عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است.تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی نبوده است.
چنانکه می دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است.چیزی که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد،عبادات اسلامی با فلسفه های زندگی توام است و در متن زندگی واقع است.
گذشته از اینکه برخی عبادات اسلامی به صورت مشترک و همکاری دسته جمعی صورت می گیرد،اسلام به عبادتهای فردی نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پاره ای از وظایف زندگی است.مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است،چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که می خواهد در گوشه خلوت به تنهایی نماز بخواند خود به خود به انجام پاره ای از وظایف اخلاقی و اجتماعی از قبیل نظافت،احترام به حقوق دیگران، وقت شناسی،جهت شناسی،ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید می گردد.
از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدایی توام باشد عبادت است.لهذا درس خواندن،کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعی کردن اگر لله و فی الله باشد عبادت است.
در عین حال،اسلام نیز پاره ای تعلیمات دارد که فقط برای انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه،و این خود فلسفه ای خاص دارد.
درجات عبادتها
تلقی افراد از عبادت یکسان نیست،متفاوت است.از نظر برخی افراد عبادت نوعی معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است،کار فروشی و مزد بگیری است.همان طور که یک کارگر، روزانه نیروی کار خود را برای یک کار فرما مصرف می کند و مزد می گیرد،عابد نیز برای خدا زحمت می کشد و خم و راست می شود و طبعا مزدی طلب می کند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.
و همان طور که فایده کار برای کارگر در مزدی که از کار فرما می گیرد خلاصه می شود و اگر مزدی در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است،فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجری است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهای مادی پرداخت می شود.
و اما اینکه هر کارفرما که مزدی می دهد به خاطر بهره ای است که از کار کارگر می برد و کارفرمای ملک و ملکوت چه بهره ای می تواند از کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد،و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کار فرمای بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقداری انرژی کار به او داده نمی شود،مساله ای است که برای اینچنین عابدهایی هرگز مطرح نیست.
از نظر این گونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنی و حرکات محسوس ظاهری است که به وسیله زبان و سایر اعضای بدن صورت می گیرد.
این یک نوع تلقی است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است،و به تعبیر بوعلی در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامی و قاصر پذیرفته است.
تلقی دیگر از عبادت تلقی عارفانه است.بر حسب این تلقی،مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلی که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح نیست و نمی تواند مطرح باشد.بر حسب این تلقی،عبادت نردبان قرب است،معراج انسان است،تعالی روان است،پرواز روح است به سوی کانون نامرئی هستی،پرورش استعدادهای روحی و ورزش نیروهای ملکوتی انسانی است،پیروزی روح بر بدن است،عالیترین عکس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت،اظهار شیفتگی و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل علی الاطلاق،و بالاخره سلوک و سیر الی الله است.
بر حسب این تلقی،عبادت پیکری دارد و روحی،ظاهری دارد و معنی ای آنچه به وسیله زبان و سایر اعضای بدن انجام می شود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنی عبادت چیز دیگر است.روح عبادت وابستگی کامل دارد به مفهومی که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقی او از عبادت و به انگیزه ای که او را به عبادت بر انگیخته است و به بهره و حظی که از عبادت عملا می برد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الی الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.
تلقی نهج البلاغه از عبادت
تلقی نهج البلاغه از عبادت چگونه است؟تلقی نهج البلاغه از عبادت تلقی عارفانه است.بلکه سر چشمه و الهام بخش تلقیهای عارفانه از عبادتها در جهان اسلام،پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات علی و عبادتهای عارفانه علی است.
چنانکه می دانیم یکی از وجهه های عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی(چه در عربی و چه در فارسی)وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احدیت.اندیشه های نازک و ظریفی به عنوان خطابه،دعا،تمثیل،کنایه،به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستی تحسین آمیز و اعجاب انگیز است.
با مقایسه با اندیشه های ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی می توان فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است. اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را می پرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه ها مجسمه های ساخته دست خود را معبود خود قرار می دادند و یا خدای لا یزال را در حد پدر یک انسان تنزل می دادند و احیانا پدر و پسر را یکی می دانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم می دانستند و مجسمه اش را همه جا نصب می کردند،مردمی ساخت که مجردترین معانی و رقیقترین اندیشه ها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جای دادند.
چطور شد که یکمرتبه اندیشه ها عوض شد،منطقها تغییر کرد،افکار اوج گرفت،احساسات رقت یافت و متعالی شد و ارزشها دگرگون گشت؟
سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالی هستند.هر دو نسل،نمونه فصاحت و بلاغت اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است.در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد،و در این یکی عالیترین مفاهیم انسانی.
اکنون برای اینکه نوع تلقی نهج البلاغه از عبادت روشن شود،به ذکر نمونه هایی از کلمات علی می پردازیم و سخن خود را با جمله ای آغاز می کنیم که درباره تفاوت تلقیهای مردم از عبادت گفته شده است.
عبادت آزادگان
ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار (1) .
همانا گروهی خدای را به انگیزه پاداش می پرستند،این عبادت تجارت پیشگان است،و گروهی او را از ترس می پرستند،این عبادت عبادت برده صفتان است،و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند می پرستند،این عبادت آزادگان است.
لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمه (2) .
فرضا خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود،سپاسگزاری ایجاب می کرد که فرمانش تمرد نشود.
از کلمات آن حضرت است:
الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک (3) .
من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت پرستش نکرده ام،من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم.
یاد حق
ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در عبادت است در یک چیز است:یاد حق و غیر او را از یاد بردن.قرآن کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره می کند و می گوید:«نماز از کار بد و زشت باز می دارد»و در جای دیگر می گوید:«نماز را برای اینکه به یاد من باشی بپا دار»،اشاره به اینکه انسان که نماز می خواند و در یاد خداست همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینایی مراقب اوست،و فراموش نمی کند که خودش بنده است.
ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است،دل را جلال می دهد و صفا می بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می دهد.علی در باره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید:
ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب،تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الاؤه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم (4) .
خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است.دلها بدین وسیله از پس کری شنوا و از پس نابینایی بینا و از پس سرکشی و عناد رام می گردند.همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ای از زمان و در زمانهایی که پیامبری در میان مردم نبوده است،بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند.
در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جایی که دل قابل الهامگیری و مکالمه با خدا می گردد.
حالات و مقامات
در همین خطبه حالات و مقامات و کرامتهایی که برای اهل معنی در پرتو عبادت رخ می دهد توضیح داده شده است.از آن جمله می فرماید:
قد حفت بهم الملائکة و تنزلت علیهم السکینة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فی مقام اطلع الله علیهم فیه فرضی سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز...
فرشتگان آنان را در میان گرفته اند،آرامش بر ایشان فرود آمده است،درهای ملکوت بر روی آنان گشوده شده است،جایگاه الطاف بی پایان الهی برایشان آماده گشته است،خداوند متعال مقام و درجه آنان را که به وسیله بندگی به دست آورده اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است.آنگاه که خداوند را می خوانند،بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام و پس رفتن پرده های تاریک گناه را احساس می کنند.
شب مردان خدا
از دیدگاه نهج البلاغه دنیای عبادت دنیای دیگری است.دنیای عبادت آکنده از لذت است، لذتی که با لذت دنیای سه بعدی مادی قابل مقایسه نیست.دنیای عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است،اما سیر و سفری که «به مصر و عراق و شام »و یا هر شهر دیگر زمینی منتهی نمی شود،به شهری منتهی می شود«کو را نام نیست ».دنیای عبادت شب و روز ندارد، زیرا همه روشنایی است،تیرگی و اندوه و کدورت ندارد،یکسره صفا و خلوص است.از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسی که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد.آن کس که به این دنیا گام نهد،دیگر اهمیت نمی دهد که در دنیای ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت:
طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فی اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم.اولئک حزب الله،الا ان حزب الله هم المفلحون (5) .
چه خوشبخت و سعادتمند است آن که فرایض پروردگار خویش را انجام می دهد(الله،یار و حمد و قول هو الله کار اوست)،رنجها و ناراحتیها را(مانند سنگ آسیا دانه را)در زیر پهلوی خود خرد می کند،شب هنگام از خواب دوری می گزیند و شب زنده داری می نماید،آنگاه که سپاه خواب حمله می آورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار می دهد،در گروهی است که نگرانی روز بازگشت خواب از چشمانشان ربوده،پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالی می کنند،لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت می کنند،ابر مظلم گناههایشان بر اثر استغفارهای مداومشان پس می رود.آنانند حزب خدا،همانا آنانند رستگاران!
شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.
ترسیم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه
در فصل پیش طرز تلقی نهج البلاغه از عبادت بیان شد،معلوم شد که از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بی روح نیست.اعمال بدنی صورت و پیکره عبادت است،روح و معنی چیز دیگر است.اعمال بدنی آنگاه زنده و جاندار است و شایسته نام واقعی عبادت است که با آن روح و معنی توام باشد.عبادت واقعی نوعی خروج و انتقال از دنیای سه بعدی و قدم نهادن در دنیایی دیگر است،دنیایی که به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبی و لذتهای خاص به خود.
در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است.به عبارت دیگر، ترسیمها از چهره عبادت و عبادت پیشگان شده است،گاهی سیمای عباد و سلاک از نظر شب زنده داری ها،خوف و خشیت ها،شوق و لذت ها،سوز و گدازها،آه و ناله ها،تلاوت قرآن ها ترسیم و نقاشی شده است،گاهی واردات قلبی و عنایات غیبی که در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیبشان می گردد بیان شده است،گاهی تاثیر عبادت از نظر«گناه زدایی »و محو آثار تیره گناهان مورد بحث قرار گرفته است،گاهی به اثر عبادت از نظر درمان پاره ای بیماریهای اخلاقی و عقده های روانی اشاره شده است و گاهی ذکری از لذتها و بهجتهای خالص و!421 بی شائبه و بی رقیب عباد و زهاد و سالکان راه به میان آمده است.
شب زنده داری ها
اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا،یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم،فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم،و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم،فهم حانون علی اوساطهم،مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم،یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم،و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء (6) .
شبها پاهای خود را برای عبادت جفت می کنند،آیات قرآن را با آرامی و شمرده و شمرده تلاوت می نمایند،با زمزمه آن آیات و دقت در معنی آنها غمی عارفانه در دل خود ایجاد می کنند و دوای دردهای خویش را بدین وسیله ظاهر می سازند،هر چه از زبان قرآن می شنوند مثل این است که به چشم می بینند،هر گاه به آیه ای از آیات رحمت می رسند بدان طمع می بندند و قلبشان از شوق لبریز می گردد،چنین می نماید که نصب العین آنهاست،و چون به آیه ای از آیات قهر و غضب می رسند بدان گوش فرا می دهند و مانند این است که آهنگ بالا و پایین رفتن شعله های جهنم به گوششان می رسد،کمرها را به عبادت خم کرده و پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک می سایند و از خداوند آزادی خویش را می طلبند.همینها که چنین شب زنده داری می کنند و تا این حد روحشان به دنیای دیگر پیوسته است،روزها مردانی هستند اجتماعی،بردبار،دانا،نیک و پارسا.
واردات قلبی
قد احیی عقله و امات نفسه،حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق،فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامة و دار الاقامة،و ثبتت رجلاه بطمانینة بدنه فی قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضی ربه (7) .
عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است،تا آنجا که ستبریهای بدن تبدیل به نازکی و خشونتهای روح تبدیل به نرمی شده است و برق پر نوری بر قلب او جهیده و راه را بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است.پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش،ثابت ایستاده است.اینهمه به موجب این است که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را خشنود ساخته است.
در این جمله ها-چنانکه می بینیم-سخن از زندگی دیگری است که زندگی عقل خوانده شده است،سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است،سخن از ریاضت بدن و روح است،سخن از برقی است که بر اثر مجاهده در دل سالک می جهد و دنیای او را روشن می کند،سخن از منازل و مراحلی است که یک روح مشتاق و سالک به ترتیب طی می کند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوی بشر است می رسد یا ایها الناس انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (8) ،سخن از طمانینه و آرامشی است که نصیب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر رفیت بشر در نهایت امر می گردد الا بذکر الله تطمئن القلوب (9) .
در خطبه 221 اهتمام این طبقه به زندگی دل چنین توصیف شده است:
یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم.
اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ می شمارند اما آنها برای مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر می شمارند.
خلسه ها و جذبه هایی که روحهایی مستعد را می رباید و بدان سو می کشد،اینچنین بیان شده است:
صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی (10) .
با دنیا و اهل دنیا با بدنهایی معاشرت کردند که روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.
لو لا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب (11) .
اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود،روحهای آنها در بدنهاشان یک چشم به هم زدن باقی نمی ماند از شدت عشق و شوق به کرامتهای الهی و خوف از عقوبتهای او.
قد اخلص لله فاستخلصه (12) .
او خود را و عمل خود را برای خدا خالص کرده است،خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش او را مخصوص خویش قرار داده است.
علوم افاضی و اشراقی که در نتیجه تهذیب نفس و طی طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر می شود و یقین جازمی که نصیب آنان می گردد،اینچنین بیان شده است:
هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون (13) .
علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلبهای آنان هجوم آورده است،روح یقین را لمس کرده اند،آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزی که جاهلان از آن در وحشتند انس گرفته اند.
گناه زدایی
از نظر تعلیمات اسلامی،هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمی باقی می گذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدایی کاهش می گیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش می یابد.
متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش می دهد،میل و رغبت به کار نیک را افزون می کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه می کاهد،یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل می گرداند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن می سازد.
در نهج البلاغه خطبه ای هست که در باره نماز،زکات و اداء امانت بحث کرده است.پس از توصیه و تاکیدهایی در باره نماز،می فرماید:
و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلی الله علیه و آله بالحمة تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و اللیلة خمس مرات،فما عسی ان یبقی علیه من الدرن (14) ؟
نماز گناهان را مانند برگ درختان می ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد می سازد.پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود.آیا با چنین شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می ماند؟
درمان اخلاقی
در خطبه 234 پس از اشاره به پاره ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی،ظلم،کبر،می فرماید:
و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا للخیلاء عنهم.
چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است،خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد.این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می دارند،چشمها را از خیرگی باز داشته به آنها خشوع می بخشند،نفوس را رام می گردانند،دلها را متواضع می نمایند و باد دماغ را زایل می سازند.
انس و لذت
اللهم انک آنس الآنسین لاولیاءک و احضرهم بالکفایة للمتوکلین علیک،تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم،فاسرارهم لک مکشوفة و قلوبهم الیک ملهوفة،ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجارة بک (15) .
پروردگارا،تو از هر انیسی برای دوستانت انیس تری و از همه آنها برای کسانی که به تو اعتماد کنند برای کارگزاری آماده تری.آنان را در باطن دلشان مشاهده می کنی و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهی و میزان بصیرت و معرفتشان را می دانی.رازهای آنان نزد تو آشکار است و دلهای آنها در فراق تو بیتاب است.اگر تنهایی سبب وحشت آنان گردد،یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه می برند.
و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا (16) .
همانا یاد خدا افراد شایسته ای دارد که آن را به جای همه نعمتهای دنیا انتخاب کرده اند.
در خطبه 150 اشاره ای به مهدی موعود(عجل الله فرجه الشریف)دارد و در آخر سخن، گروهی را در آخر الزمان یاد می کند که شجاعت و حکمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است.می فرماید:
ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل،تجلی بالتنزیل ابصارهم و یرمی بالتفسیر فی مسامعهم و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح.
سپس گروهی صیقل داده می شوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران می گردند،به وسیله قرآن پرده از دیده هایشان برداشته می شود و تفسیر و توضیح معانی قرآن در گوشهای آنان القا می گردد،جامهای پیاپی حکمت و معرفت را هر صبح و شام می نوشند و سرخوش باده معرفت می گردند.
پی نوشتها
1- نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت 229.
2- نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت 282.
3- بحار الانوار،ج 41،ب 101/ص 14،با اندکی اختلاف.
4- خطبه 213.
5- نامه 45.
6- خطبه 184.
7- خطبه 210.
8- انشقاق/6.
9- رعد/28.
10- حکمت 139.
11- خطبه 184.
12- خطبه 86.
13- حکمت 139.
14- خطبه 190.
15- خطبه 218.
16- خطبه 213.