بهار و هفتمین بهار آزادی و استقلال از راه فرا می رسد. بهاری که پیش از آمدنش دلهای مجاهدان عالم اسلام و ملت قهرمان و کوشای ما لبریز و شاداب از جنبش خرّمیِ بهمن خونین گردیده است. بهار در سرزمینی که در همه فصلش، دشت و دمنش به لاله خونین آذین گشته و در هر کجایش کاروانهای عشق و ایثار و شهادت از مرغزارهای خون و چشمه سارهای نور می گذرد. دیگر ما را حاجتی به شمیم عطر یاسهای زرد و بنفش و بوی خوش نسرین و قرنفل نیست که بوی باروت جبهه های حقّ و باطل و اسلام و کفر، همگان را به جهاد و قیام فرا می خواند.
آدمیزاد در نهاد خویش میلی درونی و کششی باطنی به جمال و زیبایی و هنر و صفا و وفا دارد و لذّت او هم از قدوم بهاران و صفا و زیبایی دشت و دَمن به همین جهت است. به راستی این کشش آدمی به سوی جمال و زیبایی و صفا از کجاست و گرایش به سوی کمال و جاودانگی و ابدی بودن از چه منبعی است. این چه کشش و گرایشی است که آدمی در اعماق ژرفای نفس خویش، او را به روشنی و وضوح در می یابد.
زیبائی چیست؟ ماده صرف و تاریک و تهی از کمال و جمال، چه زیبایی دارد. انسان مجموعه عجایب و اقیانوس بیکران ذوق و شعور و نور و شادابی است.
قوّه و استعداد بی نهایت رو به مرز کمال در او به ودیعه نهاده شده است. از مادّه بیجان و بی شعور چطور این همه ذوق و شعور و شادابی می ریزد. هیچ می دانید تشخیص زیبائی و گرایش به زیبایی و زیباسازی از مختصات انسانی است؛ این انسان است که جمال و زیبایی را حتّی در کار و ساخته آن موجوداتی که خود این تشخیص را ندارند، در می یابد. حیوانات کارهای زیبا می کنند؛ امّا نه به عنوان انتخاب زیبایی و ترجیح زیبا بر زشت، بلکه این آدمی است که با قیاس پاره ای از آنها با پاره ای دیگر، بعضی را زیبا و بعضی را از زشت می بیند.
اصل زیبایی، نعمتی بَس بزرگ و گرانقدر و درک آن نعمتی بالاتر و والاتر. به راستی گرایش به زیبایی و زیباسازی در نهان و فطرت آدمی شاهدی روشن نیست که او وابسته به کمالی مطلق و جمالی بی مرز و ابدّیتی والا و به سوی مبدأی نامتناهی از زیبایی و جمال و کمال در کشش است؟ مگر نه آنکه در میان مخلوقهای خداوندی، تنها او مشرّف به تشریف عقل و تعلیم الهی است و بدین جهت مسجود ملایکه و خلیفة اللّه فی الارض و ودیعته فی الوجود می باشد و به همین جهت هم لطف و عنایت باری تعالی او را مجلاّی صفات باری و مَشهد اخلاق اللّه گردانیده است؟ اصول و بدیّهیهای اوّلیه شناختها در ژرفای ذهن و روح او جایگزین گشته و زیربنای شناختها و شناسایی او و معیار تجزیه و تحلیل قضاوت و ردّ و قبول او گردیده تا ادراکهای کلّی و عقلی خود را دریابد و روزبروز بر میزان معلومات و آگاهیها و شناختهای خود بیفزاید.
گرایشهای متعالی را در نفس و روح او به ودیعت نهاده است تا همیشه به مرز کمال، ره سپار بوده باشد. گرایش به حقیقت و حقیقت جویی، گرایش به خیر و فضایل اخلاقی، گرایش به سوی زیبایی و جمال، گرایش به سوی کمال مطلق و ابدیت. به ودیعت گذاشتن این ودیعه ها و نهادن این گرایشها دلیلی است که جوابگو و منبع سیراب کننده ای برای آنها باید بوده باشد. یعنی باید حقیقتی و واقعیتی بوده باشد تا حسّ دریافتنش در آدمی نهاده شده باشد. خیر و فضایل اخلاقی، حقیقتا باید در وجود آدمی بوده باشد تا روان و مفهوم نیست مفطور شده باشد؛ به همین جهت هم زیبایی مطلق و کامل و جمالی بی مرز و کمالی بی انتها و ابدی باید بوده باشد تا آدمی دایما بسوی او در کشش باشد. کشش این جمال است که آدمی را در جاذبه قرب و پیشگاه خداوندی دایما به سوی مطلوب و کمال می برد: حتّی در عالم بهشت و نعمت جاودانی. شاید هم همین بی مرزی و بی توقف گاهی جمال و کمال محبوب و مطلوب سرّ، جاودانگی بهشت باشد. آدمی همیشه همراه این احساسها و عواطف است و جوشش همین احساسها و عواطف درونی را با زبان هنر که زبانی الهی و ناموسی خلقتی است و کاربردی عظیم دارد، به بروز و ظهور می رساند و هنر از آنجا که از این جوشش درونی سرچشمه می گیرد به بی نهایتی انسانها، مرزی بی نهایت داشته در هر جا و هر مکان به نوعی بروز و ظهور می کند و تاب مستوری ندارد. اما لطف و ارزش هنر، آن است که به سوی مبدأ اعلی و فیض مطلق بوده باشد و به همین جهت، بُعد معنوی و توجه به اخلاق و عرفان هنر، تنها شرط راه است؛ تا آدمی را در یک روشنائی روح افزا و جان بخش قرار دهد که سراپا عظمت، کرامت، شرف و اصالت گردد. همین بُعد است که به او ارزش معنوی، اصالت انسانی، فداکاری، ایثار، شجاعت، شهامت و بالاخره قبول شهادت، ارزانی می دارد.
این بُعد است که آدمی را غرق در هنر و هنرمندی می کند. هنر چگونه زیستن، چگونه عشق ورزیدن، چگونه عبادت کردن، چگونه به درگاه حضرت حّق رفتن و چگونه مناجات کردن، هنر رهبری، هنر وفا و ایثار داشتن، هنر جنگ و هنر مسؤولیت و تعهّد و هنر چگونه مردن و هنر... و بالاخره هنرهای زیبا و جمیل که نمایانگر عوالم لطف و عاطفه انسانی است. سراسر عالم وجود همه، عشق و جمال است. پس، سراسر هنر است.
امّا «نه که هر کو ورقی خواند معانی دانست.»
مظهر زیبایی دوستی و کشش به سوی جمال، هنر است که رسالتش را هنرمند به دوش می کشد. رسالتی که باید معنویت زیبایی و الهی را به کمال قدرت بیان داشته همگان را از سرچشمه جمال سیراب و بهره مند سازد.
زیبایی و جمال تنها زیبایی و جمال ظاهری نیست که ظاهر تنهامنزلگهی است برای گذربه سوی جمالی معنوی وزیبایی دل انگیزتر و متعالیتر؛ انّ اللّه جمیل و یحبّ الجمال.
ساحت مقدّس خداوندی پاکیزه تر از جسم و جسمانیت است، ولی آن زیبایی جمال ملکوتی و معنویی است که چنین زیبایی و جمالی را در راه هنر باید جست و به همین جهت است که در هنر عالی و عرفانی انسانی نه فقط اعضاء و جوارح انسان در تکاپو است بلکه دل و جان و عقیده و ایمان هم در کار است و راز و رمز هنر اسلامی، همان هنری که دل شیفتگان هنر در شرق و غرب تمدّنهای بشری برای، آن می تپد، پنهان در همان معنویت و حقیقت عرفانی درونی آنست که به شهود وبروز رسیده است؛ هنری که نگارش آن حکایت از هستی و زندگی آدمیش و پیوند دادن بین زیبایی و حقیقت در او، همه و همه از دیدگاه اسلام دیده می شود. هنر اسلامی (نه هنر مسلمانان) هنری است که ناشی از اسلام و قداست و پاکیزگی و طهارت و تعالی و عروج آن بوده باشد.
اگر زیبایی ظاهری را در هنر کافی بدانیم باید پذیرای هر گونه آلودگی و گمراهی بوده باشیم. هنر باید وسیله تعالی روحی و سیر معنوی به سوی ملکوت اعلای خداوندی باشد. بازگوی حق و باطل حیات باشد.
مایه تطهیر، تهذیب و اصلاح باشد، حیات، زندگی، عزّت و سربلندی بخشد، نه آنکه سایق و کوچ دهنده به سوی مردگی، پوکی، خواری، انحراف، خودفروختگی و اجنبی زدگی باشد. کشش همگانی و فطری مردم به سوی هنر به گردن هنرمند، تعهّد و مسؤولیّت می اندازد و بار سنگین رسالت معنوی را بر دوش او می گذارد. هنرمند ارجمند اسلامی، باید بداند که هنر چه کاربرد عجیب و شگفتی در همه شؤون زندگی فردی، اخلاقی، علمی، اجتماعی، سیاسی، ادبی مذهبی و تربیتی و غیر اینها دارد؛ پس باید هنر خود را، عامل پیشرفت و تکامل و سعادت، هدایت و ارشاد، بیداری و هشیاری و تحرّک بداند. هنر را با انحراف از مسیر خداییش مایه رکود و مسخ فرهنگی، ویرانی و شقاوت و گمراهی و ضلالت، تخدیر، غفلت، فریب و سکون نسازد.
هنرمند مردمی و متعهّد باید رسالت اصلی خویش را بر مبنای عقیدتی و توحیدی اسلام به اثبات رسانده و همراه سایر دستاوردهای انقلاب و در جهت ساخت و رشد واقعی به پیش برود، تا چون درختی تنومند و پُر حاصل به بار بنشیند، نقش پُربار و پُربرکت خو را در نشر فرهنگ و اندیشه صحیح خدایی متجلّی و تأثیر بارز و با هر خود را در حوزه هنر و اندیشه اسلامی روشن و تابناک به چشم و گوش همگان برساند. با امکان شیوه های کاملاً تازه و اصالتهای انسانی و الهی که در جامعه خروشان ما پدید آمده امروز هنر در جامعه اسلامی ارزشی گرانقدر و مسؤولیّتی بی اندازه حسّاس پیدا کرده است. باید کشش عاطفی و گرایش هنرمند دایما و به طور مستقیم متوجه معنویت اصالت، انسان بودن و عرفان ملکوت خدایی بوده باشد.
خدای ناکرده، دلسرد و غمگین نگوید که رژیم جمهوری اسلامی را با هنر چه کار. آیا انقلاب اسلامی ما با هنر رهبری و هنر انقلاب و مکتب و ایثار بوجود نیامد. و آیا تاکنون متوجه شده اید که چه هنرمندی در نهضت بزرگ و جهش تاریخی به کار رفت تا چنین شد. هنرمند ما اکنون پاره ای از محیط حقیقی و عضوی از مجتمع واقعی خود است. از جامعه و واقعیتهای عینی آن نباید چشم بپوشد. پا به پای اجتماع اسلامی و انقلاب، جامعه و مردم ما راه رود، به کنجی نخزیده و به هنر ساخته و پرداخته خودش دل خوش نکند.
انسان منحرف ماده گرا که دارای گرایشهای حیوانی و کششهای جسمی و جنسی باشد نمی تواند هنری شایسته گستردگی روح انسانها، عرضه بدارد. چنانچه که احساس او، شخصیت او، ابراز و اظهار هنری او پا در منجلاب ماده و شهوت و شکم دارد. دیگر چگونه می تواند با نفس خود به مبارزه برخیزد و برخلاف قانون سنخیّت بین علّت و معلول، هنر اصیل و جاودانی عرضه بدارد.
هنری را ما می طلبیم که همگام با معنویات انسانی و اصالتهای آن که برتر و والاتر از پای بندیهای عالم طبیعت و حیوانیت است پویا باشد. در مسیر فطرت الهی انسانی که همان فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیهاست روان باشد تا با هدف و غایت جاودانه ابدی و جاودانی گردد و دچار مرگ و تباهی و سقوط و هبوط نگردد. فطرتی که اوّلین خمیر مایه اش عشق و پرستش است.
هنر اصیل باید که با این عشق و پرستش همراه و همراز و همدم و همساز باشد تا در هر کجا این هنر جرقه ای بزند این عشق و پرستش متجلّی گردد.
والاترین دلبستگی های انسانی در تمام مراحل حیاتش، همانا همین عشق و پرستش است که او خود آمیخته با هنر پرستش، نیایش و مناجات است. اصولاً خط سیر انسانی و مسیر عارف در هر لباس و هر مکان و زمانی باید معلوم باشد که به کجا می رود و چرا می رود.
جاودانگی است که گرانقدرترین مسیر هنر است. عشق به ابدیت و خلود، عشق به جاودانگی و عروج، عشق به خداوند و به هر چه مورد محبّت اوست مایه ارزش هنر است. هنری که در خدمت انسانیت و معنویت بوده و در بعدی الهی پویا باشد. به پویایی و پایداری انسانیت و معنویّت پویا و پایدار می باشد.
به حمداللّه که اکنون انقلاب عظیم اسلامی بر پایه ارزشهای اصیل و والای اسلامی می ایستد و برکت اوست که زیباترین و درخشنده ترین جلوه های والای انسانی و معنوی حیات معقول او پدید می آید. این موهبت الهی را غنیمت بدانیم و با به کار گرفتن استعدادهای هنری و ایمان الهی، هنر را به عنوان یکی از شاخه های بسیار حسّاس و مهم فرهنگ بشری از منابع و معنویات سرشار اسلامی و الهی جلوه گر نمائیم. تا هم مشهد تجلّی این همه ارزشهای ره آورد انقلاب باشد و هم در باروری و بارآیی آنها برای نسلهای اسلامی بعد که آیندگان و پویندگان راه این انقلاب مقدّسند مؤثّر و مفید افتد.
ما وارث فرهنگی هستیم که کتاب و علم در او مقامی الهی و معنوی داشته و انشاءاللّه که چنین هم خواهد بود. پشت کردن غافلان و غرب و شرق زدگان در مدّت نیم قرن گذشته به معنویت و فرهنگ اسلامی به حمداللّه آن نور آسمانی و الهی را از دل ما نربود و با ریشه دار بودن این معنویت در دل و جان انقلاب اسلامی ما امیّد است که تدارک گذشته را نموده باشیم و معنویت این فرهنگ را چنان درخشان سازیم که هیچ ده و خانه ای نباشد مگر آنکه نور اسلام در آنجا تابان باشد، انشاءاللّه .
در این عهد مبارک و میمون جمهوری اسلامی که پای حراست از آبروی اسلام در بین است، وظیفه ای سترگ بر دوش داریم و گنجی شایگان را پاسداریم. گنجینه ای که تکه پاره های آن مایه افتخار موزه های مشهور جهان است؛ ارزشهای معنوی به دست آمده از برکت انقلاب، آن قدر گرانقدر است که همه گنجهای عالم در مقابل آن به چیزی نیارزد. پس ما نسلی شایسته باشیم که میراث معنوی و اسلامی پدران روشندل و پاکدل خود را حافظ و حارس باشیم. با افتخار و سربلندی، شانه به زیر این میراث پُرارج و گرانبها محکم و استوار بگیریم. چشم کنجکاو، جهان کردار و رفتار ما را چه با غرض و چه بی غرض می نگرد و گاه آگاهانه و گاه ناآگاهانه همان رفتار را میزان و معیار وسرمشق قرار می دهد. ببینید چه وظیفه سنگین بر دوش ماست.
با الگوی اخلاق اسلامی سمبل اصالتهای انسانی، نقشها و نگارهای جمهوری اسلامی در جهان امروز شده ایم. گذشتگان متدیّن هنرمند ما نمونه های اخلاق و فضیلت بوده اند. دریغ است که ما وارثان هنر آنان در منجلاب پستیها و رذایل اخلاقی و روحی دست و پا زنیم. هیچ می دانید ما که ایم و چه کرده ایم؟ ما انقلابگران بزرگ قرنهاییم. باید مسؤول حفظ ویژگیها و ارزشهای انقلاب باشیم. این ره آورد مقدّس را باید با شوریدن بر نفس، بازگشت به فطرت انسانی و روآوردن به مفاهیم و ارزشهای گرانقدر و والای معنوی و الهی، رها شدن و وارستن از بندهای مادّی و معیشتی و حیوانی، تزیّن به زینت های شریعت مطّهره، حفظ و حراست نماییم؛ تا رو حیات ارزنده ای زندگی افروز، سرشار از عشق و محبّت و مسؤولیّت در درگاه خداوندی بر اجتماع ما حاکم شود که ارتباط او با خدا، ارتباط عاشق و معشوق باشد و هر نشست و برخاست و قیام و قعود و ذکر و فکر ما او باشد.
جمهوری اسلامی را نعمتی گرانبها که در بهایش چه خونها و چه شهیدان و چه اولیاء و صالحان داده شده است بدانیم و در راه حفظش و پیشبردش از بذل هر نفس و نفیسی ابا نداریم حرکت خود را پرمایه تر و پرارج تر، سوختن خود را عاشقانه تر و عروج خود را عارفانه تر به دامان این انقلاب الهی نثار و ایثار نمائیم و حقّ شکر این نعمت را با رشدی عالی و شکوفایی هر چه بیشتر در خدمت به عرفان هنری انسانی و رسالت محمّدی، اهداء به درگاه باری تعالی نماییم.
استعداد هنری خود را که عطیّه ای الهی است، متوجّه عشقهای مادّی و وصال معشوقه های جسمی نسازیم. البته نیرنگ استعمارگران همیشه چنین است که استعدادهای توده های تحت سلطه را در راه خواستهای دروغین لذّتها و کامجوییها و ترویج فساد در هنر به پوچی و پوکی برده و انسانهای ارزشمند را به بی ارزشی و فقدان تمامیّت هستی و اصالت انسانی سوق می دهد و با ترویج ابتذال و نزول ارزشهای معنوی عقلانی افکار سازنده و پویای جوامع زیرسلطه خود را تخدیر نموده تا توجّهی به مسایل مذهبی اخلاقی، سیاسی، اجتماعی ننموده، بلکه با احساس تهی بودن و پوچی از خود متوجه مزالق و مساقط اخلاقی گردد و امّا ما که ادّعای آزادگی و آزاد مردی از قید و بندهای شیطانی و وسواسهای نفسانی و انحطاطهای اخلاقی را داریم بر ماست که با اتّکاء به مکتب اسلام عزیز و تحفّظ بر تقوی، پاکدامنی، عظمت و عبادت مقام والای انسانی خود را حافظ بوده و از نِعم معنوی الهی برخوردار و بهره مند باشیم. هنر خود را نوعی عبادت و ایثار دانسته و آنرا هنری انسانی و حیات بخش و مسیحایی عرضه داریم، نه دجّالی و نافی ارزشهای انسانی.
شایستگی درونی و استعداد هنری خداداد انسان نباید به دست خودباختگی و بیگانگی از خویشتن و ارزشهای پوچ ماشینی، تحت عنوان گول زننده ترقّی و پیشرفت مضمحلّ شود. شأن و مقام این مجلّه و جامعه محترم منتسب به آن، محترم تر از آنست که مفاسد و پلیدیهای هنر و هنرمندان رژیم گذشته در او بازگو شود.
سربسته آنکه با شیوه های گوناگون هنر وسیله ارضای خواستهای تن و هوا و هوس مشتی مرفه و در منجلاب فرو رفته واقع گردید. مراکز و امکانات هنری به سوی ابتذال و فساد رانده گشت. هنرمند تهی از بینش های اصیل واقعی گردید. با حرکتهای پوچگرایانه نسلی آواره و از غایت بی هنری و آوارگی خواهشهای نفس های آلوده و خواسته های تن را به نام هنر و ارزشهای آن به نمایش گذارد و اکنون به حمداللّه که آن موجهای تبلیغاتی دروغین و خیمه شب بازیهای هنری به دیار نیستی رفت، ارزشهای اسلامی و انقلاب فرهنگی ما چون کوهی گران و پهلوانی قوی دل از جای برخاست.
ملّت چون پولادی از کوره درآمده و آب دیده اند. با خودساختگی و آگاهی، احساس مسؤولیّت و تعهّد نموده، جاذبه ها و صاعقه های ثروت و جمال دنیا او را نگرفته، توجه و نظرش به اصالت انسانی و ارزش معنوی و الهی باشد. در زحمتها صبر کند و در رنجها شکیبایی نماید. سختیها را راحت و زحمتها را رحمت شمارد تا انشاءاللّه این حرکت الهی را به سر منزل مقصود برساند.
همپای این قیام مقدس اقتضای انقلاب فرهنگی ما آن است که انقلابی در هنر بوجود بیایید که از چشمه جوشان معارف و ارزشهای اسلامی سرچشمه بگیرد و چنین هم شده است. دشت و صحرا و سنگ و جبهه را بنگرید که چگونه لبریز از مشاهد ایثار و شهادت و صبر و تحمّل و بردباری در مقابل فشارهای شیطانی قدرتهای استکباری شده است. ایران ما اکنون مشهد عارفان و مجاهدان گشته، گلزار شهیدان گلگون کفن و همه جا عطر گلهای سرخ پَرپَر شده از دست تطاول دیوسیرتان بیگانه و بیگانه پرست به مشام می رسد. کوه و دشت و بیابان و شهر و کوی و برزن همه آکنده از هنر و هنرمندی گشته است هنر رهبری، هنر انسان سازی، هنر به پایان رساندن رسالت انقلاب، هر حفظی بر پیام خون شهیدان و بیان ایثارگریهای رزمندگان تاریخ ساز اسلام، هنر چگونه زیستن، چگونه عبادت نمودن، چگونه عشق و پرستش کردن، چگونه جهاد و جنگیدن و بالاخره هنر شهادت که والاترین و بالاترین هنر است
که شهید با هنرمندی شهادتش و با پیام خونش خود را به عالیترین مقام انسانی می رساند و ابدیت را در شهادتش به ملّت اسلام عرضه داشته با هنرمندی پیامش امّت اسلام را همیشه و مداوم مسؤول و متعهّد می نماید.
درود بر آن رهبری که با هنرمندی رهبریش ملّتی را این چنین به راه صلاح و فلاح انداخت و انشاءاللّه به سرمنزل مقصود و انقلاب جهانی مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف خواهد رساند.