حضرت آیةالله جوادی آملی در کتاب «زن در آینه جلال و جمال» (ص367)، ذیل عنوان «شبهه نقصان ایمان زن»، به روایت نهج البلاغه (خطبه80) پرداخته اند و درباره بندهای چندگانه این روایت، سخن می گویند. در بعضی از موارد، گویا روایت را پذیرفته اند و در مقام بیان تفسیر صحیح آن هستند. مثلا آورده اند که این ستایش ها و نکوهش ها، موضعی و مقطعی است و (به تعبیر ایشان) از باب قضیه خارجیّه است، نه حقیقیّه؛ و (به دیگر تعبیر) ناظر به شخص عایشه است، نه کلّیّت زنان.
و نیز در ادامه، به هنگام بررسی «نقصان حظّ زنان» که در روایت آمده است، درنهایت، می فرمایند:
منظور امام علی(ع) این نیست که چون سهم ارث زن کمتر از مرد است، پس از ارزشی کمتر از مرد برخوردار است.
در این مورد هم گویا ایشان روایت را پذیرفته اند و تنها در مقام تفسیر صحیح آن می باشند.
ولی زمانی که به قضیه «نقصان عقل زن» در روایت می رسند، بیانی دارند و از آن بیان استفاده می شود که ایشان، این بند از روایت را مخالف قرآن می دانند و قبول ندارند. ایشان پس از اشاره به جوابی که به تعلیل روایت می شود داد، می فرمایند:
اساسا خود قرآن برابری دو زن با یک مرد در شهادت را به علّت یادآوری می داند و هرگز نمی گوید که نقصان عقل زن، دلیل این مسئله در باب شهادت شده است.
در صفحه 373 از کتاب «زن در آینه جلال و جمال» می خوانیم:
تعلیل حضرت در مورد نقصان عقل زن، این است که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است؛ زیراکه در قرآن می فرماید: فإن لم یکونا رجلین فرجه وإمرأتان ممّن ترضون من الشّهداء. شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است. در این مورد نیز مضافا بر آنچه در آغاز فصل اشاره شد (به این که شهادت، امری مستند به حسّ و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و یا محدود می باشد) خود قرآن، نکته آن را ذکرمی کند و می فرماید: این که شهادت دو زن در حکم شهادت یک مرد است، نه برای آن است که زن، عقل و درکی ناقص دارد و در تشخیص اشتباه می کند؛ بلکه «أن تضلّ إحداهما فتذکّر إحداهما الأخری»؛ اگر یکی از دو فراموش نمود، دیگری او را تذکّربدهد. زیرا که زن، مشغول کارهای خانه، تربیت بچّه و مشکلات مادری بوده و ممکن است صحنه ای را که دیده فراموش کند. بنابراین، دونفر باشند تا اگر یکی یادش رفت، دیگری او را متذکّر کند.
این روایات، در نگاه حضرت آیةاللّه صانعی
حضرت آیةالله صانعی، در مجله «پیام زن» (شماره51، ص12) در مصاحبه ای فرموده اند که این گونه روایات، از سوی مخالفان حضرت زهرا(س) و برای کوبیدن آن حضرت، جعل شده است. متن این بخش از مصاحبه را ذیلا می آوریم.
پیام زن: با اجازه شما، من آخرین سؤال را مطرح می کنم و آن نقص عقلی زن است. لطفا در این مورد توضیح بفرمایید.
حضرت آیةاللّه صانعی: این مسئله اصلا با منطق قرآن سازگار نیست. چون قرآن در یک جا می فرماید: یاایّها النّاس إنّا خلقناکم من ذکر وأنثی و در جای دیگر می فرماید: خلقکم من نفس واحدة ثمّ جعل منها زوجها.
پیام زن: یعنی برابری زن و مرد.
حضرت آیةاللّه صانعی: به خلقت هردو گفته شده: فتبارک اللّه أحسن الخالقین. خدا به خلقت زن می گوید: فتبارک اللّه أحسن الخالقین؛ و در سوره مؤمنون، به خلقت مرد هم می گوید: فتبارک اللّه أحسن الخالقین
پیام زن: پس چطور است که مسئله نقص زن در روایات مطرح شده است؟
حضرت آیةاللّه صانعی: منشأ مسئله نقص زن، از فقه اهل سنّت است و ریشه اش هم مظلومیّت حضرت زهرا(س) است. آنها قدرت و حکومت داشتند و این مسائل را وارد روایات کردند و متأسّفانه بعضی از جاها هم برخی از شیعیان، از روی ناآگاهی، از آنها تأثیر گرفته اند. به هرحال زنها چوب مظلومیّت حضرت زهرا(س) را می خورند و باید افتخارکنند. شبیه این مسأله را امام راحل می فرمود. ایشان می فرمودند که شما بعد از من خیلی باید چوب بخورید. به هرحال، هر حرکتی احتیاج به سرمایه گذاری و مقاومت دارد. آنها می خواستند حضرت زهرا(س) را بکوبند؛ چون حضرت زهرا(س) یک تهدید جدّی برای حکومت آنها بود. آنها در این مورد، با یک مشکل اساسی و پیچیده روبه رو بودند. چون حقّ به جانب حضرت زهرا(س) بود و در عمل، هیچ بهانه ای بر علیه آن حضرت نداشتند. لذا سعی کردند که شخصیّت حضرت زهرا(س) را در طول تاریخ، له کنند. مثلا قضاوت که می گویند برای زنها نیست، چیزی است که علمای سنّی به آن معتقدند؛ درحالی که از نظر فقه شیعه، چنین اجماعی در کار نیست.
دفاع ما از این دسته روایات
در روایات بسیاری که در همین نوشته خواهدآمد، بر نقصان عقل زنان تأکید شده است و یکی از شواهد آن نیز همین نابرابری زن و مرد در باب شهادت دانسته شده است. اینک، فهرستی از این روایات:
1 نهج البلاغه، خطبه80؛
2 نهج البلاغه، نامه14؛
3 کافی، ج5، کتاب الجهاد، ص39، ح4؛
4 کافی، ج5، کتاب النّکاح، ص322، باب غلبةالنّساء، ح1؛
5 من لایحضره الفقیه، ج3، ص247، ح6؛
6 بحارالانوار، ج104، ص306، روایت10، باب1.
البتّه روایات دیگری نیز در این زمینه آمده که ما به همین چند روایت اکتفا می کنیم. [متن روایات و دفاع از آنها، در پایان بحث خواهد آمد.]
از سوی دیگر، بسیاری از مفسّران بر این قضیّه (یعنی نقصان عقل زنان) در تفاسیر خود تکیه کرده اند. به فهرستی از این تفاسیر بنگرید:
تفسیر روان جاوید، ج1، ص360؛
تفسیر کنزالدّقائق، ج2، ص463؛
تفسیر الجوهرالثمین، ج1، ص284؛
تفسیر منهج الصّادقین، ج2، ص150؛
تفسیر اثنی عشری، ج1، ص512؛
تفسیر شریف لاهیجی، ج1، ص286؛
تفسیر آسان، ج2، ص177؛
تفسیر أحسن الحدیث، ج1، ص532؛
تفسیر أطیب البیان، ج3، ص76؛
تفسیر مواهب علّیه، ج1، ص122؛
تفسیر کشف الحقائق، ج1، ص209؛
تفسیر مخزن العرفان، ج2، ص443؛
تفسیرالمیزان، ج2، ص275 و ج4، ص215 و ج4، ص229 و ج4، ص346؛
و در تفسیر من وحی القرآن نیز این حقیقت به وضوح بیان شده که: جنبه عاطفی در زن ها قویّ تر و جنبه عقلانی در مردها فزونتر است.
ما در این بخش، تنها به سخنان علاّمه طباطبایی قدّس سرّه در مواضع مختلف تفسیر بزرگ المیزان اشاره خواهیم داشت.
دیدگاه مرحوم علاّمه طباطبایی، در «المیزان»
1) مرحوم علاّمه طباطبایی، با اشاره به معنای صحیح تساوی زن ومرد در حقوق و وظایف و تبیین صحیح «ولهنّ مثل الّذی علیهنّ بالمعروف»، و با تصریح به پذیرش تفاوت بین زن ومرد، و تبیین درست «وللرّجال علیهنّ درجة»، می فرماید:
اشتراک زن ومرد در اصول مواهب الهی، از قبیل فکر و اراده، می طلبد تا زن همانند مرد آزاد و مستقل باشد و…
ولی با همه نقاط مشترکی که زن ومرد با هم دارند باز نمی توان نادیده گرفت که در جهات دیگری با هم تفاوت دارند و هم ایشان، در ادامه، یک نمود این تفاوت را در تعقّل بیشتر مرد و عاطفی بودن بیشتر زن می داند.
بنگرید به المیزان، ج2، ص275:
… لکنّها مع وجود العوامل المشترکة المذکورة فی وجودها تختلف مع الرّجال من جهة اخری؛ فانّ المتوسّطة من النّساء تتأخّر عن المتوسّط من الرّجال فی الخصوصیّات الکمالیّة من بنیتها کالدّماغ والقلب والشّرائین والأعصاب والقامة والوزن علی ما شرحه فنّ وظائف الأعضاء واستوجب ذلک أنّ جسمها ألطف وأنعم کما أنّ جسم الرّجل أخشن وأصلب؛ وإنّ الإحساسات اللّطیفة کالحبّ ورقّة القلب والمیل إلی الجمال والزّینة أغلب علیها من الرّجل کما أنّ التّعقل أغلب علیه من المرأة فحیاتها حیاة إحساسیّة کما أنّ حیاة الرّجل حیاة تعقلیّة.
ولذلک فرّق فی الإسلام بینهما فی الوظائف والتّکالیف العامّة الإجتماعیّة الّتی یرتبط قوامها بأحد الأمرین (أعنی التّعقّل والإحساس) فخصّ مثل الولایة والقضاء والقتال بالرّجال لإحتیاجها المبرم إلی التّعقّل؛ والحیاة التّعقلیّة إنّما هی للرّجل دون المرأة؛ وخصّ مثل حضانة الأولاد وتربیتها وتدبیر المنزل بالمرأة وجعل نفقتها علی الرّجل …
2) مرحوم علاّمه طباطبایی، در این مقام که چرا در اسلام، سهم ارث مرد، بیش از زن تعیین شده است، می فرماید:
این، بدان جهت است که تدبیر زندگی بر عهده مرد است و هزینه زندگی بر دوش او قرار گرفته است. قرآن می گوید: «الرّجال قوّامون علی النّساء» و این عهده داری مرد، به گفته قرآن، بر اساس فضیلتی است که به او داده شده است و این فضیلت، همان تعقّل بیشتر مرد است. زندگی زن، یک زندگی احساسی و عاطفی و زندگی مرد، زندگی تعقّلی است و به همین دلیل، تدبیر زندگی، به او سپرده شده است ….
در پایان این بحث، علامه می فرماید:
از آنجا که مرد از نظر تعقّل بر زن فضیلت داده شده است، در امر ارث، چنین تفاوتی پدید آمده است. البته این فضیلت، کرامتی را به دنبال ندارد و صرفا یک برتری دنیایی است؛ و آن فضیلتی که ریشه کرامت است و اسلام به آن توجّه دارد، تنها تقواست و بس، در هرکه و هر کجا که باشد.
بنگرید به المیزان، ج4، ص215:
… وامّا کون سهم الرّجل فی الجملة ضعف سهم المرأة فقد اعتبر فیه فضل الرّجل علی المرأة بحسب تدبیر الحیاة عقلا وکون الإنفاق الّلازم علی عهدته. قال تعالی: الرّجال قوّامون علی النّساء بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض وبما أنفقوا من أموالهم (النّساء/34)؛ والقوام من القیام وهو إدارة المعاش، والمراد بالفضل هو الزّیادة فی التّعقّل؛ فإنّ حیاته حیاة تعقلیّة وحیاة المرأة إحساسیّة عاطفیّة؛ وإعطاء زمام المال یدا عاقلة مدبرّة أقرب إلی الصّلاح من إعطائه یدا ذات إحساس عاطفی …
فقد تحصّل من جمیع ما قدّمناه أنّ الرّجال فضّلوا علی النّساء بروح التّعقّل الّذی أوجب تفاوتا فی أمرالإرث وما یشبهه لکنّها فضیلة بمعنی الزّیادة؛ وأمّا الفضیلة بمعنی الکرامة الّتی یعتنی بشأنها الإسلام، فهی التّقوی، أینما کانت.
3) مرحوم علاّمه، پس از توضیح این نکته که گرچه ارث زن نصف ارث مرد است، ولی درنهایت، از آنجا که مخارج و هزینه زندگی او بر عهده مرد است، در نیمی از سهم مرد هم تصرّف می کند و درنتیجه، یک سوّم از مجموع ثروت دنیا مال اوست و در دوسوم باقیمانده نیز تصرف می کند و نیمی از آن نیز به او اختصاص پیدامی کند، می فرماید:
در اسلام، زن، شخصیّتی برابر با شخصیّت مرد دارد و همچون مرد در اراده و عمل، آزاد است و تنها تفاوت او در بعضی از خصلتهای روحی است. زن، زندگی احساسی و عاطفی دارد و مرد، زندگی عقلانی و تعقلّی؛ و بر همین اساس است که مرد …
بنگرید به المیزان، ج4، ص229:
… فالمرأة فی الاسلام ذات شخصیّة تساوی شخصیّة الرّجل فی حریّة الإرادة والعمل من جمیع الجهات ولاتفارق حالها حال الرّجل إلاّ فیما تقتضیه صفتها الرّوحیّة الخاصّة المخالفة لصفة الرّجل الرّوحیّة وهی أنّ لها حیاة إحساسیّة وحیاة الرّجل تعقلیّة فاعتبر للرّجل زیادة فی الملک العامّ لیفوق تدبیر التّعقّل فی الدّنیا علی تدبیر الإحساس والعاطفة وتدورک ماورد علیها من النّقص بإعتبار غلبتها فی التّصرف وشرّعت علیها وجوب إطاعة الزّوج فی أمر المباشرة وتدورک ذلک بالصّداق وحرمت القضاء والحکومة والمباشرة للقتال لکونها أمورا یجب بناؤها علی التّعقّل دون الإحساس وتدورک ذلک بوجوب حفظ حماهنّ والدّفاع عن حریمهنّ علی الرّجال ووضع علی عاتقهم أثقال طلب الرّزق والإنفاق علیها وعلی الأولاد وعلی الوالدین ولها حقّ حضانة الأولاد من غیر ایجاب وقد عدّل جمیع هذه الأحکام بأمور أخری دعین إلیها کالتّحجّب وقلّة مخالطة الرّجال وتدبیر المنزل وتربیة الأولاد …
فلا یبقی بعد ذلک کلّه إلاّ إنقباضهنّ من نسبة کمال التّعقّل إلی الرّجال وکمال الإحساس والتّعطّف الیهنّ ولیس فی محلّه فإنّ التّعقلّ والإحساس فی نظر الإسلام موهبتان إلهیّتان مودعتان فی بنیة الإنسان لمآرب إلهیّة حقّة فی حیاته؛ لامزیّة لأحدهما علی الأخری ولاکرامة إلاّ بالتّقوی وأمّا الکمالات الأخر کائنة ماکانت فإنّما تنمو وتربو إذا وقعت فی صراطه وإلاّ لم تعد إلاّ أوزارا سیّئة.
4) علاّمه طباطبایی، در مقام تبیین درست سرپرستی و عهد ه داری مردان نسبت به زنان، با اشاره به این که اسلام، هم جانب عقل را مورد توجّه قرارداده و هم از توجّه به عواطف و پیامدهای مطلوب آن غافل نمانده است، می فرماید:
این، از اهتمام بلیغ اسلام به عقل و تعقّل است که زمام کارهای عمومی اجتماعی که نیازمند تدبیر عاقلانه و به دور از احساسات است را به کسانی واگذارده که تعقّلشان بیشتر و احساساتشان ضعیف تر است؛ یعنی به دسته مردان، نه زنان.
آری قرآن فرموده است: «الرّجال قوّامون علی النّساء» و سیره پیامبر هم بر همین اساس شکل گرفته است. پیامبر اکرم(ص) در طول تاریخ زندگی خویش، زنی را برای امارت انتخاب نکرد و منصب قضا را به دست زنی نسپرد و هرگز زنی را به جهاد و جنگ دعوت ننمود …
بنگرید به المیزان، ج4، ص347:
… والباحث المتأمّل یحدس من هذا المقدار أنّ من الواجب أن یفوّض زمام الأمور الکلیّة والجهات العامّة الإجتماعیّة الّتی ینبغی أن تدبّرها قوّة التّعقّل ویجتنب فیها من حکومة العواطف والمیول النّفسانیّة، کجهات الحکومة والقضاء والحرب إلی من یمتاز بمزید العقل ویضعف فیه حکم العواطف وهو قبیل الرّجال دون النّساء. وهو کذلک؛ قال اللّه تعالی «الرّجال قوّامون علی النّساء» والسّنة النّبویّة الّتی هی ترجمان البیانات القرآنیة بنیّت ذلک کذلک وسیرته(ص) جرت علی ذلک أیّام حیاته؛ فلم یولّ امرأة علی قوم ولاأعطی امرأة منصب القضاء ولا دعاهنّ إلی غزاة بمعنی دعوتهنّ إلی أن یقاتلن؛ وأمّا غیرها من الجهات …
از بیانات مرحوم علاّمه در موارد مختلف تفسیر بزرگ خویش (المیزان)، استفاده می شود که تفاوت زن ومرد در جنبه عقلانی، پذیرفته است. مردان در تعقّل، قویّ تر و جلوتر هستند؛ آن گونه که زنان، از نظر عواطف، پیشتازتر و پیشگام ترند.
البتّه این اختلاف و تفاوت، به گفته مرحوم علاّمه، در این راستاست که نظام هستی پاگیرد و جامعه انسانی، پویا در حرکت باشد و این تفاوت، هرگز مایه امتیاز معنوی و ریشه کرامت الهی نیست. این تفاوت، کاملا دنیوی است؛ و فضیلت کرامتی، تنها به تقوای الهی است.
متن روایات کاستی عقل زنان
1 نهج البلاغه (خطبه 80؛ ومن خطبة له علیه السلام بعد فراغه من حرب الجمل، فی ذم النّساء ببیان نقصهنّ):
معاشر النّاس
إنّ النّساء نواقص الإیمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول؛ فأمّا نقصان إیمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة والصّیام فی أیّام حیضهنّ؛ وأمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرّجل الواحد وأمّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ علی الإنصاف من مواریث الرّجال؛ فاتّقوا شرار النّساء وکونوا من خیارهنّ علی حذر ولا تطیعوهنّ فی المعروف حتّی لا یطمعن فی المنکر.
2 نهج البلاغه (نامه 14؛ من وصیّة له علیه السلام لعسکره قبل لقاء العدوّ بصفّین):
لا تقاتلوهم حتّی یبدؤوکم، فإنّکم بحمداللّه علی حجّة وترککم إیّاهم حجّة أخری لکم علیهم؛ فإذا کانت الهزیمة بإذن اللّه فلا تقتلوا مدبرا ولا تصیبوا معورا ولا تجهزوا علی جریح؛ ولا تهیجوا النّساء بأذی وإن شتمن أعراضکم وسببن أمراءکم، فإنّهنّ ضعیفات القوی والأنفس والعقول؛ ان کنّا لنؤمر بالکفّ عنهنّ وأنهنّ لمشرکات؛ وإن کان الرّجل لیتناول المرأة فی الجاهلیّة بالفهر أو الهراوة فیعیّر بها وعقبه من بعده.
3 کافی (ج5، کتاب الجهاد، ص39، ح4؛ وفی حدیث مالک بن أعین قال حرّض أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه النّاس بصفّین، فقال):
ولا تهیجوا امرأة بأذی وإن شتمن أعراضکم وسببن أمراءکم وصلحاءکم، فإنّهن ضعاف القوی والأنفس والعقول وقد کنّا نؤمر بالکفّ عنهنّ وهنّ مشرکات وإن کان الرّجل لیتناول المرأة فیعیّر بها وعقبه من بعده...
4 کافی (ج5، کتاب النّکاح، ص322، باب غلبة النّساء، ح1؛ عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبداللّه عن أبیه عن سلیمان بن جعفر الجعفری، عمّن ذکره، عن ابی عبداللّه ع قال):
قال رسول اللّه(ص):ما رأیت من ضعیفات الدّین وناقصات العقول أسلب لذی لبّ منکنّ.
5 من لا یحضره الفقیه (ج3، ص247، ح6؛ ومرّ رسول اللّه ص علی نسوة فوقف علیهنّ، ثمّ قال):
یا معاشر النّساء
ما رأیت نواقص عقول و دین أذهب بعقول ذوی الالباب منکنّ؛ إنّی قد رأیت أنّکنّ أکثر أهل النّار یوم القیامة فتقرّین الی اللّه عزّوجلّ ما استطعتنّ. (فقالت امرأة منهنّ: یارسول اللّه
ما نقصان دیننا وعقولنا؟ فقال): أمّا نقصان دینکنّ فالحیض الذی یصیبکّن فتمکث إحداکنّ ما شاء اللّه لا تصلّی ولا تصوم، وأمّا نقصان عقولکنّ فشهادتکنّ، إنّما شهادة المرأة نصف شهادة الرّجل.
6 بحار الانوار (ج104، ص306، باب یکم از ابواب شهادات، ح10؛ قال أمیر المؤمنین ع ):
وبینما نحن مع رسول اللّه(ص) وهو یذاکرنا... إذ جائت امرأة فوقفت قبالة رسول اللّه(ص) وقالت: بأبی أنت وأمّی یارسول اللّه
أنا وافدة النّساء إلیک فما من امرأة یبلغها مسیری هذا إلیک إلا سرّها ذلک. یارسول اللّه
إنّ اللّه عزّوجلّ ربّ الرّجال والنّساء و خالق ورازق الرّجال والنّساء وإنّ آدم أبو الرّجال و النّساء و إنّ حوّاء أمّ الرّجال و النّساء و إنّک رسول اللّه الی الرّجال و النّساء. ما بال المرأتین برجل فی الشهادة و المیراث؟ فقال رسول اللّه(ص): یا ایّتها المرأة
إنّ ذلک قضاء من ملک عدل حکیم لا یجور و لا یحیف ولا یتحامل و لا ینفعه ما منعکنّ، یدبّر الأمر بعلمه. یا أیّتها المرأة
لأنّکنّ ناقصات الدّین والعقل. قالت: یارسول اللّه
وما نقصان دیننا؟ قال:...
قال أمیر المؤمنین(ع) فی قوله «أن تضلّ إحداهما فتذکّر إحداهما الأخری:
إذا ضلّت إحداهما عن الشهادة و نسیتها، ذکرتها إحداهما الأخری فاستقامتا علی أداء الشهادة؛ عدّل اللّه شهادة امرأتین بشهادة رجل لنقصان عقولهن ودینهنّ. (ثم قال ع ): معاشر النّساء
خلقتنّ ناقصات العقول؛ فاحترزن فی الشهادات من الغلط؛ فإنّ اللّه یعظّم ثواب المتحفّظین والمتحفّظات. ولقد سمعت محمدا رسول اللّه(ص) یقول: ما من امرأتین احترزتا فی الشّهادة فذکرت إحداهما الأخری حتّی تقیما الحقّ وتنفیا الباطل إلا وإذا بعثهما اللّه یوم القیامة...
اعتبار و سند روایات
این روایات که تعدادشان هم کم نیست و در حدّ استفاضه اند از کتب معتبری چون نهج البلاغه، کافی و من لا یحضره الفقیه نقل شده اند. گرچه روایت بحار الانوار از کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) نقل شده واعتبار آن در حدّ باقی روایات نیست، ولی مجموع روایات، در حدّ استفاضه است. در چنین مواردی، با توجّه به اعتبار کتابهای نهج البلاغه، کافی ومن لا یحضره الفقیه، وتعدّد روایات، «مناقشه سندی»، برمبنای بسیاری از عالمان، جز در «موارد تعارض» روانیست. عالمانی رجالی چون آیة اللّه بروجردی12 وعلامه شوشتری (صاحب قاموس الرّجال)12 وآیة اللّه حاج آقا رضا فقیه همدانی14 قدس اسرارهم بر این مبنا هستند.
حضرت آیة اللّه خویی (که خود در سند، سختگیری شدیدی دارد و برای هر روایتی، شناسنامه سندی تهیّه می کند و اگر از نظر سند، شرایط لازم را داشت، آن را می پذیرد گرچه هیچ عالمی به آن روایت، عمل نکرده باشد وهمچنین اگر سند، کامل نبود آن روایت را رد می کند گرچه همه عالمان به آن عمل کرده باشند)، در معجم رجال الحدیث، از استاد بزرگ خویش، آیة اللّه شیخ محمد حسین نایینی قدّس سره چنین نقل می کند:
و سمعت شیخنا الأستاذ الشیخ محمّد حسین النائینی قدس سره فی مجلس بحثه، یقول: «انّ المناقشة فی أسناد روایات الکافی، حرفة العاجز».15
استاد ما مرحوم نایینی در درس خویش می فرمود: اشکال سندی کردن به روایات کافی شریف، کار کسی است که از فهم و درایت احادیث، وامانده و عاجز است.
توضیح آنکه: آنها که نمی توانند محتوای روایات را فهم کنند و سازگاری روشن آنها را با مبانی دینی و قرآنی درایت کنند، در سند روایت خدشه می کنند و به زعم خویش، آن را از حجیّت می اندازند و خود را راحت می سازند؛ ولی چنین نیست. استناد روایات کافی به معصومان(ع) روشن و واضح است وتنها باید تلاش کرد تا مفاد صحیح و محتوای درست روایات کافی را فهمید و درک کرد.
بنابراین، اشکال و نقد سندی به این مجموعه روایی، در نزد این دسته از عالمان وبر این مبنای مقبول، روا نیست واساسا مبنای این عالمان، آن است که ما در حجیّت اخبار، نیازمند وثوق به خبر هستیم و اینچنین نیست که تنها خبر ثقه، حجّت باشد.
اشکال ها و دفاع ما
در هر صورت، اشکال هایی که متوجه این روایات شده است، مورد بررسی قرار می گیرد:
1 حضرت آیة اللّه جوادی آملی فرموده اند:
روایت نهج البلاغه (خطبه 80)، ناظر به عایشه است وقضیّه خارجیّه است، نه قضیّه حقیقیّه؛ و نکوهش امام علی(ع) از زنان، مقطعی و موضعی بوده است.
پاسخ این سخن، آن است که شما با توصیه امیرمؤمنان(ع) که در بخش نامه های نهج البلاغه با شماره 14 آمده است، چه می کنید؟ حضرت، پیشاپیش جنگ صفین، لشکریان خویش راچنین موردتوصیه قرار می دهد:
با دشمنان، پیش از آغاز کردن آنان به جنگ، وارد جنگ و کارزار نشوید. چرا که شما بحمداللّه بر حق هستید وحجّت با شماست. واین که آنان را واگذارید تا شروع کننده خود آنان باشند، دلیل دیگری است که از آن شما می شود. و زمانی که دشمن توان مقابله را به اذن الهی از دست داد و پا به فرار گذاشت، با هر کسی که پشت به جنگ کرده و از جنگ دست کشیده، نجنگید. و به کسی که نشان دادن عورت خویش را سپر حفظ خود قرار داده، متعرّض نشوید و مجروح جنگی را نکشید.
در ادامه این توصیه، امام(ع) می فرماید:
وزنان را با آزارتان تحریک نکنید، گرچه آنان به شما دشنام دهند و به امیرانتان بد گویند؛ چرا که زنان از نظر قدرت و توان بدنی و روحی و عقلی، ضعیف اند. ما در زمانی که آنان مشرک بودند، دستور داشتیم تا متعرّض آنان نشویم و اگر کسی در زمان جاهلیّت، باسنگ و یا چوب وعصا متعرض زنی می شد، خود و نسلش به جهت این عمل، مورد سرزنش قرار می گرفت.
این روایت که بر ضعف عقلی زنان دلالت دارد،مربوط به عایشه نیست و توجیه مذکور، درآن به سادگی جاری نمی شود. مشابه همین روایت، در کافی (ج5، ص39، ح4) نیز آمده است.
2 حضرت آیة اللّه جوادی آملی، این بخش از روایت را (که بر نقصان عقل زنان تأکید دارد و دلیل این نقصان را نا برابری مرد و زن در باب شهادت می داند)، چنین رد می کند که: قرآن، علّت نا برابری زن مرد را در شهادت، فراموشی دانسته و هرگز از نقص عقل، در این زمینه، مایه نگذاشته است (وظاهرا ایشان بر همین اساس، روایت را مخالف قرآن می داند).
در پاسخ این سخن می گوییم که: أن تضلّ إحداهما، تنها صورت نسیان را نمی گیرد؛ ضلال زن، گاه از جهت غلبه نسیان بر اوست و گاه به علّت نقص عقل وضعف درک؛ آن گونه که درگفته های مفسّران به آن اشاره شده و در روایات، مورد توجّه قرار گرفته است.
زن در مقام تحمّل وهمچنین در مقام تحفّظ، ضعف دارد. آن گونه که از روایت تفسیر امام حسن عسکری(ع) استفاده می شود، گمراهی زن، تنها عدم حفظ نیست. گاه اشتباه در درک و فهم درست واقعه است و گاه علل دیگر.
بنابر این، دلیل قاطعی نداریم که تنها علّت نا برابری، فراموشی زن باشد؛ چرا که بسیاری از تفاسیر، بر هر دو جهت اشاره دارند.
3 بعضی می پندارند موضوع برتری عقلانی مردان (که در کنارش برتری عاطفی زنان مطرح است)، مسئله ای است بر خلاف بداهت عقل و یا بر خلاف صریح قرآن؛ با این که ملاحظه شد بسیاری از مفسّران و عالمان، بر فزونی عقل مردان و برتری عاطفی زنان، تصریح کرده اند و در گذشته تا آنجا که ما اطّلاع داریم کسی این روایات را به بهانه این اتّهامات، رد نکرده است.
موضوع تفاوت زن و مرد در عقل و عاطفه، در قدرت بدنی و جسمی و در ابعاد دیگر، نه مخالف بداهت عقل است (که ما را از عمل به این روایات بازدارد) و نه مخالف قرآن و دیگر روایات.
وجود تفاوت در میان زن و مرد، بر اساس حکمت الهی است ومصلحت و حکمت الهی در نظام آفرینش، چنین تفاوتی را در مرد و زن، می طلبد.
بعضی می پندارند این که زن و مرد از یک نوع هستند، هر دو انسان هستند، هر دو از یک سرشت و با یک سرنوشت هستند، وهر دو مکلف اند و در اصول مواهب الهی مشترک اند، ایجاب می کند که دیگر هیچ تفاوتی میان آنان نباشد و شاید به همین دلیل، هر روایتی که پرده از تفاوت بین زن و مرد بر گیرد، در نظر اینان، مخالف قرآن قلمداد شود؛ با اینکه هرگز چنین نیست؛ همان گونه که علاّمه طباطبایی در تفسیرشان فرموده اند:
ما هم مشترکات زن و مرد را (در جنس و هویّت، سرشت و سرنوشت) می پذیریم و هم تفاوت صنفی موجود میان آنان را اذعان داریم.16
بعضی در توجیه روایات فزونی عقل در مردان و کاستی آن در زنان، گفته اند: این پدیده ای است که تحت تأثیر شرایط خارجی، شکل گرفته و هرگز عقل و درک موهبتی آنان، تفاوتی ندارد. زن ها از آن جهت که در تاریخ، همیشه مورد ظلم بوده اند و میدان فعّالیّت و حضور پیدا نکرده اند، عقلشان پرورش پیدا نکرده است و از این جهت، عقب تر از مردها هستند؛ و گرنه، دراندازههعقل موهبتی با مردان یکسان هستند.
این سخن، به دلایلی، صواب نیست که ما هم اکنون در مقام تفصیل آن دلایل نیستیم؛ لیکن ناگزیریم اشاره ای به آنها داشته باشیم:
1 سخن فوق، خلاف ظاهر روایات است.
2 به گفته مرحوم علامه طباطبایی، سالیانی است که در بخش هایی از دنیا، زن ها به میدان آمده اند، ولی همچنان تفاوت موجود است.17
3 واگذاری کارهایی از قبیل اداره اجتماع کوچک خانواده به مرد، در دین اسلام، با توجه به آیه شریفه «الرّجال قوامون علی النّساء» وتعلیل آن با جمله «بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم»، نشانی بر این تفاوت ریشه ای است.
اگر تفاوت عقلانی مرد و زن، مرتبط با جوّ نامساعد و محیط و تحمیلات خارجی بود، خداوند، این گونه استدلال نمی کرد... بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض و...
4 حضرت آیة اللّه صانعی، در مصاحبه ای که در مجلّه پیام زن (شماره 51، ص12) درج شده،فرموده اند: این روایات، ازسوی مخالفان حضرت زهرا سلام اللّه علیها برای کوبیدن حضرت، جعل شده است.
ما بادقت فراوانی که در این سخن نموده ایم، تا به امروز، وجهی برای آن نیافته ایم و نمی دانیم چگونه جعلی بودن این چند روایت از نهج البلاغه و کافی و من لا یحضره الفقیه، تأیید می شود و چه قرائنی بر این وضع و جعل، دلالت دارد. و این سخن، کمترین اظهار نظری است که پیرامون نظر معظّم له می کنیم. البتّه شاید در متن مصاحبه،کم و زیادی صورت گرفته و اساسا چنین سخنی از سوی ایشان، صادر نشده باشد.
آیا خطبه حضرت امیر المؤمنین(ع) پس از چنگ جمل، و یا توصیه آن حضرت به لشکریان خویش (پیشاپیش جنگ صفّین)، کدامیک جعلی است و به چه دلیل؟
در پایان، به راحتی می توان نتیجه گرفت که فزونی عقل در مردان، در کنار فزونی عاطفه درزنان، بسیار واضح است. حکمت خداوند در خلقت و آفرینش، ایجاب می کند که این تفاوت وجود داشته باشد و این جهت، مورد تأیید روایات و گفتار عالمان دینی است.
در روایتی می خوانیم: «لایزال النّاس بخیر ما تفاوتوا فإذا استووا هلکوا». وجود تفاوت در میان مردم، مایه خیر و صلاح مردم است و آن زمان که تفاوت برداشته شود، هلاکت و نابودی مردم قطعی است.18