چراغها خاموش شدهاند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه میروند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوشهای کوچک یک جگرگوشه، زمزمه میکند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا»
لبخند روی لبهای شما هم نشست؟! بدتان نمیآید کسی باشد که بوی شیر بدهد تا شما برایش لالایی بخوانید یا شاید هم هوس کردهاید بخوابید روی پاهای مادر؟! بعد انگشتهای پیری که مثل آن روزها دیگر جوان نیست بلغزد لای موهایتان و بخواند «لالا، لالا، گل پونه...»بله، لالایی این موسیقی مشترک مادرها، حتی آدم بزرگها را هم آرام میکند، چه برسد به این طفلکیهای کوچک که تازه چند روزی است از ضرباهنگ گوشنواز قلب مادر جدا شدهاند، مگر میشود 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت با ریتم موزون یک قلب مهربان زندگی کرد بعد از آنجا کنده شد و یک باره چسبید به هیاهوی این دنیا که پر از صدای آهن و فولاد است؟
دکتر رضا دولتیارباستانی (روانشناس و استاد دانشگاه) معتقد است لالایی میتواند ضرباهنگ متقارن و متوالی شبیه قلب مادر ایجاد کند و این لحن و صدا میتواند تمام شرایط و فضای یک خواب ایدهآل را برای بچهها فراهم کند.هرچند که بچهها هیچ شناختی از مفهوم این لالاییها ندارند.
بچهها لالایی را نمیفهمند!
فکر میکنید بچهها معنای لالایی را میفهمند؟ آنها آمدن گدا را میشناسند، وقتی مادر برایش نجوا میکند «لالا، لالا، گل پونه، گدا آمد در خونه، نونش دادیم بدش اومد، خودش رفت و سگش اومد» این کوچولوی چند ماهه ما هنوز هیچ تصویر روشنی از نان، گدا و سگ ندارد اما چرا زل میزند توی چشمهای مادر، لبخند میزند و آرام آرام چشمهایش خمار خواب میشود، همان وقت که مادر خمیازه میکشد و با یک صدای کشدار میخواند«لالا، لالا، نخواب تنها میمونم...»
دکتر دولتیار باستانی معتقد است بچهها تنها کلیت ماجرا را درک میکنند، آنها تصویر روشنی از مفاهیم لالایی ندارند، همانطور که خیلی از ما آدم بزرگها زبان کرد، ترک و حتی اروپایی و... را نمیفهمیم و سر در نمیآوریم اما از لحن و ریتم آن لذت میبریم، بچهها هم از کلیت ماجرا یعنی همان آغوش گرم مادرانه، نجوا و لحن مهربان و آن حرکات موزون گاهواره، آغوش و یا هر چیزدیگری لذت میبرند و به یک فضای امن میرسند برای خوابیدن.
محتوا و ابعاد لالایی
محتوای لالاییها متناسب با ساختار قومیتها، نژادها و فرهنگها متغیر است.محتوای لالایی گاهی آرزوهای شیرین مادر برای بچه است و گاهی مادر از جور زمانه، بیداد شوهر، تنگی معیشت، کار طاقت فرسا یا حتی مرگ بابای بچه درد دل میکند اما گاهی لالاییها فراتر از همه اینها رنگ سیاست زدگی، عوامل فرهنگی، اسطوره، دین و زیباییشناسی حتی اجتماع و بازرگانی به خود میگیرد. مثل خیلی از بچههای دوره مشروطیت که لالاییهای سیاسی شنیدن و با غم گرانی نان خوابشان برد.
اما مادرها بچهها را توی آغوش تاب میدهند و میخوانند
« لالایی کن گل ناز قشنگم، لالایی کن بخواب بابا بیداره، گل بوسه روی دستات میکاره» مادرها اینها را زمزمه میکنند بدون آنکه بدانند با آن تابدادنها و این محتوا و آن لحن دارند بچهها را درگیر سه بعد شاعرانگی، موسیقی و حرکت میکنند که این سه بعد میتواند همنوایی ریتم ایجاد کند و در نهایت یک حالت عاطفی خوشایند در کودک ایجاد شود.هر چند دکتر دولتیار باستانی معتقد است همیشه تاثیر لحن بیشتر از مفهوم بوده است و بچهها درسن چند ماهگی موسیقی و لحن را درک میکنند و این لحن همیشه در فضاهای عاطفی قشنگ برای او لذتبخش خواهد بود.البته نه تنها برای بچهها که حتی برای ما آدم بزرگها هم هماهنگی یک فضا با ریتم بدنی میتواند حس قشنگی داشته باشد، حالا اینکه بچه باشیم، مادر با حرکات موزون پا ودستهایی که نرم نرمک میخورد پشت
شانه مان خوابمان کند چیز دیگری است، تمام این سه بعد لالایی میتواند هم نوایی ریتم ایجاد کند و کودک بعد از گذشت چند ثانیه بدنش را با بازی لالایی هماهنگ کند و به حس عاطفی سرشاری برسد که حتی تا بزرگسالی هم در او پایدار بماند.
لالایی آدم بزرگها
دکتر دولتیار باستانی تاثیر آرامبخش لحن و موسیقی را از آن چیزهای میداند که براساس تئوریهای فروید و یونگ میتواند تا بزرگسالی در فرد باقی بماند، هرچند که فرد در بزرگسالی هیچ خاطره یا واژهای از آن لالاییها را به یاد ندارد.
اما این حس خوشایند عاطفی در بزرگسالی جلوه خاص خودش را پیدا میکند. چنانچه دکتر دولتیار باستانی در بسیاری از بیماریهای عاطفی و روانی بارها دیده است، آدمهای بزرگی هم قد ما هوس شنیدن لالایی کردهاند و رفتهاند و روی پاهای مادرخوابیدهاند تا لالایی بشنوند، آرام بگیرند و یک خواب سیر بکنند.وقتی آن قدر فضاهای عاطفی خالی در کودکی داشته باشی که در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی کنی دیگرچندان اهمیت نمیدهی که قدت میتواند بلندتر از مادر شده باشد ویا اینکه رفته باشی سر خانه و زندگیات. تنها دلت هوس شنیدن لالایی میکند.
هر چند دکترباستانی معتقد است نمیتوان برای همه یک نسخه پیچید با اغراق گفت آنها که لالایی نشنیدهاند در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی میکنند و به مشکلات و بیماریهای عاطفی دچار میشوند اما این طور میتوان گفت که میشود از لالایی به عنوان یک شیوه درمان در بزرگسالی استفاده کرد و آن آرامش دوران کودکی را برای فرد تداعی کرد.
بهانههای لالایی
لالایی نغمههای زنانهای هستند که نمیتوان به هیچ دورهای ازتاریخ نسبت داد، نمیشود گفت که اولین بار کدام مادر از اهالی کدام سرزمین بود که لالایی را اختراع کرد، اصلاً به گمانمان لالایی از آن چیزهای کشف شدنی یا اختراع کردنی نیست. اصلاً از همان روزی که حوا مادر شد، اولین لالاییها روایت شد و حوا توی گوشهای هابیل و قابیل درد فراغ عالم بالا و پرت افتادن و غریبی را زمزمه کرد.
میپرسید چرا حوا این همه تلخ لالایی گفت؟
باورتان نمیشود مادرها لالایی را بهانه میکنند برای درد دل کردن! مادری که توی گوشهای کوچک یک نوزاد زمزمه میکند «لالالالا گل زیره، بابات رفته زنی گیره، ننت از غصه میمیره» فکر میکنید واقعاً آمده است تا بچه را بخواباند؟ خب البته شاید این هم باشد اما مهمتر از خوابیدن بچه، روایت دردها و تنهاییهای مادر است که باید یک بار برای همیشه جار زده شود تا زن را خلاص کند و چه کسی محرمتر از بچه خود آدم!دکتر دولتیار باستانی تمام این ماجرا را راهی برای تخلیه هیجانی مادر میداند، وقتی مادری میخواند« لالالالا گل نعناع، بابات رفته شدم تنها، لالالالا گل پسته، بابات بار سفر بسته»در واقع نا خواسته دارد تخلیه هیجانی میشود و این تخلیه هیجانی همیشه نتایج مطلوبی برای روح و روان ما آدمها داشته است، در واقع این نوزادها حکم همان سنگ صبور را برای مادر دارند که میتوان کنار آن نشست و از زندگی نالید، حالا وقتی جای سنگ صبور را بدهیم به دو گوش شنوا نتیجه بهتری میگیریم و هر قدر این گوشهای شنوا به آدم نزدیکتر باشند باز هم نتیجه مطلوبتر خواهد بود، راستی چه کسی میتواند عزیزتر و نزدیک تراز فرزند به مادر باشد؟
اما مادرها با این لالاییها یک جور تلقین به نفس هم میکنند در واقع همان وقت که زمزمه میکنند« لالالا گل قالی / بابات رفته که جاش خالی، لالالا گل سوسن / بابات اومدچشام روشن»
همان وقت دارند به خودشان دلگرمی میدهند که روزی همه سختیها تمام میشود. اما در نگاهی دیگر مادران با خواندن لالایی نقشهای خوانندگی، آهنگسازی وحتی ترانه سرایی را تمرین میکنند.پس تمام این لالاییها میتواند بیشتر از بچه برای مادر مفید باشد، اصلاً ما مادرها لالایی میخوانیم تا آرام گیریم، باورتان میشود خوابیدن بچهها را بهانه میکنیم برای اینکه یک سنگ صبور داشته باشیم تا درد دلی کرده باشیم.
چرا لالایی نمیخوانیم؟
شاید خیلی از شما چراغهایی را دیده باشید که بدون آنکه سایه لرزان مادر و نوزادی را روی دیوار بیندازند خاموش شده باشند، بعد فکر کنید چرا این روزها کمتر نجوای لالایی مادرانه را میشنویم، یعنی مادرهای امروز احتیاجی به یک سنگ صبور محرم ندارند؟
یا اینکه این طفلکیهای معصوم قید لذت همنوایی ریتم لالایی را زدهاند و ترجیح میدهند با صدای بلند زنگ اخبار بخوابند، بعد بدون آنکه مفهوم را بفهمند، یا طنین صدایی بلند و لرزان را بشنوند باز هم یک عملیات انتحاری دیگر، یا بیاحتیاطی یک راننده حادثه آفرید.
اما گمان ما این است که بچهها قید شنیدن لالایی را نزدهاند اما مادرها حالا میتوانند تلفن را دست بگیرند و مادری، خواهری یا یک دوست قدیمی را بنشانند پای درد دل، دیگر مثل مادربزرگها شاید آن قدر دور و پرت از خانواده و دوستان نیفتادهاند، شاید هم دلواپس این هستند که چرا باید میان اشعار لالایی بار مشکلات دنیا را ریخت روی شانههای کم جان یک نوزاد.
بیخود دلنگران هستید، اگر خاطرتان باشد گفتیم بچهها محتوای این لالاییها را نمیفهمند، پس پی بهانه نباشید، اگرهم بلد نیستید لالایی بخوانید میتوانید سراغ این چند جلد کتاب بروید و چند تا لالایی زیبا یاد بگیرید برای دردانهتان.
از مجموعه لالاییهای کمی قدیمیتر میتوان سراغ حسین کوهی کرمانی با مجموعه هفتصد ترانه رفت، البته ابراهیم شکورزاده هم مجموعهای ازپانصد و چهار ترانه اهالی خراسان را جمع کرده است اما کتاب لالا، لالا، گل لاله شهلا شجاع دوست، سهیلا تذهیبی وکتاب لالا، لالا، گل شب بو - سروده شکوه قاسمنیا، افسانه شعباننژاد، مصطفی رحماندوست، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی و ناصر کشاورز هم هست. دیگربهانهای نیست؟حالامی توان چراغها را خاموش کرد، نرم نرمک زد روی شانههای کوچک یک نوزاد و زمزمه کرد « لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی»
منبع: بانک مقالات فارسی/س