ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و فرهنگ زمانه (۱)

مقدمه:
شبهه ای که از زمانهای نه چندان دور در محافل علمی مطرح است، این است که قرآن جلوه ای از عصر و زمان نزول به خود گرفته است و در برخی آیات به مسایلی اشاره می کند که نشانگر عصر خاص و مردم جزیرة العرب می باشد. طرح این شبهه این پرسش را به وجود آورده است که مفهوم انعکاس این مطالب در کتابی آسمانی و نازل شده از سوی خداوند، آیا با جاودانگی و جهانی بودن آن سازگار است؟ آیا طرح موضوعات محدود به قوم و زمانی خاص در قرآن موجب محدودیت رسالت نمی گردد؟
به عبارت دیگر اگر کسی بگوید قرآن بازتاب فرهنگ عصر جاهلیت و مردم حجاز است یا یک درجه بالاتر تعالیم قرآن متاثر از عادات و رسوم آن عصر و دستورات آن در پاسخ به مشکلات اجتماعی و انسانی آن زمان بوده، چگونه می تواند با خواسته ها و آمال و نیازهای عصر حاضر مطابقت داشته باشد و چگونه می تواند کتابی جاویدان و جذاب و هدایتگر باشد و از همه مهمتر این مساله چگونه می تواند با وحی بودن قرآن سازگار باشد؟
مباحثی که در این وجیزه آمده در راستای طرح موضوع و پاسخ اشکالات است که به شرح زیر آمده است، در آغاز نمونه هایی از اشکالها با ذکر مثال آورده شده و سپس به واقعیتهای انکار ناپذیر از عصر نزول یاد گردیده و آنگاه به اشکالها پاسخ داده شده است. اما از آنجا که ریشه بنیادی دفع اشکالات و تحلیل علمی و تاریخی شان نزول قرآن به تعیین موضع و جایگاه رسالت، وحی و سنخ تعالیم قرآن و ظرف بیان آن باز می گردد، به سه نظریه مشهور در این زمینه اشاره می شود و ضمن بازگویی کامل هر نظریه، پیامدهای آن نیز بیان می گردد. پذیرفتن هر یک از سه نظریه مبنای دفع شبهات خواهد بود که راقم سطور نظریه نخست یعنی به زبان قوم سخن گفتن قرآن را پذیرفته و از آن دفاع کرده و دو نظریه دیگر را مورد انتقاد قرار داده و اشکالات آن را باز گفته است. اما از آنجا که قسمت نخست نوشته به درازا کشید، طرح سه نظریه و نقد آن را به شماره های آینده مجله موکول می کنیم. فصل اول - نگاهی به مسایل فرهنگی عصر بعثت جلوه های فرهنگی عصر بعثت
یکی از بحثهای جدی و شبهه افکن در دانش تفسیر وجود مسایلی از فرهنگ عصر رسالت در قرآن است. این مسایل جلوه ای از عصر و زمان نزول را نشان می دهد و شبهه ای را القا می کند که آیا این مباحث قرآن متاثر از فرهنگ زمان خویش و منطقه حجاز نیست؟ آیا نشانگر این جهت نیست که قرآن مربوط به عصر خاص و مردم معین است؟ برای توضیح این شبهه، ناچار باید همه نکات و جنبه های آن را مورد توجه قرار داد و مواردی را که شاهد تاثیر پذیری قرآن از فرهنگ را نشان می دهد بازگو کرد، تا روشن شود که تا چه حد این انعکاس بنیادی و در رنگ پذیر کردن دعوت قرآن تاثیر دارد.
آیات شبهه برانگیز بر چند دسته اند، گروهی از آنها فرهنگ و آداب مردم جاهلی را نشان می دهد، گروهی دیگر، نیازها و خواسته های مردم آن عصر را ترسیم می کند و گروهی دیگر نمایانگر ارزشها و دانستنیها و باورهای مردم حجاز هستند. اکنون برای اینکه به جنبه های گوناگون این شبهه ها آشنا شویم یکایک آنها را مطرح می کنیم. 1. انعکاس مسایل اقلیمی و جغرافیایی
قرآن در توصیف بهشت و جهنم به مسایل و اموری پرداخته که بیشتر در سائقه فردی حجازی دلپذیر و فرح انگیز است. کسی که در سرزمین خشک و بی آب و علف زندگی می کند، همواره چشم به آسمان دوخته تا ابری ببارد و زمین را نمناک کند. به همین دلیل کمتر به آب دسترسی دارد، در جستجوی آب زلال و گواراست. سبزه و درخت و باغ و بوستان برایش لذت بخش و دست نیافتنی است، لذا توصیف بهشت برای چنین خواهش و تمنایی به رؤیا و خاطره های دل انگیز می ماند.
«مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه » (محمد/ 15) مثل بهشتی که به پارسایان وعده داده شده چون باغی است که در آن نهرهایی است از آبی که رنگ و بو و طعمش برنگشته و جویهایی از شیر که مزه اش دگرگون نشده است. (1)
«عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا» (انسان/ 6) به یقین ابرار و نیکان ...از چشمه ای که بندگان خدا از آن می نوشند و به دلخواه خویش جاریش می کنند.
«ونادی اصحاب النار اصحاب الجنة ان افیضوا علینا من الماء او ممارزقکم الله » (اعراف/ 50) و دوزخیان بهشتیان را آواز دهند که از آن آب یا از آنچه خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید.
«و ظل ممدود و ماء مسکوب و فاکهة کثیرة » (واقعه/ 32-30) مقربان خدا و سبقت گیرندگان در باغستانهای پرنعمت ...که در سایه ای پایدار و آبی ریزان و میوه ای فراوان به سر می برند.
بی گمان تکیه قرآن در توصیف بهشت به نعماتی چون آبی که رنگ و بویش برنگشته، جویبارهایی که لذت انگیز و فرح بخش است، یا چشمه هایی که بتوانند از آن آب بنوشند و اگر بخواهند جاریش کنند، یا خواهش اهل جهنم از بهشتیان که از آن آب و روزی بدهند، برای کسی مهم و درک کردنی است که مساله حیاتی آب را در زندگی روزمره خود همواره لمس می کند و با آن ست بگریبان است. اما برای کسانی که سراسر اطراف و اکناف آنان را آب فرا گرفته، سبزه و درخت تا بخواهید چشمگیر است، تشنگی و خشکی و عطش بی مفهوم و تا حدی غیر قابل لمس و درک است، و طرح آن چندان مهم و جذاب نمی نمایاند، مثلا شما تصور کنید برای کسانی که در مناطق سرسبز و همیشه بهار مناطق استوایی، مناطق شمالی یا مناطق کوهستانی ایران زندگی می کنند، واقعا توصیف رودهای پرآب و درختای سرسبز تا چه حد فرح انگیز است؟ بی گمان این توصیفات آن جاذبه ای که برای یک صحرانشین دور از آب و سبزه در منطقه ای گرمسیر و خشک و سوزان دارد برای افراد دیگر ندارد.
همچنین توصیفاتی از این قبیل در آیات دیگر درباره بهشت و زیبایی های آن وجود دارد. مثلا در قرآن بیش از 51 بار این تعبیر آمده است: «جنات تجری من تحتها الانهار»، بهشت مانند باغهایی است که در کنار آنها نهرهایی عبور می کنند.
به همین دلیل گفته اند: بهشت قرآن با فرهنگ و هاضمه و جاذبه مردم جزیرة العرب تناسب دارد. این معنا آنجا روشن تر می شود که از میوه هایی از این بهشت یاد می شود که در آن مناطق یافت می شده، مانند انگور، خرما، عناب، زیتون، انجیر نه میوه هایی که مربوط به مناطق دیگر است مانند گیلاس و آلبالو و آناناس و پرتقال و لیمو و دهها میوه مناطق معتدل و سردسیر. 2. شراب در توصیفات بهشت موعود
تاکید و توصیف قرآن از شراب در سوره های مختلف با همه خصوصیاتش برای اهل بهشت موعود، دقیقا با فرهنگ مردم حجاز متناسب است که در ادبیات، شعر و زندگی روزمره خود به آن اهمیت فراوان داده، از آن یاد می کرده اند. گاه شعرها می گوید تا رنگ یاقوتی و سکر شراب و بکر بودن آن را برای مخاطبان خود توصیف کند. حال قرآن دقیقا برای مردم عرب که در فرهنگ ادبی و اجتماعی خود با شراب خو گرفته است، از بهشتی سخن می گوید که در آن نهرهای شراب است:
«من خمر لذة للشاربین » (محمد/ 15) و رودهایی از باده ای که برای نوشندگان لذتی است، شرابی که پاک و لذت بخش است.
«و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (انسان (دهر)/ 21) و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند.
«یسقون من رحیق مختوم، ختامه مسک » (مطففین/ 26-25) از باده ای مهر شده نوشانیده شوند. باده ای که مهر آن مشک است.
«فی جنات نعیم علی سرر متقابلین، یطاف علیهم بکاس من معین بیضاء لذة للشاربین لا فیها غول ولا هم عنهاینزفون » (صافات/ 47-43) در باغهای پرنعمت، بر سریرها در برابر یکدیگر، با جامی از باده ناب پیرامونشان به گردش در می آیند. باده ای که خت سپید است و نوشندگان را لذتی خاص به دست می دهد.
چنین توصیفهایی از خمر و شراب برای اهل بهشت با آن دستورات در حرمت خمر در کتاب مقدس و آسمانی چون قرآن اندکی تعجب برانگیز است، اما در عین حال برای بهشت موعود و آینده انسانها دقیقا از همان چیزی استفاده می شود که در زندگی آنان مطلوب است. (2) 3. توصیف آسایش و استراحت در بهشت
از نکات جالبی که در قرآن در توصیف بهشت آمده و با فرهنگ و ادبیات آن مردم متناسب بوده، توصیف شکل نشستن و برخاستن و لمیدن و آسایش کردن است که در مجالس اعیان و اشراف و رؤسای قبایل عرب مرسوم و متعارف بوده که مردم بادیه نشین و دست به دهان و فقیر همواره در آرزوی رسیدن به آن بودند و در ذهن و خیال خود چنان جایگاهی را آرزو می کردند:
«متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان » (الرحمن/ 76) بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زده اند.
«متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنی الجنتین دان » (الرحمن/ 54) بر بسترهایی که آستر آنها از ابریشم درشت بافت است تکیه می زنند و چیدن میوه آن دو باغ به آسانی در دسترس است.
«عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق و حلوا اساور من فضة و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (دهر/ 21-18) در بهشت جامه پوشان ابریشمی سبز رنگ و دیبای ستبر در بردارند و با دستبندهای سیمین در خدمت اند و باده های پاک می نوشانند.
این توصیفات شاید در مقایسه با کاخها و بوستانهای مناطق دیگر حیرت انگیز و استثنایی نبوده، اما برای اعراب منطقه حجاز که شکوه و جلال کاخهای ایران و روم و ثروتمندان آن را ندیده، بی گمان جذاب و دل انگیز بوده، لذا قرآن از نعمتهای مانوس همان منطقه استفاده کرده و برای توصیف بهشت از این نمونه ها بهره برده است. 4. زن و حور العین در بهشت
این حکایت درباره زن و حور العین در بهشت نیز تکرار می شود و در آیات بسیاری دیدار زنان زیبا و پاک، دلبرانی فروهشته که هیچ جن و انسی به آنها دسترسی پیدا نکرده، دخترانی چشم درشت و خیره کننده را وعده می دهد و به زندگی سخت و ملال آور آنان رونق می بخشد:
«و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجری من تحتها الانهار...و لهم فیها ازواج مطهرة...» (بقره/ 25) وکسانی که ایمان آورده اند وکارهای شایسته انجام داده اند مژده ده که ایشان را باغهایی خواهد داد که از زیر درختان آنها جویها روان است ... ودر آنجا همسرانی پاکیزه خواهند داشت.
«فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان ... کانهن الیاقوت و المرجان » (الرحمن/ 56 و 58) در آن باغها دلبرانی فروهشته نگاهند که دست هیچ انسی و جنی پیش از ایشان به آنها نرسیده است... گویی که آنها یاقوت و مرجانند.
«و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون » (واقعه/ 23-22) در آن بهشت حوران چشم درشت مانند لؤلؤ نهان میان صدف وجود دارند.
«متکئین علی سرر مصفوفه و زوجناهم بحور عین » (طور/ 20) بر تختهایی ردیف هم تکیه زده اند و حوران درشت چشم را همسر آنان گرداندیم.
این توصیفها با ادبیات و فرهنگ شعری چنین مردمی سازگاری دارد و تعبیراتی از این قبیل در قرآن فراوان به چشم می خورد. 5. تشبیهات و تمثیلات قرآن
تشبیهات و تمثیلات قرآن با فرهنگ عرب حجازی مرتبط است. در فرهنگ عرب حجازی آب جایگاه ویژه ای دارد و بهترین آب هم باران است، به همین دلیل آن را غیث (یاری کردن) می نامند. وقتی باران می آید می گویند: غاث الله العباد خدا بندگان را یاری نمود که باران نازل کرد. (3)
قرآن می گوید «و ان یستغیثو یغاثوا بماء کالمهل »(کهف/29) و اگر فریاد رسی جویند به آبی چون مس گداخته داده می شود.
در خواست آب و پاسخ آن با تعبیر غیث و استغاثه آمده است. در قرآن 63 بار لفظ ماء آمده و بیشتر آن در تمثیلات و تشبیهات است. البته اگر تعبیرات دیگر چون باران، سراب، سیلاب، نهرها و دیگر واژه های مرتبط با آن را در نظر بگیریم به دهها مورد می رسد در نتیجه متوجه می شویم که مساله آب چقدر در فرهنگ عرب اهمیت داشته و قرآن متناسب با فرهنگ و تمایلات و خلاصه و رد و ذکر اهل ادب و هنر و مطابق با خواسته جاهلیت سخن گفته است، و به مناسبتهای مختلف این تشبیهات را به کار برده و از روانشناسی و آرزوهای مردم نهایت استفاده را برده است.
به همین دلیل برای تبیین مسایل مهمی چون حیات دنیا، فرجام کفار، توسل به غیر خدا، ارزشمندی کارها و تعیین حق و باطل و ارزش اعمال کافران و مقایسه میان مؤمنان و کفار در قیامت آنها را به آب تشبیه می کند.
«انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاکل الناس و الانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها...» (یونس/24) در حقیقت مثل زندگی دنیا بسان آبی است که آن را از آسمان فرو ریختیم، پس گیاهان در روی زمین - از آنچه مردم و دامها می خورند - با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایه خود را برگرفت.
«والذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشی ء الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه » (رعد/14) و کسانی که جز او را می خوانند، هیچ جوابی به آنان نمی دهند، مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آب بگشاید تا آب به دهانش برسد در حالی که آب به دهان او نخواهد رسید.
«انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها» (رعد/17) خدا کسی است که از آسمان آبی فرو فرستاد، پس رودخانه هایی به اندازه خودشان روان شدند.
«والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الضمآن ماء» (نور/39) و کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی می پندارد.
«مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء ... کمن هو خالد فی النار و سقوا ماء حمیما» (محمد/5) مثل بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده چون باغی است که در آن نهرهایی است از آبی... [آیا چنین نعمتی مساوی است با] کسی که جاودانه در آتش است و آبی جوشان به خوردشان داده می شود...
سایه و بادهای خنک از جمله تشبیهات مناسب با جغرافیا و فرهنگ عرب حجازی می باشد. برای یک صحرانشین در گرمای سوزان موضوع سایه آن هم سایه با دوام بسیار مهم است، خصوصا اگر در کنارش آبی و آبشاری، و وزش نسیمی باشد:
«و ظل ممدود و ماء مسکوب » (واقعه/31-30)
جالب است که مساله ارزش گذاریها هم در عرب با مساله آب و آب دادن مطرح می شود و قرآن این مساله را نفی می کند.
«اجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الآخر» (توبه/19) آیا سیراب کردن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام همانند کار کسی پنداشته اید که بخدا و روز بازپسین ایمان آورده...
این تشبیهات در مقوله مفاهیم و توصیف نعمتهای خداوند متناسب با هاضمه و کشش مردم جزیرة العرب بسیار است. گفتیم آب برای آنها مهم است و باران یکی از نمودهای این آب می باشد. باران برای محیط های خشک مبدء آب و همه چیز به آمدن آن بستگی دارد. از آب خوردن گرفته تا کشاورزی و سرسبزی و نشاط روحی. اینجاست که تشبیهات قرآن در موضوعات مختلف به باران انجام می گیرد و موارد آن بسیار است. (یونس/24، رعد/12، بقره/164، انفال/11، نحل/10، طه/53، حج/63، نمل/6) و جالب تر از همه گاه عذابها را با بارانهای سیل آسا و صاعقه وار و تخریب کننده ای تشبیه می کند که برای آن محیط کاملا مانوس و شناخته شده است:
«او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق » (بقره/19) یا چون کسانی که در معرض رگباری از آسمان قرار گرفته که در آن تاریکیها و رعد و برق است.
«و ان یروا کسفا من السماء ساقطا یقولوا سحاب مرکوم » (طور/44) و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند می گویند ابری متراکم است.
اگر بخواهیم اهمیت مساله را در ارتباط با فرهنگ مردم حجاز بهتر درک کنیم، باید به دیوان عرب یعنی اشعار فراوان عصر بعثت مراجعه کنیم که در آن چقدر مساله آب، باران، سیل از قول شاعران معروف آن زمان در زبانها مطرح بوده و چقدر مردم با این تشبیهات و مفاهیم سر و کار داشته اند. (4) به همین دلیل است که گفته می شود قرآن با فرهنگ زمان و محیط اقلیمی مخاطبان خود سخن گفته است. 6. انعکاس آداب و رسوم در قرآن
قرآن به عقاید و آداب و رسوم مردم آن دوران توجه می کند. گر چه روش قرآن در این موارد این است که عقاید صحیح را تایید و عقاید باطل را رد یا اصلاح کند، اما به هر جهت همان شبهه و اشکال مطرح است که قرآن به این امور توجه فراوان داشته و مسایل آن مناطق را بازگو کرده است. مثلا درباره سحر و کهانت آیات فراوانی نازل شده است، خصوصا از آن لحاظ که کار پیامبر را سحر دانسته اند:
«قال الذین کفروا للحق لما جاءهم هذا سحر مبین » (احقاف/7) آنان که چون حقیقت به سویشان آمد منکر آن شدند و گفتند این سحری آشکار است.
«افسحر هذا ام انتم لا تبصرون » (طور/15) آیا این سحر است یا شما درست نمی بینید؟
همچنین داستانهایی درباره پیامبرانی چون حضرت موسی علیه السلام را نقل می کند که با کار سحره و پند آموزی از فرجام آنها و در حقیقت متناسب با عقاید و فرهنگ آنان ارتباط دارد یا ملائکه می آیند تا کار سحره را باطل کنند.
«یعلمون الناس السحر و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت » (بقره/102) آن افراد به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و آنچه بر آن دو فرشته فرو فرستاده شده بود.
خلاصه قرآن بیش از 54 بار ماده سحر را در جنبه های مختلف نام می برد و این نشان می دهد که در فرهنگ آن عصر مساله سحر و کهانت چقدر رواج داشته است.
این مساله در مورد طرح ملائکه در قرآن نیز صادق است. البته برخی آیات در مورد ملائکه مربوط به کارهای ملائکه و قضایایی است که آنان در گذشته و در ارتباط با پیامبران داشته اند و این امر طبیعی و نقل آن بی اشکال است، اما آیاتی وجود دارد که به عقاید عرب نسبت به ملائکه مربوط می شود، مانند:
«وجعلوا الملائکه الذین هم عباد الرحمان اناثا» (زخرف/19) «ان الذین لا یؤمنون بالآخرة لیسمون الملائکة تسمیة الانثی » (نجم/27) «افاصفاکم ربکم بالبنین و اتخذ من الملائکة اناثا» (اسراء/40)
قرآن اینقدر اصرار دارد بگوید که اعراب جاهلی ملائکه را (مؤنث) دختران خدا می دانند، اما حال این عقیده چه قدر اهمیت دارد و چقدر برای اعصار بعدی تاثیر اعتقادی و عملی دارد، بحثی است که فقط در رابطه با انعکاس فرهنگ مردم آن زمان قابل توجیه است. خداوند گاه توصیفهایی را درباره ملائکه می کند که قابل توجه است و باید به حساب اخبار غیبی قرآن گذاشت:
«الحمد لله فاطر السموات و الارض جاعل الملائکة رسلا اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع » (فاطر/1) سپاس خدای را که پدید آورنده آسمان و زمین است. فرشتگان را که دارای بالهای دوگانه وسه گانه و چهار گانه اند، پیام آورنده قرار داده است.
«و تری الملائکه حافین حول العرش یسبحون بحمد ربهم » (زمر/75) و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش به ستایش پروردگار خود تسبیح می گویند.
«تعرج الملائکة و الروح فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة » (معارج/4) فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند.
و البته گاه درباره برخی فعالیتهای خاص ملائکه در تدبیر این عالم سخن می گوید که آنها را هم نیز باید به حساب غیبگوییهای قرآن گذاشت، مانند میراندن، مؤکل جهنم بودن، عذاب دادن، موکل بهشت بودن، فرستادن باران، امدادهای غیبی در جنگ، سجده کردن بر آدم. که مجموعا این دو دسته را عقاید کلی هستند و برای آگاهی از جهان بینی الهی طرح شده اند.
این مساله در توصیف جن به شکل گسترده و شگفت انگیز صادق است. آیات بسیاری در مورد جن و کارهایش آمده است. حتی سوره ای به نام جن و ایمان آوردن آنها نازل شده است. انعکاس مسایلی که عرب آن روز با آن سر و کار داشته و عقایدی را ابراز کرده در قرآن مورد بحث و اشکال نیست. آنچه مورد توجه است اشاره به عقاید بسی گسترده مردم عرب درباره جن در زمینه های مختلف است مانند:
«و جعلوا لله شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم » (انعام/100) برای خدا شریکانی از جن قرار دادند با اینکه خدا آنها را خلق کرده است. و برای او بی هیچ دانشی پسران و دخترانی تراشیدند.
«و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا» (جن/6) و مردانی از انسانها به جن پناه می بردند و بر سرکشی آنها می افزودند.
آیات بسیاری در شرح وقایع جن آمده است. که نکته مهم این قسمت از آیات آنجاست که به مسایل فکری و ذهنی مردم آن عصر اشاره می کند. به قول دکتر جواد علی در کتاب «المفصل فی تاریخ العرب » (5) مساله جن، کهانت، ملائکه، از عقاید بسیار رایج و مورد توجه عرب جاهلی بوده است. از جن می ترسیده ، به او متوسل می شده، کارهایی را به او نسبت می داده که فاعل آن مشخص نبوده و یا می خواسته مشخص نشود.
در این صورت قرآن مسؤول است که این عقاید را برای آیندگان و محیط های بزرگ فرهنگی تصحیح کند اگر چه «نسی ء» و عقب انداختن هر سال از ماههای قمری (6) و یا مساله جن برایشان مطرح نیست یا مشکل ذهنی در این مساله ندارند که مثلا ملائکه دختر خدا هستند یا نیستند و برای آنان فایده ای ندارد که بدانند جن و انس بر خدا دروغ می بندد یا نمی بندد، اما با این وجود قرآن مطرح می کند:
«و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن علی الله کذبا» (جن/5) و ما پنداشته بودیم که انس و جن هرگز به خدا دروغ نمی بندند.
تنها توجیه این است که این مسایل مشکلات آن عصر و عقاید صحیح یا سخیف مردم آن منطقه بوده است. 7. مبارزه قرآن با عادات و رسوم عصر حجاز
قرآن برخی عادات جاهلیت را بیان و کارهای مردم آن عصر را توصیف می کند. قرآن در این موارد به مبارزه بر خواسته و اعمال زشت آنان را از قبیل: ظهار، لعان، ایلاء، نسی ء، زنده بگور کردن دختران، ربا، لخت شدن به هنگام طواف، زنا و فحشا، تجارت با کنیزکان و به فحشا کشانیدن آنان، و... را نکوهش کرده است.
این مساله در قسمتی دیگر نیز قابل توجه است. در جاهایی که قرآن کریم برخی از این رفتارها مانند حج و تحریم جنگ در ماههای حرام را دستکاری و آنها را نگهداری می کند و برخی مانند: تعدد زوجات، سه طلاقه کردن زن، محروم کردن زن از برخی حقوق مانند ارث، شهادت، قضاوت (بنابر نظریه مشهور) را تا حدی کنترل می کند.
خوب این مسایل مسلما بازتاب محیط جزیرة العرب است و اگرچه در جاهای دیگر برخی از این مسایل وجود داشت، اما در جزیرة العرب قرن هفتم میلادی بیشتر وجود داشت و بی گمان در قرآن در جایی دیگر نازل می شد، شاید بسیاری از این مسایل که در قرآن منعکس و مطرح است مطرح نمی شد و برعکس عادات و رسوم و مسایل آن مناطق منعکس می شد. 8. واژه ها و اصطلاحات برخواسته از افکار مردم حجاز
همانطوری که قرآن در مورد عقاید جاهلیت از قبیل سحر، کهانت، زخم چشم، نفاثات و ... بی توجه نبوده و آنها را مطرح کرده است، از اصطلاحات و فرهنگ لغات عصر جاهلیت نیز استفاده کرده و در پیامهای ارشادی و هدایتی خود آنها را به گونه ای جای داده است.
این لغات گاهی در حد انتقال مفاهیم و واژگان متداول مردم است که در این صورت زبان قوم و لغت محاوره است. و گاه صرفا برخاسته از فرهنگ و عقاید و باورهای عرب جاهلی است که در پیامها، تشبیهات و تمثیلات خود آورده و جای بحث و سؤال را فراهم ساخته است. مانند واژه و کلماتی که درباره شیطان آمده است:
«رؤس الشیاطین » (صافات/65) «خطوات الشیطان » (بقره/ 168 و 208) «اذا مسهم طائف من الشیطان » (اعراف/201) «یتخبطه الشیطان » (بقره/275) «استهوته الشیاطین » (انعام/71) «مسنی الشیطان » (ص/41) «اخوان الشیاطین » (اسراء/27) «تنزلت به الشیاطین » (شعراء/21) «ینزغنک من الشیطان » (اعراف/200، فصلت/36) یا برخی واژه هایی که نشان می دهد فرهنگ آن عصر بوده، مانند «عصم الکوافر» (ممتحنه/10) «نصب یوفضون » (معارج/43) «لا یمسهم فیها نصب » (حجر/48) «قاب قوسین » (نجم/9) «سوط عذاب » (فجر/13).
و دهها مورد دیگر که نشان می دهد که اگر در شعر شعرای نامی عصر جاهلیت این واژه ها رایج بوده و بکار برده شده در قرآن چنین عمل گردیده تا جایی که مفسری مانند ابن عباس برای فهم قرآن می گوید به دیوان عرب یعنی اشعار آنان مراجعه کنید. (7) 9. انعکاس دانستنیهای عصر جاهلی
انعکاس باورها و دانستنیهای عصر جاهلیت در قرآن از نکات بسیار قابل تامل و جنجالی است. دانستنیهایی که جز و علوم و معلومات مردم زمان بوده و مردم درباره پدیده های جهان، خلقت آسمان و زمین، چگونگی حرکت خورشید، ماه و زمین و حرکت افلاک اعتقاد داشته اند.
در اینجا به مواردی چند از آنها اشاره می شود:
1 - اعتقاد به اعمال و رفتاری که به جن و شیطان نسبت داده شده و با دانشهای روز قابل سازش نیست، از قبیل:
شیطان انسانها را در بیابانها گمراه می کند (انعام/71)، شیطان افراد را دیوانه می کند (بقره/275)، شیطان با انسان تماس می گیرد (اعراف/ 201) قرآن در این موارد و موارد دیگر به مناسبت ذکر مثال یا تشبیهی به این باورها و اعتقادات اشاره کرده است.
2 - پذیرفتن علوم و دانشهای آن عصر مانند نظریه هیئت بطلمیوسی و طب جالینوسی از قبیل طبقه طبقه بودن آسمان (ملک/3 و نوح/15) وجود آسمانهای هفت گانه (بقره/29، مؤمنون/86، فصلت/92 و نوح/15) تقسیمات هفت گانه زمین (طلاق/65، اسراء/44) حرکت خورشید و ایستایی زمین (بقره/258) غروب خورشید در چاه (کهف/86) امکان افتادن آسمان بر روی زمین (حج/ 65) آفرینش زمین و آسمان در شش روز (اعراف/54، یونس/3) اعتقاد به اینکه انسان از منی ساخته می شود که از پشت کمر و سینه بیرون می آید (طارق/6) یا تاکید بر اموری که دانش امروز آنها را به شکل گذشته مورد تردید قرار داده است.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان (8) در ذیل این آیه شریفه: «الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن » (طلاق/12) خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آن هفت زمین را آفرید، در باره تعداد زمین می نویسد:
سخن از هفت آسمان و هفت زمین به چه معنا است؟ ابن عباس و بعضی مفسرین هفت زمین را به هفت قسمت مجاور یکدیگر تفسیر کرده اند. بعضی گمان می کنند هفت طبقه روی یکدیگر قرار دارند، مانند طبقه خاک سطح ظاهر زمین و طبقه نمناک و شن و امثال آن.
علامه شعرانی در تعلیقه اش بر مجمع می نویسد: قول ابن عباس به حق و حقیقت نزدیک تر است. زیرا خداوند متعال به آنچه در آن عصر می شناخته اند و جزو علوم آن زمان بوده استدلال کرده است. در عصر رسالت معروف در نظر مردم این بوده که سموات بر هفت مورد می باشد و زمین بر هفت اقلیم است و این اقلیم ها طبقاتی نیستند که هر طبقه بر روی طبقه ای دیگر باشد. بلکه تقسیم خود زمین بر هفت قسمت بوده است. (9)
در این صورت قرآن کریم به آنچه آنان باور داشته و قبول کرده اند استدلال می کند و در ابعاد هدایتی از این دیدگاه علمی سود می جوید. پیش بینی های هواشناسی و جنین شناسی و وضعیت کودک (لقمان/34) یا پذیرفتن نظریه فیکیسم در خلقت انسان از جمله اموری است که قرآن بر آن تاکید دارد اما دانش امروز آن را به شکل گذشته مورد تردید قرار داده است.
3 - برخورد خاص نسبت به زن و تایید نوعی مرد سالاری (نساء/34) تنقیص زن (نجم/24) ویژگیهایی از زن که مدیریت و توانایی مسؤولیت سنگین او را مورد سؤال قرار می دهد، مانند اهتمام فوق العاده زنان به آرایش و وابستگی به زر و زیور (زخرف/18) محروم شدن زن از برخی حقوق مانند ارث، (نساء/11) شهادت (بقره/282) دیه نامساوی (بقره/17) تنبیه بدنی زن (نساء/34) و تصدیق حکم تعدد زوجات که در شرایط فعلی انجام آن دشوار و با عدالت خانوادگی ناسازگار می آید (نساء/3) و اختیار دادن طلاق به مرد.
4 - پذیرفتن عادات و رسوم موجود در عصر بعثت مانند: برده داری (نحل/75) پذیرفتن احکامی از آن مانند عتق رقبه (توبه/60) از دیگر مسایلی است که منعکس کننده خصوصیت قومی و اقلیمی است. 10. قسم و نفرین در قرآن
اعراب برای تایید و تثبیت نظریه و عقیده یا گزارش و خبری از قسم استفاده می کردند. وقتی زورشان نمی رسید نفرین می کردند، با تندی و پرخاش مخاطب خود را دعوت به سکوت می کردند. اتفاقا می بینیم این حرکت و روش در قرآن انجام گرفته و قرآن در 24 سوره در آغاز از قسم استفاده می کند. این قسم ها اغراض گوناگونی داشته، اما مهمترین نکته آنها در باب سوگندها تاکید و تثبیت مطلب است، اغراض دیگر قرآن عبارتند از:
الف - رفع اتهام (حاقه/41-38)
ب - آماده کردن مخاطب برای شنیدن سخنی مهم (شمس/10-1)
ج - بیرون آوردن مخاطب از تردید (مرسلات/7-1)
د - بسیار مهم جلوه دادن مورد قسم. (طور/8-1، دخان/3-1)
این شیوه در سوره های مکی قرآن بیشتر جلب توجه می کند و فضای اجتماعی و برخوردهای احتجاج طلبانه آن بیشتر است. در چنین فضایی مساله نفرین کردن مطرح می شود، مانند:
«قتل الانسان ما اکفره » (عبس/17) «تبت یدا ابی لهب » (لهب/1) «قتل الخراصون » (ذاریات/10) «قتل اصحاب الاخدود» (بروج/4) یا با تعبیرهایی چون کلا با عتاب و تندی مخاطبان خود را دعوت به سکوت می کند:
«کلا سنکتب ما یقول » (مریم/79) «کلا انها کلمة هو قائلها» (مؤمنون/100) «کلا لینبذن فی الحطمة » (همزه/4) و مواردی از این قبیل که شیوه سخن مردم آن عصر است، فراوان در قرآن به چشم می خورد. واقعیتهای انکار ناپذیر
تحلیلی معرفت شناسانه از قرآن ما را به واقعیتهای انکار ناپذیر رهنمون می سازد. ویژگیهایی از قرآن را می شناساند که از نظر هیچ مسلمان آگاه و دانشمند خبیری پنهان نیست. کسی درباره آن تردیدی ندارد و همه اهل قرآن به آن واقف هستند، نکته مهم در این واقعیتها، شکل استنتاج و چگونگی برداشت از آنهاست. 1. ارتباط تنگاتنگ کلام خدا با کلام بشر
بی گمان معانی و حقایق از سوی خدا نازل شده و الفاظ و معانی به طریق وحی رسیده، اما از حروف و کلماتی استفاده شده که جنبه بشری دارد. از قواعد ادب، فنون بلاغتی بهره برده شده که دیگران استفاده کرده اند. همان واژه ها و چینش ها و ترتیب و تنظیم هایی که بشر رعایت می کند، در قرآن به کار رفته و رعایت شده است.
ظاهرا این پدیده تردید ناپذیر و برای القای به مردم و تفهیم سخن گریز ناپذیر است و هر پیامبری ناچار است مقصود خود را در قالب کلماتی بریزد که در میان آن مردم رواج دارد. اگر بناست این واژه ها وسیله انتقال معانی باشد، هیچ انسانی نمی تواند بدون الفاظ متداول مردم عصر خود مفاهیم و معانی را به دیگران منتقل کند. تنها فرقی که می تواند میان سخن گفتن و به کار بردن قالبها در انتقال معانی وجود داشته باشد درجه سخن و بلندی و کوتاهی معانی آن است نه ماهیت و جوهره الفاظ. باز برای القای پیام به مخاطبان چاره ای نیست جز آنکه معانی بلند در قالب الفاظی ریخته شود که بشر با آنها مانوس است، و ذهن انسانها با آن مفاهیم رابطه برقرار می کند. به همین دلیل قرآن گاهی عین کلمات مخاطبان خود را نقل می کند. آن را تایید یا تصحیح می کند و یا با سکوت از کنار آن رد می شود یا کلا آن را رد می کند.
قرآن در سوره مدثر اندیشه و سخن ولیدبن مغیره را نقل می کند:
«انه فکر و قدر فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر ثم نظر ثم عبس و بسر ثم ادبر و استکبر فقال ان هذا الا سحر یؤثر ان هذا الا قول البشر» (25-18)
ولید دشمن سرسخت پیامبر و شاعر و داستانسرای قریش است. کسی است که عرب آن روز به سخن او نهایت توجه را دارد و به داوری او نسبت به قرآن اهمیت می دهد. قرآن سخن او را نقل می کند، قالب کلمات، سجع و قافیه و نظم و آهنگ ها به گونه ای است که بتواند فضای فکری و جهتگیری او را نشان دهد:
او فکر کرد و چاره اندیشید!
پس مرگ بر او باد، چه چاره اندیشید؟
پس نظر افکند!
آنگاه چهره در هم کشید و روی ترش کرد.
آنگاه پشت نمود و تکبر کرد.
آنگاه گفت: این نیست مگر سحر مؤثر.
این نیست مگر کلام بشر!
به زودی در افکنیمش به سقر (10)
گاهی از این هم بالاتر گفتگو و جدال میان مؤمنان و کافران، مستکبران و مستضعفان را نقل می کند. در نقل قصه ها این مساله نمایان تر است، زیرا برای ذکر حوادث ناچار است از سخنان، رفتار و خصوصیات تاریخی و اجتماعی آنان یاد کند و این امر موجب آن می شود که از الفاظ متدوال مردم عصر استفاده کند وگرنه مفهوم نخواهد بود. به همین دلیل قرآن در موارد بسیاری پرسشهای آنان را نقل می کند:
«یسئلونک عن الاهله » (بقره/ 189) «یسئلونک ماذا ینفقون » (بقره/ 215) «یسئلونک عن الشهر الحرام » (بقره/ 217) «یسئلونک عن الخمر و المیسر» (بقره/ 219) «یسئلونک عن الیتامی » (بقره/ 220) «یسئلونک عن الساعة » (اعراف/ 187) و دهها سؤال دیگر از طیبات، حیض، انفاق، روح، ذی القرنین، کوهها (جبال) انفال یا با الفاظ استفتاء (نساء/ 127، 176).
بی گمان این پرسشها سخن مردم عصر است، طبعا طرح مسایل، گفتگوها، انعکاسی است از افکار، آرزوها، جدالها، خواسته های انسانی آنان. و به همین دلیل قرآن بیانگر شرایط محیط و جغرافیا و فرهنگ آنهاست. و این واقعیت غیر قابل انکار می باشد. 2. زبان قرآن
اگر از مساله بکارگیری الفاظ بشری در کتاب الهی بگذریم و ارتباط تنگاتنگ کلام خدا با الفاظ بشری را از نظر دور نداریم نکته دیگر، مساله زبان است. اینکه قرآن به زبان عربی آمده و تورات به زبان عبری و انجیل به زبان آرامی و بعدها به زبان یونانی و عبری و لاتینی و زبانهای دیگر تبدیل شده ناشی از مخاطبان وحی بوده است. وگرنه برای خداوند عربیت و عبریت و زبان آرامی خصوصیتی ندارد. این پیامبران بوده اند که از بطن مردم خود بروز و ظهور کرده اند و با زبان طبیعی مردم مطالب دیر فهم و عمیق و غیبی را بیان کرده اند.
از سوی دیگر، درک واقعیتهای تاریخی عصر نزول در این هم خلاصه نمی شود. قرآن در هنگام و موقعیت جغرافیایی خاصی نازل شده که از این جهت ممتاز بوده است. اقوام و مذاهب گوناگونی وجود داشتند. مردم مکه و مدینه با زبانها و گویشهای متفاوتی سخن می گفته اند، از قبایل بدوی عرب گرفته تا یهودیان و نصارایی که در اصل از مناطق دیگر به آن منطقه کوچ کرده و با فرهنگ و پیشینه تاریخی و عادات و رسومی زندگی می کردند. با واژه هایی انس داشتند و تعبیرهای مخصوصی را در زمینه مسایل دینی و غیبی و امور اعتقادی بکار می گرفتند. بنابراین قرآن در خلاء نازل نشده و بدون توجه به شناخت واژه ها و کلمات و بدون رعایت تفهیم و تفاهم مطالب را ادا نکرده است. شهر مکه مرکز تلاقی جهانگردان بازرگان و قبایل گوناگونی بوده است که مردمش عقاید و فرهنگهای گوناگون داشتند. به این دلیل است که می بینیم واژه های دخیل در قرآن فراوان به کار می رود، چه از زبان فارسی و حبشی و رومی و سریانی یا گویشهای محلی و منطقه ای حجاز (11) ،چون منزلگاه قرآن چنین اقتضایی دارد و در خطاب به چنین جماعتهایی سخن گفته است. مثلا مردم حبشه و یمن که از خدا تعبیر به رحمان می کرده اند (12) و گروهی از آنان در شهر مکه بوده اند، قرآن عمدا در موارد بسیاری به جای دیگر اسماء خداوند از کلمه رحمن استفاده می کند. سوره مریم را ملاحظه کنید بیشترین تکیه اش بر واژه رحمان است که یازده بار تکرار می کند و یا در جایی دیگر خداوند تاکید می کند:
«قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی » (اسراء/ 110) رحمن و غیررحمن یکی است خدارابخوانید یارحمان رابخوانید،هرکدام رابخوانید،برای او نامهای نیکوتر است.
به همین دلیل جعفربن ابی طالب به هنگام هجرت به حبشه و ملاقات بانجاشی پادشاه آن دیار به علت مانوس بودن لفظ رحمن سوره مریم را می خواند و با شنیدن این آیات آنچنان منقلب می شود که در میان جمعیت گریه می کند و اعتراف می نماید سخنان قرآن از سوی خدا نازل شده است. (13) این حرکت قرآن صرفا برای برقراری ارتباط و به کار گرفتن واژه هایی است که برای طوائف گوناگون ساکن منطقه حجاز مانوس است. این حقیقت را در قصه ها، مثلها، قسم های قرآن مشاهده می کنیم و انس مردم را با کلمات و ترکیب های قرآن لمس می کنیم.
البته در این باره باز سخن خواهیم داشت و مواردی دیگر را به عنوان شاهد ذکر می کنیم. 3. اسباب نزول
یکی دیگر از واقعیتهای انکار ناپذیر اسباب نزول است. بی گمان جاودانگی قرآن به این مفهوم نیست که پیامهای وحی هیچگونه رابطه ای باواقعیتهای عصر خود ندارد و این کتاب آسمانی مجرد از ذهن و اندیشه جامعه مورد خطاب، مسایل را بیان کرده است. اگر گفته می شود قرآن برای همه عصرها و نسلهاست، معنایش این نیست که بدون انعکاس علل و عوامل و بی توجه به نیازها و شرایط عصر رسالت، آمده و در این کتاب هرگز آیه ای ناظر به حادثه ای و حکمی بیان نشده و باید همه پیامهای خداوند کلی باشد. خیر، قرآن کریم در میان 114 سوره و 6236 آیه ای که دارد مسایل گوناگونی را بیان کرده و بخشی از آنها ناظر به مسایل خاص آن دوران و پرسشهایی بوده که مردم عصر پیامبر با آن سر و کار داشته اند.
در این زمینه گفته شده حدود 460 حادثه کوچک و بزرگ عامل و سبب نزول بوده (14) و البته مسایل کلی با جنبه های هدایتی و تربیتی برای تمام جوامع بشری هم دارد.
وانگهی در همین دسته از آیات باز خصوصیاتی را نشان می دهد که آموزنده می باشد. مثلا قرآن حالات شخص پیامبر را در برخورد با وحی بیان می کند و یا دوران تعلیم و تمرین و آمادگی روحی حضرت را توصیف می نماید (سوره های علق، مدثر، مزمل، انشراح و آیات پراکنده دیگر چون سوره قیامت و ...) و گاه عوامل نزول آیات مسایلی است که برخورد با کفار و مشرکین و منافقین، مؤمنین، پیروزیها و شکستها، مشکلات و سختیهایی برای پیامبر و مسلمانان پدید آورده است. (سوره های کافرون، قریش، تکاثر، همزه، منافقون، مؤمنون، فتح و دهها سوره مدنی) گاه صرفا احتجاج با یهود و نصارای عصر حضرتش و لجاجت های آنان را بیان می کند. (سوره های بقره، آل عمران، مائده، مریم، قصص، احزاب و برخی آیات به طور پراکنده) گاه مسایل خاصی درباره شخص پیامبر در برخورد با جامعه و شیوه رفتار با وی است. (سوره های حجرات، احزاب، محمد، عبس) این نکته را در ذکر مسایل زنان، جهاد و مقاومت، یاس و آرزوها و هجرت، جنگها، نصرت و پیروزی، یا دستورات و احکامی که مؤمنین پرسش می کنند و پیامبر درباره آنها توضیح می دهد می توان مشاهده کرد. بنابراین درست است که تمام این موارد نمود و رنگ خصوصیت زمانی و فرهنگی دارد، اما همچنانکه اصولین گفته اند (15) خصوصیت واقعه موجب محدودیت حکم نمی گردد و موضوع خاص، حکم را خاص نمی کند.
سبب و شان نزول به عنوان یک واقعیت اجتناب ناپذیر، وجود دارد و چهره ای خاص از حادثه در اسباب نزول نمایان است. به همین دلیل یکی از واقعیتهای انکار ناپذیر در آیات قرآن کریم همین اسباب نزول است.
اما در همین جا باید تاکید کنیم بخش مهم تر و کلی آیات قرآن را مسایلی تشکیل می دهد که جنبه عام و کلی دارد و در زمینه بیان مسایل اعتقادی، احکام عملی، اندیشه و روش و سیر و سلوک، اخلاق فردی و اجتماعی است. نزدیک یک سوم آیات قرآن مربوط به معاد و قیامت، حالات انسان در برخورد با عالم آخرت و مسایل مربوط به آن است. این دسته از آیات قهرا نمی تواند مختص زمان یا مکان خاصی باشد. همچنین قصص قرآن، که بیشتر داستان پیامبران پیشین، پیامبران سلسله ابراهیمی می باشد و جنبه درس آموزی و هدایت آوری جامعه انسانی دارد کم نیستند در برخی از این موارد اگر چه سبب یا شان نزول خاصی هم داشته یا جنبه هایی از حیات اجتماعی را بازگو می کند، اما جهتگیری آن عام و کلی است. 4. شرایط تاریخی عصر نزول
یکی دیگر از واقعیتهای پذیرفته شده در باره قرآن، قرار گرفتن این کتاب در موقعیت و شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی است. بی گمان قرآن در مرحله نخست خطاب به مردم و جامعه آن عصر نازل شده و آنان را مورد توجه قرار داده است و این مساله جلوه ای دیگر به تعالیم و دستورات الهی داده است.
برای درک فرهنگ عصر نزول قرآن، آگاهی از شرایط تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی منطقه حجاز ضروری است. چون موجب می شود که مخاطبان اولیه قرآن شناخته شوند و روشن می گردد که قرآن چگونه با مخاطبان خود رابطه برقرار کرده و در مرحله نخست با چه کسانی سخن گفته است. به همیل دلیل به موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی حجاز اشاره خواهیم کرد. الف - موقعیت سیاسی
سرزمین حجاز در عصر نزول، حکومت قبیله ای داشت. حکومت در دست اقوامی بود که از چند گروه و نژاد تشکیل می شد و در راس آنان شیخ قبیله اداره محیط خود را با کدخدا منشی به عهده می گرفت و مسایل مورد اختلاف را حل و فصل می کرد. ویژگی مهم حکومت قبیله ای حکمیت بود، یعنی اینکه اداره محیط قبیله نه در تمام امور و مسایل مورد نیاز یک حکومت کامل نبود، زیرا در محیط قبیله هر کس مستقل و آقای خود بود. فقط در آنجا که اختلاف و درگیری پیش می آمد، رئیس قبیله پا به میان می گذاشت و حکمیت می کرد و یا میان دو قبیله، رؤسای قبیله رفع اختلاف می کردند.
به همین دلیل، در سرزمین حجاز هیچگونه نظام اجتماعی نوین و حکومت سیاسی استواری نبود. پس از اسلام بود که نظام سیاسی خاصی پدید آمد و قبایل رفته رفته در هم ادغام و منحل شدند و زندگی خانوادگی در نظام حکومت خلیفه، حاکم عام سامان گرفت و به حکومت طایفه ای خاتمه داد، گرچه نوعی خود مختاری و حاکمیت درون محلی و اجتماعی وجود داشت و دارد. ب - شرایط فرهنگی
از نظر فرهنگی در عصر نزول، عالی ترین تجلی و نمونه فرهنگ عرب عصر جاهلیت، ادبیات و در راس آنها شعر بود. شعر در میان اعراب منطقه حجاز، جانشین، علم، حکمت، فلسفه و تاریخ بود. اگر در میان اعراب کسی بود که حرف و فکر حسابی به ذهنش می رسید آن را در قالب شعر بیان می کرد. شعر عالی ترین مظهر و تجلی فرهنگ منطقه حجاز محسوب می شد. عرب گاه از یت شعری به وجد و نشاط می آمد و از بیت دیگری خشمگین می شد. سرودن شعر و حفظ اشعار دو ملاک شخصیت افراد محسوب می شد. به همین دلیل عرب از حافظه ای فوق العاده برخوردار بود. گاه عربی پیدا می شد که با شنیدن قصیده ای شصت بیتی با یک بار یا دو بار شنیدن آن را حفظ می کرد. از همین رو سخن گفتن آنها در عالی ترین درجه و در قالب زیباترین و لطیف ترین کلمات صورت می گرفت. شعرا همواره به دنبال مکانی بودند که اشعار خود را عرضه کنند و ارزش خود را نشان دهند. بهترین نمونه های شعر را به دیوار کعبه آویزان می کردند و معلقات سبع بهترین اشعاری بود که به کعبه آویزان شده بود. (16)
همچنین عرب به انساب خود توجه فراوان داشت و بهترین افتخار یادآوری اجداد و شمارش نسب بود. ج - موقعیت اقتصادی
از نظر اقتصادی، عمده زندگی اعراب، با دامداری و زراعت اداره می شد. داد و ستد و مبادله کالا نیز بخشی دیگر از فعالیت اقتصادی مردم حجاز بود. در منطقه مکه مساله تجارت خارجی از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. زیرا منطقه خشک و بی آب علف و مرکز پررفت و آمدی چون مکه اقتضایی جز این نداشت که زندگی خود را با مبادله کالا تامین کنند. در طول سال مناطقی برای عرضه کالا تعیین شده بود که تجار کالای خود را به عنوان نمایشگاه به فروش برسانند. عدن و صنعا و رابیه (حضرموت) و عکاظ (در نزدیکی طائف) مراکز عرضه کالا بودند که در زمانهای معین مرکز عرضه و خرید و فروش می شدند. بازرگانانی که در این مناطق رفت و آمد داشتند پس از گذشتن از این مناطق در موسم حج به مکه می آمدند و ضمن زیارت کعبه و انجام مراسم حج، کالاهای خود را مبادله می کردند و آخرین خبرها و تحولات اطراف را به یکدیگر منتقل می کردند (17) .در همین موقعیت بود که آثار ادبی، و اشعار خود را برای یکدیگر می خواندند. بنابراین منطقه مکه علاوه بر مرکز تجارت و ثقل مبادله کالا، پایگاه فرهنگی نیز بود. زبان ادبی از تکامل خاصی برخوردار بود. زبانها در این مرکز پررفت و آمد و حضور ادیبان و سخنوران و شاعران توانمند و معروف تصحیح می شد و تکامل می یافت و از همین منطقه به مناطق دیگر منتقل می شد. قصه ها و داستانهای اقوام انبیا و افسانه های ملتهای دیگر در فرصتهای تجاری و اعمال مذهبی رد و بدل می شد.
این جا بود که زبان قریش در میان قبایل دیگر از زیبایی و ملاحت و دقت و فراگیری بهتری نسبت به زبانهای دیگر عرب برخوردار بود. (18) د - شرایط اجتماعی
در میان اعراب عادات و رفتار بسیار شاخصی وجود داشت. این عادات اجتماعی به گونه ای بود که آنان را از دیگران متمایز می ساخت. و زمینه تحول را فراهم می آورد. برخی از این عادت ها را می توان جزو خصلتهای نیک آنان شمرد و برخی را از خصلت های زشت آنان. به عنوان نمونه، در میان اعراب مهمانداری واحترام به تازه وارد، در حد اعلا مورد توجه بوده است. سیادت و بزرگی و آقایی افراد به سفره پهن و درب باز و روی گشاده بوده است. این عادت آنچنان بود که اگر غریبی به خانه آنها وارد می شد هرگز دچار مشکل نمی شد و از هر جهت در امنیت و رفاه بسر می برد. در روز و شب علائمی نصب می شد تا تازه واردها بتوانند محل مورد نظر را بشناسند. در شهر مکه در قبیله قریش منصب خاصی تعیین شده بود تا مسؤول پذیرایی مسافران و حجاج مکه باشد و در ایام حج و غیر حج بتواند با نظمی خاص از مسافران که تعداد آن در فصولی از سال زیاد می شد، پذیرایی کند.
از صفات نیک اعراب اهتمام به رایزنی بود. اعراب، محلی را برای رایزنی و نظرخواهی تعیین کرده بودند و در مشکلات و مسایلی که نیاز به شور و مشورت بود در این محل گرد می آمدند و در باره اختلافات، کشمکش های قبیله ای و خانوادگی به مشورت می پرداختند و نام آن محل را دارالندوه گذاشته بودند.
از دیگر خصوصیات مثبت این مردم، روحیه سلحشوری و غیرت بود. این روحیه گرچه در مواقعی سر از تعصب و حمایتهای جاهلانه در می آورد، اما در مواقعی جایگاه بس حماسی و فرزانگی داشت و سر از ظلم ستیزی و حمایت از مظلومان و تحمل نکردن ستم دیگران و استقلال خواهی در می آورد.
از جمله ویژگیهای خوب آنان این بود که هرگاه کسی از آنان امان می خواست، گرچه دشمن او بود و یا حمایت او برایش خطراتی به بار می آورد، امان می دادند و از شخص در برابر خطرات احتمالی حمایت می کردند. چنانکه پیامبر پس از فوت ابوطالب و دوران بی کسی در سال دهم هجری به طائف تشریف بردند و نتوانستند در آنجا کسی را مسلمان کنند به مکه بازگشتند، اما در برگشت به مکه دچار مشکل شدند و بدون حمایت کسی امکان ورود نبود تا مطعم بن عدی حضرت را امان داد و در سایه امان او حضرت توانست به راحتی به مکه برگردد. (19)
اما در برابر این عادات نیکو، عصر جاهلیت مالامال از رویه های زشت وناپسند بود که به تعبیر قرآن آنها را در پرتگاه سقوط قرار داده بود (آل عمران/ 103) و شکافی عمیق میان آنها و ارزشهای انسانی پدید آورده بود. (20)
اعراب مردمی خودخواه، مغرور، تفاخر طلب بودند. حتی به کارهای زشت و خشونت آمیز خود افتخار می کردند. از زشت ترین عادت های آنان تعصب قومی و قبیله ای بود که با اندک سخن و بگومگو جنگ و نزاعی سخت و وحشتناک راه می انداختند و خونها می ریختند. زندگی آنان تمام جنگ و غارت و قبیله کشی بود. در هر سال چندین بار این عمل تکرار می شد و دار و ندار یکدیگر را به یغما می بردند و هرگز روی آرامش و آسایش نمی دیدند.
اعراب مردمی بس نادان، بدور از تمدن و دستخوش اوهام و خیالات بودند و به پندارهای خرافی سخت اعتقاد داشتند. از جمله این خرافات شوم و نفرت انگیز، تنفر از دختر بود. اعراب با زنده بگور کردن نوزادان دختر و تحقیر و توهین و بی حرمتی به زنان این عادت زشت را در نهایت قساوت و سنگدلی پاس می داشتند.
از دیگر عادات زشت و شوم آن عصر، رواج گسترده فحشا، زنا و قمار (انصاب، ازلام) شرابخواری گسترده و افراطی بود. ه - موقعیت جغرافیایی
جزیرة العرب که در حقیقت شبه جزیره ای بیش نیست از غرب به دریای سرخ و از شرق به خلیج فارس و دریای عمان، از جنوب به اقیانوس هند محدود است. بیش از نیمی از عربستان را صحرای خشک فرا گرفته است. در منتهای شمالی از حدود فلسطین تا جنوب غربی عراق بادیة الشام است. در نواحی جنوبی این بیابان واحدهایی نسبتا آباد وجود دارد. از جنوب کویر بزرگی به نام نفود بزرگ یا نفود شمالی آغاز می شود. این کویر در بخش جنوب شرقی به سمت پایین ادامه می یابد و تا کویت و احساء کشیده می شود. در بخش جنوبی این رشته کویر، یعنی در جنوب مرکزی عربستان کویر عظیم و مشهوری آغاز می شود که الربع الخالی خوانده می شود. این صحرا بخش بزرگی از جنوب عربستان را اشغال کرده و تنها کرانه های خلیج و دریای عمان و اقیانوس و بخشی از خاک یمن از چنگ خشکی کویر در امان مانده است واژه حجاز به معنای مانع و بند است و در آغاز بر سلسله کوههایی که در موازات دریای سرخ، کمی دورتر از ساحل قرار دارد اطلاق می شد. دشتهای میان کوهها و دریا را تهامه و دشتهای نجد اشغال کرده است. از شهرهای بزرگ حجاز، یکی یثرب است که بعدها مدینه خوانده شد و دیگری مکه و بندر جده می باشد که طائف شهر ییلاقی آن است. پایینتر از حجاز ولایت کوچک عسیر و پس از آن سرزمین یمن قرار دارد.
همانطور که اشاره کردیم، صحرای خوفناک الربع الخالی مشرق یمن و غرب و جنوب را، دریای سرخ و اقیانوس هند فرا گرفته است.
بر سینه سوزان عربستان، مردمانی می زیستند که میانشان امور مشترک فراوانی به چشم می خورد. این اشتراک گه گاه در ویژگی جسمانی و برخی سنت های باستانی جلوه می کند و گاه در برخی از جنبه های زبانی و زبانشناختی.
بی گمان تشابه خصایص زبانی، مهمترین جنبه ای است که می تواند زمینه مشترک این منطقه را معرفی کند. بر اساس همین تشابه است که اقوام ساکن شبه جزیره و اقوامی که از شبه جزیره به اطراف کوچ کرده اند همه سامی نامیده می شوند. (21) و - موقعیت استراتژیک
موقعیت جغرافیایی مهبط نزول قرآن نیز از جهاتی قابل توجه است. منطقه حجاز در میان دو قدرت توانمند و متمدن روم و ایران قرار گرفته بود. مردم این دو سامان از نظر علم و دانش و شیوه اداره کشور و تولید کالا و پیشرفت صنعت و شیوه معیشت و زندگی در اوج پیشرفت بودند و با مردم حجاز قابل مقایسه نبودند. وجود راههای آباد و امن، سبزه و خرمی باغها و کشتزارها، گسترش فنون از دیگر تفاوتهای این دو همسایه با منطقه حجاز است. زیرا منطقه حجاز را عمدتا زمین های بی آب و علف و غیر قابل سکونت تشکیل می دهد. مردم آن از هر جهت عقب مانده و دور از امکانات بودند و زندگی سخت و دشواری داشتند.
مناطق معمور و آباد آنجا بسیار کم، فقط گاهی در اثر بارندگی در قلب صحراها، آبی پیدا می شود و قبایل عرب چهار پایان خود را سیراب می کردند و با گودالهایی (غدیر) آب را برای استفاده ذخیره می کردند. این وضعیت را اگر در کنار این دو همسایه بگذارید، روشن می شود که چه تفاوت عظیمی از نظر عمران و آبادانی و حیات طبیعی وجود دارد. همسایه شرقی حجاز یعنی قسمت بزرگی از ایران را فلاتی بزرگ با مناطقی آباد، پربرکت، پر از نعمت تشکیل می داد. دامنه های غربی سلسله جبال زاگرس، دامنه های سرسبز و خرم و قسمتهای لرستان، کرمانشاه، همدان، کردستان و قسمتی از بین النهرین در کنار دجله و فرات همگی سرسبز و خرم و پر از درخت و نخلستان بود. دجله و فرات همگی سرسبز و خرم و پر از درخت و نخلستان بود.
در آن سوی که همسایه شمالی حجاز را تشکیل می داد، در اختیار قدرت روم بود، مناطق مصر حاشیه رود نیل، مناطق شامات و قسطنطنیه (ترکیه فعلی) نیز سرسبز و پرآب و سبزه و درخت و دارای انواع میوه های گوناگون بود. کشور مصر افزون بر آبادانی، مرکز تمدن باستانی با آثار بزرگ به شمار می رفت.
در چنین موقعیتی است که حجاز در محاصره کشورهای بزرگ و دارای تمدن و آبادانی با هوای خوب و مطبوع قرار دارد، اما در عوض این منطقه از نظر طبیعی محروم از همه این نعمتهاست. از نظر تحصیل علم و دانش و آگاهی از فنون بی بهره است.
به همین دلیل است که مساله آب، سبزه، هوای مطبوع و لطیف برای عرب بدوی در حکم کیمیا و از آرزوهای دست نیافتنی می باشد و این خواسته ها همواره در اشعار و مثلها و استعاره و تشبیه کلامش منعکس است. اگر قرآن به مساله آب، سبزه اهتمام می ورزد، خواسته های آنان را منعکس می کند.
بنابراین، وقتی منطقه حجاز از جنبه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و جغرافیایی مورد بررسی قرار گیرد، روشن می شود که این منطقه از بیشتر جهات، منطقه ای ویژه است. فاقد حکومت مرکزی است، دور از تمدن و دانش است، عقب مانده از قافله بشری و حرکت اجتماعی است، دارای معیشتی سخت و ناگوار با مردمی خشن و متعصب، با عادات و رفتار استثنایی است. بدون شک این وضعیت آب و هوا، طبیعت خشک و لم یزرع، دوری از تمدن و فرهنگ، بی محصولی و خالی از زراعت و کسب سالم و مطمئن، انسانهایی سراپا خرافاتی، بت پرست، خونریز با رفتارهای ناهنجار به وجود می آورد.
در چنین شرایطی است که اسلام ظهور می کند، قرآن نازل می شود، و تحولی عمیق و گسترده از نظر اعتقادی، فرهنگی و سیاسی به وجود می آورد و مردمی غیر متمدن بی سواد و دارای روحیه خشن، خونریز و بی عاطفه را به مردمی دارای علم و فرهنگ و استوار تبدیل و پایه های تمدنی رفیع و گسترده را بنا می کند و آنچنان نفوذ می کند که همسایه های شمالی و شرقی خود را تحت تاثیر قرار داده، آنان را به سوی اسلام جذب می کند.
بدون شک آموزه های قرآن در این تحول نقش اساسی ایفا کرده است. قرآن با توجه به واقعیتها و مسایل حاکم بر آن محیط، تعالیم خود را پی ریزی کرده و اندک اندک با عقاید فاسد به مبارزه برخواسته و بت پرستی، خرافه پرستی، چندگانه پرستی و اخلاق زشت آنان را مورد هجوم قرار داده است. قرآن با استفاده از جاذبه های ادبی و بلاغی، بازگویی قصه های پیشینیان، توصیف زیباییهای طبیعت و پیوند آن به آفریدگار هستی، فطرت آنان را بیدار و آنان را به تامل و تفکر وادار می کند. به طوری که هدایت می یابند و زنجیرهای اسارت و بندگی را پاره می کنند. نتیجه گیری
آنچه گفته شد موقعیت تاریخی و جغرافیایی جزیرة العرب و مردم آن سامان را به عنوان مهبط وحی ترسیم کرد، بدان جهت بود که روشن شود اگر قرآن می خواست کتاب جاویدانی برای همه نسلها و عصرها بماند و بتواند آموزه هایش همیشگی باشد، به طور طبیعی می بایست در مرحله نخست واقعیتها و خواستهای طبیعی مردم خود را رعایت کند و آنچنان سخن بگوید و با آنها در امر تبلیغ برخورد کند که بتواند تاثیر لازم را بگذارد. نهضتی ایجاد کند که شعله هایش قرنها و قرنها فروزان بماند.
اگر قرآن در منطقه ایران یا روم ظهور می کرد و آنچنان تحولی را پدید می آورد، جای تعجب نبود که در جزیرة العرب در نهایت جاهلیت جهلاء و بربریت بربرها پدید آورد و تدریجا عقب ماندگی و جهل آنان را جبران کرد و از آنان انسانهایی با فرهنگ و متمدن، بصیر و آگاه ساخت. 5. انسجام و پیوستگی
سخن از واقعیتهای انکار ناپذیر در امر نزول قرآن بود. یکی دیگر از این واقعیتها پیوستگی و هدفداری و رعایت جوهره پیام در طول دعوت پیامبر است. همانطور که می دانیم قرآن در مدت بیست و سه سال نازل شد و پیامبر دورانهای گوناگونی را پشت سر گذاشت. در شهر مکه دورانی که با کفار قریش مواجه بود، حضرت بدون داشتن امکانات و برخورداری از نیروی قوی و کار آمد تبلیغ خود را با تحمل ضربات طاقت فرسا و جانکاه دنبال کرد. در این مدت حضرتش از منظر نزول قرآن و مطالبی که در آن فضا نازل شده با فراز و نشیبهای فراوانی مواجه می گردد. دورانی در تحنث و تنهایی بسر می برد و کارش رفت و آمد به غار حرا و عبادت و راز و نیاز بود. در این مدت حضرت مامور به تبلیغ نیست و دوران، دوران خودسازی است، اما آرام آرام مسؤولیت شروع می شود و پیام خود را علنی می کند و افرادی را اندک اندک دور خود جمع می کند به موازات آن سختیها، مخالفتها هم شروع می شود. کار بالا می گیرد به محاصره شدید و مهاجرت گروهی به حبشه و جاهای دیگر می انجامد. از این بالاتر محاصره، تحریم کامل و توطئه قتل پیش می آید.
مسلمانان نسبت به سالهای نخست افزون می شوند اما به اندازه ای نرسیده اند که از اقلیت درآمده باشند و توان مقابله با قبایل را پیدا کنند. چاره ای جز هجرت حضرت به مدینه باقی نمی ماند. زمینه ها فراهم می شود.
در تمام این مدت آیات قرآن به مناسبتهای گوناگون در تخفیف دردها، تحمل مشکلات، یادآوری زحمات انبیای پیشین، محاجه با مشرکین، تهدید آنان و امید به آینده نازل می گردد. در این مدت آیات فراوانی درباره قصه های انبیای سابق، اقوام نابود شده، فرجام بت پرستی، حملات سهمگین به عادات زشت نازل می شود، اما این فراز و نشیبها هرگز از انسجام و پیوستگی آیات و دنبال کردن هدف اصلی نکاسته و یکپارچگی و وحدت کلی را تحت الشعاع مسایل خاص زمانی قرار نداده است. گرچه قالبها اندکی تغییر یافته، جملات کوتاه، سوره های کوچک، ترکیب آهنگین کلمات تبدیل به آیات بلند، سوره های طولانی، و جمله های بلند و تفصیل در استدلال و توضیح بیشتر قصص پیامبران شده است.
پایه های حرکت بعدی دوران هجرت، یعنی دوران مدینه در آیات سوره های آخر مکی طرح ریزی شده است. در آخرین سوره های مکی به احکام، اخلاق و دستورات اجتماعی بیشتر اهتمام ورزیده شده، اما آرمان یکتا پرستی بنای اصلی شخصیت ایمانی مؤمنان معرفی شده است (انبیاء/ 25، نحل/ 36، انعام/ 102).
در مدینه همین روند ادامه می یابد. با این تفاوت که احکام و دستورات عملی بیشتر مطرح می شود. مسایل اجتماعی و قوانین جزایی و نفی اثباتهای عینی افزایش می یابد و اصول دائمی و قوانین زمینه ساز تدوین دستورات جاودانی همواره مورد توجه قرار می گیرد.
به همین دلیل، اگر چه دوران رسالت و نزول قرآن پرفراز و نشیب است، اما روند دعوت و جوهره پیام یکی است. پیوستگی و انسجام در تمام مراحل محفوظ است، گرچه روشها عوض شده است، قالب الفاظ دگرگون گردیده است، شکل عکس العملها تلطیف شده و آنطور که به مؤمنان برخورد شده است با مشرکان برخورد نشده است، اما سیر پیام و خط کلی دعوت همچنان رعایت شده است. پاسخ به شبهه ها
اکنون پس از ذکر این مقدمات و توضیحات درباره فرهنگ و تاریخ عصر بعثت به پاسخ اشکالات می پردازیم در این قسمت به این نکته پاسخ داده خواهد شد که چرا قرآن اینچنین به مسایل مخاطبان عصر خود توجه کرده و اهمیت داده و جنبه های گوناگون مسایل اعتقادی و رسوم و عادات و پیچش زبان را در ادای مطالب رعایت کرده به طوری که شبهه اقلیمی بودن و محدود شدن در فضا و زمان خاصی را تداعی کند. آنچه قابل ملاحظه و در کل توجه آن ضروری است، رعایت واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی عصر نزول است، به همین دلیل در تحلیل و توصیف مسایل قرآن نباید عوامل و ریشه های توجه و گرایش را نادیده گرفت.
اما پیش از بحث نظری و مبنایی نکاتی چند در پاسخ به این شبهات یادآوری آن بایسته می نماید: 1. جاذبه های کلی:
درست است که قرآن در آن عصر نازل شده و به طور طبیعی مخاطبان خاصی داشته که با مخاطبان اعصار دیگر متفاوت بوده اند و طبعا در توصیف و تبیین مطالب می بایست شرایط روحی و نیازهای آنها را می بایست در نظر بگیرد، اما چنین نیست که همه مطالب آن فقط مختص مردم آن زمان باشد و دیگران در آن مسایل نقطه مشترک نداشته باشند یا در توصیف بهشت و جهنم، وعده ها و وعیدها به گونه ای باشد که تنها آنها را به وجد و نشاط آورد و برای دیگران تاثیر ارشادی و هدایتی نداشته باشد.
اینکه قرآن در ترسیم بهشت و جهنم از جنات و انهار و حور و غلمان برای پاداش دادن و تشویق کردن به اعمال خوب استفاده می کند یا در سزا دادن به افراد منحرف، از آتش سوزان و آب جوش و میوه های ناگوار و تلخ چون زقوم و چرک و مانند آن یاد می کند، به مردم آن عصر اختصاص ندارد.
بی گمان هر انسانی از سبزه و آب، باغ و بوستان، شادابی و زیبایی خوشحال می شود و به آن کشش پیدا می کند و از آتش و عذاب و شکنجه و مسایل دیگر گریزان است. شاهدش این است که در عصر رسالت مردمانی از مناطق دیگر مثل ایران، شامات به حجاز می آمدند، همین آیات را می شنیدند، برای آنان همان جاذبه و طراوتی را داشت که برای یک فرد حجازی داشت، خصوصا در این دسته از آیات بهشت با صفاتی از قبیل جاودانگی، زوال ناپذیری، تنوع، شفاف و گوارایی توصیف شده است. مثلا خداوند می فرماید:
«مثل الجنة التی وعد المتقون تجری من تحتها الانهار اکلها دائم و ظلها تلک عقبی الذین اتقوا» (رعد/ 35) وصف بهشتی که به پارسایان وعده داده شده این است که از زیر درختان آن نهرها روان است. میوه ها و سایه اش پایدار است. این فرجام کسانی است که پرواداری کنند.
در اینجا مساله زوال ناپذیری و پایداری سایه ها و همیشگی بودن میوه ها مطرح است و در سوره نحل، هر آنچه بخواهند، نوید داده شده است.
«جنات عدن یدخلونها تجری من تحتها الانهار لهم فیها ما یشاءون » بهشتهای همیشه بهار برای پارسایان است که در آن داخل شوند. رودها از زیر درختان آنها روان است. در آنجا هر چه بخواهند برای آنان فراهم است.
بنابراین تعبیراتی چون خلود و جاودانگی، لهم مایشاءون، عدن (همیشه بهار بودن)، اکل دائم (خوردنیهای همیشگی)، ظل دائم (سایه پایدار) اوصافی است که به سرای جاویدان مربوط می شود و از خصوصیاتی است که هر چه بگوییم در دنیا یافت نمی شود و قرآن چنین نویدی را برای بهشتیان می دهد وچنین توصیفی نمی تواند مخصوص زمان و مکان معینی باشد. 2. ارتباط با شنونده و خواننده:
مساله دیگر در طرح مسایل هدایتی و تبلیغ امور معنوی، ارتباط با شنونده و خواننده است. در مقدمه بحث اشاره کردیم و در آینده به مناسبت طرح نظریه زبان قوم خواهیم گفت که یکی از مسایل مهم هر کتاب، برقراری ارتباط با خواننده (مخاطب) است. به ویژه اگر این کتاب جنبه ارشادی داشته باشد و دستورات عملی ارائه دهد. در این صورت چنین کتابی مطالب آن نمی تواند تماما کلی و بدون در نظر گرفتن مخاطبان نزدیک و هم عصر خود باشد و نوعی انس و رابطه برقرار نکند. اگر از واقعیتها و ملموسات و مسایل و مشکلات خاص آنها که قهرا به شرایط زمانی و مکانی خاص و یا عده و گروهی اختصاص دارد، سخن نگوید، نمی تواند نقش تربیتی خود را ایفا کند و تاثیر لازم را بگذارد. اگر قرآن به مسایل عصر خود می پردازد، گاه در بیان عقاید به جنبه هایی از عقاید و دیدگاههای عصر خود توجه می کند یا احکامی را بیان می کند که مختص رفتارهای دوران خود می باشد، به این دلیل است که به مشکلات و نیازهای آنان نظر دارد، پاسخ پرسش مخاطبان است. اگر قرآن ظهار، لعان، زنا، دختر کشی، ظلم، جنگ و برادر کشی و دهها عنوان محرم را بیان می کند، چون جامعه معاصر او به این بیماریها مبتلا بوده است و لذا دستورات قرآن ملموس و مطابق با نیازها و درمان دردهای آنان است. از سویی طرح مبارزه با مفاسد اخلاقی و انحرافات اجتماعی و ابتلا به بیماریهای درونی مختص زمان عصر رسالت نیست و مبارزه با آن در هر عصری برای انسان مطرح است.
از سوی دیگر، قرآن که نمی تواند در خلا صحبت کند، کلیات ابوالبقا ببافند. بالاخره در هر محیط و در هر زمانی نازل می شد خواه ناخواه فرهنگ مکان و زمان نزول همان دوران را به خود می گرفت. چون با مردم همان عصر سروکار داشت و در پی درمان بیماریهای آنان نیز بود، در مرحله اول واقعیتهای عصر نزول را مورد توجه قرار می داد و حرکات و رفتار و عادات و عقاید مردم عصر خود را مورد توجه قرار می داد و راه درمان بیماریهای آنان را بیان می کرد.
مهم در تمام این قضایا داشتن رسالت عام و پیامهای کلی و جاودان برای همه عصرها و نسلهاست که قرآن از چنین ویژگی برخوردار است و در دعوت خود به نکات و دستوراتی توجه دارد که جنبه عمومی دارد و در هر شرایطی هدایت و خوشبختی و رهنمود به سعادت را در بر دارد. شاهد بر مطلب دستورات انسانساز و هدایت آور و سعادت آفرین برای افراد و جوامع بشری است. قرآن کریم به برپایی قسط و دادگری در میان مردم فرمان می دهد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » (حدید/ 25) همانا پیامبران را با نشانه های آشکارا برانگیختیم و با آنان کتاب و میزان فرستادیم تا مردمان به قسط و دادگری برخیزند.
همچنین می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط » (نساء/ 135) ای کسانی که ایمان آورده اید برپای دارندگان سستی ناپذیر قسط و دادگری باشید.
می فرماید: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان » (نحل/ 90) خدا همه را به اجرای عدالت و احسان (نیکی کردن به یکدیگر) فرمان می دهد.
قرآن در طی دستوراتی به اصلاح اجتماعات بشری رهنمود می دهد و زنجیر خرافات و عادات زشت و رسوم غلط را می گسلد و عقاید باطل را از بین می برد. (اعراف/ 157، انفال/ 26، نحل/ 36، آل عمران/ 79) قرآن انسانها را به سازندگی معنوی و تربیت نسل، نشر دانش و مبارزه با نادانی فرامی خواند:
«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین » (آل عمران/ 164) خدا درآن هنگام به مؤمنان نعمت دادوبرآنان منت نهادکه درمیان ایشان فرستاده ای ازخودشان برانگیخت تاآیات اورابرایشان فرو خواند و پیراسته شان سازد و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکار فرو بودند.
قرآن کریم در دعوت خود روح برادری و دوستی را در جامعه ها می دمد و در شعارهای خود به آن تاکید می کند:
«انما المؤمنین اخوة فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون » مؤمنان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود اصلاح کنید و از خدا بترسید، باشد که مورد رحمت او قرار گیرید.
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمة الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا» همگان به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده مشوید و این نعمت خدا را به یاد داشته باشید که خود دشمنان یکدیگر بودید. او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و از خجستگی نعمت او برادران یکدیگر شدید.
اگر قرآن در پیامهای خود بر توجه به حال محرومان و مستمندان تاکید می کند و احسان به پدر و مادر، بستگان، مساکین و یتیمان (نساء/ 8، اسراء/ 26، بقره/ 83 و 215) ودفاع از ستم دیدگان ومستضعفان (نساء/ 75) راسرلوحه قرار می دهد ودهها دستوراجتماعی واخلاقی و سیاسی راارائه می دهد، همه وهمه جنبه کلی وآرمانی دارد ومحدود به زمان ومکان معینی نیست وخوشبختی وسعادت همه را خواهان است واین دستورات جاودان وابدی وزوال ناپذیر است.
این نکته که قرآن در پیامها به جنبه های عمومی و کلی توجه دارد و صبغه و لون عصر بعثت نمی تواند دایره رسالتش را محدود کند، از دیرباز مورد توجه بوده و در روایات رسیده از اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده است. امیرمؤمنان در دفع این شبهه کلامی دارد که بسیار دلنشین و گویاست. حضرت در توصیف قرآن می فرماید:
«هو حبل الله المتین و عروته الوثقی و طریقته المثلی المودی الی الجنة و المنجی من النار، لا یخلق من الازمنة، و لا یغث علی الالسنة، لانه لم یجعل لزمان دون زمان، بل جعل دلیل البرهان و حجة علی کل لسان » (22) قرآن ریسمان مستحکم خدا و چنگ آویز مطمئن و راه نمونه اوست. قرآن انسان را به سوی بهشت می برد و از آتش نجات می دهد. قرآن خلق شده از زمانها نیست، دستاویز زبانها هم نیست. چون خداوند او را برای زمان و عصر خاصی نازل نکرده و مقرر نفرموده است، بلکه دلیل و برهان و حجت بر هر زمانی است.
گرچه در این کلام به نکات بسیار مهمی اشاره شده از جمله اینکه قرآن به زبان عربی است، اما عربیت خصوصیت ندارد و نکته قابل توجه در بحث ما این فراز از کلام حضرت می باشد که می فرماید: «لم یخلق من الازمنة ». قرآن خلق شده از زمانهانیست. این نکته در پاسخ به این شبهه است که مبادا گمان رود که قرآن بمانند دیگر کتابها و نوشته ها برخاسته از دوران خاصی و یا به تعبیری متاثر از زمان و مکان است، مختص مردمی معین است و روزی مطالب آن باطل و کهنه می گردد، دستورات عملی آن برای جوامع و عصرهای بعدی کارساز نخواهد بود، همانطور که بسیاری از کتابها در طول ایام مندرس و مطالب آن به دست فراموشی سپرده می شود. حضرت در تعبیر دیگری می فرماید:
قرآن حقیقتی است که ظاهری دارد و باطنی. ظاهر آن چیزی است که ناظر به نزول و حوادث آن ایام است و باطنی دارد که تاویل پذیر [و مناسب هر زمانی است]و با گذشت ایام دارای مصادیق گوناگون است. یجری کما یجری الشمس و القمر (23) ،اگر خورشید و ماه با طلوع و غروب خود کهنه می گردد، قرآن هم با گذشت زمان افول پذیر و نابود شدنی است. خورشید معارف قرآن هر روز که می تابد اشعه تابناکش زوایایی از جهان تاریک را روشن می کند. نور او نعمتی جدید می دهد و فضایی را تابناک می سازد.
بنابراین اگر قرآن به زبان قوم خود سخن گفته، خواسته ها و کشش های آنان را در نظر گرفته، به این معنا نیست که محصور به نیازهای آنان باشد، در همان قالب بماند و معانی در قالب آن زمان محدود و منجمد شود و برای عصرها و نسلهای دیگر قابل پندگیری نباشد. قرآن در عین آنکه در مرحله نخست به نیازها و کششهای عصر نزول توجه کرده و شرایط محیط و سطح و افق مخاطبان خود را در نظر گرفته، اما به گونه ای سخن گفته است که تعالیم، معارف و دستورات عملی آن کلی و جاویدان باشد و شیوه بیان و تذکر آن همواره مایه خشوع دلها، آرامش قلبها و کشش ذهنها باشد. دلیل ما بر این ادعا این است که از میان شش هزار و اندی آیه (6236) مقداری از آنها به مسایلی مربوط است که رنگ و جلوه خاص زمانی و مکانی دارد و آیات دیگر آنها چه در توصیف صفات الهی و چه در مسایل خلقت و یا در احکام و قوانین عملی و دستورات اخلاقی جنبه کلی و آرمانی و جاودانی دارد. 3. جاودانی بودن تعالیم اسلام:
نکته دیگر در تحلیل مسایلی که گفته شد، این است که انبیاء همواره در روند تکاملی انسان و سیر ترقی جوامع مؤثر بوده اند. همگام با پیچیدگی روابط و تحول جامعه انسانی، دستوراتی را می آورده اند و پله پله مردم را به سوی تکامل و تعالی اندیشه و عمل راهنمایی می کرده اند. تنها تفاوتی که میان پیامبران بزرگ و پیامبر ختمی مرتبت وجود دارد، این است که پیامبران دیگر نیاز به تجدید قوانین و مقررات مطابق با مقتضیات زمان داشته اند و لازم بوده که در هر دوره ای پیامبری بیاید و قوانین گذشته را نسخ کند و قوانین دیگری بیاورد. اما در مورد پیامبر اسلام افزون بر اینکه به مسایل و احکام زمان خود رسیدگی می کرد و به نیازها و مشکلات عصر خود توجه می نمود، نقشه کلی و جامع و تعیین راهها و پیش بینی آفتها و خطرات را برای آیندگان بازگو می کرد. عنوانهای عام و اصول کلی برای همه زمانها را بیان نموده است. به جای آنکه نیاز باشد در هر دوره و زمانی قوانینش نسخ شود و پیامبری بیاید و قوانین دیگری بیاورد، گروهی همان عناوین عام و کلی را متناسب با زمان و شرایط و نیازها تطبیق می کند. عمده ترین عامل این تحول، رشد و آگاهی انسان و خردورزیهای بس شگرف جوامع در حل مشکلات بوده است. به عنوان مثال در دوره های پیشین بشریت به واسطه عدم بلوغ و رشد انسانی، قادر نبود که کتابهای خود را به خوبی نگهداری کند. انبیا معمولا گزارشهای وحی خود را به صورت خبر و با نقل معنا به اصحاب و حواریون منتقل می کردند و مطالب و پیامها به گونه ای نبود که عین عبارات و کلمات بدقت دست به دست گردد و صیانت شود. زیرا رشد علمی و سیر کتابت چنین اقتضایی نداشت. به همین دلیل پیامهای وحی در زمان انبیای گذشته بدون دقت در الفاظ، نقل به معنا گزارش شده است و احیانا با تصحیف و تحریف همراه بوده و کسی از معتقدان به ادیان پیشین ادعا نکرده است که مکتوبات دینی آنان دقیقا عین کلمات وحی می باشد. اگر بتوان تشبیهی کرد گزارشهای وحی در ادیان الهی مانند حدیث نبوی در اسلام است. اما در مورد دین اسلام، این وحی در قالب الفاظ معین و کلمات حساب شده آمده و همانها ثبت و ضبط شده و در اختیار مسلمانان صدر اسلام قرار گرفته و از آنجا به بعد سینه به سینه و دست به دست در اختیار نسلها و جوامع گوناگون قرار گرفته است.
از سوی دیگر جوامع پیشین قادر نبودند که یک نقشه کلی برای مسیر خود دریافت کنند و با راهنمایی آن نقشه راه خویش را ادامه دهند. از این رو لازم بود مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایانی بیایند و انسانها را هدایت کنند و جزئیات معارف و احکام را بازگو کنند، ولی مقارن با دوره رسالت خاتم و از آن به بعد این زمینه فراهم شد و این توانایی اندک اندک به وجود آمد تا مردم ضمن آنکه با مسایل عصر خود برخورد کنند، اصول و قواعد عام هدایت و شریعت را دریافت کنند. (24)
بنابراین، یکی از وظایف پیامبر ختمی مرتبت افزون بر بیان قواعد عام و کلی و فراهم کردن رشد عقلانی و تجرید دستورات، و دستور به اجتهاد، مسایل عصر و منطقه خود را مطرح می کند وضمن رسیدگی به آنها، اموری را که ازموانع تکامل هستند، برطرف می سازد. چنین چیزی اقتضاداشت که به احکام ودستوراتی بپردازدوازمسایلی سخن بگویدوباادبیاتی حرف بزند که مناسب باعصرخودش باشد. طبعااین قسمت ازمسایل رنگ چهره زمان معین به خود می گیرد. 4. عمومیت داشتن برخی از روشهای زبانی قرآن:
در مورد تشبیهات و تمثیلات، سوگندها و نفرین های قرآن گرچه بحث مفصلی به مناسبت طرح نظریه زبان قوم خواهیم داشت و در آنجا خواهیم گفت که با زبان قوم سخن گفتن، این لوازم و اقتضائات را خواهد داشت، اما به طور اشاره در پاسخ این شبهه باید این نکته را یادآوری کنیم که گرچه در جزیرة العرب این مسایل زبان طبیعی مردم عرب بوده و در نظم و نثر خود استفاده برده است اما به این معنا نیست که در ادبیات زبانهای دیگر تشبیه و استعاره، قسم و نفرین نداشته باشیم. فرهنگ اقوام و ملتها نیز سراپا مملو از این شیوه ها سخن گفتن و انتقال مفاهیم است، مثلا سوگند، در تمام جوامع و فرهنگها به ویژه آن جوامعی که نوعی پایبندی به قانون و گفته ها دارند، جایگاه ویژه ای دارد. هنوز که هنوز است از اهمیت قسم چیزی کاسته نشده است بلکه قسم خوردن در مواردی جنبه قانونی پیدا کرده است. فارغ التحصیلان رشته پزشکی از دیرباز برای سلامت و شرافت شغلی خود سوگند یاد می کنند. مقامات سیاسی و نظامی به هنگام تصدی شغل سوگند یاد می کنند و از این راه بر وفاداری خود به قانون تاکید می نمایند. در دادگاهها در جایی که امکان اقامه شهود نباشد از قسم استفاده می شود. مردم هنگام تاکید بر امری و اثبات قانیت خود از قسم استفاده می کنند. بنابراین قسم به قوم و ملت و زمان و مکان معینی اختصاص ندارد. خداوند در سوره یوسف سه بار (آیات 73، 85 و 91) با لفظ جلاله سوگند خوردن فرزندان یعقوب را یاد می کند:
«تالله لقد علمتم - قالوا تالله تفتؤا - قالوا تالله لقد آثرک الله ».
این مساله نشان می دهد که قسم در روزگاران گذشته مرسوم و متداول بوده و اختصاصی به مردم عرب نداشته و محدود به جزیرة العرب هم نبوده است.
نفرین نیز سابقه ای دیرین در ادبیات و زبان اقوام دارد. در زبان و فرهنگ هر ملتی نمونه های فراوانی از نفرینها و دعاهای شر وجود دارد و مردم به هنگام ناراحتی و ابراز خشم خود از کلمات برای ابراز ناخشنودی خود استفاده می کنند.
بدین جهت گرچه در زبان عرب این نفرینها متدوال بوده و هست، اما به گونه ای نیست که بگوییم تنها منحصر به فرهنگ عامه مردم عرب است و استفاده آن امری نامانوس در زبانهای دیگر است. به همین جهت قرآن قسم می خورد، نفرین می کند، ناخشنودی خود را با الفاظ و کلماتی که در آن فضای تاریخی و جغرافیایی متدوال است بیان می کند. 5. عمومیت باورها:
سحر و کهانت و حتی اعتقاد به جن، بی گمان در فرهنگ و زبان قوم عرب جایگاه خاصی و تاثیر بسزایی در استعمال واژه ها و تبیین عقاید و نفی مبارزه با عقایدی از مردم عصر رسالت داشته است، اما نباید از یاد ببریم که این مسایل مختص مردم آن سامان نیست و محدود به آن عصر نبوده است. دکتر جواد علی نویسنده مشهور «المفصل فی تاریخ العرب » ضمن بحثی مبسوط درباره این دسته از عقاید عرب در زمان جاهلیت، می گوید: سایر ملتها و اقوام سابق کم و بیش به جن اعتقاد و باور داشته اند (25) .تا آنجا که شخصی مانند تئودور نولدکه مستشرق آلمانی (م 1930 م)ریشه اعتقاد به جن در جزیرة العرب را از کتاب مقدس می داند، و در انجیل مسایلی در رابطه با جن و جن زدگی را به عنوان شاهد مثال ذکر می کند. (26) بنابراین چنین نیست که اعتقاد به جن اختصاصی به جزیرة العرب یا قرآن کریم داشته باشد. باور و فرهنگ دیوباوری و جن گرایی و پری سالاری در کشورهای دارای علم و کتاب نیز مطرح بوده است.
البته تفصیل بیشتر در دفاع از این اعتقاد را در نقد بازتاب فرهنگ زمانه خواهیم آورد و خواهیم گفت میان پذیرفتن اصل مساله و پیرایه های آن راه بسیار است.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
1) لازم به یادآوری است که بیشتر ترجمه های آیات، از ترجمه فارسی آقای مهدی فولادوند، گاه با اندکی تصرف استفاده شده است.
2) صفار، ابتسام، التعابیر القرآنیة و البیئة العربیة، ص 301.
3) الاطرقچی، واجدة، التشبیهات القرآنیة و البیئة العربیة، ص 78.
4) الاطرقچی، واجدة مجید، التشبیهات القرآنیة و البیئة العربیه، ص 78.
5) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج 6، ص 708.
6) سوره توبه/37.
7) سیوطی، جلال الدین، الاتقان، ج 2/67.
8) طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 311.
9) حسن زاده آملی، حسن، دروس هیئت، ج 1، ص 253.
10) ترجمه این قطعه از آیات از آوای قرآن ترجمه دو جزء آخر قرآن از محمود صلواتی برگرفته شده است.
11) درباره موضوع یاد شده ر.ک: سیوطی، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب، سیوطی، المتوکلی و آرتور جفری، واژه های دخیل در قرآن مجید.
12) واحدی، اسباب النزول، ص 302 و حداد، یوسف، القرآن و الکتاب، ص 121.
13) مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 413.
14) حنفی، حسن، الوحی و الواقع، سلسله مقالات کتاب الاسلام و الحداثه، ص 136.
15) در این زمینه اغلب کتابهای علوم قرآنی در مبحث اسباب نزول تاکید کرده اند و ملاک را عموم لفظ دانسته اند ر.ک: زرکشی، البرهان، ج 1، ص 126، سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 110.
16) یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص 342.
17) همان.
18) الجندی، انور، الفصحی لغة القرآن، ص 24.
19) طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 82. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص 172.
20) سخنان امیر مؤمنان در نهج البلاغه در وصف جاهلیت و محیط جزیرة العرب بسیار تنبه آفرین است. حضرت در خطبه ای می فرماید: شما ای گروه عرب در بدترین آیین و بدترین سرزمینها بسر می بردید. در میان سنگلاخها و مارهای کر اقامت داشتید، آبهای لجن را می آشامیدید، غذاهای خشن را می خوردید. خون یکدیگر را می ریختید، از خویشاوندان دوری می کردید، بتان در میان شما سراپا بود...(نهج البلاغه، خطبه 26).
21) آذرتاش، آذرنوش، تاریخ فرهنگ عربی، ص 18-17، دانشگاه پیام نور، 1374 ش.
22) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 89، ص 14.
23) همان.
24) مطهری، مرتضی، ختم نبوت، مجموعه آثار، ج 3، ص 161-156.
25) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 708.
26) به عنوان نمونه ر.ک: انجیل متی/ 8: 34-28، و همان مدرک.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان