ماهان شبکه ایرانیان

دفاع از حدیث(۴)

نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند برادر بزرگوارمان، سردبیر مجله گران سنگ علوم حدیث حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی مهریزی در مقاله خویش عنوان «تأمّلی در احادیث نقصان عقل زنان» نگاهی به دفاع از احادیث نقصان عقل زنان کرده اند

نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند
برادر بزرگوارمان، سردبیر مجله گران سنگ علوم حدیث حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی مهریزی در مقاله خویش عنوان «تأمّلی در احادیث نقصان عقل زنان» نگاهی به دفاع از احادیث نقصان عقل زنان کرده اند.
در این نگاه به پنج نکته اشاره کرده اند و در پایان نتیجه گیری می کنند که مقاله «دفاع از حدیث» در پذیرش روایات نقصان عقل زنان، شتاب داشته است.
گرچه بهتر بود حدیث شناسان حوزه به داوری می نشستند و پرده از چهره زیبای احادیث بر می گرفتند و بر منزلت حدیث و توجّه به این میراث پیامبر(ص) و امامان(ع) بیش تر تأکید می کردند، ولی ما بسیار گذرا پنج نکته آمده در مقاله ایشان را از نظر می گذرانیم.

نکته اوّل
با اشاره به اهداف «دفاع از حدیث» یادآور می شوند که دفاع از حدیث نباید به پذیرش مطلق احادیث بگراید چرا که مبارزه با «پذیرش مطلق احادیث» خود یکی از اهداف «دفاع از حدیث» است.
در این جا یاد آور می شویم که بیش از یک سال است با گروهی از محقّقان در موضوع گسترده «زن در فرهنگ اسلامی» کار می کنیم و مجموع آیات و روایات مرتبط با موضوع زن را گرد آورده ایم و دربیش از پانصد آیه و چند هزار روایت که به این موضوع مرتبط می شود تأمّلاتی کرده ایم.
گفتنی است: در دفاع از روایات نقصان عقل زنان بیش تر نقدِ توجیه حضرت آیة اللّه جوادی آملی و حضرت آیة اللّه صانعی مورد توجه بوده است وگرنه در ارتباط با موضوع عقل زنان بیش از این تأمل شده و سخن بسیار است.

نکته دوّم
خاطر نشان می سازند که تنها خبر واحد در احکام، حجت است ولی در مسائل اعتقادی و انسان شناختی خبر اطمینان بخش لازم است؛ به گونه ای که تا اطمینان به صدور روایت و دلالت آن پیدا نشود روایت حجیّت نمی یابد.
در این جا با توجّه به این که سخن بسیار است، یاد آور می شویم که ما در موضوع حجیت خبر، نظریه مرحوم محقّق در مقدمه معتبر را می پسندیم و براین باوریم که از میان همه اقوال افراطی و تفریطی درباب حجیت خبر ،تنها خبری حجّت است که مورد پذیرش اصحاب باشد و یا قرائنی بر درستی آن دلالت کند و به این شکل در احکام هم، ما به روایاتی تکیه می کنیم که از چنین قرائنی برخوردار است.
مرحوم محقق در مقدمه معتبر پس از نقل اقوال در باب حجیّت خبر می نویسد: «فما قبله الاصحاب او دلّت القرائن علی صحته عمل به».
گفتنی است که: اخبار نقصان عقل زنان و روایاتی که گویای این تفاوت بین زن و مرد است در سطحی است که اطمینان به صدور و دلالت آن فراهم می آید و در پایان همین مقدمه مجموعه روایات در ارتباط با نقصان عقل زنان مورد توجه قرار می گیرد.

نکته سوم
فرموده اند: «بهتر بود نویسنده سدفاع از حدیثز مراد از عقل را نشان می داد» آن گاه به سه معنای عقل اشاره می کنند و…
در این جا هم ذهن ایشان را معطوف می داریم که ما در آن مقاله در مقام تفسیر و تحلیل معنای نقصان عقل در زنان نبوده ایم، بلکه همه اهتمام ما دفاع از روایات در برابر دو دیدگاه بود؛ گرچه اشاره ای به بعضی از توجیهات دیگر نیز کرده ایم.

نکته چهارم
ناقد محترم، معنای مختلفی که برای احادیث نقصان عقل زنان شده و توجیه های آمده در این ارتباط را یادآور شده اند. در این جا باز خاطر نشان می سازیم، همان گونه که نویسنده در همین نکته چهارم اشاره فرموده اند ما تنها در مقاله دو دیدگاه را مورد بررسی قرار داده ایم گرچه از دیدگاه های دیگر غافل نبوده ایم و برخی را نیز اشاره داشته ایم.
بنابراین بهتر می نمود نویسنده نقد در همان محور مورد توجّه «دفاع از حدیث» نظر می دادند و صحت آن دو دیدگاه را ثابت می کردند وگرنه پس از پذیرش روایت در بحث دلالی توجیهات و معانی یاد شده مورد بررسی قرار می گیرد.

نکته پنجم
نویسنده نقد خواسته است ما را قانع سازد که زنان عاقل و فهمیده بسیارند، گویا ما منکر عقل زنان هستیم و منظورمان از کاستی نسبی در مقایسه با مردان یا در مقایسه با احساسات و عواطف چیزی به معنای عدم عقل زنان است.
نویسنده محترم نقد در پایان با تاکید بر مجمل بودن روایات نقصان عقل زنان، در آخرین سخن برای مقابله با استشهاد گسترده ما به کلام علامه طباطبایی(ره) در زمینه نقصان عقل زنان، کلامی دیگر از جناب علامه آورده اند و با این نقل به ما و جناب علامه طباطبایی (ره) پاسخ داده اند!
ما بررسی بیشتر مقاله سردبیر محترم مجلّه علوم حدیث را به خوانندگان گرامی و علاقه مندان حدیث واگذار می کنیم.
در پایان، مجموع روایات نقصان عقل زنان را می آوریم تا خوانندگان داوری کنند و بنگرند که آیا این بخش عظیم از روایات، صدور دلالت اش اطمینان بخش نیست؟ آیا باز هم می توان در صدور تشکیک کرد و یا تفاوت زن و مرد در زمینه عقلی را از آن نفهمید.
آری، مگر این که کسی اصلاً تفاوت زن و مرد برایش پذیرفته نباشد و این حقیقت روشن را خلاف قرآن بداند، یا آن که این تفاوت را نشانی از تبعیض ظالمانه بگیرد و از حکمت الهی در اختلاف، غافل باشد و یا آن که روح تعبّد عقلانی را در ارتباط با روایات از دست داده باشد. ویا…

فهرست مجموعه قرآنی و روایی
در باره کاستی عقل زنان

آیات:
الف: الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض«نساء (4) آیه 35».
ب: او من ینشّوء فی الحلیة وهو فی الخصام غیر مبین «زخرف (43) آیه 18».
ج: ولهنّ مثل الّذی علیهن بالمعروف وللرجال علیهنّ درجة «بقرة (2) آیه 228».

روایات:
1 روایات نقصان عقل زنان:
الف: نهج البلاغه، خطبه 80، 156 و نیز خطبه جهاد و نامه 14.
ب: کافی، ج5، کتاب الجهاد، ص39، ح4و کتاب النکاح، ص322، باب غلبة النساء، ح1.
ج: من لایحضره الفقیه، ج3، ص247، ج6.
د: بحارالأنوار، ج1، ص82، ح1؛ ج32، ص73، ح48؛ ج79، ص127، ح10؛ ج103، ص163، ح10؛ ج104، ص306، باب یک از ابواب شهادات، ح10.

2 روایاتی که می گوید با زنان مشورت مکنید.
الف: نهج البلاغه، وصیتنامه امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع)
ب: کافی، ج5، ص517، ح8.
ج: بحارالأنوار، ج6، ص305، ح6؛ ج77، ص139؛ ج91، ص255، ح6؛ ج103، ص262، ح25؛ همان جلد، باب احوال الرجال والنساء، ص253، ح56.

3 روایاتی که اطاعت از زنان را مورد نکوهش قرار داده است:
الف: کافی، ج5، ص517، ح3.
ب: من لایحضره الفقیه، ج1، ص115، ح241؛ ج3، ص468، ح4621؛ ج4، ص352، ح5762.
ج: کافی، ج5، ص516، ح2 و ص517، ح5، 6، 7 و ص518، ح12.
د: بحارالأنوار، ج9، ص298، ح5؛ ج77، ص158؛ ج103، ص242، ح10 و ص243 ، ح11 .

4 روایاتی که ولایت زنان را نمی پذیرد.
الف: تهذیب، ج8، ص88، ح221.
ب: استبصار، ج3، ص313، ح4.
ج: من لایحضره الفقیه، ج3، ص468، ح4622 و ص554، ح490.
د: کافی، ج5، ص518، ح10.
ه : بحارالأنوار، ج77، ص138.

و نیز اضافه کنید:
1 روایاتی را که مدیریّت زنان را در قلمروهای گوناگون به مردان می سپارد.
2 روایاتی را که فرمان پی گیر به زنان در اطاعت از مردان در زمینه های مختلف می دهد.
3 روایاتی که ندرت زنان کامل را می رساند.
4 روایاتی را که تشبیه و تمثیل نکوهش گونه مردان کم خرد به زنان، در آن آمده است.
مجموعه این بخش عظیم از روایات، گویای تفاوت عقلانی مرد و زن است و با تأمّل در این روایات اطمینان به صدور و دلالت این روایات پدید خواهد آمد و خوانندگان گرامی خود داوری خواهند کرد.
اینک، دفاع ما از چند حدیث:

8 دفاع از حدیث «حسن التبعّل»
حدیث «حسن التبعّل» در تهاجم کج اندیشی ها
این روزها به اسم آزادی اندیشه، عده ای هر چه می خواهند می گویند و می نویسند. درباره موضوع مهم و حساس زن و بررسی مسائل آنان از این دست نوشته ها و گفته ها کم نیست.
برخی می گویند: در اسلام زن با مرد تفاوتی ندارد، بی توجه به این که سرشت یکسان سرنوشت مشترک زن و مرد و هم گونی آن دو در هویت انسانی و برخورداری از مشترکات فراوان، هرگز نمی طلبد که این دو، هیچ تفاوتی با هم نداشته باشند. کم ترین سخن درباره این حرف ها همان است که بگوییم: اینان از اسلام بی خبرند، چون هر کس که با الفبای اسلام آشنا باشد می داند که: زن و مرد در بسیاری از حالات روانی و ویژگی های جسمانی و خصلت های انسانی و اخلاقی متفاوت ند و این تفاوت ها در ده ها حکم و قانون دینی دیده شده است.
برخی دیگر با عنوان خون بهای کم تر زن چرا؟ حکم مسلم اسلام و قرآن را نادیده می گیرند، دم از مصلحت بینی و حفظ آبروی اسلام می زنند. احکام امضایی قرآن را قابل تعویض می دانند و مصلحت جویی در این بخش از احکام را از وظایف فقیه معرفی می کنند و تغییر برخی از احکام را که به دست خلفا صورت گرفته و از نظر شیعه جزو مطاعن آنان محسوب می شود، دلیل بر ضرورت تغییر احکام می گیرند. آنان غافلند که نگرش علمی به دین یک نگرش تخصصی است و تنها شایسته آنان است که در دین غور کرده اند و دست مایه های فهم دین را تحصیل کرده اند و بنیاد فکری و دینی صحیحی دارند.
اینان از کسانی هستند که نه خود، دین را می فهمند و نه از فهم کنندگان راستین دین، می گیرند و می آموزند. به گفته امام عصر(ع) در آن توقیع شریف: «لا لأمره تعقلون ولا من اولیائه تقبلون حکمة بالغة فما تغن النذر عن قوم لایؤمنون؛1 نه خود دستور الهی را درک می کنید و نه از اولیای او حکمت رسا را می پذیرید چرا که بیم و انذار، سودی برای گروهی که ایمان نمی آورند، ندارد.»
برخی دیگر در مصاحبه خویش به جنگ اسلام می روند و روایات روشن دین را به باد مسخره می گیرند. و با خنده جاهلانه، حقیقت ها را وارونه جلوه می دهند، دین را تحریف می کنند و جهل خویش را در فهم دین فریاد می کنند.
به کسانی که با این گونه افراد مصاحبه می کنند و تفسیر روایات پیامبر(ص) و امامان(ع) را از آنان می پرسند باید هشدار داد که: مراجعه به اینان در فهم دین به گفته سعدی، چونان مراجعه بیماری است که چشم خود را به دست بیطار می دهد؛ او باید بداند که جز نابینایی و گمراهی چیزی در انتظار او نیست.
ایشان در مصاحبه گفته اند: قرآن صراحتاً می گوید: واخذنا منکم میثاقاً غلیظاً و بعد ترجمه کرده اند: از شما مردان در ازدواج پیمانی جدّی و محکم گرفتم.2 با این که اصل آیه در قرآن چنین است: واخذن منکم میثاقاً غلیظاً؛ 3 زن ها از شما مردان در ازدواج پیمانی جدی و محکم گرفته اند (دقت شود). آیا اینان با قرآن آشنایند.
درج مقاله های «خون بهای کم تر زن چرا؟» در مجله زنان4 و مصاحبه هایی از قبیل «در اسلام زوجیتِ خوب مطرح است نه خوب شوهرداری کردن» در مجله زن روز5 و اعلام نظرهایی که از جانب ناآگاهان بی تخصص درباره زن صورت می گیرد، هر خواننده آگاه و آشنای با مبانی دین را با این سؤال مواجه می سازد که کجایند مطهری ها و بهشتی ها، مرزبانان راستین دین؛ آشنایان با مبانی دینی که در برابر کج اندیشی ها احساس و غیرت دینی داشتند.
نویسنده یک مقاله و یا ایراد کننده یک سخن، گاهی اشتباه می کند و این قابل قبول است، زیرا هر شخصی ممکن است اشتباه کند، ولی گاه یک مقاله و گفتار، اساس و بنیادی ناهنجار دارد و بر پایه های فکری غربی یا غرب گرا استوار است و حیثیت و فرهنگ و ارزش های اسلامی ما را به باد حمله می گیرد. مسلم است ارائه چنین گفتار و مقاله ای جایز نیست. ما نمی توانیم با نام آزادی قلم بیان، به نشر این مطالب پوسیده و نادرست دامن بزنیم.
ما پیرو آن امام والایی هستیم که در مقابله با کج اندیشی ها خشمگین می شد و ناله از دل بر می کشید و نهیب می داد و خانه و آشیانه شان را خراب می کرد. ما در پی خط رهبری هستیم که هم اکنون با روشن گری های خود پرده از چهره ناموزون چنین گفتار و نوشتارهایی بر می دارد و مسائل راستین زنان را به راستی بیان می کند.
با ابراز نگرانی شدید از درج مصاحبه خانم منیره گرجی در مجله زن روز6 و با اذعان به این که نقد همه جانبه این مقاله و بیان خلط های ناهنجار آن به اندازه ای است که از حوصله یک مقاله بیرون است، به نقد گوشه هایی از آن می پردازیم.
ما در این نقد، به دفاع از حدیث «حسن التبعّل» (نیکو شوهرداری) پرداخته و در همین جا از همه زنان مسلمان و آگاه میهن اسلامی به ویژه کارشناسان قرآن و حدیث دعوت می کنیم تا در این داوری شرکت کنند و تحریف ها، خلط ها و ناهنجاری های سرتاسر مقاله این به اصطلاح مفسّر بزرگ را بی جواب نگذارند.

حدیث نیکو شوهرداری کردن
حدیثی بسیار متین و استوار درباره مسائل حیاتی زنان، از معصومین(ع) رسیده است که: «جهاد المرأة حسن التبعّل؛ جهاد زن، نیکو شوهرداری کردن است.»
این حدیث در کتاب های معتبر شیعی آمده است:

1 فروع الکافی، کتاب النکاح، باب حق الزوج علی المرأة 148 حدیث 4 (چاپ دارالاضواء: ج5، ص 506)، از امام کاظم(ع)، و نیز در کتاب الجهاد، باب جهاد الرجل والمرأة 2 حدیث1 (ج 5، ص 12)، به طور ارسال از امیرالمؤمنین(ع).

2 من لایحضره الفقیه، باب حق الزوج علی المرأة 130 حدیث 6 (چاپ دارالاضواء: ج3، ص 316)، به طور ارسال از امام صادق(ع)، و نیز در باب النوادر 176 حدیث 80 (ج4، ص 349)، از امام صادق(ع).

3 نهج البلاغه، حکمت ها و کلمات قصار، شماره 136.

4 الخصال، ابواب السبعین و مافوقه، حدیث 12 (چاپ انتشارات اسلامی: ص 586)، از امام باقر(ع)، و نیز در ابواب المائة فما فوقه، حدیث 10 (ص 620) از امیرمومنان(ع).

5 تحف العقول، حرّانی (چاپ انتشارات اسلامی) ص60 از رسول الله(ص) و ص 110 از امام علی(ع).

6 مکارم الاخلاق، طبرسی، باب 8، فصل 5: حق الزوج علی المرأة وحق المرأة علی الزوج (چاپ دار البلاغة: ص 226)، از امام باقر(ع).

7 جعفریات، چاپ سنگی همراه با «قرب الاسناد»، ص 67.
8 احکام النساء، شیخ مفید، چاپ کنگره، ص 39.

9 قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی (بیروت، مؤسسة المفید) ص293، ح363.

10 خصائص الائمه، شریف رضی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ص 103.

11 مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، باب 62 از ابواب مقدمات النکاح، حدیث1، به نقل از لب اللباب (چاپ مؤسسه آل البیت: ج14، ص 246)، از امام علی(ع).

اعتبار این حدیث
این حدیث آن قدر مشهور است که جای هیچ گونه تردیدی در صدورش باقی نمی ماند و همان گونه که ملاحظه کردید این حدیث تنها در دو کتاب از کتب اربعه شیعه (کافی و من لایحضره الفقیه) چهار بار تکرار شده است. به علاوه این حدیث از پیامبر(ص)، امام علی، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع) نقل شده است. و به مبنای عالمانی بزرگ چون آیة الله العظمی بروجردی (قدس سره) و بسیاری از دیگر فقیهان روایتی که در کتب اربعه مکرر آمده و نقل آن در کتب شیعی در حدّ استفاضه است از حجیت و اعتبار ویژه ای برخوردار است تا آن پایه که مناقشه سندی بدان دست نخواهد یافت. و اگر هم راه مناقشه ها و سخت گیری های سندی را پی گیریم باز این روایت سند خوبی دارد.
در فروع الکافی (ج5، ص 506) می خوانیم:
عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن حسّان، عن موسی بن بکر، عن ابی ابراهیم [امام الکاظم(ع)]، قال: جهاد المرأة حسن التبعّل.
«عدة من اصحابنا» تعدادی از مشایخ بزرگ مرحوم کلینی هستند؛ «سهل بن زیاد» که به گفته مرحوم شیخ طوسی در یک جا توثیق گردیده و از طرف شخصیتی همچون وحید بهبهانی (قدس سره) با ادله متعددی موثق شناخته شده است (اگر چه درباره سهل بن زیاد سخن بسیار است).
«علی بن حسّان» در این حدیث، علی بن حسّان واسطی است و او مورد وثوق است. «موسی بن بکر» هم توثیق شده است.

پشتوانه های حدیث «حسن التبعّل»
برای این حدیث شریف، مؤیدات و معاضدت های فراوانی نیز سراغ داریم که به نوبه خود حدیث مورد بحث را تأیید و تقویت می کنند که ما در این قسمت به یکی از این احادیث اشاره می کنیم.
در حدیث استواری با سند کاملاً صحیح و معتبر از امام علی(ع) می خوانیم:
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابی الجوزاء، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباتة قال، قال امیرالمؤمنین(ع): کتب الله الجهاد علی الرجال والنساء فجهاد الرجل بذل ماله و نفسه حتّی یقتل فی سبیل الله وجهاد المرأة ان تصبر علی ماتری من اذی زوجها وغیرته؛7
خداوند، جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است و جهاد مرد پرداخت دارایی و گذشت از جان خویش است تا آنجا که در راه خدا به شهادت برسد و جهاد زن این است که: در برابر آزار و غیرت مندی شوهرش شکیبا باشد.
سند این حدیث، بسیار معتبر و محکم است. «علی بن ابراهیم» و پدرش «ابراهیم بن هاشم» از بزرگان تشیّع هستند. ابوالجوزا و حسین بن علوان مورد وثوق هستند. «سعد بن طریف» از طرف شیخ طوسی توثیق شده است «واصبغ بن نباته» روایت گر این حدیث از امیرمؤمنان(ع)، یکی از یاران خاص و نزدیک امیرالمؤمنین(ع) است.
تشکیک در اعتبار چنین احادیثی و دغدغه داشتن از حجیت و پذیرش این احادیث، تنها کار ناآگاهان و یا شیاطین وسوسه گر است.
در این حدیث، دو نمود از حسن تبعّل و نیک شوهرداری کردن مشخصاً مورد توجّه قرار گرفته است و شکیبایی زن در برابر آزار شوهر و هم چنین شکیبایی او در برابر غیرت مندی شوهر، ارزش جهاد را پیدا کرده است؛ زنی که با صبر و تحمل در برابر آزاری که از جانب شوهرش به او می رسد، راه زندگی مشترک خویش را هموار می سازد و به جای پناه بردن به طلاق و گریز و فرار، تن به سازش مسالمت آمیز با شوهر می دهد، به گفته امام علی(ع) ارزش والای مجاهدان را دارد و کار جهادگرانه او از جنگ در جبهه کم تر نیست.

ارزش والای نیکو شوهرداری کردن
هم اکنون با توجه به موقعیت حدیث حسن التبعّل در میان کتاب های شیعه و اعتبار سند و حجیت آن و با توجه به روایات مشابه آن، مفاد حدیث حسن التبعّل را بررسی می کنیم.
وظایف سنگین و حساسی بر دوش زنان است: فرزندداری، خانه داری، شوهرداری…. نیک شوهرداری کردن زن و آشنایی او با شیوه زندگی محبت آمیز از طرف امامان(ع) ما بسیار با اهمیت تلقی شده است. در دنیای امروز هم، برای آن کلاس می گذارند تا زن با شیوه های جذب و نگاه داری و راه تأمین نیازهای مرد آشنا شود و بتواند با آرایش و پیرایش، استحکام بنیاد خانه و خانواده را تضمین کند.
جدّاً این شیوه، با این که خداوند مایه های لازم آن را در زن نهاده است، کاری دشوار و نیز نگاه داری مرد و هم راهی با او در زندگی و تأمین نیازهای او عملی حساس و در عین حال مشکل است. بر همین اساس است که حسن تبعّل یکی از ارزش های والای زنان شمرده شده است. همان گونه که در ارتباط با مردان نیز آمده است که بهترین شما، مردانی هستند که برای زنانشان بهترین شوهران باشند.
ارزش مرد در بهتر زن داری کردن و ارزش زن در بهتر شوهرداری کردن است. این سخن اسلام است. قرآن می گوید:
عاشروهنّ بالمعروف؛8
با زنانتان به نیکی و شایستگی رفتار کنید.
پیامبر اکرم (ص) فرموده است:
اقربکم منّی مجلساً یوم القیامة احسنکم خلقاّ وخیرکم خیرکم لاهله؛9
نزدیک ترین شما در منزلت و موقعیت به من در قیامت خوش خلق ترین شماست و بهترین شما کسی است که برای اهل خویش بهتر باشد.
جدّاً باید دید کسانی که روی سازش به این سخنان پرمحتوا و درس آموز امامان(ع) نشان نمی دهند چه اهدافی در سر دارند و می خواهند زنان را به کجا ببرند؟ آیا اگر کسی گفت: یکی از ارزش های والای زنان، نیک شوهرداری کردن است ناروا گفته است؟ تا در نتیجه این گفته هم که یکی از ارزش های والای مردان، خوب زن داری کردن است ناروا باشد؟ دل بستگی زن به شوهر و پای بندی او به انجام وظایفش در قبال شوهر به مانند دل دادگی مرد از زن و رعایت حقوق او، از نکاتی است که باید همیشه بر آن تأکید داشت.
ولی به گفته مرحوم علامه طباطبائی، مفسّر بزرگ قرآن، درباره حدیث حسن التبعّل که گفتارشان را به تفصیل بعداً خواهیم نگاشت :
چه کنیم برخی، ارزش های والای دینی برایشان مطرح نیست قرب الهی و آن چه او خواسته منظورشان نیست، اینان غوغای خارج خانه را می خواهند.10
اینان می خواهند از خانه بیرون بیایند و چنین می پندارند این بیرون آمدن بالاترین ارزش است و اگر در خانه حضور یابند، عصیان گرانه و پرخاشگرانه است.
طرف داران این فکر الهام گرفته از غرب، حضور در خانه را برای زن نمی پسندند و آن را که زیربنای جامعه است، دست کم می گیرند و چنین می پندارند که نقش حسّاس زن در حفظ و حراست از کانون خانواده و تربیت فرزندان شایسته و بایسته و پاس داری از کیان مرد، زیبنده او نیست. و تنها حضور بیرون از خانه برای این دسته مطرح و ارزشمند است. چیزی که حضرت زهرا(س) از آن گریزان بود و هنگامی که پیامبر بنا به تقاضای حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) در ابتدای ازدواج، بر ایشان تقسیم کار کرد؛ کارهای بیرون منزل را به حضرت علی(ع) و کارهای درون خانه را به حضرت زهرا(س) واگذار کرد. خود حضرت زهرا(س) فرمود:
جز خدا نمی داند که از این تقسیم چقدر شاد شدم از این که دیگر با مردان برخورد و رویارویی ندارم.11
این مریم است که در وصفش می خوانیم: فلما بلغت مریم صارت فی المحراب وأرخت علی نفسها ستراً وکان لایراها أحد؛ مریم در محراب عبادت است هنگامی که به بلوغ می رسد، پرده ای می آویزد و دیگر احدی او را نمی بیند و از آن پس جز حضرت زکریا که کفالت مریم را عهده دار بوده است، هیچ مردی با مریم رویارو نمی شده است. پیامبر اکرم(ص) از حضرت زهرا(س) پرسید: چه چیزی برای زن بهتر است؟ زهرا(س) گفت:
ان لاتری رجلاً ولایراها رجل؛12
این که مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند.
باز پیامبر(ص) در مسجد از یاران خویش پرسید:
متی تکون ادنی من ربّها؛
چه زمانی زن به خدایش نزدیک تر است؟
این سؤال به حضرت زهرا(س) رسید در جواب گفتند:
ادنی ما تکون من ربّها ان تلزم قعر بیتها؛ 13
زمانی زن به خدایش نزدیک تر است که در درون خانه خویش است.
اکنون بنگرید، زنی در مصاحبه خویش می گوید: «این حرف ها که می گویند برایش در مسجد پرده زده اند نمی دانم چه قدر درست است، چون طرف خطاب خطبه تاریخی حضرت زهرا(س) اصلاً مردان بوده اند نه زن ها.»14
آیا نباید به او گفت: شما که این قدر از زن دم می زنید نظری به خطبه بزرگ ترین بانوی اسلام بیفکنید و بنگرید که همه نوشته اند: فنیطت دونها ملاءة؛15 پرده ای آویخته شد و زهرا(س) به سخن پرداخت.
از ایشان باید پرسید مگر نمی شود مخاطب پشت پرده باشد، مگر مردان برای زنان پشت پرده در طول تاریخ سخنرانی نکرده اند؟
ما معتقدیم اگر زنان بخواهند به حقوق خویش برسند و منزلت واقعی خود را بیابند، باید سایه به سایه اسلام و احکام آن حرکت کنند و هرگز از احکام روشن آن سرپیچی نکنند و بدانند که اسلام زن را بهتر از همه می شناسد و حقوق او را بیش از همه ادیان رعایت کرده است و اسلام است که می تواند زن را به منزلت واقعی خویش برساند.
چه قدر باید با منزلت واقعی زن ناآشنا و وابسته به افکار دیگران باشیم که حدیث زیبای «جهاد المرأة حسن التبعّل» را تحریف شده بدانیم و هنگامی در مصاحبه می پرسند: نظر شما درباره مفاد و تفسیر این حدیث چیست؟ «خنده تحویل می دهد و دم از واژگونی حقایق می زند و این حدیث را مجعول می داند.»16
او در مصاحبه می گوید: «من می گویم اصلاً باید ببینیم چنین حدیثی صحیح است یا نه؟ نه این که بر سر تفسیرش دعوا کنیم!»17 به ایشان باید گفت: جز با توجّه به سند و اعتبار ناقلان و کتاب هایی که این حدیث را در خود دارند چگونه می شود فهمید حدیثی صحیح است یا نه؟ و آیا شما این راه را دنبال کرده اید؟
راه دوم تشخیص سره از ناسره در روایات، توجه به مضمون و محتوای حدیث و آشنایی با درایت حدیث است.
در این ارتباط هم ایشان در مصاحبه گفته است: «معمولاً وقتی صحبت از حسن التبعّل می شود معنایش اطاعت محض از خواسته های مرد است… و این یعنی مرگ! مرگ یک انسان که در شمار اشیا حساب شده است. در این معنای حسن التبعّل زن از خود هیچ ندارد؛ نه اراده ای، نه مالی، نه فکری…».18
باز باید از ایشان پرسید: کدامین یک از عالمان دینی و آشنایان با مبانی دین، حدیث حسن التبعّل را به معنای اطاعت محض از شوهر معنا کرده است؟ خوب شوهرداری کردن را چه کسی مساوی با مرگ زن دانسته جز شما که با واژه تبعّل آشنا نیستید؟ (در نهایه ابن اثیر، تبعّل به معنای معاشرت و هم زیستی نیکو آمده است) و تازه اگر تبعّل به معنای اطاعت باشد باز صحیح است. و روشن است که اطاعت زن از مرد در مواردی واجب است و معنای آن این نیست که بر زن اطاعت محض، واجب باشد آن گونه که در مصاحبه آمده است و زن مجبور باشد تا جهنم هم با مرد خویش برود.
باز در مصاحبه گفته است: «این ها می گویند: جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است؛ این تحریف است».19
ایشان این حقیقت روشن را که مورد تأکید پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) قرار گرفته است و امام علی، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع)، همه بر آن پای فشرده اند و گفته اند: «جهاد المرأة حسن التبعّل» تحریف دانسته است.
این چه هراسی است که گفته شود: اگر ما این حدیث را بپذیریم و به ارزش جهاد گونه خوب شوهرداری کردن تن دهیم، باید به روایات دیگری نیز تن داد. باید زن را محروم از جمعه و جماعت ساخت، باید حضور او را در تشییع جنازه ممنوع کرد. و کوتاه سخن این که در مصاحبه گفته: «اگر این احادیث را بپذیریم ما زن ها هیچ نداریم». 20
به ایشان می گوییم: اگر در این که اسلام، زن از حضور در جماعت و جمعه و نیز تشییع جنازه معاف شده و اسلام چنین تسهیلی در حق او قائل شده، شما خیال کنید که پس زن ها دیگر هیچ ندارند، مفهوم حرف شما این است که همه چیز را برای زنان در حضور در جماعت و جمعه و دنبال جنازه حرکت کردن خلاصه کرده اید.
ما در این جا از زنان مسلمان که واقعاً به اسلام و احکام آن دل بسته اند و دست یابی به منزلت زن را جز در سایه اسلام نمی بینند، می خواهیم تا بر پای بندی خویش در منزل و انجام کارهای خانه و رسیدگی به تربیت فرزندان شایسته و توجّه به نیازهای شوهر بیفزایند و این سخن را از معصومان آویزه گوش کنند که «جهاد المرأة حسن التبعّل؛ نیکو شوهرداری برای زن هم چون جهاد، ارزش مند است». و هرگز مپندارند که اسلام جانب داری یک طرفه از مردان کرده است. اسلام همان دینی است که پیامبرش به مردان گفت:
خیرکم خیرکم لاهله؛21
بهترین شما کسی است که برای همسرش بهترین باشد.
ایشان می گوید: «جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است، این تحریف است؛ یعنی زن جهاد دیگر ندارد.»22 خواننده محترم با دقت در محتوای درس آموز حدیث به سادگی می یابد که تحریف از سوی ایشان صورت گرفته و این پیرایه را ایشان بر روایت بسته اند. امام(ع) فرموده است: خوب شوهرداری کردن ارزش جهاد را برای زن دارد. ما جهاد را بالاترین ارزش می شناسیم و هر چه که بالاترین ارزش را دارد به جهاد تشبیه می کنیم و بدین شکل است که امام معصوم(ع) می فرماید:
«جهاد المرأة حسن التبعّل.»
به علاوه اگر ارزش مند بودن نیک شوهرداری کردن برای زن با معنای نفی جهاد همراه باشد، معنایش این است که جنگ و جهاد در جبهه بر زنان واجب نیست نه این که هیچ جهادی بر زن نیست. بلکه جهاد تعلیم و تعلّم، جهاد فرزندداری، جهاد حضور اجتماعی سیاسی و دفاع از حقّ و… بر او خواهد بود.
بنابراین اگر گفتیم: جهاد زن نیکو شوهرداری کردن است، خواسته ایم ارزش والای این عمل مقدّس را توضیح دهیم و در صورتی که ناظر به نفی جهاد در حقّ زن باشیم تنها جهاد جنگیدن در جبهه را از او نفی کرده ایم وگرنه جهادهای مقدّس دیگر هم چنان در حقّ زنان جاری است.
جدّاً این چه حرفی است که در مصاحبه آمده: «اگر ما خوب شوهرداری کردن را جهاد زن بدانیم، معنایش این است که دیگر جهادی برای زن نیست».23
اگر در روایت آمده: نیکو فرزندداری برای زن و مرد جهاد است. آیا معنایش این است که دیگر ارزش زن و مرد در همین خلاصه می شود؟ و اگر چنین نیست، پس چرا در مصاحبه آمده: «ولی طبق این حدیث زن فقط در کنار همسرش مطرح است».24
تمام مطالب مصاحبه ناهنجار و بی اساس است. در قسمتی از مصاحبه آمده: «پدر می تواند به مردی قول یکی از هفت هشت دخترش را بدهد بی این که معلوم باشد کدام یکی را. و دختر هم حق اعتراضی ندارد». 25 به ایشان باید گفت: چه کسی رضایت دختر را در ازدواج شرط نمی داند؟ و اگر پدری دختر و پسرش را قبل از بلوغ به عقد دیگری درآورد، آیا پس از بلوغ، دختر و پسر حق فسخ ندارد؟ چه کسی چنین گفته است جز کسانی که مثل شما در فهم یک حدیث زیبا و استوار، وامانده اند و از مراجعه به رساله عملیه هم استنکاف می کنند.
در نهایت خاطر نشان می کنیم: پای بندی به دین و سرسپردگی به وحی می طلبد که بیش از این در برابر آن چه که خداوند فرو فرستاده تسلیم باشیم و در جهت فهم درست دین بدون هیچ پیش داوری گام برداریم و هرگز مسلّمات دین را نادیده نگیریم و بیش از اندازه به عقل ناقص خویش دل ندهیم و این گونه با دین، بازی نکنیم. و بر مسئولان است که جلوی پخش این هرزگی ها و غرب زدگی ها و آلودگی ها را بگیرند و راه را برای طرح اندیشه های سالم و اسلامی هموار کنند.
در این جا لازم می دانیم به روایت زیبایی که در ارتباط با خوب شوهرداری کردن زنان از پیامبر رسیده و علامه طباطبائی آن را در تفسیر المیزان (ج4، ص 350) آورده و در تفسیر و بیان مفاد حدیث به تفصیل سخن گفته است اشاره کنم و کلام حضرت علامه را نیز به تفصیل بیاورم.
زنی از انصار به نام «اسماء» نزد پیامبر آمد. پیامبر در میان اصحاب نشسته بود اسماء گفت: پدر و مادرم به فدایت! من نماینده و فرستاده زنان هستم. جانم به فدایت! بدان که همه زنان شرق و غرب که از حضور من با خبرند هم فکر من هستند. آن گاه سخن خویش را ادامه داد و گفت:
خداوند، شما را برای هدایت زنان و مردان مبعوث گردانید. ما هم به تو و خدایت که تو را فرستاده ایمان آوردیم. ما گروه زنان، خانه نشین و در حصاریم، در خانه های شما نشسته ایم و خواسته های شما را اجرا می کنیم. کار تربیت و نگهداری از فرزندانتان بر دوش ماست و شما مردان به حضور در نماز جمعه و جماعت و عیادت از بیماران و تشییع جنازه ها و حج پیوسته خانه خدا و بالاتر از اینها جهاد در راه خدا، بر ما فضیلت و برتری یافته اید. به علاوه، شما مردان وقتی که برای حج یا عمره می روید و یا عازم مرزهای میهن اسلامی می شوید، ما زنان در حفظ و حراست اموالتان می کوشیم، برایتان لباس تهیّه می کنیم و فرزندانتان را می پروریم، با این حال ما هم سنگ و هم پای شما در اجر و پاداش الهی نیستیم.
آن گاه پیامبر اکرم(ص) در پاسخ اسماء، رو به یاران خود کرد و فرمود: «آیا شما دیده اید زنی بهتر از اسماء سؤال و مشکل دینی خود را مطرح کند؟» همه گفتند: ای پیامبر خدا! گمان نمی کنیم زنی به آن چه اسماء رسیده، دست یابد. سپس پیامبر به اسماء رو کرد و فرمود: «ای زن! برو و همه زنان را که به نمایندگی از سوی آنان آمدی با خبر ساز که نیکو شوهرداری کردن شما و توجه شما به خشنود سازی شوهر و همراهی شما با شوهر با همه آن چه گفتی برابری می کند.»
پس از آن اسماء با شادی و سرور فراوان در حالی که تکبیر بر زبان داشت محضر پیامبر را ترک کرد.
مرحوم علامه طباطبائی پس از نقل این روایت می نویسد:
در این ارتباط روایات فراوانی در جوامع حدیثی شیعه و سنّی به چشم می خورد. آنگاه به یکی از زیباترین آن ها، که همان حدیث امام کاظم(ع) است اشاره می کند.
سپس حضرت علامه در ارتباط روایت پیامبر اکرم(ص) توضیح می دهد و آن چه را از روایت به دست می آید این گونه برمی شمرد:

1. از این روایت و نظایر آن استفاده می شود که روش پسندیده در زندگی زن از دیدگاه اسلام این است که زن به تدبیر کارهای داخلی خانه و تربیت فرزندان مشغول باشد و این روش گرچه رعایت آن واجب نیست، ولی تشویق دینی و جوّ تقوا و دین که آخرت را بر دنیا ترجیح می دهد و بر حفظ عفت و حیا و محبت به فرزندان و وابستگی به زندگی خانوادگی تأکید دارد،آن را پاس داری می کند. و روشن است که انجام این کار زنان را از ورود به محافل مردان و آمیزش با آنان باز می دارد. بقا و استمرار این سیره و روش خانه داری در میان مسلمانان گواه همین سخن است. زنان مسلمان سال ها بر این روش پسندیده زندگی کردند تا آن زمان که رهایی و بی بند و باری غربی به اسم آزادی زنان به حریم زنان راه پیدا کرد و اخلاق و حیات معنوی مردان و زنان را در هم ریخت به گونه ای که خود نفهمیدند ولی به زودی در خواهند یافت.

2. و نیز از این حدیث پیامبر(ص) استفاده می شود که: این سیره قطعی و واجب اسلام است که زنان از قیام به جنگ و جهاد و قضاوت و حکومت ممنوع هستند.

3. و نیز از همین حدیث به دست می آید که اسلام محرومیت زن را از فضیلت جهاد در راه خدا بدون جبران نگذاشته است و محرومیت های حضور در میدان های جهاد و قضاوت و حکومت را با ارزش ها و فضلیت های دیگری جبران کرده است آن گونه که فرموده است: نیکو شوهرداری، برای زنان همسانِ جهاد است.
آن گاه حضرت علامه می افزاید:
ممکن است در این جوّ فاسدی که ما در آن هستیم برای این فضیلت ها قدر و ارزش لازم را قائل نباشیم، لکن در جو اسلامی سالم که هر چیزی ارزش واقعی خود را می یابد و در آن جوّ، انسان ها در پی کسب فضیلت های پسندیده الهی هستند برای سلوک انسان در مجرای صحیح خودش ارزش متناسب و متعادل آن ثابت است. و با همه فضیلتی که جهاد و کشته شدن در راه خدا دارد ولی برتر از پای بندی زن به وظایف شوهرداریش نیست.
و هم چنین برای حاکمی که محور اجتماع است و یا قاضی ای که بر مسند قضا تکیه داده فخر و امتیازی نیست. این دو منصب حکومت و قضاوت برای کسی که بدان تن داده اگر بخواهد به حق پای بند باشد جز به دوش کشیدن سنگینی ها و در معرض هلاک و خطر قرار گرفتن نیست. چه به خود بالیدنی بر اینان است در مقابل به کسانی که دین بر اساس خطوطی که برای آنان ترسیم کرده است از ورود به این دو قلمرو بازشان داشته است.
اجتماعی، ارزش مندی های واقعی و شوکت مندی های اجتماعی را بنیاد می نهد که افراد خود را بدون تناقض به هدف مطلوب برساند هیچ کس نمی تواند انکار کند که موقعیت های اجتماعی و رفتار انسانی بر اساس جامعه های گوناگون تفاوت دارد. آن سربازی که جانش را در خیزترین گرداب ها به خطر می اندازد و یا در انفجار بمب ها جانش را از دست می دهد، هدفش این است که به شرف و برتری انسانی برسد. او می پندارد نامش در فهرست فداییان کشورش ثبت خواهد شد و بر همه کسانی که مرگ را نابودی و تباهی می پندارند، فخر می فروشد، با این که این یک هدف وهمی و ارزش خرافی بیش نیست، همین گونه است پیشه ستارگان سینما که مردم شدیداً آنان را بزرگ می دانند به گونه ای که رؤسای حکومت های بزرگ نیز بدان مرحله نمی رسند، با این که حرفه ای که آنان پیشه کرده اند و جان مایه ای که در راه آن، روزگاری دراز تباه کرده اند و عظمتی که از زنان نابود کرده اند و زشتی هایی که بدان دست یازیده اند، از شوکت و عظمت ظاهری آنان بزرگ تر است.
و اینها نیست مگر آن که شرایط زندگی کمک می کند تا آنان در چشم توده های مردم مورد قبول قرار گیرند و آن توده ها چیز کوچک را بزرگ دارند و بزرگ را خوار. پس دور نیست با توجه به این که ما در این شرایط بحرانی و آشفته هستیم کوچک بدانیم اموری را که اسلام بزرگ دانسته است و بزرگ بدانیم و به رقابت بپردازیم اموری را که اسلام آن ها را کوچک دانسته است.

9 دفاع از یک روایت فقهی
در الاخبارالدخیلة (ج1، ص 17، سطر آخر) آمده:
ومنها مارواه الکلینی والشیخ عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله، عن الصادق(ع) فی خبر قال: اذا وجدت الامام ساجدا فاثبت مکانک حتی یرفع رأسه وان کان قاعدا قعدت وان کان قائما قمت.
فان الظاهر بقرینة السیاق ان الاصل فی قوله «وان کان» الخ «فان قعد قعدت وان قام قمت» کما لایخفی فبعد السجود إما یقعد للتشهد وإما یقوم لرکعة أخری.
آن گونه که می نگرید، مرحوم علامه شوشتری این حدیث را که در کافی و تهذیب آمده از اخباری می داند که در آن تحریف صورت گرفته است و سیاق این حدیث گواه این تحریف است.

دفاع ما
مرحوم علامه شوشتری دو جمله «وان کان قاعدا قعدت» و «وان کان قائما قمت» را متفرّع بر جمله «اذا وجدت الامام ساجداً فاثبت مکانک حتی یرفع رأسه» می داند، به این معنا که امام می گوید اگر به جماعت در حالی رسیدی که امام جماعت در سجده بود باید درنگ کنی تا از سجده برخیزد حال اگر پس از سجده برای تشهد نشست، تو هم می نشینی و اگر پس از سجده برخاست و ایستاد، تو هم می ایستی؛ با این که حدیث به این معنا نیست چرا که اولاً: در حدیث آمده «وان کان» نه «فان کان» تا متفرّع بر صورت سابق باشد و ثانیاً: «وان کان قاعدا قعدت» و «وان کان قائما قمت» هر دو عِدل «اذا وجدت الامام ساجدا» است؛ یعنی تو در سه حالت با امام جماعت که به نماز ایستاده مواجه می شوی:

1 او را در سجده می بینی؛
2 نشسته است؛
3 ایستاده است.
در صورت اول صبر می کنی تا از سجده برخیزد و تا در سجده است به او اقتدا نمی کنی.
در صورت دوم و سوم اقتدا جایز است؛ اگر نشسته است، تکبیر می گویی و همراه او می نشینی و اگر ایستاده، تکبیر می گویی و همراه او می ایستی.
بنابراین به چه دلیل، سیاق آن گونه باشد که مرحوم علامه شوشتری فرموده است. بدین شکل هیچ تحریفی در این روایت نشده است و نقل کافی و تهذیب کاملاً صحیح است.

10 دفاع از روایت حمّاد بن عیسی
روایت حمّاد بن عیسی که در زبان فقها معروف به روایت «حمّاد الطویلة» است، از اعتبار و جایگاه ویژه ای برخوردار است و مفادی متین و استوار دارد.
امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خویش به نام حماد بن عیسی می فرماید: آیا می توانی نیکو نماز بخوانی؟ حماد در پاسخ می گوید: من با کتاب «حریز سجستانی» که ارتباط با نماز نوشته آشنایم. حضرت می فرماید: نه. به پاخیز و نماز بخوان. حماد برمی خیزد و در پیش روی امام نماز می خواند. آن گاه امام می فرماید: ای حماد! خوب نماز نمی خوانی، و چه زشت است فردی از شما شصت سال یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل با آداب و شرایط، نخوانده باشد!
سپس امام(ع) برمی خیزد و دو رکعت نماز با آداب و شرایط می خواند. پس از نماز امام رو به حماد می گوید: این گونه نماز بگذار!
این روایت، در فروع الکافی،26 تهذیب27و من لایحضر الفقیه28 آمده است. در این روایت، حماد همه خصوصیات نماز امام را بیان می دارد.
گذشته از موارد پیش گفته، این روایت در علل الشرائع و امالی شیخ صدوق، بحارالانوار، وسائل الشیعة، وافی و دیگر مجامع روایی، نیز آمده است.
کلینی، این روایت را با سه واسطه از امام صادق(ع) نقل کرده است:
«علی بن ابراهیم، عن ابیه [ابراهیم بن هشام]، عن حماد بن عیسی، قال، قال لی ابوعبدالله(ع) یوما: یا حماد!….»
این روایت، بهترین سند را دارد، زیرا هم واسطه اش تا امام(ع) کم است و هم رواتش همه از بزرگان هستند.
در میان عالمان و فقیهان کسی را نمی یابی که در این روایت معتبر تشکیک کند. همه آن را پذیرفته اند و نقل کرده اند.

مناقشه جناب آقای بهبودی
ایشان در این روایت مناقشه کرده و گفته است: این روایت گرچه بر مبنای متاخرین، صحیح و بر آن اعتماد شده است ولی با به کارگیری روش قدما می یابیم که این روایت، مجعول و ساختگی است و دلایل بسیاری بر آن گواهی می دهد.29
ایشان سه دلیل برای اثبات ادعای خویش می آورند:

1 نجاشی در رجال خود این جمله را از حماد نقل کرده که او گفته است: من هفتاد حدیث از امام صادق(ع) شنیدم ولی آن قدر شک به خودم راه دادم تا به این بیست حدیث اکتفا کردم.
سپس جناب آقای بهبودی اضافه می کند که این بیست حدیث همان احادیثی است که در کتاب «قرب الاسناد» از حماد نقل شده است و در میان آن بیست حدیث، این روایت معروف حماد (در ارتباط با نماز) نیست.
در نتیجه این روایت جعلی و ساختگی خواهد بود به این معنا که از سوی دیگران جعل شده و به حماد اسناد داده شده است.

2 حماد در سال 209 ه.ق. وفات یافته و سن او به شهادت کشی و شیخ طوسی و ابن داود حلی، هفتادوچند سال بوده است. و چون امام صادق(ع) در سال 148 به شهادت رسیده اند، درنتیجه حماد حدود سیزده سال داشته که امام صادق(ع) را درک کرده است و در صورتی که حماد سیزده ساله باشد، چگونه امام در این روایت به یک جوان سیزده ساله می گوید: «چه زشت است مردی شصت سال یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل با آداب و شرایط نخواند.»

3 حماد خود راوی کتاب حریز سجستانی است، این کتاب حریز که در ارتباط با نماز است، تنها از طریق حماد نقل شده است و حماد خود در همین روایت معروف، گفته است که من کتاب حریز را از حفظ دارم از این رو حماد به هنگام خواندن نماز، بهترین آداب نماز را که از کتاب حریز آموخته به کار گرفته است مضافا این که در روایات حریز، همه آداب آمده و روایت حماد نیز بالاتر از آن را در بر دارد و حماد قطعاً آن آداب را در نماز خویش رعایت کرده است. با این حال چگونه می شود امام نماز او را نپذیرد و به حماد بگوید تو نیکو نماز نمی خوانی….

دفاع ما
گرچه ما روش ابن غضائری را در نقد روایات با حفظ حدود و رعایت دقت کامل می پسندیم در معتقدیم و پذیرش و ردّ آن ها دقت نیز لازم است و گاه در سایه همین دقت ممکن است روایتی مردود شناخته شود، با این که از نظر سندی قوی و معتبر است؛ ولی با این همه، کلام جناب بهبودی را در خصوص روایت حماد نمی پذیریم و بر هر سه دلیل ایشان مناقشه داریم و بر این باوریم که هر کس حتی خود جناب آقای بهبودی، اگر سخن ما را با تأمل بنگرد، اذعان خواهد کرد که روایت، سنداً ودلالتاً هیچ مشکلی ندارد، بلکه از بهترین روایات ما خواهد بود.
اکنون دلایل سه گانه ایشان را به اجمال، نقد و بررسی می کنیم:

نقد دلیل اول
وقتی که خود حماد تصریح دارد که هفتاد حدیث از امام صادق(ع) شنیده، ولی آن قدر بر خود سخت گرفته و در حدیث خویش تشکیک کرده تا این که در پایان به بیست حدیث اکتفاء کرده است، این خود دلیل روشنی است که حماد در ابتدا بیش از بیست حدیث نقل می کرده است و این روایت معروف می تواند یکی از همان احادیث باشد. به علاوه، ما به کتاب قرب الاسناد حمیری مراجعه کردیم، ایشان در صفحات 9 11 کتاب، تنها هفده روایت از حماد بن عیسی (از امام صادق ع ) نقل کرده است نه بیست روایت. در نتیجه، روایت معروف حماد ممکن است یکی از سه روایت باقیمانده باشد که در قرب الاسناد نیامده است. گرچه در صفحه های 22 و 67 و 81 نیز چند روایت از حماد بن عیسی آمده که از امام صادق(ع) بلاواسطه نقل می کند، که اگر این ها را هم اضافه کنیم، روایات قرب الاسناد در این زمینه 21 روایت می شود، در حالی که جناب آقای بهبودی فرموده است که بیست روایتی که حماد گفته من به آن ها اکتفا کردم، همین 20 روایت قرب الاسناد است.
بنابراین به چه دلیلی می توانیم اثبات کنیم که روایت معروف حماد، یکی از بیست روایت نیست که او نقل کرده است.
لازم به ذکر است در معجم رجال الحدیث نیز حدود 17 روایت از کافی شریف نشانی داده شده که حماد بلاواسطه از امام صادق(ع) نقل می کند و یکی از آنها همین روایت معروف حماد (روایت نماز) است.
این نکته نیز افزودنی است که دلیل اول جناب بهبودی بیش از این قابل مناقشه است، ولی ما به همین اندازه اکتفا می کنیم.

نقد دلیل دوم
اولاً تنها کشی و شیخ طوسی، سنّ حماد را هفتاد و چند سال نوشته ولی نجاشی و شیخ مفید 30 نود و چند سال گفته اند. و حتی ابن داود هم نوشته است: عاش نیّفاً و تسعین سنة. 31 روشن است که نظر نجاشی (رجال) و شیخ مفید، بر نظر کشی و شیخ طوسی مقدّم است. بر علاوه که ممکن است در رجال کشی، نود به هفتاد تحریف شده باشد، همان گونه که معجم رجال الحدیث، این احتمال را می دهد.32 بنابر نظر نجاشی و شیخ مفید و ابن داود، حماد بن عیسی در زمان امام صادق(ع) بیش از سی سال داشته است.
ثانیاً: حماد در رجال کشی، از اصحاب امام صادق(ع) و اصحاب اجماع شمرده شده است و همه گفته اند که امام صادق(ع) را درک کرده است. به علاوه، از خود حماد نقل کرده اند که من هفتاد روایت از امام صادق(ع) شنیده ام. بنابراین حماد به هنگام دیدار امام صادق(ع) بیش از سی سال داشته است نه سیزده سال.
اما در ارتباط با جمله «ما اقبح بالرجل» که در کافی و تهذیب «منکم» هم دارد، گرچه در ابتدا به ذهن خطور می کند که مخاطب امام فردی شصت و یا هفتاد ساله باشد، ولی از آن جا که امام آینده حماد را در نظر دارد و هم چنین کسانی را در نظر دارد که در این سن هستند، این گونه می فرماید: چه قدر زشت است که فردی از شما (شیعه) شصت و یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل نخوانده باشد. ضمناً نباید این تعبیر امام بر وضعیت فعلی حماد قابل تطبیق باشد.

توضیح بیش تر
جعل حدیث و نسبت دادن آن به یکی از معاریف از طرف جاعل، با هدفی دنبال می شود. جاعل حتماً می خواهد محتوای نادرستی را به امام نسبت دهد. به همین جهت جعل حدیث می کند و به شخصیت مقبولی نسبت می دهد. در این جا باید دید مگر روایت حماد چه محتوای نادرستی دارد تا احتمال جعل و وضع به آن راه یابد.
در آن جا که امام(ع) از حماد می خواهد تا در حضور او نماز بخواند آیا این امتحان و آزمایش اشکالی دارد؟ آیا گفته امام به حماد که تو خوب نماز نمی خوانی یا آن جا که حماد می گوید: از این که نتوانستم نماز مطلوب حضرت را به جا آورم شرمنده شدم، موجب می شود که احتمال جاعل بودن حماد را عقلایی بدانیم؟
آیا مشکل حدیث در این است که حماد از امام می خواهد تا نماز را به او بیاموزد یا آن که مشکل در نماز حضرت است که با آداب و کیفیت خاصی رو به قبله می ایستد، دو رکعت نماز می گذارد و آن گاه به حماد می گوید: این گونه نماز بگذار.
آری، در یکی از کیفیات آمده: در روایت حماد (آن جا که می گوید: امام(ع) در حال رکوع چشم خویش را روی هم گذاشت) میان فقها بحث است، زیرا این روایت با روایات دیگری (روایت مقدم) که غمض عین را مکروه می داند، متعارض می شود. به علاوه، احتمال می رود حماد درست تشخیص نداده و امام در حال رکوع چون به قدم خویش نگاه می کرده اند حماد پنداشته که امام چشم خویش را بسته است.
بنابراین مضمون روایت از ابتدا تا انجام، هیچ مشکلی ندارد تا گفته شود ممکن است این روایت را کسی جعل کرده و به یکی از معاریف (حماد) نسبت داده است، زیرا این روایت که همه اش حق و مطابق با روایات و عین واقع است و نمی تواند جعلی باشد. به علاوه، این نکته که مفاد حدیث در آداب نماز هیچ اشکالی به وجود نمی آورد و از روایات دیگر هم این موضوع استفاده می شود، در کلام خود جناب آقای بهبودی نیز آمده است.33
آن چه مشکل زاست، تطبیق جمله «ما اقبح بالرجل منکم» بر شخص حماد است که این تطبیق هم هیچ ضرورتی ندارد، زیرا امام هشدار می دهد که اگر به نمازت نرسی مثل بسیاری از افراد، سال ها نماز ناقص خوانده ای و این چه قدر زشت است! و یا این که اصلاً بگوییم روی سخن حضرت در این جمله، با کسانی است که در چنین وضع و سالی هستند، لکن به حماد می گوید که دیگران آگاه شوند.
در هر صورت، مختصر دقتی در این جمله، کافی است که ما را با محتوای بی عیب آن آشنا سازد و هرگز این جمله حضرت این را نمی رساند که مخاطب او صرفاً باید یک فرد شصت ساله و یا هفتاد ساله باشد. (دقت کنید)

چکیده جواب ما به دلیل دوم

1 تنها در نقل کشی و شیخ طوسی34 سن حماد هفتاد و چند سال آمده است، ولی در نقل نجاشی و شیخ مفید35، نود و چند سال ذکر شده است.

2 در نتیجه حماد حدوداً بیش از سی سال داشته است که امام صادق(ع) را درک کرده نه سیزده سال.

3 چه حماد سیزده ساله باشد و چه سی ساله، جمله «ما اقبح بالرجل منکم» از امام، هیچ مشکل محتوایی ندارد، چرا که امام، حماد را از آینده بیم می دهد و دیگران را، که دارای سن بالای شصت یا هفتاد سال هستند، متنبه می سازد.

4 روایت حماد با روایات بسیار دیگری که در باب نماز آمده است، از نظر محتوایی یکی است و جناب آقای بهبودی آن را نیز تأیید می کند. بنابراین چه دلیلی دارد که دشمن به خود زحمت دهد و چنین روایتی را جعل کند.

نقد دلیل سوم
این روشن است که گاه فردی کتابی را خوانده و می داند، ولی در عمل از آن بهره نمی گیرد. خود ما هم بسیاری از روایات را شنیده ایم و می دانیم ولی در عمل از آن ها بهره نمی گیریم.
امام خواسته:

1 به حماد این را بفهماند باید از آن چه که خوانده و می داند، بهره بگیرد و در نماز خویش آداب و شرایط آن را به کار برد.

2 حماد را در عمل بیازماید و روی همین اصل به حماد فرمود: به پا خیز و نماز بگذار و چندان اعتنایی به حفظ و دانستن کتاب حریز، که در ارتباط با نماز بود، نکرد و این نکته آن قدر روشن است که بیش از این نیازمند توضیح نیست.
بنابراین با این که حماد کتاب حریز را می دانسته و با آداب نماز آشنا بوده، ولی در عمل نمازی ناقص به جا آورده و این اشکال کار حماد است. امام هم به او نگفت که با آداب نماز آشنا نیستی، بلکه فرمود: نماز خوبی نخواندی و چه قدر زشت است که کسی شصت و یا هفتاد سال از او بگذرد و یک نماز با آداب و شرایط نخواند! فما یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة.(دقت شود)
در نهایت، خاضعانه می گوییم: با دقتی کوتاه روشن شد که هر سه دلیل جناب آقای بهبودی در جهت تضعیف این روایت، که در اوج صحت سندی و محتوایی بود، تمام نبود.
جناب بهبودی این روایت را، ظاهراً یکی از بهترین نمونه ها برای جعل در روایاتی که منسوب به معاریف است و از سند والایی برخوردار است، ارائه نموده است و به نظر می رسد وقتی این نمونه به سادگی قابل جواب بود، بسیاری از نمونه های دیگر نیز، که در خود کتاب آمده است، چنین باشد.
آری، روایات ما در کتب اربعه به ویژه کافی شریف کم تر قابل خدشه است، چرا که پالایش هایی را در چند مرحله پشت سرگذاشته و نباید پس از این همه تهذیب و پاک سازی، محتوای آن ها را جعلی دانست.
این سخن، دفاع از احادیث است، زیرا روایات بسیاری را که مورد مناقشه جدی قرار گرفته، جعلی نبودن آن را به اثبات رسانده است.
هم اکنون مناسب است متن روایت حماد و ترجمه آن را در این جا بیاوریم، تا از این روایت نورانی، بیش تر بهره مند شویم.

حدیث حماد
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسی قال: قال لی ابوعبدالله علیه السلام یوما: یا حماد تحسن ان تصلی؟ قال: فقلت: یا سیدی انا احفظ کتاب حریز فی الصلاة فقال: لا علیک یا حماد، قم فصلّ. قال: فقمت بین یدیه متوجها الی القبلة فاستفتحت الصلاة فرکعت وسجدت، فقال: یا حماد، لا تحسن ان تصلی ما اقبح بالرجل منکم یاتی علیه ستون سنة او سبعون سنة فلا یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة، قال حماد: فاصابنی فی نفسی الذل.
فقلت: جعلت فداک فعلّمنی الصلاة فقام ابوعبدالله علیه السلام مستقبلا القبلة منتصبا فارسل یدیه جمیعاً علی فخذیه، قد ضم اصابعه وقرب بین قدمیه حتی کان بینهما قدر ثلاث اصابع منفرجات واستقبل باصابع رجلیه جمیعاً القبلة لم یحرفهما عن القبلة وقال بخشوع: الله اکبر، ثم قرأ الحمد بترتیل وقل هو الله احد، ثم صبر هنیّة بقدر ما یتنفّس وهو قائم، ثم رفع یدیه حیال وجهه وقال: الله اکبر، وهو قائم، ثم رکع وملأ کفیه من رکبتیه منفرجات وردّ رکبتیه الی خلفه حتی استوی ظهره حتی لو صب علیه قطرة من ماء أو دهن لم تزل لاستواء ظهره ومدّ عنقه وغمّض عینیه ثم سبّح ثلاثاً بترتیل فقال: سبحان ربی العظیم وبحمده. ثم استوی قائماً فلما استمکن من القیام قال: سمع الله لمن حمده. ثم کبر وهو قائم ورفع یدیه حیال وجهه، ثم سجد وبسط کفیه مضمومتی الاصابع بین یدی رکبتیه حیال وجهه فقال: سبحان ربی الاعلی وبحمده ثلاث مرات ولم یضع شیئا من جسده علی شیء منه وسجد علی ثمانیة اعظم الکفین والرکبتین وانامل ابهامی الرجلین والجبهة والانف وقال: سبعة منها فرض یسجد علیها وهی التی ذکرها الله فی کتابه فقال: وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا. وهی الجبهة والکفان والرکبتان والابهامان ووضع الانف علی الارض سنة، ثم رفع رأسه من السجود فلما استوی جالساً قال: الله اکبر. ثم قعد علی فخذه الایسر وقد وضع ظاهر قدمه الایمن علی بطن قدمه الایسر وقال: استغفر الله ربی واتوب الیه. ثم کبّر وهو جالس و سجد السجدة الثانیة وقال کما قال فی الاولی ولم یضع شیئا من بدنه علی شیء منه فی رکوع ولاسجود وکان مجنّحا ولم یضع ذراعیه علی الارض فصلی رکعتین علی هذا ویداه مضمومتا الاصابع وهو جالس فی التشهد فلما فرغ من التشهّد سلم. فقال: یا حماد هکذا صلّ.36

ترجمه
حماد بن عیسی گوید: یک روز امام صادق(ع) به من فرمود: ای حماد! آیا می توانی خوب نماز بخوانی؟ به امام عرض کردم: ای آقای من! کتاب حریز را که درباره با نماز است در حافظه دارم. حضرت فرمود: عیبی ندارد ای حماد! برخیز و نماز بخوان.
حماد گوید: در برابر حضرت رو به قبله بپا خاستم و نماز را شروع کردم، به رکوع رفتم و سجده کردم. آن گاه امام فرمود: ای حماد! خوب نماز نمی خوانی! چه قدر زشت است فردی از شما شصت و یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز با آداب و شرایط کامل نخواند!
حماد گوید: در خودم احساس شرمندگی کردم و به امام گفتم: فدایت شوم، نماز را به من بیاموز. آن گاه امام برخاست، رو به قبله ایستاد و هر دو دست را بر روی ران خویش قرار داد، در حالی که انگشتان را بسته بود و دو پای خود را نزدیک هم قرار داده بود به گونه ای که بین دو پایش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آن ها را از قبله منحرف نمی ساخت و با خشوع الله اکبر گفت. سپس حمد و قل هو الله احد را با ترتیل خواند، آن گاه به اندازه یک نفس در همان حال قیام درنگ کرد، سپس دو دست خود را تا رو به روی صورت بالا برد و در همان حال قیام الله اکبر گفت. آن گاه به رکوع رفت و با دست هایی که انگشتان آن باز بود و از هم فاصله داشت زانوی خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا پشت حضرت درست صاف شد به گونه ای که اگر قطره ای آب یا روغن بر پشت حضرت ریخته می شد، از جایش تکان نمی خورد و هم چنین حضرت گردن خویش را کشید و دو چشمش را بست؛ سپس سه مرتبه با ترتیل فرمود: سبحان ربی العظیم و بحمده. آن گاه راست ایستاد و چون استقرار کامل در حالت قیام پیدا کرد، فرمود: سمع الله لمن حمده. سپس در حال قیام تکبیر گفت و دست ها را تا رو به روی صورت بالا برد، آن گاه سجده کرد و دست ها را در حالی که انگشتان کنار هم و بدون فاصله بود در برابر زانو و مقابل صورت قرار داد و سه مرتبه گفت: سبحان ربی الاعلی و بحمده و هیچ جای بدن را بر جای دیگر بدن در حالت سجده قرار نداد و بر هشت استخوان سجده کرد؛ دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شصت پا، پیشانی و بینی و فرمود: لازم است سجده بر هفت تای این ها قرار گیرد و این همان است که خداوند در قرآن فرموده است که: «وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» و این هفت جا، پیشانی و دو کف دست و دو زانو و دو شصت پاست و قرار دادن بینی بر زمین مستحب است.
سپس امام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته درآمد فرمود: الله اکبر. آن گاه بر ران چپ نشست و روی پای راست را بر زیر پای چپ قرار داد و فرمود: استغفر الله ربی واتوب الیه. سپس در حال نشسته تکبیر گفت و سجده دوم را به جای آورد و در سجده دوم به مانند سجده اول رفتار کرد و هیچ جای بدن را بر جای دیگر بدن در حال رکوع و سجود نگذاشت و در حال سجده دست ها را چون دو بال باز می کرد و ساق دست خود را بر زمین نمی گذاشت. این چنین امام دو رکعت نماز گزارد و انگشت دو دست حضرت در حال تشهد بسته و کنار هم بود و چون از تشهد فارغ شدند، سلام دادند و فرمودند: ای حماد! این گونه نماز بخوان!


1. مفاتیح الجنان، مقدمه زیارت آل یس.
2. هفته نامه زن روز، ویژه نامه روز زن، 26 مهر 76
3. نساء (4)، 21
4. مجله زنان، ش37، شهریور مهر76
5. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
فصلنامه از نقد و بررسی و تضارب آرا استقبال می کند، اما لحن و سبک نوشته ها به نویسندگان مربوط است و مجله از آن دفاع نمی کند، در این مقاله نیز برای حفظ امانت، تعبیرهای تُند نویسنده حذف نشد.«فصلنامه علوم حدیث»
6. همان.
7. فروع الکافی، ج5، ص 11؛ و نیز نک: من لایحضره الفقیه، ج3، ص 316
8. نساء (4)، 19
9. صحیفة الرضا(ع)، ص 67
10. المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص360
11. بحار الانوار، ج43، ص 81 (باب 4، ح1).
12. همان، ص 84، ح7
13. همان، ص 92، ح16
14. هفته نامه زن روز، ویژه نامه روز زن، شنبه 26 مهر 76
15. بحار الانوار، ج29، ص 220
16. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
17. همان.
18. همان.
19. همان.
20. همان
21. صحیفة الرضا(ع)، ص 67
22. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
23. همان.
24. همان.
25. همان.
26. فروع الکافی، دارالاضواء، ج3، کتاب الصلاة، باب 20، ص 313 315، ح8
27. تهذیب الاحکام، دارالاضواء، ج2، کتاب الصلاة، باب 8، ص 77، ح69
28. من لایحضره الفقیه، دارالاضواء، ج1، باب وصف الصلاة من فاتحتها الی خاتمتها، ص 298، ح1
29. معرفة الحدیث، محمدباقر بهبودی (تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362ش.) ص 3 (مقدمه کتاب).
30. معجم رجال الحدیث، ج7، ص 241
31. در پاورقی،تنها از یک نسخه، سبعین نقل شده است: رجال ابن داود (انتشارات دانشگاه تهران) ص 133
32. معجم رجال الحدیث، ج7،ص240 (لایبعد التحریف فی عبارة الکشی).
33. معرفة الحدیث، ص 4
34. اختیار معرفة الرجال، ص 375
35. رجال نجاشی، ص 142؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص 201
36. رجوع شود به پاورقی 26 28

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان