;هر که دور از دعوت سبحان بود ;او گدا چشم است گر قارون بود
;گر فقیری گوهر جان را طلب ;زان هوا خود را بسوزان روز و شب
;روی آور جانب عشق خدا ;تا غم دنیا شود از تو جدا
;عشق دنیا چون رود از دل برون ;عشق حق پیدا شود در اندرون
;در دلی دو عشق کی باشد پسند ;بلک گویَندت برو بر خود مخند
;گر تو را دو دل بُدی بودی روا ;عشق بازی با جهان و با خدا
;هیچ مردی با دو دل پروردگار ;نافرید است در جمیع روزگار
عشق خدا
;هر که را حق برگزیند ای کبار ;بی طلب او عشق یابد در کنار
;خاطرش پر گردد از عشق خدا ;عشق این دنیا شود از وی جدا
;جان به پیشش رو نماید از درون ;فارغ آید زین هواهای برون