دین در ساحت سماحت و سهولت

(به یاد نیک نام بزرگ تاریخ و از مصلحان قرن بیستم حضرت امام موسی صدر)
چکیده مقاله حاضر حاوی چند نکته است. نخست اینکه: اسلام علاوه بر اینکه دارای شریعت سهل و مدارایی است و هیچ دستور شاق و فوق توان و تکلیف را بر پیروانش روا نمی دارد، همچنین نسبت به عقاید دیگر عالم دارای بردباری ویژه ای است و عقیده ای را بر کسی از راه جبر و اکراه، تحمیل نمی کند. دوم اینکه: دین در دوران قرون وسطی زیر سلطه و سیطره حاکمان کلیسا جامه خشن به تن کرد و تساهل و تسامح را، که یک امر انسانی و نظری بود، زیر پا گذاشت و در نهایت با فرجامی تلخ روبرو گشت. سوم اینکه: برآمدن آفتاب تمدن اسلام به خاطر تسامح و تساهلی بود که متفکران مسلمان در برخورد با دیگر متفکران ملل و نحل عالم داشتند. از پرسشهای عمده ای که پیرامون ادیان رخ می نماید این است که آیا در ذات ادیان الهی و بالاخص ادیان ابراهیمی، که دین واحدی بیش نیست، تساهل و تحمل عقاید خارج از حوزه آن دین وجود دارد؟ و در صورت وجود داشتن آیا این تحمل یک روش است و یا یک ارزش؟ سوم اینکه آیا در تاریخ ادیان بالاخص اسلام، به عنوان دین خاتم، تحمل عقاید دیگران به دست متولیان دین و یا نهادهای دینی تحقق یافته است و یا جنبه های بی تحملی و خشونت بر جنبه های تحمل و تساهل غلبه داشته است؟ البته ممکن است پرسشهای دیگری در این زمینه وجود داشته باشد که در این مقال موجز مجال طرح آن نیست. از آنجا که این نوشتار به مناسبت بیستمین سالگرد ناپدید شدن سرو قامت آزاده و جاودانه تاریخ و از وارثان نامدار، پیامبران حضرت امام موسی صدر نگارش می یابد; همو که با تساهل و مدارا صدای اسلام و تشیع را از سواحل مدیترانه به امواج هستی طنین افکند و امواج ناآرام زندگی را بر بزم در ساحل بی احساسی ترجیح داد و چونان ابوذر آن تبعیدی دیار لبنان، مستضعفین را حیاتی دوباره بخشید که «مردم باید امامان و وارثان زمین باشند» 1 و مجاهد مردی که در راستای رسالتش فرجامی نامعلوم نصیبش گشت، که البته غالب نیک نامان تاریخ در این جغرافیای هستی چنین جامهای ناگواری را در فرجام کار خویش سرکشیده اند و سقراط وار جاودانگی خود را در این جامها و جریده عالم به ثبت رسانده اند، که در آن جهان رضوان گوارایشان باد. به هر روی با این تناسب سزاوار یافتم تا دین در حوزه تساهل را به خامه تحریر آورم و بنگرم که سلوک این دانشی مرد سر از پا نشناخته در برخورد با دیگر فرق عالم و سایر اصحاب ملل و نحل یک سلوک دینی و الهی بوده است. واژه های: «سمحه، سهله و یسر» و مشتقات آنها به عنوان اوصاف دین در آیات و روایات زیاد به کار رفته و پیامبر اسلام شریعت خود را با اوصاف فوق یاد کرده است. 2 گفتنی است که سماحت و سهولت هم یک دعوت درون دینی است و هم یک امر برون دینی. یعنی شریعت اسلام علاوه بر اینکه تکلیف شاق و مالایطاقی را بر پیروان خود تحمیل نمی کند، از امت اسلام نیز می خواهد در تحمل عقاید دیگران و در برابر افکار غیر مسلمانان وسعت نظر و سعه صدر داشته باشند و یاد کرد این مقاله بیشتر مربوط به سهولت در امر برون دینی است که اسلام در برخورد با عقاید و افکار غیر مسلمانان چه واکنشی دارد و آنها را در چه مقام و منصبی می داند و می نشاند. ولی نسبت به بخش درون دینی تنها به چند آیه از قرآن اکتفا نموده و تفصیل مقال را به مجالی دیگر وامی گذاریم.
1- (و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم...) 3 در راه خدا چنان که شایسته است جهاد کنید. او شما را برگزید و برایتان در دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد کیش پدرتان ابراهیم است. در این آیه سهولت و سماحت با نفی حرج همراه است یعنی با اینکه جهاد و تلاش لازمه حیات و زندگی است و هر انسانی در بستر حیات خویش، به طور تشریعی و یا تکوینی، مامور به جهاد و مبارزه با موانع حیات و حقیقت است ولی نباید زندگی خود را با عسر و حرج همراه سازد. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه یاد شده می نویسد: «خدا از روی امتنان هر گونه حرج در دین را، چه حرج در اصل حکم باشد و یا به طور اتفاقی حرجی عارض شود، برداشته است. بنابراین شریعت آسان و ساده پدرشان ابراهیم حنیف است; کسی که به خدایش ایمان آورد». 4
2- خداوند در ضمن نقل داستانهای قرآنی نکاتی را می آموزد که روح پیام آن داستان را می نمایاند. (... قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه به عذابا نکرا و اما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول من امرنا یسرا) 5 گفتیم:ای ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب می کنی یا در میانشان [روش] نیکویی پیش می گیری. گفت: اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می شود، آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد. و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداش نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاری آسان واخواهیم داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد: «ظاهرا مراد به امر در امرنا امر تکلیفی است و معنای واقعی سخن این است که به وی دستورات آسان خواهیم گفت; یعنی به چیزهایی که برایش آسان باشد و موجب سختگیری نگردد مکلف خواهیم ساخت ». 6 با توجه به آیات دیگری که در باره نفی «عسر و حرج » و ایجاد سهولت و سکونت، نازل شده است; اشعار به این معناست که شریعت خداوندی از درون شریعتی آرام و سکونت بخش و فاقد هر گونه تکالیف شاق و مالایطاق است; تا انسانها در شریعتمداری خود گوهر دین را چون در دریابند و زیبایی و دلبردگی حقیقت دین را از دست رفته نبینند. باز می گردیم به امر تسامح در حوزه برون دینی و نوع نگاهی که دین اسلام به سایر ملل و نحل دارد. واژه «تسامح » به معنای مدارایی و تحمل اخلاق و عقاید دیگران، که مورد قبول مانیست، می باشد. به بیان دیگر: تسامح یعنی سیاست مدارای صبورانه در حضور چیزی که مکروه و ناصواب می شماریم. برخی آن را معادل [ Tolerance] گرفته اند و «تولرانس » در غرب از زمانی آغاز شد که به عنوان یک راه عقلی برای رفع مشکلات و اختلافهای ایجاد شده بین مسیحیت ارایه گشت. «جان لاک » نخستین کسی است که در این زمینه کتابی را نگاشت و تولرانس را در ساحت دین برای ایجاد همزیستی و زندگی مسالمت آمیز بین پروتستان ها و کاتولیک ها به کار برد و فرق مختلف مسیحی را به تفاهم و سازگاری دعوت کرد.
لاک در رد کسانی که می خواهند به زور و شکنجه و خشونت مردم را صحیح الاعتقاد کنند و با ترس و تهدید جامعه را دینی سازند، چنین نوشت: «سرکوب سیاست کارآمد و مؤثری نیست. از زور می توان برای واداشتن به انجام دادن حرکات عبادی به شیوه خاص مسیحی استفاده کرد، اما زور نمی تواند انسان را وادار کند که در خلوتگه ضمیرش ایمان یا اعتقادی را بپذیرد. آنچه زور می تواند انجام دهد واداشتن انسان به تظاهر به ایمان و صحیح الاعتقاد بودن است. چنین سیاستی نه فقط بی فایده ست بلکه از جنبه اخلاقی زیانبار است، چون به پرورش نفاق می انجامد. بدین طریق لاک این استدلال کاتولیک ها را رد می کند که زور تا چه رسد شکنجه و مرگ می تواند انسان را به فلاح و رستگاری برساند». 7
نکته ای که ذکرش در اینجا ضروری است این است که تساهل و تسامح بیش از آنکه یک امر دینی و یا اخلاقی باشد، یک مقوله انسانی است به این معنا که انسانها از جهت فکر و فهم و سلیقه در درجات متفاوت هستند و کسی نمی تواند ادعا کند که هر چه من می فهمم حق است و هر فهمی غیر از این باطل است و شاید سر اینکه قرآن کریم دین اکراهی را نکوهش کرده و آن را منتفی دانسته است، اشاره به همین باشد که باید آدمها را در فهم و اعتقاد آزاد گذاشت. زیرا هر کس در چگونگی فهم باید آزاد باشد بنابراین تسامح به عنوان یک مقوله فرا دینی نخستین کاربرد آن این است که آدمیان را در کشف حقیقت و پیدا کردن راه سعادت آزاد می گذارد و هر گونه استبدادی را در این راستا محکوم می کند، چون استبداد دشمن آشکار و آشنای عقیده و فکر و فرهنگ است و راه اندیشیدن را بر انسانها می بندد و علت اینکه رویکرد انسان امروز، بویژه در مغرب زمین، به تساهل بیشتر شده است، چون حاکمیت کلیسا راه را بر هر دگراندیشی بسته بود و حق مطلق را فقط از آن خود می دانست و هیچ حقیقتی ورای دیوارهای کلیسا مورد پذیرش واقع نمی گشت و بل صاحبان آن را به شکنجه و کشتار محکوم می کردند. بنابراین کلمه تسامح و تساهل پس از قرون هفدهم و هجدهم بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است تا هر نوع مطلق گرایی و جزمیت اندیشی را، هم در ساحت ادیان و هم در ساحت فرهنگ و سیاست، بزداید.
در فرهنگ تسامح اصل بر این نیست تا به همه اندیشه ها و عقیده ها صورت حقیقت ببخشد و یک نوع نسبی گری را در جامعه رواج دهد و بگوید هر کس به هر چه می اندیشد صواب است بلکه در فرهنگ تسامح بیشتر تحمل عقاید و افکار مورد نظر است نه تحمیل عقاید و افکار ولازمه تحمل عقاید و اندیشه دیگران دست کشیدن از ایمان خود نیست، بلکه می توان در عین اینکه عقیده ای را باطل شمرد و فکری را مردود دانست، ولی به صاحب عقیده باطل و فکر مردود احترام گذاشت و بر آن نشورید. و تعریف تسامح چیزی غیر از این نمی تواند باشد. انسان متسامح یعنی کسی که در برابر اندیشه ای ناصواب، به زعم او، دارای سیاست صبورانه است. ممکن است برخی بر این گمان روند که تسامح یعنی بی اعتنایی به عقاید و افکار خود و یا نسبت به افکار باطل حساسیت از خود نشان ندادن. داشتن چنین پنداری از تسامح غلط است و کسی نمی گوید دینداران باید نسبت به عقاید و افکار خود بی اعتنا و راه را برای ترویج افکار و عقاید مردود هموار سازند; بلکه سخن بر سر نوع و نحوه برخورد با افکار و عقاید دیگران است. ما اگر تسامح را در برابر خشونت قرار دهیم و معنی ضد این واژه را در یابیم مفهوم آن روشنتر خواهد شد. در قاموس خشونت یعنی هر فکری و عقیده ای را تحمل نکردن و آن را سرکوب و محکوم کردن با تیغ ارتداد و الحاد سر هر متفکری و دگر اندیش، را بریدن. طرفداران تسامح می گویند سیاست سرکوب در ساحت فکر و فرهنگ و اعتقاد کارآمد و موثر نیست بلکه از لحاظ اخلاقی اثرات زیانباری در پی خواهد داشت و فراتر از آن آنچه گذشت، تسامح یعنی پاسداشت حق اولیه انسان، یعنی آزادی و خشونت یعنی زیر پا گذاشتن این حق. اینکه در جوامع مدنی اصرار دارند تادین را از دست دولت خارج سازند و نهادهای دینی را از نهادهای دولتی جدا کنند برای این است که دین اگر در چنبره قدرت قرار گیرد و لباس زور به تن کند این دیگر دین نخواهد بود چرا که عطوفت و لطافت خود را از دست خواهد داد. از سویی اگر تساهل از دامن دین بر چیده شود و نهادهای دینی عقاید و افکار غیر خود را تحمل نکنند، کثیری از افراد جامعه را دچار محرومیتهای حقوقی خواهد کرد. و حتی ممکن است برخی خشونت طلبان تا مرز گرفتن حیات فیزیکی از افراد دگر اندیش پیش روند. لهذا مفهوم «تساهل » که در غرب توسط «جان لاک » فیلسوف پرآوازه انگلیس مطرح شد، هدف پیشتیبانی از حقوق و آزادیهای کسانی بود که در برابر گیوتین کلیسا ها و سلاطین تمامیت خواه، قرار داشتند و حقوقشان از دست رفته بود یا در شرف پایمال شدن بود. بشر غربی در مقابل قهر و خشونت کلیسا و نهادهای دینی و دولتی حقوق خود را مطالبه می کرد، لذا کسانی که قایل به حقوق بشر نیستند، اعتقاد و علاقه ای به تسامح و مدارا نیز ندارند و همچنین در جامعه ای که نقد و نقادی برنمی تابد و برخی افکار انسانهای غیر موصوم را پشت پرده عصمت می بیند و پیرامون آن خط قرمز می کشند، تساهل معنا پیدا نمی کند. زیرا ممکن است کسانی در راءس هرم قدرت باشند که تحمل افکار مخالف را نداشته باشند و یکسره آن را باطل بدانند و باطل دانستن را با تحمل نکردن و به دنبال آن برخورد خشن کردن، یکی بدانند. غافل از اینکه دیگران از «حق » آزاد اندیشی و نقد به افکار و اعتقاد اکثریت برخوردارند. و می توانند هر کجا که خواستند افکار خود را طرح نمایند، همچنانکه در تاریخ اسلام ملحدین افکار خود را با مداراه آفتابی می کردند و ائمه (علیهم السلام) با ادب و نزاکت پاسخ آنان را می دادند. 8
نکته ای که باید در اینجا یادآور شوم اینکه: تحمل عقاید دیگران و رواپذیری افکار دگراندیشان به معنای به سمیت شناختن آنها در فرهنگ جامعه نیست، معمولا هر جامعه ای در مقام پاسداری از فرهنگ رسمی خویش همه جا خواهد ایستاد و کمتر جوامعی بوده است که گوهره فرهنگ خود را به خاطر پهن شدن سفره فکری عده ای، از ست بدهد، ولی اگر برخی افکار به خاطر بی تحملی آفتابی نشود و با احتجاجات محاجه گران روبرو نگردند، ممکن است در نزد عده ای صواب تلقی گردد و عده ای را به دنبال خود بشوراند که در این صورت برای فرهنگ رسمی مردم تهدیدی خواهد بود. در اینجا سزاوار است به درون تعالیم دین، بالاخص قرآن راه یافته و در حد ممکن فرهنگ تساهلی قرآن را بنگریم.
تساهل از نگاه درون دینی
پیشتر گفته باشم که خشونت از نگاه قرآن و کلام الهی یک حالت صد در صد نکوهنده نیست و در برخی موارد ابراز خشونت یک امر لازمی به حساب آمده است; که با تاملی دقیق می توان آن را به برخی حوزه های اخلاقی و سیاسی بر گردانید. و همچنین مدارا و تساهل به پسندیده و ناپسند تقسیم شده است و نمی توان تساهل را یک پدیده ذاتا ارزشی و اخلاقی تلقی کرد و حسن ذاتی برای آن برشمرد. فی المثل به دو نمونه از آیات قرآن اشاره می کنیم: 1- (یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم); «ای پیامبر، با کافران و منافقان بجنگ و با آنان به شدت رفتار کن » 9 2- (...و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک); «اگر تندخو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند.» 10 در این دو آیه، که خطاب به پیامبر (ص) است، در آیه اول پیامبر را مامور به اعمال خشونت می کند، زیرا جریان توطئه علیه جامعه نو پای اسلامی در کار است و منافقان و کفار دست به هم داده تا ضربه ی کاری خود را برای نابودی اسلام وارد سازند. در اینجا تساهل و مدارا معنا ندارد. تساهل و بردباری مساوی است با نابودی جامعه نو پای اسلامی. در آیه دوم که در مقام وصف پیامبر اکرم (ص) است. او را به تساهل می ستاید و رمز موفقیت او را در فرونشانی خشم و غلظت می داند، زیرا در مقام ابلاغ پیام و انجام رسالت و تحقق نبوت باید با توده های مردم مدارا پیشه کرد و شعله خشم را خاموش ساخت و مردم را در انتخاب دین و برگزیدن آیین آزاد گذاشت خصوصا آنجا و آنگاه که دولت به عنوان یک نهاد قانونی بخواهد متولی دین و اعتقاد مردم شود. «لاک » در رساله خود (Toleyation) تاکید می کند، حکومت نباید مرجعیتی در عقاید دینی پیدا کند. دین امری مربوط به اعتقاد قلبی است و داوطلبانه پذیرفته می شود و بنابر ماهیت خود چیزی نیست که بتوان آن را به زور و قهر در اذهان آدمیان فرو کرد یا به وسیله قوانین موضوعه بر مردم تحمیل نمود و اگر به حال خود گذاشته شود، کار کردهایش را بهتر می تواند نشان دهد. البته اگر به صورت طبیعی، راهی در اذهان و قلوب نگشاید و به قهر و تکلف باشد، خاصیت و اعتباری نخواهد داشت. بر حکومت نیست که مناط اعتباری برای صحت و سقم عقاید مردم به دست دهد، بلکه تنها مکلف است سلامت و امنیت کشور و جان و مال هر یک از افراد را تامین کند، و زمینه های حفظ اعتقاد و شعایر دینی در جامعه را فراهم نماید. «از این رو اگر شهریاران، مردم را به بهانه آمرزش روحشان وادار سازند که در قلبهای مورد نظر آنها حضور یابند، کار عبثی انجام داده اند [زیرا] چنانچه مردم به کلیسایی اعتقاد داشته باشند، با طیب خاطر در آن جا حاضر می شوند و اگر اعتقاد نداشته باشند، حضور آنان بر ایشان هیچ ثمری نخواهد داشت و تا هر میزانی هم که نیت خیر، نوع پرستی و آمرزش ارواح، بهانه مطلوبی برای عمل فرمانروا باشد، تاثیری در آمرزیدگی درستکاری آنها نخواهد داشت و بنابراین بعد از همه اینها، باید مردم را آزادانه به وجدان خود واگذار کرد» 11 علت اینکه متولیان سیاسی جامعه نباید متولیان دین و اعتقاد مردم باشند این است که حکومتها ساختار مذهبی از پیش تعیین شده دارند و در پی آنند تا انسانها را به جبر و زور وارد آن ساختار نمایند و کسی حق تخطی از آن ساختار را ندارد. در غیر این صورت نظام سیاسی به یک نظام توتالیتر تبدیل می شود که جباریت و استبداد دینی را به بار می نشاند، بنابراین قرآن کریم وظیفه پیامبران را تنها ابلاغ پیام و انذار مردم می داند و اگر مردم هم دعوت پیامبران را برنتابند آنان حق تعقیب و تهدید و محاکمه را ندارند (...و ان تولوا فانما علیک البلاغ) 12 ; و اگر رویگردان شدند، بر تو تبلیغ است و بس... (فان تولیتم فاعلموا انما علی رسولنا البلاغ المبین...) 13 ; اگر رویگردان شوید بدانید که وظیفه پیامبر ما رسانیدن پیام روشن خداوند است. نظیر آیات فوق زیاد است که تصریح می کند دین با تهدید و ارعاب قابل رواج نیست و باید با عطوفت و مهربانی رواج پذیرد.
شگفت اینکه در تاریخ حکومتهای دینی این مساله به اثبات رسیده است که هر گاه حاکمان مرجع عالی مذهب قرار گرفته اند، چگونه به حکومتهای توتالیتر تبدیل شده اند. گویاترین نمونه آن تاریخ قرون وسطی است. قرآن یادآور حاکمیت فرعون است که مرجع عالی دینی مردم گشته و کسی نمی توانست خارج از ساختار مذهبی فرعون زندگی کند، زیرا قداست مذهب فرعونی یعنی قداست فرعون و زیر سؤال بردن مذهب فرعونی یعنی علامت سؤال روی فرعون گذاشتن. در نظام دینی فرعون تسامح و تساهل راه ندارد حتی اگر موسی هم از جانب خدا مامور می شود با «قول لین » با فرعون سخن بگوید (فقولا له قولا لینا) 14 ولی جباریت فرعون به موسی اجازه نمی دهد که دین مردم را دگرگون کند و ساختار مذهبی فرعون را در هم بریزد حکایت قرآن چنین است: (و قال فرعون ذرونی اقتل موسی و لیدع ربه انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد); موسی را باید کشت زیرا بیم آن است که دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد و تباهی کند. 15 در نهایت، اهرم تبلیغاتی فرعون این است که موسی و هارون می خواهند امنیت ملی را به خطر انداخته و مردم را از سرزمین خود دور برانند و آیین موجود را براندازد. (و قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلی) گفتند: این دو جادوگرانی هستند که می خواهند با جادوی خویش شما را از سرزمینتان برانند و آیین برتر شما را براندازند. 16 در سراسر حکایت موسی و فرعون این نکته مستفاد است که فرعون علاوه بر اینکه تاج حاکمیت سیاسی جامعه را بر سر دارد، جامه جباریت دینی را نیز بر تن کرده و هر نوع آزادی اندیشه و عقیده را از جامعه برگرفته است ولی آیینی که موسی عرضه می کند منطبق با ملایمت و سهولت و منطق و بردباری است و در جایی که موسی خشماناکانه برخورد کرد و فرد گمراهی را کشت، به درگاه خدا به استغفار افتاد، و گفت: (رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له انه هو الغفور الرحیم); گفت: ای پروردگار من، به خود ستم کردم. مرا بیامرز و خدایش بیامرزید. زیرا آمرزنده و مهربان است. 17 و در جایی دیگر نزدیک بود موسی خشونت گذشته را تکرار کند; آنگاه به او چنین گفتند: (ان ترید الا ان تکون جبارا فی الارض و ما ترید ان تکون من المصلحین); [ای موسی] اراده کرده ای در این سرزمین جبار باشی و نمی خواهی از مصلحان باشی. 18 لازمه مصلح بودن، تساهل و بردباری است و با ارعاب و خشونت نمی توان هیچ منطقی را حاکم کرد و اگر خشونت کار ساز بود انبیاء نخستین کسانی بودند که این راه را می پیمودند. در تعالیم دینی آنگاه مردمان به خیر امیدوار و از شر در امانند که خشمها فرو نشانده شود و فیض به جای غیض نشیند «... مکظوما غیظه. الخیر منه مامول، و الشر منه مامون »; غیظش فرو نشانده است. به خیر او امید می رود و از شرش ایمنی حاصل است (نهج البلاغه، خطبه همام).
یکی از درسهای اخلاقی که تعالیم اسلامی، در اخلاق عملی، به ما می دهد این است که: اگر کسی با شما بدی کرد و سیئه ای در جامعه مرتکب شد جزای او همان (جزاء سیئة سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله); جزای هر بدی بدیی است همانند آن. پس کسی که عفو کند و آشتی ورزد مزدش با خداست. 19 سعدی با الهام از این آیه می گوید: بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی احسن الی من اساء قرآن این برخورد مداراگونه را حتی با اهل کتاب، بویژه با بی دینان، توصیه می نماید. در سوره کافرون خطاب به کفار می فرماید: (لکم دینکم و لی دین) و در جای دیگر می فرماید: (و لا تلقوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا); و کسی که با شما از در تسلیم [و اسلام] وارد شود. نگویید که مؤمن نیستی. 20 در آیه دیگر برای اینکه پراکندگیهای خشونت زا را در جامعه جمع کند و تشتت ها را بزداید، با کمال تساهل همه را به گرد یک کلام [توحید] می خواند: (قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقو لوا اشهدوا بانا مسلمون); بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان ست بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند به خدایی نگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویند شاهد باشید که ما فرمانبرداریم. 21 این آیات و امثال آن که در اینجا نیامده است، نشان دهنده این است که تساهل در امر اعتقاد و آیین یک ارزش اخلاقی تلقی می شود; مادام که فتنه هایی جامعه را تهدید کند در غیر این صورت «غلظت » تا حد رفع فتنه امری ضروری خواهد بود.
تساهل در حوزه فرهنگ
ضرورت تساهل در حوزه فکر و فرهنگ از دیر زمان عرصه جنگ و جدال بوده است برخی از متفکران، هم در اسلام و هم در مسیحیت، بر این اصل پای می فشردند که فکر در انحصار گروهی از انسانها است و فرهنگ جامعه باید در حصار خاص -که ساختارش به دست ارباب قدرت است قرار گیرد، در غیر این صورت هجمه فرهنگی خواهد بود. در اینجا به نحو اجمال اشاره خواهم کرد که رشد و پویایی فرهنگها در تعاطی و داد و ستد افکار بوده است و هیچ فرهنگی در حصار مخصوصی به بالندگی نرسیده است. از سایر فرهنگها که بگذریم، فرهنگ اسلامی عالیترین نمونه برای ادعای فوق است. بالندگی تمدن اسلامی از نقطه ای آغاز شد که متفکران اسلام، در برهه ای از تاریخ، افکار مخالفان خود را برتافتند و با آنها به گفت و گو نشستند و راههای تهدید و توبیخ به غیر خود را بستند و فرموده پیامبر را الحکمة ضالة المؤمن را به کار گرفتند و جدال احسن، که دعوت قرآنی بود; (ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن) را بن مایه داد و ستدهای فرهنگی قرار دادند و اگر فکری را باطل می دانستند با قاعده (ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم); سیئه را به بهترین شیوه دفع کن آنگاه خواهی دید که دشمنت، دوست همدل تو شده است.» 22 را پاسخ می دادند. اساسا هرگاه دین در دست حاکمان متعصب بوده و سیاستمداران جامعه متولیان عقیده مردم بوده اند، حوزه های ماحت به تله های خشونت تغییر می کرده است. چرا که قدرت، تسامح بردار نیست و تحمل عقاید دیگر را بر نمی تابد و تلاش می کند تا عقاید مورد پسند حاکمیت را بر مردم تحمیل کند و این زیان بزرگی است که دامنگیر ادیان بوده است. شاید با لحاظ این زیان بزرگ بوده است که خداوند همواره پیامبر را هدایت می کرد تا با جباریت و قهاریت عقیده ای را بر کسی تحمیل نکند و با فروتنی و خفض جناح مردم را بخواند. (و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین)، بال خویش را برای پیروان مؤمن فرود آور. 23 (و اخفض جناحک للمؤمنین); و در برابر مؤمنان فروتن باش. 24 (فاصفح الصفح الجمیل); راه گذشت و گشاده رویی پیش گیر. 25 این ارشادها و هدایت های الهی برای این است که نمی توان باریسمان حکومت عقاید مردم را گز کرد و با شاقول سیاست افکار را تراز کرد و تکثرگرایی و حق انتخاب آزاد از حقوق طبیعی افراد است و عالمان دین به عنوان وارثان پیامبر تنها رسالت هدایت انسانها و بلاغ دین را به عهده دارند (و ما علی الرسول الا البلاغ المبین) 26 قائمه ایمان انسانها عشق به خداوند است و بس.
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز بنیاد بر کرشمه جادو نهاده ایم حافظ
پی نوشتها
1- و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین. قصص/ 5. 2- بعثنی بالحنیفیة السمحة السهلة. بحار الانوار، ج 22، ص 264. 3- حج/ 78. 4- تفسیر المیزان، ج 14، ص 12. 5- کهف/ 88. 6- المیزان، ج 13، ص 362. 7- ر.ک: نامه فرهنگ، ش 28، ص 66. 8- ر.ک: احتجاجات طبرسی. 9- توبه/ 73. 10- آل عمران/ 159. 11- لاک و...، خداوندان اندیشه سیاسی، ص 273 و مقصود فراستخواه، دین و جامعه، ص 216. 12- آل عمران/ 20. 13- مائده/ 92. 14- طه/ 44. 15- غافر/ 26. 16- طه/ 63. 17- قصص/ 15. 18- قصص/ 20. 19- شوری/ 40. 20- نساء/ 94. 21- آل عمران/ 64. 22- فصلت/ 34. 23- شعراء/ 215. 24- حجر/ 88. 25- حجر/ 44. 26- عنکبوت/ 18.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر