ماهان شبکه ایرانیان

بایسته های پژوهشی در حوزه اندیشه سیاسی اسلام

تصور ما از بایسته ها طبعا حاصل تحلیلی است که از نیازها، انتظارات و آرمان ها از یک طرف و منابع، توانایی ها و فرصت ها از طرف دیگر داریم. همان طور که این الگودر فضاهایی همچون اقتصاد به کار می آید در فعالیت های علمی و پژوهشی هم یک اظهار نظر منطقی درباره بایسته های پژوهشی علی القاعده نتیجه برداشت هایی است که از عوامل پیش گفته در ذهن داریم. باید ببینیم در موقعیت فعلی با چه مسائلی مواجهیم; انتظاراتی که باید برآورده شود چیست و چه روش ها و برنامه هایی کارساز است.
نکته دومی که در آغاز سخن باید توضیح داد اصطلاح اندیشه سیاسی اسلام است. این عنوان مرکب از دو عنصر است: یکی اندیشه سیاسی، دوم اسلامیت که معمولا به وصف یا اضافه قیداحترازی برای عنصر اول می گردد.
از اصطلاح اندیشه سیاسی معانی مختلفی اراده شده است. جا دارد در همین جا خاطرنشان سازیم که در آثار سیاسی تعابیری همچون: اندیشه سیاسی، فلسفه سیاسی، فقه سیاسی و ... دارای یک معنای یگانه جا افتاده و مورد اتفاق نیست; بلکه با یک نوع آشفتگی در تعبیر و تعدد معانی مواجهیم لذا درطول این نوشتار سعی می کنیم هر کجا این واژه ها را به کار گرفتیم مراد خویش را به روشنی توضیح دهیم.
در این جا ترکیب «اندیشه سیاسی » را به معنای اعم کلمه استعمال می کنیم به نحوی که همه گرایش های معرفت سیاسی، از جمله فلسفه سیاسی، دیدگاه های ایدئولوژیک، نظریه های علمی در حوزه علوم تجربی سیاسی و امثال این ها، را در بر می گیرد. منتها آن چه مقصود است بحث های کلی اندیشه ای و نظری است نه مباحثی همچون تحلیل سیاسی وقایع جاری.
مراد از وصف اسلامیت چیست؟ دراین جا به نظر می رسد سه وجه برای این امر مناسبت دارد: اول این که بناداشته باشیم در حوزه اندیشه سیاسی نسبت به برخی موضوعات نظر شارع مقدس راکه از طریق منابع دینی - مثل کتاب و سنت - قابل دریافت است تشریح کنیم. گمان نمی رود کسی که اندک آشنایی با اسلام داشته باشد منکر این باشد که در اسلام راجع به برخی ارزش ها، حقوق والزامات سیاسی، معارف به خصوصی وارد شده است. اگر ما قواعد و ضوابط فهم معارف دینی را رعایت کرده باشیم می توانیم استنباط خود را از منابع دینی به شارع نسبت دهیم و نتیجه بحث رایک عقیده و اندیشه اسلامی قلمداد کنیم; همان گونه که یک مفسر یا فقیه چنین می کند.
دومین مناسبت برای به کارگیری وصف اسلامیت این است که بخواهیم از این طریق به مجموعه اندیشه ها، نظریات و فراورده های علمی ایجاد شده توسط مسلمین اشاره کنیم. حد فاصل میان تمدن های باستانی و دوره جدید در غرب که سرزمین های اسلامی خاستگاه اصلی دانش بشری و پیشتاز در نوآوری و نشاط علمی بود از این جهت قابل استشهاد است. دردوره اسلامی بسیاری ازشاخه های علوم با بسط و توسعه مسائل و ابداعات تازه مواجه شد که تحت تاثیر فضای اسلامی صبغه خاصی به خود گرفت. اگر برای اشاره به اندیشه های این دوره و به طور کلی اندیشه های مسلمین، که مسلما یکی از عناصر مقوم هویت بر آمده از کلیت آن ها تاثیر معارف نورانی اسلام و مظاهر تمدن اسلامی بوده است، از وصف اسلامی استفاده کنیم کاملا به جا و به مورد است;همان طور که مثلا در فلسفه از فلسفه شرق و فلسفه غرب یا از فلسفه مسیحی و فلسفه اسلامی سخن به میان می آید.
سومین مناسبت برای به کارگیری وصف اسلامیت مربوط به هنگامی است که ما به عنوان یک مسلمان می خواهیم در حوزه مباحث سیاسی نظریه پردازی کنیم. می دانیم شکل گیری یک نظریه علمی ارتباط تنگاتنگی با پیشینه ذهنی نظریه پرداز دارد. طرح و الگویی که در ذهن او برای سامان دادن به یافته های پراکنده علمی و معنایابی روابط بین پدیده ها در قالب یک فرضیه جوانه می زندمتاثر از نگرش کلی اوست. آن چه فلاسفه علم به عنوان محک اعتبار یک نظریه علمی بیان داشته اند (مثل سربلندی در بوته آزمایش یا جامعیت درونی) موضوع را منحصر به الگوی واحدنمی گرداند و مانع از این نمی شود که چند فرضیه متعدد، متاثر از متافیزیک و جهان بینی مختلف درعرض هم از عهده تفسیر حادثه وتعبیر تجربه به درآید. آن کلیت در نگاه فرد به هستی که این فرضیه از متن آن می روید و میوه می دهد متاثر از مبانی اعتقادی اوست، علی الخصوص در حوزه علوم انسانی - و از جمله سیاست - که ارتباط نزدیک تری با جهان بینی فرد نسبت به جهان، انسان وفلسفه حیات پیدا می کند و بالاخص گرایش هایی از مباحث سیاسی که بار ارزشی و ایدئولوژیک بیشتری دارند.
لذا کاملا طبیعی است که مجموعه نظریات یک فرد مسلمان در حوزه علومی همچون جامعه شناسی سیاسی رنگ و بوی ویژه ای متناسب با مبانی اسلامی مورد قبول او پیدا کند. نظریات او دراین جا - برخلاف وجه اول - به دین استناد داده نمی شود بلکه تراوش فکر خود اوست و نگاه او در این جا - بر خلاف وجه دوم - تاریخی و توصیفی نیست او خود در مقام نظریه پردازی است و درکنار دیگر نظریات کاملا به قواعد و روش های علمی مربوط وفادار است، اما به مناسبت ویژگی هایی که این قبیل نظریات در فضای اسلامی به خود می گیرد مانعی ندارد از این ها نیز با عنوان اندیشه سیاسی اسلامی یاد کنیم. تلاش فکری ما به عنوان یک مسلمان - نه به عنوان مفسر وحی - برای پاسخ به مسائل مبتلا به علمی در عرصه های مختلف دانش سیاسی می تواند در ذیل این عنوان قراربگیرد.
در این جا سعی می کنیم به عنوان مدخلی برای ورود به بحث بایسته های پژوهشی در حوزه اندیشه سیاسی اسلامی به دسته بندی گرایش های علمی و بخش های مختلف پژوهشی که لازم است مدنظر قرار گیرد اشاره کنیم. البته ضرورت ها واصولی که در اجرای برنامه های پژوهشی باید مورد توجه واقع شود خود حکایت دیگری دارد. 1- بنیادهای فلسفی
همان طور که از عنوان این بخش بر می آید در این جا به مسائلی اشاره داریم که در حکم پایه و بنیان بحث های بعدی است. موضع هر نظریه پرداز در این زمینه زیر ساخت نظریات او در بخش های دیگری را تشکیل می دهد. مباحث این بخش را در سه قسمت جداگانه توضیح می دهیم:
الف) یکی از مدخل های اندیشه سیاسی نگاه درجه دوم به معرفت سیاسی وگرایش های مختلف آن است; یعنی بحث ازقلمرو و موضوع سیاست، فایده و غایت علوم سیاسی، تطورات تاریخی آن، روش شناسی آن، معیارهای سنجش اعتبار نظریات در آن و به عبارت دیگر نوع مسائلی که در قدیم به رئوس ثمانیه علوم تعبیر می کردند و امروزه در فلسفه های مضاف مورد توجه قرار می گیرد.
دراین جا به عنوان ناظر بیرونی و با نگاه ثانویه به علم سیاست یا اندیشه های سیاسی نگاه می شود و در صدد نظریه پردازی راجع به موضوعات سیاسی در متن منازعات درجه اول نیستیم. با وجود تلاش هایی که اندیشه وران در فلسفه علوم اجتماعی داشته اند هنوز فضای بحث ها در حوزه علوم سیاسی از آشفتگی ها وخلط مبحث های روش شناختی و مفهومی رنج می برد و لازم است این مبادی به خوبی منقح گردد.
هرچند این طرز نگاه فیلسوفانه است و در حقیقت این دانش بخشی از فلسفه به حساب می آید ولی از آن جا که در مراکز علمی و پژوهشی، هنوز مرسوم نیست که گروه فلسفه به این گونه امور بپردازد و دانش آموختگان فلسفه برای این قبیل تخصص ها تربیت نمی شوند به ناچاربایستی گروه اندیشه سیاسی بخشی را به این مهم اختصاص دهد و در میان متفکران سیاسی از آشنایان با مبانی فلسفی بهره بگیرد.
هنگامی که از اندیشه سیاسی اسلامی سخن به میان می آوریم گذشته از معضلات عامی که در زمینه معرفت سیاسی به معنای مطلق کلمه وجود دارد به واسطه اتصاف این امر به وصف اسلامی یا تطبیق آن با فضای اسلامی با مسائل و موانع ویژه ای روبه رو خواهیم بود; ازجمله این که تحت چه شرایطی می توانیم یک استنباط و رای سیاسی را به دین استناد دهیم؟ با توجه به دسته بندی سنتی علوم و معارف دینی (مثل کلام و فقه) و روش ها یا غایات تعریف شده ای که دارند، وقتی مباحث سیاسی در فضای اسلامی و بر اساس مبانی دینی ملاحظه می شود چگونه گرایش های متنوع آن در کنار هم طبقه بندی می شود؟ آیا می توانیم ازعلوم سیاسی اسلامی یاد کنیم؟ چیزی که یک نظریه اسلامی در حوزه سیاست به حساب می آوریم تحت چه شرایطی نزد ما به عنوان یک مسلمان می تواند اعتبار داشته باشد؟ در چه صورت در کنار نظریات دیگر درعرف علم سیاست (به معنای مطلق کلمه) می تواند به عنوان یک نظریه علمی عرض اندام کند؟
توجه به این قبیل سؤال ها برای هموار شدن راه استنباط وانضباط فکری بیشتر بسیار مهم و تعیین کننده است و ادبیات سیاسی موجود، سخت نیازمند چنین تاملاتی است.
ب) وقتی با یک کلیتی مواجه می شویم که دارای اجزای متعددی است و این اجزا به انحای مختلف با هم مرتبط می شوند، برای پیش گیری از سردرگمی یا سوءتفاهم در گفت وگوها قبل از هر چیز باید سعی کنیم از طریق تجزیه وتحلیل ماهیت آن اجزا ونوع نسبتی که با یکدیگر دارندو جایگاهی که در آن کلیت پیدا می کنند نظم و نسقی در بحث ایجاد کنیم تا از هر موضوعی که صحبت می شود به درستی معلوم باشد بر سر چه چیزی گفت وگو می شود و نزاع طرفین بحث بر چه محلی فرود می آید و هر کدام از آرا چه آثار و پی آمدهایی دارد.
در حوزه هایی مثل اخلاق، دین، هنر وشاخه های علمی مربوطه معمولا یک سلسله مفاهیم کلیدی وجود دارد که عمده مباحث در آن حوزه حول این مفاهیم است و این ها به منزله عناصر اولیه واجزای تشکیل دهنده آن علم یا آن حوزه معرفتی هستند. عدم ایضاح این مفاهیم موجب اضطراب بحث ها می شود لذا دانشوران نکته سنج به تشریح و تعریف این ها اهمیت می دهند. در حوزه معارف سیاسی هم تعدادی مقوله های کلیدی همچون قدرت، دولت، مشروعیت، عدالت، آزادی، برابری، حقوق انسانی و ... وجود دارد که ایضاح مفهومی آن ها وتجزیه و تحلیل مؤلفه های تشکیل دهنده آن ها برای تنسیق مباحث بسیار با اهمیت است. به خصوص وقتی میان ذهنیت هایی که در فضاهای فرهنگی مختلف پشت سر لفظ مشترک این مفاهیم شکل گرفته فاصله وجود داشته باشد اهمیت بیشتری می یابد.
البته منظور این نیست که خود را در بند بحث لفظی واصطلاحی گرفتار سازیم. در ذیل هر یک از این عناوین مسائلی مورد بحث است که وقتی این مفاهیم موضوع یک گزاره واقع می شود اشاره به تصدیق یا نفی حکمی درباره آن مسائل دارد. سؤال ها و محورهایی موضوعیت پیدامی کند که از هر نظریه در این باب انتظار می رود به آن ها پاسخ دهد، لذا این تحلیل مفهومی بعداز سیر در تفصیل مباحث واحصای جوانب بحث برانگیز موضوعات میسر می گردد. اگر به دور از معرکه با لفظ پردازی های کلی گویانه تعریفی من در آوردی مدنظر قرار گیرد وبا نگاهی کاملا انتزاعی صرفا سازمندی درونی تعریف - صرف نظر از این که آیات می تواند مباحث مطروحه در ذیل این عنوان را پوشش بدهد یا نه - کافی و وافی تصور شود بنیانی که گذاشته می شود نه تنها کمکی به تسهیل بحث ها نمی کند بلکه مشکلی برمشکلات می افزاید.
ج) همان طور که قبلا هم اشاره کردیم اندیشه های هر متفکری در شاخه های خاص معرفتی به نوعی همسو و متلائم با جهان بینی و نگرش متافیزیکی او شکل می گیرد. مباحث سیاسی نیز از این قاعده مستثنا نیست. وقتی از اندیشه سیاسی اسلامی سخن می گوییم قهرا بر اساس نگرشی که در معارف اسلامی راجع به مبدا و معاد عالم، فلسفه هستی، فلسفه حیات انسان، رابطه دنیا و آخرت، حاکمیت تشریعی خداوند، رابطه دین و زندگی اجتماعی و امثال این امور وجود دارد یک سلسله مبانی فلسفی، کلامی واخلاقی به عنوان حلقه واسطه میان اصول اعتقادی اسلامی و نظریات سیاسی مطرح خواهد شد که نحوه توجیه این مبانی به منزله زیر ساخت منظومه فکر سیاسی اندیشمند است.
باتوجه به خلا موجود در زمینه تبیین فلسفه سیاسی اسلام و فاصله ای که میان فضای سنتی اندیشه ها و فضای دوران جدید هست و فقدان نظریه های جامع متناسب با الفبای امروزی بحث ها از یک طرف و چالش های اجتناب ناپذیر با فرهنگ های رقیب - به خصوص فرهنگ سیاسی غرب که عمدتا تفکر لیبرالیستی برآن حاکم است - از طرف دیگر، تحکیم بنیادهایی که در این سه قسمت به آن اشاره شد یک شروع منطقی برای پایه ریزی کارشناسانه نظریات اسلامی در عرصه مباحث سیاسی روز می باشد. اگر گفت وگو میان اندیشه سیاسی اسلامی با دیگر اندیشه ها ازاین بنیادها آغاز نشود و نسبت میان مبانی رقیب در بن بحث ها بخوبی تبیین نگردد مسلما مواجهه و تضارب در سرشاخه های کوچک تر تایج شفاف و پایداری به بار نخواهد آورد.
یکی از ضرورت های پژوهشی برای ما مطالعه نقادانه اندیشه های بیگانه واجرای تحقیقات مقایسه ای و تطبیقی میان اسلام و مکاتب جدید است. فایده این گونه پژوهش ها این است که به اندیشمندان و نظریه پردازان مسلمان کمک می کند که بدانند امروز چه سؤالاتی را بایدپاسخ بدهند. تنگناها و بن بست های علمی که نیاز به چاره جویی دارد چیست و آن قالب زبانی که می تواند حامل پیام ها وتوصیه های دین برای دغدغه های بشر امروز باشد کدام است.
عمده مباحث بخش اول با ویژگی های نگاه فلسفی مطابقت می کند. روش تحقیق در این جا قیاسی و عقلی است نه استقرایی و تجربی لذا روش فلسفی به معنایی که در دوره جدید در مقابل روش علمی (تجربی) به کار می برند در این جا تطبیق می کند. بخش مهمی از بحث ها به صورت تحلیل انتزاعی و کلی مفاهیم انجام می گیرد که اگر از سخن کسانی که نقش فلسفه را در این امر خلاصه کرده اند بگذریم لااقل یکی از رسالت های مهم نگاه فلسفی در تجزیه و تحلیل مسائل همین است. این بخش خصوصیات فلسفه های مضاف را - چه آن جا که به علم خاصی اضافه می شود چه آن جا که به مقوله به خصوصی اضافه می گردد - دربرمی گیرد. یکی ازوظایف مهمی که این فلسفه ها برعهده دارد تبیین جایگاه و نوع ارتباط نظریات مربوطه با کلیت متافیزیکی است که این خصوصیت هم در این جا وجود دارد. در نگاه فلسفی بر خلاف نگاه علوم انسانی تجربی صرفا توصیف و گزارش واقعیت ها هدف نیست بلکه معقولیت داوری ها و ارزیابی توصیه های ارزشی نیز مورد توجه است که در این جا نیز چنین است.
باتوجه به ویژگی های یاد شده تسمیه بخش اول مباحث به اصول یا بنیادهای فلسفی مناسب به نظر می رسد الا این که ما به جهت قرابت در حال و هوای بحث ها برخی عقاید کلامی معتضد به منابع دینی را هم در این میان قرار دادیم لذا به کارگیری وصف فلسفی به معنای آن چه به صورت کاملا برون دینی (یعنی شیوه استدلالی که تعهد پیشین به دین ندارد) وبر اساس استقلال عقل بشری حاصل می گردد برای بعضی از موارد این بخش دچار مشکل می شود واین مواردشکل استطرادی پیدا می کند لکن نگارنده را در علاج این مشکل ونقد آن چه درباب میز میان کلام وفلسفه شهرت یافته سخنی است که آن را به مجال دیگر وا می گذارد. 2- فروع فقهی
از بنیادهای فلسفی بحث که بگذریم، مطالعه عناصر تشکیل دهنده نظام مطلوب سیاسی با توجه به مقتضیات عملی - عمدتا حقوقی - تحقق آن، ما را در فضای خاصی قرار می دهد که موضوعات و روش مطالعه و استدلال در آن به کلی متفاوت از بخش اول خواهد بود. در این جامقوله هایی همچون قوانین، الزامات، قیود ارزشی، تکالیف، حقوق و اختیارات مربوط به نهادها و اشخاص مورد بررسی قرار می گیرد به نحوی که نتیجه مجموعه قضاوت ها ونظریات در این بخش می تواند به تدوین یک نظام سیاسی - حقوقی و الگویی برای ایجاد نظم اجتماعی خاص منجر گردد.
مباحثی همچون ولایت فقیه، اختیارات حاکم شرع، حسبه، امر به معروف ونهی از منکر، شورا، بیعت، تفکیک قوا، نظارت و کنترل قدرت، حقوق اقلیت ها، شان حقوقی آراء عمومی، اصل مصلحت، ثغور و مرزهای دارالاسلام، معاهدات بین المللی، مسئولیت های فراملی دولت اسلامی و ...در این حوزه قابل طرح است.
از آن جا که روش مطالعه در این بخش به تناسب موضوعات روش فقهی خواهد بود عنوان این مبحث را فروع فقهی گذاشتیم; چنان که می توانیم از آن به فقه سیاسی هم تعبیر کنیم منتها جا دارد در ذیل این بخش دو قسمت را از هم تفکیک کنیم:
الف) منطق فقه حکومتی: با توجه به اینکه فقه سنتی ما به اقتضای شرایط تاریخی بیشتر به حوزه تکالیف فردی (اعم از عبادات ومعاملات) پرداخته است وقواعد یا اصول عملیه آن در این راستا شکل گرفته است، توجه به متدولوژی و منطق فقه در نگاه اجتماعی و حکومتی به موضوعات والتفات به مقتضیات ویژه به کارگیری فتاوای فقهی در قالب یک نظام سیاسی - حقوقی اهمیت دارد; چنان که بارها شاهد تاکیدحضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری نسبت به احیای فقه حکومتی بوده ایم; لذا شایسته است مبادی اولیه فقه حکومتی، منابع، دلایل، قواعد،روش استنباط و پردازش و نحوه شکل گیری نظام مند آرا در آن به طورمجزا مورد مداقه قرار گیرد تا روال مطالعات و نظریه پردازی ها از انضباط و جامع نگری لازم برخوردار باشد.
ب) دومین قسمت از این بخش تحقیق در زمینه موضوعات و مسائل مبتلا به در حوزه فقه سیاسی است که باید با نگاهی معطوف به شکل گیری یک نظام حقوقی و اجتماعی در جامعه اسلامی و گشودن گره های قانونی، قضایی واجرایی صورت گیرد. 3- علم سیاست
در میان شاخه های مختلف معرفت سیاسی گرایش تجربی آن که معمولا با عنوان علم سیاست و گاهی «سیاست » از آن یاد می شود تعریف نسبتا جا افتاده و کم دردسرتری دارد. آن جا که ما با روش های معمول در علوم تجربی زمینه های عینی شکل گیری و تطور پدیده های سیاسی را مطالعه می کنیم در این حوزه قرار گرفته ایم. علومی همچون جامعه شناسی سیاسی، روان شناسی سیاسی و اقتصاد سیاسی از این قبیل است.
یک اندیشمند مسلمان هم که در فضای اسلامی مشغول تحقیق وتفحص در موضوعات سیاسی است لزوما کار او منحصر به مباحث فلسفی یا فقهی نیست بلکه تبیین علمی وتوصیفی وقایع و پدیده های سیاسی اجتماعی هم ممکن است برای او موضوعیت پیدا کند. بدون تردید پیاده کردن آرمان ها و احکام اجتماعی اسلام و ارائه راه کارهای عملی برای پیشبرد فرهنگ سیاسی اسلام محتاج استفاده از نتایج کاوش های تجربی و شناخت عینی شرایط و علل وعوامل دخیل در مناسبات اجتماعی و بین المللی است. و این بخش نباید مورد غفلت واقع شود. 4- معرفی میراث سیاسی اسلامی
دنیای امروز نسبت به اندیشه ها و ابداعات علمی متفکران مسلمان کم اطلاع است و اندیشه های سیاسی در این میانه نسبت به معارف دیگر وضع اسف بارتری دارد. همچنین شکی نیست که نسل مسلمان امروز نیازمند آشنایی با تطورتاریخی اندیشه پیشینیان و سازندگان هویت اسلامی خویش است. گذشته از تاثیر این امر در شناخت بهتر تاریخ اسلامی تامل در فراز و نشیب تجربه متفکران مسلمان در مواجهه با مسائل زمانه که سعی داشته اند در چار چوب مبانی اسلامی به آن پاسخگو باشند برای محقق مسلمان امروز که دغدغه مشابه دارد از نظر علمی بسیارمغتنم وعبرت آموز است.
ضرورت معرفی آرای سیاسی اندیشمندان مسلمان به تفکیک دوره های زمانی و مشرب های متفاوت و مکاتب فکری گوناگونی که داشته اند امری غیر قابل انکار است. احیای متون سیاسی معتبر و عرضه مناسب آن به بازار اندیشه و مطالعه و تهیه فهرست و کتاب شناسی آثار سیاسی گذشتگان امری شایسته و بایسته است. 5- اندیشه اسلامی معاصر
یکی از اولویت های پژوهشی در این جا مطالعه اندیشه های سیاسی معاصر در جهان اسلام - اعم از خاورمیانه، آسیای دور، آفریقا و ... - و مقایسه آن ها با اندیشه انقلاب اسلامی است. درعین این که اندیشه های حضرت امام(ره) و مبانی اندیشه انقلاب اسلامی ایران در حوزه مباحث سیاسی از بخش های پیش گفته بیرون نیست. اما توجه ویژه به این موضوع و تحلیل چگونگی پیدایش، رشد و نوزایی های آن و بررسی بالندگی ها و یا احیانا محدودیت های آن در مواجهه با تحولات نوظهور یکی از رسالت های پژوهشی کنونی درعرصه اندیشه سیاسی اسلامی است. 6- پژوهش های کاربردی و توسعه ای
در کنار پژوهش های نظری و بنیادی در زمینه معارف سیاسی اسلامی که قبلا طرح شد، یک رشته پژوهش های کاربردی وتوسعه ای برای تجهیز واستفاده بهتر از پژوهش های اصلی مورد نیاز است که عجالتا به سه دسته از این ها اشاره می شود:
الف) معرفی پردازش شده و موضوعی منابع مطالعاتی برای تسهیل و تسریع دسترسی محققان به م آخذ و اطلاع رسانی نسبت به آثار، مراکز علمی، کتاب خانه ها و امثال این امور به منظور خدمات رسانی به پژوهش های اصلی یکی از زمینه های مطالعاتی مورد نیاز در گروه های پژوهشی است.
ب) مطالعات توسعه ای برای آسیب شناسی پژوهش های موجود، سنجش میزان بازدهی، کمک به تجهیز تکنولوژیک آن ها و تلاش برای بهبود وگسترش پژوهش ها متناسب با انتظارات و اهداف مورد نظر و نیز پیش گیری ازافتادن در ورطه نظرورزی های انتزاعی و نامانوس با نیازهای روز،این ها از جمله ضرورت های عام برای هر گروه پژوهشی است که در حوزه اندیشه سیاسی اسلامی هم صادق است. البته در مصادیق و جزئیات این موضوع سخن بسیار است ولی در این جا به اشاره اکتفا می کنیم.
ج) مطالعات کاربردی برای شناسایی سؤال ها، معضلات ودغدغه های دینی و یافتن شیوه ها و ابزارهای مناسب برای ترویج و تعمیق فرهنگ سیاسی اسلام و پیاده کردن آرمان ها و احکام نورانی اسلام در جوامع یکی دیگر از نیازهای مهم پژوهشی است که مسلما با عطف توجه به نتایج علوم تجربی و براساس شناخت عینی از مقتضیات فرهنگی واجتماعی اقوام و اقشار مختلف ونیز بر آورد واقع بینانه از زمینه ها و موانع موجود صورت می پذیرد.
این قسمت به منزله ثمره و میوه بخش های قبلی پژوهشی است; به عبارت دیگر، پژوهش های بنیادی قبلی هر چند فی نفسه از نظر علمی ارزش مند است اما به واسطه پشتیبانی و تدارک علمی مقاصد کاربردی، اولویت اجرایی پیدا می کنند.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان