ماهان شبکه ایرانیان

بیعت و رای

تاریخ دریافت: 6/12/79
تاریخ تایید: 10/2/80
چکیده:
یکی از جلوه های مشارکت مردم در صحنه سیاسی، حضور آنان در پای صندوقهای رای است . این اقدام به شکل کنونی، گر چه سابقه چندانی ندارد; اما آیا همین مفهوم یعنی مشارکت داشتن مردم در امور سیاسی و اعلام نظر کردن آنان، در گذشته های دور و بویژه در صدر اسلام سابقه دارد یا خیر؟
این نوشته در صدد اثبات این مطلب است که همین معنا پیش از اسلام با عنوان «بیعت » وجود داشته و اسلام آن را تایید و امضاء نموده و سیره مستمره مسلمانان نیز بر آن قرار گرفته است، و هیچ تفاوت مفهومی بین رای و بیعت وجود ندارد . لذا عمده مطالبی که درباره تفاوت و مغایرت مفهوم این دو واژه مطرح شده، به نقد کشیده شده و بالاخره شرایط همسانی بیعت و رای نیز بیان گردیده است .
واژگان کلیدی: سیاست، اسلام، مشارکت، بیعت، رای مقدمه
یکی از مباحث مهم سیاسی کنونی جامعه ما، بحث مشارکت مردم در امور سیاسی است; شاید امروزه کمتر کسی در این که مردم باید در تعیین سرنوشت خود نقش داشته باشند تردید نماید . یکی از مظاهر مشارکت مردمی، حضور آنان در صحنه های انتخاباتی است . لذا لازم است اجمالا به بررسی این اقدام مردمی یعنی رای دادن، و نکاتی که از آن استفاده می شود بپردازیم سپس به این نکته توجه نماییم که آیا این حرکت از ابداعات کنونی بشر است و درگذشته سابقه نداشته - ولو به صورت ساده و ابتدایی - یا می توان همین مکانیزم را در دورانهای پیشین نیز مشاهده نمود؟ آیا بیعت می تواند بیانگر این معنی در گذشته باشد یا خیر؟
ما در این مقال نخست به تبیین مفهوم این دو واژه یعنی رای و بیعت می پردازیم . سپس مطالبی را که بیانگر نوعی تباین یا تفاوت بین این دو است، بررسی می کنیم و در پایان به جهات تشابه آن دو می پردازیم . مفهوم رای
مهمترین مساله در رای و اظهار نظر سیاسی به صورت رای این است که مقصود از رای چیست؟ آیا انتخابات وسیله ای است که نماینده را به ماشینی برای اجرای منویات رای دهنده مبدل می سازد؟ چون از سوی مردم وکالت دارد، خواسته رای دهندگان را اجرا می کند؟ آنهم رای دهنده ای که شناخته نیست و تعداد آن بسیار و اکثرا عقیده روشنی در باب مسایل سیاسی ندارند؟ یا هدف و منظور از انجام انتخابات کنترل قدرت است؟ آیا رای مردم مشروعیت به حاکمان می دهد یا آراء، صرفا بیانگر قبولیت حاکمان است؟ انتخاب، حق است یا وظیفه؟ و دهها سؤال در مورد مفهوم رای عمومی مطرح است .
واقعیت این است که این موضوع مساله ای پیچیده و غامض است و جز از طریق تجزیه و تحلیل علمی آنهم بر اساس مبانی کلامی، فلسفی و حقوقی روشن، قابل شناخت نیست . اینطور نیست که معنای رای در هر کدام از سؤالات یاد شده، روشن و واضح باشد و همه متفکران و صاحبان اندیشه، یک برداشت داشته باشند، مثلا در این که انتخاب، حق است یا وظیفه بر اساس نظریه فردگرا و جامعه گرا دیدگاهها متفاوت است . حتی بر اساس نظریه اصالت فرد نیز می تواند نظرات متفاوتی وجود داشته باشد; که آیا «حاکمیت ملی » مورد تایید است یا «حاکمیت تسهیمی » ; تئوری «انتخاب، حق است » مربوط به تئوری حاکمیت تسهیمی و حاکمیت مردم است که واضع آن ژان ژاک روسو می باشد . بر اساس تئوری یاد شده، اگر هر فرد، صاحب سهمی از حاکمیت مردم است، طبعا حق دارد در دستگاه حاکمه، مشارکت داشته باشد و اگر این مشارکت باید از طریق انتخابات اعمال گردد، پس هر فردی حق رای دارد، یعنی انتخاب، حق است .
اما بنا بر نظریه، «حاکمیت ملی » حاکمیت فقط از آن ملت است نه افراد تشکیل دهنده آن، اختیار انتخاب به کسی داده نمی شود جز به عنوان اعضاء مامور انتخاب نمایندگان ملت و با انتخاب کردن، فرد یک وظیفه عمومی را انجام می دهد و افراد از این طریق حقی را اعمال نمی کنند .(عاملی، 1346: 439- 445)
و در این مطلب که رای یک قرار یک طرفه است یا دو طرفه بین هابز و جان لاک اختلاف نظر وجود دارد; هابز معتقد است مردم حقوق طبیعی خود را به یک شخص یا هیاتی از اشخاص که از آن پس فرمانروا شدند، واگذار کردند بنابراین حاکم طرف قرار اجتماعی نیست . او محصول این قرار اجتماعی است; قراری است که مردم میان خود گذاشتند تا یک نفر را فرمانروا کنند هیچ قراری بین مردم و حاکم گذاشته نشد و بنابراین، این قرار یک جانبه است .(عالم، 1378: 7- 186)
و در این که مردم با رای، اختیارات خود را به چه کسی واگذار می کنند، اختلاف نظر است; روسو و لاک معتقدند: مردم اختیارات خود را به یک فرمانروا واگذار نمی کنند بلکه به اجتماع واگذار می کنند .(همان، 202)
اگر چه مفهوم رای دادن در یک نگاه ابتدایی به ظاهر روشن به نظر می رسد، اما ابهامات حقوقی و مبنایی فوق موجب گردیده که برخی صاحب نظران برای انتخابات سه مفهوم کاملا متفاوت ذکر کنند . پروفسور «ودل » معتقد است که در دنیای معاصر، انتخابات عمومی شامل سه مفهوم مختلف است: 1- رای نشانه مشارکت مردم است
کمترین و ابتدایی ترین خدمتی که انتخابات عمومی در هر کشور انجام می دهد، بالا بردن سطح بینش و شم سیاسی افراد آن کشور است; افرادی که در هر کشور مجتمعند از طریق انتخابات و دادن رای عملا به دولت بستگی پیدا می کنند و با عمل رای دادن مشارکت خود را در امور احساس می نمایند . این خدمت بخصوص در کشورهای در حال توسعه بیشتر محسوس می شود . 2- ترویج لسان سیاسی
همه می دانیم که انسان تفکرات خود را بوسیله زبان ابراز و بیان می کند . توسعه زبان رابطه مستقیم با توسعه فکر دارد . زبان قبایل ابتدایی به لغات و اصطلاحات زیادی نیازمند نیست، زیرا سطح فکر این گونه مردم نیز توسعه ای ندارد . اما نزد ملل پیشرفته چون سطح فکر وسیع و بلند است، برای بیان تفکرات احتیاج مبرم به لغات و اصطلاحات بیشتری است . سیاست نیز از این قاعده مستثنی نیست و ناگزیر برای خود لغات و کلمات و اصطلاحات خاصی دارد . مثلا مردم کشور ما در بدو مشروطیت نمی توانستند حتی نامی برای خواسته خود انتخاب کنند; مردم یک قانون اساسی که عدالت و آزادی را در لوای دموکراسی تامین نماید، می خواستند اما سرانجام کلمه مشروطیت را انتخاب کردند . 3- انشاء و انتقال تصمیمات سیاسی
بدون تردید هر تصمیم سیاسی، نتایج متواتر و مسلسل دارد که مثل دانه های زنجیر به یکدیگر متصل اند; به دیگر سخن هر تصمیم سیاسی که عملی شود، نتیجه ای ببار می آورد و این نتیجه عکس العملی در پی خواهد داشت و آن عکس العمل نیز نتیجه ای که متضمن عکس العملی دیگر خواهد بود; برای آن که در یک کشور، آراء افراد متضمن یک انشاء سیاسی باشد، اولا، سطح فکر سیاسی رای دهنده باید بالا بوده تا بتواند نتیجه تصمیم سیاسی خود را پیش بینی نماید تا به مرحله انشاء رای برسد و ثانیا، اوضاع و احوال واقعی طوری باشد که رای انشاء شود و در اثر وجود رابط واقعی بین هیات حاکمه و رای دهنده، رای به هیات حاکمه منتقل گردد و برای این که انتخابات عمومی وسیله ای باشد که با تمسک بدان مردم بتوانند واقعا تصمیمات سیاسی خود را انشاء نمایند و این تصمیمات واقعا منتقل گردد، تحقق دو شرط ضرورت دارد .
1- این که عملیات انتخاباتی راه حلهایی را برای فرد مطرح کند که فردبتواند از بین راه حل های پیشنهادی یکی را انتخاب کند . بنابراین هر چه تعداد راه حلها کمتر باشد، اخذ تصمیم سیاسی برای فرد آسانتر و ساده تر خواهد بود . در عین حال دیدگاههای دقیق تر رای دهندگان وقتی روشنتر خواهد شد که راههای بیشتر و ریزتری وجود داشته باشد .
2- انتخاب فرد در معادلات سیاسی به حساب آید و به قدرت منتقل گردد . یعنی قدرت حاکمه آن را چون پیامی از منبع اصلی قدرت تلقی نماید و مورد توجه قرار دهد . در این صورت می توان گفت که واقعا حکومت مردم به دست مردم است .(عاملی، 1346: 410)
به هر حال گر چه رای در فرهنگ سیاسی می تواند دلایل مختلفی داشته باشد و آثار گوناگونی بر آن مترتب شود اما در این که هر کس در رای دادن، آزاد است و هیچ گونه تحمیل و اجباری نباید وجود داشته باشد و لازمه رای دادن نیز تسلیم شدن به نتیجه رای و متعهد شدن به آن است، تردیدی نیست، اما این که براساس وظیفه است یا حق؟ مشروعیت ایجاد می کند یا مقبولیت؟ و . . . بستگی به مبانی حقوقی و فلسفی مکاتب و دیدگاههای مختلف دارد . مفهوم بیعت
بیع و بیعت هر دو مصدر «باع » هستند و حقیقت هر دو یکی است . زیرا همان گونه که بیع، خرید و فروش خاصی است که نتیجه آن مبادله دو مال بین خریدار و فروشنده است، بیعت نیز معامله ای است که بین افراد جامعه با رهبر خویش انجام می گیرد . مردم با بیعت، اموال، امکانات و تعیین مصالح اجتماعی خود را در اختیار رهبر می گذارند و مطیع فرامین او می شوند و رهبر نیز متقابلا متعهد می شود از هرج و مرج جلوگیری نماید و عدالت را برقرار کند .
کلمه بیعت همانند بیع قابل اسناد به هر دو طرف می باشد; یعنی هم به مردم و هم به حاکم می توان بیعت را نسبت داد . و همان گونه که در معامله دست به هم زدن (صفق) در نزد آنان از متداول ترین شیوه های انشاء و قطعی شدن معامله بوده، برای بیعت نیز همین شیوه عمل می شده است و دست در دست هم گذاشتن وسیله انشاء و تمامیت یافتن این قرارداد شمرده می شده است . (1)
بیعت گر چه مرادف بیع می باشد اما از آن جا که در معنای این واژه، رابطه با حکومت نهفته شده، معمولا از اشتقاقات باب مفاعله «مبایعه » (2) یعنی بین الاثنینی استفاده شده نه از مجرد آن - گر چه معنای مجرد آن هم افاده طرفینی را داشت - لذا این اقدام یک قرارداد دو طرفه است نه یک تعهد یک سویه .
برخی از محققان بدون توجه به این نکته، بیعت را بر اطاعت و پیروی مردم از حاکم معنی کرده اند که گویا تعهدی یک جانبه بسته شده است . (3)
ظاهرا بیعت معنایی غیر از آنچه از لغت و اصطلاح عرفی فهمیده می شود، ندارد; قراین نیز نشان می دهد که بیعت از ابداعات مسلمانان نبوده بلکه سنتی رایج در میان عرب بوده است و به همین دلیل در آغاز اسلام که طایفه «اوس » و «خزرج » در موقع حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عقبه، بیعت کردند، برخورد آنان با مساله بیعت، برخورد با یک امر آشنا بود .(مکارم، 1363: ج 22، 70 و 1413 ق: ج 1، 518) حتی می توان مدعی شد، این معنا در سایر ملل نیز به گونه ای معمول بوده است; بطور غریزی قبایل مختلف هنگامی که احساس می کردند برای حفظ نظام قبیلگی خود و دفاع از منافع و مصالح خویش نیاز به رئیس و فرمانده دارند اطراف کسی که او را برای این کار مناسب و شایسته می دانستند، گرد آمده و پس از گفتگو و بیان نیازمندیها و شرایط خود با دست دادن به وی، او را به عنوان رئیس خود برمی گزیدند و با دست دادن، ولایت و ریاست او تثبیت می گردید .(سبحانی، 1370: 9- 318)
بنابراین بیعت به همان معنای متداول در میان مردم، در قرآن و سنت نیز بکار رفته است و هیچ دلیلی بر تغییر آن معنی در اصطلاح شرع وجود ندارد و به همان صورت، در اسلام مورد تایید و امضاء قرار گرفته است .(منتظری، 1369: ج 2، 318) البته واضح است که اسلام برای حاکم شرایط و وظایف خاصی قرار داده است .
به هر حال این واژه در سه آیه قرآن بکار رفته است، (4) و حداقل در هشت مورد پیامبر اقدام به بیعت کرده اند، (5) امامان معصوم و به تبع آنان اهل شرع نیز بر آن صحه گذاشته و گر چه نسبت به مصادیق ایراداتی داشته اند اما اصل بیعت را عملی خلاف شرع ندانسته اند، بلکه به آن اصرار نیز نموده و خود پایبند بدان بوده اند . (6) اما این که از بیعت پیش از اسلام و پس از آن، چه استفاده می شده است؟ آیا منشا مشروعیت و مثبت ولایت بوده یا صرفا برای مقبولیت حکومت به کار می رفته؟ ، بحثی است که باید از بعد تاریخی و کلامی مورد بررسی قرار گیرد . بررسی ادله قائلین به تفاوت رای و بیعت
با توضیحاتی که درباره مفهوم رای و بیعت داده شد روشن شد که هر دو به نحوی یک نوع اظهار نظر سیاسی و التزام به آن تلقی می شوند . اما از آنجا که معمولا رای را مثبت حکومت و منشاء مشروعیت برشمرده اند، برخی از صاحب نظران به شدت با اینکه بیعت منشاء مشروعیت باشد، مخالفت نموده اند; لذا معتقد ند بیعت صرفا برای تحکیم و تثبیت پایه های حکومت است و هیچ نقشی در اثبات ولایت ندارد . قائلین به این نگرش می گویند: «بیعت در آن عهد، برای تاکید بر وفاداری و فراهم ساختن امکانات بوده است و همانگونه که در امر رسالت دخالتی نداشته، در امر زعامت پیامبر نیز دخالتی نداشته است . زیرا پیامبر از جانب خداوند به هر دو مقام منصوب گردیده بود و تاکید پیامبر برگرفتن بیعت تنها برای تحکیم و تثبیت پایه های حکومت خود و فراهم ساختن امکانات بوده است .» (معرفت، 1378: 212)
این دیدگاه معنای بیعت را با مبانی فلسفی آن خلط کرده است . و لذا بیعت را بر خلاف لغت و عرف معنا کرده است . آری ممکن است در مورد مبنای بیعت کسی قایل به منشاء مشروعیت شود و یا ممکن است بیعت را صرفا در مقبولیت بپذیرد . لذا گفتیم همین اختلاف در بحث رای نیز وجود دارد که یا حکومت را تسهیمی بدانیم یا به حاکمیت ملی معتقد شویم که برداشت از رای متفاوت می شود . به هر حال ما اکنون در صدد اثبات و رد این معنا نیستیم که آیا بیعت یا رای، مثبت هستند یا خیر بلکه این امور از مبادی و مقدمات مبنایی آن دو شمرده می شود . و باید در مباحث فلسفه سیاسی و دینی از آن بحث کرد .
ما درصدد این هستیم که روشن کنیم این اقدام سیاسی که سابقا به صورت بیعت و اکنون به صورت رای، انجام می پذیرد، صرف نظر از مبانی مشروعیت دارای یک مفهومند .
به هر حال برخی از صاحب نظران این دو واژه را دارای دو مفهوم متباین یا حداقل دارای اختلافاتی دانسته اند; مطالبی در این باره بیان کرده اند که به بررسی آنها می پردازیم:
1- «بیعت در حقیقت به معنای صحیح آن به معنای اعلام وفاداری با ولی و حاکم است . فرق این بیعت با رای بسیار واضح است; رای براساس و مدار هوای نفسانی دور می زند و بیعت براساس تعلق دینی یک امت نسبت به ولی عادل . پس بین این دو تفاوت جوهری وجود دارد . گر چه به لحاظ تجریدی بین آنها شباهت های ظاهری یافت می شود . بنابراین با بیعت، جعل ولایت صورت نمی گیرد . » (تبیین مشروعیت: ج 1، 112)
در این گفته چند ادعا وجود دارد: 1- این که معنای بیعت اعلام وفاداری است . 2- بیعت براساس تعلق دینی امت با ولی عادل است . 3- رای بر اساس هوای نفسانی است . 4- با بیعت، جعل ولایت صورت نمی گیرد . به نظر می رسد هیچ کدام از این ادعاها صحیح نباشد .
این که بیعت را به معنای اعلام وفاداری گرفته اند، اولا، با معنای لغوی و اصطلاحی بیعت سازگار نیست زیرا بیعت تعهد طرفینی است و وفای به آن در مرتبه بعد قرار دارد; درست است که لازمه هر پیمانی، وفای به آن می باشد ولی خود آن پیمان، وفای به آن نیست . ثانیا اگر بناست لازمه هر چیزی را هم جزو معنای آن، قرار دهیم . در رای نیز وفاداری وجود دارد . زیرا کسانی که رای می دهند، خود را ملتزم به پیروی از نتیجه رای می دانند . بنابراین وفای به عهد هم در رای وجود دارد و هم در بیعت .
و اما این که گفته اند بیعت بر اساس تعلق دینی است، در صورتی صحیح است که بیعت از مجعولات شرعی باشد و حال آنکه پیش از این گفته شد که بیعت از مخترعات شرعی نیست، روشی مرسوم در میان عرب و حتی در بین اقوام و ملل دیگر بوده است . حتی امامان معصوم گاهی ناچار و مجبور به بیعت با ظالمان و غاصبان می شده اند، در عین حال به بیعت خود همانند هر قرارداد دیگر پایبند بوده اند .
این که رای را براساس هوای نفسانی دانسته اند، نیز درست نیست; زیرا رای گر چه بر اساس آزادی و اختیار شکل می یابد ولی این گونه نیست که حتما تابع هوا و هوس باشد . مردم براساس مصالح فردی و اجتماعی خود، فردی را که لایق و شایسته است انتخاب می کنند; ممکن است اشتباه کنند ولی اساس کار آنان، بر انتخاب فرد اصلح است . زیرا انسان همیشه نفع خود را می خواهد و لذا روسو معتقد است که: اراده عمومی همیشه درست است در مقابل اراده همگان که منافع خصوصی را پی می گیرد . البته با تعریفی که از هر کدام از این دو واژه به دست می دهد .(روسو، 1352: 34) افزون بر این که همانطور که پس از این خواهد آمد، بیعت نیز باید با اراده و اختیار و از روی آزادی صورت پذیرد و گرنه ارزشی نخواهد داشت . در بیعت نیز مساله هوا و هوس مطرح است . به عنوان مثال آیا همه کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بیعت نمودند هیچ گونه شائبه هواو هوس حداقل در برخی از آنان نبوده است؟ مسلما اینطور نیست . پس در این جهت بین رای و بیعت تفاوتی نیست .
اما این که با بیعت، جعل ولایت نمی شود، این مربوط به اصل بیعت یا رای نیست که در مورد اولی، منشاء ولایت نباشد و در دومی باشد . بلکه مربوط به مبانی پذیرفته شده در هر جامعه ای است . اگر اصل بر این باشد که رای و بیعت، مثبت ولایت باشد . (7) آن اثر را خواهد داشت و گرنه، خیر .
2- «انتخاباتی که امروزه صورت می گیرد، نمی تواند همان بیعت عصر اول باشد . چرا که آن گونه که پیش از این نیز گفته شد، بیعت به معنای پذیرش طاعت است و بیعت کننده متعهد می شود طبق رای و نظر بیعت شونده عمل کند و حال آن که ماهیت انتخابات عکس بیعت است و شخص منتخب باید بر اساس توکیل و اراده موکل اقدام کند، افزون بر آن، بیعت قابل فسخ و عزل نیست ولی در انتخاب و توکیل این امر متصور است .
به سخن دیگر، بیعت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تنها یک وظیفه دینی - سیاسی برای ایجاد زمینه و تحقق زعامت پیامبر بود، چنان نبود که پیامبر با بیعت، به زعامت جامعه برگزیده شود .» (بیعت و: 3، 201)
در این بیان چند ادعا وجود دارد که به بررسی آنها می پردازیم .
الف) این که بیعت پذیرش طاعت است و بیعت کننده متعهد می شود طبق رای و نظر بیعت شونده عمل کند . اولا همان گونه که گذشت این معنای بیعت صحیح نمی باشد و بیعت یک تعهد طرفینی است . ثانیا این تفاوت که بین رای و بیعت گذاشته شده صحیح نیست، چون در انتخابات نیز چه بسا - و معمولا چنین است - قانون از قبل حدود اختیارات و وظایف منتخب را معلوم کرده است و لذا او موظف به انجام همان امور است نه چیز دیگر; حتی اگر موکلین چیز دیگری بخواهند . مثلا اگر مردم نمایندگانی را برای قانونگذاری انتخاب کردند نه آنها می توانند در کارهای دیگر - اجرا و قضا دخالت کنند و نه مردم می توانند بیش از اختیارات قانونی از آنها مطالباتی داشته باشند همین طور در انتخاب رهبر و رئیس جمهور و . . .
این روش در بیعت نیز ساری و جاری است . زیرا در بیعت نیز حدود و اختیاراتی وجود دارد چه به صورت نوشته یا نانوشته . این گونه نیست که هر چه بیعت شونده بخواهد و دیگران ملزم به تبعیت از او باشند . حداقل این شرط وجود دارد که بیعت شونده حق ندارد به نافرمانی و معصیت خداوند دستور دهد . «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق » .(نهج، ح 165)
البته گاهی در بیعت به حدود و اختیارات نیز تصریح شده است ابویعلی می نویسد: بیعت با خلفا بر اقامه عدل و انصاف و وظایف رهبری بوده است . و برخی معتقدند این گونه بوده: بایعناک علی کتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله و به همین شکل با علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام بیعت شده است .(شریف القرشی، 1386 ق: 275) از جمله در شورای شش نفری که پس از عمر، مامور تعیین خلیفه گردید و امر دائر بین علی علیه السلام و عثمان شد . عبد الرحمن بن عوف ابتدا به علی علیه السلام پیشنهاد حکومت را داد با این شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره شیخین رفتار کند . ولی علی علیه السلام شرط آخر را نپذیرفت و با این شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کند نه چیز دیگر، (8) اعلام آمادگی کرد که در نتیجه پذیرفتن آن شرط از سوی عثمان، خلافت به او رسید .
ب) اما این که در بیعت عزل و فسخ معنا ندارد; ولی در انتخاب و توکیل این امر متصور است . این هم کلام صحیحی نیست زیرا هم عزل و فسخ در بیعت معنا دارد و هم این گونه نیست که در انتخاب به راحتی این امر محقق شود . توضیح مطلب این است که: اگر بیعت شونده فاقد بعضی از شروط بشود، همان گونه که حتی در مورد مرجع تقلید نیز گفته اند . بیعت فسخ می شود و فرد فاقد شرایط منعزل می شود . گویا کسانی که این گونه از بیعت، بحث کرده اند، فقط در ذهن آنان معصوم بوده است که هیچ گاه ممکن نیست فاقد شرایط شود ولی اگر بیعت را امری عام بگیریم، در این صورت امکان عزل متصور است .
اما در مورد انتخاب، تنها در صورتی عزل متصور است که منتخب، مرتکب خلافی شود که در دادگاه صالحه محکوم گردد و طبق قوانین با این محکومیت دیگر نمی تواند نماینده مردم تلقی شود . اما در غیر اینصورت یعنی با ادعای برگشتن موکلین، او از مقام خود عزل نمی شود . آری برای این که معلوم گردد مردم از او برگشته اند در انتخابات بعدی معلوم می شود . پس تا انتخابات بعدی همچنان نماینده مردم خواهد بود و وظایفی که قانونا به عهده اوست باید انجام دهد . البته این احتمال نیز وجود دارد که انتخابات از باب توکیل - که عقد جایز است - نباشد; و پیمانی مستقل همانند بیعت باشد .
بطور کلی در همه نظامهای مردم سالار بر اساس اصول، فرد منتخب پذیرفته شده اولا دارای قدرت اعمال حاکمیت بر همه افراد جامعه می باشد حتی نسبت به کسانی که به او رای نداده اند . ثانیا، فرد منتخب می تواند حتی علیه کسانی که به او رای داده اند، آنجا که مصلحت جامعه اقتضا کند، اقدام کند . بنابراین، این که انتخابات را از باب وکالت - عقد جایز بدانیم که فقط نسبت به موکلینش این قدرت را پیدا می کند و نیز باید در راستای منافع تک تک آنان اقدام کند نه احیانا علیه آنان و . . . صحیح نمی باشد . لذا ما معتقدیم این پیمان و قرارداد اجتماعی، یک عقد مستقلی است غیر از عقود شناخته شده در فقه و ثانیا عقد لازم است نه جایز . بنابراین، آن ایراداتی را که بر اساس مبنای وکالت، بر اختیارات و قدرت حکومت گرفته اند، (ر . ک: مصباح، 1378، 198- 200) مورد نخواهد داشت .
به هر حال به نظر می رسد خود نویسنده در آخر مقاله از این نظر برگشته است لذا چنین می گوید:
اگر بپذیریم تصافق (دست دادن) تنها به عنوان شیوه ای رایج در هر برهه ای از زمان، نشان اعلام حمایت و وفاداری و پذیرش اطاعت بوده است . همان معنا را امروز نیز در قالب دیگر، نظیر اخذ رای و بیان آری یا خیر، می توان صورت داد .(بیعت و، 3، 203)
بنابراین بیعت با توجه به تحول زمان، می تواند شکل جدیدی بیابد افزون بر این که دست دادن همه مردم با رهبر امکان ندارد و به صورت اخذ رای بهتر این حضور فهمیده می شود .
3- «بیعت با رای دادن در زمان ما کمی فرق می کند [بیعت] پررنگتر است . رای صرفا انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن، بیعت این است که خود را تسلیم امر او می کند .
ایشان بیعت را دو جور دانسته و چنین توضیح می دهد: 1- به معنای پیمان صرف مثل این که قبل از بیعت هیچ الزامی در کار نباشد . مثلا خلافت به شورا باشد نه به نص در این صورت بیعت الزام آور است 2- صرفااعتراف واظهار آمادگی است، قول وجدانی است . نظیر قسم خوردن نظامیها یا وکلا . . . ولی این قسم، تاکید و گروگرفتن وجدان است . تا شخص بیعت نکرده فقط همان وظیفه کلی است که قابل تفسیر و تاویل است ولی با بیعت، شخص بطور مشخص اعتراف می کند به طرف و مطلب از ابهام خارج می شود و بعد هم وجدان خود را نیز گرو می گذارد و بعید نیست که شرعا نیز الزامی فوق الزام ایجاد کند .» (مطهری، 1377: 489)
این تفاوتها گر چه به قول ایشان بسیار کم است اما همین مقدار هم قابل قبول نیست زیرا:
اولا، اگر تفاوت بیعت و رای در تسلیم اطاعت شدن و نشدن است، صحیح نیست، چون همان گونه که تسلیم اطاعت شدن در معنای بیعت وجود ندارد و لازمه آن است در رای نیز همین لازمه وجود دارد; دلیل اصلی وفای به عهد، همان سیره عقلاست و تعبیر «اوفوا بالعقود» (مائده/1) امضای آن سیره است . پس عقلا نیز در پیمانها و قراردادهایی که می بندند، ملزم به رعایت هستند و وقتی کسی را برای مسؤولیتی انتخاب کردند، باید به دستورات و فرامین او هم طبق موازین گوش دهند، نه این که منصبی را به کسی واگذار کنند اما هر کار دلشان خواست انجام دهند و اعتنایی به دستورات او نکنند .
ثانیا، این که بیعت را دو جور دانسته اند (پیمان و اعتراف) نیز ربطی به معنای بیعت ندارد . این هم مربوط به مبانی نظری این عمل است که آیا بیعت را مثبت ولایت می دانیم یا صرفا موجب مقبولیت می شود . همین اختلاف در مورد رای نیز وجود دارد .
البته آخرین نکته ای که ایشان فرموده اند که بعید نیست شرعا بیعت الزام آور باشد گر چه با نصب، ولایت ثابت شده باشد، نکته ای است که به نظر قابل تامل و دقت می باشد و بالاخره باید روشن شود جایگاه این بیعت در اندیشه سیاسی اسلام چیست؟ اگر معتقد به نصب باشیم که شیعه این اعتقاد را دارد، بیعت چه جایگاهی دارد؟ بعدا به این مطلب خواهیم پرداخت .
4- «مسلم است که چنین امری [بیعت به معنای رای] درباره رسول خدا و یا هر شخص دیگری که قدرتش از ناحیه خداوند تامین شده، مصداق نمی یابد، اگر کسی بیعت را به معنای رای دادن و حق طبیعی فرد معنا کند، لزوما درباره رسول خدا و بیعتی که در قرآن از آن یاد شده، دچار مشکل خواهد شد .» (جعفریان، 1373: 30)
ایراداتی بر این مطلب است; زیرا اولا، بیعت می تواند به معنای رای باشد منتهی رای به معنای مثبت ولایت نباشد بلکه به معنای مقبولیت باشد . ثانیا، اصل بیعت را که نمی توان منکر شد . آن هم با اراده و اختیاری که باید رای دهنده داشته باشد، پس باید محملی برای آن وجود داشته باشد یا باید معتقد به این شد که عملی بیهوده است چنانچه برخی ادعا کرده اند یا بگوییم برای این است که جامعه اسلامی را از اتهام دیکتاتوری تبرئه کند؟ که هیچ کدام از این نظریه ها قابل دفاع نیست زیرا در صورت اول که عمل لغو و بیهوده باشد، با تاکیدات قرآن و روایات و سنت معصومان ناسازگار است و در صورت دوم یک اقدام صوری است نه محتوایی . پس آثاری که بر آن در آیات و روایات بار شده است، صحیح نخواهد بود .
پس باید خود بیعت از نظر دین همانند شورا، جایگاهی داشته باشد و منشاء آثاری باشد . شارع نمی تواند بر این امر تاکید کند و مردم را به آن بخواند ولی دارای اثر نباشد . ثالثا بالاخره نویسنده محترم مشخص نکرده اند که اگر بیعت در مورد شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم، دچار این تناقض می شود، در مورد دیگران هم چنین است؟ یا این که بیعت در شرایط عادی با افراد غیر معصوم می تواند همین رای باشد؟ نتیجه گیری
همان گونه که روشن شد بیعت و رای صرف نظر از مقدمات و مبانی و همچنین لوازم آن، صرفا یک نوع اظهار نظر سیاسی و پیمان است; تنها تفاوت ظاهری که بین این دو وجود دارد این است که در رای گیری، چند نفر داوطلب و نامزد وجود دارد و در بیعت یک نفر، اما از آنجا که در بیعت بخشی از کار طبق سنن و رسوم آن جامعه از جمله شورایی از خواص یا اهل حل و عقد یا مردم پایتخت مثل مهاجرین و انصار در صدر اسلام، صورت می گرفته . شاید علت عدم مراجعه در مرتبه اول به آراء عمومی هم به این خاطر بوده است که امکان آن در گذشته فراهم نبوده نه این که همیشه باید رای گیری دو مرحله ای باشد . بنابراین بیعت، رای نهایی است که مردم به فرد منتخب خواص می دهند .
و از سوی دیگر اگر رای آری و نه را نیز نوعی از رای بدانیم - که چنین است - پس بیعت همانند این نوع رای گیری خواهد بود . اما التزام به اطاعت هم در رای وجود دارد و هم در بیعت، زیرا در رای گیری نیز فرد ملتزم به نتیجه رای می باشد گر چه نتیجه رای مخالف با نظر او باشد . شرایط همسان بیعت و رای
همان گونه که گذشت، رای مرحله پیشرفت بیعت است که در گذشته بوده است و ظاهرا هیچ کدام از تفاوتهایی که بین آن دو گذاشته شده بود، تفاوت ماهوی نبود . مؤید دیگری بر این که بیعت و رای ماهیتا یکی هستند شرایط یکسان این دو می باشد زیرا همانطور که رای با اراده و شناخت صورت می گیرد و ملاک مقبولیت آن اکثریت آراء است و نیز باید پیش از تصدی، رای گیری صورت پذیرد، در شرایط بیعت افزون بر این که باید بیعت کننده دارای شرایط تکلیف از بلوغ، عقل، و . . . باشد و بیعت شونده نیز دارای شرایط و لیاقتهای مناسب برای احراز مقام مورد نظر را داشته باشد و مورد بیعت نیز صحیح بوده یعنی برای اجرای دالت باشد نه برای معصیت، این شرایط را نیز تصریح کرده اند:
1- از روی اراده باشد - یعنی بیعت باید بدون اکراه و اجبار صورت گیرد و هر فردی با میل و رغبت به آن روی آورد . امیر المومنین علیه السلام بر این نکته در پاسخ طلحه و زبیر که بر حکومت حضرت اعتراض کردند چنین تکیه می کنند: «بایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین بل طائعین مخیرین » (نهج البلاغه، نامه 1) مردم بدون اکراه و اجبار بلکه از روی اراده و اختیار، با من بیعت کردند، و در جای دیگر بر آزادی مردم چنین استناد می کنند: «انی لم ارد الناس حتی ارادونی ولم ابایعهم حتی بایعونی » (همان، نامه 54) من مردم را نخواستم بلکه آنان مرا خواستند و من با آنان بیعت نکردم تا این که آنان با من بیعت کردند .
حتی یک روایت ضعیف هم وجود ندارد که اثبات کند امیرالمومنین علیه السلام فرد یا گروهی را به بیعت با خویشتن مجبور کرده باشد .(جعفری، 1358: ج 3، 26) بهمین جهت بود که آن حضرت بعضی از اشخاص معلوم الحال را که از بیعت با او تخلف کردند چون حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمه بن مخلد، محمد بن مسلمه و تنی چند دیگر که از عثمانیه به شمار می آمدند، هرگز آنان را مجبور به بیعت نکرد (طبری، ج 4، 429) در عین حال آزادانه در بلاد و تحت حکومت علی علیه السلام به نشر عقاید خود مشغول بودند .(مفید، 1413ق: 94)
2- با مطالعه صورت پذیرد . بطور طبیعی هر انتخاب که به سرنوشت جامعه مربوط می شود باید با دقت و بررسیهای لازم صورت گیرد . انتخاب ناگهانی و بدون مطالعه ارزش ندارد . لذا با این که همه مردم پس از قتل عثمان به منزل علی علیه السلام هجوم آوردند و تنها کسی که شایستگی این امر را داشت آن حضرت بود و همه هم پذیرفته بودند در عین حال امام تا سه روز از پذیرفتن خلافت استنکاف نمود شاید یکی از دلایلش این بود که در آینده نگویند ما غافلگیر شدیم . (9) و آن اشکالی که در مورد حکومت ابوبکر وجود داشت، که بصورت ناگهانی اتفاق افتاد، به آن حضرت بگیرند . لذا یکی از امتیازات حکومت خودش را آنحضرت چنین بیان نمود: «لم تکن بیعتکم ایای فلتة » (نهج، خ 136) یعنی بیعت شما با من ناگهانی (آنطور که با خلیفه اول بیعت شد)، نبود یعنی اگر مردم بدون شناخت و آگاهی بیعت کنند ارزش نخواهد داشت .
3- توافق عموم (اکثریت) لازم است . حکومتهای جور که توسط یک گروه و جمع معدودی، آن هم با توافقات پنهانی صورت می پذیرد و سپس در پی جلب رضایت مردم برمی آیند، با این که مردم را از ابتدا به حساب آورند، فرق می کند . حکومت مردمی، حکومتی است که برخاسته از اقبال عمومی و پذیرش مردمی باشد . لذا گروهی خواستند پس از عثمان، با علی علیه السلام در خانه بیعت نمایند، حضرت فرمود: بیعت با من نباید مخفیانه باشد و نباید جز از طریق رضایت مسلمانان انجام گیرد .(طبری، ج 3، 152) و لذا فرمود: «ولا تکون الا فی المسجد» (ابن اعثم: 161; ابن اثیر: ج 3، 98) باید در مسجد [در حضور همگان ] انجام پذیرد . همچنین امام از اتفاق مردم بر آن حضرت چنین یاد می کنند: آنگاه شما هجوم آوردید، همانند هجوم شتران تشنه به آبشخور خویش به هنگام خوردن آب، تا جایی که کفش از پای درآمد و عبا افتاد و افراد ناتوان زیردست و پا ماندند و شادمانی مردم از یعت با من تا به آنجا رسید که کودکان به وجد آمدند، و افراد مسن خرامان برای بیعت به راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حرکت کردند و دختران نوجوان از شوق، بدون روبند برای بیعت شتافتند .(نهج، خ 229)
بدیهی است که جلب آرای عمومی و توافق اکثریت در گذشته و حال متفاوت است; در گذشته با توجه به عدم امکان ارتباطات سریع، رجوع به آراء عمومی تقریبا امری غیر ممکن بوده است . زیرا اگر می خواستند همه مردم را در جریان امر قرار دهند و با شخصیتهای دارای صلاحیت آشنا نمایند ماهها بلکه سالها طول می کشید تا مردم در اقصی نقاط جهان اسلام با آنان آشنا شوند و نظر خودشان را اعلام نمایند; در این فاصله هرج و مرج، ناامنی و سرکشیها، بکلی نظام اسلامی را متلاشی می کرد . لذا امیر المومنین علیه السلام به عدم امکان تصریح می کنند و می فرمایند: سوگند به جانم که اگر امامت منعقد نمی شود تا همه مردم حاضر شوند، روشن است که راهی به چنین کاری، وجود ندارد .(نهج، خ 173) لذا در آن زمان چاره ای نبود جز این که مرکز نشینان که بطور طبیعی زودتر از دیگران از مرگ حاکم مطلع می شوند و از سوی دیگر با شخصیتهای طراز اول - که معمولا در مرکز وجود دارند - آشنایی دارند و به راحتی می توانند نظر خودشان را اعلام دارند، از آنان نظر خواهی شود و شهرهای دیگر و روستاها، بر نظر آنان با بیعت صحه می گذارند . لذا فرمود: شورای انتخاب رهبر با مهاجرین و انصار است و هرگاه آنان بر کسی اجماع کردند و او را امام دانستند، پس همانا رضایت خداوند در آن است .(همان، نامه 6)
این گونه انتخاب در آن زمان امری پذیرفته شده و طبیعی بوده است لذا نقل شده که پس از قتل عثمان، گروهی از مردم مصر که در مدینه حضور داشتند خطاب به مردم مدینه چنین گفتند: شما اهل شورا هستید و شما رهبر را مشخص می کنید و نظر شما مورد قبول همه مسلمانان است . یک نفر را به این مقام منصوب کنید و ما از شما پیروی می کنیم; آنگاه مردم چنین گفتند: ما به امامت علی بن ابیطالب راضی هستیم .(طبری، ج 6، 307) در واقع می توان گفت این نوع انتخابات همانند انتخابات با واسطه ای است که امروزه در مجالس مختلف جهان رایج است . اما در عصر حاضر با توجه به امکان ارتباطات سریع که به راحتی می توان تمام مردم را با شخصیتها آشنا ساخت و در یک روز بطور همزمان از همه مردم نظر خواهی نمود و نتیجه را ظرف چند ساعت به اطلاع همگان رساند . مراجعه به آراء عمومی ممکن و لازم است .
4- بیعت باید پیش از تصدی حکومت (یا در مورد هر تصمیم گیری که نظر سنجی می شود) باشد نه پس از آن، زیرا اولا معنای بیعت چنین اقتضا می کند که طرفین تعهداتی به یکدیگر بسپارند و با توافق (دست به هم دادن) آن را قطعی کنند . ثانیا اگر کسی بر منصب قدرت تکیه زد . بیعت گرفتن برای او چون برخاسته از قدرت او می باشد، شرایط پیشین از جمله اراده و اختیار را از مردم سلب می کند; چه بسا ترس، ناچاری و . . . موجب بیعت مردم گردد . لذا این گونه بیعت ارزشی ندارد .
شاید یکی از دلایلی که برخی معنای بیعت را اعلام وفاداری دانسته اند، همین نوع عملکرد حاکمان غیر مردمی بوده است اما اگر بر این باور باشیم که بیعت یا به نحو شرط وجوب (در صورت عدم نصب) و یا به نحو شرط واجب (در صورت نصب) در مشروعیت قدرت مؤثر است، در این صورت باید بیعت پیش از تصدی صورت گیرد .
این نکته بر اساس نظریه کسانی که بیعت را معطی و مثبت خلافت می دانند، (السنهوری، 1993م: 116) بسیار واضح است زیرا قبل از آن کسی حق تصدی در امور را ندارد و با بیعت این حق ایجاد می شود . پس تصدی قبل از بیعت غاصبانه می باشد . و بر اساس دیدگاه شیعه که ولایت را به نصب از جانب خداوند می دانند، اما چون تصدی و تولی را مشروط به پذیرش و بیعت مردم دانسته اند، بنابراین باید بیعت پیش از تصدی صورت گیرد . حضرت علی علیه السلام بر حکومت خلیفه اول چنین ایراد گرفته اند:
فان کنت بالشوری ملکت امورهم
فکیف بهذا و المشیرون غیب (نهج، ح 190)
یعنی اگر حکومت را با شوری به دست گرفتی، پس چگونه است که مشورت کنندگان غایب بودند . یعنی قاعده مشورت این است که باید پیش از تصدی حکومت، مردم (مهاجر و انصار) آن را پذیرفته باشند . در حالی که با پذیرش تعدادی انگشت شمار در سقیفه حکومت رسما اعلام شد و از دیگران با تهدید و تطمیع بیعت گرفته شد .
همچنین از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است: لئن کانت الامامة لاتنعقد حتی یحضرها عامة الناس فما الی ذلک سبیل، (همان، خ 173) در این جملات که در پاسخ به ایراد بهانه جویان می باشد . در فراز دوم که چرا همه مردم شهرها و قصبات قبلا توافق نکرده اند چنین پاسخ می دهند که این امر شدنی نبود که توضیح آن پیش از این گذشت . اما نسبت به فراز اول یعنی انعقاد امامت و رهبری که حضور مردم حداقل مردم پایتخت را لازم دارد . ایرادی نگرفته اند . و تلویحا تایید می فرمایند که امر حکومت با پذیرش مردم است .
به هر حال آن حضرت در مورد بیعت مردم با ایشان که پیش از تصدی حکومت بوده و هیچ گونه شائبه تهدید و ارعاب و ناچاری در آن وجود نداشته، چنین می فرماید: ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر، مردم با من بیعت نکردند برای آنکه دست قدرت من گشاده بود یا مالی آماده، (همان، نامه 54) بنابراین هیچ گونه اجباری در پذیرش آن وجود نداشته و حتی جمع معدودی نیز حاضر به بیعت نشدند و کسی با آنان کاری نداشت .
به هر حال رای و بیعت گرچه در دو زمان مطرح شده ولی مفهوم و مراد هر دو یکی است یعنی هر کسی بتواند اظهار نظر سیاسی خود را بطور آزادانه و با اراده و اختیار و حضور در جامعه، انجام دهد . این امر در گذشته به شکل بیعت (دست دادن) صورت می گرفت، اکنون با اخذ رای در صندوقهاست و چه بسا در آینده ای نه چندان دور به شیوه بهتر و کاملتری و به شکلی دیگر تحقق یابد . آنچه مهم است این است که آیا برای مردم در تعیین سرنوشت خود نقش قایل شویم یا خیر . ما معتقدیم با تایید و امضاء بیعت در شرع، به نظر آنان در امر حکومت احترام گذاشته شده و این اقدام یک اقدام تشریفاتی نبوده است . در خاتمه کلامی را از امام خمینی که رای را همان بیعت دانسته اند و برای رای مردم ارزش قائل شده اند و اصل فعلیت یافتن ولایت را با رای می دانند، نقل می کنیم: در سؤالی که از ایشان درباره ولایت فقیه شد چنین نوشتند: ولایت در جمیع صور دارد لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آراء اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر می شده به بیعت با ولی مسلمین .(امام خمینی، 1378: ج 20، 409) والسلام منابع
1- الخطیب، عبدالکریم، الخلافة و الامامة، دارالمعرفة، بیروت، الطبعة الثانیه، 1395 ق .
2- السنهوری، عبدالرزاق احمد، فقه الخلافة و تطورها، الهیئة المصریة العامة للکتاب، الطبعة الثانیه 1993م .
3- امام خمینی، روح ا . . . ، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ اول، 1378 .
4- جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1358 ش .
5- جعفریان، رسول، تاریخ تحول دولت و خلافت، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، چاپ اول، 1373 ش، به نقل از النظریات السیاسیة الاسلامیه، سنهوری، ص 6- 165 .
6- روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه منوچهرکیا، چاپ دوم، 1352، انتشارات گنجینه .
7- سبحانی، جعفر، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه داود الهامی، موسسه علمی و فرهنگی سید الشهداء، قم، 1370ش .
8- شریف القرشی، باقر، نظام الحکم و الادارة فی الاسلام، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، الطبعة الاولی، 1386 ق .
9- شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1377 ش، ج 17 (حماسه حسینی .)
10- طبری، محمد، تاریخ طبری .
11- عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، چاپ پنجم، 1378 .
12- عاملی، حشمت الله، مبانی علم سیاست (2) (دموکراسی و تحدید قدرت)، انتشارات ابن سینا، تهران، 1346 .
13- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق .
14- محیی الدین عبدالحلیم در کتاب «الرای العام فی الاسلام » دارالفکر العربی، قاهره، 1410، الطبعة الثانیه .
15- تاریخ ابن اعثم کوفی .
16- مصباح یزدی، محمد تقی، نظریه سیاسی اسلام، ج 2، (کشورداری)، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چ اول، 1378 .
17- مفید، محمد بن نعمان، الجمل و النصره، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، الطبعة الاولی 1413 ق .
18- معرفت، محمد هادی، مقاله: نقش بیعت در عصر حضور و غیبت، منتشر شده در کتاب درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، مرکز مطالعات فرهنگی - بین المللی و . . . ، چاپ اول، 1378 .
19- مقاله «تبیین مشروعیت حکومت دینی » ، امام خمینی و حکومت اسلامی (فلسفه سیاسی)، انتشارات کنگره یکصدمین سال میلاد امام خمینی، چاپ اول، 1378 .
20- مقاله «بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی » ، مجله حکومت اسلامی، دبیرخانه مجلس خبرگان، قم، سال دوم، شماره سوم .
21- مکارم، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1363 ش .
22- - ، انوارالفقاهه، کتاب البیع، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، قم، الطبعة الثانیه، 1413 ق .
23- منتظری، حسینعلی، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه: محمود صلواتی، نشر تفکر، 1369ش .
24- نهج البلاغه، کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام، گردآورنده: محمد شریف رضی .
پی نوشت ها:
1) ر . ک: خلیل بن احمد، العین; راغب اصفهانی، المفردات، ابن اثیر، النهایة، ماده بیع .
2) در سه آیه قرآن که از این واژه استفاده شده تعبیر «یبایعون » - از باب مفاعله بکار رفته است .
3) مثلا آیت الله معرفت چنین می گوید: در حقیقت این بیعت شونده است که تعهد می گیرد و بیعت کنندگان تعهد می دهند . ص 209 .
4) سوره ممتحنه آیه 12، سوره فتح، آیات 10 و 18 .
5) بیعت عقبه اول و دوم، بیعت رضوان، بیعت بدر، بیعت فتح، بیعت نساء، بیعت غدیر و بیعت بر اسلام .
6) یکی از علل غیبت امام زمان و خروج آن حضرت با شمشیر را در این دانسته اند که بیعت کسی در گردن آن حضرت نیست «لئلا یکون فی عنقه لاحد بیعة اذا قام بالسیف » ، مجلسی، 1403ق، ج 51، 152 .
7) برخی با توجه به معنای بیعت که دو طرف تعهداتی دارند چنین گفته اند: فالخلافة فی هذا التصور هی حق مشاع بین المسلمین جمیعا لکل فرد منهم نصیب علی قدم المساواة مع ای فرد آخر; الخطیب، 1395 ق، 271 .
8) همان، ص 77; و به نقل از حیاة الحسن، ج 1، ص 334، چنین آمده است: فاجابه الامام: علی کتاب الله و سنة رسوله و اجتهاد رایی .
9) محیی الدین، 1410، 144، در تایید همین مطلب چنین می نویسد: حرصه علی علانیة البیعه و اصراره علی ان تکون بالمسجد علی مرای و مسمع من الجمیع، حتی تاخذ الجماهیر فرصتها الکاملة لمناقشة هذاالامر فی جو من الحریة و حتی یصل المسلمون الی رای عام ظاهر حول هذا الموضوع عن رضا و اقتناع .
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان