ماهان شبکه ایرانیان

روابط اخلاقی و اجتماعی مسلمانان با غیرمسلمانان از دیدگاه قرآن

ارتباط گسترده بین کشورها و ملت ها از ویژگی دنیای امروز است، و به همین روی، کشورهای اسلامی و مسلمانان نیز از داشتن رابطه با کشورهای بیگانه و ملت های غیرمسلمان گریزی ندارند

مقدّمه

ارتباط گسترده بین کشورها و ملت ها از ویژگی دنیای امروز است، و به همین روی، کشورهای اسلامی و مسلمانان نیز از داشتن رابطه با کشورهای بیگانه و ملت های غیرمسلمان گریزی ندارند. در عین حال، در این ارتباط علاوه بر حفظ منافع ملّی، پای بندی به اصول ارزشی و دستورات دینی، که قرآن کریم و روایات بیان می کند، بسیار ضروری است. یکی از این اصول(1) «اصل نفی سلطه کافران بر مسلمانان» (نفی سبیل) است که بر تمام اصول دیگر حاکمیت دارد. این اصل برگرفته از سخن خداوند متعال است که می فرماید: (وَ لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛ (نساء: 14) و خداوند هرگز بر [زیان [مؤمنان برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است.

«سبیل» در نظر لغت دانان به معنای طریق و راه،(2) و کلمه «علی» به معنای قدرت بر تصرف یا به معنای ضرر است.

با توجه به «لن» نافیه که دلالت بر نفی ابد می کند(3) و نکره آمدن «سبیل» که نکره در سیاق نفی بوده و مفید عموم است،(4) از این آیه استفاده می شود که خداوند متعال هرگز برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نگذاشته و باز نخواهد گذاشت.(5) طبق این آیه شریفه تمام روابط باید بر اساس این اصل، برنامه ریزی و کنترل شود و ارتباط میان مسلمانان و کافران نباید به گونه ای باشد که ذلّت جامعه اسلامی از آن استشمام شود. بنابراین، از هر نوع ارتباطی که جامعه اسلامی را به جامعه کفر وابسته کند باید دوری شود. در این نوشتار برای پرهیز از تطویل بحث، تنها برخی از روابط اخلاقی و اجتماعی بررسی می گردند:

1. رعایت عدالت در برخوردها

قرآن کریم، هدف از فرو فرستادن کتاب های آسمانی و آمدن پیامبران را فراهم کردن زمینه اجرای قسط و عدالت در جامعه می داند(6) و بدون محدود کردن اجرای قسط و عدل به مورد خاصی، از مؤمنان می خواهد آن را در همه زمینه ها رعایت کنند.(7) پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز همانند پیامبران دیگر به اجرای عدالت در همه امور مأمور بود.(8) خداوند متعال در مورد داوری به عدالت در میان کافران به آن حضرت می فرماید: «فَإِن جَآؤُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(مائده: 42)؛ اگر [کافران [نزد تو آمدند [یا] میان آنان داوری کن یا از ایشان روی برتاب و اگر از آنان روی برتابی هرگز زیانی به تو نخواهند رسانید و اگر داوری می کنی پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می دارد.

آیه دیگری، از مؤمنان می خواهد که حتی با دشمنان خویش، به عدالت رفتار کنند و به آنان هشدار می دهد مبادا دشمنی آنان شما را به گناه و ترک عدالت وادار کند:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.»(مائده: 8)

بنابراین، رفتار عادلانه در مورد دشمن نیز مطلوب بوده و کفر کافر، مانع اجرای عدالت درباره وی نمی شود.(9)

از آنچه گذشت این نتیجه به دست می آید که همان گونه که رعایت قسط و عدل با مسلمانان مطلوب خداوند متعال است، رعایت آن با غیر مسلمانان نیز مطلوب خداوند و وظیفه حاکم اسلامی و همه مسلمانان می باشد. بنابراین، ما مأمور به اجرای عدالت با همه افراد و در تمام حالات هستیم.(10)

شایان ذکر است که عدالت و رعایت آن در برخوردها اختصاص به کافران غیرحربی(11) ندارد و شامل کافران حربی(12) نیز می شود.

2. نیکی کردن به پیمان داران

با توجه به اینکه قرآن کریم، انفاق در آسانی و سختی، فرو خوردن خشم، گذشت از مردم، و احترام به پدر و مادر را از مصادیق احسان می شمارد(13) روشن می شود که احسان به معنای پاسخ دادن کار خیر با خیر بیشتر از آن و کار شرّ به شرِّ کمتر از آن است. بر اساس آیات قرآن، همان گونه که احسان به مسلمانان مطلوب آفریدگار جهانیان است، احسان به غیرمسلمان غیرحربی نیز مطلوب خداوند می باشد. تا جایی که در آیات شریفه، به صله رحم به صورت مطلق تأکید شده است(14) و در خصوص پدر و مادر مشرک که سعی در مشرک نمودن فرزند خویش دارند، سفارش به برخورد نیکو و پسندیده نموده، می فرماید:

«وَإِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفا» (لقمان: 15)؛ و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک ورزی، از آنان فرمان مبر ولی در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن.

به تصریح قرآن کریم، احسان شامل غیر مسلمان حربی نمی شود:

«لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ»(ممتحنه: 8 و 9)؛ خدا شما را از کسانی که در [کار [دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید؛ زیرا خدا دادگران را دوست می دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز می دارد که در [کار [دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده اند.

از سیاق آیات و ویژگی هایی که در این دو آیه آمده روشن می شود که منظور از کسانی که با مسلمانان نجنگیده و آنان را از دیارشان بیرون نکرده اند، کافرانی هستند که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان بر ترک جنگ، بیرون نراندن مسلمانان و کمک نکردن دشمن بر ضرر مسلمانان عهد و پیمان بسته بودند، همان گونه که بیشتر مفسّران مراد از این افراد را کافران معاهد دانسته اند.(15)

بر اساس آیه، همانند احسان به مستمندان جامعه اسلامی، احسان به مستمندان جوامع غیر مسلمان نیز مورد رضایت خداوند است. برای مثال، اگر غیر مسلمانان، که با مسلمانان معاهده و پیمان دارند، دچار قحطی و خشکسالی یا سیل و زلزله و مانند آن شوند، مسلمانان باید به افراد آن جامعه کمک کنند.

3. امانت داری و پای بندی به عهد و پیمان

به دلیل آنکه شکستن پیمان نوعی مکر و حیله است و موجب پایمال شدن حقوق افراد می شود، عقل انسانی، پای بندی به عهد و پیمان را ضروری و لازم می بیند. از این رو، قرآن کریم، التزام به عهد را امری ضروری دانسته و در آیات فراوانی با عبارت های مختلف بر وفای به عهد و پیمان در همه مصادیق آن تأکید و به تمام معنا درباره آن سخت گیری کرده و پیمان شکنان را نکوهش نموده و به آنان وعده عذاب سخت داده است.(16)

در مقابل، از کسانی که به عهد خویش وفا کنند تمجید کرده است و در پاره ای از آیات، پای بند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از ویژگی مؤمنان و نمازگزاران شمرده شده، گویی از ایمان سرچشمه گرفته و خیانت در آن از نقص یا فقدان ایمان است:

«وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ.» (مؤمنون: 8 / معارج: 32)

آیات دیگری، مسلمانان را بر التزام به قراردادها و پیمان های خود با غیر مسلمانان حتی اگر طرف قرارداد مشرکان باشند، فرمان می دهد و از همگان می خواهد که به این نوع از قراردادها پای بند باشند؛ از جمله می فرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(توبه: 4)؛ اگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید و چیزی از [تعهدات خود نسبت به [شما فروگذار نکرده و کسی را بر ضد شما پشتیبانی ننموده اند، پس پیمان اینان را تا [پایان [مدتشان تمام کنید؛ چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد.

خداوند متعال در آیات نخستین سوره توبه، که پس از فتح مکه نازل شد، بیزاری خویش و رسولش را نسبت به مشرکان اعلام نموده و امان را از آنان برداشته و مسلمانان را موظف می کند سرزمین مکه را از پلیدی شرک پاک سازند. قرآن کریم در این آیه خون همه مشرکان را هدر دانسته، می فرماید: «بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ..»؛ [این آیات [اعلام بیزاری [و عدم تعهد [است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانی که با ایشان پیمان بسته اید. و در آیه چهارم، مشرکانی را که با مسلمانان عهدی داشته و آن را نقض نکرده اند از حکم یاد شده استثنا می کند و به مسلمانان فرمان می دهد که بر سر پیمان خود با آنان باشند.

«لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا» یعنی عهد را به طور مستقیم و با کشتار مسلمانان نشکسته باشند و «وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا» یعنی به صورت غیر مستقیم و با یاری دشمنان مسلمانان بر ضد آنان عهد خویش را نشکسته باشند.(17)

بنابراین، التزام به قراردادهای بین المللی مورد تأکید قرآن است تا جایی که به مسلمانان دستور می دهد اگر طرف قرارداد مشرکان باشند تا زمانی که آن ها به عهد خود استقامت می ورزند شما هم استقامت کنید و از تقوای الهی خارج نشوید:

«إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 7)؛ مگر با کسانی که کنار مسجدالحرام پیمان بسته اید، پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند با آنان پایدار باشید؛ زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد.

بنابراین، قرآن کریم هر نوع عهد و پیمان و قرارداد(18) را فردی یا گروهی با مسلمانان یا غیر مسلمانان، به ضرر یا نفع فرد باشد واجب می داند و تنها موردی که پای بندی به عهد و پیمان را ضروری نمی داند موردی است که طرف مقابل پیمان شکنی کرده باشد.(19)

4. جدال احسن با اهل کتاب هنگام دعوت به توحید و اسلام

اسلام به رعایت ادب و دوری جستن از عناد و لجبازی و بی عفتی در سخن گفتن هنگام دعوت نمودن اهل کتاب به توحید و اسلام عنایت خاص دارد و از مؤمنان می خواهد با آنان جز به نیکوترین روش مجادله نکنند:

«وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون»(عنکبوت: 46)؛ و با اهل کتاب جز به [شیوه ای] که بهتر است مجادله مکنید مگر [با[ کسانی از آنان که ستم کرده اند و بگویید به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم.

خدای سبحان در آیه پیش از این آیه به رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمان می دهد تا از راه تلاوت آیات قرآن انسان ها را به راه خدا و توحید دعوت نماید. خداوند در این آیه به چگونگی دعوت اهل کتاب اشاره نموده و از پیامبرش می خواهد که با اهل کتاب جز به بهترین نوع مجادله سخن نگوید.

از دید مفسّران، مراد از جدال احسن(20) یا بهترین روش مناظره، روشی است که در آن از سخنی که طرف مقابل را به دشمنی بیشتر و لجبازی وامی دارد، دوری شود و از بی عفتی در سخن و توهین به مقدسات طرف مقابل پرهیز گردد و هر دو طرف خواهان روشن شدن حق باشند.(21)

آیه در ادامه، به قرینه سیاق، گروهی را از حکم جدال احسن در گفت وگو استثنا می کند، اینان گروه معاند از اهل کتابند که نرمی و مهربانی در سخن و یا استفاده از برهان هنگام گفت وگو در آن ها اثری ندارد: «إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ.»این آیه تأیید دیگری است بر این مطلب که احسان و نیکی شامل غیر مسلمان حربی نمی شود.

5. دوستی نکردن با غیر مسلمانان

دوستی و مهربانی با همنوعان از ویژگی هایی است که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است؛ چرا که انسان اجتماعی آفریده شده و به تنهایی قادر به برآوردن نیازمندی های خویش نیست. بنابراین، نیازهای مادی و معنوی انسان، وی را به ایجاد رابطه با افراد و محبت به آنان بر می انگیزد.

گرچه میل به دوست یابی، فطری انسان است، ولی این میل باید با هدف آفرینش انسان همسو باشد و در این قالب جریان یابد. به دلیل آنکه دوست می تواند تأثیرات قابل توجهی در روحیّه فرد بگذارد، دین مبین اسلام سفارش فراوانی بر دقت در انتخاب دوست و پرهیز از دوستی هایی که ممکن است در انسان اثر منفی بگذارد می نماید. از این رو، خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می کند؛ مانند:

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.

با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی کننده از دوستی کافران آمده است(22) روشن می شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

بر اساس آیات، دوستی دو نوع است: موالات قلبی و موالات عملی.

1. موالات قلبی: اگر ایمان در قلب فرد مسلمان رسوخ نکرده باشد و یا دل مریض باشد، به انگیزه های گوناگون دوستی کافران را در دل می گیرد. از این رو، خداوند متعال پس از نهی از دوستی با کافران، می فرماید: «قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»(آل عمران: 29)؛ بگو اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید خدا آن را می داند و [نیز [آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

در آیه دیگر می فرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ»(ممتحنه: 1)؛ [شما] پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می کنید، در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است.

2. موالات عملی: این نوع دوستی بدترین نوع دوستی با کافران است و در قالب ها و شکل های مختلف و با انگیزه های گوناگون ممکن است ظهور پیدا کند که در اینجا، به یک نمونه آن اشاره می گردد:

در آیه 52 مائده پس از نهی از دوستی با کافران می فرماید: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ از این رو، کسانی را که در دلشان بیماری شک و نفاق است می بینی که در [دوستی] آنان می شتابند، می گویند: می ترسیم که ما را رویداد بدی رسد.

«دائره» به معنای خط محیط است و به حادثه و بلایی که در دنیا می گردد و به انسان می رسد اطلاق می شود.(23) بنابراین، یکی از انگیزه های دوست شدن با آنان، پناهنده شدن به آنان و یاری جستن از آنان در گرفتاری ها و حوادث ناگوار است.

6. همراز نگرفتن از کافران

خداوند متعال در آیه 118 آل عمران می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً...»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از غیر خودتان همراز مگیرید، که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند ... .

واژه «بطانة» مقابل «ظهارة» به معنای آستر لباس است.(24) مفرد، جمع، مذکر و مؤنث این واژه یکی است. این واژه به صورت استعاره به فردی که از باطن و راز درونی آدمی آگاه باشد، اطلاق می شود.(25) مراد از «مِن دُونِکُمْ»یعنی من دون المؤمنین.

واژه «خبال» در لغت به معنای تباهی و فساد است و جمله «لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً» به این معنا است که در تباهی و فساد نسبت به شما کوتاهی نمی کنند. این جمله علت نهی از همراز گرفتن غیر مسلمان است.

جمله «لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً» نکره در سیاق نفی بوده و مفید عموم می باشد. در این آیه، خداوند سبحان مؤمنان را از اختلاط با کافران، در این اندازه که آن ها را از خواص خویش به حساب بیاورند، نهی فرموده است و دلیل این نهی را کوتاهی نکردن آنان از هیچ شرّ و فسادی نسبت به مؤمنان، بیان داشته است.(26) با توجه به اطلاق آیه، و قید «مِن دُونِکُمْ» و دلیلی که در ذیل آیه آمده است، همراز گرفتن از کافران (فرد، جمع و دولت) بر مسلمانان جایز نیست.

7. پیروی نکردن از کافران

قرآن کریم در آیات متعدد(27) مسلمانان را از پیروی کافران برحذر می دارد. این آیات دو گونه اند:

الف. آیاتی که از پیروی کافران به صورت مطلق نهی می کند؛ مانند: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادا کَبِیرا» (فرقان: 52)؛ پس از کافران اطاعت مکن، و با [الهام گرفتن از [قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

ب. آیاتی که به یکی از موارد و مصادیق اطاعت در امور شرعی اشاره کرده و برحذر می دارد؛ مانند: «وَلاَ تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»(انعام: 121)؛ و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید؛ چرا که آن قطعا نافرمانی است و در حقیقت، شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید.

بر اساس این آیه، خداوند متعال خوردن گوشت میته را حرام کرده است، با توجه به این که حرمت و حلیت گوشت میته از احکام شرعی است و اگر مسلمانان از مشرکان در خوردن گوشت میته اطاعت نمایند، در امر شرعی از آنان اطاعت نموده اند و مانند ایشان مشرک خواهند شد.(28)

8. نرمی و سازش نکردن با کافران

«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم: 9)؛ دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی نمایند.

واژه «ادهان» از ماده «دهن» به معنای روغن است. «ادهان» و «تدهین» به معنای روغن مالی، کنایه از نرمی، مدارا و روی خوش نشان دادن است.(29) مراد از آن در اینجا، سستی در امر دین و کنار آمدن با کافران است، چنان که مفسّران یادآور شده اند کافران به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرده بودند که از تعرّض به خدایان ایشان کوتاه بیاید و آن ها را از شرک و بت پرستی نهی نکند و احیانا با آنان موافقت نماید و آن ها نیز در مقابل به پرودگار حضرت متعرض نشوند.(30)

آیه دیگری که از پیشنهاد کافران به آن حضرت در کنار آمدن در امر دین پرده برمی دارد(31) آیات 7375 سوره اسراء است که می فرماید:

«وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَ لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئا قَلِیلاً إِذا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرا»؛ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در [زندگی و دو برابر [پس از [مرگ [عذاب [می چشانیدیم، آن گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

9. یاری نکردن کافران بر ضد مسلمانان

با توجه به اینکه آیات نهی از دوستی کافران، اطلاق دارند و مقیّد به مورد خاصی نشده اند و نیز وقتی پناهنده شدن به آنان، همراز گرفتن از آنان، اطاعت از آنان، و نرمی و سازش با آنان جایز نشده، به طریق اولی یاری آنان به ضرر مسلمانان نیز جایز نخواهد بود.

یاری رساندن به کافران دو صورت دارد:

الف. مسلمان زیر پرچم کافران قرار گرفته و با مسلمانان وارد جنگ شود.

ب. در حال کراهت و بی میلی آنان را بر علیه مسلمانان یاری کند.(32)

10. فروتن نبودن در برابر کافران

از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که مؤمنان در مقابل یکدیگر فروتن و مهربان و بر کافران سختگیر و سرفرازند؛ چنان که فرمود: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم»(فتح: 29)؛ محمّد فرستاده خداست، و کسانی که با اویند، بر کافران سختگیر و در میان خود مهربانند.

و نیز فرمود: «... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِین...»(مائده: 54)؛ به زودی خدا گروهی را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، بر کافران سخت و گردن فرازند.

بنابراین، فروتنی و خواری در برابر کافران جایز نیست.

11. شرکت نکردن در محافل کافران

خداوند متعال درباره ویژگی بندگان رحمان می فرماید: «وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاما»(فرقان: 72)؛ و آنان که در مجالس باطل حضور نیابند و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواری بگذرند.

مفسّران دو احتمال تفسیری برای این آیه بیان داشته اند:

1. واژه «الزور» به معنای لهو و باطل بوده و «شهادت» به معنای حاضر شدن است و معنای آیه این است که بندگان رحمان در مجالس لهو و باطل حضور نمی یابند.

2. واژه «الزور» به معنای دروغ و «شهادت» به معنای گواهی دادن است و «الزور» مفعول مطلق برای «لایشهدون» است و تقدیر آیه چنین است: «لایشهدون شهادة الزور.» بنابراین احتمال، آنچه در آیه ویژگی بندگان رحمان شمرده شده، گواهی دروغ ندادن است.(33)

احتمال نخست به واقع نزدیک تر است؛ زیرا اولاً، در روایات فراوانی «زور» به مجالس اهل لهو مانند مجلس غنا تفسیر شده است؛(34) ثانیا، بر اساس این احتمال، «الزور» مفعولٌ به است و نیاز به تقدیر ندارد، در حالی که بنابر احتمال دوم کلمه شهاده در تقدیر گرفته می شود؛ ثالثا، ذیل آیه مؤیّد احتمال نخست است؛ چرا که مرور بر لغو به معنای گذر کردن بر اهل لغو است در حالی که آنان سرگرم لغو باشند و براساس این جمله، بندگان رحمان وقتی به اهل لغو، که سرگرم لغو هستند، می گذرند از آنان روی می گردانند و با آنان اختلاط نمی کنند.

بنابراین، یکی از ویژگی های بندگان رحمان این است که در مجالس باطل حضور نمی یابند و یکی از مصادیق آن، محافل باطل کافران است.(35)

12. استغفار نکردن برای کافران

استغفار مؤمن بر کافر، به هر انگیزه و هدفی باشد، در آیات قرآن امری ناپسند شمرده شده است: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(توبه: 113)؛ پیامبر و کسانی را که ایمان آورده اند نسزد که برای مشرکان، هرچند خویشاوند باشند، آمرزش بخواهند پس از آنکه برایشان روشن شد که آن ها اهل دوزخند.

بر اساس این آیه، شایسته نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان برای مشرکان از خداوند طلب آمرزش نمایند، هرچند مشرک از خویشاوندان و نزدیکان استغفارکننده باشد. آیه دیگر ضمن بیان اسوه و سرمشق بودن حضرت ابراهیم علیه السلام برای موحّدان، اسوه بودن آن حضرت در استغفار بر سرپرستش را استثنا می کند.(36) گرچه بر اساس آیه 114 توبه، استغفار ابراهیم علیه السلام نه به دلیل دوستی آن حضرت نسبت به سرپرستش، بلکه به سبب دادن وعده به وی بود تا شاید از شرک توبه کند و به خدای یگانه ایمان آورد، بدین روی، وقتی که سرپرستش به حال شرک مرد و آن حضرت فهمید که وی دشمن خداست، از وی بیزاری جست.(37)

آیه دیگری از نماز خواندن بر مرده های منافقان که کافر باطنی اند نهی می فرماید: «وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدا وَلاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه: 84) و [ای پیامبر [هرگز بر مرده ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست؛ چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مرده اند.

علت نهی از نماز گزاردن بر آنان و نایستادن بر قبر منافق، مرگ با حالت کفر به خدا و رسول بیان شده است و این علت در مورد کافران ظهور بیشتری دارد؛ زیرا آن ها کفر خود را ابراز نیز کرده اند. بنابراین، استغفار بر مرده کافر به هیچ عنوان جایز نمی باشد.

از این آیات برمی آید که کسی که با حال کفر می میرد دیگر راهی به سوی نجات ندارد و آمرزش خواهی برای او لغو و بی نتیجه است.

13. دشنام ندادن و ناسزا نگفتن به غیر مسلمانان

یکی از مسائل اخلاقی در ارتباط با غیر مسلمانان دوری جستن از دشنام و ناسزا گفتن به آنان است. قرآن می فرماید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَیْرِ عِلْمٍ»(انعام 108)؛ و آن هایی را که جز خدا را می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی خدا را دشنام خواهند داد.

فطرت انسان اقتضا می کند از آنچه در نزد او مقدس است دفاع کند و با کسانی که به حریم مقدس وی تجاوز می کنند به مقابله برخیزد. از این رو، در این آیه به مسلمانان دستور می دهد که مبادا به مشرکان و کفار و آنچه در نزد آنان مقدس است، دشنام دهید؛ چرا که مشرکان نیز در مقام دفاع برآمده و حریم مقدس خدای متعال را مورد هتک قرار می دهند که اگر چنین شود خود مؤمنان باعث هتک حرمت و جسارت به مقام کبریایی خداوند شده اند.(38)

در جای دیگر پس از بیان کسانی که باید مورد احسان واقع شوند، می فرماید:

«وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا.»(بقره: 83) بنابر نظر علامه طباطبائی، این جمله کنایه از خوشرفتاری و حسن معاشرت با مردم است(39) و با توجه به تعبیر «ناس» روشن می شود که مسلمانان مأمور به حسن معاشرت با همه مردم، اعمّ از مؤمن و کافر هستند.

کمترین مطلبی که از این آیه استفاده می شود این است که مسلمانان مأمور به گفتار حسن با همه مردم هستند. بنابراین، دشنام دادن و ناسزا گفتن به کافران جایز نمی باشد.

14. منع فساد در روی زمین و لزوم احترام به خون انسان ها

ممنوع بودن فساد، خون ریزی و کارهایی از این قبیل، از امور فطری بوده و از طبیعت و سرشت پاک انسانی سرچشمه می گیرد و به دلیل آنکه دین اسلام موافق با فطرت و عقل سلیم است، با تباهی و نسل کشی به شدت برخورد می کند،(40) تا جایی که آیات شریفه به تبه کاران وعده عذاب داده و اعلام می دارد که آنان از رحمت خداوند به دور هستند(41) و خداوند تباهی و تبه کاران را دوست ندارد.(42) فسادکاری ویژگی سخت ترین دشمنان الهی، منافقان و اسراف کاران است.(43) خداوند تازیانه عذاب را بر فرعونیان به سبب تبه کاریشان فرود آورد و عذاب کافران نیز به دلیل همین کارشان افزوده خواهد شد.(44) و از سوی دیگر، اسلام با مصادیق فساد و تبه کاری، از جمله آدم کشی و نیز زنده به گور کردن دختران، به شدت مبارزه نموده و آدم کشی بناحق را به مثابه کشتار همه مردم می داند.(45) از آیات یاد شده و آیات دیگر به خوبی اصل یاد شده استفاده می شود. در ذیل به بیان یک نمونه از هرکدام بسنده می کنیم:

منع فساد در روی زمین: «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفا وَطَمَعا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الُْمحْسِنِین» (اعراف: 56)؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

حرمت کشتار بناحق انسان ها: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»(انعام: 151)؛(46) و نفسی را که خدا حرام گردانیده جز بحق مکشید. این هاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است باشد که بیندیشد.

بر اساس این اصل بود که وقتی در اسلام حکم جهاد وضع شد، شرایط و قیدهایی معین گردید تا با جنگ هایی که به هدف طمع در اموال مردم یا منافع ملی ملت ها و یا اهداف دیگر صورت می پذیرد فرق داشته باشد و منجر به فساد و ویرانی نباشد.

15. استفاده از طعام و ذبایح غیرمسلمانان

آیا طعام و غذای کفار برای مسلمانان حلال است یا نه؟ در صورت مثبت بودن جواب، آیا طعام شامل ذبایح نیز می شود یا مراد از آن فقط حبوبات است؟

پیش از ورود به بحث یادآوری این نکته لازم است که از دیدگاه همه دانشمندان اسلامی، ذبایح مشرکان حرام است؛(47) چرا که بر اساس شرایطی که در شرع مقدس آمده، انجام نمی شود. و درباره طعام آنان نیز هیچ آیه ای وارد نشده است. امّا درباره ذبایح اهل کتاب اکثر فقهای اهل سنت، به حلال بودن آن ها و اکثر فقهای شیعه به حرمت آن ها حکم داده اند.(48) با توجه به اختلافی که در زمینه ذبایح اهل کتاب وجود دارد، پرسشی که ما باید دنبال پاسخ آن از قرآن کریم باشیم، حلال بودن یا نبودن طعام و ذبایح اهل کتاب است. البته در ضمن بحث به طعام مشرکان نیز اشاره خواهد شد.

تنها آیه ای که به روشنی درباره طعام اهل کتاب سخن می گوید، آیه 5 مائده است که می فرماید: «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ ...»؛ امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده و طعام کسانی که اهل کتابند برای شما حلال و طعام شما برای آنان حلال است.

با نگاه نخست به آیه ممکن است چنین قضاوت شود که همان گونه که هر نوع غذای مسلمانان بر اهل کتاب حلال است، غذاهای آنان نیز بر مسلمانان حلال است؛ چرا که کلمه «طعام» در آیه به صورت مطلق به کار رفته است و هیچ نوع قیدی ندارد. ولی با توجه به اینکه ممکن است آیه دیگر یا روایتی این آیه را مقیّد کند، لازم است به دقت تمام احتمالات مطرح در مورد آیه را بررسی کنیم. این احتمالات عبارتند از:(49)

1. همه انواع غذاها اعم از غیر گوشتی و گوشتی (تذکیه پذیر و تذکیه ناپذیر)؛

2. غذاهای غیر گوشتی و گوشتی قابل تذکیه، مانند گوسفند؛(50)

3. حبوباتی مانند گندم و لوبیا؛

4. حبوبات و غذاهای پخته که از گوشت ذبیحه خود آنان تهیه نشده باشد.

واژه «طعام» در کتاب های لغوی مشهور عرب به معنای «ما یؤکل»، «هو المأکول» و اسم جامع «لکل ما یؤکل» یعنی هر چیزی که خورده شود، آمده است.(51) البته برخی گفته اند: اهل حجاز وقتی واژه طعام را به صورت مطلق و بدون قید به کار می برند دانه گندم را اراده می کنند.(52) ولی این مطلب با آیات قرآن که به لغت حجاز نازل شده است، سازگار نیست؛ زیرا قرآن در بیشتر موارد این واژه را به مطق معنای خوردنی مانند آب و هر نوع غذایی به کار می برد.(53) بنابراین، وقتی این واژه بدون هیچ قرینه ای بر اراده معنایی خاص استعمال شده، طبق قاعده باید به همین معنای رایج در قرآن حمل شود که همان مفهوم عام غذا و خوردنی است.

گرچه واژه طعام بر اساس معنای لغوی و بیشتر کاربردهای قرآنی بر همه انواع غذاها، اعم از غیر گوشتی و گوشتی، قابل حمل است، اما با توجه به روایات(54) و آیات دیگر این اطلاق مقیّد شده و شامل گوشت تذکیه ناپذیر (مانند خوک) و تذکیه پذیر (مانند گوسفند) نمی شود.

علت اینکه «َطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»شامل گوشت خوک نمی شود این است که علاوه بر اینکه طعام در آیه بر اساس روایات، شامل ذبایح اهل کتاب نمی شود، آمدن جمله «وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»پس از «الطَّیِّبَاتُ» از نوع ذکر خاص بعد از عام است، بنابراین، طعام اهل کتاب باید مصداقی از طیّبات باشد و حال آنکه در آیات دیگر(55) از جمله در دو آیه پیش از این آیه، گوشت خوک، فسق، پلید و گناه نامیده شده است و به روشنی حرمت آن بیان شده است:

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ ...»(مائده: 3)؛ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد.

و امّا علت اینکه «َطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ»شامل آنچه تذکیه پذیر است مانند گوسفند، نمی شود این است که علاوه بر اینکه طعام در آیه بر اساس روایات شامل ذبیحه اهل کتاب نمی شود، تذکیه و ذبح حیوانات قابل تذکیه توسط اهل کتاب شرایط ذبح شرعی را ندارد؛ از جمله نام خدا را بر آن نمی برند و آیه 121 سوره انعام نیز به این مطلب تأکید دارد: «وَلاَ تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»؛ و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید؛ چرا که آن قطعا نافرمانی است و در حقیقت شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید.

بنابراین، هر آنچه که اسم خدا بر آن برده نشود فسق بوده و تناول کردن آن ناروا می باشد.(56) علاوه بر آن، خوردن از گوشت چنین حیوانی بر اساس آیه 120 انعام گناه محسوب می شود: «وَذَرُواْ ظَاهِرَ الاِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الاِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُواْ یَقْتَرِفُونَ.»گرچه مضمون آیه مطلق است و از تمامی گناهان ظاهری و باطنی نهی می کند، ولی سیاق آیات قبل و بعد(57) نشان می دهد که مقصود از «الاِثْمِ» همان خوردن از گوشت حیوانی است که موقع ذبح اسم خدا بر آن برده نشده است.

ناگفته نماند که بر اساس آیات تنها در صورتی حرمت ذبایح اهل کتاب ثابت است که هنگام ذبح نام خدا را نبرند، اما پیش از این گفته شد که روایات به صورت مطلق ذبایح اهل کتاب را حرام اعلام می دارند.

به نظر می رسد مراد از طعام در آیه مورد بحث وجه چهارم از احتمالات است و آنچه از اهل کتاب بر مسلمانان حلال شمرده شده است انواع غذاهای پخته شده به دست اهل کتاب است؛ البته در صورتی که غذای آنان از گوشت ذبیحه خود آنان تهیه نشده باشد و یقین به نجاست عرضی (نجس شدن با مانند شراب یا آبجو و مانند آن ها) نداشته باشیم. بنابراین، هم غذا شدن با اهل کتاب و میهمان شدن نزد آنان و میهمان کردن آن ها که پیش از نزول آیه بر مسلمانان ممنوع بود، حلال شمرده شده است.(58) و این مطلب را با دقت در مفهوم دو جمله «وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ»می توان فهمید؛ چرا که مفاد «وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ» این نیست که فقط حبوبات مسلمانان برای اهل کتاب حلال است، و غذاهای پخته مسلمانان برای آنان حرام است، بلکه مقصود از طعام در این جمله، مفهوم عام آن است. وحدت سیاق هر دو قسمت اقتضامی کند که واژه طعام در هر دو فراز، در یک مفهوم به کار برده شوند، چنان که علامه طباطبائی می نویسد: «حلیت طعام در آیه شامل غذایی است که از گوشت حیوان غیر قابل تذکیه مانند خوک و قابل تذکیه مانند گوسفند تهیه نشده باشد.»(59)

بنابراین، گرچه «طعام» مفهوم وسیعی در کتب لغت دارد، اما آیاتی که گوشت خوک را حرام معرفی کرده و نیز آیات و روایاتی که از حرمت گوشتی که موقع ذبح، نام خدا بر آن برده نشده، مقید معنای طعام در این آیه است و آن را به غذاهای دیگری همچون غذای پخته، حبوبات، نان و غیره محدود می کند.(60)

پی نوشت ها

1 اصول دیگر عبارتند از: اصل وجوب دعوت به توحید، اصل تألیف قلوب، اصل نفی اجبار در پذیرش دین، اصل مقابله به مثل و...

2 ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه / احمدبن محمد الفیومی، مصباح المنیر / راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.

3 ر.ک: [جامع المقدمات [محمدبن عبدالغنی اردبیلی، شرح النموزج، ص 581.

4 ر.ک: رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، (المنار)، ج 5 ص 466.

5 ر.ک: سید محمدکاظم مصطفوی، القواعد، ص 299.

6 «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.» (حدید: 57)

7 نساء: 3، 58، 127، 135 / انعام: 152 / بقره: 282 / مائده: 8 و 95 / حجرات: 9 / یونس: 47، 54، ممتحنه: 8، نحل: 90.

8 «وَأُمِرْتُ لاِءَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» (شوری: 15)، «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ.» (اعراف: 29)

9 ر.ک: محمدبن احمد الانصاری القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 109 و 110 / سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 5، ص 254 / فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 168.

10 آیاتی از قرآن کریم که در آن ستمگران و ظالمان مورد نکوهش واقع شدند، مؤیّد این اصل می باشند. مانند: انعام: 21، 47 / فرقان: 37.

11 واژه غیر حربی در مقابل حربی، به کافرانی گفته می شود که در حال حاضر در جنگ نظامی با مسلمانان نباشند و در عمل (مانند: محاصره اقتصادی مسلمانان و کمک به دشمنان اسلام) یا در لفظ (مانند: تهدید مسلمانان به جنگ) نسبت به مسلمانان اعلام جنگ نکرده باشند و به نوعی با مسلمانان عهد و پیمانی داشته و یا در اعتزال و بی طرفی به سر ببرند.

12 حربی به کافری گفته می شود که یا سرجنگ با مسلمانان دارد یا منتسب به قومی است که در محاربه با مسلمانان است، فرقی نمی کند که محاربه بالفعل باشد، یعنی در حال جنگ باشند یا جنگشان منتظرالوقوع باشد.

13 آل عمران: 134 / مائده 13 / اسراء: 23 / احقاف: 15. بر اساس آیات، کسانی که به ترتیب اهمیت و نزدیکی به انسان باید باید مورد برّ و احسان واقع شوند عبارتند از: پدر و مادر، خویشان، یتیمان، تهیدستان، همسایه نزدیک و همسایه دور و یار همنشین؛ چنانکه می فرماید: «وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ.» (نساء: 36) از موارد یاد شده به مورد نخست تأکید زیادی در آیات اختصاص یافته است. (بقره: 83، 180، 215 / انعام: 151 / اسراء: 23 / احقاف: 15.)

14 نساء: 1 / بقره: 27 / رعد: 21.

15 فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5، ص 272 / سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 19، ص 268 / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 29 و 31 / محمد بن احمد انصاری قرطبی، پیشین، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1416، ج 18، ص 59 / دکتر وهبة زهیلی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، بیروت، دارالفکر، 1418، ج 27، ص 135 / محمدبن علی بن محمد شوکانی، فتح القدیر، دارالکلم الطیب، بیروت، 1419، چ دوم، ج 5، ص 254 / فخرالدین محمدبن عمر رازی، مفاتیح الغیب، (التفسیر الکبیر)، ج 29، ص 303.

16 نحل: 91/ انعام: 152/ بقره: 177/ رعد: 20/ احزاب: 15 / مائده: 1 / اسراء: 34)

17 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 9، ص 154 / محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج 2، ص 246 / عبدالله ابی عمر بن محمد، بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 2، ص 168 / محمد بن عبدالله (ابن عربی)، احکام القرآن، ج 2، ص 456.

18 مانند عقد مهادنه و صلح، عقد ذمه، عقد امان، عقد تحکیم (عقد العهد علی حکم الامام)، قرارداد ارضی (نوعی صلح بر روی زمین)، عقود معیّن مالی؛ مانند: عقد تجارت، شرکت، اجاره، رهن و... ر.ک: عباسعلی عمیدزنجانی، فقه سیاسی، ص 9.

19 انفال: 5658 / توبه: 12.

20 سبب مقید شدن جدال به احسن، این است که جدال سه گونه است احسن، حسن، و غیر حسن و گرنه مقید شدن جدال به احسن معنایی نداشت.

21 ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 663 / آلوسی، روح المعانی، ج 8، ص 376 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 3، ص 392 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 12، ص 398 / یوسف قرضاوی، غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، چ 3، قاهره، مکتبة وهبة، 1413 ق، ص 6. در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام جدال غیر احسن، به جدالی اطلاق شده است که در حال جدال وقتی طرف مقابل مطلب باطلی را بیان می دارد آن را با دلیل و برهان خداپسند رد نکنی، بلکه یا مطلب باطل را بدون دلیل انکار کنی یا مطلب حقی را که باطل گرا برای به کرسی نشاندن حرف باطلش بدان تمسک جسته از ترس اینکه مطلب حق به نفع باطل گرا باشد انکار نمایی. و یکی از مصادیق جدال احسن در روایت، آیه 80 و 81 یس بیان شده است که می فرماید: «قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.» (عبدالله بن علی بن الجمعة الحویزی، نور الثقلین، ج 4، ص 162) در نتیجه، جدال احسن در روایات، به معنای برهان و استدلال است.

22 آل عمران: 118 / نساء: 139144.

23 راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.

24 وجه نامیده شدن آستر به این نام این است که آستر لباس از رویه آن (ظهاره) به بدن نزدیک تر است.

25 ر.ک: راغب اصفهانی، پیشین، / فضل بن حسن طبرسی، ج 1، ص 429.

26 ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، ج 1، ص 492 / فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 8، ص 209 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 3، ص 426 / محمدبن احمد الانصاری القرطبی، پیشین، ج 4، ص 178.

27 احزاب: 1، 48 / قلم: 8 / انسان: 24 / علق: 19 / عنکبوت: 8 / لقمان: 15 / آل عمران: 100 149.

28 ر.ک: محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج 4 ص 256 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 358 / فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 2، ص 152 / محمد مشهدی قمی، کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 4، ص 434 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 353. البته شرک دارای مراتبی است و شرک در آیه از نوع شرک اصطلاحی نیست، بلکه شرک عملی محسوب می شود.

29 راغب اصفهانی، پیشین.

30 ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل ای القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ه.، ج 12، ص 182 / عبدالله بن محمد بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، مؤسسه العلمی للمطبوعات، 1410 ه.، ج 4، ص 305 / ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، پیشین، ج 10، ص 76 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، / ج 5، ص 332 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 20، ص 29.

31 پیشنهاد کافران در اسباب النزول نیشابوری، ص 165 / جلال الدین سیوطی، اسباب النزول، ص 186 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 7 و 8، ص 525 آمده است.

32 عبدالله طریقی، الاستعانه بغیر المسلمین فی الفقه الاسلامی، ص 70.

33 ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 4، ص 181.

34 عن ابی عبدالله علیه السلام فی قوله عز و جل «لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ» قال: الغنا. (محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 6، ص 431 باب الغنا، ح 6 و ص 433، ح 13 / عبدالله بن علی بن الجمعة الحویزی، پیشین، ج 4، ص 41.

35 ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 4، ص 181 / سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 15، ص 265.

36 «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاءؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدا حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لاِءَبِیهِ لاَءَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ» (ممتحنه: 4) واژه «اب» در تعبیر قرآنی به غیر پدر مانند جد و عمو نیز اطلاق می شود، چنان که در آیه 133 بقره به حضرت ابراهیم که جد حضرت یعقوب بوده و اسماعیل که عموی حضرت یعقوب علیه السلام بوده به «اب» تعبیر آورده است. از پدر و مادر حقیقی در قرآن با عنوان والدین یاد می شود.

37 «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لاِءَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه: 114)

38 ر.ک: سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 460 ذیل آیه.

39 و هو کنایة عن حسن المعاشرة مع الناس، کافرهم و مؤمنهم و لا ینافی حکم القتال حتی تکون آیة القتال ناسخة له لان مورد القتال غیر مورد المعاشرة ... (سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 219)

40 بقره: 60/ هود: 85 / عنکبوت: 36 / اعراف: 56 و 85.

41 رعد: 25.

42 مائده: 64 / بقره: 205 / قصص: 77.

43 بقره: 204 و 205 / شعراء: 152 / بقره: 12.

44 فجر: 12 / نحل: 88.

45 انعام: 140 و 151،اسراء:31 / نساء:93/ ممتحنه:12 / تکویر: 9 / مائده: 32.

46 و نیز: اسراء: 33.

47 بهاءالدین محمدبن الحسین العاملی المعروف بالشیخ البهایی، حرمة ذبائح اهل الکتاب، تحقیق: زهیر الاعرجی، چ 1، بیروت: مؤسسة الاعلی للمطبوعات، 1410 ق، ص 58.

48 ذهب جمهور علماء الامامیة کالشیخ المفیدمحمد بن نعمان، و الشیخ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، و السید المرتضی علم الهدی، و ابی الصلاح، و ابی حمزه، ابن ادریس و العلامه جمال الحق و الدین و المحقق و شیخنا الشهید محمد بن مکی و سائر المتأخرین الی ان ذبائحهم محرمة لایجوز الاکل منها علی حال من الاحوال سواء ذکر اسم الله علیها أم لا، و وافقهم علی ذلک الحنابله. و ذهب الحنفیه و الشافعیه و المالکیه الی اباحة ذبایح اهل الکتاب و ان لم یذکروا اسم الله علیها. (بهاءالدین محمدبن الحسین العاملی المعروف بالشیخ البهایی، همان ص 58 و 59.)

49 ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 162.

50 مفسّران اهل سنت این نظر را پذیرفته اند. ر.ک: بروسوی، تفسیر روح البیان، ج 2، ص 347 / فخر رازی، همان، ج 11، ص 146.

51 ر.ک: احمدبن فارس بن زکریا (ابن فارس)، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط: عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990 م / جوهری، صحاح اللغة؛ طریحی، مجمع البحرین؛ ابن منظور، لسان العرب؛ ابن اثیر، النهایه.

52 احمدبن محمد الفیومی، پیشین.

53 بقره: 61 / آل عمران: 93 / مائده: 75 / یوسف: 37 / انبیاء: 8 / فرقان: 7.

54 أخبرنی أبی عن فضالة بن أیوب عن سیف بن عمیرة عن أبی بکر الحضرمی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:... قوله أُحِلَّ لَکمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ قال عنی بطعامهم الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحونها فإنهم لا یذکرون اسم الله علی ذبائحهم، ثم قال و الله ما استحلوا ذبائحکم فکیف تستحلون ذبائحهم. (علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، ج 1، ص 162).

55 بقره: 173 / انعام: 145 / نحل: 115.

56 ر.ک: المیزان، ج 5، ذیل آیه 5 سوره مائده؛ سید محمدعلی ایازی، تفسیر القرآن المجید المستخرج من تراث الشیخ المفید، چ 1، قم، بوستان کتاب، 1382، ص 169 / شیخ بهایی، همان ص 63.

57 موضوع دو آیه قبل و آیه بعد راجع به خوردن گوشت مردار و حیوانی که موقع ذبح، اسم خدا بر آن برده نشده می باشد.

58 ناگفته نماند که اگر این مطلب اثبات شود این آیه می تواند دلیلی بر طهارت ظاهری «فقهی» اهل کتاب باشد؛ چرا که پختن نان و غذا، معمولاً با مباشرت دست صورت می گیرد، بخصوص در زمان نزول آیه که با مباشرت دست بوده است.

59 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 5، ص 216.

60 أخبرنی أبی عن فضالة بن أیوب عن سیف بن عمیرة عن أبی بکر الحضرمی عن أبی عبدالله علیه السلام قال:... قوله أُحِلَّ لَکمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ قال عنی بطعامهم الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحونها فإنهم لا یذکرون اسم الله علی ذبائحهم، ثم قال و الله ما استحلوا ذبائحکم فکیف تستحلون ذبائحهم (علی بن

ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، ج 1، ص 162.)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان