ماهان شبکه ایرانیان

پژهشی درتشریع اذان و فصول آن در پرتو کتاب و سنّت

نویسنده دراین مقاله دو موضوع اساسی را در باره اذان بررسی می کند: یکی جایگاه اذان در تشریع اسلامی و دیگری تاریخ ورود تثویب در اذان نماز صبح

چکیده

نویسنده دراین مقاله دو موضوع اساسی را در باره اذان بررسی می کند: یکی جایگاه اذان در تشریع اسلامی و دیگری تاریخ ورود تثویب در اذان نماز صبح. در باره  موضوع اوّل به این نتیجه می رسد که هیچ انسانی در تشریع اذان دخالتی نداشته و روایاتی در منابع اهل سنت که نشان می دهد اذان به «عبداللّه بن زید» در خواب الهام شده و پیامبر(ص) آن را از او گرفته، از نظر دلالت و سند ضعیف و بی پایه است. در موضوع دوم به این نتیجه می رسد که به اعتراف صحابه و تابعین «تثویب» بدعت است و پیامبر در این زمینه دستوری صادر نکرده، بلکه این مسأله پس از رحلت حضرت و در زمان خلیفه  دوم اتفاق افتاده است. در خاتمه بدعت بودن اذان دوم در نماز جمعه و حذف «حیعله» از اذان اثبات می شود.

معنای لغوی و شرعی اذان و جایگاه موءذّن نزد خداوند

اذان در لغت به معنای «اعلام کردن» است. خداوند در قرآن می فرماید:

و أذانء مِن اللّه و رسوله إلی الناس یومَ الحجّ الأکبر...؛1

و این، اعلامی است از ناحیه خداوند و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که....

اما در شرع به معنای اعلام دخول وقت نماز واجب است، با الفاظ مشخص و کیفیت مخصوصی که از جانب پیامبر رسیده است. اذان یکی از بهترین اعمالی است که به واسطه آن به خداوند تقرب جسته می شود؛ و در آن فضیلت فراوان و اجر عظیمی است.

شیخ طوسی در تهذیب از معاویة بن وهب و او از امام صادق(ع) روایت کرده:

مَن أذَّن فی مصر مِن أمصار المسلمین سنة، وجبت له الجنّة؛2

رسول خدا(ص) فرمود: هرکس در یکی از شهرهای مسلمانان به مدت یک سال اذان گوید، بهشت بر او واجب می شود.

همچنین از سعد اسکاف نقل کرده است که از امام باقر(ع) شنیدم که می فرماید:

مَن أذَّن سبع سنین احتساباً جاء یوم القیامة و لاذنب له؛3

هرکس هفت سال «قربةً الی اللّه» اذان گوید، روز قیامت در حالی وارد محشر می شود که هیچ گناهی ندارد.

شیخ صدوق نیز از عرزمی و او از امام صادق(ع) نقل کرده است:

أطول الناس أعناقاً یوم القیامة الموءذّنون؛4

سر بلندترین افراد در روز قیامت، موءذّن ها هستند.

احمد بن محمد برقی در محاسن از جابر جعفی و او از امام باقر(ع) روایت کرده:

الموءذّن المحتسب، کالشاهر بسیفه فی سبیل اللّه، القاتل بین الصفّین؛5

رسول خدا(ص) فرمود: کسی که «قربةً الی اللّه» اذان گوید، مانند مجاهدی است که شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده و در صف حق علیه باطل مبارزه می کند.

روایات دیگری هم وجود دارد که کلیه طبقات مردم را به ترویج اذان و انجام آن تشویق کرده، و از اینکه اذان در انحصار ضعیفان جامعه باشد، ابراز کراهت می کنند.

ما در این مقاله در دو مقام به بحث می پردازیم:

1. اذان را خداوند تشریع کرده و انسان هیچ دخالتی در تشریع آن نداشته است.

2. بررسی تاریخ گفتن جمله  «الصلاةُ خیرء من النوم» و اینکه این عبارت بخشی از اذان نیست و باصلاحدید برخی وارد اذان شده است.

مقام اوّل

1. جایگاه اذان در تشریع اسلامی

اذان و اقامه از اجزای اصلی دین و از شعائر آن می باشد که خداوند سبحان آن را بر قلب سرور پیامبران نازل کرد. خداست که نماز را واجب کرد و اذان را نیز همو واجب گردانید و منشأ تمامی احکام، یکی است، در تشریع آنها هیچ انسانی نه در خواب و نه در بیداری شرکت نداشته است؛ اساساً شأن هر عبادتی که انسان با آن خالق و پروردگارش را عبادت می کند، این است. ما در تشریع اسلامی عبادتی را نمی یابیم که انسان ها آن را وضع، آنگاه شارع امضا و تصویب کرده باشد؛ مگر در موارد خاصی که از طرف پیامبر ثابت شده است.

در تأیید این مطالب همین بس که در تمامی فصول و بخش های اذان، از تکبیر گرفته تا تهلیل، صبغه  الهی و گوارایی کلام و بلندی معانی را می توان دید که شعور انسان را به مفاهیمی والاتر و اصیل تر از آنچه عقل انسان ها می تواند درک کند رهنمون می شوند. چنانچه اذان و اقامه منبعی غیر از وحی داشت، از چنین گوارایی و صبغه  الهی برخوردار نبود.

بنابراین، هر مسلمان چاره ای جز پذیرفتن این دو امر ندارد:

الف) تشریع اذان و اقامه به خداوند بر می گردد و اوست که اذان و اقامه را به بنده اش وحی کرد و بشر نقشی در تشریع آنها ندارد.

ب) همچنان که اصل اذان، وحی الهی است که بر قلب پیامبر نازل شده، هر فصلی از آن نیز وحی الهی به سوی پیامبر(ص) است، پس هیچ انسانی نمی تواند فصلی را از آن کم و یا بخشی را به آن اضافه کند.

2. تاریخ تشریع اذان در احادیث اهل بیت(ع)

ائمه  اهل بیت(ع) متفقند بر اینکه اذان یکی از امور عبادی است که از منزلت ویژه ای برخوردار است و خداوند آن را تشریع کرده و جبرئیل آن را به رسول خدا(ص) و رسول خدا نیز آن را به بلال یاد داده است.

این امر از نظر ائمه اهل بیت(ع) مسلّم بوده و روایات و سخنان آنها در این زمینه فراوان است که ما در اینجا مقدار اندکی از آنها را از باب نمونه، ذکر می کنیم:

1. ثقة الاسلام کلینی، به سند صحیح از زراره و فضیل، از امام باقر(ع) روایت کرده:

لمّا أُسری برسول اللّه(ص) إلی السماء فبلغ البیت المعمور، و حضرت الصلاة، فأذّن جبرئیل(ع) و أَقام فتقدم رسول اللّه(ص) و صفّ الملائکة و النّبیّون خلف محمّد(ص)؛

وقتی رسول خدا(ص) در سفر معراج به بیت المعمور رسید، هنگام نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا جلو ایستاد و ملائکه و پیامبران پشت سر محمد(ص) به صف ایستادند.

2. کلینی با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده:

لمّا هبط جبرئیل بالأذان علی رسول اللّه(ص) کان رأسه فی حجر علیّ(ع)، فأذّن جبرئیل و أقام، فلمّا انتبه رسول اللّه(ص) قال: یا علی سمعت؟ قال: نعم، قال: حفظتَ؟ قال: نعم. قال: ادعُ بلالاً، فدعا علیّ(ع) بلالاً فعلّمه؛

چون جبرئیل اذان را بر رسول خدا(ص) فرود آورد، سر او در دامان علی(ع) بود، جبرئیل اذان واقامه گفت.6 وقتی رسول خدا بیدار شد، فرمود: علی، آیا شنیدی؟ عرض کرد: آری7، فرمود: آیا حفظ کردی؟ عرض کرد: آری. پیامبر(ص) فرمود: بلال را فراخوان! علی(ع) هم بلال را فراخواند و پیامبر اذان را به او یاد داد.8

3. کلینی با سند صحیح دیگری از عمربن اذینه از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:

ما تروی هذه(الجماعة)؟ فقلت: جعلت فداک فی ماذا؟ فقال: فی أذانهم... فقلت: إِنّهم یقولون إنّ أُبیّ بن کعب رآه فی النوم. فقال: کذبوا فانّ دین اللّه أعزّ مِنْ أن یُری فی النوم. قال: فقال له سدیر الصیرفی: جلعت فداک فأحدث لنا من ذلک ذکراً. فقال أبوعبداللّه(الصادق)(ع): إنّ اللّه عزّو جلّ لمّا عرج بنبیّه(ص) إلی سماواته السبع إلی آخر الحدیث الأوّل؛9

این گروه چه می گویند؟ عرض کردم: فدایت شوم در چه موردی؟ فرمود: در مورد اذانشان... ، عرض کردم: می گویند که ابیّ بن کعب آن را در خواب دیده است. امام فرمود: دروغ می گویند؛ زیرا دین خداوند عزیزتر از آن است که در خواب دیده شود. راوی می گوید: سپس سدیر صیرفی به امام(ع) عرض کرد: فدایت شوم! در باره  اذان چیزی برای ما بفرما. امام صادق(ع) فرمود: وقتی خداوند پیامبرش را به آسمان های هفت گانه عروج داد... تا آخر حدیث اوّل.

4. محمدبن مکی، شهید اوّل، در ذکری الشیعه از فقیه شیعه در اوایل قرن چهارم، یعنی ابن ابی عقیل عمانی، نقل می کند که وی از امام صادق(ع) روایت کرده است که ایشان گروهی را که می پندارند پیامبر(ص) اذان را از عبداللّه بن زید10 گرفته است، لعن کرد و فرمود:

ینزل الوحی علی نبیّکم فتزعمون أنّه أخذ الأَذان من عبداللّه بن زید؟!؛11

بر پیامبر شما وحی نازل می شود؛ آن وقت شما می پندارید که او اذان را از عبداللّه بن زید گرفته است؟!

این روایات را تنها شیعه از امامان اهل بیت(ع) نقل نکرده اند؛ بلکه حاکم و غیر او هم عین همین معنا را از ایشان نقل کرده اند. اینک به برخی روایاتی که در این زمینه از طریق اهل سنت نقل شده، اشاره می کنیم:

5. حاکم از سفیان بن اللیل نقل کرده است:12پس از ماجرای صلح حسن بن علی با معاویه، من به مدینه نزد او آمدم در مجلسی نشسته بود، سخن از اذان شد، یکی از حضار گفت: اذان با روءیای عبداللّه بن زید آغاز شده است. حسن بن علی به او فرمود:

إنّ شأن الأذان أعظم من ذلک، أذّن جبرئیل(ع) فی السماء مثنی مثنی، و علّمه رسول اللّه و أقام مرّة مرّة فعلّمه رسول اللّه(ص)؛13

شأن و منزلت اذان بزرگتر از این است. جبرئیل در آسمان اذان گفت و هر جمله را دو بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) تعلیم داد و در اقامه هر جمله را یک بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) یاد داد.

6. متقی هندی از شهید زیدبن علیّ بن الحسین(ع)، از پدرانش از علی(ع) روایت کرده است:

أنّ رسول اللّه(ص) عُلِّمَ الأذان لیلة أسری به و فرضت علیه الصلاة؛14

رسول خدا(ص) اذان را در شب معراج و وقتی که نماز بر او واجب شد، فرا گرفت.

7. حلبی از ابی العلاء نقل می کند:

به محمد بن حنفیه گفتم: ما می گوییم که اذان با روءیایی که یکی از انصار در خواب دید، آغاز شد. راوی می گوید: محمدبن حنفیه با شنیدن این سخنان به شدت ناراحت شد و گفت: قصد یکی از پایه های احکام اسلام و نشانه های دین خود را کرده اید، پنداشته اید که سبب آن، روءیای مردی از انصار بوده است، روءیایی که احتمال صدق و کذب آن می رود و ممکن است از خواب های پریشان باشد.

راوی می گوید: به او گفتم: این سخن میان مردم شایع شده است. محمد بن حنفیه گفت: این سخن، به خدا قسم باطل است... .15

8. متقی هندی از مسند رافع بن خدیج نقل کرده است:

چون رسول خدا(ص) به آسمان عروج کرد، اذان به او وحی شد و او آن را به زمین آورد و جبرئیل آن را به او تعلیم داد. طبرانی نیز این روایت را در اوسط از ابن عمر نقل کرده است.16

9. از روایت عبدالرزاق از ابن جریج از عطا معلوم می شود که تشریع اذان با وحی خداوند سبحان بوده است.17

10. حلبی می گوید:

احادیثی وارد شده که نشان می دهد اذان، قبل از هجرت و در مکه تشریع شده و یکی از این احادیث، حدیثی است که طبرانی از ابن عمر نقل کرده است... . آنگاه حلبی در ادامه، روایت هشتم را نقل می کند.18

این بود تاریخ و کیفیت تشریع اذان که شیعه آن را از سر چشمه  زلال اهل بیت(ع) گرفته است و اهل بیت(ع) نیز آن را با نقل راستگویی از راستگویی از رسول خدا(ص) روایت کرده اند، چنان که گفتیم روایات دیگری هم آن را تأیید می کنند.

3. کیفیت تشریع اذان در روایات اهل سنت

در روایات اهل سنت احادیثی در باره  کیفیت تشریع اذان نقل شده که نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) صحیح نیست. چکیده  مفاد این روایات که تفصیل آنها را نیز خواهیم آورد، این است که:

رسول خدا(ص) به نماز جماعت بسیار اهمیت می دادند اما در اینکه چگونه مردم را با توجه به دوری مسافت و پراکندگی مهاجران و انصار در کوچه های مدینه برای اقامه نماز جماعت گرد هم آورند، در تحیّر بود تا اینکه برای حل این مشکل با اصحاب مشورت کرد و آنها چند راه حل پیشنهاد کردند:

الف) اینکه پرچمی نصب کنند و هرکس آن را دید، دیگران را خبر کند. پیامبر این پیشنهاد را نپسندید.

ب) برخی پیشنهاد کردند که برای این کار از شیپور یهودیان استفاده شود. این پیشنهاد نیز خوشایند پیامبر نبود.

ج) برخی دیگر پیشنهاد کردند که همچون مسیحیان از ناقوس استفاده شود. پیامبر ابتدا از این پیشنهاد خوشش نیامد، ولی بعد دستور داد این کار را بکنند، پس ناقوسی از چوب ساخته شد تا با نواختن آن، مردم برای نماز گرد هم آیند.

و) پیامبر گرامی اسلام بر همین تصمیم پا برجا بودند تا اینکه عبداللّه بن زید آمد و به او خبر داد که بین خواب و بیداری، فردی را دیده است که نزد او آمده و اذان را به او یاد داده است. عمربن خطاب بیست روز قبل همین خواب را دیده بود اما از نقل آن امتناع ورزیده بود، بعد از نقل خواب عبداللّه بن زید، عمر نیز خواب را به پیامبر گفت. پیامبر فرمود: چه چیزی باعث شد که خوابت را از من کتمان کنی؟ عمر گفت: عبداللّه بن زید در نقل این خواب از من سبقت گرفت و من حیا کردم که آن را نقل کنم. رسول خدا(ص) به بلال فرمود: بایست و بنگر که عبداللّه بن زید چه فرمانی می دهد. پس عبداللّه بن زید اذان را به بلال یاد داد و بلال اذان را فرا گرفت و اذان گفت.

این خلاصه ای بود از آنچه محدثان اهل سنت در باره  کیفیت تشریع اذان روایت کرده اند. ضروری است که متون و اسناد این روایات مورد بررسی قرار گیرد.

4. روایاتی که در «سنن» اهل سنت در باره  کیفیت تشریع اذان آمده است

1. ابو داود(202 275ه) روایت می کند: عباد بن موسی ختلی و زیاد بن ایوب که نقل عباد کامل تر است و این دو از هشیم و او از ابو بشر؛ و نیز زیاد از ابوبشر از ابی عمیربن انس از برخی عموهای انصاریش نقل کرد:

پیامبر اهتمام داشت که چگونه مردم را برای نماز جمع کند. فردی به او گفت: هنگام نماز پرچمی برافراز، تا وقتی مردم آن را ببینند، دیگران را خبر کنند. پیامبر(ص) این پیشنهاد را نپسندید. برخی دیگر از شیپور یهودیان یاد کردند، پیامبر این پیشنهاد را نیز نپسندید و فرمود: این سنت یهود است. برخی دیگر از ناقوس نام بردند، پیامبر فرمود: ناقوس از مسیحیان است. عبداللّه بن زید (ابن عبدربه) در حالی که این دغدغه  رسول خدا(ص) برایش اهمیت داشت، به خانه آمد و اذان را در خواب دید. صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «من بین خواب و بیداری بودم که فردی نزد من آمد و اذان را به من یاد داد».

عمربن خطاب نیز قبل از او چنین روءیایی را دیده بود اما بیست روز از افشای آن خودداری کرد.19بعد که خواب خود را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر به او فرمود: «چه باعث شد که مرا از آن آگاه نکنی؟» عمر گفت: «عبداللّه بن زید از من پیشی گرفت و من دیگر حیا کردم». سپس رسول خدا به بلال فرمود: «بایست و بنگر عبداللّه بن زید به تو چه فرمان می دهد، آن را انجام ده. » از آن پس بلال اذان می گفت.

ابو بشر می گوید: ابو عمیر به من گفت: انصار چنین می پندارند که اگر عبداللّه بن زید در آن روز بیمار نبود، پیامبر(ص) او رابه عنوان موءذّن نصب می کرد.

2. از محمد بن منصور طوسی از یعقوب از پدرش از محمد بن اسحاق ؛ از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی از محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربه نقل است که او گفت:

پدرم، عبداللّه بن زید گفت: وقتی رسول خدا دستور داد ناقوسی بسازند تا با صدا در آوردن آن مردم را برای نماز گرد هم آورند. در خواب دیدم که مردی ناقوس بر دست، دور من چرخید. به او گفتم: این ناقوس را می فروشی؟ گفت: با آن چه می کنی؟ گفتم: با آن مردم را برای نماز فرا می خوانم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ به او گفتم: آری، گفت: بگو: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لاإله إلاّ اللّه.

آنگاه کمی از من دور شد و گفت: به هنگام اقامه نماز چنین می گویی:

اللّه أکبر، اللّه أکبر، اشهد أن لاإله إلاّ اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لاإله إلاّ اللّه.

صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمدم و آنچه را که دیده بودم، برای او نقل کردم، فرمود:

آنچه دیدی روءیای صادقه است، ان شاء اللّه، پس برخیز و نزد بلال برو و آنچه را که در خواب دیدی، به او بگو تا او با آن الفاظ اذان بگوید، صدای او از صدای تو رساتر است.

من با بلال برخاستم و آنچه را که در خواب دیده بودم، به او القا کردم و او هم آن را تکرار کرد.

راوی می گوید:

عمر در خانه  خود صدای اذان را شنید، از خانه خارج شد و در حالی که عبایش را می کشید، گفت:

«ای رسول خدا! قسم به آنکه تو را به حق به پیامبری برگزید! همانند آنچه او در خواب دید، من نیز دیدم.» رسول خدا(ص) فرمود: فللّه الحمد.20

3. همین حدیث را ابن ماجه نیز(207275ه) با دو سند زیر نقل کرده است:

از ابوعبید، محمد بن میمون مدنی، از محمدبن سلمه  حرّانی از محمد بن اسحاق از محمد بن ابراهیم تیمی از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است:

رسول خدا(ص) به شیپور فکر می کرد و نیز دستور داد تا ناقوسی از چوب بتراشند، تا اینکه اذان در خواب به عبداللّه بن زید تعلیم داده شد... تا آخر حدیث.

4. از محمد بن خالد بن عبداللّه واسطی از پدرش از عبدالرحمن بن اسحاق از زهری از سالم از پدرش نقل شده است:

پیامبر(ص) در باره  چیزی که مردم را به نماز فراخواند از آنان نظر خواهی کرد. گروهی شیپور را پیشنهاد کردند که او این پیشنهاد را نپسندید، چون شیپور رسم یهودیان بود. گروهی دیگر ناقوس را پیشنهاد کردند که آن را نیز چون رسم مسیحیان بود، نپسندید، تا اینکه در آن شب مردی از انصار که به او عبداللّه بن زید می گفتند و عمر بن خطاب روءیای اذان را دیدند...

زهری می گوید: بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا(ص) هم آن را تثبیت کرد... .21

5. ترمذی این حدیث را با این سند نقل می کند:

از سعید بن یحیی بن سعید اموی از پدرش از محمدبن اسحاق از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است: وقتی صبح شد، نزد رسول خدا(ص) آمدیم و من روءیایی را که دیده بودم نقل کردم... تا آخر حدیث.

6. ترمذی می گوید:

ابراهیم بن سعد از محمد بن اسحاق این حدیث را کامل تر نقل کرده است. ترمذی سپس اضافه می کند: عبداللّه بن زید همان ابن عبدربه است و از او جز این یک حدیث که در مورد اذان است، حدیث دیگری نقل نشده است.22

آنچه نقل شد، روایاتی بود که صاحبان از سننی که کتب آنان صحاح سته  اهل سنت شمرده می شود نقل کرده اند. این کتب دارای چنان اهمیتی است که دیگر کتب سنن مانند سنن دارمی یا دارقطنی یا بیهقی یا روایاتی که ابن سعد در طبقات نقل کرده است، هیچ یک به پایه  صحاح ششگانه نمی رسد. به لحاظ همین جایگاه ویژه صحاح ششگانه، روایات این سنن معروف را از روایات کتب دیگر جدا کردیم.

اینک برای روشن شدن حقیقت به بررسی متن و سند این روایات می پردازیم، سپس روایاتی را که در متون دیگر آمده است، ذکر خواهیم کرد.

تحلیل مضمون روایات گذشته

روایاتی که ذکر شد، به جهات مختلف شایستگی ندارند که مورد استدلال قرار گیرند، از جمله:

جهت اوّل: ناسازگاری این روایات با مقام نبوت

خداوند سبحان به پیامبرش فرمان داد تا با موءمنان در اوقات مختلف نماز بگزارد. طبع قضیه اقتضا دارد که کیفیت تحقق این امر را به او بیاموزد. بنابراین معنا ندارد که پیامبر اکرم(ص) چندین روز چنان که در روایت اوّل از ابو داود نقل شده بیست روز متحیر باشد و نداند چگونه مسئولیتی را که بر عهده او گذاشته شده است انجام دهد، از این رو گاهی به آن و گاهی به این متوسل شود تا او را در شناسایی اسباب و ابزارهای این مقصود راهنمایی کنند! در حالی که خداوند سبحان در باره  او می فرماید: و علَّمک مالم تکن تعلم، سپس می افزاید: «وکان فضل اللّه علیک عظیماً23 مراد از «فضل» در آیه  شریفه، به قرینه  جمله  ما قبل آن «علم» است.

نماز و روزه از امور عبادی هستند و از امور عرفی مانند جنگ نیستند که چه بسا پیامبر در مورد آنها با اصحاب خویش مشورت می کرد البته مشورت پیامبر با اصحاب در امور عرفی مانند جنگ نیز از روی جهل او به تصمیم بهتر نبوده، بلکه به منظور مشارکت دادن آنان در امور و جلب قلوب آنان بوده است. چنان که خداوند می فرماید:

و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفَضّوا مِن حولک فاعْفُ عنهم واسْتغفرْلهم و شاورْهم فی الأمر فإذا عزمتَ فتوکّلْ علی اللّه؛24

اگر تند خوی و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می شدند، پس از آنان درگذر و از خدا برای آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، آن گاه آنچه را خود تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام بده.

آیا این، وهن دین نیست که روءیا و خواب های افراد عادی منشأ امر عبادی بسیار مهمی همچون اذان و اقامه باشد؟

به همین دلیل بایستی گفت: اینکه منشأ اذان، روءیا باشد، دروغی است که به شریعت بسته شده است. بعید نیست که خویشاوندان عبداللّه بن زید این روءیا را شایع و پخش کرده باشند تا فضیلتی برای قبیله و خاندان آنان محسوب شود. از این رو در برخی مسانید مشاهده می کنیم که فقط عموزاده های عبداللّه بن زید، راویان این حدیث هستند و حُسن ظنّ به آنها موجب شده که به این روایات اعتماد شود.

جهت دوم: وجود تعارض اساسی بین روایات یاد شده

روایاتی که در مورد اذان و کیفیت تشریع آن ذکر شده، از جهات مختلفی با یکدیگر تعارض اساسی دارند:

الف) مقتضای روایت اوّل(روایت ابی داود) این است که عمر بن خطاب بیست روز قبل از عبداللّه بن زید، اذان را در خواب دیده است. در حالی که مقتضای روایت چهارم(روایت ابن ماجه) این است که عمر و عبد اللّه بن زید در یک شب اذان را در خواب دیده اند.

ب) براساس برخی از این روایات، روءیای عبداللّه بن زید مبدأ تشریع اذان است و وقتی عمربن خطاب اذان را شنید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت که او هم آن روءیا را دیده اما خجالت کشیده آن را نقل کند.

ج) در برخی دیگر از این روایات، مبدأ تشریع اذان شخص عمربن خطاب است، نه روءیای او، زیرا او بود که پیشنهاد داد مردم را برای نماز صدا بزنند که صدا زدن مردم برای نماز صورت دیگری از اذان است. ترمذی در سننش نقل کرده: وقتی مسلمانان به مدینه آمدند... برخی پیشنهاد کردند: شاخی(یعنی بوقی) مثل شاخ یهودیان بگیرید. اما عمربن خطاب گفت: آیا مردی را روانه نمی کنید که برای نماز ندا در دهد؟ پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: بلال! بلند شو و برای نماز ندا سرده(یعنی اذان بگو).25

این روایت را نسایی26 و بیهقی27 نیز در سننشان ذکر کرده اند.

البته ابن حجر ندا کردن برای نماز را به گفتن «الصلاة جامعة»28 تفسیرکرده است؛ اما دلیلی بر این تفسیر وجود ندارد.

د) مبدأ تشریع اذان، پیامبر اکرم است. بیهقی روایت کرده: ... پس اصحاب پیشنهاد کردند که به هنگام نماز ناقوس نواخته یا آتشی برافروخته شود. سپس بلال مأمور شد تا اذان را به صورت فصول جفت واقامه را به صورت فصول فرد، بگوید.

بیهقی می گوید:

این روایت را بخاری از محمد از عبدالوهاب ثقفی، و مسلم از اسحاق بن ابراهیم نقل کرده است.29

با این همه تناقضی که در نقل این روایت وجود دارد، چگونه می توان بر این نقل ها اعتماد کرد؟

ه) مطابق حدیث اوّل، هنگامی که عبداللّه بن زید روءیای خود را برای پیامبر(ص) نقل می کرده، عمر حضور داشته ؛ اما مطابق حدیث دوم، حضور نداشته است، زیرا در این حدیث، به دنبال نقل روءیای عبداللّه بن زید برای پیامبر، وقتی بلال اذان می گفت، عمر صدای اذان را شنید و از خانه اش خارج شد.

جهت سوم: چهارده نفر خواب دیدند، نه یک نفر

از روایت حلبی چنین استفاده می شود که بیننده  اذان در خواب منحصر در عبداللّه بن زید و عمر بن خطاب نبوده، بلکه ابوبکر نیز ادعا کرده همان خوابی را که آنها دیده اند، او نیز دیده است. گفته شده هفت نفر از انصار و نیز گفته شده چهارده نفر30 مجموعاً ادعا کرده اند که اذان را درخواب دیده اند. شریعت محل عبور هر رهگذر نیست، اگر شریعت و احکام شرعی تابع روءیا و خواب اشخاص باشد، فاتحه اسلام را باید خواند.

جهت چهارم: وجود تعارض بین نقل بخاری و نقل دیگران

روایتی که بخاری نقل کرده، صراحت دارد که پیامبر(ص) در مجلس مشورت با صحابه به بلال دستور می داد برای نماز ندا سر دهد و عمر به هنگام این فرمان، حضور داشته است. بخاری از ابن عمر نقل کرده است:

وقتی مسلمانان به مدینه آمدند، اجتماع می کردند و مترصد وقت نماز می شدند و کسی برای نماز ندا نمی داد. روزی در این زمینه با هم سخن می گفتند، گروهی گفتند: همچون مسیحیان ناقوسی اختیار کنیم. برخی گفتند: شیپوری مثل شیپوری که یهودیان دارند برگیریم. اما عمر گفت: آیا نمی خواهید مردی را روانه کنید که برای نماز ندا سردهد. رسول خدا(ص) فرمود: بلال! برخیز و ندای نماز سرده.31

اما احادیث روءیا صراحت دارند که وقتی عبداللّه جریان روءیایش را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر به بلال دستور داد اذان گوید و عمر در این جلسه حضور نداشته است و اذان را در خانه اش شنید، پس از شنیدن اذان، در حالی که لباسش را می کشیده، از خانه اش خارج شده و به پیامبر عرض می کند: قسم به آن که تو را به حق به پیامبری برانگیخت، من نیز همان خوابی را که عبداللّه دیده، دیده ام.32

نمی توان روایت بخاری را بر ندا به «الصلاة جامعة» و احادیث روءیای اذان را به «فرمان به اذان گفتن» حمل کرد؛ زیرا اوّلاً این جمع، شاهد ندارد، ثانیاً اگر پیامبر به بلال دستور می داد که با صدای بلند و مکرر بگوید «الصلاة جامعة»، مشکل حل می شد و موضوعی برای حیرت باقی نمی نماند. این قراین نشان می دهد که دستور پیامبر به ندا سردادن، همان فرمان دادن به گفتن اذان مشروع بوده است.33

بررسی سندهای روایات یاد شده

وجوه چهارگانه ای که گذشت مربوط به محتوای احادیث یاد شده بود و برای سلب اعتماد از آنها کفایت می کند. اینک به بررسی اسناد این روایات می پردازیم و خواهیم گفت که یا اسناد آنها به پیامبر اکرم(ص) نمی رسد و یا اگر می رسد، سلسله سند، مشتمل بر فردی مجهول یا مجروح یا ضعیف و متروک است.

روایت اوّل: که ابوداود آن را نقل کرده بود، ضعیف است، زیرا:

اوّلاً: روایت به راوی یا راویان مجهولی منتهی می شود، راوی این روایت آن را به نقل از یکی از عموهای انصاری خود آورده است.

ثانیاً: کسی که از یکی از عموهای انصاری خود این روایت را نقل می کند، ابو عمیر بن انس است که ابن حجر در مورد وی می نویسد: این فرد از عموهای انصاری خود که از اصحاب پیامبر بوده اند، در مورد روءیت هلال و اذان، حدیث نقل کرده است. ابن سعد در مورد او گفته است: ثقه و قلیل الحدیث بوده است.

ابن عبدالبرّ در مورد او گفته است:

مجهول است و به روایت او استناد نمی شود.34

جمال الدین مزّی چنین اظهار نظر کرده است:

این روایات(یعنی آنچه او در باره  موضوع روءیت هلال و اذان، روایت کرده است) همه  آن چیزی است که از این شخص در کتب حدیث وجود دارد.35

روایت دوم: کسانی در سلسله سند این روایت وجود دارند که نمی توان به روایت آنها استناد کرد، نظیر:

1. ابوعبداللّه، محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تیمی، متوفای حدود سال 120 هجری.

ابو جعفر عقیلی از عبداللّه بن احمد بن حنبل نقل کرده است:

از پدرم در مورد محمد بن ابراهیم تیمی مدنی شنیدم که گفت: حدیث او بی چیز نیست، او احادیث راویان مجهول را نقل می کند.36

2. محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار که هر چند اساس نقل «سیره ابن هشام است»، اما اهل سنت به روایات او استناد نمی کنند.

احمد بن ابی خیثمه می گوید:

... از یحیی بن معین در مورد او سوءال شد، در پاسخ گفت: چندان نیست، ضعیف است.

احمد بن ابی خیثمه همچنین می گوید:

از یحیی بن معین بار دیگر شنیدم که می گفت: از نظر من محمدبن اسحاق فرد نادرستی است و قوی نیست.

ابوالحسن میمونی در باره  او می گوید:

از یحیی بن معین شنیدم که می گفت: محمدبن اسحاق ضعیف است. نسایی در مورد او گفته است: وی قوی نیست.37

3. عبداللّه بن زید که ناقل حدیث است: در حق او همین بس که قلیل الحدیث است. ترمذی می گوید:

ما از او حدیثی از پیامبر نمی شناسیم، جز همین یک حدیث که در مورد اذان است. حاکم در مورد او گفته است: صحیح این است که او در جنگ احد کشته شد و تمامی روایاتی که از او نقل شده، دارای اسناد منقطع است. ابن عدی هم در مورد او گفته است: از او حدیث صحیحی از پیامبر(ص) جز حدیث اذان نمی شناسیم.38

ترمذی از بخاری نقل کرده است:

از او چیزی جز حدیث اذان نمی شناسیم.39

حاکم در مورد او گفته:

عبداللّه بن زید کسی است که اذان به خواب او آمده است و فقهای اسلام آن را قبول کرده اند. در صحیح مسلم و صحیح بخاری به خاطر یکسان نبودن سلسله سندهای احادیث او، چیزی از او نقل نشده است.40

روایت سوم: در سند این روایت، محمد بن اسحاق بن یسار و محمد بن ابراهیم تیمی به چشم می خورند که در مورد آنها سخن گفتیم.

روایت چهارم: در سند این روایت دو نفر وجود دارد که دیدگاه صاحب نظران را در مورد آنها نقل می کنیم:

1. عبدالرحمن بن اسحاق بن عبداللّه المدنی

یحیی بن سعید قطان می گوید: در مدینه راجع به او سوءال کردم، کسی را ندیدم که او را ستایش کند. علی بن مدینی هم در مورد او علاوه بر آنچه گفتیم، چنین گفته است:

از سفیان که در مورد عبدالرحمن بن اسحاق از او سوءال شده بود، شنیدم که می گفت: اهل مدینه وی را به خاطر قَدَری مسلک بودنش، از مدینه بیرون کردند و او نزد ما آمد و ما با او نشست و برخاست نمی کردیم.

ابوطالب می گوید:

از احمد بن حنبل در مورد او سوءال کردم، در پاسخ گفت: وی از ابی زناد روایات غیر معروفی نقل کرده است.

احمد بن عبداللّه عجلی می گوید:

حدیثش نوشته می شود، ولی قوی نیست.

ابوحاتم می گوید:

حدیثش نوشته می شود، ولی به احادیث او استناد نمی شود.

بخاری در مورد او می گوید:

وی از جمله کسانی نیست که به حافظه اش اعتماد شود... در مدینه شاگردی جز موسی زمعیّ از او شناخته شده نیست که روایاتی از او نقل شده که تعدادی از آنها مضطرب است.

دارقطنی در مورد او می گوید:

ضعیف است و متهم به قدری بودن است.

احمد بن عدی می گوید:

در احادیث او چیزهایی وجود دارد که مورد قبول نیست و پیروی نمی شود.41

2. محمد بن خالدبن عبداللّه واسطی(150240ه)

جمال الدین مزّی او را چنین معرفی می کند:

ابن معین می گوید: شخص مهمی نیست و روایت از پدرش نادرست است. ابوحاتم می گوید: از یحیی بن معین در مورد او پرسیدم، در پاسخ گفت: مردی بد و بسیار دروغگوست... ، و روایات غیر معروفی را نقل کرده است.

ابو عثمان، سعید بن عمرو بردعی می گوید:

از ابا زرعه در باره  محمد بن خالد پرسیدم، در جواب گفت: مرد بدی است.

ابن حبان این فرد را در کتاب ثقاتش نام برده و در باره او گفته:

خطا و تناقض گویی می کند.42

شوکانی پس از نقل روایت اذان از او می گوید:

اسناد او بسیار ضعیف است.43

اما روایت پنجم: در سند این روایت اسامی این افراد آمده است:

1. محمد بن اسحاق بن یسار؛

2. محمد بن حارث تیمی؛

3. عبداللّه بن زید.

در جرح دو نفر اوّل پیش تر سخن گفتیم و نیز گفتیم همه  آنچه را این دو فرد از سوم روایت کرده، منقطع است. با این بیان، ضعف سند روایت ششم هم روشن می شود.

آنچه نقل شد، روایاتی بود که در «سنن» آمده است. اما در غیر این کتب نیز روایاتی در مورد کیفیت تشریع اذان وارد شده که در اینجا روایاتی را که احمد بن حنبل، دارمی و دارقطنی در مسانید خود، و امام مالک در موطّأ و ابن سعد در طبقات و بیهقی در سنن نقل کرده اند، ذکر می کنیم:

روایات اذان در غیر کتب شش گانه

پیش از این از حاکم نقل کردیم که بخاری و مسلم، حدیث عبداللّه بن زید را به دلیل اختلاف ناقلینی که در سلسله سند این حدیث وجود دارد، نقل نکرده اند. از صاحبان کتب ششگانه هم، فقط ابو داود، ترمذی و ابن ماجه، آن را نقل کرده اند. همچنان که گفتیم هم در مضامین این نقل ها تناقض وجود دارد و هم سندهای آنها دچار ضعف است. اینک به بررسی روایاتی می پردازیم که در دیگر منابع روایی اهل سنت که از نظر اتقان و صحت در درجه بعد از کتب ششگانه قرار دارند است، نقل شده است:

الف) روایت مسند احمد بن حنبل

احمد بن حنبل، روایت اذان را در مسندش با سه سلسله سند از عبداللّه بن زید نقل کرده است.44

در سند اوّل، زید بن حباب بن ریان تمیمی(متوفّی 203 ه) وجود دارد. علمای رجال او را به کثرت خطا در نقل، وصف کرده اند. وی احادیثی را که به لحاظ سند غریب است، از سفیان ثوری نقل کرده است. ابن معین در این زمینه گفته است: احادیثی که او از سفیان نقل کرده، مقلوبه است.

همچنین در سند اوّل عبداللّه بن محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربّه وجود دارد که از او در صحاح و مسانید حدیثی جز همین یک حدیث وجود ندارد. این روایت را نواده  عبداللّه بن زید نقل کرده که متضمن فضیلتی برای خاندان اوست و به همین جهت چندان مورد اعتماد نیست.

سند روایت دوم بر محمد بن اسحاق بن یسار مشتمل است که پیش تر راجع به آن بحث کردیم.

در سند روایت سوم علاوه بر محمد بن اسحاق، محمد بن ابراهیم حارث تیمی وجود دارد و منتهی می شود به عبداللّه بن زید و او بسیار قلیل الحدیث است.

در روایت دوم پس از ذکر روءیا و تعلیم اذان به بلال آمده است:

بلال نزد پیامبر آمد و دید که او خواب است، با صدای بلند فریاد زد: «الصلاة خیرء من النوم» نماز بهتر از خواب است. از آن پس این عبارت در اذان صبح وارد شد!

همین عبارات در ضعف این روایت کفایت می کند.

ب) روایت مسند دارمی

دارمی در مسندش ماجرای روءیای اذان را با سندهای مختلف ذکر کرده که همگی ضعیفند. در اینجا فقط سندهای مسند دارمی رانقل می کنیم:

1. از محمد بن حمید از سلمه از محمد بن اسحق نقل شده است: وقتی رسول خدا(ص) وارد مدینه شد... .

2. همان سند قبلی با این تفاوت که پس از محمد بن اسحاق آمده است: این حدیث را محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی از محمد بن عبداللّه بن زیدبن عبدربّه از پدرش نقل کرده است.

3. از محمد بن یحیی، از یعقوب بن ابراهیم بن سعد، از پدرش از ابن اسحاق... باقی سند عین همان است که در سند روایت دوم آمده است.45

سند روایت اوّل منقطع است؛ و سند روایت دوم مشتمل بر محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی و سند روایت سوم هم مشتمل بر ابن اسحاق است که حال این دو پیش از این معلوم شد.

ج) روایت مالک در موطّأ

امام مالک ماجرای روءیای اذان را در کتاب الموطّأ خود چنین نقل کرده است:

از یحیی از مالک، از یحیی بن سعید نقل شده است: رسول خدا(ص) خواست دو قطعه چوب برگیرد تا با ضربه بر آنها... .46

سند این روایت منقطع است؛ زیرا یحیی بن سعید بن قیس که روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده قبل از سال 70 ه متولد شده و در سال 143 ه در هاشمیه وفات کرده است.47

د) روایت ابن سعد در طبقات

این روایت را محمد بن سعد در طبقاتش با سلسله سندهای موقوف و غیر قابل استناد نقل کرده است48 که اینک به بیان هر یک از آنها می پردازیم:

سند اوّل به نافع بن جبیر منتهی می شود که در دهه  90 و بنابر قولی در 99 ه درگذشته است.

سند دوم به عروة بن زبیر منتهی می شود که در 29 ه متولد شده و 93 ه وفات یافته است.

سند سوم به زید بن اسلم منتهی می شود که در 136 ه در گذشته است.

سند چهارم به سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابی لیلی منتهی می شود که به ترتیب در 94 و 82 یا 83 ه درگذشته اند.

ذهبی در شرح حال عبداللّه بن زید گفته است: سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابی لیلی از او روایت کرده اند، در حالی که هیچ یک او را ندیده اند.49

ابن سعد همین روایت را با سند دیگری نیز نقل کرده است: احمد بن محمد بن ولید ازرقی از مسلم بن خالد از عبدالرحیم ابن عمر از ابن شهاب، از سالم بن عبداللّه بن عمر از عبداللّه بن عمر نقل کرده: رسول خدا خواست نشانه ای برای جمع شدن مردم در نماز قرار دهد... تا اینکه مردی از انصار که به او عبداللّه بن زید می گفتند، روءیای اذان را دید، عمر بن خطاب هم در همان شب چنان روءیایی دید... تا آنجا که می گوید بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا آن را تثبیت کرد.

سند این روایت مشتمل است بر:

1. مسلم بن خالد بن قرقره که به او ابن جرحه نیز گفته می شود. یحیی بن معین او را تضعیف کرده است. علی بن مدینی در حق او گفته: قابل اعتنا نیست. بخاری گفته است: احادیث او درست نیست، نسایی هم در حق او گفته: قوی نیست. ابو حاتم در باره او گفته: چندان قوی نیست، احادیث او درست نیست، حدیثش نوشته می شود، اما به آن استناد نمی شود، احادیث درست و نادرست دارد.50

2. محمد بن مسلم بن عبیداللّه بن عبداللّه بن شهاب زهری مدنی(51 123 ه). انس بن عیاض از عبیداللّه بن عمر نقل کرده است:

زهری را می دیدم که کتابی برایش می آوردند که نه آن را می خواند و نه برایش می خواندند و به او می گفتند: این را از تو روایت کنیم؟ در پاسخ می گفت: آری!

ابراهیم بن ابی سفیان قیسرانی از قول فریابی می گوید:

از سفیان ثوری شنیدم که می گفت: نزد زهری آمدم و با من سنگین برخورد کرد. به او گفتم: اگر نزد بزرگان ما بیایی با تو چنین می کنند، چه می کنی؟ گفت: همچون تو. سپس وارد شد و کتابی برای من آورد و گفت: این را بگیر و از من روایت کن، ولی من حرفی را از آن روایت نکردم.51

ه) روایت بیهقی در سنن

بیهقی روءیای اذان را با سلسله سندهایی که هیچ یک از آنها خالی از اشکال یا اشکالات متعدد نیست، نقل کرده است. اینک توجه خوانندگان را به راویان ضعیفی که در این سلسله سندها وجود دارد، جلب می کنیم:

روایت اوّل: این روایت مشتمل است بر ابی عمیر بن انس که از یکی از عموهای انصاری خود روایت می کند. پیش تر در مورد ابی عمیر بن انس گفتیم که ابن عبدالبرّ در باره  او گفته است: مجهول است و روایاتش قابل استناد نیست؛52از راویان مجهولی53 تحت عنوان «یکی از عموها» حدیث نقل کرده است؛ هر چند همه صحابه را عادل فرض کنیم، دلیلی وجود ندارد که این افراد را از اصحاب بدانیم. اگر بر فرض عموهای این فرد، از اصحاب باشند، اما موقوفات صحابی یعنی احادیثی که به صحابی ختم می شود نه به پیامبر حجت نیست؛ زیرا معلوم نیست از پیامبر(ص) نقل کرده باشد.

روایت دوم: سند این روایت در بردارنده  راویانی است که روایات آنها قابل استناد نیست:

1. محمدبن اسحاق بن یسار

2. محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی

3. عبداللّه بن زید

که در مورد همه آنها پیش از این سخن گفتیم.

روایت سوم: در سند این روایت ابن شهاب زهری است که از سعید بن مسیب(متوفّی 94 ه) و او از عبداللّه بن زید54 روایت نقل می کند. متذکر شدیم که هیچ یک از این دو، عبداللّه بن زید را درک نکرده اند.

و) روایت دارقطنی در سنن

دارقطنی روایت روءیای اذان را با سلسله سندهای مختلف روایت کرده است:

1. از محمدبن یحیی بن مرداس از ابو داود از عثمان بن ابی شیبه از حماد بن خالد از محمد بن عمرو از محمد بن عبداللّه از عمویش عبداللّه بن زید، نقل شده است... .

2. محمد بن یحیی از ابو داود از عبیداللّه بن عمر از عبدالرحمن بن مهدی از محمد بن عمرو برای ما نقل کرده است که از عبداللّه بن محمد شنیدم که گفت: عبداللّه بن زید که در این حدیث آمد، جد من است55.

همچنان که ملاحظه می شود در هر دو سند محمد بن عمرو هست که مردد است بین انصاری که در صحاح و مسانید روایتی جز این روایت ندارد و ذهبی در حق او گفته که اصلاً شناخته شده نیست، و بین محمد بن عمرو، ابو سهل انصاری که یحیی بن قطان و ابن معین و ابن عدی او را تضعیف کرده اند.56

3. از ابو محمد بن صاعد، از حسن بن یونس، از اسود بن عامر، از ابوبکر بن عیاش، از اعمش، از عمرو بن مره، از عبدالرحمن بن ابی لیلی، از معاذ بن جبل نقل است: مردی از انصار، عبداللّه بن زید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:

ای رسول خدا، من در خواب دیده ام....57

سند این روایت منقطع است، زیرا معاذ بن جبل در سال 18 یا 20 ه از دنیا رفته، در حالی که عبدالرحمن بن ابی لیلی در سال 17 ه متولد شده است.

علاوه بر این، دار قطنی، عبدالرحمن را تضعیف کرده و در حق او گفته است:

احادیث ضعیفی دارد و بد حافظه است و ثابت نشده که ابن ابی لیلی حدیثی از عبداللّه بن زید شنیده باشد.58

در اینجا سخن در مقام اوّل پایان یافت و روشن شد که اذان با وحی الهی تشریع شده است، نه با روءیای عبداللّه بن زید یا عمر بن خطاب و یا هرکس دیگری. نیز ثابت شد که این احادیث ذاتاً متعارض بوده و از نظر سند هم تمام نیستند و چیزی با آنها ثابت نمی شود. علاوه بر این، در آغاز بحث گفتیم که عقل نیز چنین چیزی را بعید می داند.

اینک وقت آن رسیده است که از کیفیت ورود تثویب یعنی عبارت «الصلاة خیرءُ من النوم» در اذان صبح بحث کنیم.

مقام دوم:

1. بررسی تاریخ ورود «تثویب» در اذان نماز صبح

تثویب از ریشه  «ثاب یثوب» به معنای بازگشت است. وقتی موءذّن می گوید «حیّ علی الصلاة»، مردم را به نماز فراخوانده است، وقتی در چند جمله  بعد می گوید: «الصلاة خیرء من النوم» معنایش بازگشت به فراخوان نماز است.

فیروز آبادی در قاموس، تثویب را به معانی گوناگونی تفسیر کرده است، از جمله: فراخواندن به نماز، دو بار فراخواندن، و اینکه در اذان نماز صبح دوبار گفته شود: «الصلاة خیرء من النوم».

در «المغرب» آمده است:

تثویب، ابتدا به این معنا بوده که موءذّن در اذان صبح دو بار بگوید: «الصلاة خیرءمن النوم»؛ و در معنای جدیدش به معنای گفتن «الصلاة، الصلاة» یا «قامت، قامت» است.59

ظاهراً استعمال تثویب میان محدّثان در گفتن جمله  «الصلاة خیر من النوم» در اذان، غلبه داشته است چه بسا این لفظ به معنای مطلق فراخوان پس از فراخوان باشد و در این صورت لفظ تثویب شامل همه  مواردی می شود که موءذّن پس از پایان اذان، با جمله  «الصلاة خیر من النوم» یا با هر عبارت دیگری دعوت به نماز را تکرار کند.

سندی در حاشیه اش بر سنن نسایی گفته است:

تثویب عبارت است از بازگشت به اعلام پس از اعلام اوّل. هنگامی که موءذّن می گوید: «الصلاة خیرء من النوم» خالی از این مضمون تکرار اعلام نیست. از این رو آن را تثویب گفته اند60

.آنچه گفته شد، بیان معنای تثویب در لغت بود. مقصود ما در این مقام، تبیین حکم گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان نماز صبح است. آیا گفتن این جمله در اذان صبح، مشروع است یا بدعتی است که بعد از پیامبر(ص) ودر اثر خوشایند برخی از مردم در اذان گنجانده شد؟ فرق نمی کند این عمل با این ویژگی، تثویب باشد یا تثویب به معنای مطلق تکرار از فراخواندن به نماز باشد، هر چند پس از پایان اذان، با این الفاظ یا با واژه های دیگر.

تثویب به معنای یاد شده هم در ضمن روایات روءیای اذان و هم در روایات دیگر وارد شده است:

1. روایت ابن ماجه(روایت چهارم) که گفتیم شوکانی بر ضعف آن تصریح کرده است.61

2. روایت احمد بن حنبل که گفتیم سند این روایت ضعیف است؛ زیرا در آن محمد بن اسحاق و عبداللّه بن زید بن عبد ربّه وجود دارند.62

3. روایت ابن سعد در طبقاتش که در سند آن مسلم بن خالد بن قرقره وجود دارد و پیش از این به ضعف آن اشاره کردیم.63

4. روایت ابن ماجه که با این سند وارد شده:

از ابوبکر بن ابی شیبه، از محمد بن عبداللّه اسدی، از ابی اسرائیل، از حکم، از عبدالرحمن بن ابی لیلی از بلال روایت شده:

رسول خدا به من دستور داد تا در اذان صبح تثویب بگویم و مرا از تثویب در اذان نماز عشا نهی کرد.64

این روایت نشان می دهد که تثویب در مطلق فراخواندن به نماز استفاده می شود، هر چند با عبارت «الصلاة خیرء من النوم» نباشد، زیرا در این روایت از تثویب در نماز عشا نهی شده، تثویب در نماز عشا جز با عبارتی مثل «الصلاة جامعة» با «قدقامت الصلاة» و غیر اینها تحقق نخواهد یافت.

5. از عمر بن رافع، از عبداللّه بن مبارک، از معمر، از زهری، از سعید بن مسیب، از بلال نقل است که نزد پیامبر(ص) آمد تا نماز صبح را به او اطلاع دهد، گفته شد پیامبر خواب است، بلال گفت: «الصلاة خیرُءمن النوم، الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان صبح جای گرفت و بر همین منوال تثبیت شد.65

سند این دو روایت منقطع است. اما سند روایت اوّل به این دلیل که ابن ابی لیلی در سال 17 ه متولد شده است و بلال در سال 20 یا 21 ه درشام، که از ابتدای فتح این سرزمین به دست مسلمانان، به عنوان مرزبان در آنجا بود، درگذشت. بنابر این بلال شامی و ابن ابی لیلی کوفی بود، با این وصف چگونه ممکن است ابن ابی لیلی با وجود خردسالی و دوری راه از بلال حدیثی شنیده باشد؟!66

ترمذی همین روایت را با اختلافی در ابتدای سند، نقل کرده و گفته است: حدیث بلال را جز از طریق ابو اسرائیل ملاّئی نمی شناسیم. ابو اسرائیل این حدیث را از حکم(ابن عتیبة) نشنیده، بلکه آن را از حسن بن عماره و او از حکم روایت کرده است.

اسم ابواسرائیل، اسماعیل بن ابی اسحاق است و نزد اهل حدیث چندان قوی نیست.67

اما سند روایت دوم: در سنن ابن ماجه به نقل از زوائد در باره  آن آمده است:

در سلسله سند این روایت راویان ثقة قرار دارند؛ اما این سند منقطع است؛ زیرا سعیدبن مسیب از بلال حدیثی نشنیده است.68

6. روایت نسایی:

از سوید بن نصر، از عبداللّه، از سفیان از ابی جعفر، از ابی سلمان، از ابی محذوره نقل شده است که برای رسول خدا(ص) اذان می گفتم و در اذان نماز صبح چنین می گفتم: حیّ علی الفلاح، الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه.69

در سنن بیهقی70و سبل السلام71به جای ابی سلمان، ابی سلیمان آمده است، بیهقی گفته است: اسم ابو سلیمان، «همام الموءذن» است. من در کتب رجالی که در دست است، شرح حال «همام موءذّن» را نیافته ام. نه ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» و نه مَزّی در «تهذیب الکمال» او را یاد نکرده اند، پس این مرد، شناخته شده نیست.

اما ابو محذوره اگر چه از اصحاب است، ولی قلیل الروایه است، آنچه را روایت کرده از ده حدیث تجاوز نمی کند. او در سال هشتم هجری درغزوه حنین برای رسول خدا(ص) اذان گفته است.72

7. روایت بیهقی: سند این روایت منتهی می شود به ابی قدامه، از محمد بن عبدالملک بن ابی محذوره، از پدرش از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم که سنت اذان را به من یاد دهد.... و در ادامه حدیث آمده است: حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، و اگر نماز صبح بود بگو: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم... .

8. بیهقی روایت دیگری دارد که سند آن منتهی می شود به عثمان بن سائب از پدرش وامّ عبدالملک بن ابی محذورة، از ابی محذوره، از پیامبر(ص). مضمون این روایت همانند روایت پیشین است.73

از وضعیت محمد بن عبدالملک پیش تر سخن گفتیم. عثمان بن سائب هم نه خودش شناخته شده است و نه پدرش و جز یک روایت، روایتی از آنها نقل نشده است.74

9. روایت ابوداود: سند این روایت منتهی می شود به حرث بن عبید، از محمد بن عبدالملک بن ابی محذوره، از پدرش، از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم سنت اذان را به من یاد دهد... تا آنجا که می گوید اگر نماز صبح بود، می گویی: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم....75

سند روایت به محمد بن عبدالملک منتهی می شود. ابن حجر به نقل از عبدالحق می گوید: به این اسناد استناد نمی شود. ابن قطان در مورد او گفته: وی مجهول الحال است و جز حارث کسی را که از او روایت کرده باشد، نمی شناسیم.76

شوکانی در باره  محمد بن عبدالملک بن ابی محذوره گفته است: وضعیت این فرد شناخته شده نیست؛ و در مورد حرث بن عبید گفته که در او حرف و سخن است.77

10. ابو داود همین روایت را با سند دیگری نیز نقل کرده است که منتهی می شود به عثمان بن سائب از پدرش و اُمّ عبدالملک بن ابی محذوره، از ابی محذوره، از پیامبر(ص).78 از ضعف این سند نیز پیش تر سخن گفتیم.

11. ابو داود روایت دیگری را نیز نقل می کند که سندش منتهی می شود به ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالملک بن ابی محذوره. او می گوید: از جدم عبدالملک بن ابی محذوره شنیدم که می گفت از ابو محذوره شنیده است که رسول خدا به او اذان را حرف به حرف تلقین کرده است تا آنجا که می گوید در اذان نماز صبح می گفت: الصلاة خیرء من النوم... .79

ابراهیم بن اسماعیل یک روایت دارد که80، احتمال منقطع بودن سند آن وجود دارد، خود او نیز توثیق نشده است.

12. دارقطنی سه روایت از انس و عمر بدون اینکه آنها را به پیامبر(ص) نسبت دهد، نقل می کند که نشان می دهند تثویب در اذان، سنت بوده است.81

13. روایت دیگر دارقطنی دلالت دارد که پیامبر بلال82 را به تثویب امر کرده، اما سند این روایت منقطع است. این روایت را عبدالرحمن بن ابی لیلی از بلال نقل کرده و به دلیل وجود عبدالرحمن بن حسن در سند آن، ضعیف است. ابوحاتم در باره  عبدالرحمن بن حسن گفته است که: حدیث او قابل استناد نیست. دیگران او را ملایم معرفی کرده اند.83

14. دارقطنی روایت دیگری نیز نقل کرده که دلالت دارد بر اعلام قبل از اذان به هر شکلی. این روایت علاوه بر اینکه برخی راویان سلسله سند آن تضعیف شده اند، خارج از مقصود است.84

15. دارمی با سندی که به زهری از حفص بن عمر بن سعد موءذّن منتهی می شود روایت می کند که حفص گفت: خانواده ام به من خبر دادند که بلال نزد رسول خدا(ص) آمد تا فرا رسیدن نماز صبح را به او خبر دهد. به او گفتند که رسول خدا(ص) خواب است، پس بلال با صدای بلند ندا سر داد: «الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان نماز صبح جای گرفت.85

این روایت قابل استناد نیست زیرا:

اوّلاً: زهری در سلسله سند این روایت وجود دارد.

ثانیاً: در سلسله سند این روایت حفص بن عمر وجود دارد که جز این یک روایت، روایت دیگری ندارد86. علاوه بر این اصل ناقل، ناشناخته است.

16. مالک نقل می کند که: موءذّن نزد عمر بن خطاب آمد تا او را از فرا رسیدن نماز صبح با خبر کند، دید که عمر خواب است، پس گفت: «الصلاة خیرء من النوم». پس از این ماجرا عمر دستور داد تا این عبارت در اذان نماز صبح جای گیرد.87

نتیجه  روایات:

روایات تثویب به شدت متعارض هستند و اقسام مختلفی دارند که نمی توان آنها را به معنای واحدی ارجاع داد:

1. برخی از این روایات دلالت دارند که عبداللّه بن زید تثویب را درخواب دیده و از آغاز جزئی از اذان بوده است.

2. برخی دیگر دلالت دارند که تثویب را بلال به اذان افزود و پیامبر آن را تثبیت کرد.

3. پاره ای دیگر از روایات تثویب دلالت دارند که عمر بن خطاب به موءذّن دستور می داد که عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را در اذان صبح قرار دهد.

4. گروهی از این روایات که دلالت دارند که رسول خدا(ص) این عبارت را به ابو محذوره تعلیم داده است.

5. روایات دیگری دلالت دارند که بلال در اذان صبح «حیّ علی خیر العمل» می گفت اما رسول خدا(ص) به او دستور داد که به جای آن «الصلاة خیرء من النوم» بگوید. متقی هندی در کنز العمال88 این روایت را نقل کرده است.

با توجه به این تعارض آشکار، نمی توان به این روایات اعتماد کرد، و از آنجا که امر، در این روایات، دایر بین سنت و بدعت است، ترک سنت متعیّن می شود، زیرا در ترک سنت عذابی نیست، اما ارتکاب بدعت عذاب دارد.

سخن فقها در باره  تثویب

کسانی از صحابه و تابعین تثویب را بدعت دانسته و معتقدند پیامبر(ص) در این زمینه دستوری صادر نکرده، بلکه این مسأله پس از رحلت آن حضرت اتفاق افتاده است:

1. ابن جریج می گوید:

عمروبن حفص به من خبرداد که سعدِ موءذّن اوّلین کسی بود که در دوران خلافت عمر گفت: «الصلاة خیر من النوم»، عمر گفت: این کار بدعت است و آن را رها کرد. بلال هیچ گاه برای عمر اذان نگفت.

2. ابن جریج همچنین می گوید:

حسن بن مسلم به من گفت: مردی از طاووس پرسید: چه زمانی عبارت «الصلاة خیر من النوم» در اذان گفته شد؟

طاووس در پاسخ گفت: ابن عبارت در دوره رسول خدا(ص) گفته نشد؛ اما بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) و در زمان خلافت ابوبکر این عبارت را از مردی که موءذّن نبود شنید و آن را از او فرا گرفت و در اذان به کار برد.

ابوبکر مدتی کوتاه پس از این ماجرا در گذشت، و خلافت به عمر رسید. عمر گفت: «ای کاش بلال را از چیزی که ایجاد کرد، نهی می کردیم». گویا این سخن را فراموش کرد و مردم تا به امروزه، آن گونه، اذان می گویند.89

3. عبدالرزاق از ابن عیینه از لیث از مجاهد نقل کرده است:

روزی با ابن عمر بودم که شنید مردی در مسجد عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را تکرار می کند. ابن عمر گفت: بیا از نزد این بدعت گذار بیرون رویم.90

البته طبق روایت سنن ابو داود، این مرد آن عبارت را هنگام نماز ظهر و عصر تکرار می کرد، نه هنگام نماز صبح.91

4. در جامع المسانید از حماد از ابراهیم نقل شده است که:

از ابی حنیفه در باره  تثویب پرسیدم. در پاسخ گفت: تثویب را مردم برساخته اند؛ ولی در میان برساخته های مردم کار خوبی است. ابو حنیفه یاد آوری کرد که تثویب مردم آن بود که موءذّن پس از پایان اذان دو بار می گفت: «الصلاة خیرء من النوم».

راوی می گوید: این روایت را محمد بن حسن شیبانی در آثار خود به نقل از ابوحنیفه آورده و تصریح کرده این سخن از ابو حنیفه است و ما به آن عمل می کنیم.92

این روایت نشان می دهد که عبارت «الصلاة خیر من النوم» در عصر رسول خدا(ص) یا در عصر خلفا، پس از پایان اذان گفته می شده و جزئی از اذان نبوده و موءذّن برای بیدار کردن مردم این عبارت را از پیش خود تکرار می کرده است. سپس این عبارت در اذان گنجانیده شد.

5. شوکانی به نقل از البحر الزخار گفته است:

تثویب را عمر به وجود آورد، فرزند عمرگفت: این عمل بدعت است. از علی(ع) نقل شده است که وقتی این عبارت را شنید، گفت: چیزی را که جزء اذان نیست به آن نیفزایید. راوی پس از ذکر حدیث ابی محذوره و بلال می گوید: اگر این عبارت جزء اذان بود، علی و ابن عمر و طاووس آن را انکار نمی کردند. با این وصف، به منظور جمع بین روایاتی که در این باب وارد شده، می پذیریم که دستور گفتن این عبارت در اذان برای توجه بیشتر به نماز بوده و جنبه  تشریع ندارد.93

6. امیر یمنی صنعانی(متوفّا 182 ه) می گوید:

عبارت «الصلاة خیرء من النوم» از الفاظ اذان که برای فراخواندن مردم به نماز و آگاه کردن آنان از وقت نماز تشریع شده است به شمار نمی آید؛ بلکه از عباراتی است که برای بیدار کردن مردم از خواب، تشریع شده است. این عبارت مانند الفاظ تسبیح است که در دوران اخیر مردم به جای اذان اوّل به کار می برند. با توجه به این مطالب، گره جدال فقها در اینکه آیا تثویب از الفاظ اذان است یا نه و آیا گفتن این عبارت در اذان بدعت است یا نه، گشوده می شود.94

7. ابن قدامه از اسحاق نقل کرده که او پس از نقل روایت ابی محذوره گفته است:

تثویب را مردم ساخته اند و ابو عیسی گفته تثویب را اهل علم خوش ندارند و ابن عمر وقتی آن را شنید، از مسجد خارج شد.95

8. از امامان اهل بیت(ع) روایات متعددی رسیده که گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان بدعت است. شیخ طوسی با سند صحیح از معاویة بن وهب نقل کرده است که از امام صادق(ع) از تثویب که بین اذان و اقامه گفته می شود، سوءال کردم. فرمود: «ما آن را نمی شناسیم.»96

9. از بررسی روایاتی که در مورد اذان وارد شده، برای نگارنده روشن شد که دو خاندان از روایتی که از جدشان، عبداللّه بن زید و ابی محذوره، روایت شده، بهره برداری کردند و کوشیدند این روایت را میان مردم منتشر کنند؛ زیرا این روایت متضمن فضیلتی برای خاندان آنهاست. اگر این انگیزه نبود، دلیلی نداشت این دو مسأله(تشریع اذان به واسطه روءیا و تثویب در اذان نماز صبح) به این شکل گسترده منتشر شود، به همین روایتی که این دو خاندان از جدّ خود نقل کرده اند، جای تردید دارد. در مباحث گذشته با راویانی که در سلسله سند این روایات وجود دارند و منسوب به یکی از این دو خاندانند، آشنا شدید.

10. موءذّن در فصل اوّل ودوم اذان شهادت می دهد که تنها معبود در صفحه  وجود، خداوند سبحان است و غیر از او هر معبودی دیگری، سراب ناپایداری بیش نیست.

در فصل سوم اذان شهادت می دهد محمد(ص) رسول خداست و خدا او را برای ابلاغ رسالات و انجام دعوتش مبعوث کرده است.

پس از این فصل، ندای موءذّن از اعلان شهادت، تبدیل می شود به فراخواندن به نماز که انسان با آن به عالم غیب متصل می شود. دراین فراخوان خشوع انسان با عظمت خالق پیوند می خورد. سپس در فصل های دیگر اذان، انسان به رستگاری و کامیابی و بهترین عملی که نماز متضمن آن است، دعوت می شود. موءذّن پس از این دعوت، دو باره آن حقیقت ابدی را که در فصول اولیه به آن تصریح کرده بود، یاد آوری می کند و می گوید: اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه، لا اله إلاّ اللّه.

این است حقیقت و صورت اذان که همگی بر یک سبک و سیاق است و دست تشریع آسمانی آن را در قالب عباراتی حاکی از حقایقی ابدی ریخته است که انسان را از غوطه ور شدن در سرگرمی ها و لذایذ دنیا باز می دارد.

که هر انسان آگاهی که اذان را گوش کند و در فصول و معانی آن، دقت نماید، این حقیقت را احساس می کند. اما آیا عبارت «نماز بهتر از خواب است» هیچ تناسبی با رفعت فصول دیگر اذان دارد؟ در اینجا هیچ کس البته اگر از پیشداوری و تعصّب مذهبی عاری باشد نمی تواند این حقیقت تلخ را مخفی کند که وقتی موءذّن در اذان صبح از دعوت به نماز و رستگاری و بهترین عمل، به اعلان این که «نماز بهتر از خواب است» منتقل می شود، گویی از قله بلاغت، به کلامی که عاری از رفعت و تازگی است، سقوط کرده است. موءذّن با گفتن این جمله، مطلبی را بیان می کند که حتی کودکان نیز آن را می دانند، و با شور و شدت، سخن بدیهی را فریاد می کند که بر هیچ کس پوشیده نیست. فریاد موءذّن به اینکه «نماز از خواب بهتر است» شبیه این است که فردی میان جمعیت انبوهی فریاد زند که دو نصف چهار است.97

خاتمه:

بدعتی پس از بدعت دیگر

تاریخ اذان و اقامه آکنده از بدعتها ست و بدعت گذاران با استحساناتی که هیچ جایگاهی در تشریع ندارد، دست به تصرف در این امر زدند. اینک توجه خوانندگان را به برخی از این بدعتها که پس از پیامبر(ص) به وجود آمد، جلب می کنیم:

1. اذان دوم در روز جمعه

در دوره  حیات پیامبر(ص) و خلافت ابوبکر و عمر، رسم بر این بود هنگامی که امام برای ایراد خطبه به منبر می رفت، اذان می گفتند. اما وقتی مردم در زمان خلیفه سوم زیاد شدند، عثمان دستور داد به هنگام دخول وقت نماز، اذان دومی بر فراز مأذنه گفته شود. این اذان به اذان دوم خلیفه معروف شده است. از شافعی نقل شده که مستحب است جمعه دارای یک اذان نزد منبر باشد.98

اگر اذان از امور توقیفی است، پس تصرف در آن، به صورت زیاد و کم کردن، در دست بشر نیست و خلیفه می توانست مشکلات پیش آمده را به گونه ای دیگر حل کند.

تعجب اینجاست که فقهای اهل سنت در باره  احکامی که به این دو اذان در نماز جمعه مربوط می شود، اختلاف نظر دارند؛ مثلاً کدام یک از این دو اذان، در تحریم بیعی که در آیه  شریفه  «یا أیها الذین آمنوا اذا نُودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلی ذکرِ اللّه وَذَرُوا البیعَ»99 آمده است، اعتبار دارد.

2. علمای حنفی مذهب کوفه پس از عهد صحابه، تثویب دیگری را اختراع کرده اند و آن اضافه کردن عبارت «حیّ علی الصلاة» و «حیّ علی الفلاح»، هر کدام دو بار، بین اذان و اقامه نماز صبح است. متقدمان این گروه از علما این عمل را فقط در نماز صبح نیکو و در غیر نماز صبح مکروه دانسته اند؛ اما متأخّران این عمل را در کلیه نمازها(به جز نماز مغرب به دلیل تنگی وقت) نیکو شمرده اند. آنان گفته اند: تثویب بین اذان و اقامه  نمازها به حسب عرف هر سرزمینی است مانند سرفه کردن(تنحنح) یا گفتن «الصلاة، الصلاة» یا غیر اینها.

3. ابو یوسف در تثویب، رأی جدیدی برساخته و آن را برای آگاه کردن همه  کسانی که به امور مسلمانان اشتغال دارند مانند امام و قاضی و امثال آنها، جایز دانسته است. طبق این دیدگاه، موءذّن پس از اذان می گوید: السلام علیک أیّها الامیر، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، الصلاة یرحمک اللّه.

برخی از علمای شافعی و مالکی و همچنین علمای حنبلی دیدگاه ابو یوسف را در صورتی که امام و امثال او صدای اذان را نشنیده باشند، پذیرفته اند. اما محمد بن حسن شیبانی این قول را بعید دانسته و چنین تعلیل کرده که همه مردم در امر جماعت مساوی هستند. برخی از علمای مالکی هم این دیدگاه را تأیید کرده اند.100

حذف حیعله از اذان

گذشت که گنجاندن تثویب در اذان تنها بدعتی نیست که در اذان صورت گرفته است. حذف عبارت: «حیّ علی خیر العمل» از فصول اذان و اقامه، بدعت دیگری است که معمول شده است، آن هم به این بهانه که گفتن «حیّ علی خیر العمل» موجب انصراف مردم از جهاد می شود، زیرا وقتی مردم بفهمند که نماز بهترین عمل است، به آن اکتفا کرده، از جهاد روی بر می گردانند! این بدعت، آشکارا، نابود کردن تشریع و دست اندازی در آن با تفلسفی بیهوده است؛ زیرا مسلّماً شارع مقدس به این محذور آگاه بوده و با توجه به آن، این فصل را در اذان وارد کرده است.

قوشجی(یکی از متکلمان اشاعره) از خلیفه دوم نقل کرده که روی منبر گفت:

سه چیز در دوره  رسول خدا(ص) وجود داشته است که من از آنهانهی کرده و آنها را حرام می کنم و کسانی را که مرتکب آنها شوند، مجازات می کنم. آن سه چیز عبارتند: متعه زنان، متعه  حج و فصل حیّ علی خیر العمل.101

شیعیان اجماع دارند که این فصل، جزئی از اذان است و از دوره  پیامبر(ص) تاکنون بر همین منوال عمل کرده اند و این فصل به شعاری برای آنان تبدیل شده است؛ به طوری که بسیاری از مورخان، شیعه را به عنوان کسانی که «حیّ علی خیر العمل» می گویند یاد کرده اند.

حلبی گفته است:

از ابن عمرو از امام زین العابدین، علیّ بن الحسین(ع) نقل شده است که اینان در اذان هایشان بعد از عبارت: «حیّ علی الفلاح»، عبارت «حیّ علی خیر العمل» را می گفته اند.102

1. توبه، آیه  3.

2. التهذیب، ج2، ص283، ح1126.

3. همان، ح1128.

4. ثواب الاعمال، ص52.

5. المحاسن، ص48، شماره68

6. بین این دو روایت منافاتی نیست. موارد متعددی وجود دارد که جبرئیل یک آیه را دو بار نازل کرده است؛ بر کسی که در دو روایت فوق دقت و تدبّر کند، روشن است که هدف از اذان گفتن در روایت اوّل غیر از هدف از اذان گفتن در روایت دوم است.

7. علی(ع) تحدیث می شده، به این معنا که او هم کلام فرشته وحی را می شنیده است. ر. ک: صحیح بخاری، ج4، ص200 و شرح آن به نام ارشاد الساری، ج6، ص99 و غیر آن، باب «رجالء یکلّمون من غیر أن یکونوا انبیاء» [باب کسانی که خدا با آن ها سخن می گفته بدون اینکه پیامبر باشند]. ابوهریره از پیامبر(ص) روایت کرده: از جمله کسانی که قبل از شما بودند، افرادی از بنی اسرائیل بودند که... .

8. کلینی، کافی، ج3، ص302، باب «بدء الاذان»، ح1و2.

9. الکافی، ج3، ص482، ح1، باب «النوادر» و به زودی نقل خواهیم کرد که نزدیک چهارده نفر ادعا کرده اند که اذان را در خواب دیده اند.

10. به زودی آن را به طور کامل از «سنن» اهل سنت نقل خواهیم کرد.

11. وسائل الشیعه، ج4، ص612، باب اوّل از ابواب اذان و اقامه، ح3.

12. آنچه از امامان(ع) نقل شده است که فصول اقامه هریک دو بار تکرار می شود مگر فصل اخیر که یک بار گفته می شود.

13. الحاکم، المستدرک، ج3، ص171، کتاب معرفة الصحابه. طبق روایات اهل بیت(ع) در اقامه نیز هر جمله دو بار گفته می شود مگر جمله  آخر.

14. متقی هندی، کنز العمال، ج12، ص350، شماره35354.

15. برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج2، ص300301.

16. کنزالعمال، ج8، ص329، شماره 23138، فصلء فی الاذان.

17. عبدالرزاق بن همام صنعانی(126211ه)، المصنف، ج1، ص456، شماره 1775.

18. السیرة الحلبیة، ج2، ص296، باب «بدء الاذان و مشروعیته».

19. آیا در منطق عقل صحیح است که انسان چنین روءیایی را که موجب آرامش پیامبر و اصحاب اوست، به مدت بیست روز کتمان کند، آنگاه(پس از شنیدن آن از عبداللّه بن زید) چنین بهانه بیاورد که حیا کرده است؟! من خلیفه را اجلّ از این منطق می دانم. علاوه بر اینکه بین این حدیث و حدیث دوم تنافی وجود دارد.

20. ابوداود، السنن، ج1، ص134135، شماره 498499، تحقیق محمد محیی الدین، این حدیث حاکی از آگاهی عمر پس از اذان بلال است، بر خلاف حدیث گذشته.

21. ابن ماجه، السنن، ج1، ص232/233، باب «بدء الاذان»، شماره 706 707.

22. ترمذی، السنن، ج1، ص358361، باب «ماجاءفی بدء الاذان» شماره189.

23. النساء، آیه  113.

24. آل عمران، آیه  159.

25. ترمذی، السنن، ج1، ص362، شماره 190؛ نسایی، السنن، ج2، ص3؛ بیهقی، السنن، ج1، ص389، باب «بدء الاذان»، ح اوّل.

26. همان.

27. همان.

28. السیرة الحلبیة، ج2، ص297.

29. بیهقی، السنن، ج1، ص390، ح1.

30. السیرة الحلبیة، ج2، ص300.

31. بخاری، الصحیح، ج1، ص120، باب «بدء الاذان».

32. ر. ک: حدیث شماره 2.

33. شرف الدین، النص و الاجتهاد، ص137.

34. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره 867.

35. جمال الدین مزی، تهذیب الکمال، ج34، ص142، شماره 7545.

36. تهذیب الکمال، ج24، ص304.

37. همان، ج24، ص423 424؛ تاریخ بغداد، ج1، ص221224.

38. السنن، ترمذی، ج1، ص361؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص224.

39. تهذیب الکمال، ج14، ص541.

40. حاکم، المستدرک، ج3، ص336.

41. تهذیب الکمال، ج16، ص519، شماره3755.

42. همان، ج25، ص139، شماره5178.

43. شوکانی، نیل الاوطار، ج2، ص3738.

44. امام احمد حنبل، المسند، ج4، ص4243.

45. دارمی، السنن، ج1، ص268 269، باب «بدء الاذان».

46. الموطأ، ص 75، باب «ماجاء فی النداء للصلاة»، شماره1.

47. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص468، شماره 213.

48. الطبقات الکبری، ج1، ص246 247.

49. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص376، شماره 79؛ درمقام دوم، تفصیل این مطلب به طور کامل خواهد آمد.

50. تهذیب الکمال، ج27، ص508، شماره 5925.

51. همان، ج26، ص439440.

52. بیهقی، السنن، ج1، ص390.

53. تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره868.

54. سنن بیهقی ، ج1، ص 390.

55. سنن دارقطنی، ج1، ص245، شماره 56و57.

56. میزان الاعتدال، ج3، ص674، شماره 8017 و 8018؛ تهذیب الکمال، ج26، ص220، شماره 5516؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص378، شماره 620.

57. دارقطنی، السنن، ج1، ص242، شماره 31.

58. همان، ص241.

59. بحرانی، الحدائق، ج7، ص419؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج1، ص226؛ لسان العرب، ماده  «ثوب»؛ القاموس، ماده  «ثوب».

60. السنن، ج2، ص14، قسمت پاورقی.

61. ر. ک: روایت چهارم در صفحات پیش و سخن شوکانی در صفحات گذشته از همین مقاله.

62. ر. ک: روایتی که از امام احمد پس از احادیث سنن در صفحات گذشته از همین رساله نقل شد.

63. ر. ک: به صفحه  گذشته از همین کتاب.

64. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره715.

65. همان، شماره 716.

66. شوکانی، نیل الاوطار، ج2، ص38.

67. ترمذی، السنن، ج1، ص378، شماره 198.

68. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره 716؛ سعید بن مسیب در سال 13 متولد و در سال 94 ه وفات یافته است.

69. نسایی، السنن، ج2، ص13، باب «التثویب فی الاذان».

70. بیهقی، السنن، ج1، ص422؛ صنعانی، سبل السلام، ج1، ص221.

71. همان.

72. ابن حزم اندلسی، اسماء الصحابة الرواة، ص 161، شماره 188.

73. بیهقی، السنن، ج1، ص421 422، باب «التثویب فی أذان الصبح».

74. میزان الاعتدال، ج2، ص114، شماره 3075(السائب)؛ تهذیب التهذیب، ج7، ص117، شماره 252(عثمان بن السائب).

75. ابو داود، السنن، ج1، ص136، شماره 500.

76. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص317.

77. نیل الاوطار، ج2، ص38.

78. ابو داود، السنن، ج1، ص136 137، باب «کیفیة الاذان»، شماره 501.

79. همان، شماره 504.

80. جمال الدین مزی، تهذیب الکمال، ج2، ص44، شماره147.

81. دارقطنی، السنن، ج1، ص243، شماره 38، 39 و 40.

82. همان، شماره 41.

83. میزان الاعتدال، ج3، ص556، شماره 4851.

84. دارقطنی، السنن، ج1، ص244245، شماره 48، 51، 52 و 53.

85. دارمی، السنن، ج1، ص270، باب «التثویب فی أذان الفجر».

86. جمال الدین مزی، تهذیب الکمال، ج7، ص30، شماره 1399؛ و ذهبی در میزان الاعتدال، ج1، ص560، شماره 2129 گفته: تنها زهری از حفص نقل کرده است.

87. الموطّأ، ص 78، شماره 8.

88. ج8، ص345، شماره 23188.

89. کنز العمال، ج8، ص357، شماره 23252 و 23251؛ این روایت را عبدالرزاق نیز در المصنف، ج1، ص474، شماره 1827 و 1828 و 1829، آورده است.

90. المصنف، ج1، ص475، شماره 1832، این روایت را کنزالعمال، ج8، ص358، شماره 23250 نقل کرده است.

91. ابو داود، السنن، ج1، ص148، شماره 538.

92. خوارزمی، جامع المسانید، ج1، ص296.

93. نیل الاوطار، ج2، ص38.

94. سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج1، ص120.

95. ابن قدامه، المغنی، ج1، ص420.

96. وسائل الشیعه، ج4، ص650، باب 22 از ابواب اذان و اقامه، حدیث1، و باقی احادیث این باب.

97. نگارنده: وقتی در سال 1375 ه به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در حرمین شریفین صدای اذان را شنیدم، چنین احساسی به من دست داد. از آن هنگام همواره درذهن و خیالم این نکته می چرخد که این فصل، از کلام وحی نیست و تنها به علل و اسبابی میان فصول اذان جای گرفته است. همین احساس، انگیزه من از بحث و کندو کاو در این موضوع و تألیف این رساله بود.

98. المجموع، ج3، ص132.

99. جمعه، آیه  9.

100. الموسوعة الفقهیه، ج2، ص361، ماده اذان.

101. علاء الدین قوشجی(متوفّا به سال 879 ه در قسطنطنیه)، شرح التجرید، ر. ک: به شرح این فرد در کتاب ما به نام «بحوث فی الملل و النحل»، ج2، چاپ بیروت.

102. برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیّه، ج2، ص305.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان