بیشتر متکلمان در استدلال بر حسن یا وجوب آن نگاهی غایت انگارانه داشته اند: تکلیف نیکوست از آن رو که برای آدمی ثواب عظیم به ارمغان می آورد، در واقع، او چیزی می دهد و در برابر، بهره ای می برد. ابن نوبخت در یاقوت بیان کرده که کارهای خدا قطعا خالی از غرض نیست و گرنه عبث می شود; و غرض از مکلف کردن آدمی آن است که او را به منفعتی عظیم برساند، با توجه به این که ثواب دادن ابتدایی قبیح است. آنگاه توضیح می دهد که مکلف کردن آدمهایی که کفرشان، در علم خدا، مسلم است، از آن رو نیکو است که (آنها را) در معرض نفع (ثواب) قرار می دهد. (1)
علم الهدی سید مرتضی نیز در جمل العلم والعمل همین نظر را دارد و تاکید می کند که ثواب دادن بدون استحقاق، کار خوبی نیست و این استحقاق فقط از رهگذر «طاعات » حاصل می شود. (2)
محقق طوسی در تجرید الاعتقاد همین مسلک را اختیار کرده و افزوده است که بیشتر مردم فقط از راه امید بستن به ثواب اخروی در دنیا به مقتضیات و لوازم پیوند مدنی پایبند می شوند ونظام عدل قوام می یابد. او البته به ثمرات دیگر تکلیف نیز توجه دارد و از نیاز انسان در امور عالیه سخن می گوید و پرداختن به تکلیف را نیز مقدمه ای برای گشوده شدن افقهایی متعالی در برابر شخص مکلف می داند. علامه حلی نیز در شرح تجرید به غایت و ثمرات تکلیف توجه دارد: پرورش عقلانی نفس، خو دادن نفس به اندیشیدن در مسایل والای مبدئی و معادی، حفظ نظام بر پایه عدل و همیاری(للتعادل والترافد) و بالاخره حاصل کردن ثواب برای مکلف. (3)
متکلمان اشعری نیز که فقط از نیکو بودن تکلیف بحث می کنند، باز هم به غایت تکلیف، سود بردن آدمی از انجام دادن تکالیف، نظر دارند. میر سید شریف جرجانی در پاسخ منکران تکلیف می گوید که غرض از تکلیف، فراهم ساختن منافع دنیایی و آخرتی برای مکلف است. (4)
آنچه در این منظر جلب توجه می کند و گاه بر آن تاکید می شود، مشقت داشتن تکلیف و خلاف مقتضای طبع آدمی بودن آن است. به عبارت دیگر: اصل اولی از این دیدگاه، آزادی انسان از هرگونه کار واجب عقلی یا سمعی است، پس تکلیف، حرکتی قسری است و چون از جانب خدای حکیم، به ضرورت عقلی یا به تلقی سمعی، واجب شده است باید برای آن وجهی عقلایی یافت و ساحت کبریایی خدا را از فعل و حکم قبیح تنزیه کرد.
در کنار این نگاه، که البته درخور تامل و دقت است، دیدگاه رضی الدین علی بن طاوس حلی را داریم که در آن به خلاف طبع بودن اوامر و نواهی عقلی و سمعی اشاره شده و نه بر مشقت آفرین بودن تکلیف تاکید شده است. علامه حلی با یادآوری این نکته که واژگان تکلیف از نظر وضع لغوی دلالت بر سختی و مشقت دارد، توضیح داده که باید در تعریف حدی تکلیف، مشقت داشتن به عنوان فصل مقوم، پذیرفته شود. (5)
این درحالی است که دانشمند و مؤلف متقدم بر او، سید بن طاوس اساسا به وضع اولیه واژگان نظر نکرده و از حکمت تکلیف بحث کرده است. او تکلیف را نشات گرفته از نیاز طبیعی آدمی می داند و آن را بزرگداشتی از سوی باری در حق آدمی می شناسد.وی در آغاز« مضمار السبق فی میدان الصدق » که در اعمال و ادعیه ماه رمضان نگاشته و در دوره های بعد، کسانی آن را به اقبال ملحق کرده اند فصلی را با عنوان «علل التشریف بتکلیف الصیام » گشوده و در آغاز آن می نویسد:
حکمت بنیادین تکلیف الهی، این است که خدای شایسته عبادت، بندگانش را گرامی داشته است. (6)
کتاب التشریف بتعریف وقت التکلیف نیز که آن را برای فرزندش محمد نگاشت، متضمن همین تلقی است. از نظر سید بن طاوس، انسان چون مراحل وجودی خود، از ابتدا تا رسیدن به رشد عقلانی را می نگرد و این همه برکات را که در صدر آنها از عدم به «وجود»(و به تعبیر حافظ:«اقلیم وجود») آمدن است (7) ، می بیند و ارج و قدر آنها را می شناسد، از درون خویش این ندا را می شنود که تواناییها و برخورداریهایش را از فیض بی دریغ مواهب العطایا دارد و چون چنین است به زبان حال صفت حمد خدا می گوید و در مقام شکر بر می آید و در می یابد که تکلیف الهی که بر نور عقل و دلالت رسول به آن راه برده است گرامی داشتی خدایی در حق اوست. به او اجازه داده شده که همراه ملائک و اولیای بزرگ به حضور رسد و این اجازت پیام آور تعالی او و نوید بخش زوال تیرگی تن در رسیدن به پاکی درون است. (8)
از این منظر، البته تکلیف مشقت نیست، افتخار است; غایت آن رسیدن به ثواب نیست، بلکه خود نشانه استعلای آدمی است. متکلمان، هرچند در استدلال بر لزوم نبوت، به مقوله شکر منعم اشاره کرده اند، اما غالبا بحث تکلیف را از نگاهی دیگر پیش کشیده اند و حتی خواجه طوسی تصریح کرده که تکلیف را نمی توان شکر خواند. (9)
نکته زیبا آن که سید بن طاوس بر پایه همین اعتقاد، قایل است که وی بدون آن که کسی او را راهنمایی کند دریافته بود که باید سالگشت رسیدن به سن تکلیف را عید بگیرد وخدا را بر این نعمت سپاس گوید. او همین سنت را در پایان پانزدهمین سال زندگی فرزندش محمد نیز بجا آورد و در سال 658 همراه با افراد خانواده اش جشن برپا کرد. (10)
پی نوشت ها:
1.انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد زنجانی، نوبت دوم، 1363ش، ص 150.
2. شرح جمل العلم و العمل، تحقیق یعقوب جعفری مراغی، انتشارات اسوه، نوبت اول، 1414 ق، ص 101 100.
3. کشف المراد، تحقیق حسن حسن زاده آملی، انتشارات اسلامی، نوبت اول، 1407ق، ص 319321.
4. شرح المواقف، تصحیح محمد بدر الدین نعسانی، انتشارات رضی، قم، ج 8،ص 234.
5. «و المشقة لابد من اعتبارها لیتحقق المحدود، اذ التکلیف ماخوذ من الکلفة ».
6. الاقبال بالاعمال الحسنة، چاپ سنگی، ص 4.
7. التشریف بتعریف وقت التکلیف، ص 3(تهران، چاپ سعدی، 1382ق).
8. همان، ص 8.
9. کشف المراد، ص 320.
10. التشریف بتعریف وقت التکلیف، ص 5.