اشاره
در شماره سوم فصلنامه وزین«علوم حدیث»، مقاله«دروغ پردازان در حوزه حدیث شیعه» به محضر خوانندگان گرامی عرضه شد و همانجا وعده دادیم که مقاله«دروغ پردازان در حوزه حدیث اهل سنّت» را نیز ارائه کنیم؛ اما پس از مراجعه مجدد، دریافتیم که دامنه مسئله جعل احادیث در میان برادران اهل سنّت، گسترده تر از آن است که در حوصله یک مقاله بگنجد؛ بلکه بررسی تمام ابعاد و موارد آن احتیاج به چند جلد کتاب دارد؛ و لذا بر آن شدیم تا مروری گذرا به مسئله جعل حدیث در عامه داشته باشیم و ضمن معرفی منابع و معیارها، به نمونه هایی «مهم» و یا «جالب توجّه» از جاعلان حدیث اشاره کنیم.
از آن رو که در مقاله قبلی مقدماتی در مورد پیشینه وضع حدیث و اصطلاحات آن ارائه کردیم، در اینجا تا حدّ امکان از تکرار، خودداری و فقط اشاره ای گذرا به چند نکته مهم می کنیم و از آنجا که احتمال خطا و نسیان را در مورد خود منتفی نمی دانیم، امید است این مقال با راهنمایی های دلسوزانه و منصفانه شما کاملتر گردد.
تذکر این مطلب لازم است که این نوشتار، یک تحقیق علمی دانشجویی است که با هدف پالایش احادیث دینی نوشته شده و قصد اهانت به هیچ مذهبی را ندارد.
در شماره چهارم فصلنامه «علوم حدیث» نقدی محترمانه از فاضل گرامی محمدجواد کرمی نسبت به مقاله قبلی این جانب ارائه شد، که مراتب تشکر و امتنان خود را از ایشان ابراز می دارم و از مسئولان محترم فصلنامه نیز سپاسگزارم که زمینه مناسبی برای تضارب آرا و افکار فراهم می آورند؛ چرا که حیات علم و دانش، به نقد، سؤال، اشکال و بررسی دیدگاههاست و علوم در سایه همین نقدها در محیطی آکنده از صمیمیت، اخلاق و علم ورزی رشد می کنند.
هرچند برخی از اشکالات ایشان به آن مقاله وارد بود، اما از آنجا که اکثر اشکالات ناقد محترم به مسائل صوری مقاله بود، ترجیح دادم که قضاوت را به خوانندگان روشن ضمیر واگذار کنم. ان شاء اللّه پیش از نشر مجدّد هر مقاله، به رفع کلیه اشکالات (صوری یا محتوایی) خواهم پرداخت.
پیش گفتار
قال النبی(ص):«لقد کثرت علیّ الکذابة فمن کذب علیّ فلیتبوّأ مقعده من النار».1
این حدیث را کتابهای معتبر شیعه و سنّی نقل کرده اند؛ بلکه گفته شده که بیش از 62 نفر از صحابه آن را نقل کرده اند.
یکی از بلاهایی که دامنگیر حدیث گردید، مسئله جعل و وضع حدیث بود. برخی افراد مغرض یا بی مسئولیت، به ساختن احادیث جعلی پرداختند تا آنجا که احمدبن حنبل ادعا کرد:«هفتصد هزار حدیث صحیح وجود دارد» و ابوزرعه گفت:«من به همان تعداد در حفظ دارم».2 این حرکت که از قرن اول تا ششم هجری ادامه داشت، در عامه(اهل سنّت) شتاب بیشتری داشت؛ چرا که انگیزه های جعل برای آنها بیشتر بود.
مهمترین انگیزه های جاعلان و عوامل جعل حدیث، عبارت است از:
1 توجیه خلافت جانشینان پیامبر(ص) مثل ابوبکر و عمر؛
2 تحریکات معاویه برای تثبیت خلافت بنی امیّه(او افرادی مثل کعب الاحبار و ابوهریره را تشویق به حدیث سازی می کرد)؛
3 جعل حدیث به نفع فرقه های مذهبی، مثل کرامیّه، خوارج،…؛
4 انشعابات کلامی مثل معتزله، اشاعره، مجسمه و… و جعل حدیث در اثبات حقّانیت عقاید آنان؛
5 جعل حدیث به نفع خلافت بنی عباس برای دریافت جایزه یا از ترس و…؛
6 داخل شدن اسرائیلیات به حوزه حدیث، از سوی احبار یهود و عالمان به ظاهر مسلمان، مثل عبداللّه بن سلام، وهب بن منبه و کعب الاحبار؛
7 دشمنی برخی زنادقه که به لباس اسلام در آمده بودند، مثل ابن ابی العوجاء؛
8 افتخارات قبایل و شهرها و نسب ها و… که در فضیلت آنها حدیث می ساختند؛
9 جعل حدیث از طرف مقدسین و زهّاد برای ترغیب مردم به قرآن خواندن و انجام عبادات؛
10 کسب افتخار نقل احادیث تازه، با توجه به احترام فوق العاده مردم نسبت به محدّثان؛
11 اختلاف در مسائل فقهی و ظهور مکاتب فقهی شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی که برخی در مدح فقها و یا برای تأیید آرای آنها، اقدام به جعل حدیث می کردند؛
12 اجتهاد نادرست(برخی هر مطلبی را که مورد توافق عقل بود، آن را به صورت حدیث نقل کرده، به پیامبر خدا نسبت می دادند)؛
13 قصّه گویی و جعل قصص برای جلب مردم؛
14 افراط در تعصب؛
15 نقل غرائب به قصد شهرت؛
16 جعل سلسله سند عالی برای احادیث ضعیف، جهت منافع و کاربردهای خاص؛
17 پیروی از رؤسا؛
18 چیرگی جهالت بر شخص، مثل اهل ظاهر که خود را متعبّد می دانستند؛
19 جعل احادیث در مسائل کوچک برای تشدید و مبالغه در آن؛
20 جدایی برخی اصحاب از ائمّه(ع) و جعل حدیث و نسبت دادن به امام(ع) برای تقویت عقیده باطل خود یا اختلاف انداختن بین اصحاب؛
21 خطا و سهو که گاهی متوجه آن خطا هم می شدند، ولی به خاطر تکبر و… اصلاح نمی کردند؛
22 اختلال عقل یا حفظ، در اواخر عمر؛
23 برای پیروزی بر خصم در مناظرات؛
24 این مبنا که «هر کلام نیکویی را می توان و جایز است که برایش سند درست کرد و به پیامبر(ص) نسبت داد» موجب جعل بسیاری از احادیث شد.3
مراحل تاریخی جعل حدیث
تاریخ حدیث را با تکیه بر پدیده «جعل» می توان به سه مرحله تقسیم کرد:
الف مرحله پیدایش و نشر احادیث جعلی، که از قرن اوّل تا سوم بوده است؛ چرا که پس از آزادی نوشتن احادیث در عامه(بعد از نیمه قرن دوم) کتابهای زیادی از احادیث صحیح و مستقیم نوشته شد. بخش عمده جاعلان حدیث، فرزندان این عصرند.
ب مرحله جدا کردن احادیث صحیح و سقیم که با نوشتن کتابهای رجال، درایه و فهرست ها در بین خاصّه و عامّه شروع شد، تا احادیث صحیح و راویان موثق از غیر آنها تشخیص داده شود و معیارهایی برای تشخیص احادیث موضوع ارائه شد که برخی از آن معیارها عبارتند از:
1 مخالفت با قرآن،
2 مخالفت با عقل که رسول باطن است،
3 مخالفت با ضروری مذهب،
4 مخالفت با سنّت متواتر،
5 مخالفت با اجماع قطعی،
6 اعتراف واضع به جعل حدیث(مثل اعتراف «نوح بن ابی مریم مروزی» به ساختن احادیثی در فضایل سوره های قرآن)،
7 رکاکت در ناحیه معنا یا الفاظ حدیث(غلط در الفاظ حدیث)،
8 مخالفت حدیث با حسّ و مشاهده،
9 مخالفت حدیث با منقولات مسلّم تاریخ،
10 مخالفت حدیث با مقاصد و اهداف اصلی شارع.
البته گفتنی است که همه این معیارها احتیاج به توضیح و بحث و بررسی دارد و اعمال آنها نیز محتاج نظر افراد خبره در حوزه حدیث است.
ج مرحله مبارزه جدّی با وضع حدیث که با نوشتن کتابهایی تحت عنوان «الموضوعات» شروع شد. این دسته کتابها به معرفی احادیث جعلی یا افراد جاعل حدیث می پرداختند.
این حرکت، در عامه اوج بیشتری داشت؛ به طوری که «ابن الجوزی»(510ه ) بر بلای جعل حدیث غصّه می خورد و گریه را سزاوار می دانست؛4 چرا که عمده مشکلات ناشی از وضع حدیث، دامنگیر برادران اهل سنّت بود. ولذا برهان الدین حلبی در کتاب«الکشف الحثیث» تا 880 نفر از جاعلان حدیث را نام می برد که از منابع معتبر رجال عامه، مثل«میزان الاعتدال»، استخراج کرده است.5
ولی علاّمه امینی شمار جاعلان حدیث در عامّه را هفتصد نفر می داند و فهرستی از آنها ارائه می کند.6
برخی از این کتابها عبارتند از:
1 الموضوعات، ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی(متوفی 597ه )؛
2 اللئالی المصنوعة، سیوطی(910ه)؛
3 الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث، برهان الدین الحلبی(841ه)؛
4 اللؤلؤ المرصوع، ابوالمحاسن قاوقچی(چاپ قاهره)؛
5 الموضوعات، صنعانی(چاپ قاهره)؛
6 تذکرةالموضوعات، محمدبن طاهر مقدسی، ملقب به قتنی(متوفی986ه)؛
7 قانون الموضوعات، از همو(چاپ کراچی و مصر)؛
8 الموضوعات الکبیر، ملاّعلی قاری(چاپ مصر)؛
9 الموضوعات الصغری، از همان نویسنده(چاپ حلب).
معرفی چهره های مشهور «متّهم به جعل»
اکنون برخی از مهمترین چهره های جاعل حدیث و دروغگویان و راویان اسرائیلیات را به تصویر می کشیم. البته در این بین، برخی افراد هستند که بر طبق اغراض سیاسی و یا تعصّبات مذهبی، متهم به جعل شده اند که در لا به لای بحث، روشن می کنیم.
هرچند برای ما ممکن نبود که تمام چهره های جاعل را در این نوشتار معرفی کنیم، امّا سعی شد تا در انتخاب این چهره ها، مناسبت وضعیت آنها با انگیزه های جعل(که ذکر شد) در نظر گرفته شود.
این افراد عبارتند از:
1 ابراهیم بن جریح الرهاوی
او از قول ابوهریره مرفوعا نقل می کند: «المعدة حوض البدن والعروق الیها واردة…».
ابن جوزی این حدیث را از موضوعات می داند که ابراهیم بن جریح وضع کرده است.7
نکته: این مطلب یکی از نمونه های مخالفت برخی احادیث با علم است که مشکلات زیادی را برای مدافعان دین و دانشمندان علوم تجربی که می خواهند سازگاری و یاریگری علم و دین را اثبات کنند، به وجود می آورد و حربه ای به دست مخالفان دین می دهد تا احادیث را مخالف با علوم جدید بنمایانند.
2 ابراهیم بن زکریا ابو اسحاق العجلی البصری المعلّم
ابن جوزی نقل می کند که او حدیثی را در مورد معاویه و پیامبر(ص) جعل کرده است(اعطائه علیه السلام لمعاویه سفرجلا، و فی حدیث آخر: ثلاث سفرجلات، و قال ألقی بهنّ فی الجنّه).8
تذکر: این یکی از مواردی است که جاعلان حدیث برای تثبیت خلافت بنی امیه اقدام به جعل حدیث نموده اند و موارد مشابه زیاد دارد که به برخی از آنها پس از این، اشاره خواهیم کرد.
3 ابوالبختری القاضی(متوفی200ه)
اتهام: جعل احادیث برای تقرب به سلاطین.
دلیل: او نزد هارون الرشید بود و هارون به کبوتر بازی علاقه داشت. در همین هنگام، شخصی کبوتری به هارون الرشید هدیه کرد. ابوالبختری گفت: «عن النبی: لاسبق الاّ فی خفّ أو حافر أو جناح»(فزاد«جناح» و هی لفظة وضعها للرشید).
او کلمه«جناح» را به حدیث اضافه کرد تا کبوتربازی هارون را توجیه کند و بدین وسیله، جایزه ای گرانقدر از هارون گرفت.
هنگامی که ابوالبختری رفت، هارون دستور داد که کبوتر را کشتند و گفت به خدا قسم دانستم که او دروغ گفت. شخصی به هارون گفت: گناه کبوتر چیست؟ جواب داد: این کبوتر باعث شد تا بر پیامبر(ص) دروغ ببندد.9
4 ابو خالد عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح، مشهور به ابن جریح الرومی (متوفی150ه)
اتهام: او جعل حدیث می کرده است و برخی مطالب مسیحیات را داخل حوزه معارف اسلامی می نموده و نیز تدلیس می کرده است .
شرح حال: این شخص، رومی و در اصل، مسیحی بوده است. گفته اند او با نود(90) زن، ازدواج متعه(موقّت) کرده است.10
ذهبی در«میزان الاعتدال» می گوید:
هفتاد زن را صیغه کرده و آن را جایز می دانسته است. او در سال 150هجری از دنیا رفت و بخاری نیز او را موثّق نمی دانست.
ذهبی می افزاید:
او از اعلام ثقات است؛ ولی عبداللّه بن احمدبن حنبل به نقل از پدرش گفته است که او توجّه نمی کرده که احادیث را از کجا می گیرد و برخی از احادیث او ساختگی است.11
آثار: از جمله مجعولات او حدیثی در فضیلت ابوبکر است که از پیامبر(ص) با واسطه نقل می کند که«رأیت لیلة اسری بی فی العرش فریدة خضراء فیها مکتوب بنور لا اله الا الله، محمد رسول اللّه، ابوبکر الصدیق».12
از جمله مجعولات دیگر او، حدیث «اقعاده علی العرش»(نشستن پیامبر ص بر روی عرش) است. این مطلب بعدها مورد اعتقاد ابوداوود، ابوجعفر دمشقی، اسحاق بن راهویه، ابراهیم حربی، عبدالله بن امام احمد، مروزی، بشرحافی و…( تا پانزده نفر از علما) بوده است.13 و حتّی به طبری و مجاهد نسبت داده اند. ظاهرا این حدیث ساختگی بر اساس داستانی است که مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) قائل اند که او در کنار خدا در عرش نشسته است.
5 ابو عبداللّه باهلی(معروف به غلام خلیل)
اتهام: او به وضع حدیث شهرت داشته است.
دلیل: او از بزرگان زهاد بوده؛ ولی احادیثی را جعل می کرده است و حتی به او اعتراض شد که این احادیث را از کجا و چرا نقل می کنی؟ گفت: برای نرم کردن قلوب عامّه مردم جعل کردم.14
6 ابوعصمة، نوح بن مریم(که به نوح جامع مشهور است)15 یا نوح بن ابی مریم یزید، ابو عصمة(متوفی173ه) 16
اتهام: وضع احادیث در مورد فضایل سوره های قرآن؛ دروغگویی.
شرح حال: حاکم در«المدخل» به سند خود از«ابوعمّار مروزی» نقل می کند که کسی به ابو عصمت گفت: از کجا فضائل سوره سوره قرآن را از عکرمه از ابن عباس نقل می کنی، در حالی که این مطالب در نزد اصحاب عکرمه نیست؟ ابو عصمت گفت:«انی رأیت الناس قد أعرضوا عن القرآن و اشتغلوا بفقه أبی حنیفة و مغازی ابن اسحاق فوضعت هذاالحدیث حسبة». یعنی: دیدم که مردم از قرآن دوری می کنند و به فقه ابوحنیفه و داستانهای جنگی ابن اسحاق(تاریخ ابن اسحاق) مشغول شده اند، پس این احادیث را جعل کردم…
او مثل معلّی بن هلال، حدیث جعل می کرده است.17
7 ابوهریرة(متوفی59ه)
در مورد نام او، سی قول وجود دارد. بر طبق برخی نظریات، نام او«عبدالرحمان بن صخر» بوده است و شهرت او به ابوهریره، به خاطر بازی با گربه(هرة) بوده است.
اتهام: نقل اسرائیلیات(از امثال کعب الاحبار و…) و نقل روایات کثیر(5374 روایت) از پیامبر(ص) که با طول مصاحبت او با پیامبر خدا(21ماه) ناسازگار است. بلکه هر کلام نیکویی را که حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی کرد، به پیامبر(ص) نسبت می داد. او در احادیث تدلیس می نمود و آنچه از کسی نشنیده بود، نقل می کرد.
شرح حال: در مورد اصل و نصب او اطلاعات زیادی در دست نیست؛ بلکه به شدّت اختلاف است. ولی خودش بیان داشته که از عشیره«سلیم بن فهم» از قبیله«ازد» از«دوس» بوده است که در سال هفتم هجری که پیامبر(ص) در جنگ خیبر بود، همراه«دوس» مسلمان شد. در مورد علّت اسلام آوردنش، گفتنی است که خودش گفته برای«پر کردن شکم» مسلمان گشته است.
او در حالی مسلمان شد که بیش از سی سال داشت و در سال 59هجری فوت کرد. علی(ع) او را دروغگوترین افراد خواند. و نیز عثمان او را متّهم به دروغگویی کرد. عایشه در مورد نقل احادیث با او درگیری لفظی پیدا کرد. عمر او را والی بحرین کرد(سال 21ه) و بعد از مشاهده اعمال خلاف، او را عزل نمود و حتّی او را زد تا احادیث دروغ نقل نکند و گفت اگر نقل حدیث را رها نکنی، تو را تبعید می کنم.
او به شکم پرستی مشهور بود و حتی نماز را با علی(ع) می خواند و بر سفره معاویه حاضر می شد و می گفت:«مضیرة معاویة ادسم و أطیب والصلوة خلف علیّ أفضل»(که شاید در جنگ صفین یا مشابه آن بوده است) و به همین دلیل، جذب دستگاه معاویه شد و به نفع او حدیث نقل می کرد و یاران علی(ع) را طعنه می زد و فضایلی برای معاویه برمی شمرد.18
آثار: از او 5374 حدیث نقل شده که 446 عدد آنها را بخاری نقل کرده است؛ و گفته شده که در میان صحابه ابوهریره بیشترین حدیث را از پیامبر(ص) نقل کرده است.
او می گفت که از پیامبر(ص) شنیده است که:«من حدث حدیثا هوللّه عزوجلّ رضا فانا قلته و ان لم یکن قلته» یعنی:هر کلامی را که کسی برای خدا بگوید، من گفته ام و اگر چه نگفته باشم.
و لذا او بسیاری از سخنان نیکو را به پیامبر(ص) نسبت می داد.
از جمله روایاتی که «صحیح مسلم» از او نقل می کند، این است که«خلق اللّه التربة یوم السبت وخلق فیها الجبال یوم الأحد و خلق الشجر یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلاثاء و خلق النور یوم الأربعاء و بثّ فیها الدوابّ یوم الخمیس و خلق آدم علیه السلام بعدالعصر من یوم الجمعة…».
این حدیث، خلقت را در هفت روز تصویر می کند؛ در حالی که نصّ قرآن این است که خلقت در شش روز بوده است(اعراف54/ یونس3/: اللّه الذی خلق السماوات والأرض فی ستة ایام). بخاری و ابن کثیر و برخی دیگر گفته اند که ابوهریره این حدیث را از کعب الاحبار گرفته، یعنی از اسرائیلیات است.19
جعلیات ابوهریره بیش از آن است که در یک مقاله بگنجد. برای اطلاع بیشتر به کتاب«ابوهریرة شیخ المضیرة» از محمود ابوریّة و نیز کتاب«ابوهریرة» از عبدالحسین شرف الدین، مراجعه کنید.
8 احمد بن عبداللّه الجویباری الشیبانی، ابوعلی
اتهام: جعل حدیث، به طوری که برخی او را مشهور در جعل دانسته اند؛ دروغگویی.20
دلیل: سهل بن سریّ حافظ گفته است که:
احمدبن عبداللّه جویباری و محمدبن عکاشه کرمانی و محمدبن تمیم فارابی، بیش از ده هزار حدیث برای پیامبر(ص) جعل کردند.21
سیوطی در مورد احمد بن عبداللّه جویباری می گوید:
او هزاران حدیث برای کرامیّه وضع نمود. برخی او را دجّال خوانده اند و بیهقی گوید: بیش از هزار حدیث جعل کرده است.22
آثار:
1 او احادیثی در فضائل سنین عمر آدمی وضع کرده است؛
2 جعل احادیث به نفع کرامیّه؛
3 جعل احادیثی در فضیلت ابوحنیفه و اینکه او مجدّد دین است.23
9 احمدبن محمدبن الصلت بن المغلس ابوالعباس الحمّانی(متوفی302ه)
اتهام: جعل احادیث در فضائل ابوحنیفه.24
دلیل: نقل کرده اند که در سلسله جاعلان حدیث، از او بی حیاتر کسی نبوده است و کسی است که احادیثی در فضایل ابوحنیفه جعل کرده است.25
10 احمدبن محمدبن عمرو المروزی، ابوبشر، الکندی(متوفی323ه)
اتهام: جاعل حدیث و سلسله سند آن.
دلیل و شرح حال: او در مورد سنّت، سختگیر بود و مدافع سرسخت سنّت محسوب می شد و هرکس را که مخالف سنّت بود، تحقیر می کرد؛ ولی با این حال، جاعل حدیث بود.
بخاری در«التاریخ الأوسط» از عمربن صبیح بن عمران تمیمی نقل می کند که او(احمدبن محمد فقیه) گفت که خطبه ای را برای پیامبر(ص) جعل کردم.26
او که فقیهی خوش بیان بوده، احادیثی از پدر و جدش نقل نموده و سلسله سند صحیح برای آن احادیث، وضع می نموده است.27
ابن حبّان گفته است که بیش از ده هزار حدیث را تغییر داده که من بیش از سه هزار عدد آنها را نوشته ام.28
11 اسماعیل بن عبدالرحمن السدیّ الکبیر، ابو محمّد القرشی المفسّر الکوفی(متوفّی 127ه)
اتهام: کذّاب، شتّام، لیس بقوی، ضعیف.
دلیل: در حوزه تفسیر، مطالبی نقل کرده است؛ ولی او را ضعیف، دروغگو و بد زبان دانسته اند.29
ذهبی در«میزان الاعتدال»، اقوال مختلفی در مورد وثاقت و ضعف او نقل کرده است و سپس از برخی نقل می کند که وی ابوبکر و عمر را سرزنش می کرده و بد می گفته است.30
در منابع شیعی او را از اصحاب امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ذکر کرده اند، ولی مدح و ذمّی از او ننموده اند.31
نکته: شاید مخالفت عامّه با او به خاطر مخالفت او با عمر و ابوبکر بوده است و از آنجا که تمایل شیعی داشته، مورد تهمت قرار گرفته باشد.
12 تمیم بن اوس الداری(متوفی40ه)
اتهام: مطالبی از مسیحیات را در بین مسلمانان پراکنده ساخت.
شرح حال: او از مسیحیان یمن بود که با قبیله خود در حوالی فلسطین(شام) سکونت داشت و بعد از جنگ تبوک(9ه) مسلمان شد.
او را عابد فلسطین و راهب عصر خویش نامیده اند.
او در زمان پیامبر(ص) در مدینه سکونت کرد و همراه ایشان بود تا اینکه بعد از کشته شدن عثمان به شام رفت تا دولت امویان را کمک کند و شعله فتنه را بین مسلمانان بر افروزد.32
آثار: او روایاتی را از حوزه مسیحیت داخل معارف اسلامی کرد، از جمله:
1 حدیث الجساسة(حیوانی که در جزیره ای دور دست، اخباری از پیامبر اکرم ص ، مسلمانان و حضرت مسیح می داد). مسلم، این حدیث را در صحیح خود آورده است.
2 حدیث دجّال،
3 داستانهایی در مورد ابلیس، ملک الموت، بهشت و جهنّم.33
تذکر: ممکن است برخی از جاعلان حدیث، در مورد حقایق دینی احادیثی جعل کنند؛ ولی این مطلب، ضرری به صحیح بودن اصل آن حقیقت دینی نمی رساند؛ بلکه لازم است که این پیرایه ها از اطراف آن حقایق زدوده شود، تا اصل مطلب روشن تر گردد.
13 سلیمان النخعی
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او را از زهّاد شمرده اند و بیشتر شبها قائم و روزها صائم بوده است؛ با این حال، حاکم نیشابوری درباره وی می گوید:
در اینکه سلیمان وضع حدیث می کند، شکی نیست؛ هرچند بسیار عابد است.34
14 سیف بن عمر التمیمی البرجمی(الضبّی الأسیدیّ الأسعدیّ الکوفی)
اتهام: واضع حدیث است و حدیث او منکر است؛ متهم به زندیق بودن است. او صحابیانی بدچهره(مثل عبداللّه بن سبأ) از نزد خود می ساخت و برای متهم کردن شیعیان، به شیعه نسبت می داد.
دلیل: ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب»، او را وضّاع حدیث می داند و احادیث او را منکر می شمارد و وی را متهمّ به زندیق بودن می داند.35
وی همان کسی است که شخصیّت«عبداللّه بن سبأ» یهودی را اختراع کرد تا شیعیان را بدنام سازد.36
برهان الدین حلبی می نویسد:
او(سیف بن عمر) مسائل جنگ ها و ارتدادها و… را می نوشت.
حلبی، از برخی نقل می کند که او متهم به زندیق بودن و جعل حدیث است.37
ذهبی می نویسد:
از مجهولان(مثل هشام بن عروة و عبیداللّه بن عمرو…) حدیث نقل می کرده و برخی او را متروک و متهم به زندقه دانسته اند و احادیث او را منکر شمرده اند.
او از همین عبیداللّه بن عمر نقل می کند که پیامبر(ص) فرمود:«اذا رأیتم الذین یسبّون أصحابی فالعنوهم» و ترمذی آن را نقل کرده و گفته: این منکر است.38
نکته: سرگذشت عبدالله بن سبأ را جداگانه بررسی می کنیم.
15 عبداللّه بن سبأ(مشهور به ابن السوداء)
اتهام: یک صحابه ساختگی بوده است که«سیف بن عمر» او را خلق کرده تا در تاریخ مذهب شیعه داخل کند و شیعیان را متهم کند که عقاید آنها ریشه گرفته از تفکّرات یک نفر یهودی است.
شرح حال: در مورد او دو دیدگاه وجود دارد:
الف او یک نفر یهودی است که از اهل حمیراست و در زمان عثمان مسلمان شد. هدف او از اسلام آوردن، ایجاد اختلافات دینی یا سیاسی بین مسلمانان بود. او معتقد به رجعت بود و دعوت به علی(ع) می کرد و عثمان را غاصب می دانست و در قتل او دست داشت.39 ذهبی او را از غلات می داند و فکر می کند که علی(ع) او را سوزاند.40
ب علامه عسگری در کتاب«عبداللّه بن سبأ» با دلایل محکم ثابت کرد که اصلا «عبداللّه بن سبأ» وجود خارجی نداشته است؛ بلکه از ساخته های«سیف بن عمر تمیمی» است.
سیف که متوّفای 170 هجری است، متهم به زندقه و ساقط در روایت و مورد طعن همه ائمه اهل سنّت است.
اوّلین کسی که قصه«عبدالله بن سبأ» را نقل کرده، طبری(متوفی310ه) است و دکتر طه حسین نیز در وجود داشتن چنین شخصی شک کرده بود؛ محمود ابوریّه نیز این مطلب علامه سیدمرتضی عسگری را می پذیرد.41
16 عبداللّه بن عمروبن العاص
اتهام: نقل اسرائیلیات از کعب الاحبار و از دو کتابی که در«یرموک» پیدا کرد.42
دلایل و شرح حال: او از شاگردان و راویان کعب الاحبار بوده است و در سفر به یرموک، دو مجموعه نسخه به دست آورد که در آنها علوم اهل کتاب و اسرائیلیات بود. وی بسیاری از آنها را نقل می کند43 و حتی«ابن کثیر» بخشی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است.44
آثار:
1 روایات زیادی در کتب حدیث از او نقل شده که ریشه در سخنان کعب الاحبار و اسرائیلیات دارد.
2 فتواهایی که تا آخر عمر در مدینه(پس از قتل عثمان) می داد و اساس آنها بر همین روایات بود.45
17 عبدالکریم بن ابی العوجاء
اتهام: جعل احادیث.
دلیل و شرح حال: او از زندیق ها(به اصطلاح امروز ماتریالیست ها) بود که در زمان امام صادق(ع) در مدینه زندگی می کرد و تبلیغات دهریگری می کرد. هنگامی که محکوم به مرگ شد و می خواستند گردن او را بزنند، گفت: من چهار هزار حدیث در بین شما جعل کردم که حلال ها را حرام و حرام ها را حلال می کند.46
نکته: شاید همین کلام هم دروغ باشد؛ ولی به هرحال، خودش مدّعی جعل بوده و به سخنان او و احادیث منقول از طرف او نمی توان اعتماد کرد.
18 عبدالمغیث حنبلی(متوفی583ه)
اتهام: احادیثی در فضایل یزید بن معاویه جعل کرد.
دلیل: او از حفّاظ بود و کتابی در فضایل یزید بن معاویه پرداخت که جملگی از احادیث موضوع و ساختگی است.
ابن جوزی کتابی به نام«الردّ علی المتعصّب العنید» را در نقض آن نگاشت.47
19 عکرمة، مولی ابن عباس
اتهام: کذاب بوده و بر طبق نظر خوارج سخن می گفته است؛ جوائز سلاطین را قبول می کرده است.48
دلیل: در منابع رجال شیعی، مدح و ذمّ قابل توجّهی برای او وجود ندارد.49
او مطالب زیادی در تفسیر و حدیث نقل کرده است. در مورد او دو دیدگاه وجود دارد:
الف: برخی گفته اند که دروغگوست و طبق نظر خوارج سخن می راند و جوائز سلاطین را قبول می کرده و بر ابن عباس دروغ می بسته است؛ سعیدبن مسیّب او را در مورد احادیث زیادی تکذیب کرده است و مسلم به او اعتقاد نداشته و لذا در صحیح خود از او نقل نکرده است.
ب: برخی دیگر، مثل ابن جریر طبری، او را موثّق دانسته و تاریخ و تفسیر خود را از احادیث او پر کرده است. و نیز احمدبن حنبل و اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین او را موثق دانسته اند. بخاری نیز او را موثق دانسته و در صحیح خود مطالب زیادی از او نقل کرده است.50
ذهبی در «میزان الاعتدال» می گوید:
او یکی از منابع علم است و حفظ او مورد بحث نیست و طعنه هایی که بر او می زنند به خاطر دیدگاه او بوده که متهم به رأی خوارج بوده است.51
نکته: برخی از صاحب نظران معاصر برآنند که عکرمه تمایل شیعی داشته است و به خاطر همین مطلب مورد تهمت قرار گرفته است. شاید همین مطلب صحیح باشد، و شاهد آن اینکه مرحوم طبرسی در «مجمع البیان»، در موارد متعددی، مطالب تفسیری را از او نقل کرده است.
20 علی بن صالح بیّاع الأنماط
اتهام: جعل حدیث به نفع خلافت ابوبکر و عمر.
دلیل: ذهبی در «میزان الاعتدال» نقل می کند که او متّهم به جعل حدیث است و این خبر را نقل می کند که وی متهم به جعل آن است:«عن عائشة رضی اللّه عنها مرفوعا: ائمّة الخلافة من بعدی أبوبکر و عمر».52
21 کعب بن ماتع الحمیری، مشهور به کعب الأحبار(متوفّی 32یا33یا38ه)
کنیه کعب، ابواسحاق است و احبار(ج حبر) عالمان یهود را گویند.
اتّهام: احادیث یهود و از جمله قصه های تلمود را بین مسلمانان رواج داد و به صورت مرسل، از پیامبر اسلام(ص) نقل حدیث می کرد؛ به طوری که برخی او را«الصهیونی الأول» لقب داده اند.53
علی(ع) او را کذّاب خوانده است.54
شرح حال: برخی او را از«آل ذی رعین» و برخی از«ذی الکلاع» دانسته اند. او از بزرگان علمای یهود بود که در زمان خلافت عمر، از یمن به مدینه آمد و مسلمان شد و عمر را در فتح بیت المقدس همراهی کرد و در زمان عثمان به شام مسافرت نمود و معاویه او را از مشاوران خود قرار داد و سرانجام در«حمص» درگذشت.
عمر در اوایل، به او آزادی گفتار داد و حتی احادیث او را می شنید؛ ولی بعدها او را ممنوع الحدیث و حتّی تهدید به تبعید کرد. گفته اند که در توطئه قتل عمر دست داشته است.55
آثار:
الف شاگردان او که در حدیث از او روایات زیادی نقل کرده اند عبارتند از:
1 عبداللّه بن عمر، 2 ابو هریره، 3 عبداللّه بن عباس، 4 ابن الزبیر، 5 معاویه، 6 عبداللّه بن حنظله، 7 اسلم، مولی عمر، 8 تبیع الحمیری، 9 ابوسلام الاسود، 10 عطاء بن یار.
در «سنن» ابی داوود، تزمذی و نسایی از او روایت نقل شده است. از جمله کسانی که در تفسیر از کعب الاحبار مطالبی نقل کرده اند، اینان اند:
ابن کثیر، در تفسیرش(ج3،ص101و…)؛
قرطبی، در تفسیر سوره غافر؛
و طبری در تفسیرش(ج3، ص87) در مورد«ارم ذات العماد» و «سدرة المنتهی».56
ب مجعولات کعب الاحبار:
او در تفسیر، مطالب زیادی جعل کرده و یا از تورات و… نقل نموده است و نیز در مورد «صخرة» و«بیت المقدس» و فضیلت آن، روایاتی اسرائیلی نقل کرده است.57 وی به تحریک معاویه و حمایت او، روایاتی درباره فضیلت شام و بر حق بودن اهل آن جعل کرد و منتشر نمود.58
برخی از روایات جعلی کعب الاحبار را شاگردانش بدون سند نقل می کردند، تا آنجا که تابعین گمان کردند که آن روایات را از پیامبر(ص) شنیده اند و لذا برخی از نویسندگان، روایات جعلی کعب را در ردیف موقوف هایی که حکم مرفوع دارند، قرار دادند.59
22 مأمون بن احمدالسلمی
اتهام: وضع احادیث.
دلیل: او علیه محمدبن ادریس شافعی و به نفع ابوحنیفه، جعل حدیث می کرد و به صورت مرفوع از ابوهریره نقل می کرد. این حدیث از اوست: «یکون فی أمّتی رجل یقال له محمدبن ادریس اضرّ علی امّتی من ابلیس و یکون فی أمّتی رجل یقال له أبو حنیفة هو سراج أمّتی».60
و علمای فقه با اینکه می دانستند این حدیث ساختگی است، ولی عنوان«سراج امّت» را در کتابهای فقهی برای ابوحنیفه آوردند؛ و لذا شافعیان هم حدیثی را در مورد پیشوای خود ساختند( أکرموا قریشا فانّ عالمها یملأ طباق الأرض علما) و پیروان مالک هم از قافله عقب نماندند و حدیثی در فضیلت پیشوای خود جعل کردند(یخرج الناس من المشرق الی المغرب فلا یجدون أعلم من عالم أهل المدینة).61
23 محمدبن السائب، ابن بشیر، ابوالنضر(ابوالنصر)، الکلبی النسّابة المفسّر الأخباری(متوفّی146ه)
اتهام: جعل حدیث در حوزه تفسیر.62
دلیل: او یکی از راههای نقل احادیث ابن عباس است و در تفسیر، مشهور است؛ بلکه کسی در تفسیر، طولانی تر و بیشتر از او سخن نرانده است.
برخی گفته اند اجماع بر ترک احادیث او هست و ثقه نیست و احادیث او نوشته نمی شود و برخی او را متهم به جعل کرده اند. ترمذی در صحیح خود از او احادیثی نقل می کند.63
در منابع شیعی، او را از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شمرده اند که کتاب تفسیری داشته، ولی مدح و ذمّی از او نشده است.64
امّا ذهبی در «میزان الاعتدال» به صورت مفصّل، اقوال عامه را در مورد او نقل کرده است و بیان داشته که او حافظه ای قوی داشته که قرآن را در هفت روز حفظ کرده و سپس دچار فراموشی شده و با عنایت آل محمد(ص) بیماری او برطرف شده است.65
نکته: به نظر می رسد علّت مخالفت عامه با او همین ارتباط با ائمّه (ع) بوده است.
24 محمدبن سعید دمشقی
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او همان کسی است که خالدبن یزید می گوید از او شنیدم که می گفت: «اذا کان کلام حسنا لم أر بأسا من ان أجعل له اسنادا».67
او را از مشهوران به جعل در سرزمین شام دانسته اند.68
ترمذی در صحیح خود از این شخص احادیثی نقل کرده است.69
25 سیرة بن عبدربّه الفارسی ثم البصری الترّاس الأکّال
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او برای ترغیب مردم به طاعت خدا، حدیث جعل می کرد و حتّی می گفت برای جعل احادیث، اجر خویش را از خدا می طلبم.70
او نسبت به جعل حدیث اقرار می کرد و صاحب کتاب مفصّلی در فضائل القرآن بود و نیز در مورد فضائل قزوین، چهل حدیث جعل کرد و می گفت من در مورد آن این گونه گمان می کنم.71
26 مقاتل بن سلیمان الأزدی الخراسانی البلخی المفسّر، ابوالحسن(متوفّی150ه)
اتهام: نشر اسرائیلیات در حوزه تفسیر و علوم قرآن؛ دروغگویی.72
روایاتی را از مجاهد و ضحاک در تفسیر نقل کرده، در حالی که آنها را ندیده است. او را از مشهوران به جعل درخراسان دانسته اند.73 او در نزد شیعه و عامه، جاعل شمرده شده است.
دلیل: او از یکی از فرقه های زیدیه به نام«بتریّه» و از پیروان حسین بن صالح بن حی، ملقّب به «ابتر»(که این فرقه به وی نسبت داده شده) بوده است.74 در رجال شیعه او را از اصحاب امامان صادق(ع) و باقر(ع) شمرده اند؛ ولی مدح و ذمّی نسبت به او نکرده اند.75
او به عنوان علوم قرآنی مطالبی را که مطابق کتابهای یهود و نصارا بود، از آنان فرا می گرفت و نقل می کرد. او به مهدی(عباسی) می گفت اگر می خواهی، در مورد جدّت عباس برایت حدیث جعل کنم.76
گاهی ادعاهای عجیبی می کرد و می گفت:«اگر دجّال در سال 150 خروج نکرد، مرا کذّاب بدانید»77 و آنقدر این ادعا را تکرار می کرد که خود او را دجّال نامیدند(کان دجّالا حسودا).78 او گرایش های یهودی نیز داشت.
استاد امین خولی می گوید:
او از کسانی حدیث نقل کرده(مجاهد و ضحّاک) که آنها را ندیده است.79
آثار:
1 احادیث دروغ و اسرائیلیات در حوزه حدیث؛
2 اخبار مربوط به خروج دجّال در سال 150هجری؛80
3 در«روضه کافی» از علی بن ابراهیم از حسن بن محبوب از مقاتل بن سلیمان روایت شده که از امام صادق(ع) درباره طول قامت آدم و حوّا، زمانی که به زمین فرود آمدند، پرسیدم. امام(ع) فرمود: در کتاب علی(ع) چنین یافتم که خدا هنگامی که آدم و همسرش حوّا را به زمین فرو فرستاد، دو پایش در دو طرف صفا قرار داشت و سرش(کمی) پایین تر از افق آسمان.(در این هنگام) آدم از حرارت خورشید که به او می رسید شکایت کرد….81
وقتی انسان به این گونه مطالب در روایات برخورد می کند، نقش مخرّب دروغ پردازان را در حوزه حدیث، کاملا لمس می کند.
27 وهب بن منبه(34ه 110یا116ه)
اتهام: ضعیف است و اسرائیلیات را نقل می کرده است.82
دلایل و شرح حال: گفته اند که او فارسی الاصل(ایرانی) بوده و از جمله کسانی بوده که جدّش را کسری، پادشاه ایران، به یمن فرستاد و در آنجا ماندند و فرزندان زیادی آوردند که در اعراب به نام«الابناء»(ابناءالفرس) مشهور شدند. پدران وهب، دین فارسیان (مجوسی یا زردشتی) داشتند و لذا وهب از مطالب دین زردشت، اطلاعاتی داشت و در محیط یمن نیز مطالبی از آداب یهود و مسیحیّت فرا گرفت و حتی زبان یونانی را آموخت و اطّلاعات زیادی از کتابهای اهل کتاب داشت؛ به طوری که می گفت من هفتاد و دو کتاب الهی را خوانده ام.83
آثار:
الف شاگردانش که از او نقل حدیث کرده اند، عبارتند از:
1 ابوهریره،
2 عبدالله بن عمرو،
3 ابن عباس، و….
ب آثار کتبی او عبارتند از:
1 کتاب«قدر»(جبر)،84
2 کتابی در تاریخ پادشاهان حمیری،85
3 قصص الأخیار(قصص الأبرار)،86
4 کتابی در مغازی.87
1. این حدیث را از معتبرترین احادیث شیعه و سنّی دانسته اند؛ بلکه برخی گفته اند از اظهر مصادیق تواتر لفظی است(ر.ک: أضواء علی السنة المحمّدیة أو دفاع عن الحدیث، محمود ابوریّه، بی تا، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ص320 و 59؛ علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، چاپ سوم، قم، انتشارات اسلامی، 1363ش، ص 93و145).
2. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص299
هر چند امکان دسته بندی کلی عوامل و انگیزه ها وجود نداشت، ولی ترجیح دادیم که عناوین را ریزتر و دقیق تر بیاوریم. البته نمونه های هر مورد، در لابه لای بحث جاعلان، خواهد آمد.
3. رجوع شود به: علم الحدیث، ص95 به بعد؛ أضواء علی السنة المحمّدیة، چاپ پنجم، قم، بی تا، ص121به بعد؛ الغدیر فی الکتاب و السنة والأدب، علامه امینی، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العربی، 1387ه، ص209؛ نخبة الفکر، ابن حجر، ص32(به نقل از درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص94).
4. أضواء علی السنة المحمّدیة، دارالکتاب الاسلامی، ص330
5. ر.ک: الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث، برهان الحلبی، بغداد، مطبعة العانی، بی تا، ص35 478
6. ر.ک: الغدیر، ج5، ص209به بعد.
7. الموضوعات، ابن جوزی، ج2، ص284؛ الکشف الحثیث، ص37
8.همان، ص22؛ همان، ص39؛ میزان الاعتدال، چاپ اول، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، 1382ه، ج1، ص31
از میان بیش از هفتصد جاعل حدیث عامه، در این مقاله، 27 نفر انتخاب شده است.
9. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص126
10. همان، ص189
11. میزان الاعتدال، ذهبی(848ه)، ج1، ص659
12. اللئالی المصنوعة، سیوطی(911ه)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ه، ج1، ص272
13. همان، به نقل از: بدائع الفوائد، ابن قیم، ج4، ص39 40
14. الغدیر، ج5، ص209(به نقل از علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص115).
15. درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص91
16. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص139؛ علم الحدیث، ص116
17. الغدیر، ج5، ص269(به نقل از میزان الاعتدال، ج3، ص187).
18. ر.ک: أضواء علی السنة المحمّدیة، ص194 220
19. همان، ص209
20. همان، ص145؛ درایةالحدیث، ص93
21. همان، ص145
22. علم الحدیث، ص97
23. اللئالی المصنوعة، ج1، ص418
24. علم الحدیث، ص115
25. الغدیر، ج5، ص216(به نقل از میزان الاعتدال، ج1، ص66؛ تاریخ بغداد، ج4، ص207 و ج5، ص34 و…).
26. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص139
27. علم الحدیث، ص115
28. الغدیر، ج5، ص216(به نقل از میزان الاعتدال، ج1، ص70؛ تاریخ بغداد، ج5، ص74).
29. الاتقان، سیوطی، ج2، ص244؛ التهذیب، ص22(به نقل از دائرةالمعارف الاسلامیة، ص350(ماده: تفسیر، به قلم امین خولی).
30. میزان الاعتدال، ج1، ص236
31. معجم رجال الحدیث، آیة اللّه خویی، چاپ چهارم، بیروت، منشورات مدینة العلم، 1409ه، ج3، ص148
32. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص181
33. کشف الظنون، ج2، ص520
34. علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص115(به نقل از: اللئالی المصنوعة، سیوطی؛ أنس المطالب، ابن درویش بیرونی).
35. تهذیب التهذیب، ج4، ص296؛ الغدیر، ج5، ص233
36. ر.ک: أضواء علی السنة المحمّدیة، ص177 و 178؛ عبداللّه بن سبأ، علامه عسکری.
37. الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث، ص204 و 205
38. میزان الاعتدال، ج2، ص256
39.أضواء علی السنة المحمّدیة، ص177و 178(به نقل از: أشهر مشاهیرالاسلام، رفیق الأعظم، ص763؛ فجرالاسلام، احمد امین، ص330، 331 و…).
40. میزان الاعتدال، ج3، ص426
41. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص178 و 179
42. همان، ص159؛ نقش ائمه در احیای دین، علامه عسگری، تهران، موسسه اهل بیت، ج6، ص108؛ فصلنامه پیام حوزه، ش13، ص107
43. همان، ص155 و….
44. البدایة والنهایة، ج2، ص298
45. الطبقات الکبری، ج2، ص272
46. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص144
47. ر.ک: الغدیر، ج5؛ علم الحدیث، ص115 و 116
48. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص303
49. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص161؛ رجال الکشّی، ص94؛ قاموس الرجال، علامه شوشتری.
50. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص303 و 304
51. میزان الاعتدال، ج3، ص93
52. همان، ص133؛ لسان المیزان، ج4، ص235؛ الکشف الحثیث، ص299
53. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص147؛ الاصابة، ابن حجر، ج5، ص323
54. همان، ص181
55. همان، ص153
56. همان، ص158
57. همان، ص167
58. همان، ص170
59. همان، ص174
60. همان، ص121
61. همان، ص122(به نقل از الانتفاء، ابن عبدالبرّ).
62. التهذیب، ص306؛الاتقان، ج2، ص244(به نقل از دائرة المعارف الاسلامیة، ص350 ماده تفسیر، امین خولی).
63. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص318
64. معجم رجال الحدیث، ج16، ص107
65.میزان الاعتدال، ج3، ص556
66. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص138(به نقل از شرح النووی علی صحیح المسلم، ج1، ص32).
67. درایة الحدیث، ص97
68. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص126(به نقل از ابن خلکان، ج2، ص113).
69. همان، ص318
70. علم الحدیث، ص116
71. الکشف الحثیث.
72. میزان الاعتدال، ج4، ص175
73. أضواء علی السنة المحمّدیة، ص126
74. اخبار و آثار ساختگی، هاشم معروف حسنی، به ترجمه حسین صابری، انتشارات آستان قدس رضوی، 1372ش، ص313 و 314
75. معجم رجال الحدیث، ج18، ص311
76. الغدیر، ج5، ص209به بعد.
77. میزان الاعتدال، ج4، ص173
78. همان، ص174
79. دائرةالمعارف الاسلامیة، ص350 و 351(ماده تفسیر، امین خولی).
80. ر.ک: فصلنامه پیام حوزه، ش13، ص108(به نقل از میزان الاعتدال، ج4، ص174).
81. اخبار و آثار ساختگی، ص313 و 314
82. ر.ک: أضواء علی السنة المحمّدیة، ص149، 150 و 157
83. همان.
84. معجم الادباء، یاقوت، ج1،، ص259
85. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج1، ص150
86. کشف الظنون، حاجی خلیفه، ج2، ماده قصص.
87. مقدمه سیره ابن اسحاق، سهیل ذکار، ص8