چالش فلسفی غزالی و ابن رشد و نقش آن در شکوفایی حکمت و کلام اسلامی (۳)

گفته شد غزالی در میان انتقاداتش به حکما، در سه مساله، آنان را تکفیر کرد:

گفته شد غزالی در میان انتقاداتش به حکما، در سه مساله، آنان را تکفیر کرد:

1. مساله قدیم و ازلی بودن عالم.

2. در مساله علم خدا به کلیات نه به جزئیات.

3. در حشر اجساد و معاد جسمانی.

مساله اول در قسمت اول و دوم این سلسله مقال بررسی شد و اینک:

مساله علم

خدا غزالی بر آن است که فلاسفه از جمله ابن سینا معتقدند: خداوند به کلیات عالم است نه به جزییات، علم او کلی است، داخل پدیده های زمانی نمی شود و به گذشته، حال و آینده متفاوت نمی گردد، غزالی این مدعا را در قالب کسوف (خورشید گرفتگی) چنین ترسیم می کند:

1. خورشید منکسف نبود، 2. منکسف شد، 3. باز شد;

سپس می افزاید: فلاسفه معتقدند اگر تغییرات جزیی یاد شده در علم خدا پدید آید لازم می آید علم خدا تغییر کند، از این رو علم جزیی خداوند را منکر شده اند.

نقد ابن رشد

ابن رشد در مقام نقد سخن غزالی گفته است: تشبیه و قیاس علم خداوند به علم انسان از قبیل قیاس غایب به شاهد است، و چنین قیاسی محال و باطل است، زیرا غزالی چنین مشاهده کرده است که انسان اشیای جزیی را به کمک حواس درک می کند، دیدنی ها را با چشم، شنیدنی ها را با گوش، چشیدنی ها را با دهان... ولی کلیات را با نیروی عاقله درک می کند، پس ادراکات انسان متفاوت اند چون مدرکات او متغیرند، غزالی می پندارد علم خدا نیز مانند علم انسان است، حال آن که چنین پنداری نادرست است.

حقیقت مذهب فلاسفه در علم خدا این است که آنان علم خداوند به موجودات را به کلی و جزیی توصیف نمی کنند، زیرا علوم بشری معلول موجودات است، اما علم خدا علت آنها است. و صحیح نیست که علم خداوند قدیم، به صورت علم حادث بشری باشد. فلاسفه معتقدند: علم خداوند از نوع دانش ویژه ی راسخان در علم است، از این رو جا ندارد چنین مطلب سنگینی در کتاب تهافت الفلاسفه کتابی که برای عامه مردم به نگارش رفته است نه برای دانشمندان و راسخان در علم نگارش یابد،چنین نگارشی در غیر موضع خود به شمار می رود و ظلم است. (1)

بررسی نظر ابن سینا

ابن سینا در شفا نوشته است: واجب الوجود صورت علمی هر چیزی را به نحو کلی تعقل می کند با این همه، هیچ شیی ء شخصی وجزیی از او پوشیده نیست

«... لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السماوات و لا فی الارض » (سبا/3) .

«مقدار ذره ای، در آسمان و زمین، از حوزه ی علم او بر کنار نیست » .

بدین معنا که وقتی حق تعالی به خود عالم باشد و بداند او مبدا پیدایش هر موجودی است و آگاه باشد همه ی اسباب و مسببات جهان هستی که وجود یافته اند به سببیت او بوده است، سرانجام آنها به گونه ای خواهد بود که امور جزییه و شخصیه از آنها پدید می آیند، مثلا هر گاه علم کلی به حرکات سیارات و کرات آسمان تعلق گیردو معلوم شود که هر کسوف کلی (وحایل شدن ماه میان زمین و خورشید) چگونه است، و معلوم شود هر اتصال و انفصال کلی چگونه است، سپس یک کسوف جزیی در فلان فصل، ماه و سال رخ دهد، و فلان اتصال و انفصال جزیی تحقق یابد در اینجا آن کسوف کلی بر این کسوف جزیی تطبیق یافته است. (2)

نقد بر غزالی و ابن رشد

اول: از سخن ابن سینا به دست می آید که صورت های علمیه به ذات حق تعالی متکی هستند آن سان که صورت های ذهنیه به ذهن اتکا دارند و به نحو کلی، قابل صدق بر کثیرین می باشند گرچه جزیی باشند، بنابراین علم حصولی هرگز جزیی نیست. و این بدان معنا نیست که خداوند به جزییات علم ندارد. پس آیه ی

«...لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السماوات و لا فی الارض...»

بر مدعای ابن سینا کاملا انطباق دارد و نقد غزالی مورد ندارد.

دوم: ابن سینا تصریح می کند که علم حق تعالی به همه ی اشیای جهان کلی است، پس سخن ابن رشد مبنی بر این که حکما علم خداوند را نه به نحو کلی توصیف می کنند و نه به نحو جزیی، خالی از دقت لازم است ; غایة الامر باید به عمق سخن ابن سینا پی برد یعنی کلی بودن علم خدا به گونه ای است که بر جزییات انطباق دارد (جزییات را به نحو کلی می داند) .

گفتنی است رای ابن سینا در علم خدا را بسیاری از پیروان مکتب ارسطو (مشاء) همچون ابو نصر فارابی، بهمنیار، ابو العباس لوکری و بسیاری از متاخران پذیرفته اند و با او همراهند.

سخن علامه طباطبایی

علامه طباطبایی قدس سره معتقد است نظر عموم متکلمان با نظر ابن سینا یکی است. گرچه متکلمان از اطلاق «علم کلی » برعلم خداوند تحاشی دارند، و علم او را زاید بر ذات نمی دانند. (3)

سایر دیدگاهها

1. شیخ اشراق و پیروان او مانند محقق طوسی، ابن کمونه، علامه شیرازی و محمد شهرزوری علم خدا به اشیای جهان را از نوع «علم حضوری » دانسته و گفته اند: «وجود خارجی اشیای جهان » اعم از مجرد، مادی، مرکب وبسیط مناط علم خدا به اشیا است.

به گفته ی شیخ اشراق علم عبارت است از «حضور الشی ء حضورا اشراقیا کما للنفس ففی الواجب الوجود اولی واتم » (4) پس عین وجود خارجی اشیای جهان، علم خدا است و عالم امکان دفتر علم اوست.

2. «فرفوریوس » که از پیشگامان مشاء و از شاگردان نامدار ارسطو است، بر آن است که علم خدا به اشیای عالم، حصولی است و با ذات الله متحد گشته است، این علم، از قبیل ارتسام و اتکای به ذات نیست، پس صورت های علمی از خداوند جدا نیستند.

3. افلاطون و پیروان او معتقدند علم خدا به اشیا بیرون از ذات اوست و از آن به عنوان «صور مفارقه » یاد می کنند، علم خداوند نخست به فرد مجرد، عقلی و نوری به نام «مثال » که جمع آن را «مثل افلاطونی » گویند تعلق می گیرد. علم او سپس به سایر اشیا به نحو ارتسام آنها در مثل افلاطونی است، بنابر این هرچه در جهان خارج موجود است همان گونه که یک فرد مادی دارد یک فرد مجرد و نوری هم در جهان مجردات و عقول دارد.

4. معتزله قایل به ثبوت معدومات اند، بر این پایه معتقدند اشیای جهان در حال عدم و پیش از آن که پا به عرصه ی وجود بگذارند «ثبوت » دارند، پس در ازل، عین «معدومات » نزد خدا ثابت اند و علم او به آنها تعلق گرفته است، این علم از نوع حصولی و زاید بر ذات خداوند است نه عین ذات او.

5. بزرگانی از عرفا چون ابن عربی و صدر الدین قونوی خاطرنشان ساخته اند که اشیای جهان قبل از وجود و پیدایش دارای ثبوت علمی هستند و از ذات خداوند جدا می باشند، این گروه صورت های علمی را به عنوان «اعیان ثابته » لازمه ی اسمای خدا دانسته اند. ابن عربی در این رابطه می گوید: «الممکنات فی حال عدمها مرئیة رائیة مسموعة سامعة برؤیة ثبوتیة و سمع ثبوتی لا وجود لها، فعین الحق ما شاء من تلک الاعیان ». (5)

6. دسته ای دیگر گفته اند: علم خدای سبحان به اشیای جهان بر دو نوع است: یکی حضوری و به نحو اجمال، دیگری تفصیلی. این علم، هنگامی متحقق می شود که اشیای جهان پدید می آیند، طبعا این علم (دوم) خارج از ذات اوست.

7. گروه دیگری معتقدند علم خدا به اشیا عبارت است از علم تفصیلی حضوری به معلول اول (اول ما خلق الله) وعلم اجمالی حضوری به ما سوای معلول اول. ذات معلول اول که به خود آگاه است علم حضوری به معلول دوم دارد و علم اجمالی به معلول سوم و همین طور تا آخرین موجود. (6)

8. نظر شیخ بهایی وی گفته است: حکما و ملیون اتفاق نظر دارند که علم خداوند همه ی معلومات را اعم از کلی وجزیی فرا گرفته و به آنها احاطه دارد، این علم از قبیل ارتسام صورتی که مساوی با معلوم باشد نیست، بلکه از نوع علم حضوری است، در نتیجه، همه ی اشیای جهان نزد خداوند حاضر و منکشف اند. (7)

9. دیدگاه حکمت متعالیه صدرالمتالهین قدس سره مساله علم خدا به اشیای خارجی را برپایه علت ومعلول استوار دانسته و معتقد است کمالات معلول در هر مرتبه باشد سایه و رشحه ای از کمالات علت است، و کمالات علت، غیر متناهی است. بر این اساس در مساله علم، هر صورت علمیه ای که در خارج تحقق پذیرد و هر معلولی که لباس هستی بر تن کرده باشد چه مادی و چه مجرد در سلسله وجود به علت اول و مسبب الاسباب می رسد، یعنی وجود خارجی اشیا، علم حق تعالی به شمار می رود، زیرا خداوند به ذات خود و به جمیع معلولات خویش عالم است، چرا که علم تام به علت، موجب علم تام به معلول است، بنابر این هم مجردات و هم مادیات و اشیای عالم ماده که در چهارچوب زمان و مکان قرار دارند نسبت به خداوند (که از قید زمان و مکان پیراسته و مبرا است) به طور متساوی الاقدام و یکسان حاضر و فعلیت دارند، وی به همه ی جهان هستی احاطه ی علمی قیومیه دارد چنان که در قرآن می خوانیم:

«...ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین » (انعام/59)

«هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر این که از آن آگاه است، و نه هیچ دانه ای در مخفی گاه زمین، ونه هیچ تر وخشکی وجود ندارد جز این که در کتاب علم خدا ثبت است » .

صدر المتالهین با نگرشی دقیق تر می گوید: حق تعالی در مرتبه ی ذات، مظهر جمیع اسما و صفات است. در مرتبه دیگر اسما و صفات آینه هایی هستند که به وسیله ی آنها و در آنها صورت ها وحقایق همه ی ممکنات بدون حلول و اتحاد موجود است. آینه ها (اسما و صفات) از خود وجودی ندارند، چنان که ممکنات هم که به منزله ی صورت های واقع در آینه هستند نیز از خود وجود نداشته و غیر مستقل به شمار می روند.

وی می افزاید: امر آینه بسیار شگفت آور است، زیرا آنچه در آینه نموده می شود عین اشخاص خارجی نیست، آن سان که ریاضیون قدیم پنداشته اند، همچنین صورت هایی نیستند که در آینه انطباع یافته باشند، چنان که طبیعیون اختیار کرده اند، همین طور موجوداتی از عالم مثال نیستند که اشراقیون پنداشته اند. بلکه صورت های نموده شده در آینه موجوداتی هستند لا بالذات، بلکه بالعرض وبه تبع وجود اشخاص با شرایط مخصوص به سطح آینه نزدیک شده اند، بنابراین وجود همه ی ممکنات و اشخاص جهان هستی وجود ظلی و حکایی است.

وی در اسفار سخن مذکور را چنین به نگارش آورده که صورت های علمیه ای که در ذات خدا حاصل شده اند از لوازم ذات او به شمار می روند «لوازم ذاته التی هی علمه بذاته » اما اشیای خارجی از لوازم علم خدا به اشیا است، یعنی از لوازم لوازم ذات به حساب می روند، بلکه عین لوازم او هستند، زیرا علم صوری و معلوم خارجی در حقیقت متحدند وتنها در دو نحوه ی وجود اختلاف دارند. (8)

پیروان صدرالمتالهین

پیروان حکمت متعالیه نوعا نظر صدرالمتالهین را پذیرفته اند:

محقق سبزواری رحمه الله در این راستا گفته است: علم خداوند به اشیای جهان با عقل بسیط و اضافه ی اشراقیه است، همه ی موجودات مراتب علم او محسوب می شوند (علم اجمالی در عین کشف تفصیلی)، او در این رابطه چنین سروده است:

الذات علة لذات ما عدا والعلم للعلم وحیث اتحدا بما تلونا لک علتاهما فاقض بان وحد معلولاهما

یعنی ذات حق تعالی علت است بر ذات همه موجودات وممکنات اعم از مجردات و مادیات، زیرا علم به علت، مستلزم علم به معلول است، و از جایی که صفات او عین ذات او هستند و ذات و علم او تغایری ندارند پس معلول او که ذات موجودات جهان هستی است با علم او به آنها یکی است. (9)

علامه طباطبایی قدس سره نیز بر آن است که حق تعالی بسیط الحقیقه است و همه ی کمالات وجودی از جمله علم را به نحو اعلا و اشرف داراست، و ما سوای او (جهان ممکنات) معلوم او شمرده می شوند، او در مرتبه ی ذات خود عالم به موجودات است و همه نزد اوحاضرند این علم را علم قبل از ایجاد می نامند (علم اجمالی در عین کشف تفصیلی) و در مرتبه ی ذات موجودات هم علم حضوری تفصیلی به آنها را نیز داراست (علم بعد از ایجاد) . بر این اساس، همه ی ممکنات اعم از مجردات عقلیه و مثالیه از مراتب علم او به شمار می روند. (10)

علامه در جای جای تفسیر شریف المیزان بر همین اساس سخن به میان آورده و معتقد است: علم حق تعالی به پدیده ها و اشیا در خارج، عین وجود اشیا در خارج است، یعنی نفس وجود اشیا در خارج، معلوم خدا به شمار می روند. معلومات خداوند صورت هایی نیستند که از اشیا گرفته شده باشند نظیر علوم و ادراکات ما که از صورت های خارجی گرفته می شوند. (11)

پی نوشت ها:

1. ابن رشد، تهافت التهافت، ص 259 و بعد، به کوشش محمد عریبی، دارالفکر بیروت 1993م.

2. الهیات شفا، ص 499، انتشارات بیدار.

3. اسفار اربعه: 6/180، انتشارات مصطفوی، 1396ه; نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 11.

4. مجموعه مصنفات شیخ اشراق: 1/487، انتشارات دانشگاه تهران.

5. فتوحات مکیه: 3/257، نشر دار احیاء تراث عربی، بیروت.

6. اسفار: 6/180.

7. شرح منظومه ی حاجی ملا هادی سبزواری، همراه با تعلیقه حسن زاده: 3/579، نشر ناب، 1416ه.

8. مبدا و معاد، صدر المتالهین، مقاله دوم، فصل مراتب علمه بالاءشیا; شواهد الربوبیة، ص 40 ، با تعلیقه آشتیانی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1346ش; اسفار اربعه : 6/202.

9. شرح منظومه، همان : 3/585.

10. نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 11.

11. تفسیر المیزان: 4/28، نشر اعلمی بیروت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر