آیت اللّه العظمی حاج شیخ فضل اللّه نوری، انسانی دین باور، عدالت خواه، درد آشنا و زمان آگاه بود که از عمق جان، به حقانیت، کمال و جاودانگی اسلام اعتقاد داشت و مسؤولیت خویش را در جایگاه فقیهی پرنفوذ تعلیم و تبلیغ معارف دین و اجرای احکام آن می شمرد و در پاسداری از اسلام تا سر حدّ بذل جان کوشا بود.
أ) شرایط چهارگانه برای پاسداری موفّق از اسلام
برای پاسداری از هر چیز، تنها عشق و علاقه به آن کافی نیست؛ بلکه افزون بر این، باید اولاً ماهیت و ویژگی های آن شی ء را دقیقاً شناخت تا آن را با چیزهای دیگر و احیاناً ضدّ آن عوضی نگرفت؛ ثانیاً با موجبات رشد و بقای آن کاملاً آشنا شد تا با استفاده از ابزار، لوازم و امکانات موجود، به تأمین نیازهای وی برآمد؛ ثالثاً از خطرها، آفت ها و نقاط ضعف و آسیب آن آگاهی حاصل کرد تا راه را بر موانعی که در مسیر رشد و پویایی وی وجود دارد، بست و از تعرض و تجاوز آن ها به کیان و موجودیت آن پیش گیری نمود.
مرزبانی از اسلام در قالب مجموعه ای منسجم از یک سلسله باورها و بایدها نیز، از این قانون کلّی مستثنا نیست و تنها کسانی از عهده این مسؤولیت خطیر بر می آیند که واجد شروط لازم باشند:
1. قلبشان سرشار از عشق به اسلام باشد؛ 2. اصول و فروع آن را را دقیق و کارشناسانه بشناسند؛ 3. موجبات بقا و رشد آن را نیک بدانند؛ 4. به خطرها و آفت هایی که سلامت و بقای این دین را در پهنه اجتماع و سیاست تهدید می کند، وقوف کامل داشته باشند تا با همتی استوار به صیانت از دین برخیزند و تمام توان خویش را در دفاع از کیان آن به کار گیرند. و شیخ فضل اللّه چنین بود:
1. قلبش به عشق اسلام می طپید، و گواه بارز این امر، آن است که به گفته دوست و دشمن، زمانی که جانش سخت در خطر بود و روس ها پیشنهاد دادند بیرق آن ها را بر سر در خانه خویش بزند تا جانش محفوظ بماند و دوستانش نیز بر قبول این پیشنهاد اصرار ورزیدند، از قبول این امر سر باز زد و گفت: من مظهر روحانیت اسلام شمرده می شوم و با این کار آبروی اسلام می رود، و شهادت را انتخاب کرد. به اعتراف کسروی، که دشمنی اش با شیخ بر کسی پوشیده نیست:
حاجی شیخ فضل اللّه ... فریفته "شریعت" می بود و رواج آن را بسیار می خواست... با یک امید و آرزوی بسیاری پیش آمده چنین می خواست که "احکام شرع" را به رویه قانون آورد و به مجلس بپذیراند. روی هم رفته به بنیاد نهادن یک "حکومت شرعی" می کوشید.(1)
2. در مورد دانش کلان دینی و فقاهت والای شیخ، گواهی دکتر اسماعیل رضوانی کافی است که می گوید:
شیخ فضل اللّه مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلّم بود؛ به طوری که حتی سرسخت ترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند و حتی بسیاری او را از بهبهانی و طباطبائی و امثال آن دو برتر می دانستند. در بحبوحه انقلاب (مشروطه) آن چه امکان داشت به این پیرمرد به دروغ یا راست افترا و تهمت زدند؛ اما هیچ کس منکر مقام علمی او نشد.(2)
می دانیم که شیخ در محضر دو فقیه قلّه پوی تاریخ تشیع (میرزای شیرازی و محقق رشتی) دانش آموخته بود و همگان وی را از برجستگان و سرآمدان حوزه میرزا شمرده اند.
3. ویژگی دیگر پاسداران توانمند اسلام، آشنایی آنان با علل و موجبات رشد و بقای این دین است، که بی گمان در رأس آن علل، باید از بسط و تعمیق آگاهی های دینی و نیز اجرای احکام شرع در جامعه اسلامی یاد کرد و لازمه ترویج معارف و بویژه اجرای احکام دینی نیز، دخالت در سیاست به منظور جلوگیری دولت ها از خودکامگی و خیانت، و تقویت رجال سیاسی خیر الموجود است. و شیخ در تمام این زمینه ها، اهتمام تمام داشت:
اولاً شناختش از اسلام، شناختی عالمانه و فرازمند بود و این دین را آیینی جامع و کامل می شمرد و می فرمود:
قانونِ الهی ما، مخصوص به عبادات نیست؛ بلکه حکمِ جمیعِ موادّ سیاسیّه را بر وَجْهِ اَکْمَلْ و اَوفی داراست، حتی اَرشُ الخَدْش.(3)
از همین منظر، دریوزگی از قوانین غرب را بر نمی تافت و تأکید داشت که:
دین اسلام، اکمل ادیان و اَتَمّ شرایع است و این دین، دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟! کراراً گفتم ما طبقه مسلمانان که دارای قانون و کتاب آسمانی هستیم، چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمانی و انگلیس، وضع قانون نماییم؟!
ثانیاً خود را ملزم به دخالت در سیاست می شمرد و به همین دلیل، در تمامی جنبش های ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی عصر خویش، هم چون نهضت تحریم تنباکو، نهضت عدالت خانه و نهضت مشروطه مشروعه شرکت فعال داشت. وی به جد معتقد بود که چنان چه دین، رنگ و بویِ خداییش را بر سیاست و حکومت نزند و اربابِ دین، زورمندان را در کنترل جدّی و پی گیر خود نگیرند و مهار شرع را بر دهانِ مَرکَبِ چموشِ قدرت نزنند؛ زورمندان خودکامه، در طریق توسعه و تعمیق خودکامگی های خویش، گریبان دین را رها نساخته و دین داران را آسوده نخواهند گذاشت. روشن تر بگوییم: پس از تثبیت پایه های قدرت، برای پیشبرد اغراض خود، به سراغ روحانیان آمده، می کوشند آنان را در استخدام و استثمار خود گیرند و در غیر این صورت، لگدکوب چکمه بیداد کنند. شیخ با چنین نگرشی، خود را موظف می دید که در نهضت های اصلاحی زمانه حضور یابد و حتی درفش رهبری آن ها را کاوه وار (هم چون نهضت عدالت خانه) بر دوش کشد.
4. آخرین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، دشمن شناسی، خطرشناسی و آفت شناسی است.
شیخ همواره به مردم توصیه می کرد: «چشم سَر باز کنید و گوش قلب فرا دارید! مصلح را از مفسد تمیز دهید»! ناظم الاسلام کرمانی، مورخ عصر مشروطه، نقل می کند: روزی به شیخ فضل اللّه گفتم:
ملای سیصد سال قبل به کار امروز مردم نمی خورد.
و شیخ بر کلامم تکمله زد که:
خیلی دور رفتی! بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی خورد. ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دُوَل [سیاست جهانی] را نیز عالم باشد.(4)
شیخ با این بینش، مجدّانه در پی جمع آوری اطلاعات روز از سراسر جهان راجع به ایران و اسلام بود. آیت اللّه حاج شیخ حسین لنکرانی ضمن اشاره به روابط خاصّ شیخ با حاج میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله (ریاضیدان و منجّم نامدار، و دانشمندِ ذوفنونِ عصر قاجار) می گفت:
اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر می یافت و ارتباط به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم الدوله تهیه شده و همراه با ترجمه آن قسمت از آن ها که به زبان های غیر شرقی نوشته شده بود، تحویل مرحوم شیخ داده می شد. ضمناً شنیده می شد که حاج نجم الدوله رابطِ شیخ با سید جمال الدین اسدآبادی بوده اند.
به گفته مرحوم لنکرانی:
برای عدم کشف این وضع، ارتباط شیخ و نجم الدوله به شکل مجلس درس انجام می یافته، او در خدمت شیخ از فقه و اصول و کلام بهره مند می شده و شیخ هم علم نجوم و هیأت را که خود در آن سابقه داشته، به وسیله مباحثه با این منجّم هَیَوی معروف، تکمیل می کرده است. مؤیّد این امر، مشابهت و نزدیکی میان سخنان شیخ در تبیین ماهیت مکاتب غربی (نظیر ناتورالیسم و...) با مندرجات رساله سید جمال الدین در ردّ نیچریه است که مجال توضیح آن در این فرصت محدود نیست.
به گفته لنکرانی باید افزود که شیخ، کار ترجمه و ارسال مندرجات مطبوعات اروپایی در باره ایران را در صدر مشروطه، به علامه میرزا محمدخان قزوینی مشهور (مصحّح دیوان حافظ و چهار مقاله عروضی) واگذاشته بود که نزد شیخ درس خوانده و آن زمان در اروپا به سر می برد. حقیر یکی از نامه های مرحوم قزوینی به شیخ از اروپا را اخیراً در «فصلنامه تاریخ معاصر ایران» (تابستان 1382) منتشر کرده ام. جالب است که قزوینی در این نامه ضمن ترجمه مقالات جراید اروپایی درباره اوضاع ایران، شرحی گویا و تکان دهنده نیز از اقدام دولت فرانسه مبنی بر مصادره اموال کلیسا و اخراج بزرگ ترین کشیش آن به دست داده است.
شیخ آفات و خطرهایی را که در عصر وی اسلام را تهدید می کرد، به خوبی می شناخت. بر آگاهان تاریخ معاصر ایران پوشیده نیست که روند تاریخ مشروطیت، بر درستی هشدارها و پیش بینی های وی (خلع ید از روحانیان، کشف حجاب، رواج مسکرات و...) مُهر تأیید زد. او در عصر خویش، مهم ترین چالش دین و دین داران را، با غرب و غرب زدگی می دانست و راز انحراف مشروطه از راستراه ملی و اسلامی نخستین آن را، از جمله در تکاپوی موذیانه فرنگی مآبانِ طبیعی مشربی جست وجو می کرد که می خواستند قوانین اروپایی را بر ملت مسلمان ایران تحمیل کرده و دارالشورای اسلامی ایران را نسخه بدلی از پارلمان لندن و پاریس سازند:
در این عصر ما فرقه هاپیدا شده اند که بالمَرّه مُنکِر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فِرَقِ مستحدثه را، بر حسبِ تفاوتِ اَغْراض، اسم های مختلف است: آنارشیست، نَیْهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست؛ و این ها یک نحو چالاکی و تردستی در اِثاره(5) فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کرده اند، هرجا که هستند، آن جا را آشفته و پریشان می کنند. سال هاست که دو دسته اخیر از این ها، در ایران پیدا شده و مثل شیطان، مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوامِ اَضَلّ مِنَ الأنْعام هستند. یکی فرقه بابیّه است و دیگر فرقه طبیعیّه. این دو فرقه، لفظاً مختلف است و لُبّاً [در باطن] متفّق هستند و مقصد صمیمی آن ها نسبت به مملکت ایران، دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب، و دیگری تبدیل سلطنت [ از صورت و ظاهر اسلامی آن به صورت و باطنِ صد در صد ضدّ اسلامی].(6) کو آن مَلاحده که می خواستند بر حسب مقتضای عصر، قوانین طبیعیّین [ مادّیّین و ناتورالیست ها] را، آن هم به عقول ناقصه خود، در ایران جاری کنند و اطفال را طبیعی تربیت نمایند؟! کو آن اشخاصی که می گفتند و می نوشتند که لازم است به تعلیم اجباری، اطفال ایران در مدارس جدیده، به خطّ جدید و لسان پهلوی قدیم، تعلیم داده شوند تا آن که دیگر نتوانند بخوانند این کتبی را که علما در عهد صفویّه نوشتند... .
شیخ با موانع و خطرهایی که موجودیت اسلام را تهدید می کرد، عمیقاً آشنایی داشت و تلقی عمیق و عالمانه وی از اصول موضوعه فکری و سیاسی غرب جدید، و تقابل بنیادین آن ها با اسلام، گواه روشن این امر است. اشاراتی که وی، جا به جا در باره «خِرَدِ گسسته از وحیِ» اروپاییانِ عصر خویش دارد و تحلیل عمیقی که از ماهیّت مکاتبی چون نَیهیلیسم، ناتورالیسم، سوسیالیسم و آنارشیسم به دست می دهد و آن ها را به رغمِ اختلاف در لفظ، معناً متّحد شمرده و سر و ته یک کرباس می شناسد، دلیلی است روشن بر عمق درکِ او از «بنیانِ واحدِ» ایدئولوژی های غرب جدید: اومانیسم. فی المثل می فرماید: غربی ها،
مهمّی جز تکمیل حسّ ظاهر و قوای نُکْرویّه ندارند و عقولشان مُغَطّی به اَغطیه کثیره کثیفه شده.(7) اهالی فرنگستان، بی قید در دین، و بی باک در فحشا و مُنکَر، و بی بهره از الآهیّات و روحانیّات[اند].] مشروطه چیان] برای معالجه ظلم، دفع فاسد [نظام استبداد فردی سلطنتی] به افسد [نظام استبداد مضاعف و نوعی وارداتی غربی] کردند. قوانین مجعوله آن ها که از روح آزادی اروپا [ لیبرالیسم[ برداشته شده بود، باعث شد که مردم فاسد العقیده، بی ملاحظه، بر ضعف اسلام، آن چه خواستند گفتند و نوشتند. طبع مملکت ما را، غذای مشروطه اروپا، دردی است بی دوا و جراحتی است فوق جراح؛ زیرا... منافی قواعد اسلام ماهاست... .(8)
آن زمان که نام مشروطه، و شعارهای متشابه و فریبنده آن هم چون آزادی و مساوات، ذهن و دل بسیاری از مردم، حتی بخشی از روحانیان را تسخیر کرده بود، او در سطح ظاهر الفاظ و عناوین درجا نزد؛ بلکه به خاستگاه فکری و سیاسی آن شعارها و پیامدهای آن ها اندیشید و فی المثل این تعریف دقیق از مشروطه غربی را مبنای داوری و برخورد خویش با مشروطه چیان غرب باور و سکولار قرار داد:
منتخبین از بُلدان، به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و این ها هیأت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آرا بنویسند موافق مقتضای عصر، به عقول ناقصه خودشان، بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اَطْهَر؛ بلکه هر چه به نظر اکثر آن ها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند... .
شیخ، خاصه در اواخر عمر، با قاطعیّتْ هرنوع برخورد انفعالی در برابر امواج فکری و سیاسی جدید را محکوم می کرد و شریعت جاوید نبوی صلی الله علیه و آله را، تحت هیچ عنوان و بهانه ای، نظیر عنوانِ فریبایِ «مقتضیات عصر»، تغییر پذیر نمی دانست. سخن او این بود:
من حکم خدا و رسول را می نویسم، نه مقتضیات عصر را.(9)
و:
اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر، تغییر دهنده بعض موادّ قانون الهی است یا مُکَمَّلِ آن است، چنین کس... از عقاید اسلامی خارج است؛ به جهت آن که پیغمبر ما، خاتم انبیاست و... خاتَمْ، آن کسی است که آن چه مقتضیِ صلاحِ حالِ عباد است، اِلی یَومِ الصُّور(10) به سوی او وحی شده باشد و دین را کامل کرده باشد. پس بالبدیهه، چنین اعتقاد، کمال منافات را با اعتقاد به خاتمیّت و کمال دین او دارد و انکار خاتمیّت، به حکم قانون الهی، کفر است.(11)
ب) دردها و دغدغه های شیخ
نخستین و مهم ترین درد و دغدغه شیخ که همه دردها و دغدغه های وی از آن برمی خاست «ادای تکلیف شرعی» و «وفای به عهد»ی بود که، به حکم مسلمانی با خداوند داشت. در تلگرافی که در بحبوحه مشروطه اول، همراه جمعی از علما، از تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام به شهرهای مختلف ایران زده، ضمن انتقاد از گرایش مجلس شورا به قوانین غربی و تکاپوی عناصر غرب زده و گروه های بابی و بهایی برای انحراف در مسیر جنبش، می نویسد:
هیأت مقدس علما و طلاّب و مؤمنین و عقلای مسلمین [ مهاجرین به حضرت عبدالعظیم علیه السلام ] حاضر شده اند که به بذل نَفْسِ نفیس(12)، عهدی را که با خداوند نموده اند وفا کنند و ودیعة اللّه را نگاه داری نمایند و شرع شریف را به طوری که از اسلاف گرفته اند، به اخلاف سپارند و پاس صدمات و زحمات حضرت رسول و ائمه هدی علیهم السلام و شهدا و صدیقین، مهاجرین، انصار و فقهای سلف [ را] داشته باشند. شما هم کیشان، در همین تکلیف با ماها شراکت دارید و عند اللّه مسؤول هستید... همّت فرمایید دین خدا را نصرت کنید. این مجلس را بر شالوده صحیحه شرعیه بنا کنیم و اشخاصِ خداشناسِ عاقبت بینِ دین دار را به عضویّت تعیین نماییم و بندگان خدا را مُرفَّه الحال نموده، دین و دنیا را معمور و کافّه ناس آسوده [ کنیم] تا بتوانیم از عهده جواب الهی یوم یقوم الناس لربّ العالمین بر آییم.
این سخن او بود، و همواره نیز خدای را شاکر بود که در چنان موقعیت حساسی، به رغم خطرهای بزرگ، از عهده ادای تکلیف برآمده است.
شیخ، شأن و مسؤولیت اصلی روحانیان را حفظ و ترویج دین می شمرد. وی در نامه ای به علمای اصفهان در ابتدای مشروطه می نویسد:
مقتضی مقام علمای اعلام، در هر جا باشند، هدایت خلق و اطفای دایره فساد و ملاحظه خیر ملت و صلاح رعیت است و این تکلیف... همیشه بر عموم ماها شرعاً و عقلاً وارد بوده و هست و غفلت از این تکلیف شرعی... هرگز جایز نخواهد بود.(13)
همچنین در نامه ای که در تاریخ 20 صفر 1327 قمری به میرزا حبیب اللّه مجتهد خراسانی هنگام آشوب افکنی مشروطه خواهان تندرو در مشهد در اواخر استبداد صغیر نوشته، می گوید:
در این موقع مهم تجافی حضرتعالی در مهامّ کلیّه چه جهت دارد؟... مستدعی است در اصلاحات جدّاً کوشش بفرمایید.(14)
افزون بر این، باید به نامه هشدار برانگیز وی در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام خطاب به علمای سراسر کشور اشاره کرد که آنان را از عواقب سوء مشروطه وارداتی به شدت ترسانده و تقاضا می کند که در آن شرایط حسّاس، به وظیفه دینی و ملّی خویش برای نجات اسلام و مسلمانان عمل کنند:
قُرب هزار سال است که از غیبت کبرای حضرت حجت بن الحسن عجّل اللّه تعالی فرجه می گذرد. در این مدت متمادی، علمای بزرگ و نُوّاب عامّه در هر دوره رنج ها برده و سختی ها کشیده اند و از بذل عمر و مال چیزی دریغ نداشته اند تا دین اسلام و مذهب جعفری را یَداً بِیَد،(15) امروز به دست شما رسانیده اند. شرح زحمات و خدمات و آثار قلمیّه و مجاهدات علمیّه آن بزرگواران را در حفظ شریعت و حراست اسلام شماها خود بهتر از همه کس می دانید. در این عصر، تکالیف نیابت عامّه و مسؤولیت تامّه، من جمیع الجهات، به شما متوجّه است. باید این اسلام را که ودیعه الهیّه است، لامحاله به همان قوّت و رونق و رواج که از اسلاف [پیشینیان] گرفته اید، تسلیم اخلاف [نسل های بعد] بفرمایید.
در همین نامه، با «کوبه» فریاد خویش بر وجدان خفته شاه و دولتیان کوفته و توطئه های بیگانگان را به باد اعتراض گرفته است:
اعمام همایونی با گنج های قارونی خود را به کناری کشیده اند. رجال دولت همه مدهوش، کَأَنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَه!(16) پادشاه اسلام پناه آیا خود نیز غافل است یا متغافل؟! نمی دانیم! شاید وساوس وزرای خیانت شعار و دسایس دولت های هم جوار [ روس و انگلیس] و افسون های دردمندانه روزنامه جات که امروزه از وسایل تهتّک و تجرّی، و ادوات تکسّب و تکدّی شده است، در ضمیر منیر تأثیر نموده، ذات اقدس را برای تسلیم کردن اسلام و تبدیل دادن شرایع و احکام حاضر ساخته باشد!(17)
راهکارهای شیخ برای حفظ و گسترش دین در جامعه
اصول زیر، راهکارهای شیخ برای حفظ دین در جامعه بود:
1. بسط معارف و آگاهی های دینی بین مردم؛
2. مبارزه با بدعت ها و سنت شکنی ها؛
3. پیش گیریِ به هنگام از توطئه ها و دسیسه های دشمن (علاج واقعه پیش از وقوع)؛
4. اجرای حدود و احکام شرع به وسیله فقیهان پارسا؛
5. دخالت در سیاست با دو هدف کلّی: بسط عدالت اجتماعی و استقلال کشور از یوغ بیگانه؛
6. حفظ استقلال روحانیان از دولت؛
7. رفع اختلافات و کشمکش های داخلی مسلمانان، بویژه روحانیان؛
8. سازماندهی جبهه حق (روحانیان و هواداران آنان)؛
9. پرهیز از خطر عوامل نفوذی و خنثا گذاردن دسیسه های آن ها؛
10. قاطعیت در برابر جریان های انحرافی، امّا متنفّذ روز؛
11. پرهیز از تندروی ها و کندروی ها / افراط ها و تفریط ها.
به دیده شیخ، بیش ترین مسؤولیت در رعایت و انجام اصول فوق، بر عهده روحانیان قرار دارد؛ هرچند که سایر مردم نیز در این زمینه خالی از مسؤولیت نیستند.
کاربرد اصول فوق را به اجمال در پرونده شیخ برمی رسیم:
1. بسط معارف و آگاهی های دینی بین مردم
شیخ بسیار می کوشید که معلومات و آگاهی های دینی جامعه اعم از مسائل شرعی و معارف دینی را بالا ببرد و از این که می دید سطح آگاهی های دینی در بین مردم اُفت کرده، شدیداً رنج می برد:
هزار حیف که افراد ملت ما را ابداً رغبت تحصیل علم [ به قوانین الهی]... نبوده و نیست و... گویا ماها، جهل [ به قوانین الهی [را محبوب ترین اوصاف یافته ایم! من نمی دانم، شما مردم چرا این قدر بی میل هستید به تحصیل علم و قوانین الهی، که به شما [ پیروان مذهب] امامیّه عطا شده؟! بر شما باد که... تحصیل علم به قانون الهی بنمایید تا بدانید که قانون الهی ما را کافی است، و [ همان] احسن و اکمل قوانین است.
نکته دیگری که شیخ در عرصه تبیین حقایق دینی (و نیز افشاگری های سیاسی) عملاً بدان توجه داشت، مجهّز بودن روحانیان به ابزارهای تبلیغی روز و ادبیات زمانه بود. توضیح آن که: نخستین و بزرگ ترین چالش روحانیان با دشمنان خویش، همواره در عرصه کلمه و کلام رخ می دهد. اصولاً حرکت های موج آفرین سیاسی در جامعه، نوعاً بر امواج دامن گستر فکری و فرهنگی مبتنی است؛ یعنی نخست یک حرکت فکری و فرهنگی در جهت توجیه و تبلیغ برخی آرمان ها در اجتماع آغاز می شود و زمانی که عشق و ایمان به «تحققِ» آرمان های مزبور در عمق ذهن ها و دل ها راه یافت، پایه های یک نهضت اجتماعی سیاسی (و در صورت لزوم، قیام نظامی) شکل می گیرد. در واقع، آن موج فرهنگی و گرایش آرمانی، پس از تدوین مبانی نظری و راهبرد عملی خویش، و اثبات توانمندی آن مبانی در تأمین آرمان ها و اهداف برین، تحرک سیاسی و احیاناً نظامی خاص خویش را پدید می آورد و نهایتاً پس از عبور از میدان های جهاد و مبارزه، به تأسیس نظام سیاسی فرهنگی مطلوب خویش موفق می شود.
بنابراین، چالش ها و قیام های سیاسی، نوعاً مسبوق به چالش ها و نهضت های فرهنگی اند و در چالش های فکری و فرهنگی نیز، سلاح دو طرف بیش از هر چیز، ابزار «کلمه و کلام» و به تعبیری روشن تر، تبیین رسا و مستدلّ افکار و آرمان ها، و توان دفع شبهات و شایعات خصم می باشد. ناگفته پیداست که میزان توفیق چالش گران مزبور، بستگی مستقیم با نوع و میزان استفاده آن ها از ادبیات روز و ابزارهای گوناگون تفهیم و تفهّم (از خطابه و منبر گرفته تا کتاب و مطبوعات و سینما و تآتر و غیره) دارد.
افزون بر این، هر گروه یا شخصیت اجتماعی که بتواند با سازماندهی و هدایت بهینه نیروهای خویش، و برقراری ارتباط مساعدِ فکری و عاطفی با نیروهای دیگر بویژه نسل جوان و نواندیش به دایره نفوذ و مجبوبیت اجتماعی سیاسی فرهنگی خود افزوده و قدرت عمل و تأثیر خویش را بالا برد، توفیق بیش تری در پیشبرد اهداف اصلاحی خواهد داشت.
اسناد و مدارک موجود نشان می دهد که شیخ فضل اللّه به این نکات توجه داشته و حتی در روابطش با مراجع بزرگوار عصر، به این گونه مسائل توصیه می کرده است. اولاً او در بحبوحه مشروطه اول به منظور تبیین دیدگاه های اصلاحی و انتقادی خویش، پاسخ گویی به شبهات و ردّ شایعات، در کنار سخنرانی های افشاگرانه مستمر، به انتشار روزنامه (در قالب لوایح و مکتوبات) دست زد و در این زمینه، نثر شیوا، پخته و ادبیات روان و جذاب شیخ در قیاس با نثر پیچیده و غلیظ و به اصطلاح آخوندی میرزای نائینی در «تنبیه الامه» بسیار قابل ملاحظه و توجه است. شیخ در اوج مبارزات خویش در مشروطه، برای رساندن پیام خود و هم فکرانش به گوش افرادی که زیر بمباران شدید تبلیغات دشمنان اسلام و روحانیان قرار داشتند، به طور توأمان از ابزار «خطابه» و «ژورنالیسم» سود جسته و این بسیار جالب است. بر این اساس می توان در کنار روزنامه نگاران اصول گرا و مشهوری چون مهاتما گاندی، از شیخ نیز نام برد.
مطبوعات و هنر، دو نقطه ثقل قدرت در عصر حاضرند و مع الاسف روحانیان و به طور کلّی دین باوران و دین پناهان جامعه ما، هنوز به این امر وقوف کامل نیافته و در نتیجه چنان که باید و شاید، به چالش با خصم در این عرصه برنخاسته اند. این در حالی است که مثلاً صهیونیسم جهانی بیش از یک قرن است که اهمیت و ضرورت ورود به این عرصه را دریافته و از هنر هفتم گرفته تا مطبوعات و خبرگزاری های بزرگ جهانی را تسخیر و برای مقاصد نامشروع خویش استثمار کرده است. ما به عنوان ابزار پیشبرد اهداف مشروع خود، بیش تر به قدرت حکومت و پست های سیاسی و دولتی چشم دوخته ایم؛ در حالی که در جهان کنونی، قدرت حکومتی، بدون اتکا و ابتنا بر امواج فکری و فرهنگی، اگر هم قابل حصول باشد، دست کم قابل دوام نیست، و چنین است که حتی رژیم بی بنیاد پهلوی نیز پس از هر دو کودتای اسفند 1299 و مرداد 1332، کوشید از تحریف تاریخ ایران باستان و تمسک دروغین به زردشتی گری، همراه با مایه هایی از غرب زدگی، معجونی به عنوان «ایدئولوژی شاهنشاهی» بسازد و با تبلیغ آن به اصطلاح «خلأ تئوریک» موجود را پر کند!
مشروعیت هر حکومتی، در گرو توفیق بانیان و حامیان آن در ایجاد زمینه پذیرش اجتماعی آن حکومت است و زمینه سازی فکری و فرهنگی نیز، کاری است که جز از اهل فرهنگ، و صاحبان کلمه و کلام بر نمی آید. ضمناً حرف اول را در تأثیر کار فرهنگی بر جامعه، نخست جراید و نشریات اَدواری می زنند و سپس کتاب. اهل نظر می دانند که در عرصه نگارش و قلم؛ کتاب، دیرپاترین محصول، ولی روزنامه و مجله سریع ترین و پردامنه ترین تأثیر را در جامعه روی انسان ها دارد.
2. مبارزه با بدعت ها و سنت شکنی ها
مبارزه روحانیان با بدعت ها و بدعت گران، از جمله اصلی ترین و مهم ترین وظایف این طایفه است؛ چه، توفیق دین در نجات بشر و تأمین سعادت او، موقوف به آن است که هواپرستان و خودکامگان، زلال حقایق آن را به تمنیات نفسانی و شیطانی خویش نیالوده و احکام و معارف نورانی و رهایی بخش دین را تحریف نکنند؛ از این رو تکاپوی عالمان در حفظ دین، نمی تواند از مبارزه با پیرایه ها و بدعت هایی که این جماعت بر چهره دین می بندند، خالی باشد. شیخ قویّاً به لزوم مبارزه با بدعت ها و انحرافات، و برخورد قاطع با عوامل آن معتقد بود و به هیچ روی سکوت در برابر بدعت گران و سنت شکنان، و بدتر از آن، همراهی و هم دلی با آن ها را بر نمی تافت و تعلّل و تأخیر در مبارزه با آن جماعت را موجب آفات بسیار می شمرد.
ضیاءالدین دُرّی که در ایام تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام با شیخ دیدار و گفت و گو داشته، می گوید:
در دیدارم با شیخ به وی گفتم: اگر مشروطه حرام است، پس چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید؟ و اگر حلال و جایز است، پس چرا مخالفت می فرمایید؟ دیدم این مرد محترم اشک در چشم هایش حلقه زد. گفت: من واللّه با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی دین و فرقه ضالّه و مُضِلّه مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه ها را که لابد خوانده و می خوانید که چگونه به انبیا و اولیا توهین می کنند و حرف های کفرآمیز می زنند؟! من عین همین حرف ها را در کمیسیون های مجلس از بعضی شنیدم. از خوف آن که مبادا بعدها قوانینِ مخالفِ شریعت اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم؛ آن لایحه(18) را نوشتم. تمام دشمنی ها و فحّاشی ها از همان لایحه سرچشمه گرفته است! علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروّج ظلم می شوم؟... مطابق حدیث صحیح صریح، در این گونه موارد، علما باید ازبِدَعْ جلوگیری کنند و الاّ خداوندِ عالَم، آن ها را به رو به آتش جهنّم می اندازد! از این مقوله سخنان با حالت تأثّر می فرمود، به طوری که بنده را هم منقلب نمود.(19)
به گزارش مستوفی تفرشی در گفت و گوی مفصلی نیز که شیخ با سیدین طباطبائی و بهبهانی در همان ایام تحصن داشت، پس از اشاره به مندرجات ضدّ اسلامی برخی از جراید مشروطه، فرمود:
جریده آزاد را خواندید! واللّه اگر امروز ما جلو این جراید را نگیریم، مورد مؤاخذه و قهر خدا و رسولش خواهیم بود. شما پیشوایان دین شریف هستید، برای چهار روز زندگی دنیا نمی شود این طور زیر بار مزخرفات این مردم رفت و هیچ نگفت...
سپس افزود:
شما را به خدا و به مسلمانی شما و وجدان شما، ببینید سزاوار است که پیشوایان و مجتهدین دین شریف اسلامی در پای منبر حاضر باشند و یک نفر واعظ متهم فاسد العقیده در بالای منبر، هزاران ناسزا نسبت به علما و پیشوایان و نسبت به بزرگان دین و نسبت به وزرا و اعیان و اشراف و غیرها بگوید و شما در پای منبر گوش کنید و خنده نمایید و از نطّاقی و لفّاظی او تعریف و تمجید نمایید؟! دیگر برای طبقه علما چه باقی گذارده اند؟! و شما فقط با عنوان آیت اللّه و سیّدین سَنَدین و چهار شاهی پول هوایی مغرور شده اید! اسم این ها را چه باید بگذاریم؟! واللّه بیخود شما با این عبارات، خوش وقت و مغرور گردیده اید. این مردم امروزه چون محتاج به شما هستند، این است که شما را با لفظ، به مراتب عالیه رسانده اند، برای این است که قوّه و قدرتی به دست بیاورند، آن وقت شما را از درجات علیا به مرتبه سفلا برمی گردانند. اولین علامتش این است که میانه شما را با من چنان برهم زده اند که هیچ وقت اصلاح نشود. امروز نوبت من است، چند روز دیگر نوبت شما می رسد! می دانم امروز ابداً این مطالب من به گوش شما فرو نمی رود؛ ولکن به شما می گویم و می سپارم گول نخورید، که این مردم بر ضد شما هستند. اگر شما از همین امروز ایراد سخت در کار نامشروعشان می کردید، شما هم به حالت من بودید. البته شما می توانید شنیدن ناسزا و توهین به شرع مقدس را تحمل نمایید؛ ولکن از قوّه من خارج است که با اختیار، تقویت از دشمنان دین کنم... به هر تقدیر، این چند نفر واعظ که قبح اعمال و نیّت فاسد ایشان به همه کس مکشوف است، یا باید از تهران مهاجرت نمایند یا قدغن شود قدم بر منبر بگذارند... .
مرحوم سید محمد طباطبائی در پاسخ شیخ، ضمن تصدیق مطالب و اظهارات وی، اصلاح و تصفیه مجلس و مشروطه از عناصر فاسد و منحرف و آشوب گر را به آینده موکول کرده و سخن از مدارای با آنان به میان آورد و خواستار پایان دادن شیخ به تحصن معترضانه خویش شد. شیخ در مقابل اظهار داشت:
می خواهم سؤالی از شما بکنم. می گویید امروز اگر در دفع جماعتی اقداماتی نماییم، دچار اشکالات خواهیم شد؛ باید بعد از این، به مرور زمان، این جماعت را دفع کرد. چگونه این حرف را می توان پذیرفت؟ امروز که این جماعت دارای قوّه و قدرتی نیستند اگر در دفع آن ها دچار حادثات ناگوار شوید، فردا که قدرتی پیدا کردند، مسلمانانِ سست عنصر را دور خود جمع کردند، مخلوقی را از اطراف برای پیشرفت مقاصد در دور خویش حاضر کردند و جمعیتی شدند، در آن وقت می خواهید دفع نمایید؟! اگر از من گوش دارید، ما را به حالت خود در این جا بگذارید شما بروید؛ زیرا که با این وضع، آمدن ما میسر نیست! اما آن قدر به شما می گویم که اولاً شما قصدِ دفع کردنِ این جماعت را ندارید؛ بلکه اگر حمایت از ایشان نفرمایید، هیچ وقت سعایت هم نخواهید کرد! بر فرض که باطناً این نیت و قصد را داشته باشید و انتظار موقع بکشید، تا آن زمان این جماعت شما را به خاک سیاه خواهند نشانید. از این هم بیش تر، گفتن نشاید.(20)
3. پیش گیری از توطئه ها و دسیسه های دشمن (علاج واقعه پیش از وقوع)
شیخ تأکید داشت که باید بدعت ها را در نطفه خفه کرده و به اصطلاح، علاج واقعه را قبل از وقوع کرد. زنده یاد، استاد مطهری یکی از انتقاداتی که بر روحانیان زمان خود وارد می دید، آن بود که علما چنان که باید و شاید به پیش بینی و پیش گیری خطرها نمی پردازند و نوعاً پس از اقدام دشمن و وقوع حوادث فتنه بار (هم چون سناریو اصلاحات ارضی و کشف حجاب) به جلوگیری برمی خیزند و در نتیجه، گرفتار بسیاری از مشکلات شده و دست کم ناچار می شوند هزینه سنگینی را برای دفع خطر بپردازند. شیخ فضل اللّه نیز به علاج واقعه پیش از وقوع معتقد بود و می فرمود:
لازم است بر طبقه علما، خاصّه آن هایی که مبسوط الید باشند و زمام مهامّ جمهور به موجب [ حدیث] «مجاری الامور» به یدِ آن هاست، حتّی المقدور قبل از ابتلای به واقعه علاج فرمایند.
گفتنی است که مبارزه علما با بدعت ها خصوصا بدعت های مدرن و روشن فکر نمایانه نوعاً هزینه ای سنگین (گاه بسیار سنگین تر از مبارزه با حکام ستم گر) برای آنان در بر دارد (چنان که شیخ در این راه، هزینه بسیار سنگینی مال، جان و آبرو پرداخت). علاوه، چون سنت شکنان در بسیاری اوقات، پیچیده و موذیانه عمل می کنند، شناخت شعارها و شکلک های رنگارنگ و فریبنده آن ها، بینشی قوی و اطلاعاتی گسترده و عمیق می طلبد، که همه روحانیان از آن بهره مند نیستند؛ از همین روست که در پگاه بروز بدعت ها، تنها تعداد اندکی از عالمان به این میدان هولناک گام می نهند و دیگران به تماشا یا توجیه می نشینند.
این در حالی است که اگر همه عالمان یا بخش عمده روحانیان، مصمم و قاطع، در عرصه دفاع از اسلام و مبارزه با بدعت گزاران حضور یابند، هم کار ستیز با بدعت ها زودتر و قوی تر پیش می رود و هم هزینه های این راه کم تر می شود؛ زیرا هزینه ها روی مجاهدانِ حاضر در صحنه «سرشکن» می شود، و گاه چه بسا بدعت گذاران با مشاهده جدّیت روحانیان در مبازه با بدعت، جرأت پیشروی به خود نداده و نتیجتاً هزینه درگیری با بدعت گران به صفر می رسد؛ اما زمانی که جمعی از عالمان دین به هر دلیل در برابر بدعت «سکوت» ورزیده و جمعی دیگر حتی به «توجیه» و «تأیید» بدعت گران و ثناخوانی آنان پرداختند و تنها معدودی از روحانیان بر ستیز با بدعت پای فشاردند، آن وقت بالطبع هزینه مبارزه بالا می رود و ممکن است کار به جایی برسد که فقیه بزرگ شهر را در میدان مرکزی پایتخت بر دار کشند و حتی پای آن برقصند و کسی هم جرأت مخالفت نداشته باشد! پس از آن نیز تازه نوبت کسانی برسد که به علت «سکوت» و «عدم اطاعت مطلق» از گروه های جائر، باید رنج زندان و شکنجه تبعید را نوش جان کنند. البته در این صورت نیز، عالمان دین باور و خدا ترس هم چون شیخ نوری که خانه، بر دامنه آتشفشان ساخته و در راه خدا حاضر به هرگونه فداکاری هستند از قلّت یاران موافق و شدت هجوم دشمن قهار باکی به خود راه نداده و چشم به فرمایش سالار شهیدان7 دارند که فرمود: «لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله». بالاخره هر کاری هزینه خاص خویش را می طلبد، و هرچه کار مهم تر، هزینه آن هم سنگین تر، و به قول شاعر:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت |
سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی! |
4. اجرای حدود و احکام شرع به دست فقیهان پارسا
دیگر راهکار (بلکه راهبرد اصولیِ) شیخ برای حفظ دین و سلامت روحی و اخلاقی جامعه، اجرای حدود و احکام شرع بود که البته از دیدگاه او، جز با حکم و تنفیذ فقیهانْ محقّق نمی شد:
ولایت، در زمان غیبت امام زمان عجل اللّه فرجه با فقها و مجتهدین است.
در زمان غیبت امام علیه السلام مرجع در حوادث، فقهای از شیعه هستند و مجاری امور، به یَدِ ایشان است و بعد از تحقّق موازین، احقاق حقوق و اجرای حدود می نمایند و ابداً منوط به تصویب احدی نخواهد بود.
...طبقه علما، خاصّه آن هایی که مبسوط الید باشند... زمامِ مِهامّ جمهور(21) به موجب [ حدیثِ] «مَجاریُ الأُمور»(22) به یدِ آن هاست.
5 . دخالت در سیاست به هدف بسط عدالت و حفظ استقلال
شناخت مبانی استوار دین و نقشی که در تأمین سعادت جاوید بشر دارد، کافی است که هر اندیشمندی را به لزوم دین داری و عمل به دستورات دینی متقاعد سازد. مع الوصف، دین در جامعه ای که در آن ظلم و بی عدالتی رواج دارد و استقلال و آزادی (و حتی بهداشت و غیره) در آن فراموش شده، کارایی لازم را نداشته و چه بسا عامل بدبختی و تیره روزی شمرده شود! از این روی، پاسداران عقاید دینی مردم، باید دغدغه اصلاح دنیای آن ها را نیز داشته و در این راه، به شیوه خاص خود کوشا باشند. و این جز با شرکت فعال روحانیان در گردونه خدمات و اصلاحات اجتماعی و (در صورت لزوم) مبارزات سیاسی و بویژه دفع تجاوز بیگانگان به مقدّرات جامعه اسلامی، ممکن نیست. بی جهت نیست که شیخ را گذشته از خدمات فرهنگی در عرصه اصلاحات اجتماعی و مبارزات سیاسی نیز فعال می یابیم.
گفتنی است که جنبش موسوم به مشروطیت، دارای دو وجه «سلبی» و «ایجابی» بود. از دیدگاه روحانیان، وجه سلبی جنبش، نفی خودکامگی و استبداد، و خاتمه دادن به نفوذ بیگانگان در امور کشور بود که می توان از این دو با عنوان «عدالت» و «استقلال» یاد کرد. وجه ایجابی جنبش نیز از دیدگاه این طبقه اجرای احکام اسلام در امور اجتماعی، سیاسی و قضایی بود. روحانیان شأن و وظیفه اصلی خویش را در پاسداری از دین و ترویج معارف و اجرای احکام آن می شمرند؛ ولی از آن جا که اولاً دین را جدا از سیاست ندانسته و بسیاری از احکام الهی را ناظر به امور اجتماعی و سیاسی می دیدند، و ثانیاً به روشنی حس می کردند که در یک حکومت جابرانه و ضدّ اسلامی، اجرای احکام اسلام و پاسداری از دین خدا دشوار، بلکه ناممکن است، در سیاست نیز (در حدود توان و امکانات) دخالت می کردند و می کوشیدند به شیوه های مختلف (مستقیم و غیر مستقیم) سیاست را با دین مهار و هدایت کنند. بر همین پایه بود که شیخ فضل اللّه نوری جدّا عقیده داشت:
تعرّض به امور دینی و اعتقادی، و ترتیب مقدمات اضمحلال دولت اسلامی، مطلبی است که صبر برآن روا نیست.(23)
در این جاست که به دو فصل بارز از کارنامه شیخ می رسیم:
أ) ضدیت با استبداد و تلاش برای دستیابی به عدالت؛
ب) ستیز با موجبات سلطه بیگانگان بر مقدّرات جامعه اسلامی.
15. ضدیت با استبداد و تلاش برای دستیابی به عدالت
محو ظلم و دستیابی به عدالت، آرمان مقدّسی بود که شوقِ وصول به آن، شیخ را هم چون آحاد ملت ایران، در صدر مشروطه به قیام بر ضدّ استبداد واداشت:
کلمه طیبه "العدل" را هر کس اصغا نمود، بی اختیار در تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت، به بذل مال و جان خودداری نکرد. مِن جمله خودِ داعی هم اقدام در این امر نموده و متحمّل زحماتْ سَفَراً و حَضَراً شدم.(24)
وقتی هم از آن سفر برگشت، «تأسیس اساس مجلس دارالشورای ملّی و معدلت خانه اسلامی» را به دوستان تبریک گفت و آن را «موجب ترویج شرع اطهر و تعظیم شعایر اسلامی» شمرد.(25) بعدها نیز که راز مخالفت وی با مشروطه را جویا شدند، اظهار داشت مخالفت وی، با گروه ها و جراید ضدّ اسلام است، نه اجرای عدالت.(26)
البته شیخ به حق انسان ها را در شناخت «موارد و مصادیق» عدالت، نیازمند دین شمرده و به حکمِ «خِرَد» که خالق جهان را در تشخیص مصالح بشر و تأمین سعادت جاوید وی، از همگان آگاه تر می داند «تحصیل عدالت صحیحه نافعه» را منوط به «اجرای احکام اسلام» می شمرد. همچنین تأکید داشت که اجرای قوانین عادلانه در جامعه، به پشتوانه روحی و اعتقادی نیاز دارد و آن نیز، چیزی جز ایمان به خدا و قیامت نیست. از نظر شیخ، حکومت در اسلام، صرفاً وسیله ای برای اجرای حدود و احکام الهی است و تحقّق این امر هم راهی جز تقویت علما و رجال سیاسی اسلام گرا ندارد:
اسلام که دین ما وامّتان حضرت ختمی مرتبت است از همه ادیان، اکمل، وبنای آن بر عدل تامّ است. کما قال اللّه تعالی: «اِنَّ اللّه َ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِحْسانِ»(27) و در دین اسلام، بحمد اللّه تعالی نیست مگر عدل. فی الحقیقه، سلطنتْ قوّه اجرائیّه احکام اسلام است. تحصیل عدالت [ منوط] به اجرای احکام اسلام است. اقدام به معروف و اجتناب از منکر... حقیقت عدل است. هر مقدار، یقین به مبدأ و معاد، و خداترسی و امیدواری شدیدتر است، عدالت منبسط تر خواهد بود و هر چه از این کاسته شود، بی اعتدالی زیاده خواهد شد.(28)
شهید نوری، از سیاست و عدالت، تصویری چُنین «توحیدی» داشت و عرصه زندگی را حوزه اقتدار «مطلق» الهی می شمرد. با این حساب، وی به هیچ روی نمی توانست میانه ای با استبداد (چه در شکل فردی سلطنتی و چه در شکل حزبی و طبقاتی آن) داشته باشد. پیتر آوری، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج، سخن جالبی دارد:
شیخ فضل اللّه نوری ... را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می دانند، و نه از مردم و شاه.(29)
25. ستیز با موجبات سلطه بیگانگان بر مقدّرات جامعه اسلامی
بر عدالت خواهی و استبداد ستیزی شیخ، باید استقلال خواهی و تکاپوی وی برای رهایی از سلطه استعمار را نیز افزود. رهایی از سلطه بیگانگان بویژه استعمار غرب در همه شؤون فکری، سیاسی، حقوقی و غیره هدفی اساسی بود که شیخ، به درستی دستیابی به ایرانِ آباد و سربلند را در گروِ آن می شمرد و زندگی اش را یکسره وقف آن ساخته بود. تقریظ وی بر «تبشیر اندر تبشیر» (1314 ق) نشان می دهد که حرکت در این راه را مصداق «جهاد فی اللّه » شمرده و «تجارت سودمند دنیا و آخرت» می دانست.(30)
تلاش شیخ برای رهایی ایران اسلامی از نفوذ و حاکمیت کفر، سه وجه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی داشت که در کتاب «دیده بان، بیدار» به تفصیل از آن سخن گفته ایم.
چنان چه روحانیان بخواهند در انجام مسؤولیت های خویش (مبنی بر تبلیغ دین و اجرای احکام آن، بویژه جلوگیری از ظلم زورمندان) موفق شوند، بایستی:
اولاً به ملت متکی، و از دولت مستقل باشند؛ زیرا روحانیان وابسته به دولت بویژه در محیط های شیعی ، فاقد نفوذ و قدرت برای مقابله با انحرافات احتمالی حکومت می باشند؛
ثانیاً باید از کشمکش و نزاع درونی دور بوده و متحد و یک پارچه عمل کنند (اختلاف نظر علمی، حساب دیگری دارد)؛ زیرا کشمکش درونی، گذشته از آن که نیروهای آنان را به شدت تحلیل می برد، راه را بر نفوذ موذیانه و مخرّب عمّال استبداد و استعمار که برای تضعیف و نابودی روحانیان ثانیه شماری می کنند می گشاید.
از این روست که می بینیم شیخ در طول مبارزات خویش، از یک سو بر استقلال روحانیان از دولت تأکید داشت، و از دیگر سو، نسبت به اختلافات درونی این صنف سخت حساس بود و می کوشید با گشودن باب بحث و تفاهم میان جناح های درگیر روحانیان، زمینه های نفوذ و تأثیر سوء عوامل بیگانه بر بخش هایی از آن سلسله را از بین ببرد.
6. حفظ استقلال روحانیان از دولت
حفظ استقلال روحانیان از دولت و حکومت (و بیفزاییم: احزاب و گروه های قدرت پرست سیاسی)، در رأس اهداف و سیاست های شیخ قرار داشت. این در حالی است که او، از هیچ نوع همراهی با عناصر «خیرالموجود» دولتی، حمایت از اقدامات «مثبت» حکومت، و نیز حفظ «اعتبار» قدرت مرکزی دریغ نداشت. مع الوصف، اولاً موضع انتقادی خویش را نسبت به آن چه که (به زعم وی) بر خلاف مصالح ایران و اسلام از دولت مردان سر می زد، مستمراً حفظ می کرد؛ ثانیاً برای استقلال عمل روحانیان، و حفظ جایگاه «فرا حزبی» و «فرا دولتی» مراجع تقلید شیعه، بهایی گران قائل بوده و به هیچ روی، سیطره مرئی یا نامرئی حکومت بر نهاد روحانیت را بر نمی تافت.
دراین زمینه می توان به اختلاف او با مجلس اول و سیدین طباطبائی و بهبهانی در جریان تدوین متمم قانون اساسی اشاره کرد. اختلاف بر سر این بود که آیا مجتهدان ناظر بر مصوّبات مجلس، تحت سیطره مجلس باشند، یا از حاکمیت مستقل بوده و صرفاً زیر نظر مراجع تقلید عمل کنند؟ این مسأله آن قدر برای شیخ حائز اهمیت بود که برای درج و تثبیت آن (و دیگر اصلاحات) در متمم قانون اساسی، به همراه ده ها تن مجتهد سه ماه در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام تحصن کرد.
«استقلال» روحانیان از دولت بویژه دولتی که در جهت مصالح و منافع ملی عمل می کند لزوماً به معنای «ستیز» روحانیان یا حتی «عدم همراهی» آنان با دولت نیست؛ منتها اگر روحانیان به هر دلیل تحت سلطه دولت درآیند، هم عزت و مناعت و استقلال آنان مخدوش می شود و هم دولت، چنان چه در موردی پایش را کج گذاشت یا به تدریج در مسیر انحرافی افتاد، از نعمت «دیده بانی و کنترلِ» این نهاد محروم خواهد شد. بگذریم که در جامعه تشیع، روحانی وابسته به دولت (با برچسب هایی چون آخوند درباری) فاقد وجاهت ملی بوده و حمایت آن از دولت، ارزشی نزد مردم و بالطبع سودی برای دولت به همراه ندارد. و این روحانی مستقل است که می تواند در روز مبادا با یک سطر فتوا، توده های میلیونی را به نفع اهداف ملی و اسلامی بسیج کند و دولت را از تنگناهای دشوار سیاسی و نظامی و اقتصادی نجات بخشد.(31)
در همین زمینه، تذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که اهل نظر یکی از مهم ترین ویژگی های «جامعه مدنی» را وجود «نهادهای اجتماعیِ متکی به مردم و مستقل از دولت» می شمارند. بر این اساس، چنان چه شیخ نوری را پرچم دار جامعه مدنی عصر خویش بدانیم، به بی راهه نرفته ایم.
7. رفع اختلافات و کشمکش های داخلی روحانیان
شیخ از اختلاف در جبهه حق می رنجید. آگاهان به تاریخ مشروطه می دانند یکی از مهم ترین عواملی که در آن روزگار، میدان را برای تاخت و تاز عناصر وابسته و منحرف آماده کرد و نهایتاً به انحراف جنبش ملت و قلع و قمع روحانیان و استقرار سلطه بیگانگان انجامید همین شکاف و انشقاق بین علما بود که همان عناصر به آن دامن می زدند.
شیخ، همان قدر که به برخورد قاطع و بی بازگشت با بدعت گران معتقد بود، نسبت به دیگران بویژه در بین روحانیان به بحث و گفت و گو، کاستن از فاصله ها، ایجاد وفاق ملی و همکاری (بر پایه مشترکات) برای پیشبرد مصالح اسلام و ایران قائل بود. یحیی دولت آبادی در خاطرات خویش موسوم به «حیات یحیی»، موردی از تلاش شیخ را برای گشودن باب گفت و گو و تفاهم با مشروطه خواهان تندرو (از طریق وی) گزارش می کند، که البته به نوشته وی با سردی و بی اعتنایی جناح مقابل روبه رو شده است. وقتی شیخ حاضر بود با امثال دولت آبادی گفت و گو کند، موضع وی در برابر بزرگانی چون آخوند خراسانی معلوم بود.
شیخ با جناح آخوند خراسانی درباره ماهیت مشروطه وارداتی و هویّت دست اندرکاران اصلی آن، اختلاف نظر داشت و این امر بویژه با سوسه دوانی عمّال نفوذی بیگانه و خامی و سادگی عناصر خودی بین آن دو (شیخ و آخوند) ایجاد تنش می کرد؛ ولی شیخ همواره می کوشید با افشای افکار و اعمال سوء مشروطه چیان تندرو و سکولار، جناح آخوند را از آن چه که در پس پرده شعارها و نمایش های فریبنده و مزوّرانه عناصر سکولار جریان داشت، آگاه سازد و از این طریق، ریشه های اختلاف و تنش بین خویش و جناح آخوند را بسوزاند.
این تلاش را به وضوح، در لوایح شیخ و همراهان وی در ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام (جمادی الاول شعبان 1325 ) می بینیم. حتی شیخ در اواخر دوران استبداد صغیر که ظاهراً دوران اوج اختلاف بین شیخ با مراجع مشروطه خواه نجف است در نامه ای به آقا سید محمدکاظم یزدی صاحب عروه (محرّم 1327) ضمن انتقاد شدید از گروه غرب زده و سکولار، چاره آلام جامعه را، تنها در «تقویت» روح دینی و «اتحاد» عالمان ربّانی می جوید؛ دو اصلی که در همیشه تاریخِ غیبت، حلاّل مشکلات است:
به عقیده داعی، برای معالجه این امراض مُهلکه، جز تقویت مزاج شریعت، و اتحاد و اتفاق کلمه علمای ربّانیّین، چاره ای نباشد و لذا داعی هم حتی المقدور سعی دارم شاید این اختلاف کلمه برداشته شود.
بدین سان، حسابِ ملحدان را از معدودْ عالمانی که مشروطه مطلوب شان چیزی جز مشروطه مشروعه نبود و لذا بعدها دچارِ آزار کسانی شدند که شیخ را کشتند جدا می کند و برای سدّ رخنه آن ملحدان است که تلاش می کند «این اختلاف کلمه برداشته شود»؛ کوششی که البته در آن برهه از تاریخ، بی نتیجه ماند.(32)
8. سازماندهی جبهه حق (روحانیان و هواداران آنان)
شیخ، فراتر از عدم اختلاف و کشمکش بین روحانیان، به سازماندهی این طبقه، و کلاًّ سازماندهی جبهه حق، جلب قلوب افراد جامعه برای تقویت این جبهه در پیشبرد اهداف اصلاحی و مبارزه با مظاهر و مصادیق باطل، می اندیشید.
در اسناد به جا مانده از شیخ، پیش نویس میثاق های متعددی یافت می شود که به منظور اتحاد و همکاری علمای تهران و دیگر بلاد جهت پیشبرد اهداف ملی و اسلامی نگاشته شده است. یکی از این میثاق ها(33) در صدر مشروطه و اوایل تأسیس مشروطیت نگارش یافته، و دیگری که حقیر آن را در کتاب «خانه، بر دامنه آتشفشان»، ص 126 به بعد، آورده ام در بحبوحه مشروطه و در هشتادمین روز تحصن شیخ و یاران وی در حضرت عبدالعظیم علیه السلام .
مطالعه دقیق این میثاق ها، نشان گر اهتمام شیخ به اتحاد و همکاری علمای دین در پاسداری از اسلام و پیشبرد اهداف اصلاحی روحانیان است.
9. پرهیز از خطر عوامل نفوذی و خنثا گذاردن دسیسه های آن ها
مهم ترین خطر اختلاف بین علما چنانکه گفتیم تاخت و تاز عوامل نفوذی دشمن برای تشدید دامنه اختلاف بین رهبران دینی، کوبیدن علمای بیدار به دست هم لباس های آنان و تقلیل آبرو و نفوذ مردمی روحانیان است تا در پی این امر، شکاف های عمیق و مخرّب اجتماعی سیاسی فرهنگی در بین آحاد جامعه ایجاد شود و نهایتاً نهضت از مسیر اصیل آن منحرف گردد و سلطه بلامنازع استعمار و استبداد وابسته به آن بر جامعه اسلامی استقرار یابد. حساسیت ها و هشدارهای مکرّر شیخ (در جنبش موسوم به مشروطه) نسبت به خطر عوامل نفوذی بیگانه و نقش موذیانه آن ها در به هم زدن وحدت و انسجام جامعه، و ایجاد انحراف در نهضت اسلامی، معلول آگاهی از این خطر بزرگ و اساسی بود.(34)
10. قاطعیت در برابر جریان های انحرافی، امّا متنفذ روز
استقلال روحانیان شیعه از دولت و اتکای آنان به مردم، آن ها را تا حدود زیادی از آسیب هایی که از ناحیه وابستگی به دولت ها در روحانیان اهل سنت ایجاد می کند، مصون می سازد. در عین حال، اتکای این قشر به مردم نیز، خالی از مخاطراتی چون تأثیر پذیری از جریانات و گرایش های فکری یا سیاسی انحرافی موجود در بین گروه ها و طبقات متنفذ اجتماع، یا سکوت و مماشات در برابر آن ها نیست.
تصور کنید بخشی از افراد جامعه که روحانیان، از آن ها و در میان آن ها است، بویژه نسل جوان و تحصیل کرده تحت تأثیر پاره ای از افکار و اندیشه های وارداتی قرار گیرند که با اصول و مبانی اسلام اصیل ناسازگار است. در این جاست که روحانیان، به اقتضای وظیفه مبارزه با بدعت و انحراف، مجبورند با آن افکار و مروّجان و منادیان آن در جامعه اسلامی برخورد کنند، و این امر بالتبع آنان را با بخشی از جامعه که تحت تأثیر این افکار قرار دارد، درگیر می سازد.
این همان نقطه آسیب یا پاشنه آشیلی است که می تواند صلابت و قاطعیت دینی و ایمانی روحانیان مردم دار شیعه را در برابر بدعت های نوظهور به چالش طلبد؛ خاصه آن که، چه بسا کسانی در کسوت روحانی نیز (از سر ناآگاهی یا علل دیگر) تحت تأثیر امواج فکری و سیاسی جدید قرار گیرند و دانسته یا ندانسته آب به آسیاب سنت شکنان و بدعت گزاران ریزند. گاه رواج اندیشه های التقاطی و منحرف در جامعه تا آن جا پیش برود که تعرض به آن از سوی هر کس، وی را آماج تیرهای تهمت و فحاشی و احیاناً تهدید و ترور قرار می دهد.
یکی از مشکلات بزرگ شیخ و هم فکران او در عصر مشروطیت، افکار و شعارهای فریبنده وارداتی بود که دل و جان بسیاری از مردم را برده بود؛ هم چون شعار آزادی، مساوات یا خود مشروطه. پرهیز از افسون این گونه شعارها و عناوین فریبنده، مبهم و غلط انداز، و تلاش جهت شفاف شدن مفهوم آن ها در فرهنگ غرب زدگان، از اهمّ تلاش های شیخ در عصر مشروطه بود که به انتشار مکتوبات و لوایح گوناگون از سوی وی و هم رزمانش در ایام تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، و نیز سؤال و جواب مشهور آنان با مجلس شورای ملی (شعبان 1325) انجامید.(35)
11. پرهیز از تندروی ها و کندروی ها / افراط ها و تفریط ها
شیخ بویژه در کوران نهضت های سیاسی و اجتماعی به درستی، نگران تندروی یا کندروی عده ایی از روحانیان، و پیامدهای سوء این امر بر سرنوشت نهضت بود.
متأسفانه تجربه نشان می دهد که در هر نهضت اجتماعی بویژه نهضتی که از مرحله رفورم و تغییرات روبنایی گذشته و تا مرز انقلاب و دگرگونی اساسی پیش رود پاره ای از افراد یا گروه ها (به علل مختلف و از آن جمله، هراس از هزینه های سنگین شرکت در قیام و انقلاب) به دنده «سکوت و تقاعد» افتاده، از حضور در صفوف جنبش باز می مانند. متقابلاً برخی افراد یا گروه ها نیز (باز به علل گوناگون و از آن جمله، تأثیر پذیری از آتش تیز گردونه انقلاب یا شیفتگی افراطی نسبت به پاره ای شعارها و شخصیت ها) دچار غلیان احساسات شده، به دنده افراط می غلطند و امواج بی مهار عواطف و احساسات آنان منشأ یک سری خرابی ها و خسارت ها می گردد. و هردو گروه نیز با کندروی یا تندروی خویش به اتقان و سلامت جنبش لطمه می زنند. کندروی، البته فقط در مرحله «نفی» انقلاب (محو نظام کهن) وجود ندارد؛ بلکه در مرحله تثبیت نظام مطلوب نیز به اشکال مختلف (و از آن جمله در عرصه مبارزه با انحراف ها و آفاتی که بر درخت جنبش می نشیند) می تواند مصداق داشته باشد.
جنبش مشروطه نیز، از این مشکل خالی نبود و بویژه تندروی ها، صدمات سختی به اصالت و سلامت جنبش وارد کرد.
کارنامه شیخ در مشروطه، مشحون از هشدار به ملت و روحانیان است تا در برابر عواقب سوء تندروی ها هشیار باشند و به مبارزه قاطع و بی امان با عناصر افراطی و غرب زده اهمیت دهند. در مورد هشدارهای وی به رهبران دینی نهضت، گفت و گوی او با مرحوم طباطبائی و بهبهانی در پایان مهاجرت قم در صدر مشروطه قابل ذکر است. در آن گفت و گو، شیخ از آن دو پرسید:
بسیار خوب، شاه درخواست های ما را پذیرفته و به زودی به تهران بازخواهیم گشت. بگویید ببینم پس از ورود به پایتخت چه برنامه ای دارید و چه می خواهید بکنید؟
و طباطبایی یک ساعت تمام از فواید و محسنات مشروطه و آزادی سخن گفت. شیخ در پاسخ، وی را از زیاده روی در دادن وعده ها و شعارها برحذر داشته و از خطر تحریک احساسات و عواطف بی مهار عوام و رجّاله هشدار داده و فرمود:
خیلی تند نروید که می ترسم درمانید و جلوگیری از اجتماع نتوانید کرد.(36)
در گفت و گویی هم که با آنان در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام داشت، به مماشات آن دو، بلکه تأییدشان از خطبا و ناطقان مشروطه به شدت اعتراض کرد؛ چرا که آنان در منابر و میتینگ های خویش با تعریف ریاکارانه از طباطبائی و بهبهانی، آن را محمل حمله و هتاکی به عالمان بدعت ستیز می ساختند و به جای انتقاد، با سکوت، بلکه تأیید آن دو روبه رو می شدند. شیخ خاطر نشان ساخت که آن دو خاکریز دوم این جماعت بوده و به زودی آماج حملات مستقیم آنان قرار خواهند گرفت.(37) البته ترور بهبهانی و انزوای جبری طباطبائی به دست همان جماعت پس از اعدام شیخ، صحت این هشدار و پیش گویی را ثابت کرد.
کتاب نامه
1. آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجار، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1367ش.
2. ابوالحسنی، علی، خانه بر دامنه آتشفشان! شهادتنامه شیخ فضل الله نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)، چ 1، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382ش.
3. ادیب هروی، محمدحسن، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت در ایران، چ 2، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان.
4. الهی، میرزا عبدالرحیم، تبشیر اندر تبشیر، تهران، 1314ق.
5. ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضل الله نوری، ج 1، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1362ش.
6. ، مکتوبات، اعلامیه ها و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضل الله نوری در مشروطیت، ج2، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1363ش.
7. رضوانی، محمداسماعیل، انقلاب مشروطیت ایران، چ 3، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1356ش.
8. سالور، مسعود و ایرج افشار( به کوشش)، روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزا سالور)، تهران، اساطیر، 1377ش.
9. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، چ 5، تهران: امیر کبیر، 1340ش.
10. ناظم الاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، آگاه، 1357ش.
1. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 287. تأکید روی کلمات از ما است.
2. محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص 199.
3. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 5657. ارش الخدش، دیه جراحتی است که شخصی بر بدن کسی وارد کرده.
4. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اوّل، ص 321.
5. برانگیختن.
6. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 265266.
7. یعنی، دیده عقل و چشم بینش شان را، پرده های تیره ای [ از مادیّت و نفسانیّت] پوشانده است.
8. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 74.
9. عین السلطنه، روزنامه خاطرات، ج 3، ص 2291.
10. تا روز دمیدن شدن صور اسرافیل، یعنی تا روز پازپسین.
11. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 57.
12. جان گرامی.
13. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 138.
14. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ج2، ص64.
15. دست به دست.
16. تعبیر قرآن مجید درباره منافقان: گویا چوب هایی خشکند!
17. برای کلیشه این مکتوب ر.ک: احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 410.
18. مقصود، مادّه نظارت فائقه چند تن از مجتهدان طراز اول بر مصوّبات مجلس است.
19. محمدحسن ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 138139.
20. برای مشروح گفت و گو ر.ک: از همین قلم، خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 99 به بعد.
21. سر رشته امور اجتماعی و سیاسیِ ملت.
22. اشاره به حدیث معروف «مجاری الأمور و الأحکام علی أیدی العلماء باللّه الأمناء علی حلاله و حرامه»، که قسمتی است از خطبه معروف حضرت سید الشهداء علیه السلام در منا (ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 172).
23. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 6869.
24. همان، ص 103.
25. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 4041، نامه شیخ به آیت اللّه آقا سید علی موسوی. در پایان «تذکرة الغافل» نیز که همه طبقات را از علما گرفته تا تجّار و دیگران نصیحت کرده و به وظایفشان توجه می دهد، در نصیحت به شاه، بر دو نکته انگشت می نهد: حفظ دین و اجرای عدالت، آن هم عدالتی که اسلام می پسندد: «ملکا، خسروا، حفظ ناموس شرع و نشر عدالت اسلامی را تکمیل فرما!» (همان، ص 71).
26. محمد حسن ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت در ایران، ص 136143.
27. همانا خداوند به عدل واحسان فرمان می دهد.
28. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص 110111. از مبنایِ «توحیدی» اسلام در امر حکومت و قانون گذاری، و دیدگاه های شیخ در این زمینه، در بخش پایانی کتاب سخن گفته ایم.
29. پیترآوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهر آبادی، ص 251.
30. ر.ک: میرزا عبدالرحیم الهی، تبشیر اندر تبشیر، تقریض شیخ فضل اللّه نوری.
31. به خاطر دارم در اوایل پیروزی انقلاب، جمعی از چهره های انقلابی نظام در تهران و حتی قم، با طرح این مطلب که «اینک دولت از خودمان بوده و جنبه اسلامی و انقلابی دارد»، پیشنهاد کردند: «مردم وجوهاتشان را، عوض آن که بنا به سیره معمول، به حوزه ها دهند، به صندوق دولت واریز کنند؛ آن گاه دولت، همان گونه که به نهادها و مراکز مختلف، حقوق و مستمری می پردازد، مخارج حوزه ها را نیز تأمین کند». مراجع بزرگوار وقت نظیر مرحوم آیت اللّه گلپایگانی با این طرح مخالف بودند و وقتی که موضوع نزد مرحوم امام خمینی مطرح شد، ایشان نیز شدیداً با این طرح مخالفت کردند.
نظر مخالفان عموماً این بود که اولاً تضمینی وجود ندارد که دولت اسلامی تا ابد در همین خط مستقیم پیش رود و احتمال این که روزی (با وجود داشتن اسم و ادعای اسلامی) از این مسیر فاصله گیرد، منتفی نیست. وانگهی روحانیانی که از دولت حقوق می گیرند، تحت نفوذ و حاکمیت دولت قرار داشته و زیر مجموعه آن محسوب می شوند و در نتیجه از آن جا که به اصطلاحْ «دستِ دهنده، همیشه بر دستِ گیرنده، تفوّق دارد»، قادر به کنترل و هدایت آن نخواهند بود.
جالب است که امام در شرایطی حقوق بگیریِ حوزه از دولت را به مصلحت ملک و ملت ندانست که خود، بر همه چیز، ریاست عالیه و نظارت فائقه داشت و امروزه پس از گذشت ربع قرن از پیروزی انقلاب، لزوم نظارت و مهار دولت و مجلس از سوی روحانیان بیش از هر زمان محسوس تر بوده و صلاح اندیشی و آینده نگری آن رهبر تیزبین، درخور تحسین است.
32. ر.ک: از همین قلم، خانه بر دامنه آتشفشان!، ص 149151.
33. نسخه ای از این میثاق، نزد راقم سطور موجود است.
34. درباره توجه شیخ به خطر عوامل نفوذی، و لزوم بر حذر بودن علما و مردم از فتنه انگیزی ها و دسیسه های آن ها جهت اختلاف و کشمکش بین رهبران دینی و سیاسی (تأیید مزورانه بخشی از آن ها که فاقد درک سیاسی کافی یا صلابت لازم جهت برخورد با هستند) و تخریب و ترور شخصیت برخی دیگر (که از آگاهی و توان مقاومت بالا برخوردارند) ر.ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، ص241 و 245246 و 286 و... .
35. همان، ص 363.
36. محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات ...، ص 171174.
37. سخنان شیخ قبلاً گذشت.