم «غیب » و «شهادت » بسنجیم، او را «علیم » می نامیم، و هرگاه آگاهی او را نسبت به عالم غیب در نظر آوریم او را «خبیر» می خوانیم، و اگر آگاهی او را نسبت به عالم شهادت در نظر آوریم او را «شهید» می نامیم .

حرف صاد

76 - الصمد

لفظ «صمد» در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا آمده است چنان که می فرماید: «قل، هو الله احد; الله الصمد; لم یلد و لم یولد; و لم یکن له کفوا احد» (سوره توحید) (بگو خدا یکی است، خدا صمد است، نه زائیده ونه زائیده شده، و همتائی ندارد) .

اکنون ببینیم معنی «صمد» چیست؟

«ابن فارس » می گوید: این لفظ دو معنی ریشه ای دارد یکی قصد، دیگری صلابت و استحکام و با توجه به معنی اول می گویند: صمدته صمدا او را قصد کردیم، یا می گویند: فلان صمد (فلانی مرجع جمع مردم است) . واگر قرآن خدا را صمد می خواند، ناظر به همین معنای زیر است که بندگان از طریق دعا ونیایش او را طلب می کنند .

شاعر می گوید:

علوته بحسام ثم قلت له

خذها حذیف فانت السید الصمد

(شمشیر را بر فرق او نهادیم آنگاه به او گفتیم، بگیر ای حذیف درحالی که تو بزرگوار و مورد توجهی) .

«صدوق » می گوید: صمد دو معنی دارد: یکی سید و بزرگوار، و دیگری، مصمود و مورد توجه، ولی معنی دوم از لوازم معنی اول است، کسی که سرور قوم شد، قهرا مورد توجه خدا خواهد بود .

از امام باقر علیه السلام روایتی نقل شده است که فرمود: «الصمد: السید المطاع الذی لیس فوقه آمر و ناه » (2) (صمد، سروری است که فرمان او اطاعت شده و بالاتر از او امر و نهی کننده ای نباشد) .

«کلینی » از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: «صمد قدوس یعبده کل شئ و یصمد الیه کل شئ و وسع کل شئ علما» (خدا صمد است و پیراسته از عیب، همه چیز نسبت به او خاضع است و همه چیز او را قصد می کند و علم او همه چیز را فرا گرفته است) .

آنگاه کلینی می افزاید که معنی «سید صمد» بزرگی است که مردم پیوسته او را قصد می کنند .

در شعر برخی از شعرای جاهلیت آمده است:

ما کنت احب ان نبیا ظاهرا

لله فی اکناف مکة یصمد

(دوست نداشتیم که پیامبری در اطراف مکه ظاهر شود و مورد توجه قرار گیرد) .

«ابن زبیر» می گوید:

ما کان عمران ذاغش ولا حسد

و لا رهیبة الا سید صمد

(عمران هیچ گاه صاحب غش و رشک و ترسناک نبود جز اینکه او بزرگواری بود که همه او را قصد می کردند) .

نتیجه اینکه: خدا آن بزرگواری است که همه خلائق از جن و انس به او روی می آورند و حاجتها را درخانه او پیاده می کنند و در سختی ها به او پناه می برند (3).

هرگاه خدا پدیدآرنده همه هستی هاست، و تمام هستی به وجود او قائم می باشد، قطعا هر چیزی در ذات و صفت خود، به او نیازمند بوده و ناچار است او را قصد کند و بار نیاز را به درگاه او پیاده برد چرا چنین نباشد درحالی که به حکم «... الا له الخلق والامر ...» (اعراف، آیه: 54) (آفرینش و تدبیر از آن اوست) . و به مضمون «و ان الی ربک المنتهی » (نجم، آیه: 42) (همه چیز به سوی پروردگارت باز می گردد) .

علت اینکه لفظ «صمد» در آیه با (الف و لام) وارد شده این است که دلالت بر حصر کند، زیرا در واقع جز او مسؤول و مقصودی نیست و تمام درخواستها به سوی او منتهی می شود . و هرنوع سببی در این راه جنبه تبعی دارد .

در اینجا سؤالی مطرح است که چرا در آیه دوم از سوره توحید لفظ جلاله تکرار شده واز ضمیر ویا نظیر آن استفاده نشده است، چنان که می فرماید: «قل هو الله احد ; الله الصمد ...» درحالی که می توانست بگوید: «وهوالصمد یاالله احد صمد» .

شاید هدف از تکرار لفظ جلاله این است که هر یک از دو جمله در معرفی خدا کافی است شاید علت اینکه احد نکره آمده، در مقابل صمد که به صورت معرفه است، این است که مصداق «احد» در حقیقت منحصر به خدا است، و جز او کسی «احد» نیست، درحالی که صمد به معنی مسؤول و مرجع به ظاهر متعدد است و برای نفی تعدد ظاهری لفظ «صمد» با الف و لام وارد شده که بر حصر دلالت کند درحالی که یک چنین ضرورت در «احد» نبوده و «احد» در ظاهر و واقع یکی بیش نیست . و در هر حال اگر «احدیت » صفت ذات او است، صمد از صفات فعل او بشمار می رود .

در این جا مفسران و محدثان برای لفظ «صمد» معانی به ظاهر گوناگونی نقل کرده اند که اکثر آنها به معنی واحد برمی گردد . اکنون به یک رشته از معانی که در روایات وارد شده و غالبا از لوازم معنای واقعی صمد بشمار می روند، اشاره می کنیم:

1 - در روایتی از امام حسین علیه السلام چنین وارد شده:

«الصمد الذی قد انتهی سودده والصمد الذی لا یاکل ولا یشرب، والصمد الدائم الذی لم یزل ولا یزال، الصمد الذی لا جوف له والصمد الذی لا ینام » (4).

(صمد کسی است که در نهایت سروری و بزرگی باشد و نیز کسی که نمی خورد و نمی آشامد، و نیز کسی که پیوسته بوده و خواهد بود، صمد کسی است که توخالی نیست و صمد آن است که نمی خوابد) .

اهل بصره به حضور حسین بن علی علیه السلام نامه نوشتند و از او درخواست کردند «صمد» را تفسیر کند، حضرت در پاسخ آنان نوشت: در تفسیر قرآن و تعیین مراد آن خوفی نکنید و درآن به مجادله برنخیزید و بدون دانش صحیح سخن نگوئید، از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت: هرکس قرآن را بدون دانش صحیح تفسیر کند، جایگاهی از آتش برای خود فراهم آورده و خدا در قرآن صمد را تفسیر کرده است، و جمله های: «لم یلد و لم یولد» تا آخر تفسیر صمد است (5).

2 - «محمد حنفیه » می گوید: «الصمد القائم بنفسه، الغنی عن غیره » (6) (صمد کسی است که قائم به ذات و بی نیاز از دیگری باشد) .

3 - از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«الصمد الذی لا شریک له و لا یؤوده حفظ شئ ولا یعزب عنه شئ » (7) (صمد کسی است که شریکی ندارد، نگهدار چیزی مایه زحمت او نیست و چیزی از او پنهان نمی باشد) .

در برخی از کلمات «الصمد المتعال عن الکون والفساد» (8) (صمد موجودی است که تغییر و تبدیل نپذیرد) .

ناگفته پیداست برخی از این معانی، معنی مستقیم صمد نبوده و در کتب لغت از این معانی خبری نیست، فقط از میان این معانی می توان دو تفسیر را: تفسیر به معنی واقعی صمد دانست، یکی همان سیادت پایان ناپذیر، و دیگری موجودی که نه زائیده ونه زائیده شده است و اگر در برخی از روایات به «مصمت » و بی جوف تفسیر شده، مقصود همین است .

پی نوشت:

1) نساء، آیه 33، 79، 166، - مائده، آیه 113، 117 - انعام، آیه 19 - یونس، آیه 29، 46 - رعد، آیه 43 - اسراء، آیه 96 - عنکبوت، آیه 53 - احزاب، آیه 55 - سبا، آیه 47 - فصلت، آیه 53 - احقاف، آیه 8 - فتح، آیه 28 - مجادله، آیه 6 - بروج، آیه 9 .

2) توحید، صدوق، ص 197 .

3) کافی، ج 1، ص 124 .

4) کتاب توحید صدوق، باب معنی (قل هوالله احد)، روایات 3، 4، 5 .

5) مدرک قبل .

6) مدرک قبل .

7) کتاب توحید صدق، باب معنی (قل هوالله احد)، روایات 6 و7 .

8) مدرک قبل .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان