ماهان شبکه ایرانیان

مثل کوه

اگر به دوش کشم [1] تکه تکه سنگت را

 

قفس شکسته، برون آورم پلنگت را

 

وطن! بمیرم اگر، جاودانه می سازم

 

به بامهای جهان پرچم سه رنگت را

 

کجاست دشمنمان تا به جانش اندازم

 

عقابهای سرافراز تیز چنگت را؟

 

که شعله شعله بریزم به خرمنش آتش

 

که دانه دانه ببارم به دیده سنگت را

 

ای از قبیله جنگاوران غیرتمند

 

زمان به یاد نمی آورد درنگت را

 

بیا به خاطر فردا، بده همین امروز

 

به دست کودک دیروز خود، تفنگت را

 

که مثل کوه بماند مقابل دشمن

 

که جاودانه کند هشت سال جنگت را . . .

 

داد از قفس

برای اسرای دفاع مقدس

 

و فرزندان چشم به راهشان

 

اردشیر حیدری

 

امشب دلم بهانه بابا گرفته است

 

یک مثنوی عطش به دلم جا گرفته است

 

با نم به کوه گونه و لب وا نمی شود

 

این بغض من که هیات بابا گرفته است

 

من با توام قفسی شب به شب چنان

 

انسی که داغ با گل شهلا گرفته است

 

بابا بیا که لحظه دیدار ما دو تا

 

مبهم شده ست و کسوت رؤیا گرفته است

 

یک دم بیا ببین پسرت قد کشیده است

 

آن طفلکی که بی پدرش پا گرفته است


[1] . پایگاه حوزه،مجله پرسمان، شماره

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان